محمد بن بدرالدین، ملقب به جمال الدین از شاعران مشهور ایران در قرن دهم هجری است که زندگانیش بیشتر در هندوستان گذشت. ولادتش به سال (۹۶۳ ه ق) در شیراز اتفاق افتاد و در جوانی به هندوستان رفت و به دربار جلال الدین اکبرشاه (۱۰۱۴-۹۶۳ ه ق) امپراطور مغولی هند راه یافت و در آن سامان بود تا اینکه به سال ۹۹۹ در شهر لاهور درگذشت.
عرفی در « هندی » سرودن قصیده و غزل و قطعه و ترجیع و ترکیب قدرت داشت و او را میتوان در ردیف بهترین شاعران سبک معروف به درآورد علاوه براین در مثنوی نیز دست داشت و دو منظومهء مخزن الاسرار و خسرو و شیرین نظامی را استقبال کرده است. و رساله ای صوفیانه بنام نفسیه نیز دارد و رجوع به گنج سخن و تذکرهء مخزن الغرائب و صحف ابراهیم و مقدمهء کلیات عرفی شیرازی، بکوشش غلامحسین جواهری شود : هزار حیف که عرفی و نوعی و سنجر نیندجمع به دارالعیار برهان پورصائب در سخن از عرفی و طالب ندارد کوتهی عیب صائب این بود کز زمرهء اسلاف نیست صائب.
عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا // تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست // تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا در بهشتم کن خدایا تا نمانم شرمسار // تا که از شرم گنه دوزخ برون آرد مرا می رود اندیشه ام در کعبه از دیر مغان // می برد باری نمی دانم که چون آرد مرا گر بنالم عرفی از عقل و خرد معذور دار // من به این وادی نه خود آیم، جنون آرد مرا ************** از باغ جهان رخت ببستیم و گذشتیم // شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم دامن کش ما بود فریب غم ناموس // زین کشمکش بیهده رستیم و گذشتیم هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند // لختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت // خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است // گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم صد جا به کمند آمده بودیم در این راه // جون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم هر گاه که چشم من و “عرفی” به هم افتاد // در هم نگرستیم و گرستیم و گذشتیم
لغت نامه دهخدا |