نورالدین عبدالرحمن بن احمدبن محمد دشتی از اساتید مسلم نظم و نثر فارسی در قرن نهم هجری است رضی الدین ولادت حضرت ایشان در خرجرد جام بوده است وقت العشاء » : عبدالغفور که از خواص شاگردان اوست در شرح احوال وی آرد ثالث و العشرین من شهر شعبان سنهء سبع عشر و ثمان مأه (شب بیست و سوم ماه شعبان سال ۸۱۷ ه ق ).
لقب اصلی ایشان عمادالدین و لقب مشهور نورالدین است و اسم ایشان عبدالرحمن و در بیان تخلص خود فرموده اند:
مولدم جام و رشحه ٔ قلمم // جرعه ٔ جام شیخ الاسلامی است
لاجرم در جریده ٔ اشعار// بدو معنی تخلصم جامی است .
وی سبب مولد خود جام و نیز بجهت ارادتی که بشیخ الاسلام احمد جامی (متوفی در ۵۳۶ ه ق ) داشته به جامی تخلص کرده است او در قصیده ای که مختصری از احوال خود را بنظم آورده گوید:
بسال هشتصد و هفده ز هجرت نبوی // که زدز مکه به یثرب سرادقات جلال
ز اوج قله ٔ پروازگاه عز و قدم // بدین حضیض هوان سست کرده ام پر و بال
پدر وی احمدبن محمد دشتی از مردم دشت اصفهان بوده و جد او محمد دختر امام محمد شینانی را در عقد خود داشته و احمد پدر ایشان از او متولد شده است و از آنجا به خرجرد جام رفته اند و جامی در آنجا بدنیا آمده و به اعتبار موطن اصلی خود ابتدا تخلص به دشتی میکرده و بعدها بجهاتی که ذکر شد به جامی تخلص کرد.
اساتید
چون ایشان در صغر سن همراه والد شریف خود بهرات آمده اند. در مدرسهء نظامیه » : در باب تحصیلات وی گوید « رشحات » مؤلف اقامت کرده اند و بدرس جنید اصولی که در عربیت ماهر بوده درآمده اند. و مطول را در محضر ایشان تلمذ کردند. و پس از آن بدرس مولانا خواجه علی سمرقندی که از بزرگان تلامذهء میرسیدشریف جرجانی بوده درآمده و سپس بدرس مولانا شهاب الدین محمد جاجرمی که در سلسلهء تلمذ به سعدالدین تفتازانی میرسد درآمده و علوم ادب عربی را در محضر اساتید مذکور فراگرفت و پس از آنکه بسمرقند آمد بدرس قاضی زاده که از محققان عصر بود درآمد و بهیأت و نجوم اشتغال پیدا کرد و بمرتبه ای از فضل و خود وی در قصیدهء « رسید که شهرت وی همه جا را فراگرفت و در فنون ادبی و علوم عقلی و نقلی و معارف یقینی ماهر گردید سابق الذکر گوید:
درآمدم پس از آن در مقام کسب علوم //ممارسان فنون را فتاده در دنبال
و علومی را که بتحصیل آن پرداخته چنین بیان کرده: نحو و صرف و منطق و حکمت مشائی و حکمت اشراقی و حکمت طبیعی و حکمت ریاضی و علم فقه و اصول فقه و علم حدیث و علم قرائت قرآن و تفسیر آن آنگاه مراحل سیر و سلوک خود را یکایک شرح داده پس از آن بذکر شاعری خویش وارد شده .
و گوید:
ز طور طور گذشتم ولی نشد هرگز// ز فکر شعر نشد حاصلم فراغت بال
هزار بار از این شغل توبه کردم لیک// از آن نبود گریزم چو سایر اشغال
وی در فنون طریقت پیرو سلسلهء نقشبندیه و از مریدان سعدالدین محمد کاشغری خلیفهء شیخ بهاءالدین عمر نجاری (متوفی ۷۹۱ ه ق ) مؤسس یا مجدد سلسلهء نقشبندیه بوده و بشرف دامادی وی اختصاص یافته است و به سه واسطه بحضرت خواجهء بزرگ بهاءالدین معروف به نقشبند میرسد،
چه ایشان نسبت از حضرت مولانا نظام الدین خاموش داشته اند و خدمت ایشان نسبت از خواجه علاءالحق والدین المشتهر بعطار گرفته اند و خواجه علاءالدین مرید خواجهء بزرگ بوده اند.
