ملاّ محمد صالح، معروف به ملّاصالح مازندرانی، فرزند ملا احمد بن شمس الدین طبرسی، سروی، مازندرانی است. وی دانشمندی پارسا، زاهد، محقق، جامع معقول و منقول و دارای اخلاق فاضله و صفات حمیده بود. لقبش حسام الدین بود. وی شوهر خواهر علاّمه محمّد باقر مجلسی و داماد ملاّ محمد تقی مجلسی بود.[۱] نویسنده معارف و معاریف میگوید:
یکی از فقهای شیعه، دانشمند بزرگ و زاهد مجاهد، ملا صالح بن ملا احمد سروی طبرسی شخصیتی جامع معقول و منقول که در دقت نظر شهرت داشته و شرح اصول و روضه کافی او بهترین گواه این مدعی است. آن چنان محتاط بود که گویند: وی خود میگفته میخواستم فروع کافی را نیز شرح کنم، ولی چون خود را در مرتبه اجتهاد ندیده و این کار به چنان ملکهای نیاز داشت، از آن صرف نظر نمودم؛ در صورتی که از شرح اصول و روضه اش معلوم است که وی در این فن نیز اطلاعات وسیع داشته است. از پسوند «سروی» بر میآید که احتمالاً اهل ساری مازندران میباشد.[۲]
اصل آن بزرگوار از مازندران و نام والدش ملاّ احمد است و فقر و پریشانی احوال او (ملا احمد) به درجه کمال رسیده بود و لهذا از نهایت اضطرار روزی به آخوند مرحوم (ملا صالح مازندرانی) فرمود که به جهت تحصیل معاش، به مضمون «ارض الله واسعه»[۳] باید تلاش نمود و از من تحمّل معاش شما میسر نیست. از جانب من معذورید به هر وجه که خواهید تنقیح امور خود بنمایید.
ملاّ صالح از مازندران به دار السلطنه اصفهان تشریف آورد و در آن اوان کما هو الآن، از جانب سلاطین و اعیان به جهت طلاب علوم دینیه مدارس وظایف معین بود و به قدر رتبه به هر کس چیزی میدادند. آخوند چون اول تحصیلش بود، در مدرسه، مکان گرفت که روزی دو «غازبکی» که دو «فلوس» هند تقریباً میباشد، به هر شخصی میدادند و آن کفاف اکل (خوردن) را به خوبی نمیکرد؛ تا چه رسد به دیگر ضروریات معیشت آن بزرگوار و تا مدتی میسر نبودش که روشنایی به جهت خود مهیا کند، هنگام مطالعه در پای روشناییهایی که به جهت عابرین میگذاشتند، ایستاده تا صبح مطالعه میکرد، تا آن که از فضل قادر متعال، به اندک زمانی قابلیت مجلس شریف آخوند ملا محمّدتقی مجلسی (ره) را به هم رسانید و در مجلس آن بزرگوار با علمای نامدار هم سبق شد و در اندک زمانی براغلب آنها فایق گردید.[۴]
موقعیت اصفهان
اصفهان یکی از شهرهای مهم و بزرگ جهان به شمار میرود. شهر اصفهان از زمانهای دور، دارای اهمیت و موقعیت خوبی در میان شهرهای ایران است.
اصفهان به دلیل موقعیت جغرافیای آن، که نقطه تلاقی راههای شهرهای مختلف است، اهمیت خاصی دارد و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت صفویه، بر عظمت این شهر افزود.
پس از آن که شاه عباس پایتخت خود را از قزوین به اصفهان انتقال داد، دست به توسعه و آبادانی بیشتر اصفهان زد.
پس از احداث بناهای جدید، اصفهان شهری زیبا و باشکوه شده بود که آب و هوای مطبوع چهار فصل آن بر زیبایی و جاذبههایش میافزود.[۵]
حوزه علمیّه اصفهان
اصفهان در زمان تحصیل ملاّ صالح مازندرانی، یکی از معتبرترین و پررونقترین حوزههای علمیّه جهان اسلام را دارا بود. وجود استادانی که در علوم متداول زمان، متبحّر و برجسته بودند و طلّابی که با شوق بسیار و کمترین هزینه و حداقل امکان معیشتی، به تحصیل دانش میپرداختند، حوزه علمیّه اصفهان را فعّال، پرشور و با اعتبار ساخته بود. در آن روزگار، تحصیل با تنگدستی و فشارمالی همراه بود، لیکن این مسأله در اراده و شوق جویندگان علم تأثیری نداشت. حوزه اصفهان یکی از پربارترین و غنیترین حوزههای دینی از نظر آموزش علوم عقلی و علوم نقلی بود. این فضای آموزشی با استادان متبحّری که در عصر خویش منحصر به فرد و از شاخصترین دانشوران بودند، به وجود آمده بود. حکمت و فلسفه در سطحی عالی در این حوزه تدریس میشد؛ به طوری که در اوایل قرن یازده هجری، از سراسر جهان اسلام برای آموختن فلسفه به اصفهان میآمدند.
