او در روز جمعه، دوم شعبان 396 ه. ق در شهر هرات ديده به جهان گشود، و در جمعه 24 ذىالحجه 481 ه. ق به لقاى محبوب شتافت و در زادگاهش مدفون گرديد. وى را به چند واسطه از اعقاب ابو ايّوب انصارى- صحابى بزرگ رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم به شمار آوردهاند.[1]
آنگونه كه خود نيز تصريح كرده از حافظه اى بسيار قوى و ذوقى سرشار و طبعى سليم برخوردار بوده و همين باعث شده بود تا مورد حسد بسيارى از معاصران خويش قرار گيرد.
اساتیدومشایخ
خواجه در طول حيات پربار خويش از محضر اساتيد بسيارى، دانشهايى چون: ادبيات، حديث، تفسير، عرفان و … را فراگرفت و تحت نظر مشايخى چند به سير و سلوك و تصفيه باطن پرداخت؛ و از انديشه هاى برخى از انديشمندان بزرگ معاصر خويش بشدّت تأثير پذيرفت. از جمله اساتيد، انديشمندان و مشايخ و عرفايى كه در تكوين شخصيت علمى و عملى وى مؤثّر بودند، مى توان به بزرگان ذيل اشاره كرد:
- قاضى ابو منصور محمّد بن محمّد ازدىّ،
- عبد الجبّار بن محمّد جرّاحى،
- ابو الفضل محمّد بن احمد جارودى،
- ابو سعيد عبد الرحمن بن احمد بن محمّد سرخسى،
- يحيى بن عمّار شيبانى سيستانى،
- ابو سلمه بارودى،محمّد ابو حفص كورنى،
- احمد بن محمّد بن مالك بزّار،
- ابو سعيد محمّد بن موسى صيرفى و …
شاگردان
او شاگردان بسيارى را نيز تربيت كرد، علم حديث و تفسير را به شمارى تعليم داد و گروهى نيز به ارشاد او به سير و سلوك پرداختند. مشهورترين دستپروردگان مكتب وى عبارتند از:
- ابو الفضل رشيد الدين ميبدى- صاحب تفسير گرانسنگ عدّة الأبرار-
- ابو الفتح عبد الملك كروخى،
- ابو الوقت عبد الأوّل سگزى،
- عبد الصبور بن عبد السلام هروى،
- عبد اللّه بن احمد بن سمرقندى،
- ابو جعفر حنبل بن على بخارى،
- ابو جعفر محمّد صيدلانى،
- ابو الفخر جعفر قاينى و …[2]
آثار
طهارت و صفاى باطنى، حافظه بسيار قوىّ، ذوق و قريحه سرشار و بيان جذّاب، عناصرى است كه در شخصيت عظيمى چون خواجه گرد آمده و باعث شد تا آثار متنوّع و گرانسنگى از او بر جاى ماند كه هريك به نوبه خود اثرى است كم نظير.
با يك نگاه بدوى و گذرا مى توان آثار او را به دو دسته تقسيم كرد:
- آثارى مانند: الهى نامه، شرح التعرّف لمذهب التصوّف و الأربعين فى دلائل التوحيد كه به قلم خود نوشته است.
- آثارى كه يا به املاى اوست و يا تقريرات درسهاى او كه توسّط شاگردانش تحرير شده است؛ همچون: طبقات الصوفية و منازل السائرين.
در اين ميان دو كتاب از ويژگيهاى خاصّى برخوردار بوده و باعث اشتهار خواجه در جهان اسلام شده اند كه اتّفاقا هر دو در يك موضوع- يعنى در سير و سلوك و عرفان عملى- مىباشند: امّا يكى- صد ميدان- به پارسى و ديگرى- منازل السائرين- به تازى.
