اسمر، عبدالسلامبن سلیم فیتوری، شاعر، صوفی مالکی مذهب و احیاکنندۀ طریقت عروسیۀ شاذلیه. وی در ۸۸۰ در زِلیتِن/ زلیطن به دنیا آمد (مخلوف، تنقیح، ص۹۱؛ زاوی، ص۲۲۳). لقب اسمر را به سبب بسیاری شبزندهداری (سمر) در عبادت به او دادند (مخلوف، همان، ص۸۶-۸۷) و نسب فیتوری نشاندهندۀ انتساب وی به قبیلۀ فواتیر است (همان، ص۷۵).
سلسلۀ اجداد وی به امام حسن علیهالسلام میرسد و نیاکان او در زمان حجاج از مکه به فاس کوچ کردند (همان، ص۷۴-۷۵، ۸۳؛ عبدالسلام بن سلیم، مقدمۀ مصطفی عمران رابعه، ص۱۱-۱۳). پدر عبدالسلام، که از صالحان و اهل کرامت فاس به شمار میآمد، اندکی پس از دوسالگی او درگذشت و عمویش، ابوالعباس احمدبن محمد فیتوری، که او نیز از علمای بزرگ بود، سرپرستی وی را برعهده گرفت و او را به آموختن و حفظ قرآن واداشت.
عبدالسلام در هفت سالگی از قاریان بسیار زبده شد و مبادی علوم ادبی و فقه و منطق را نیز از عمویش فراگرفت (مخلوف، همان، ص۸۵، ۹۱؛ عبدالسلامبن سلیم، همان، ص۲۲). سپس نزد عبدالرحمن وَسلاتی، احمد زروق و عبدالواحد دوکالی شاگردی کرد و از دوکالی، که از مشایخ سلسلۀ عروسیه بود، اصول تصوف را آموخت (ازهری، ص۱۴۹؛ عبدالسلامبن سلیم، همان، ص۲۶).
بدین ترتیب، سلسلۀ مشایخ او با چهار واسطه، از طریق عبدالواحدبن محمد دوکالی به احمدبن عروس* و از طریق او به ابوالحسن شاذلی میرسد (مخلوف، همان، ص۶۵؛ کتانی، ج۱، ص ۲۰۶). گفته شده است که ابنعروس، پیشاپیش، از تولد وی وجانشینی او در سلسلۀ عروسیه خبر داده بود (مخلوف، همان، ص۸۹).
عبدالسلام بسیار اهل عبادت و ذکرگویی و در ابتدا بسیار به سنّت پایبند بود و با موسیقی و سماع مخالفت میکرد، اما یک بار که به زیارت مزار اجدادش رفته بود با دیدن جماعتی که موسیقی مینواختند و اشعار ممشاد دینوری را میخواندند، در او شور و جذبهای پدید آمد، به طوری که خود نیز به شروع به دفزدن کرد (مخلوف، همان، ص۹۳-۹۴؛ زاوی، ص۲۲۳).
استادش دوکالی نخست در مقام انکار این عمل برآمد، اما شور و جذبۀ عبدالسلام در دفنوازی چنان بود که دوکالی دست از مخالفت برداشت و او را تأیید کرد (رجوع کنید به مخلوف،همان، ص۹۴-۹۶). به تدریج، احوال عبدالسلام و دفنوازی توأم با ذکرگویی وی برخی از علما را شیفتۀ خود کرد و ایشان را در شمار مریدان و شاگردان وی در آورد (همان، ص۹۶-۱۰۰). از سوی دیگر، عقاید و کردار عبدالسلام موجب خشم و دشمنی برخی دیگر از علما شد، به طوری که به او تهمت ساحری زدند (همان، ص۱۰۱).