از سوی دیگر، فقه و حدیث و تفسیر و عرفان توسط بزرگانی چون شیخ بهایی و ملاّ عبدالله شوشتری ـ استادان ملاّ صالح مازندرانی ـ در سطحی عالی تدریس میشد. یکی از امتیازات حوزه علمیّه اصفهان که آن را به عنوان بزرگترین مرکز علمی آن عصر مطرح کرده و از حوزه نجف اشرف شاخصتر ساخته بود، تدریس تمامی علوم (فلسفه، عرفان، فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات و ریاضیات) در سطحی بالا بود؛ به طوری که بسیاری از علمای آن حوزه در تمامی علوم نقلی و عقلی تحصیل کرده و متبحّر بودند.
هر دانش پژوهی با هر سلیقه و انتخابی میتوانست بهترینها را در حوزه اصفهان بیابد؛ اگر خواهان علم ریاضی بود، میتوانست برترین استادان ریاضیات را که صاحبنظر و دارای تألیف بودند (مانند شیخ بهائی) بیابد و اگر طالب حکمت و فلسفه بود، با استادانی آشنا میشد که تاریخ فلاسفه را به خوبی میشناختند و در تبیین مشربهای فلسفی، تبحّری تمام داشتند و مانند میرداماد دارای آرای جدید بودند. اگر کسی تشنه عرفان، سیر و سلوک بود و قصد داشت از آینه دل زنگار بشوید، تا علم حقیقت در آن منعکس شود، باز در حوزه علمیّه اصفهان والاترین عارفان و وارستهترین سالکان (مانند شیخ بهایی) بودند تا انسان را واله و مجذوب خویش کنند. در فقه و حدیث و تفسیر نیز چنین بود.
اگر نگوییم حوزه اصفهان در این زمینه ها نیز عالیترین بود، دست کم در کنار نجف اشرف و مشهد مقدس، از عالیترینها به شمار میرفت. اگر در آسمان نجف، چند ستاره میدرخشید، آسمان حوزه علمیّه اصفهان ستاره باران بود و افول ستارهای جای خود را به ظهور و درخشش ستارگانی دیگر میداد.[۶]
استادان
ملا صالح مازندرانی از خرمن وجود علمای بزرگی بهره های فراوانی گرفت، که عبارتند از:
محمّد تقی مجلسی
محمد تقی مجلسی در سال ۱۰۰۳ هـ . ق به دنیا آمد. پدرش ملاّعلی، شاعری خوش ذوق بود و به «مجلسی» تخلّص داشت. از این رو این خانواده را مجلسی گویند، محمّد تقی تحصیلات را در خانوادهاش که خانه فرهنگ و ادب بود، آغاز کرد. پدر دانشمند او در تحصیل و پرورش او سعی وافر نمود.
محمّد تقی مجلسی در فقه، حدیث، اصول، فقه، کلام، تفسیر و عرفان، به مراحل عالی دست یافت و برای کسب فیض بیشتر، در ۳۱ سالگی به نجف اشرف مهاجرت کرد و پس از تحصیل در نجف اشرف، به اصفهان بازگشت و شروع به تدریس و تألیف کرد و تا آخر عمرش، فعالیت علمیاش ادامه داشت و تألیفات بسیار خوبی از خود به یادگار گذاشت.
محمد تقی مجلسی فرهنگ معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را در میان مردم ترویج میداد و به هدایت و ارشاد مردم میپرداخت و همیشه با مردم و جامعه خود در ارتباط بود.[۷]
محمد تقی مجلسی در تربیت و تعلیم فرزندانش کوشش فراوان داشت. همه فرزندان وی عالم و دانشمند و با تقوی بودند. آمنه بیگم، یکی از دختران وی نیز زنی عالمه و پرهیزگار بود؛ به گونهای که همسرش، ملاّ صالح مازندرانی با وجود آن که خود عالمی ممتاز بود، در حل بعضی از مسائل علمی با وی گفت و گو میکرد و از او کمک میگرفت.[۸]
او در یازدهم شعبان سال ۱۰۷۰ هـ . ق. دار فانی را وداع گفت. در فقدان این عالم فرهیخته، اصفهان عزادار شد. پیکر این مرد بزرگ در کنار مسجد جامع اصفهان به خاک سپرده شد.[۹]
شیخ بهایی
بهاء الدین محمّد عاملی، معروف به شیخ بهائی از بزرگترین و ممتازترین علمای عصر خود بود. او در ۱۳ سالگی همراه پدرش، عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی، از جبل عامل لبنان به ایران مهاجرت کرد. او پس از ورود به ایران، زبان فارسی را به خوبی فراگرفته بود؛ به طوری که بعدها اشعار زیبای بسیاری به زبان فارسی از خود به جا گذارد.
