مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهور ایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز در است « سرآمدان سخن » آنکارا (آنقره) اقامت داشت وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است، از جمله یکی در تراجم احوال پانزده نفر از مشاهیر شعرای ایران از رودکی الی حافظ بترکی با منتخباتی از اشعار هر یک از ایشان که در سنهء ۱۳۲۷ ه ق در استانبول بطبع رسیده است.
در ۴۴۸ صفحه و دیگر رباعیات عمر خیام محتوی بر ۳۹۶ رباعی منسوب به خیام با ترجمهء آنها بترکی بعلاوهء شروح و توضیحاتی برای هر رباعی بانضمام مقدمهء بسیار مفصل مبسوطی بترکی در شرح احوال خیام مأخوذ از مآخذ مختلفه و تشریح فلسفهء خیام و مشرب او و مسلک او در تضاعیف کتاب بیست مجلس تصویر تمام صفحه مناسب مضامین بعضی رباعیات خیام کار ادموند دولاک( ۱) نقاش مشهور کتب که ظاهراً از نقاشان انگلیس است متفرقه درج شده است و تمام این بیست مجلس تصویر از روی یکی از چاپهای تجملی ترجمهء رباعیات خیام بانگلیسی بتوسط فیتز جرالد( ۲) شاعر معروف انگلیسی حاوی صدوده رباعی عکس برداشته شده است.
ولی اصل این تصاویر در چاپ انگلیس بتوسط هدر اند استوتن( ۳) در لندن (که نسخه ای از آن چاپ در کتابخانهء فاضل مشهور آقای سعید نفیسی موجود است) یکی از شاهکارهای تصاویر کتابی و تماماً رنگی است و در درجهء اول از زیبائی و لطف و صفا و ذوق و حال که انسان اصلًا و ابداً از تماشای آنها سیر نمی شود و مدت ها انگشت بدندان از فرط تعجب و استحسان صنعت آن نقاش چیره دست مات و مبهوت می ماند.
ولی در عکس سیاهی که از آن تصویر در چاپ استانبول برای تألیف مرحوم دانش برداشته اند تمام رنگ آمیزیها و زیبائیها و لطف و صفای آن تصاویر اصلی بکلی از میان رفته و فقط شبحی کم حاکی از اصل آن باقی مانده است باری این ترجمهء رباعیات خیام را مرحوم دانش با اشتراک (فیلسوف) رضا توفیق از مشاهیر فضلای ترکیه معاً و با هم تألیف کرده اند. و در سنهء ۱۳۴۰ ه ق در استانبول در ۳۶۸ صفحهء وزیری بطبع رسانیده اند.
دیگر از تألیفات مرحوم دانش ترجمهء پانزده قصه از قصص لافونتن( ۴) شاعر مشهور فرانسوی است در السنهء حیوانات که بشعر فارسی بطرز مثنوی ولی در بحور مختلفه ترجمه نموده است شعر مرحوم دانش بطور کلی متوسطست در جودت و ردائت زیرا که بواسطهء طول اقامت آن مرحوم در خارج ایران و عدم معاشرت مستقیم وی با ایرانیان بومی زبان شعر او صبغهء مخصوص به خود گرفته غیر صبغهء زبان وطنی خالص فارسی، ولی از این نکته گذشته مرحوم دانش مرد ادیب و فاضل مطلع بسیار باذوقی بود و علاوه بر مقام علم و فضل مردی شریف، کریم الاخلاق، درست کار و بغایت وطن دوست بود.
و یکی از کسانی بود که بیشتر از همه چیز و همه کس نمایندهء خصایل حمیده و فضایل پسندیدهء نژاد ایرانی بود در خارج ایران مابین اتراک عثمانی مرحوم محمد قزوینی در شرحی که طی یادداشتهای خود در بارهء دانش نوشته اند و شرحی که فوقاً در بارهء مرحوم دانش نوشته شد نیز منقول از همان یادداشتهاست در خصوص ملاقاتی که با مرحوم دانش داشته اند.
در دنبالهء همان یادداشتها تفصیلی داده اند که قدرشناسی و نمایاندن صفات عالیهء آن دو بزرگ مرد را عیناً نقل میشود: وقتی که راقم این سطور (محمدبن عبدالوهاب قزوینی) در اواخر ماه سپتامبر ۱۹۳۹ م در مراجعت از پاریس بایران با خانواده باستانبول رسیدم و دو روز بعد از ورود به پستخانه رفته بودم و مشغول نوشتن صورت تلگرافی به اخوی خود میرزا احمدخان که آنوقت در گرگان بود بودم تا او را از قرب ورود خود به تهران اعلام دهم یکمرتبه دیدم مردی نسبتاً مسن و بلندبالا سیاه چرده و سیاه موی از در پستخانه وارد شد و مثل این بود که مستقیماً بطرف من می آید وقتی که نزدیک من رسید مرا باسم و رسم خوانده گفت: شما فلانی نیستید! من بسیار تعجب کردم که در شهری که فقط پریروز برای اولین بار در عمرم بآنجا قدم گذارده ام و دیارالبشری را هم در آنجا نمی شناسم و از پریروز تاکنون هیچکس را مطلقاً و اصلًا نه از ایرانیان و نه از غیر ایشان ملاقات نکرده ام.