خواجه در صد ميدان به ايجاز و در قالب نثر شيرين و دلنشين پارسى مراحل و منازل سير و سلوك و مقامات سالكان را بيان كرده است. در مطلع كتاب با استناد به سخن مروى از حضرت خضر عليه السّلام مبنى بر اينكه «ميان عبد و مولايش هزار مقام است» چنين مىنويسد:
و آن هزار مقام منزلهاست كه روندگان بسوى حقّ مىروند تا بنده را درجه درجه مى گذرانند و به قبول و قرب حقّ تعالى مشرّف مى شود، يا خود منزلمنزل قطع مىكند تا منزل آخرين كه آن منزل ايشان را مقام قرب است: و آن قرب آنجا كه برگذرند وى را منزل است و آنجا كه وى را بازدارند آن مقام است همچون فرشتگان را در آسمانها. قوله تعالى: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ، يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ. و هريكى از آن هزار مقام رونده را منزل است، و يابنده را مقام.
و گويندگان اين علم سه مردانند: يكى اهل تحقيق، و ديگر اهل سماع، و سه ديگر اهل دعوى. محقّق از يافت نور بر سخن وى پيدا، و اهل سماع از سماع بيگانگى بر سخن وى پيدا، و اهل دعوى بر دعوى وحشت و بىحرمت بر سخن وى پيدا. اسناد اين علم يافت است، و نشان درستى آن سرانجام آن.
و آن هزار مقام را يك طرفة العين از شش چيز چاره نيست: تعظيم امر و بيم مكر، و لزوم عذر، و خدمت به سنّت، و زيستن به رفاقت، و بر خلق به شفقّت. و هرچند كه شريعت همه حقيقت است و حقيقت همه شريعت، و بناى حقيقت بر شريعت است؛ و شريعت بىحقيقت بيكارست، و حقيقت بىشريعت بيكار، و كاركنندگان جز از اين دو بيكارست.
و شرط هر منزلى از اين هزار منزل آن است كه به توبه صورت در شوى و به توبه بيرون آيى …
از آشنايى تا دوست دارى هزار مقام است، و از آگاهى تا به گستاخى هزار منزل است، و اين جمله بر صد ميدان نهاده آمده، و اللّه المستعان.[3]
خواجه در صد ميدان معتقد است كه سرآغاز حركت سالك- ميدان اوّل- توبه است و منتهاى سيرش- ميدان صدم- فنا.
و امّا منازل السائرين الى الحقّ المبين: كتابى است با نثر جذّاب عربى كه آن را 27 سال پس از تأليف صد ميدان يعنى به سال 475 ه. ق نگاشته است. جداى از عمق و پختگى مطالب، زبان و … اين دو كتاب در 51 موضوع مشترك و در 49 عنوان متفاوتند.
منازل داراى ده قسم و هر قسم شامل ده باب است. كتاب با قسم بدايات و باب يقظه آغاز و با قسم نهايات و باب توحيد به پايان مىرسد.
پير هرات خواجه عبد اللّه انصارى و اثر بىبديل او منازل السائرين براى تمامى عرفانپژوهان، سالكان إلى اللّه، پيران طريقت و واصلان به حقيقت نامى است ديرآشنا و تداعىكننده حالات و كششهاى جذّاب درونى، شوارق و بوارق ملكوتى، تجربيات عميق و انيق باطنى، و مشاهدات دلكش حقايق و زيبائيهاى فراطبيعى.