شیخ بهایی با وجود موقعیت ممتاز دینی و اجتماعی خود، ساده میزیست و به قناعت و ریاضت میگذراند.[۱۰]
ملا عبدالله شوشتری
ملا عبدالله شوشتری از تربیت یافتگان حوزه علمیّه نجف اشرف بود که پس از طی مراحل علمی، به اصفهان مهاجرت کرد. وی ۱۴ سال در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر پرداخت. وی شاگردان بسیاری تربیت کرد. ملاّ صالح مازندرانی، علاّمه محمّد تقی مجلسی و ملا حسنعلی شوشتری شاگردان او بودند. علاّمه محمّد تقی مجلسی درباره وی میفرماید: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شیعه در عصرخویش بود. وی علامهای محقق و دقیق و زاهدی عابد و با ورع بود.»[۱۱]
ملاّ عبدالله شوشتری شبها به عبادت و نماز شب میپرداخت و روزها روزه بود. وی پسرش، ملاّ حسنعلی را بسیاردوست میداشت. وقتی پسرش به بیماری سختی مبتلا گشت، عبدالله شوشتری برای نماز جمعه به مسجد رفت؛ در حالی که فکرش مشغول بود. همین که نماز جمعه را شروع کرد، در نماز وقتی که سوره منافقین را تلاوت میکرد به این آیه رسید: یا ایّها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا أولادکم عن ذکر الله؛ این آیه را تکرار کرد. بعد از نماز، سبب تکرار را از او پرسیدند، فرمود: چون به این آیه رسیدم، به یاد پسرم افتادم، سعی کردم که از نظرم دور شود.
با خود مبارزه کردم؛ بدین گونه که فرض کردم فرزندم مرده و جنازه او را در مقابل چشم خود دیدم، آن گاه از آیه گذشتم. نوافل وی هیچ گاه ترک نمیشد و دقت زیادی در خوراک و تغذیهاش میکرد. عمامهای به چهارده شاهی خرید و آن را چهارده سال بر سر میگذاشت.
شرح قواعد حلّی و شرح الفیه شهید و شرح مختصر عضدی و شرح ارشاد علاّمه و رساله ای فارسی در جوب نماز جمعه از آثار اوست.
ملا عبدالله شوشتری در روز جمعه ۲۴ محرم سال ۱۰۲۱ هـ . ق. مریض شد و در شب یکشنبه ۲۶ محرم همان سال، نزدیک به اذان صبح روحش به ملکوت اعلا پیوست.
نزدیک به صد هزار نفربر جنازه او نماز گذاشتند. وی را در جوار اسماعیل بن زید بن الحسن دفن کردند. بعد از یک سال، جنازه او را برای دفن به کربلا بردند. وقتی نبش قبر کردند، بدن پاک ملا عبدالله شوشتری هیچ تغییری نکرده بود. برای این عالم متقی، کرامتهای بسیاری نیز نقل کرده اند.[۱۲]
ملا حسنعلی شوشتری
علی دوانی درباره او مینویسد:
«او فاضل، عالم و صالح بود و پیشوای رستگاران است. فقیه اصولی که در عصر شاه صفی و شاه عباس دوم میزیست، از تألیفات وی کتاب التبیان در فقه، الطهاره و رسالهای در حرمت نماز جمعه میباشد. این عالم بزرگ در سال ۱۰۷۵ هـ . ق. وفات یافت. ملا حسنعلی فرزندان و نوادگان شایستهای دارد و همگی مشغول تحصیل علوم دینی میباشند و تا زمان ما موجود و معروفاند.»[۱۳]
شیخ حر عاملی، یکی از معاصران ملا حسنعلی شوشتری میگوید:
او از پدرش و شیخ بهایی روایت میکند: صاحب «سلافه العصر» از وی نام برده و اورا مورد ستایش قرار داده است. ما به وسیله مولانا محمد باقر مجلسی از وی روایت میکنیم.
«ملا عبدالله شوشتری در اجازهای که به فرزندش، ملا حسنعلی شوشتری داده و تاریخ آن ۱۰۲۰ هـ . ق. یعنی یک سال پیش از رحلت وی است، مینویسد: «فرزندم، ابوالحسن علی»، مشهور به حسنعلی بعد از آن که کتب بسیاری را در فنون علم، به خصوص کتابهای گرانقدری را در فنون علوم دین از اصول و فروع و حدیث خواند و با سن کمی که دارد، به بالاترین مراتب رسیده، و در اوائل عمرش به عالیترین مطالب نائل گشته است. خداوند عمرش را طولانی گرداند و از تمام شرور باز دارد و مرا در مقابل هر پیشآمد سوئی فدای او کند! به وی اجازه دادم که از من روایت کند از فنون علم، خصوصاً علوم دین و آن چه متعلق به آن است از اصول و فروع و معقول و منقول و مشروع را به طرق مثبه در این اجازه بزرگ از علمای سابق روایت کند که او اهل آن است به شرطی که سلوک در جاده احتیاط را رعایت کند. هم چنین اجازه دادم به او که خداوند عمرش را دراز گرداند، که تمامی مؤلفات مرا رعایت کند و از آنها به هر کس که اهل آن بود سود رساند.»[۱۴]
شاگردان
علامه محمد باقر مجلسی
علاّمه محمّد باقر مجلسی از بزرگترین شخصیتهای خاندان مجلسی و تاریخ تشیع است. وی در سال ۱۰۳۸ هـ . ق. در اصفهان دیده به جهان گشود.[۱۵]
وی تحصیلات را نزد پدرش آغاز کرد. او در زمینه علوم عقلی و نقلی، نزد استادان برجستهای هم چون علامه حسنعلی شوشتری، میرزا رفیعای نائینی، ملّا صالح مازندرانی، ملاّ محسن فیض کاشانی و میر محمّد قاسم قُهپایی به تحصیل پرداخت. وی پس از مدتی، به تدریس پرداخت. بیش از ۱۰۰۰ نفر در درس او شرکت میکرده اند.
