صوفى سده هفتم و یار و جانشین جلالالدین محمد مولوى*. نام و نسب او را حسنبن محمدبن حسنبن اخى تُرک ذکر کردهاند (رجوع کنید به مولوى، ۱۳۶۳ش، ج ۱، دفتر۱، ص ۲؛ افلاکى، ج ۲، ص ۷۳۷). او به حسامالدین مشهور بود و چَلَبى به زبان اهل روم (ترکى) به معناى سیدى (سرور من) بودهاست که لقب خاص حسامالدین شد (فروزانفر، ص۱۰۲؛ درباره سایر ملقبان به چلبى رجوع کنید به گولپینارلى، ص ۱۹۷ـ ۲۰۰). بیشتر اخیان آناطولى مریدان پدر و نیاکان او بودند (افلاکى، ج۲، ص ۷۳۸). نام نیاى او، اخیتُرک، نشان میدهد که از اخیان* و اهلِ فتوت* بوده و به همین مناسبت حسامالدین به ابناخیترک هم معروف بوده است (رجوع کنید به مولوى، همانجا). بنابر جملهاى که از مولانا نقل شده است، به نظر میرسد خاندان حسامالدین از کردان ارومیه بودند که به قونیه مهاجرت کردند (رجوع کنید به فروزانفر، همانجا؛ نیز رجوع کنید به سپهسالار، ص ۱۱۹؛ افلاکى، ج ۲، ص ۷۳۷).
تاریخ تولد حسامالدین در منابع ذکر نشده است. حسامالدین در کودکى پدرش را از دست داد و نزد اخیان آناطولى پرورش یافت. در جوانى با جمعى از مریدان خود نزد مولانا جلالالدین رفت و ابراز ارادت نمود. وى به مریدان خود فرمود که در املاک او کار کنند و ماحصل املاک را نثار مولانا کرد تا همه دارایى خود را از دست داد (افلاکى، ج ۲، ص ۷۳۸ـ ۷۳۹). او شافعیمذهب بود و میخواست به پیروى از مولانا حنفى شود، اما مولانا او را از این کار برحذر داشت (همان، ج ۲، ص ۷۵۹). حسامالدین بسیار دیندار و پرهیزگار و بلند همت و بخشنده بود. سفرهاى که میگسترد مشهور بود و با وجود چندین امیرِ صاحب نام، نیازمندان از حسامالدین به برگ و نوا میرسیدند. او از جانب مولانا صاحب اوقاف درگاه مولانا و مسئول رسیدگى به نیازهاى مریدان شد و درآمد حاصل از اوقاف و نذورات را، به تناسب نیاز مریدان، به عدل و انصاف میان آنان تقسیم میکرد و بسیار دقت داشت که از مال اوقاف براى خود استفاده نکند (سپهسالار، ص ۳۴، ۱۲۱؛افلاکى، ج ۲، ص ۷۳۹، ۷۴۷، ۷۵۱، ۷۷۷).
مولانا به حسامالدین عنایتى ویژه داشت، چنان که گویا مرید حسامالدین بود (رجوع کنید به سپهسالار، ص ۱۲۱؛افلاکى، ج ۲، ص ۷۸۱ـ۷۸۲). مولانا بارها از او با القابى نظیر ابویزید وقت (=بایزید)، جنید زمان، قطب زمان، فخر مشایخ و امین قلوب، یاد کرده است (براى نمونه رجوع کنید به مولوى، ۱۳۷۱ش، ص ۹۵، ۱۰۲، ۱۳۶، ۱۴۸، ۱۵۸، ۱۶۴، ۱۸۸). در دورهاى که شمس تبریزى* نزد مولانا به سر میبرد، کسانى که میخواستند با شمس ملاقات کنند از حسامالدین کسب اجازه میکردند (افلاکى، ج ۲، ص ۷۸۲). نامههاى مولانا به حسامالدین، سرشار از لطف و ابراز عنایت و تواضع به اوست (براى نمونه رجوع کنید به مولوى، ۱۳۷۱ش، ص۱۶۱ـ۱۶۲، ۲۰۸ـ۲۰۹، ۲۲۳ـ۲۲۶، ۲۲۹).
او در نامهاى گفته است که هر چه حسامالدین گوید، گفته من است و هر چه کند، کرده من است و هر که او را ببیند، مرا دیده است (رجوع کنید به همان، ص ۲۲۹). مولوى در نامهاى به فرزند کوچک خود، مظفرالدین امیرعالم چلبى، نوشته است که حسامالدین بر من و تو حق خدمت دارد و احترام او واجب است (رجوع کنید به همان، ص ۲۰۸ـ۲۰۹). همچنین در چندین نامه به امیران و دولتمردان، توصیه خویشانِ حسامالدین را کرده است، از جمله توصیه صدرالدین، پسر حسامالدین، که اموالش را مصادره کرده بودند (رجوع کنید به همان، ص ۲۱۳ـ۲۱۴، ۲۳۱ـ۲۳۲) و سفارش براى مساعدت مالى به او که مشغول تحصیل بود (رجوع کنید به همان، ص ۱۶۷ـ۱۶۸) و نیز توصیه نظامالدین، داماد حسامالدین، که فقیر بود (رجوع کنید به همان، ص ۹۴ـ۹۵، ۱۷۹ـ۱۸۰، ۲۰۰ـ۲۰۱). مولانا و حسامالدین نُه یا ده سال یار و همدم بودند (رجوع کنید به سلطان ولد، ص ۱۲۰؛سپهسالار، ص ۱۱۹؛افلاکى، ج ۲، ص ۷۳۸؛قس فروزانفر، ص ۱۰۹، پانویس ۴).
