یت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى در کتاب روح مجرد مى نویسند:
یـکـى از دوستان ما که از طلاب نجف بود و سالیانى ادراک محضر مرحوم قاضى را نموده بود، براى حقیر مى گفت : قبل از اینکه با ایشان آشنا شوم ، هر وقت ایشان را مى دیدم خـیـلى دوسـت مـى داشـتـم و چـون در سلوک و رسیدن به لقاء الله و کشف وحدت حضرت حق شـرک داشـتـم ، بـه ایـن جـهـت از رفـتـن بـه محضر ایشان کوتاه مى آمدم تا وقتى یکى از دوسـتـان شـیـرازى مـا از شـیـراز دو دیـنـار فـرسـتاد تا من خدمت ایشان تقدیم کنم .
مرحوم قـاضـى نمازهاى جماعت خود را در منزل خودشان با بعضى از رفقا و دوستان سلوکى به جـمـاعـت مـى خـواندند. من در موقع غروب به منزل ایشان رفتم تا هم نماز را به جماعت با ایـشـان ادا کـنم و هم آن وجه را به محضرشان تقدیم کنم .
مرحوم قاضى نماز مغرب را در اول غـروب آفـتاب ، یعنى به مجرد استتار قرص خورشید طبق نظر و فتواى خودشان به جـمـاعـت مـى خـوانـدنـد. و الحـق نـمـاز عـجـیـب و بـا حـال و تـوجـهـى بـود. بـعـدا نـوافل و تعقیبات را به جاى آوردند و آن قدر صبر کردند تا زمان عشا رسید؛ آنگاه نماز عـشـا را نـیـز با توجهى تام و طماءنینه و آداب خاص خود به جاى آوردند که حقا در من مؤ ثـر واقـع شـد.
پس از نماز عشا، من جلو رفتم و در حضورشان نشستم و سلام کردم و دست ایـشـان را بـوسـیدم و آن دو دینار را تقدیم کردم و در ضمن عرض کردم : آقا! من مى خواهم سـؤ الى از شـمـا بکنم ، اجازه مى فرمایید؟ مرحوم قاضى فرمود: بگو فرزندم !
عرض کـردم : مـى خـواهـم بـبینم آیا ادراک توحید و لقاءالله و سیرى که شما در وحدت حق دارید حـقـیقت است یا امر تخیلى و پندارى ؟
مرحوم قاضى رنگش سرخ شد و دستى به محاسنش کـشـیـد و گـفـت : اى فـرزندم ! من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او مى زنم ؛ این پـنـدار اسـت ؟ من خیلى خجالت کشیدم و شرمنده شدم و فورا خداحافظى کردم و بیرون آمدم .
دریای عرفان // هادی هاشمیان