علاّمه مجلسی در حفظ و نشر حدیث و معارف اهل بیت در ایران، نقش مهمی داشت.
بحار الانوار معروفترین کتاب اوست. بحار الانوار که عظیمترین کتاب روایی شیعه است، به منزله دایره المعارف بزرگ روایی شیعه، در ۱۱۰ جلد به چاپ رسیده است.
علاّمه محمّدباقر مجلسی به خواسته شاه سلیمان صفوی، از سال ۱۰۹۸ هـ . ق. مقام شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده گرفت. شخصیت دینی و اجتماعی او چنان مؤثر و با اهمیت بود که برخی گفتهاند تا هنگامی که وی زنده بود، حکومت شاه حسین صفوی شیرازه امور را از دست نداد، امّا پس از وفات وی زمام امور سست شد و سرانجام به انقراض صفویّه انجامید. وی روز ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ هـ . ق دیده از جهان فرو بست.[۱۶]
پیکرش کنار قبر پدرش، در مسجد جامع اصفهان مدفون گردید.
فیض کاشانی (۱۰۰۷ ـ ۱۰۹۱ هـ . ق.)
در یکی از مشهورترین خاندان علم و تقوا و عرفان و ادب، که حدود ۴ قرن از سابقه درخشان آنان در کاشان میگذشت، در چهاردهم صفر سال ۱۰۰۷ هـ . ق. فرزندی به دنیا آمد که نامش را محمّد گذاشتند. پدرش، رضی الدین شاه مرتضی (۹۵۰ ـ ۱۰۰۹ هـ . ق.) فقیه، متکلم، مفسر و ادیب بود و در حوزه علمیّه کاشان تدریس میکرد.
مادر او زهرا خاتون (متوفا: ۱۰۷۱ هـ . ق.) زنی دانشمند و شاعره بود.[۱۷]
ملامحسن پدر خود را در دو سالگی از دست داد و نزد دایی و عمویش تربیت و تعلیم یافت و سپس دیگر برادرانش در تربیت او کوشیدند. فیض که از استعداد و هوش فوقالعادهای برخوردار بود، قبل از سن بلوغ، مقدمات علوم دینی را در کاشان، نزد عمو و داییاش، نورالدین محمّد، مشهور به حکیم و نزد آخوند نورا (متوفا: ۱۰۴۷ هـ . ق.) فرا گرفت.
استادان فیض عبارتند از:
پدرش، شاه مرتضی (متوفا: ۱۰۹۱ هـ . ق.).
سید ماجد بحرانی (متوفا: ۱۰۲۸ هـ . ق.)
ملاّ صدر الدین شیرازی (متوفا: ۱۰۵۰ هـ . ق.)
میر داماد (متوفا: ۱۰۴۱ هـ . ق.)
شیخ بهایی (متوفا: ۱۰۳۰ هـ . ق.)
شیخ محمّد فرزند شیخ حسن فرزند شهید ثانی (متوفا: ۱۰۳۰ هـ . ق.)
ملاّ خلیل قزوینی (متوفا: ۱۰۸۹ هـ . ق.)
ملاّ محمّد طاهر قمی (متوفا: ۱۰۹۸ هـ . ق.)
ملاّ محمّد صالح مازندرانی (متوفا: ۱۰۸۱ هـ . ق.)[۱۸]
شاگردان فیض عبارتند از:
محمّد، مشهور به علم الهدی، فرزند فیض.
احمد مشهور به معین الدین، فرزند فیض.
محمّد، مؤمن، فرزند عبدالغفور (برادر فیض).
شاه مرتضی دوم و دو فرزندش، محمّد هادی و نور الدین.[۱۹]
علاّمه محمّد باقر مجلسی.
سید نعمت الله جزایری.
قاضی سعید قمی.
ملاّ محمّد صادق کاشانی قمصری.
سید محمّد ابراهیم فرزند محمّد قلی.
فیض کاشانی پس از کسب معارف و استفادههای علمی و معنوی، از ۱۸ سالگی شروع به نوشتن کتاب و رساله کرد و در مدت ۶۵ سال، حدود ۲۰۰ جلد اثر نفیس در علوم و فنون مختلف از خود به جای گذاشت.
بعضی از آثارش عبارتند از:
الف) تفسیر در قرآن:
تفسیر صافی؛
۲٫ تفسیر اصفی؛
۳٫ تفسیر مصفی.
