« میرزاآقا » شیرازی سیدمیرزا محمدنصیر حسینی، ملقب به فرصت الدوله و متخلص به فرصت و معروف به رمضان سال ۱۲۷۱ ه ق از یک خانوادهء ادب پرور، در شهر شیراز پا به عرصهء وجود گذاشت پدرش میرزا جعفر متخلص به و میرزا کاظم فرزند میرزا نصیر جهرمی معروف به نصیر اصفهانی است فرصت از کودکی « شرفا » پسر میرزا کاظم ،« بهجت » علاقهء خاصی به تحصیل علوم و فنون مختلف داشت.
در آغاز جوانی در صرف و نحو و منطق و حکمت و حساب و هیأت و هندسه و اسطرلاب سرآمد اقران بود و به زبان انگلیسی آشنایی یافت قسمت عمدهء تحصیلاتش را در خدمت شیخ مفید، متخلص که از علمای مشهور فارس و صاحب تألیفات متعدد به فارسی و عربی بود به انجام رسانید و از شاگردان برجستهء محضر « داور » به او گردید و استادش در ستایش او گفته است:
فرصت آن شمع جمع اهل هنر// که ندارد قرین ز نوع بشر
فیلسوفان دهر را شاید// که به فضل و هنر شود رهبر
بنا به نوشتهء خود او در سی ودوسالگی به دیدار سیدجمال الدین اسدآبادی نائل شد و او را در بوشهر ملاقات کرد و دیدارهای بعد موجب دوستی آن دو گردید و پاره ای از سخنان گرانبهای سیدجمال الدین در یادداشتهای او منقول است.
فرصت چندی نیز در شیراز مدرس علوم ادبی و عربی بود و طلاب از محضرش استفاده میکردند هنگامی که شعاع السلطنه فرزند مظفرالدین شاه از شیراز به تهران بازگشت فرصت را با خود به دربار آورد و معلم و ندیم خود ساخت و چون در دربار تقرب یافت شاه او را لقب فرصت الدوله داد هنگام انقلاب مشروطیت فرصت در تهران بود و در سازمان جدید وزارت معارف که پس از مشروطیت به وجود آمد او را به ریاست معارف فارس گماشتند و در این مقام به خوبی خدمت کرد بار دیگر هنگام تأسیس دادگستری او را رئیس عدلیهء فارس کردند و سپس دوباره شغل ریاست معارف و فوائد عامه و مدتی هر دو شغل فرهنگ و دادگستری را بدو سپردند.
در اواخر عمر به کلی منزوی شد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و غالب اوقات به گفتهء خودش در حال جذبه و شوق بود در شرح حالی که به تفصیل از خود نوشته اشاره ای به ازدواج خود نکرده و معلوم میشود تمام عمر را مجرد زیسته و بالطبع برای سیر و سیاحت و مطالعه فرصتی کافی داشته و توانسته است مسافرتهای متعددی کند و هر جا که می رسیده با ذوق صورتگری و نقاشی از مناظر طبیعی و زیبایی ها تابلوهایی می ساخته است و با استفاده از همین هنر در زمان ناصرالدین شاه، به دستور حاکم فارس (حسینقلی خان نظام السلطنه) سراسر منطقهء فارس و بنادر را در مدتی دراز نقطه به نقطه پیمود و اوضاع نهاده است « آثار عجم » جغرافیایی هر نقطه را به رشتهء تحریر درآورد و نقشه هائی از نقاط مختلف ترسیم کرد نام این اثر خود را عبارتند از:
دریای کبیر مشتمل بر علوم مختلفه، به زبان عربی و فارسی اشکال المیزان در علم « آثار عجم »
آثار دیگر فرصت،
غیر از منطق بحورالالحان در علم موسیقی و عروض منشآت نثر
رسالهء شطرنجیه مثنوی
هجرنامه مقالات علمی و سیاسی در دو مجلد که با نام مستعار، از زبان شیخی مجعول نگاشته شده است رساله ای در گرامر خط میخی که ضمن آن اشاراتی به جغرافیای سرزمین هند وجود دارد
رساله در علم هیأت جدید از همه مهمتر
دیوان اشعار او مشتمل بر قصاید، غزلیات، ترجیعات، مسمطات، رباعیات، مثنویات، مراثی، تواریخ و
پیوستی از منشآت منثور او او راست:
تمثال دو زلف و رخ آن یار کشیدم// یک روز و دو شب زحمت این کار کشیدم
اول شدم آشفته ز نقش سر زلفش //آخر به پریشانی بسیار کشیدم
**************
ای دل آن زلف ز کف برده قرار من و تو//شود آشفته از این پس همه کار من و تو
شد قرار اینکه دگر در پی خوبان نرویم//آخر ای دل چه شد آن عهد و قرار من و تو؟
سر کویی که محال است رسد پای خیال//مشکل آنجا فتد ای باد، گذار من و تو
شکوه از خار تو داری و من از جور رقیب//بلبلا نیست عبث ناله ی زار من و تو
ناز کن ناز نگارا که دهم جان به نیاز//زآنکه در عشق جز این نیست شعار من و تو
در خمار از می حسنی تو من از می عشق//کو شرابی که کند دفع خمار من و تو؟
کی رسیم ای دل گمگشته به سر منزل عشق//که فتاده ست در این مرحله بار من و تو
فرصت بر اثر یک بیماری داخلی مزمن، سحرگاه روز دهم صفر ۱۳۳۹ ه ق / اول آبانماه ۱۲۹۹ ه ش در خانهء شخصی خود در شیراز چشم از جهان فروبست و بنا بر آرزوی دیرینه اش در کنار آرامگاه لسان الغیب حافظ به خاک سپرده شد و سنگی را که زیر نظر خود او برای مزارش تراشیده بودند بر گور او نهادند (نقل با اختصار و تصرف از مقدمهء دیوان او) رجوع به مقدمهء دیوان فرصت و نیز رجوع به رسالهء خود او در شرح زندگانیش که در آغاز دیوان به طبع رسیده است، شود.
لغت نامه دهخدا