او چنان به حسامالدین وابسته بود که یک بار معینالدین پروانه* مولانا را با گروهى دعوت کرد، اما چون حسامالدین حضور نداشت، مولانا سخن نمیگفت تا اینکه پروانه کسى را به سراغ حسامالدین فرستاد و او آمد و مولانا برخاست و از او با عباراتى بینظیر استقبال نمود (افلاکى، ج ۲، ص ۷۶۹ـ ۷۷۰). یک بار هم که مولانا خدمتکار حسامالدین را دید، گفت اى کاش من به جاى تو بودم (همان، ج ۲، ص ۷۸۱ـ۷۸۲). هنگامى که شیخِ خانقاهِ ضیاءالدین وزیر درگذشت، به پیشنهاد مولانا (رجوع کنید به مولوى، ۱۳۷۱ش، ص ۲۱۸ـ ۲۱۹) و به پایمردى امیرتاجالدین معتزّ و به فرمان سلطان، حسامالدین شیخِ آن خانقاه شد و نیز شیخوخت خانقاه لالا هم به او واگذار گردید (افلاکى، ج ۲، ص ۷۵۴ـ۷۵۸). همچنین مولانا، پس از صلاحالدین زرکوب، حسامالدین را خلیفه و قائم مقام خود اعلان نمود (سلطان ولد، ص ۱۱۳؛سپهسالار، همانجا؛افلاکى، ج ۲، ص ۷۳۷).
مهمترین کار
مهمترین کار حسامالدین آن بود که از مولانا خواست به سبک حدیقه الحقیقه* و بر وزن منطقالطیر* براى مریدان کتابى بنویسد و مولانا به درخواست او مثنوى را سرود (سپهسالار، همانجا؛افلاکى، ج ۲، ص ۷۴۰ـ۷۴۱). مولانا مثنوى را تقریر میکرد و حسامالدین مینوشت و سپس نوشته را به صداى بلند براى مولانا میخواند و گاه از شب تا صبح این کار ادامه مییافت (افلاکى، ج۲، ص۷۴۲؛نیز رجوع کنید به مولوى، ۱۳۶۳ش، ج۱، دفتر۱، ص۱۱۰، بیت ۱۸۰۷). هنگامى که دفتر اول مثنوى، در حدود سال ۶۶۰، پایان یافت (رجوع کنید به فروزانفر، ص ۱۰۹)، همسر حسامالدین درگذشت و او تا دو سال ادامه مثنوى را از مولانا درخواست نکرد تا اینکه در ۶۶۲ دوباره از مولانا خواست مثنوى را ادامه دهد (افلاکى، ج ۲، ص ۷۴۲ـ ۷۴۴). مولانا در آغاز دفتر دوم مثنوى (ص ۲۴۷، بیت ۴) غیبت حسامالدین را به معراج حقایق رفتن او تعبیر کرده است. او در مثنوى، حسامالدین را مانند ولىّ زمان و قطب بیهمتا، با برترین صفات و القاب، ستوده است (براى نمونه از آن ابیات رجوع کنید به ج ۱، دفتر۲، ص ۲۴۷، بیت ۳ـ۵، ۸ـ۹، ج ۲، دفتر۳، ص ۳، بیت ۱ـ۳، دفتر۴، ص ۲۷۸، بیت۱ـ۶؛نیز رجوع کنید به سپهسالار، ص ۱۱۹ـ۱۲۱؛افلاکى، ج ۲، ص ۷۴۱ـ۷۴۲).
رحلت
پس از وفات جلالالدین مولوى در ۶۷۲، بین مریدان او اختلاف افتاد که جانشین وى، حسامالدین باشد یا بهاءالدین سلطان ولد*، فرزند جلالالدین (سپهسالار، ص ۱۲۲؛افلاکى، ج۲، ص۷۷۲ـ۷۷۳). حسامالدین از بهاءالدین خواست که به جاى پدر پیشواى مریدان شود، اما او نپذیرفت و گفت که پدرش حسامالدین را برگزیده است. حسامالدین تا ده سال و چند ماه پس از آن اصحاب مولانا را سرپرستى کرد (سلطانولد، ص۱۲۲ـ ۱۲۳؛قس سپهسالار، ص ۱۲۳ـ۱۲۴، که پیشوایى حسامالدین را دوازده سال ذکر کردهاست) تا اینکه در ۲۲ شعبان ۶۸۳ درگذشت (افلاکى، ج۲،ص۷۷۹؛قس سپهسالار،ص۱۲۴،که سال درگذشت حسامالدینرا ۶۸۴ ذکر کردهاست). روش حسامالدین همان روش مولانا بود و مانند او به سماع* توجهى خاص داشت (رجوع کنید به افلاکى، ج ۲، ص ۷۶۱ـ۷۶۲). به او نیز، مانند شمارى از صوفیان، کراماتى نسبت داده شده است (رجوع کنید به همان، ص۷۴۸ـ۷۵۰، ۷۵۴).
منابع :
(۱) احمدبن اخیناطور افلاکى، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجى، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش؛
(۲) فریدونبن احمد سپهسالار، رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار، چاپ محمد افشین وفایى، تهران ۱۳۸۵ش؛
(۳) محمدبن محمد سلطان ولد، ولدنامه، چاپ جلال همائى، تهران [? ۱۳۱۶ش[؛
(۴) بدیعالزمان فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانى مولانا جلالالدین محمد مشهور بمولوى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۵) عبدالباقى گولپینارلى، مولویه بعد از مولانا، ترجمه توفیق ه . سبحانى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۶) جلالالدین محمدبن محمد مولوى، مثنوى معنوى، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادى، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۷) همو، مکتوبات جلالالدین رومى، چاپ توفیق ه . سبحانى، تهران ۱۳۷۱ش.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