ب) حدیث و روایت:
وافی؛
۲٫ شافی؛
۳٫ محجه البیضا؛
۴٫ النوادر؛
۵٫ مفاتیح الشرایع.
ج) کلام و عرفان:
اصول المعارف؛
۲٫ اصول العقاید؛
۳٫ علم الیقین؛
۴٫ حق الیقین؛
۵٫ عین الیقین؛
۶٫ جبرو اختیار.
د) اخلاق و ادب:
ضیاء القلب،
۲٫ الفت نامه،
۳٫ زاد السالک،
۴٫ شرح صدر،
۵٫ راه صواب،
۶٫گلزار قدس،
۷٫ آب زلال،
۸٫ دهر آشوب،
۹٫ شوق الجمال،
۱۰٫ شوق المهدی،
۱۱٫ شوق العشق.[۲۰]
میرزا عبدالله اصفهانی تبریزی افندی
از چهره های درخشان علمی دهه پایانی دولت صفویه است. او در اصفهان به دنیا آمد. کودکی وی به یتیمی گذشت و تحت سرپرستی برادر بزرگترش، آمیرزا محمّد جعفرو دائیش قرار گرفت.[۲۱]
استاد علی دوانی مینویسد:
میرزا عبدالله تبریزی افندی اصفهانی به جهت اقامت زیاد در اصفهان، به اصفهانی شهرت دارد. محدث نوری دربارهاش، در فیض القدسی چنین مینویسد:
«دانشمند، متبحّر، نقّاد، پرمایه، خبیر و بصیر که در آگاهی از احوال علما و مؤلفات آنها نظیر ندارد، میرزا عبدالله بن عبدالله بن محمد صالح جیرانی تبریزی اصفهانی، مشهور به افندی و مؤلف کتاب ریاض العلماء است. جایگاه ریاض العلماء در فن تراجم هم چون جواهر الکلام در فقه است. تولد او در سال ۱۰۶۶ هـ . ق وفاتش در سال ۱۱۳۵ هـ . ق پیش از سقوط اصفهان به دست محمود افغان است.»[۲۲]
استادان میرزا عبدالله افندی عبارتند از:
میرزا علی نوّاب.
جمال الدین خوانساری.
فاضل هندی.
امیر خلیل الله تونی اصفهانی.
علاّمه محمّد باقر مجلسی.
آقا حسین خوانساری.
ملاّ محمّد باقر سبزواری.
ملاّ میرزا شیروانی.
مشایخ اجازه او عبارتند از:
ملاّ صالح مازندرانی.
شیخ حر عاملی.
ملاّ کمال الدین فسائی.
سید محمّد موسوی؛ مشهور به میرلوحی سبزواری اصفهانی.
علاّمه ملاّ شمس الدین، مشهور به ملا شمسا کشمیری اصفهانی.
سید میرزای جزائری.
میرزا علی نواب.[۲۳]
آثار میرزا عبدالله افندی
آثار میرزا عبدالله افندی فراتر از ۴۰ عنوان است، بعضی از آنها عبارتند از:
رساله وجوب نماز جمعه.
شرح فارسی بر شافیه ابن حاجب.
حواشی بر من لایحضره الفقیه.
تفسیر سوره واقعه (فارسی).
بساتین الخطباء.
روضه الشهداء.
حاشیه بر کتاب وافی ملاّ محسن فیض کاشانی.
ثمار المجالس و نثار العرائس.
وثیقه النجات من ورطه الهلکات.
ریاض العلما: این کتاب معروفترین اثر اوست.[۲۴]
تألیفات
حاشیه بر شرح لمعه؛
حاشیه بر شرح «مختصر الاصول» عضدی.
حاشیه بر «معالم» که در جوانی تألیف کرد. این کتاب با حاشیه «معالم» خلیفه سلطان (سلطان العلماء) به چاپ رسیده است.
شرح بر اصول کافی که بهترین و کاملترین و زیباترین تألیف وی به شمار میرود و در آن از افراط و تفریط اجتناب نموده و اعتراضاتی بر «شرح آخوند ملاصدرا» شده است. این کتاب در ۱۲ مجلد، با تعلیقات علامه میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی به چاپ رسیده است.
شرح بر روضه کافی: در سال ۱۳۱۱ هـ . ق. در حاشیه روضه کافی به چاپ رسیده است.
شرح بر «زبده الاصول» شیخ بهائی، به عربی. نسخهای خطّی از آن به شماره ۴۲۹۲ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران موجود است.[۲۵]
شرح بر فروع کافی: محدث نوری در «مستدرک الوسایل» مینویسد:
امیر حامد حسین لکهنوی به من نوشتهاند که من به مجلدی از شرح ملا صالح بر فروع کافی مطلع شدم و ملاحظه نمودم، بنابراین، باید مجلدات شرح فروع کافی ملا صالح مفقود الاثر شده باشد.»[۲۶]
شرح قصیده بُرده. نسخهای خطی از آن به شماره ۸۸۷ در کتابخانه آیت الله مرعشی، در قم موجود است. در آخر شرح؛ نام مؤلف تصریح شده است.[۲۷]
قصیده بُرده از قصایدی است که در مدح رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ گفته شده است. ناظم قصیده؛ شرف الدّین ابوعبدالله محمد بن سعید سنهاجی دلاصی بوصیری و نام قصیده «الکواکب الدّریّه فی مدح خیر البریّه» است در ۶۰۸ هـ . ق. متولد و در سال ۴۹۶ هـ . ق. وفات یافته است و در اسکندریه مصر مدفون گردید.