عبدالسلام، پس از خروج از زلیتن، به ساحل رفت و در مدت اقامتش در قریۀ اَحامد با بزرگان آنجا مصاحبت کرد و کرامات بسیار از او سرزد. او از آنجا هم اخراج شد، به طرابلس رفت و در مسجد ناقه اقامت کرد. مردم طرابلس چون شرح صفات و کرامات او را شنیدند، گرد وی جمع شدند و او به تعلیم آنان پرداخت، اما برخی از وی به والی شکایت بردند و او را به کفر و ایجاد آشوب و اختلاف در میان مردم متهم کردند.
سرانجام، برای پایان دادن به اغتشاش و درگیری، به فرمان حاکم شهر، عبدالسلام از طرابلس اخراج شد (همان، ص۱۰۱،۱۰۴). پس از آن، وی در مناطق متعددی اقامت کرد، از جمله به جبل غَریان، قلعۀ سوفالجین، تاورغا و مسراته/ مصراته رفت و در اواخر عمر به زلیتن بازگشت و در میان قبیلۀ براهمه ساکن شد و در همان زاویهای که بنا نهاده بود، به تشکیل حلقههای ذکر و وعظ و نیز تدریس پرداخت(مخلوف، همان، ص۱۰۸-۱۱۲؛ عبدالسلامبن سلیم، همان، ص۳۶).
عبدالسلام دربارۀ خود عقاید غلوآمیزی داشت. وی افزون بر قصیدهای شطحآمیز دربارۀ خود (رجوع کنید به مخلوف، همان، ص۱۳۹-۱۴۱)، در برخی از اشعارش خود را صاحب علم خضر و لقمان و وارث اسرار الهی پیامبر، قطب و غوث خوانده است (رجوع کنید به همان، ص۱۱۳-۱۱۴، ۱۵۳-۱۵۴). او همچنین از حلاج دفاع میکرد و او را غوث زمان خود میدانست و در اشعارش وی را میستود (رجوع کنید به همان، ص ۱۵۸-۱۵۹).
رحلت
عبدالسلام، پس از عمری طولانی، در ۹۸۱ در زادگاه خود درگذشت و در زاویهاش دفن شد. براساس وصیتش، سالمبن طاهر او را غسل داد و بر جسدش نماز خواند. او شاگردش، عمربن حَجا، را به جانشینی خود برگزیده بود (همان، ص ۲۲۷-۲۲۸؛ برای آگاهی از دیگرشاگردان وی رجوع کنید به زاوی، ص۲۲۳).
از عبدالسلام کرامات بسیاری حکایت شده است(رجوع کنید به مخلوف، همان، ص۱۲۲-۱۳۹؛ عبدالسلامبن سلیم، همان، ص۴۲-۴۵). کریمالدین برمونی، یکی از شاگردان عبدالسلام (مخلوف، همان، ص۹۹)، بسیاری از حوادث و جزئیات زندگی او و همچنین اشعار و سخنان وی را در کتابی به نام روضه الازهار و منیه السادات الابرار گرد آورده است. محمد مخلوف این اثررا، با نام مواهب الرحیم فی مناقب مولانا الشیخ سیدی عبدالسلام بن سلیم، تنقیح و تلخیص کرده که با عنوان تنقیح روضه الازهار و منیه السادات الابرار به چاپ رسیده است. ابومحمد عبدالسلامبن صالح، یکی از نوادگان عبدالسلام، نیز کتابی با عنوان فتحالعلیم در شرح حال وی نوشته است (مخلوف، شجره النور، ۱۳۴۹، ص۳۱۸؛ کتانی، ج ۱، ص۲۰۶-۲۰۷).
آثار
از عبدالسلام آثاری بر جای مانده است، از جمله:
الانوار السنیه فی اسانید الطریقه العروسیه، که در آن به نوع ارتباط و اتصال خود با ابوالعباس احمدبن عروس اشاره کرده است (کتانی، ج۱، ص۲۰۵-۲۰۶)؛
العَظمه فی التَحدُث بالنعمه، مشتمل براذکار و اوراد فراوان (مخلوف، تنقیح روضهالازهان، [بیتا]، ص۱۱۵)؛
و الوصیه الکبری، که آن را در ۹۷۲ در پاسخ به سؤالات شاگردش، محمد بن عطیه، تقریر کرده و نیز شامل سفارشهای اوست به سالکانی که میخواهند وارد طریقت وی شوند(مخلوف، همان، ص ۲۱۰؛ بروکلمان، ذیل، ج۲، ص۹۹۸).
