وى در ۱۳۱۸ در کربلا بهدنیا آمد. جدش، سیدحسن، از شیعیان هند بود که در نزاع میان دو طایفه در هند، بهدست گروه غالب اسیر شد. آنان وى را به خانوادهاى شیعى فروختند و آن خانواده هم در مهاجرت به کربلا، او را با خود به آنجا بردند و آزاد کردند. وى در کربلا به سقایى پرداخت و در همانجا ازدواج کرد. از یکى از فرزندان او، به نام سیدقاسم، سه فرزند باقى ماند که سیدهاشم حدّاد بزرگترین آنها بود.
حدّاد در کربلا شروع به کسب علم کرد و براى ادامه تحصیل به نجف رفت و حجرهاى در مدرسه هندى گرفت و در آنجا با سیدعلى قاضى طباطبایى آشنا شد و ۲۸ سال در کربلا و نجف با او در ارتباط بود. با آنکه قاضى شاگردانى همانند شیخمحمدتقى آملى و سیدمحمدحسین طباطبایى داشت، اما حدّاد مورد توجه خاص او بود، که میتوان دلیل این توجه را شدت تجرید حدّاد دانست.
حدّاد شاگردان بسیارى داشت، اما مشهورترین و مهمترین آنها سیدمحمدحسین حسینى طهرانى بود که ۲۸ سال با وى مراوده داشت و بعدها یادنامهاى با عنوان روح مجرد (مشهد ۱۴۱۸) درباره زندگى و طریق سلوک حدّاد نوشت. حدّاد از راه نعلسازى و نعلکوبى امرار معاش میکرد، لذا مدتى به نعلبند مشهور بود اما بعدها خود، این لقب را به حدّاد تغییر داد.
وى با آنکه در فقر بهسر میبرد، از کسى کمک مالى نمیخواست و آنچه را هم که داشت، در اختیار فقیران قرار میداد. حدّاد به شهرهاى عراق و نیز سوریه و مکه و مدینه سفر کرد و دو ماه هم به ایران آمد و با آیتاللّه میلانى و سیدمحمدحسین طباطبایى و بانو امین اصفهانى و مرتضى مطهرى دیدار کرد.
سیدهاشم حدّاد کتاب یا رسالهاى از خود برجاى نگذاشته و فقط سیدمحمدحسین حسینى طهرانى در روح مجرد، حالات و سخنان عرفانى او را نقل کرده است. به نوشته او، حدّاد در توحید بسیار تعصب داشت و کلمه فنا بیش از هر واژه دیگرى بر زبان او جارى بود. حدّاد معتقد بود که توجه به صحت یا بطلان عمل، موجب غفلت از حق و ابتلا به دوگانهپرستى میگردد.
به نظر حدّاد، وحدت وجود از معارف بسیار عالى است که کسى قادر به ادراک آن کما هو حقّه نیست و معناى آن نزد حدّاد این است که جز خدا چیز دیگرى وجود بالذات و مستقل ندارد؛ یعنى، وجود حقیقى، اوست و دیگر موجودات، عین وابستگى و نیاز به حق هستند.
همچنین به نظر او، اینکه حاجى در اعمال و مناسک حج، خصوصآ در رمى جمره اولى و وسطى، رو به قبله شیطان را رمى میکند و در رمیجمره عقبه، پشت به قبله این عمل را انجام میدهد، بدان معناست که حاجى باتوجه به اصل توحید، که بدون سمت و سوى است و نیز با نفسى که توجه به آن سمت و سویى ندارد، شیطان را رمى میکند. به نظر او، رمیجمره عقبه از دو رمى دیگر زلالتر و به توحید نزدیکتر است.
او شهادت امام حسین علیهالسلامراعالیترین منظر عشق و زیباترین جلوه جلال و جمال و نیکوترین مظاهر اسماء رحمت و غضب الهى میدانست. به نظر او، اگر گوشهاى از تجلیات الهى در عاشورا را به سالکان نشان دهند تا ابد مدهوش میگردند. شیوه نگرش او به شهادت امام حسین علیهالسلام مسبوق به توصیف عرفانى جلالالدین مولوى از عاشورا در مثنوى (تصحیح نیکلسون، چاپ پورجوادى، تهران ۱۳۶۳ش، ج ۳، دفتر۶، ص ۳۱۶ـ۳۲۰) است. وى با آنکه برخى آراى ابنعربى را پذیرفته بود، اما از وى انتقاد نیز میکرد.
حسینى طهرانى، حدّاد را در عرفان، کامل دانسته است، اما برخى متشرعان از او انتقاد کردهاند که مهمترین آنها مربوط به مسئله وحدت وجود و نقل سخنان محییالدین ابنعربى و قرائت مثنوى جلالالدین مولوى و تمایلات عارفانه اوست. حدّاد به آن ایرادها پاسخ داد. وى در رمضان ۱۴۰۴/ مهر ۱۳۶۳ در کربلا وفات یافت. از او تنها چند نامه کوتاه باقى مانده که مشتمل بر مطالب عرفانى و دستورهاى سلوکى است که برخى استنادات آن فارسى است. وى به اشعار فارسى شمسمغربى، حافظ و مولوى علاقه فراوان داشت و، به مناسبت، به آنها استناد کرده است.
منبع اصلى مطالب این مقاله اثر زیر است : محمدحسین حسینى طهرانى، روح مجرد: یادنامه موحد عظیم و عارف کبیر حاج سیدهاشم موسوى حداد، مشهد ۱۴۲۷٫
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