در صفحات پايانى دستنوشت كتاب جامع الكلّيات اين منازل در قالب نظم چنين آمده است:
اى نكوبختى كه هستى سالك راه وصول | ده بود اقسام منزلها كه مىيابى نزول | |
زانكه اقسامش بدايات است و ابواب قبول | پس معاملات و اخلاق است و بعد از آن وصول | |
اوديه احوال وانگاهى ولايات مقام | پس حقايق با نهايات است اى اس فخر انام | |
باز هريك قسم ده منزل بود اندر نظام | سير مىكن يكبهيك تا محفل دارالسلام | |
قسم اوّل در بدايات است اى ذو الاحترام | يقظه و توبه محاسب گشتنات باشد مقام | |
با انابه با تفكّر با تذكّر اعتصام | پس فرار است و رياضت پس سماع آمد تمام | |
قسم ثانى را كه هست ارباب ابواب رجوع | منزل حزن است و خوف اشفاق آنگاهى خشوع | |
بعد از آن اخبات با زهد و ورع آيد طلوع | پس تبتّل با رجا و رغبت اى ذو فتوح | |
قسم ثالث شد رعايت پس مراقب گشتن است | حرمت و اخلاص تهذيب استقامت رفتن است | |
پس توكّل كردن و تفويض واثق بودن است | خويشتن تسليم اندر كوى جانان كردن است | |
قسم رابع را كه اخلاق است اى اهل صفا | هست منزلهاى آن صبر و رضا شكر و حيا | |
صدق و ايثار است و خلق است و تواضع اى كيا | پس فتوّت انبساط اى طالب نور و ضيا | |
قسم خامس را كه گويندش اصول اهل طلب | منزل قصد است و عزم است و اراده پس ادب | |
انيس العارفين(تحرير منازل السائرين)، ص: 17
پس يقين و انس و ذكر و فقر اى صاحب حسب | پس غنا آنگه مقامت شد مراد اى منتجب | |
قسم سادس اوديه هركس در آنجا نازل است | گنج و احسان حكمت و علم و بصيرت حاصل است | |
پس فراست بعد از آن تعظيم و الهام دل است | پس سكينه و طمأنينه و همّت حاصل است | |
قسم سابع آنكه را احوال خواهد گشت طوق | روى جانان بيند از ذرّات عالم تحت و فوق | |
منزلش حبّ است و غيرت پس قلق من بعد شوق | پس عطش، وجد و دهش، هيمان و برق آنگاه ذوق | |
قسم ثامن در ولايات است اى جوياى نور | منزلش لحظ است و وقت است و صفاى او سرور | |
سرّ نفس پس غربت و پس غرق گشتن در بحور | غيبت آنگاهى تمكّن باشد اى اهل حضور | |
قسم تاسع در حقايق باشد اى صاحب كمال | منزلش كشف و شهودست و عيان ذو الجلال | |
پس حيات و قبض و بسط و شكر و صحو و اتّصال | بعد از اين نُه منزل عالىمقام است انفصال | |
قسم عاشر در نهايات است اى صاحب صفا | منزلت شد معرفت آنگه فنا آنگه بقا | |
بعد از آن تحقيق و تلبيس و وجود است اى فتى | بعد از آن تجريد و تفريد، جمع و توحيد انتها | |
خواجه در مقدّمه منازل در توجيه اينكه چرا با وجود كتابهاى مشابه در عرفان عملى دست به تأليف اين اثر زده چنين مىنگارد:
گروهى از اهل هرات و غربا كه اشتياق داشتند تا از منازل سالكان آگاهى يابند، مدّتها از من درخواست مىكردند تا در بيان منازل سير و سلوك كتابى تأليف كنم … و من پس از استخاره و استعانت از خداى تعالى، درخواست آنها را اجابت كردم.
گروهى از پيشينيان و متأخّران در اينباره كتابهايى نگاشتهاند كه علىرغم محسّناتى كه دارند، كافى نيستند. چه برخى از آنها به اصول اكتفا كرده و از تفصيل احتراز كردهاند؛ گروهى ديگر به گردآورى حكايات پرداخته امّا آنها را تلخيص نكرده و هدف از آن حكايات را بيان نكردهاند.[1]
در واقع منازل در سنامه دقيق و فنّى در شيوه سير و سلوك و عرفان عملى است كه توسّط عارفى به تمام معنا كه خود بدان عمل نموده و تمامى مراحل را سير كرده به زيبايى هرچه تمام و با بيانى سحرانگيز تأليف شده است.
خواجه بر احاديث و منابع روايى تسلّطى چشمگير داشت[2]، در غوّاصى در اقيانوس بىكرانه آيات الهى متمهّر و در بهكارگيرى از كشف و برهان متدرّب بود؛ ازاينرو در منازل هر باب با ذكر آيهاى از قرآن كريم آغاز مىشود؛ سپس با بيانى منطقى و منظّم، آميخته به استنادات روايى و اقوال و اشعار عرفا، ويژگيهاى هر منزل و سيركنندگان و واصلان هر مرتبه با نثرى جذّاب، بىايجاز مخلّ و اطناب مملّ تبيين، و همچون تابلوى چشمنوازى به تصوير كشيده شده است.
مجموع اين ويژگيهاست كه منازل السائرين را در رديف كتابهاى ماندگار و منابع اصيل عرفانى قرار داده است.