شرح «قصیده دریّه» ابیبکر محمد بن حسین بن دریّه ازدی بصری (متوفا: ۳۲۱ هـ . ق.).
شرح «من لایحضره الفقیه».[۲۸]
رؤیای آقا محمد هادی
در بعض مجامع از ترجمه او بر قرآن مجید نقل کرده که در ذیل آیه (انما ولیکم الله و رسوله) نوشته است: مترجم گوید ک هر که مرا میشناسد، شناسد و هر که مرا نمیشناسد، بگویم تا بشناسد. منم هادی فرزند محمد صالح مازندرانی که هر دو چشمم کورباد و هر دو گوشم کر باد که اگر دروغ گویم: شبی از شبهای گذشته ایام جوانی در خواب دیدم که به عمارت رفیعی که در آن قبر و صندوقی بود و مرد پیری نشسته بود و برادر اعزّ و ارجمندم، مولانا عبدالباقی کتاب بزرگی در دست داشت و با فصاحت و بلاغت قرآن میخواند، امّا قرآن نبود. پس گفتم: این چه کتابی است.
آن مرد پیر گرفت که این «مصحف علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ» است. من مصحف را گشودم، اتفاقاً در صفحه دست راست، آیه کریمه (انما ولیکم الله و رسوله) بود و سطرهای طولانی داشت. دو سطر از آن در وصف خانواده رسالت بود. بیدار شدم، از آن کلمات هیچ به خاطرم نماند. باز همان لحظه خوابم برد، همان مکان شریف و همان مصحف را دیدم، با خود گفتم: مکرر بخوانم، این آیه را شاید بخاطرم بماند. پس از تکرار، باز بیدار شدم. همه از خاطرم محو شده بود به جز کلمه «زوج البتول» در وصف حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و غریبتر این که بعد از چندی به آن برادرم اظهار نمودم که «مصحف امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ » را در خواب دیدم، پیش از ذکر تفصیلی خواب، گفت که پیش ازین من این مصحف را در خواب دیدم. در آن اسم مبارک حسنین ـ علیهما السلام ـ را مشاهده کردم.[۲۹]
آقا نور الدین محمد
آقا نورالدین محمّد پسرملاّ محمّد صالح مازندرانی و آمنه بیگم است. وی دانشمندی فقیه و کم نظیر بود دارای یک پسر و دو دختر بوده است. پسر او به نام آقا رحیم است که از او دختری است که همسر شهید آقا مهدی بن آقا محمد هادی مازندرانی است.
یکی از دختران آقا نورالدین محمد زوجه عالم فرزانه آقا محمد اکمل (ره) است که والد جناب عالم فرزانه آقا محمد باقراصفهانی مشهور به بهبهانی (ره) و اخوان ایشان آقا حسن رضا و آقا محمد حسین و دو همشیره آنان است.
و صبیه دیگر جناب آقا نورالدین محمد زوجه میرزا محمد تقی نجف آبادی بود.
بنابراین نسب استاد کل وحید بهبهانی به ملاّ محمّد صالح مازندرانی و علامه مجلسی اول و دوم از همین دختر آقا نورالدین محمد نشأت گرفته است.[۳۰]
آقا محمد سعید اشرف
«عالم ادیب مرحوم آقا سعید متخلّص به اشرف اشعار به غایت نیکو و سنجیده و سواد مداد فارسیهاش، نیل انفعال بر چهره بلغای عجم کشیده، زیبایی خطش دست خوشنویسان عالم را به تخته بسته، و رعنایی شکسته اش صفای بنفشه بناگوش دلبران را در هم شکسته، علوّ فطرت و سخاوت را از اجداد کرام میراث داشت، و در عهد عالم گیر اورنگ زیب به جهان شاه جهان آباد هند تشریف برده بود، آن پادشاه انجم سپاه، مقدمش را سعادت خود دانست و در نوازش و احترامش کوشید و اولادش یکی فاضل علاّمه ملاّ محمّد امین بود که شرح مبسوطی بر قسم کلام تهذیب ملا سعد الدین (تفتازانی) نوشته است، و اولاد او در زمان سلطنت ابراهیم شاه برادر نادرشاه منقرض شدند و دیگری میرزا محمّد علی متخلّص به دانا است که در هند آمده بود و مدتی را در مرشد آباد بنگاله به عزت گذرانید.»[۳۱]
شعر زیر از ملاّ محمّد سعید، متخلص به اشرف است:
تا راج جان هم میکند دین هم به یغما قربان آن غارتگرم کو دل نه تنها میبرد میبرد