جامی با مشایخ عصر خود ملاقاتهائی داشته که از جملهء آنان خواجه محمد پارسا و دیگر مولانا فخرالدین لورستانی و دیگر خواجه برهان الدین ابونصر پارسا و دیگر خواجه شمس الدین محمد کوسوئی و دیگر مولانا جلال الدین پورانی و دیگر مولانا شمس الدین محمد اسد و آن که تا آخر عمر رشتهء ارادت او را بر گردن داشته خواجه ناصرالدین عبیدالله معروف بخواجهء احرار بوده است.
خواجهء اخیرالذکر مرشد طائفهء نقشبندیه در خراسان و ماوراءالنهر و معاصر جامی بوده و جامی بعظمت و جلال او همه جا اذعان کرده و او را استاد و مخدوم خود خوانده است
فرزندان و خویشان جامی:
جامی چهار پسر داشت که اولی یک روزه و دومی یکساله و چهارمی چهل روزه بود که از دنیا رفتند و فرزند سوم ایشان خواجه ضیاءالدین یوسف بود که در شب چهارشنبهء نهم شوال ۸۸۲ ه ق بدنیا آمده
جامی را برادری بوده است موسوم به مولانا محمد که شرح حال وی در مجالس النفائس آمده و ظاهراً مرد فاضلی بوده و در موسیقی مهارتی داشته و در زمان جامی از جهان درگذشته و او در وفات برادر مرثیه ای بطرز ترکیب بند ساخته است.
مسافرتهای جامی:
۱ – در کودکی از جام بهرات آمده و پیش خواجه علی سمرقندی درس خوانده است
۲ – در – جوانی در زمان شاهرخ از هرات بسمرقند رفته
۳ – مراجعت از سمرقند بهرات و ملاقات با قوشچی و سعدالدین کاشغری
۴ مسافرت بمرو برای زیارت خواجه عبدالله احرار
۵ و ۶ – مسافرت دوم و سوم بسمرقند برای زیارت خواجهء مذکور
۷ – مسافرت بحجاز از خراسان و عبور از همدان، کردستان، بغداد، کربلا، نجف، مدینه، مکه، دمشق، حلب، تبریز این مسافرت طولانی ترین و مهمترین مسافرتهای جامی است.
طبع شعر:
جامی علی التحقیق در فن شعر و شاعری شهرهء روزگار و استاد مسلم زبان پارسی بوده و بحق به خاتم الشعراء لقب یافته است، زیرا دستگاه شعر و شاعری به اسلوب اساتید قدیم خراسان و فارس و عراق بمرگ او برچیده شد.
و تا قرن سیزدهم ستارهء درخشانی که از قدر اول شمرده شود در افق ادب پارسی طلوع نکرد وی در آداب عربی و صنعت ترجمه و احاطهء در فنون ادب عربی کمال تبحر داشته و این معنی هم از اشعار وی لائح و واضح است.
تأثیر اساتید سخن در جامی:
جامی بدون شک تحت تأثیر اساتید ماقبل خود بوده و از مطالعهء سخنان وی بخوبی معلوم میشود که تا چه پایه قوت طبع و کمال شاعری او مرهون مطالعهء دواوین و آثار شاعران بزرگ می باشد خود وی نام بعضی از اساتید شعر را با ادب و حرمت نام برده چنانکه غزلسرائی خویش را به اسلوب کمال خجندی منسوب داشته و در پایان یکی از غزلهای خود بدان اشاره کرده:
یافت کمالی سخنش تا گرفت چاشنئی// از سخنان کمال و از خاقانی
نیز در قصیده ای که به اقتفای از وی گفته چنین یاد میکند:
سخن آن بود کز اول نهاد استاد خاقانی //بمهمانخانهء گیتی پی دانشوران خوانش
و همچنین از نظامی و امیرخسرو دهلوی در مثنویات با حرمت نام برده و در قطعه ای که تحول دوران شاعری خود را شرح داده روش مثنوی سرائی خویش را به این دو استاد منسوب دانسته و گوید:
نظامی که استاد این فن وی است // در این بزمگه شمع روشن وی است
ز ویرانه ٔ گنجه شد گنج سنج // رسانید گنج سخن را به پنج
چو خسرو به آن پنج هم پنجه شد// وز آن بازوی فکرتش رنجه شد
و همچنین از مولانا جلال الدین رومی نیز به احترام یاد کرده و بطور کلی در مثنویات از اساتیدی مانند: فردوسی، خاقانی، انوری، عنصری، ظهیر فاریابی، کمال اصفهانی، سعدی، حافظ، کمال خجندی، و بعضی دیگر از شعرا به احترام نام برده است
عقیدهء جامی:
دربارهء عقائد دینی جامی میان تذکره نویسان اختلاف است دسته ای از شیعیان کوشیده اند که به استناد بعضی اشعار او را شیعه محسوب دارند و اشعاری را که در مدح خلفا سروده تقیه پندارند.