شرح منازل السائرين
ويژگيهاى منحصربه فرد منازل السائرين در ميان منابع عرفان عملى- همچون: مواطن العباد، مقامات القلوب، منازل العباد، المواقف و المخاطبات، اللمع فى التصوّف، قوت القلوب، التعرّف لمذهب أهل التصوّف، الرسالة القشيرية و نهج الخاصّ- يعنى: شيوه بيان، نثر جذّاب، ترتيب مباحث، جامعيت، احتراز از تطويل و تبيين مباحث جانبى، برجستگى علمى و عملى مؤلّف و … باعث شد تا از همان زمان مورد توجّه تمامى عرفانپژوهان و سالكان و پيران طريقت قرار گيرد، و گروهى در صدد شرح و تعليق آن برآيند، كه از آن جمله اند:
- سديد الدين عبد المعطى: ظاهرا نخستين كسى است كه در اوايل سده 7 هجرى منازل را شرح كرده است.[3]
- سليمان بن علىّ بن عبد اللّه تلمسانى، متوفّى به سال 690 ه. ق.[4]
- احمد بن ابراهيم واسطى، متوفّى به سال 711 ه. ق: با شرح تنزّل السافرين.[5]
- عبد الغنى بن عبد الخليل تلمسانى.[6]
- شمس الدين تسترى: در اوايل سده 8 هجرى.[7]
- محمود بن محمّد درگزينى، متوفّى به سال 743 ه. ق.[8]
- شمس الدين محمّد بن ابى بكر معروف به ابن قيّم جوزيه، متوفّى به سال 751 ه. ق: با شرح مدارج السالكين.[9]
- كمال الدين عبد الرزّاق كاشانى.
پس از شرح كاشانى، شروح ديگرى نيز نوشته شد، امّا هيچيك همچون شرح او مورد پذيرش اهل فنّ قرار نگرفت. از جمله اين شرحها مىتوان به شروح ذيل اشاره كرد:
- شرح محمود فركاوى، اواخر قرن 8 هجرى: تلخيصى از شرح عبد المعطى است.
- شرح جمال الدين يوسف، سده 9 هجرى.
- شرح زين الدين ابو بكر خافى هروى، متوفّى به سال 838 ه. ق.
- تسنيم المغربين فى شرح منازل السائرين: شرح مزجى و فارسى اثر شمس الدين محمّد بتاركانى طوسى، متوفّى به سال 891 ه. ق[10].
كمال الدين عبد الرزّاق بن جمال الدين ابو الغنائم كاشانى، متوفّى به سال 735- يا 736- ه. ق از عرفاى نامى عصر خويش بود. او در ضمن مكتوبى كه به علاء الدوله سمنانى نگاشته، علّت گرايش خود به مباحث عرفانى و ذوقى و اسامى برخى از مشايخ و اساتيدش را چنين بيان كرده است:
و چون در اوايل جوانى از بحث فضليّات و شرعيّات فارغ شده بود، و از آنها بحثها و بحث اصول فقه و اصول كلام، هيچ تحقيقى نگشود، تصوّر افتاد كه بحث معقولات و علم الهى و آنچه بر آن موقوف بود مردم را به معرفت رساند و از اين تردّدها باز رهاند. مدّتى در تحصيل آن صرف شد و استحضار آن به جايى رسيد كه بهتر از آن صورت نبندد، و چندان وحشت و اضطراب و احتجاب از آن پيدا شد كه قرار نماند، و معلوم گشت كه معرفت مطلوب از طور عقل برتر است. چه در آن علوم هرچند حكما از تشبيه به صور و اجرام خلاص يافتهاند، در تشبيه به ارواح افتادهاند. تا وقتى كه صحبت متصوّفه و ارباب رياضت و مجاهده اختيار افتاد و توفيق حقّ دستگير شد.
