از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار است ادیبی فاضل، منشی ای کامل، شاعری ماهر، مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بوده و به ثنائی تخلص مینمود وی به سال (۱۱۹۳ ه ق )متولد شد.
و به سال (۱۲۳۷ ه ق) پس از وفات پدرش میرزا عیسی، میرزاابوالقاسم به وزارت شاه منصوب و به قائم مقام ملقب گردید. وی اوائل عهد محمدشاه قاجار را نیز دیده و سال (۱۲۵۱ ه ق) در گذشته و یا به سعایت جمعی بدستور محمدشاه به قتل رسید.
منشآت قائم مقام
منشآت قائم مقام که حاوی نوشته ها و انشاءهای اوست پس از وفاتش حاج فرهاد میرزا معتمدالدوله مجموع آنها را گردآوری کرد و آن به سال( ۱۲۹۴ ه ق) بدستور اویس میرزا پسر حاج فرهاد میرزا چاپ و منتشر شده کتابی است مشتمل بر فوائد علمی و ادبی و تاریخی معروف است قبل از آنکه نمونه ای از منشآت او نقل شود خوب است خلاصه تصرفاتی « انشاء قائم مقام » و به منشآت قائم مقام یا که او در نویسندگی بکار آورده است شرح شود:
۱- شیرینی بیان و عذوبت الفاظ و حسن ادا
۲- کوتاهی جمله ها که دیری بود از بین رفته بود و علاوه بر مزدوجات و تکرار معنای هر مزدوجی باز جمله ها را با قرینه سازیها مکرر میکردند و خواننده را کسل ولی قائم مقام از ازدواج تجاوز نمیکند و قرینه ها را مکرر نمیسازد مگر آنجا که بلاغت کلام اجازه دهد
۳- دقت در حسن تلفیق هر مزدوج از سجعهای زیبا که شیوه خاص شیخ سعدی است
۴- حذف زوائد القاب و لاطائلات و تعریفهای خسته کننده در هر مورد
-۵ ترک استشهادات مکرر شعری از تازی و پارسی مگر گاهی، آنهم به قدری زیبا و خوش ادا و با حسن انتخاب که گوئی شاعر آن شعر را فقط برای همین مورد گفته است و همینطور است در استدلالات قرآنیه و حدیث و تمثل و سایر اقتباسات
۶- صراحت لهجه و ترک استعاره و کنایه و تشبیب های دور و دراز خسته کننده
۷- اختصار و ایجاز که در ادای جمله ها و بسط مقال ایجاز را بر اطناب رجحان مینهد و از اینرو مراسلات او نسبت به رسم آن عصر همه مختصر است
۸- ظرافت و لطیفه پردازی که از مختصات گلستان شیخ سعدی است و قائم مقام نیز در این باره دستی قوی داشته است مخصوصاً در آوردن لغات و مصطلحات تازه که استعمالش برای نویسندگان محافظه کار دشخوار بلکه محال میشود و همواره در این مورد برای گریز از ذکر یک لغت صاف و صریح به چندین لغت عربی و کنایه و استعاره ادبی متوسل میشدند اما قائم مقام هرچه میخواست مینوشت و آن را طوری می آراست که به نظر مقبول می آمد
۹- عبارتش مثل گلستان شیخ آهنگ دار است و اینک نمونه ای از آثار او آورده میشود بعد العنوان:
خدایا راست گویم فتنه از تست// ولی از ترس نتوانم چخیدن
لب و دندان ترکان ختا را// بدین خوبی نبایست آفریدن
که از دست لب و دندان ایشان// بهدندان دست و لب باید گزیدن
میفرمایند:
[ یعنی ولیعهد ] پلوهای قند و ماش و قدح های افشره و آش شما است که حضرات را هار کرده است اسب عربی بی اندازه جو نمیخورد، و اخته قزاقی اگر ده من یکجا بخورد بدمستی نمیکند، خلاف یابوهای دو درغه( ۱) که تا قدری جو زیاد دید و در قوروق( ۲) بی مانع چرید اول لگد به مهتری که تیمارش میکند میزند!
ای گلبن تازه خار جورت
اول بر پای باغبان رفت!
از تاریخی که شیخ الاسلام تبریز در فتنه مغول صلاح مسلمین را در استسلام دید تا امروز که در عهد جهانشاهی و مظفری چه سلاطین صفوی چه نادرشاهی و کریمخانی، چه در حکومت دنبلی و احمدخان هرگز علمای تبریز این احترام و عزت و اعتبار و مطاعیت نداشتند تا در این عهد، از دولت ما و عنایت ما است که علم کبریا به اوج سما افراشته اند سزای آن نیکی این بدی است امروز که ما در برابر سپاه مخالف نشسته ایم و مایملک خود را بی محافظ خارجی به اعتماد اهل تبریز گذاشته، در شهر پایتخت ما آشوب و فتنه بکنند و دکان بازار ببندند و سید حمزه و باغ میشه بروند و شهرت این حرکت را مرزویج در ملک روس و صفی خان در آستانه همایون و دیگران در ملک روم بدهند.