گروهی دیگر از تذکره نویسان شیعه او را سنی مذهب متعصب و تعالیم او را از مقولهء کفر و زندقه پنداشته اند
ودستهء سوم عقیده دارند که وی از تعصب عاری بوده و از مطالعهء آثارش چنین نتیجه گرفته اند که مبادی او در علوم ظاهری از اصول مبتنی بر اصول عقائد متکلمین اشاعره و در فروع بمذهب شافعی بوده است.
اما در علوم باطنی سالک مسلک طریق عرفان و تصوف بقلم « جامی » بوده و سلسلهء ارادت نقشبندیهء ماوراءالنهر را بر گردن جان داشته است مرحوم قزوینی در نامه ای که در آخر کتاب آقای حکمت بچاپ رسیده شرحی آورده که خلاصهء آن چنین است: که چرا مردم آن اهمیتی که لایق مقام شامخ فضل و دانش جامی است برای او قائل نیستند. و رتبهء عالی او در شعر و شاعری که بعقیدهء اکثر فضلاء خاتمهء شعراء بزرگ فارسی زبان است، چرا در میان ایرانیان احراز نکرده است، از روی مطالعات و مسموعات خود حدس میزدم که علت عمدهء آن این است که با همهء تمایلی که بمشرب عرفان و تصوف داشته که لازمهء آن خلو از تعصب و مناقشات مذهبی و مخاصمات دینی است، معذلک وی نه فقط خالی از تعصب نبوده بلکه بسیار متعصب بوده و از مجموع آثار، قرائنی بدست می آید که این حدس را تأیید میکند، در شرح حال متصوفین جمیع کسانی که ادنی انتسابی به این طائفه داشته و سنی بوده اند از مشایخ صوفیه دانسته و با استقصای کامل بشرح احوال آنها پرداخته ولی از ذکر مشاهیر مشایخ صوفیهء شیعه مانند سید نعمت الله و شیخ آذری و شیخ صفی الدین اردبیلی و نظائر ایشان خودداری کرده است بعلاوه در سرتاسر کتب منظوم و منثور خود هرجا بهانه ای بدست می آورده از طعن و ذم و قدح شیعه فروگذاری نمیکرده است،
و دربارهء ابوطالب با این که اجماع علماء شیعه و اکثر زیدیه و بسیاری از اهل سنت بر این است که به اسلام درآمده، او را قدح کرده و همراه بولهب در سقر جا داده و گوید:
هیچ سودی نداد آن نسبش //شد مقر در سقر چو بولهبش
و تمام یاریها و کمکهائی که در دوران سختی پیغمبر به او کرده نادیده گرفته است اینها همه دلائل واضح بر تعصب وی در تسنن و عناد وی با شیعه است
انتهی بهرحال از بعض اشعار که بوی نسبت داده شده میتوان گفت از تعصبات جاهلانه تا اندازه ای برکنار بوده و در پاره ای موارد که از گفتار وی بوی تعصب می آید بر فرض صحت علل و جهاتی موجب آن گردیده است از جمله رباعی زیر:
ای مغبچه ٔ دهر بده جام میم // کامد ز نزاع سنی و شیعه قیم
گویند که جامیا چه مذهب داری ؟// صد شکر که سگ سنی و خر شیعه نیم
و نیز گوید:
ز هفتاد و دو مذهب رو بسوی تو// بلی عاشق نداند مذهبی جزترک مذهبها
و با این همه موافق مشهور و ظاهر آثار جامی وی سنی المذهب و صوفی المسلک و جبری العقیده و نقشبندی الطریقه بوده است.
