اصحاب امام جعفر صادق (ع)

زندگینامه عبدالله‌بن میمون قدّاح(متوفی۲۶۱ه ق)

قدّاح ، عبدالله‌بن میمون، یکی از اصحاب و راویان حدیث از امام جعفرصادق علیه‌السلام، که در آثار جدلی دشمنان نهضتِ اسماعیلیه، بنیان گذار نهضت اسماعیلیه و جدّ بزرگ خلفای فاطمی معرفی شده و بدان شهرت یافته است.

پدر عبدالله، میمون‌بن الاسودالقدّاح، در نیمۀ نخست قرن دوم هجری در مکه می‌زیست و در دورۀ امامت امام جعفرصادق (متوفی ۱۴۸) وفات یافت. وی از موالی بنی‌مخزوم و از شاگردان امام محمدباقر علیه‌السلام بود و از آن حضرت چندین حدیث نیز روایت کرده است.

عبدالله‌بن میمون در نیمۀ دوم قرن دوم می‌زیست و از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بود و از آن امام احادیث مختلفی روایت کرده است. این احادیث و احادیثی را که میمون قدّاح روایت کرده، در اصول کافی و دیگر مجموعه‌های احادیث شیعیان امامیه آمده است (رجوع کنید به ایوانف ، ۱۹۴۶، ص ۱۱ـ ۶۰).

میمون و عبدالله از املاک امام باقر و امام صادق علیهماالسلام در مکه نیز نگهداری می‌کردند. عبدالله‌ و پدرش در آثار شیعیان دوازده امامی از محدّثان مورد احترام در حجاز به شمار آمده‌اند (کشی، ص ۲۴۵ـ ۲۴۶، ۳۸۹؛ نجاشی، ص۲۱۳ـ ۲۱۴؛ طوسی، ۱۸۵۳ـ ۱۸۵۵، ص ۱۹۷ـ ۱۹۸؛ همو، ۱۴۱۵، ص ۱۲۰، ۲۳۱، ۱۴۵، ۳۰۹؛ ابن شهرآشوب، ۱۳۵۳، ص ۶۵؛ همو، ۱۴۲۷، ج ۳، ص ۲۱۶، ج ۴، ص ۲۲۸). البته در هیچ یک از منابع امامیه یا کتابهای رجال و ملل و فرق اهل سنّت، از عبدالله و پدرش به عنوان غلات شیعه یا حامیان فرق پیرو اسماعیل‌بن جعفرصادق نام برده نشده است.

اولین بار در کتاب جدلی ضداسماعیلیِ ابوعبدالله محمدبن رزام طائی کوفی( تألیف در حدود سال ۳۴۰)، نقشی اساسی برای عبدالله‌بن میمون قدّاح در مراحل آغازین دعوت اسماعیلیه منظور شده است. اصل رسالۀ ابن‌رزام، به نام النقض علی‌الباطنیّه (رجوع کنید به مقدسی، ج ۱، ص ۱۳۷) یا ردّ علی‌الاسماعیلیه (رجوع کنید به مقریزی، ج ۱، ص ۲۲ـ ۲۳)، ظاهراً مفقود شده ، اما قسمتی از آن که دربارۀ عبدالله‌بن میمون قدّاح است، در الفهرست ابن‌ندیم (ص ۲۳۸) نقل شده است.

شریف ابوالحسین محمدبن علی، مشهور به اخومحسن، نیز از رسالۀ ابن‌رزام در کتاب ضداسماعیلی خود(تألیف در حدود سال ۳۷۵)، استفادۀ فراوان کرده و خود مطالب معاندانۀ بیشتری دربارۀ نقش عبدالله‌بن میمون قدّاح بر آن افزوده بوده است. کتاب ضداسماعیلی اخومحسن نیز که شامل قسمتهای تاریخی و عقیدتی بوده مفقود شده، اما بخشهای عمده‌ای از آن که دربارۀ آغاز نهضت اسماعیلیه است، حفظ شده است، به خصوص به همت سه مورخ مصری، یعنی نویری (ج ۲۵، ص ۱۸۷ به بعد)، دواداری (ج ۶، ص ۶ـ ۱۱، ۱۷ـ ۲۲) و مقریزی (ج ۱، ص ۲۲ـ ۲۹، ۳۸ـ ۴۰).

طبق روایت ابن‌رزام  اخومحسن، میمون قدّاح غیرعلوی و از پیروان ابوالخطّاب بود و فرقه‌ای را بنیان نهاد که میمونیّه نامیده می‌شد (نیز رجوع کنید به لوئیس ، ص ۴۹ـ ۷۳؛ ایوانف، ۱۹۴۲، ص ۱۲۷ـ ۱۵۶؛ دفتری، ۱۳۷۵ش، ص ۱۲۶ـ ۱۳۷). طبق این روایت جدلی که هدفش مخدوش کردن اهداف دعوت اسماعیلیه و انتساب نسب قداحی غیرعلوی به امامان اسماعیلی و خلفای فاطمی بوده  میمون از شاگردان بردیصان نیز قلمداد می‌شده، یعنی همان مؤسس فرقۀ گنوسی مسیحی دیصانیّه که ثنوی مذهب بوده است.