روی اهل تبریز سفید! اگر فتحعلی خان عرضه داشت و کدخدایان آدم بودند با اینکه مثل میرزا مهدی آدمی در پهلوی آنها است فتاح غیر علیم چه جرات و قدرت داشت که مصدر این حرکات شود؟! فرمودند اگر حضرات از آش و پلو سیر نشوند بجا اما شما را چه افتاده است که از زهد ریائی و نهم ملائی سیر نمیشوید، کتاب جهاد نوشته شد، نبوت خاصه به اثبات رسید، قیل و قال مدرسه دیگر حالا بس است یک چند نیز خدمت معشوق و می کنید.
صد یک آنچه با اهل صلاح حرف جهاد زدید اگر با اهل سلاح صرف جهاد شده بود کافری نمیماند که مجاهدی لازم باشد، باری بعد از این سفرهء جمعه و پنجشنبه را وقف اعیان شهر و کدخدای محلات و نجبای قابل و رؤسای عاقل بکنید، سفرهء زرق و حیل را بر چینید،سکه قلب و دغل را بشناسید
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
تا حال هرچه از این ورق خواندیم و بر این نسق راندیم سود و بهبودی ظاهر نگشت بلکه اینها که میشود از نتائج نمازهای روز جمعه و نیازهای شب جمعه ما و شماست من بعد بساط کهنه برچینید و طرح نو دراندازید با اهل آن شهر معاشرت کنید و مربوط شوید، دعوت و صحبت نمائید از جوانان قابل و پیران کامل آنها چند نفری که بکار خدمت آیند انتخاب کنید و هزار یک آنچه صرف این طائفه شد مصروف آنها دارید، و ریک این جماعت را دور بیندازید مثل سایر ممالک محروسه باشد، نه اذیت و اضرار، نه دخالت و اقتدار عالیجاه میرزا مهدی در حقیقت یکی از امنای دولت و محارم حضرت ما است دخلی به آن دار و دسته ندارد آب و گل و جان و دل او در هوای ما و رضای ما است و لایستوی البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح اجاج اگر هم اسم آنها است بحمدالله هم رسم نیست به دانش از آنها ملاتر است و به خدمت بالاتر مؤانست شماها مجانست آنها را از پیش در کرده با امناء و محارم ما مجانس است و با التفات و مکارم ما مؤانس گرچه از طبعند هر دو به بود شادی ز غم ورچه از چوبند هر دو به بود منبر ز دار اگر صحبت ارباب کمال را طالب باشد مثل جناب حاجی فاضلی و حاجی عبدالرزاق بیک ادیب کاملی در آن شهر است، پرکار و کم خوراک و موافق عقل و معاش و امساک العیاذ بالله گودهء ملا که لودهء خدا است و هر قدر هل امتلات بگوئید هل من مزید
میگویند:مثل یابوهای پرخور کم دو آفت کاه و غارت جو! قربان افندیهای رومی و پادریهای فرنگی بروند نه آن علم و فضیلت داشتند که جواب پادری بنویسند، نه این غیرت و حمیت دارند که مثل افندی های روم در مسجد و راه گلدسته ببندند خلق را همچنانکه بالفعل روبروی ما رانده اند به حفظ ملک و حراست دین خودشان بخوانند ماشاءالله وقتی که پنجه دلیری میگشایند تیغی که امروز بر روی سپاه عثمانی باید کشید بمیرزا امین اصفهانی میکشند شکار خانگی و شعار دیوانگی را اعتقاد دارند باری حالا که به این شدت دلاور و دلیر و صاحب گرز و شمشیرند قدم رنجه کنند و با یاغی پنجه کنند! رقم مبارک در این باب به افتخار شما صادر شده است و شما در هر باب مختار و قادر، والسلام علی من اتبع الهدی
۲- کتاب جلایرنامه که مثنوی فکاهی است و به نام غلام جلایر (غلام خود) نظم کرده و در ضمن دیوان او به چاپ رسیده است
۳- الجهادیه
۴- دیباچهء جهادیهء صغرای پدرش میرزا عیسی
۵- دیباچهء جهادیهء کبرای پدر
۶- دیوان شعر که با کتاب جلایرنامه یکجا چاپ شده است از اشعار اوست:
گر در دو جهان کام دل و راحت جان است //من وصل تو جویم که به از هر دو جهان است
درکیش من ایمانی اگر هست بعالم //در کفر سر زلف چو زنجیر بتان است
گر واعظ مسجد بجز این گوید مشنو//این احمق بیچاره چه داند حیوان است
گر مذهب اسلام همین است که او راست //حق بر طرف مغبچه ٔ دیر مغان است
او خون دل خم خورد این خون دل خلق //باور نتوان کرد که این بهتر از آن است
(از ریحانه الادب ج ۴ ص ۳۹۱ ۱) – دودرغه اسب اکدش و دورگه است که به ) (۳۲۶ – ۳۵۵ از مخزن الانشاء صص ۳۲۴ – ۳۹۳ ) (سبک شناسی ج ۳ صص ۳۵۰ عربی هجان گویند ( ۲) – قروق هم نویسند یعنی خاص و محل خاص و کلمه مغولی است.
لغت نامه دهخدا