و اوّل اين سخنان به صحبت مولانا نور الدين عبد الصمد نطنزى- قدّس اللّه تعالى روحه- رسيد، و از صحبت او همين معنى توحيد يافت، و فصوص و كشف شيخ يوسف همدانى را عظيم مىپسنديد، و بعد از آن به صحبت مولانا شمس الدين كيشى رسيديم …
… و همچنين به صحبت مولانا نور الدين ابرقوهى، و شيخ صدر الدين روزبهان بقلى، و شيخ ظهير الدين بزغش، و مولانا اصيل الدين، و شيخ ناصر الدين و قطب الدين- ابنا ضياء الدين ابو الحسن- و جمعى بزرگان ديگر رسيدم.[11]
كاشانى در زمينههاى عرفان عملى، اصطلاحات صوفيه، تأويل آيات الهى، تفسير روايات، شرح منابع عرفان نظرى، آثار ارزشمند و قويمى از خود به يادگار گذاشته است كه مهمترين آنها عبارتند از: اصطلاحات الصوفية، شرح منازل السائرين، شرح فصوص الحكم و تأويلات القرآن الكريم.
او در آغاز شرح خود بر منازل السائرين تصريح كرده است كه: برخى از عرفا، دوستان و يارانش از او درخواست كردند تا كتاب منازل را شرح كند؛ و او به دليل دشوارى چنين كارى از پاسخ به درخواست آنها پوزش خواست؛ تا اينكه غياث الدين محمّد بن رشيد الدين فضل اللّه از وزراى بزرگ دربار ايلخانى- كشته به سال 736 ه. ق- فرمان داد تا خواسته آنها را اجابت كند؛ و بدين ترتيب او خود را ملزم ديد تا علىرغم دشوارى تأليف چنين شرحى، و مشكلات اجتماعى آن دوره، پس از استخاره و استمداد از حضرت حقّ، در صدد شرح اين اثر بىنظير برآيد.[12]
عبد الرزّاق در اين شرح بشدّت از شرح تلمسانى متأثّر شده است. در واقع شرح كاشانى، تلخيصى از شرح تلمسانى به همراه افزودههايى از جانب خود اوست، كه البته از حيث عمق و غنا بر شرح تلمسانى ترجيح دارد، امّا نثر آن به روانى نثر شرح تلمسانى نيست.
از جمله امتيازات شرح كاشانى آن است كه متنى از منازل در اختيار او بوده كه اصحّ متون است. چرا كه بر خواجه عرضه شده و اجازهاى به دستخطّ خود او- در سال 475 ه. ق- زينتبخش آن شده است.
كاشانى در پايان كتاب چنين مىنگارد: ازاينرو متن منازل را با نسخه يادشده تصحيح كرده، با آرامش خاطر و اطمينان قلب به شرح آن پرداختم، و اين را كرامت و اجازهاى از ناحيه او بر شرح كتابش دانستم.[13]
انيس العارفين
انيس العارفين تحريرى است فارسى از شرح كاشانى بر منازل السائرين كه به خامه عارفى گمنام كه خود را صفىّ الدين محمّد طارمى معرّفى كرده، نگاشته شده است.
متأسّفانه مترجم هيچ اشارهاى به اين مطلب ندارد كه متنى را كه ارائه كرده در واقع ترجمهاى از شرح كاشانى است، و اين براى برخى اين توهّم را ايجاد كرده است كه انيس العارفين شرح مستقلّى بر منازل السائرين است.[14]
مترجم آنگونه كه در مقدّمه خويش بيان كرده، كتاب را به درخواست عارفى موسوم به محمّد فصيح- كه پيوسته اوقات با بركاتش به تربيت اصحاب فضل و عرفان و تقويت ارباب عقل و ايقان مصروف و معطوف بوده- آماده كرده است.
متن انيس العارفين برخلاف مقدّمه آن- كه از نثرى جذّاب و روان برخوردار است- داراى نثرى مصنوع و متكلّفانه است؛ و اين شايد از آنجا ناشى شده باشد كه:
- طارمى نسبت به اهميّت كتاب منازل وقوف كامل داشته و ازاينرو از ميان شيوهها و گونههاى ترجمه، ترجمه واژه به واژه را برگزيده است.
- افزون بر آن اينكه منازل مملوّ از اصطلاحات فنّى و تخصّصى است كه در غالب موارد يافتن معادل فارسى آنها- حتّى براى مترجمان حرفهاى معاصر- بسيار دشوار مىنمايد.
