هشام ابن محمد بن ابی النصربن السائب الکلبی، مکنی به ابوالمنذر از مورخان و عالمان انساب و اخبار عرب او را آثار بسیار است اهل کوفه بود و همانجا به سال ۲۰۶ ه ق درگذشت او راست:
- جمهره الانساب،
- الاصنام،
- نسب الخیل فی الجاهلیه و الاسلام،
- بیوتات قریش، الکنی،
- القاب الیمن،
- ملوک الطوایف،
- الدیباج فی اخبار الشعراء،
- تاریخ اخبار الخلفاء،
- کتاب الاقالیم و
- چندین اثر دیگر (از اعلام زرکلی به اختصار).
هشام بن محمد بن سائب بن بشر بن عمرو کلبى در شمار بزرگترین مورخان دوره اسلامى است . پدر وى محمد بن سائب بن بشر کلبى (م ۱۴۶) نیز از عالمان بنام زمان خویش بوده و فرزند، از میراث علمى پدر فراوان بهره برده است . ابن سعد نوشته است که جد وى بشربن عمرو وفرزندانش سائب و عبید وعبدالرحمان درجنگ جمل در کنار على (ع ) مى جنگیدند.(۲۷۰)
وى و پدر به دلیل آن که از سلک اصحاب حدیث بیرون بوده و روشهاى تاریخى داشته اند، ونیز به دلیل گرایشهاى شیعى ، مورد طعن فراوان قرار گرفته اند. محمد را در شما سباییها که نام دیگر روافض بوده یاد کرده اند.(۲۷۱)با انى حال ، دانش محمد به قدرى بوده که عباد بن صهیب که اوائل نمى خواست از وى نقل کند، بعدها مجبور شد با واسطه از وى روایت کند.(۲۷۲)نهایت آن که در دانش تفسیر که گفته شده مانند نداشت چهره هاى موثق سنى از وى روایت کرده اند، اما در حدیث به وى اعتماد نکرده اند.(۲۷۳)
ابن ندیم نوشته است که محمد بن سائب (م ۱۴۶) از عالمان کوفه بوده و در تفسیر و اخبار و ایام الناس ، تخصص داشته ، وى تفسیرى نیز نوشته است .(۲۷۴)طبرى با اشاره به شرکت او در قیام اب اشعث ، اورا متجرد در تفسیر، اخبار و احادیث عرب دانسته است .(۲۷۵)ابن اسحاق با تعبیر حدثنا ابونصر از وى روایت نقل کرده است . سمعانى مى گوید: او کنیه محمد بن سائب را آورده تا شناخته نشود!(۲۷۶)
هشام فرزند محمد، از برجستگى بیشترى برخوردار است . او همانند پدر وخانواده اش شیعه بوده و در منابع شرح حال وى ، به اندازه کافى بر این امر تکلیه شده است . گفته شده که وى به رجعت باور داشته و نوشتن مثالب صحابه ، از نشانه هاى تشیع او دانسته شده است .(۲۷۷)نجاشى نوشته است که : کان یختص بمذهبنا.(۲۷۸)
وى صاحب تک نگارى هاى فراوانى بوده که بیشتر آنها از میان رفته و تنها فقراتى از آنها در سایر منابع بر جاى مانده است . بسیارى از مولفان تاریخ نویس آن روزگار از شاگردان وى بوده و از روایات تاریخى او استفاده کرده اند. حوزه کارى وى بیشتر اخبار جاهلیت ونیز اخبار مربوط به ایران و یمن بوده و گو این که مجموعه هاى عظیمى در این زمینه گردآورى کرده است . طبعا او نیز همانند پدر یک مورخ بوده است و نه محدث . به همین دلیل احمد بن حنبل درباره او گفته است که هشام صاحب شعر و نسب است . گمان نمى کنم کسى از وى روایتى نقل کند.(۲۷۹)
تخصص عمده هشام در دانش انساب است . تاءلیفات وى در این زمینه ، مادر آثارى است که بعدها در این رشته نگاشته شده است . وسعت کار هشام اعجاب آور و نشانى است از نبوغ بلند تاریخى وى . جواد على نوشته است : هشام در استفاده از منابع اصلى و وثائق از مکتوب به ویژه در تاریخ حیره وتاریخ فرس بر پدرش پیشى گرفت . اوزبان فارسى را نیز به خوبى مى دانست .
دراین زمینه او قابلیت و رشدى را از خود نشان داد که به معناى فهم علمى تاریخ از یک سوى یک مورخ بود. با این که هشام از اتهامات اصحاب حدیث در امان نمانده واورا متهم به تزویر و کذب در نقل روایات کردند، تحقیقات جدید نشان مى دهد که دشمنان او درباره هرآنچه درباره او گفتند بر صواب نبودند.