در برخی از منابع ضداسماعیلی بعدی، به پیروی از روایت ساختگی اخومحسن، میمون قدّاح همواره فرزند دیصان معرفی شده است (دیلمی، ص ۲۰). بر اساس این روایت، عبدالله‌بن میمون قدّاح نیز، که مؤسس نهضت اسماعیلیه معرفی شده، دیصانی بوده است. وی ادعای پیامبری نیز کرده و نظامی از اصول عقاید، شامل هفت مرحله، برای از بین بردن اسلام از داخل، بنیاد نهاده است که به هرزگی و بی‌خدایی می انجامد.

در همان حال، عبدالله که در اصل اهل نواحی اهواز بوده، وانمود می‌کرده که به نام محمدبن اسماعیل‌بن جعفرصادق، که به عنوان مهدی در استتار بوده، دعوت می‌کرده است و در هر صورت، دیری نپایید که عبدالله از ترس شیعیان و معتزلیان، همراه یکی از داعیان خود، حسین اهوازی، به عَسکرمکرَم در خوزستان و سپس به بصره گریخت و در آنجا به خاندان عقیل‌بن ابی‌طالب، که خود را منسوب به آنان نشان می داد، پناه برد.

رحلت

اندکی بعد، عبدالله به سلمیّه در شام گریخت و تا زمان مرگش(پس از سال ۲۶۱)، در آنجا با تقیّه و پنهان داشتن هویت واقعی اش زیست. عبدالله‌بن میمون قدّاح از سلمیّه داعیانی به اطراف فرستاد و یکی از آنان، در سواد کوفه، مردی را به نام حمدان قرمط به کیش اسماعیلی درآورد.

پس از عبدالله‌بن میمون، پسرش احمد و سپس اخلاف احمد امور دعوت اسماعیلیه را به دست گرفتند و کیش جدید را در مناطق گوناگون گسترش دادند تا آنکه ریاست نهضت و دعوت جدید به سعید رسید که در سال ۲۹۷، با نام عبدالله المهدی، خلافت فاطمیان را در شمال افریقا تأسیس و ادعا کرد که از اعقاب محمدبن اسماعیل است. این خلاصۀ مطالبی است که اخومحسن و مأخذ اصلی او، ابن‌رزام، طبق منقولات مورخان و منابع بعدی دربارۀ عبدالله‌بن میمون قدّاح و سرمنشأ اسماعیلیه ذکر کرده‌اند.

مطالعات جدید اسماعیلی، که بر اساس منابع اصیل اسماعیلی از چند دهه قبل آغاز شده، با کشف هویت واقعی میمون قدّاح و پسرش عبدالله، تاریخ صحیح دعوت اسماعیلیه را در مراحل نخستین آن روشن کرده است. این مطالعات نشان می‌دهد که روایت ابن‌رزام  اخومحسن دربارۀ نهضت اسماعیلیه عمدتاً بازتاب دیدگاههای خصمانه و اسطوره‌ای مبتنی بر اتهامات باطل بوده و با این هدف ساخته شده است که این دعوت شیعی معارض با دستگاه خلافت سنّی مذهب عباسیان را بی‌اعتبار سازد.

از طرف دیگر، به سبب دسترسی ابن‌رزام به برخی منابع هم عصر با گروههای قرمطی، که خلافت فاطمیان و نسب علوی آنان را پذیرا نبودند، این روایت خصمانه از برخی جنبه‌های تاریخی با آنچه بعداً خود اسماعیلیان پیرو فاطمیان پذیرفتند مطابقتهایی دارد (رجوع کنید به مادلونگ ، ص ۷۳ـ ۸۰؛ دفتری، ۱۹۹۳، ص ۱۲۳ـ ۱۳۹).

اختلاف عمده میان این روایت ضداسماعیلی و اصول اعتقادات خود اسماعیلیه، که از مطالعات جدید به دست آمده ، راجع به هویت و اصل و نسب عبدالله‌بن میمون قدّاح است. این شخص در روایت ابن‌رزام اخومحسن به صورت قدّاحی غیرعلوی آمده، حال آنکه در روایت رسمی اسماعیلیان دورۀ فاطمی، وی همان عبدالله علوی فرزند محمدبن اسماعیل است که جانشین پدر در امور امامت و ریاست دعوت اسماعیلیه بوده است.

علاوه بر آن، مطالعات جدید اسماعیلی تا حدی روشن کرده که چرا ابن‌رزام شخصی غیرعلوی، یعنی عبدالله‌بن میمون قدّاح، را در روایت خویش جانشین عبدالله‌بن محمدبن اسماعیل کرده است. عبدالله المهدی پس از آنکه خلافت فاطمیان را در افریقیه تأسیس کرد، در نامه‌ای به جامعۀ اسماعیلیان مستقر در یمن، مطالبی را دربارۀ سیاستهای تقیّه آمیز اسلافش، که دعوت اسماعیلی را مخفیانه و با نامهای مستعار رهبری می‌کردند، فاش ساخت.

