بهائی ، محمدافندی ، فقیه و متکلم عثمانی . در ۱۰۰۴، در استانبول متولد شد. پدرش عبدالعزیز افندی ، قاضی عسکرِ روم ایلی ، و پسر سعدالدین مورخ بود. پس از ورود به دستگاه مذهبی ، «مدرس » و «ملا» شد و نخست در سالونیک و سپس در ۱۰۴۳ در حلب ، به مقام قضا منصوب گشت .
او به استعمال دخانیات سخت معتاد بود و چون این کار در آن زمان جرم بزرگی به شمار می آمد، احمد پاشای بیگلربیگی که با او دشمنی داشت ، به زیان وی گزارش داد و در ۱۰۴۴، او را به مجازات آن عمل ، از کار بر کنار و به قبرس تبعید کردند. بهائی در اواخر ۱۰۴۵، مورد عفو قرار گرفت و در محرم ۱۰۴۸ ملای سوریه شد.
در صفر ۱۰۵۴ به اَدرنه انتقال یافت و در ربیع الاول ۱۰۵۵ قاضی استانبول گردید. پس از دوره کوتاهی که قاضی عسکر آناطولی و روم ایلی بود، نخستین بار در رجب ۱۰۵۹ به عنوان شیخ الاسلام به کار پرداخت . به گواهی غرض آمیز رقیبش قراچلبی زاده ، وزیر اعظم و سلطان والده (مادر سلطان ) به این سبب او را به این سمت منصوب کردند که بر اثر مصرف بیش از حد موادمخدر ضعیف شده بود، و آن دو فکر می کردند که هرگونه که بخواهند می توانند با او رفتار کنند.
ولی اقتداری که بهائی بعدها به دست آورد و در برابر بعضی از تقاضاهای آنان مقاومت نمود، نشان می دهد که سخن قراچلبی زاده اتهامی واهی بیش نبوده است . ارادت او به فرقه های مولویه و خلوتیه بزودی موجب درگیری وی با متدّینان شد، اینان به وی اعتراض داشتند که مصرف تنباکو و قهوه را جایز می داند و در برابر رقص و سماع درویشان با تسامح رفتار می کند.
با این حال ، معزول شدن وی به سبب مساعی آنان نبود بلکه علل دیگری داشت ؛ بهائی افندی در پی مجادله ای که میان قاضی ازمیر و کنسول انگلیس بر سر مسئله حدود اختیارات قانونی کنسول رخ داده بود، سفیر بریتانیا در استانبول را در خانه اش تحت نظر قرار داد و در نتیجه ، به علت نقض عرف سیاسی ، از کار بر کنار و به مِدِلْلی تبعید شد؛ ولی او در گلیبولی و لامپساکوس باقی ماند و در رمضان ۱۰۶۲/ اوت ۱۶۵۳، دوباره به کار گماشته شد و همچنان در این مقام بود.
رحلت
تا آنکه در ۱۳ صفر ۱۰۶۴، بر اثر تورم لوزتین ، درگذشت و در ( محله ) فاتح به خاک سپرده شد.
بهائی که هم به عنوان شاعر و هم عالم شهرت داشت ، اشعار و فتاوایی از خود به جای نهاده است . مشهورترین حکم او درباره مشروعیت استعمال دخانیات بود که به منع و تحریمهای اوایل قرن هفدهم پایان داد. خود او به استعمال دخانیات سخت علاقه داشت و حاجی خلیفه ، نویسنده معاصر او می گوید، اگر در این کار افراط نمی کرد، احتمال داشت یکی از برجسته ترین دانشمندان کشور شود، ولی به گفته حاجی خلیفه ، علت اینکه بهائی استعمال دخانیات را مشروع می دانست ، این نبود که خودش به آن اعتیاد داشت بلکه وی بر آن بود که دخانیات بهترین چیزی است که با حال مردم تناسب دارد؛ از این گذشته او در این مورد به قاعده فقهی «اباحه اصلیه » استناد می کرد که بر طبق آن همه امور مباح است مگر اینکه خلافش ثابت شود.
منابع :
(۱) محمد ثریا، سجل عثمانی ، استانبول ۱۳۰۸ـ ۱۳۱۵، ج ۲، ص ۲۸؛
(۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، میزان الحق ، استانبول ۱۲۹۰، ص ۴۲ـ ۴۳؛
(۳) احمد رفعت ، دوحه المشایخ ، استانبول ( بی تا. ) ، ص ۵۵ ـ۵۷؛
(۴) بروسه لی محمد طاهربیگ ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲، ج ۲، ص ۱۰۱؛
(۵) علمیه سالنامه سی ، استانبول ۱۳۳۴، ص ۴۵۸ (با نمونه هایی از دستخط وی )؛
(۶) مصطفی نعیما، تاریخ ، استانبول ۱۲۸۱/ ۱۸۶۵، سالهای ۱۰۵۹، ۱۰۶۱، ۱۰۶۲، ۱۰۶۴؛
(۷) E. J. W. Gibb, A history of Ottoman poetry , London 1900-1909, III, 294-297;
(۸) J. von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches , Pest 1828-1835, index;
(۹) I. H. Uzun µar §âíl §â, Osmanl i §Tarihi , III/I, Ankara 1951, index.
(۱۰) برخی از فتاوی بهائی در کتابهای قانون عثمانی درج و در ملی تتبعلر مجموعه سی ، ج ۱ منتشر شده است .
دانشنامه جهان اسلام جلد ۴