چگونه کسی مرا باسم و رسم می خواند و چگونه کسی مرا در آنجا می شناسد، با تعجب بسیار گفتم بلی من همانم که میفرمائید ولی سرکار عالی از کجا مرا می شناسید و چگونه مرا این جا درین پستخانه پیدا کرده اید؟ گفت من حسین دانش میباشم و غیاباً با شما آشنائی داشتم و یکی دو مرتبه هم با شما مکاتبه کرده ام و چون امروز صبح در یکی از جراید استانبول اسم شما را خواندم که باسلامبول وارد شده اید و در هتل (اورایپک) نزدیک به گارسر که جی منزل کرده اید فوراً رفتم بسراغ شما در هتلتان و آنجا گفتند. که شما قبل از بیرون آمدن از منزل آدرس نزدیک ترین پستخانه ها را بآنجا از مدیر هتل پرسیده اید لهذا آمدم این جا و شما را با نشانیهائی که صاحب هتل از سمپلون اریان » قیافه و سن و سایر مشخصات داده بود بآسانی پیدا کردم.
آنوقت من یادم آمد که پریروز سه بعد از ظهر که از ترن یعنی ترن مستقیم بین لندن پاریس استانبول در گارسر که جی پیاده شدیم به محض پیاده شدن یکی از اشخاصی که « اکسپرس در راهرو ایستگاه ترن ایستاده منتظر ورود مسافرین بودند پیش ما آمد (و بعضی دیگر نزد سایر مسافرین رفتند) و در حالیکه کارت به من ارائه میداد پرسید که شما کیستید و از کجا می آئید و « خبر » نمایندگی خود را از یکی از جراید یومیهء استانبول موسوم به بچه قصد باین شهر وارد شده اید و من چون در اوایل جنگ بود و تعلل و طفره در جواب مورث سوء ظن خبرگزار جریده ممکن بود بشود فوراً جواب سؤالهای او را در نهایت اختصار و به اقلخ مایقنع دادم و از هم جدا شدیم و دیگر هیچ بفکر او نیفتادم، و در عین حالی که آن خبرگزار همراه ما بود و بطرف در خروج میرفتیم مستخدم یکی از هتل های اطراف گار که نام هتل بر روی کلاه یا لباس او مرقوم بود و بطور اتفاق او را مابین چند نماینده چندین هتل انتخاب کرده بودیم نیز همراه ما بود و چمدانهای ما را می آورد و آن خبرنگار لابد از روی کلاه و لباس او دانسته بود که ما در کدام هتل منزل خواهیم کرد باری وقتی که بیانات مرحوم دانش با آنهمه تعجب های من از آن تصادف غریب بکلی رفع شد و مشغول صحبت های متفرقه شدیم از ما خواهش کرد که آنروز را با خانواده مهمان او باشیم.
ما هم با کمال میل قبول کردیم و در یکی از رستورانهای همان محله با هم ناهار خوردیم و تمام یعنی مسجد نو که « ینی جامع » آنروز را با ما بود و ما را به تماشای بسیاری از جاهای دیدنی استانبول گردش داد، از جمله مسجد یکی از بهترین مساجد استانبول است و جمیع سقف و دیوارهای آن تا خط مماس سطح زمین سرتاسر و سرتا پا غرق کاشیهای بسیار ممتاز اعلی است و فردای آنروز را هم باز از اول صبح بملاقات ما آمد و ما را پس از گردش دادن ممتدی در نقاط مهمهء که یکی از دهات بانزهت حومهء متصل بخود استانبول است.
برد و ناهار را در منزل او با « قاضی کوی » استانبول بمنزل خود در خانوادهء او صرف کردیم و تمام روز در نهایت خوشی گذراندیم و بعد ما را از هر طرف کوی بگردش برد و تا ساعت هفت بعد از ظهر با ما بود و در آنساعت با کشتی باستانبول مراجعت کردیم، و من هیچوقت آن همه مهربانیها و محبتها و همراهی های آن مرحوم را که بکلی ندیده و نشناخته در آن چند روزه که در استانبول بودیم در حق ما نمود و آن همه وقت خود را برای خاطر ما تلف کرد فراموش نخواهم کرد رحمه الله علیه رحمه واسعه
رحلت
وفات مرحوم دانش در روز سه شنبه نهم فروردین سنهء ۱۳۲۲ ه ش مطابق بیست و سوم ربیع الاول سنه ۱۳۶۲ ه ق و سی ام مارس ۱۹۴۳ م روی داد در آنکارا بمرض سکته در سن هفتاد سالگی بواسطهء کندی وصول و ایصال مراسلات بین المللی در زمان جنگ این خبر را در ۲۶ مرداد آن سال « اطلاعات » ولی روزنامهء Edmund Dulac (2) – – (1) ( منتشر نمود (وفیات معاصرین بقلم آقای محمد قزوینی مجلهء یادگار سال سوم شماره ۵ و ۶ Eduard Fizgerald (3) – Hodder and Stoughton (4) – La Fontaine