او توضیح داد که در میان این اسامی مستعار و رمزی، میمون در اصل لقب یا اسم مستعار خود محمدبن اسماعیل بوده است (همدانی، ص ۴ـ۹؛ نیز همدانی و دوبلوا ، ص ۱۷۳ـ ۲۰۷) و از همین رو، پیروانش را میمونیّه نیز می‌خوانده‌اند، که در واقع از اولین اسامی نهضت اسماعیلیه بوده است (رجوع کنید به ابن‌عنبه، ص ۲۳۳). مطالب این نامه را بعداً چهارمین خلیفۀ فاطمی، المعزلدین الله، به گونه‌ای دیگر تکرار کرده است و ضمن تأیید نسب علوی اجدادش، که از اخلاف امام جعفرصادق علیه‌السلام بوده‌اند، توضیح داده است که چرا عبدالله‌بن محمدبن اسماعیل را فرزند میمون قدّاح می دانسته اند(قاضی نعمان، ص ۴۰۵ـ ۴۱۱، ۵۲۳ـ ۵۲۵؛ استرن ، ص ۲۵۶ـ ۲۸۸).

بدین ترتیب، روشن می‌گردد که چگونه ابن‌رزام دشمن اسماعیلیان و سازندۀ آنچه ایوانف «افسانه ابن‌القدّاح» خوانده است، بر آن شد تا عبدالله‌بن محمدبن اسماعیل (المیمون) را که از علویان بود و امکان داشت که از وی به صورت عبدالله‌بن میمون نام برده شود، با شخص غیرعلوی دیگری به نام عبدالله‌بن میمون قدّاح  که تقریباً یک قرن زودتر می‌زیسته و هیچگونه ارتباطی با دعوت اسماعیلیه نداشته  یکی نشان دهد و بدین ترتیب نسب علوی امامان اسماعیلی را، که به عنوان خلفای فاطمی به خلافت رسیده بودند، مردود شمارد. استرن، بدون ذکر منابع و هیچگونه شاهدی، بر آن بوده که این خلط بین هویت دو عبدالله احتمالاً به این سبب بوده است که بعضی از اخلاف قدّاح عبدالله‌بن میمون واقعاً در دعوت آغازین اسماعیلیه نقش داشته‌اند.



منابع :

(۱) ابن‌شهرآشوب، کتاب معالم‌العلماء، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۳؛
(۲) همو، مناقب آل‌ابی‌طالب، چاپ یوسف بقاعی، ]قم[ ۱۴۲۷/ ۱۳۸۵ش؛
(۳) ابن‌عنبه، عمده‌الطالب فی انساب آل ابی‌طالب، چاپ م.ح آل‌طالقانی، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۴) ابن‌ندیم، (تهران)؛
(۵) فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۶) ابوبکربن عبدالله دواداری، کنزالدّرر و جامع الغرر، چاپ صلاح‌الدین منجد، قاهره ۱۳۸۰/ ۱۹۶۱؛
(۷) محمدبن حسن دیلمی، بیان مذهب الباطنیه و بطلانه، چاپ ر. اشتروطمان، استانبول ۱۹۳۸؛
(۸) ابوجعفر محمد طوسی، رجال، چاپ جواد قیومی‌اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛
(۹) همو، فهرست کتب الشیعه، چاپ ا. اسپرنگر و دیگران، کلکته ۱۸۵۳ـ۱۸۵۵؛
(۱۰) قاضی‌نعمان، کتاب المجالس و المسایرات، چاپ حبیب فقی و دیگران، تونس ۱۹۷۸؛
(۱۱) محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفه‌الرجال، ]تلخیص[ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۱۲) مطهربن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹؛
(۱۳) احمد مقریزی، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطمیین الخلفاء، چاپ جمال‌الدین شیال و محمد حلمی محمد احمد، قاهره ۱۹۶۷ـ۱۹۷۳؛
(۱۴) احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر بـرجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷؛
(۱۵) احمد نویری، نهایه‌الارب فی فنون الادب، چاپ محمدجابر عبدالعال الحسینی، قاهره ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴؛
(۱۶) حسین همدانی، فی نسب الخلفاء الفاطمیین، قاهره ۱۹۵۸؛
(۱۷) Farhad Daftary, “A Major Schism in the Early Ismā`īlī Movement”, Studia Islamica, LXXVII (1993).
(۱۸) A. Hamdani and F. de Blois, “A Re-Examination of al-Mahdī’s Letter to the Yemenites on the Genealogy of the Fatimid Caliphs”, Journal of the Royal Asiatic Society (1983).
(۱۹) W. Ivanow, Ismaili Tradition Concerning the Rise of the Fatimids, London, etc., 1942.
(۲۰) W. Ivanow, The Alleged Founder of Ismailism, Bombay 1946.
(۲۱) B. Lewis, The Origins of Ismā`īlism, Cambridge 1940.
(۲۲) W. Madelung, “ Das Imamat in der frühen ismailitischen Lehre”, Der Islam, XXXVII (1961).
(۲۳) S.M. Stern, Studies in Early Ismā`īlism, Leiden 1983.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=