تألیفات و آثار جامی:
تألیفات وی را از ریحانه الادب که متأخرترین تذکره است نقل میکنیم:
۱ – اشعه اللمعات: که شرح کتاب لمعات شیخ فخرالدین ابراهیم – همدانی مشهور به عراقی است که به امر علیشیر نوائی آن کتاب را که مشتمل بر حقائق عرفانیه میباشد شرح کرده است
۲ اعتقادنامه: منظومه ای است در اصول اعتقادات اسلامی و در این منظومه کتاب الله (قرآن) را قدیم شمرده و رؤیت خدای تعالی را مورد بحث قرار داده و گوید: هست دیدار حق اجل نعم
۳ – بهارستان: که برای فرزندش ضیاءالدین یوسف در وقتی که ده ساله بوده و به آموختن مقدمات زبان عربی اشتغال داشته به روش گلستان سعدی تألیف کرده است
۴ – تاریخ هرات
۵ – ترجمهء قصیدهء میمیهء فرزدق: قصیدهء معروفی که فرزدق در مسجدالحرام در مدح حضرت سجاد (ع) انشاد کرده و جامی آنرا به فارسی ترجمه کرده است
۶ – تفسیرالقرآن
۷ – چهل حدیث
۸ – خاتمه الحیوه یک منظومهء مثنوی است که در آخر عمر سروده است
۹ – الدره الفاخره: شرح و تفصیل مذاهب حکما و صوفیه است
۱۰ – دیوان اشعار که شامل قصائد و غزلیات و قطعات و رباعیات میباشد و در حدود هشت هزار و هفتصد و پنجاه بیت است و دو نسخهء خطی آن بشماره های ۳۳۳ و ۳۳۴ در کتابخانهء مدرسهء سپهسالار جدید موجود است
۱۱ – رساله ای در معما
۱۲ – رشح بال در شرح حال: قصیده ای است که شرح مختصری از احوال خود را بنظم آورده است
۱۳ – شرح قصیدهء تائیهء ابن فارض
۱۴ – شرح فصوص الحکم محیی الدین عربی: این شرح در حاشیهء جواهرالنصوص عبدالغنی نابلسی در مصر بچاپ رسیده است
۱۵ – شرح قصیدهء برده
۱۶ – شواهد النبوه
۱۷ – فاتحه الشباب: این کتاب را در اوائل جوانی بنظم آورده است
۱۸ – الفوائدالضیائیه: شرح کافیهء ابن حاجب که کتابیست در نحو و این شرح معروف است بشرح جامی و مکرر بچاپ رسیده است
۱۹ – لوامع: شرح قصیدهء همزیهء ابن فارض
۲۰ – لوایح: رسالهء مختصری است به – فارسی که به نثر مسجع و مشتمل بر برخی نکات عرفانی است
۲۱ – مناقب خواجه عبدالله انصاری
۲۲ – مناقب ملای رومی
۲۳ – نفحات الانس من حضرات القدس
۲۴ – النفحه المکیه
۲۵ – نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص محیی الدین عربی
۲۶ واسطه العقد: این کتاب را جامی در اواسط زندگانی خود برشتهء نظم آورده است
۲۷ – هفت اورنگ که بسبعهء جامی مشهور و شامل مثنویهای زیر: سلسله الذهب، سلامان و ابسال، تحفه الاحرار، سبحه الابرار، خردنامهء اسکندری، مجنون و لیلی، یوسف و زلیخا میباشد.
رحلت
جامی در هفدهم محرم سال ۸۹۸ ه ق در سن هشتاد و یک سالگی در هرات درگذشت، شعر زیر دربارهء تاریخ وفات اوست:
سلطان ملک دانش، جامی که یافت در خلد// از بادهء وصالش ارواح قدس جامی
تاریخ فوت او را از عقل خواستم گفت// آه از فراق جامی، آه از فراق جامی
(تلخیص از ریحانه الادب و کتاب جامی تألیف حکمت) و رجوع به روضات الجنات و آتشکدهء آذر و زرکلی و مقدمهء ج ۳ ادوارد برون و مجالس النفائس و معجم المطبوعات و قاموس الاعلام و حبیب السیر و ریاض العارفین و از سعدی تا جامی شود.
لغت نامه دهخدا//علی اکبر دهخدا