نكته پايانى اينكه تا زمان نگارش اين سطور از شرح حال، آرا و ديگر آثار احتمالى مترجم هيچ اطّلاعى بدست نياورديم. جز اينكه در مجلّد شانزدهم فهرست نسخههاى خطّى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، ص 333 در ذيل عنوان عون اخوان الصفا على فهم كتاب الشفاء- كه تلخيصى است از شفاى بو على به قلم فقيه نامدار فاضل هندى- از شخصى به نام محمّد شريف طارمى و فرزندش ظهير الدين بن صفىّ الدين محمّد ياد كرده است، كه اگر مقصود از او مترجم مورد نظر ما- يعنى صاحب انيس العارفين- باشد، مىتوان چنين نتيجه گرفت كه او فرزندى به نام ظهير الدين نيز داشته؛ و الله اعلم و علمه اتمّ و اكمل.
در ارتباط با سبك نگارش مترجم ذكر اين نكته ضرورى است كه وى پيوسته از ضمير «او» استفاده كرده، امّا بيشتر آن را براى غير اشخاص- يعنى معانى- به كار برده است؛ و اين خود باعث مىشود تا در بدو امر خواننده در فهم مباحث دچار مشكل شود؛ امّا پس از مطالعه چند صفحه و آشنايى با شيوه و سبك نگارش مترجم، مشكل حلّ مىشود.
مقدمه کتاب انيس العارفين(تحرير منازل السائرين)//على اوجبى فروردين 77
[1] ( 1). شرح منازل السائرين، صص 17- 13.
[2] ( 2). از خود او نقل كردهاند كه نزديك به 12000 حديث را در حافظه داشته. ر. ك: شرح عفيف الدين سليمان التلمسانى على منازل السائرين، ص 27.
[3] ( 1). اين اثر توسّط سرژ بوركوى در سال 1954 م در قاهره منتشر شد.
[4] ( 2). اين اثر به كوشش عبد الحفيظ منصور تصحيح و براى نخستين بار در سال 1989 م توسّط دار التركى در تونس منتشر شد؛ و بار ديگر در سال 1413 ه. ق در ايران توسّط انتشارات بيدار به چاپ رسيد.
[5] ( 3). ر. ك: شذرات الذهب، ج 1، ص 24؛ شرح عفيف الدين التلمسانى على منازل السائرين، ص 37؛ كشف الظنون، ج 2، ص 1828؛ مرآة الجنان، ج 4، ص 250 و معجم المؤلّفين، ج 1، ص 139.
[6] ( 4). ر. ك: هدية العارفين، ج 1، ص 590.
[7] ( 5). ر. ك: شرح منازل السائرين( عبد الرزاق القاسانى)، ص 31.
[8] ( 6). ر. ك: شذرات الذهب، ج 6، ص 139؛ كشف الظنون، ج 2، ص 1828 و معجم المؤلّفين، ج 12، ص 199.
[9] ( 7). اين كتاب بارها در مصر، لبنان و سوريه به چاپ رسيده است: ابو طاهر محمّد بن احمد فيشى( متوفّى به سال 747 ه. ق) بر آن تعليقاتى زده است و مصلح الدين معروف به ابن نور الدين( متوفّى به سال 981 ه.
ق) آن را به تركى ترجمه كرده و عايشه بنت يوسف دمشقيه آن را تلخيص نموده و اثر خويش را الإشارات الخفيّة فى منازل العليّة ناميده است.
[10] ( 1). ر. ك: شرح عفيف الدين التلمسانى على منازل السائرين، ص 37.
[11] ( 2). نفحات الانس، ص 487.
[12] ( 1). ر. ك: شرح منازل السائرين( عبد الرزّاق القاسانى)، صص 3- 2.
[13] ( 2). شرح منازل السائرين( عبد الرزّاق القاسانى)، ص 623.
[14] ( 3). به عنوان مثال استاد مشكات در وصف اين اثر مىگويد: اين كتاب نفيس- شرح كتاب منازل السائرين خواجه عبد اللّه انصارى است. همچنين ر. ك: آينه پژوهش ش 42 بهمن و اسفند، 1375 صص 13- 11، شرحى مهمّ از انيس العارفين.