آسوده را غم میدهد صبر از شکیبا آری طبیب عشق او دارد دوای بوالعجب میبرد
آسایش یعقوب را شوق زلیخا میبرد نبود به کیش عاشقان اخوان یوسف را گنه
مانده است ما را نیم جان آن نیز گویا دین و دل و هر چیز را آن ترک غارتگر میبرد برد
هر خاک کان باد صبا از کوی لیلی صدق محبت میکند در چشم مجنون توتیا میبرد
آلوده گشته خنجرش ما را بدعوی میبرد با آن که تیغ جور آن در جسم من زد چاکها
گاهی به یثرب میکشد گاهی به بطحا شوق جمال دلکشت حاجی ره گم کرده را میبرد
کاین رندی من عاقبت ناموس تقوی ای شیخ این آلوده را در سلک پاکان میبرد جا مده
بیعاقبت باشد که رنج از بهر دنیا زحمت کشیدن خوش بود لیکن از برای میبرد یار خود
دیوانه عشق تو را غم سوی صحرا میبرد فارغ دلان را آورد عشرت پرستی سوی شهر
گر کوه باشد جان من این حسنش از جا نپذیر عذرم چون کنم بیطاقتیها در میبرد غمت
کاین عشوههای جانستان دل بیمحابا ای هوشمندان بر رخش آهسته میباید میبرد نظر
اشرف هنوز از بهر آن شرمندگیها فرهاد بعد از بیستون زد تیشه بر سر میبرد.[۳۲] صبربین
آقا حسنعلی مازندرانی
آقا حسنعلی، فاضل لبیب و عالم ادیب بوده است و در جوانی به هندوستان تشریف برده، امراء و حکام در اعزاز و احترامش بسیار کوشیدند و در آن ملک مشهور به حسنعلی خان شد، و اولاد او یکی میرزا علی اشرف بود و از اولاد او جمعی در خانههای اجدادی خود در اصفهان میباشند و دختری از آنها همسر آقا حسنعلی بن آقا محمّد هادی ثانی است، و سایر اولاد آن مرحوم در هند میباشند.[۳۳]
آقا عبدالباقی مازندرانی
آقا عبدالباقی عالم، عامل و فقیه کامل بوده است خداوند به ایشان یک پسر داد که مشهور به آقا بزرگ بوده است و در اوایل جوانی به هند رفته بود. اکابر و اعیان مقدم شریفش را غنیمت دانسته در خدمت گزاری و احترام به او نهایت طاقت خود را مصروف داشتند. ایشان را فرزندی بود دارای کمالات مرضیه، به زیور زهد و تقوی و فضیلت آراسته، به نام آقا علاء الدین محمد (ره) و دو دختر که یکی زوجه میرزا امین تاجر بود، که سه پسر داشت. بنام های آقایی و آقا علی نقی و آقا عبدالکریم و آقا عبدالکریم را اولاد نبود، و اولاد آقائی فوت شدند و از آقا علی نقی دو پسر بود: حاجی عبدالباقی و حاجی ابوالحسن واز حاجی ابوالحسن ولدی هست موسوم به آقا عبدالحسین، و او را چند اولاد است و دیگری زوجه حاج محسن نامی بود از اهل مارچی که از قرای ماربین اصفهان است و از ایشان فرزندی به نام محمدعلی باقی است که در «جهرم» فارس میباشند.
و آقا علاء الدین محمد سه پسر داشت بنام حاج محمدعلی، و حاجی محمد اسماعیل و حاجی محمد جعفر.[۳۴]
شهید آقا محمّد مهدی مازندرانی
محمّد مهدی، پسر آقا محمّد هادی، پسر ملاّ صالح، پسر احمد مازندرانی، گوهر میانه گردنبند خاندان خویش بود و بیت الغزل قصیده آن، مرد فضیلت سرمشق دانش و عمل، و از برجستهترین حدیث دانان بود. داماد عمویش، آقا نورالدین پسر ملاصالح بود. دانشمند بزر شیخ محمد پسر محمّد زمان کاشانی از وی حدیث روایت میکند و در اجازه نامهای که برای آقا محمّد باقر هزار جریبی نوشته، از وی تمجید کرده است و میگوید: نزد استاد دقیق و تزبینمان محمد مهدی پسر محمّد هادی مازندرانی که برهمه استادان معاصر و قدیم فائق آمد، خوانده ام.
مؤلف نجوم السماء نیز او را میستاید. کتاب «وسیله السعاده» که ترجمه «منهج الدعوات» ابن طاووس است، از آثار او است که در سال ۱۱۲۳ هـ .
ق. به آن بپرداخته، و حاشیهای بر «شرح مختصر الاصول» عضدی نگاشته است. وی در سال ۱۱۴۰ هـ . ق پس از تسلط افغانیان بر اصفهان به دست آنها شهید شد.