او در کار خویش موفق بود و گامهاى بلندى را در جهت تاءلیف آثار تاریخى بر اساس روش علمى برداشت .(۲۸۰)جواد على در جاى دیگر با اشاره به شیوه روایى طبرى و عدم کافى بودن آن در بررسى درستى و نادرستى نقلها، از شیوه کلبى ستایش مى کد ک به دنبال اسناد رسمى مى گشت وخود در کنائس ودیرها به دنبال کتاب ها بود تا با استفاده از آنها به تحقیق بپردازد.(۲۸۱)
هشام درباره اخبار دوره اسلامى نیز تاءلیفاتى داشت و همانطور که از کتاب تاریخ طبرى برمى آید وى به طور عمده راوى اخبار ابومخنف شیعى بود. ابن ندیم در سه صفحه ، تاءلیفات اورا برشمرده است . این آثار در زمینه هاى گوناگونى ازجمله ،احلاف (پیمانها)، انساب ،الاوائل ،اخبار جاهلى ،اخبار دوران اسلامى ، اخبار شهرها،اخبار شعراء و ایام عرب مى باشد.(۲۸۲)تحقیقات علمى او در خواندن سنگ هاى قبور لخمیان در نوع بسیار جالب و ابتکارى است .(۲۸۳)آثار برجاى مانده اورا سزگین فهرست کرده .(۲۸۴)
وچند اثر معروف اوالنسب الکبیر،الاصنام وکتاب نسب معد والیمن الکبیر با چند تصحیح چاپ شده است .در تشیّع هشام روایتى جالب نقل شده که حکایت آن خالى از لطف نیست . زائده گوید: من نزد کلبى رفت وآمد داشتم بر او قران مى خواندم . یک روز گفت : من زمانى مریض شدم وهمه چیز را فراموش کردم . پس نزد یکى از آل محمد رفته ، اوزبان خودرا در دهانم نهاد. آنگاه همه چیز را به خاطر آوردم . زائده گوید، به او گفتم : به خدا هیچ گاه روایتى ازتونقل نخواهم کرد.(۲۸۵)انى اظهار نظر زائده به دلیل به اعتقادى او به آل محمد (ع ) بوده است .
۲۷۰-طبقات الکبریا، ج ۶، ص ۳۹۵
۲۷۱-الکامل فى الضعفاء الرجال ، ج ۶، ص ۱۱۵؛ الانساب ، ج ۵، ص ۸۶٫ شاید به طنز از وى نقل شده که گفت : زمانى جبرئیل در حال وى به پیامبر(ص ) بود و على در کنارش . پیامبر (ص ) براى کارى رفت و جبرئیل به على (ع ) وحى نکرد. نک : الوافى بالوفیات ، ج ۳، ص ۸۳
۲۷۲- الکامل فى ضعفاء الرجال ، ج ۶، ص ۱۱۶
۲۷۳-الکامل فى ضعفاء الرجال ، ج ۶، ص ۱۲۰
۲۷۴- الفهرست ، ص ۱۰۷
۲۷۵-المنتخب من ذیل المذیل ، ص ۶۵۲، و نک : طبقات الکبرى ، ج ۶، ص ۳۸۵؛ میزان الاعتدال ، ج ۳، ص ۵۵۸ ۵۵۶
۲۷۶- الانساب ، ج ۵، ص ۸۶
۲۷۷- میزان الاعتدال ، ج ۴۷ ص ۳۰۴؛ شذرات الذهب ،ج ۲،ص ۱۳؛ذریعه ، ج ۱۹، ص ۷۵٫ سمعانى نوشته است : کان غالیا فى التشیع الانساب ، ج ۵ ،ص ۸۶
۲۷۸-النجاشى ، ص ۴۳۴، ش ۱۱۶۴
۲۷۹-الانساب ، ج ۵، ص ۸۷
۲۸۰- موارد تاریخ الطبرى ، بخش نخست ، ص ۱۴۹
۲۸۱-همان ، ص ۱۶۸
۲۸۲-الفهرست ، صص ۱۱۰ ۱۰۸؛ النجاشى ، ص ۴۳۵
۲۸۳-تاریخ التراث العربى ، ج ۱، جزء ۲، ص ۵۲
۲۸۴-تاریخ الادب العربى ، ج ۳، ص ۸
۲۸۵-الکامل فى الضعفاءالرجال ، ج ۶،ص ۱۱۵؛ درباره تشیع او، نک : الانساب : ج ۵، ص ۸۶
منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان
لغت نامه دهخدا