وی در این اثر چهار حزب (دعا) نوشته و به مریدانش سفارش کرده است که آنها را از حفظ کنند و پیوسته بخوانند. این احزاب عبارتاند از: حزب کبیر، که پس از نماز عصر و پیش از وارد شدن به شهرها یا آمدن نزد امیران خوانده می شود؛ حزب طمس (پاک کردن) که پس از نماز عصر خوانده می شود؛ حزب خوف، که پیش از طلوع خورشید و هنگام سفر آن را می خوانند؛ و حزب فلاح و رستگاری، که زمان خواندن آن قبل از مصیبتها و پیش از خواب است (مخلوف، همان، ص ۲۱۱؛ نیز رجوع کنید به رزقی، ص۱۳۲- ۱۳۵).
محمدبن عطیه مختصری از این اثر را با نام وصیه الصغری در ۹۷۹ تدوین کرده است (مخلوف، همان، ص۲۱۰). مجموعهای از رسایل عبدالسلام نیز، با عنوان رسائل الاسمر عبدالسلامبن سلیم الادریسی الحسنی الی مریدیه، به همت مصطفی عمران رابعه در۲۰۰۲ در بیروت به چاپ رسیده است (برای دیگر آثار وی رجوع کنید به عبدالسلامبن سلیم، همان،۵۱-۵۲).
عبدالسلام را احیاکنندۀ طریقت عروسیه، از شاخههای شاذلیه، به شمار میآورند (مخلوف، همان، ص۸۷؛ د.اسلام، ذیل «طریقه» ). طریقت عروسیه، که بعد از عبدالسلام به سلامیه معروف شد، در برخی کشورهای شمال افریقا، بخصوص تونس، پیروان بسیاری یافت (رزقی، ص۱۳۰؛ تریمینگام، ص۸۷). عبدالسلام پیروی از سنّت پیامبر، پوشیدن لباسهای سبز و سفید و اجتناب از پوشیدن لباس سیاه، محبت کردن به اهل علم، و حضور در محضر مشایخ با آداب و شرایط خاص را به پیروان خود توصیه میکرد (رجوع کنید به مخلوف، همان، ص ۱۷۸-۲۱۰). در این طریقت، مراسم ذکر جلی، با دفنوازی و سماع همراه است (رزقی، ص۱۳۲).
منابع :
(۱) محمد بشیر ظافر ازهری، طبقات المالکیه و هو الکتاب المسمی الیواقیت الثمینه فی اعیان مذهب عالم المدینه، قاهره۱۴۲۰/۲۰۰۰؛
(۲) صادق رزقی، الاغانی التونسیه، تونس ۱۹۶۷؛
(۳) طاهر احمد زاوی، اعلام لیبیا، بیروت ۲۰۰۴؛
(۴) عبدالسلام بن سلیم، رسائل الاسمر عبدالسلام بن سلیم الادریسی الحسنی الی مریدیه، چاپ مصطفی عمران رابعه، بیروت ۲۰۰۳؛
(۵) عبدالحی کتانی، فهرس الفهارس و الاثبات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۶) محمد مخلوف، تنقیح روضه الازهار و منیه السادات الابرار، بیروت [بیتا]؛
(۷) همو، شجره النور الزکیه فی طبقات المالکیه، بیروت ۱۳۴۹؛
(۸) Carl Brockelmann, Geschichte der Arabischen Litteratur, suppl., Leiden 1938.
(۹) EI2, s.v. “TARĪQA”, by N. Kaptein.
(۱۰) J. Spencer Trimingham, The Sufi orders in Islam, London, Oxford, New York 1973.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