خاندانش آشیانه دانش است و مردانش همه پرچمدار خرد و فرزانگی و حاملان حدیث و سنت و ناشران فضیلت، وی شاخهای از آن درخت تنومند و بارور فرخنده است و پرتوی از کانون تابش و فروزش آن، بدینسان که پدرش مولی محمّد هادی دانشمندی بسیار دانا و حدیثدانی بزرگ و توانا و صاحب تألیفات بود. او نواده دختری محدث بزرگ، علاّمه محمّد تقی مجلسی است.[۳۵]
تولد و وفات
در هیچ یک از کتب تراجم و رجال، به سال تولد ایشان اشاره نشده است و وفاتش را نیز، با تردید در شوّال سالهای ۱۰۸۰، ۱۰۸۱ و ۱۰۸۶ هـ . ق. نوشتهاند. دو تاریخ اول، بیگمان اشتباه و تاریخ فوت همان سال ۱۰۸۶ هـ . ق. است. منشأ اشتباه ناقص بودن ماده تاریخ است. آخوند ملا محمد صالح مازندرانی در بقعه پدر زن خود (ملا محمد تقی مجلسی) پایین پا، در ایوانچه، دفن کردند و قبری کوتاه بسته دارد. اشعار زیر بر لوح قبر او نقش بسته است:
آه و افسوس و فغان و فریاد افضل و اعلم و امجد شده فوت
یعنی آخوند محمد صالح کز همه بود سرآمد شده فوت
او ملک بود عجب نیست اگر گویمش روح مجرد شده فوت
جست تاریخ وفاتش «زاهد» که کی آن ذات مؤید شده فوت
هاتفی گفت بتاریخ که «آه» صالح دین محمد شده فوت.[۳۶]
[۱] . ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، ج ۵، ص ۱۴۶٫
[۲] . معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج ۶، ص ۶۳۹٫
[۳] . زمر، ۱۰٫
[۴] . مرآت الاحوال جهان نما، آقا احمد بن محمد علی بهبهانی، مقدمه و تصحیح و حواشی به اهتمام علی دوانی، ص ۱۲۷ ـ ۱۲۸٫
[۵] . محمد تقی مجلسی، سید حمید میرخندان، ص ۲۹٫
[۶] . محمد تقی مجلسی، ص ۳۳ ـ ۳۴٫
[۷] . روضات الجنات، ج ۲، ص ۱۲۳٫
[۸] . بحار الانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۲۴٫
[۹] . محمد تقی مجلسی، ص ۱۱۰٫
[۱۰] . همان، ص ۳۵ و ۳۶٫
[۱۱] . روضه المتقین، محمد تقی مجلسی، ج ۱۴، ص ۳۸۲٫
[۱۲] . فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص ۲۴۵ ـ ۲۴۷٫
[۱۳] . علامه مجلسی، علی دوانی، ص ۸۰ ـ ۸۳٫
[۱۴] . علاّمه مجلسی، علی دوانی، ص ۸۱٫
[۱۵] . وقایع السنین و العوام، امیر عبدالحسین خاتون آبادی، ص ۵۰۸٫
[۱۶] . محمد تقی مجلسی، ص ۸۳ ـ ۸۵٫
[۱۷] . معادن الحکمه، محمد علم الهدی، ج ۱، ص ۹ ـ ۱۲٫
[۱۸] . وافی، مقدمه، ج ۲، ص ۳۲٫
[۱۹] . معادن الحکمه، ج ۱، ص ۹، ۱۶، ۲۶ و ۳۰٫
[۲۰] . مقالات و بررسیها، دفتر ۴۵ و ۴۶، دانشکده الهیات و معارف اسلامی تهران، ص ۵۸ و وافی، مقدمه، ج ۱٫
[۲۱] . ریاض العلما، ج ۴، ص ۳۰۶ و ۳۰۷٫
[۲۲] . علاّمه مجلسی، ص ۳۸۲ و ۳۸۴٫
[۲۳] . مقدمه ترجمه ریاض العلماء، ص ۶٫
[۲۴] . همان، ص ۸ ـ ۹ و ص ۱۱ ـ ۱۷٫
[۲۵] . فهرست کتابخانه مجلس، ج ۱۱، ص ۳۰۲٫
[۲۶] . فهرست کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، سپهسالار سابق، ج ۱، ص ۲۵۹٫
[۲۷] . فهرست کتابخانه مرعشی، ج ۳، ص ۸۳٫
[۲۸] . زندگینامه علامه مجلسی، سید مصلح الدین مهدوی، ج ۲، ص ۳۲۳ و ۳۲۴؛ فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص ۵۴۳ و ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، ج ۵، ص ۱۴۷٫
[۲۹] . فوائد الرضویه، ص ۷۰۳٫
[۳۰] . علامه مجلسی، ص ۵۵۲٫
[۳۱] . مرات الاحوال جهان نما، ص ۱۳۱٫
[۳۲] . شهیدان راه فضیلت، شیخ عبدالحسین امینی نجفی، ص ۳۷۹٫
[۳۳] . مرآت الاحوال جهان نما، ص ۱۳۳٫
[۳۴] . همان.
[۳۵] . شهیدان راه فضیلت، امینی نجفی، ص ۳۷۸ و ۳۷۹٫
[۳۶] . زندگینامه علامه مجلسی، ج ۲، ص ۳۲۴٫