زندگینامه آیت الله صدوقى( شهادت ۱۳۶۰ ش )


images (5)زادگاه


یزد شهر عالمان دین پیشه زادگاه اوست . شهرى تاریخى با مردمى اصیل و فرهنگى که در طول تاریخ عالمان فرزانه اى را تقدیم نموده است . از جمله این صاحبان اندیشه و عمل مى توان به حاج شیخ عبدالکریم یزدى معروف به آیه الله مؤ سس (بنیانگذار حوزه علمیه قم ) و آیه الله سید محمد کاظم یزدى صاحب کتاب ((عروه الوثقى )) اشاره کرد.


تولد و نیاکان شهید صدوقى


روز هشتم ماه صفر ۱۳۲۷ قمرى فرزندى در خانه میرزا ابوطالب به دنیا آمد که مایه چشم روشنى اهل خانه شد و لبخند شکر و رضا را بر لبان میرزا ابوطالب نشاند. پدر نام او را ((محمد)) گذاشت و وجودش را به نام مبارک رسول گرامى اسلام تبرک نمود.میرزا ابوطالب خود فرزند میرزا محمد رضا کرمانشاهى و او فرزند آخوند ملامحمد مهدى کرمانشاهى بود. آخوند ملامحمدمهدى به دلیل افشاگرى و ستم ستیزى اش توسط فتحعلى شاه قاجار از کرمانشاه به یزد تبعید شد. او در این شهر امور دینى مردم را به دست گرفت و پس از فوت او فرزندش ‍ میرزا محمدرضا کارهاى پدر را دنبال نمود و اداره امور شرعى مردم را به عهده گرفت .


آیه الله صدوقى در هفت سالگى پدرش را از دست داد و در نه سالگى مادر را و بدینسان در اولین مراحل حیات دو یاور خود را از دست داد. با از دست دادن پدر پسر عمویش میرزا محمد کرمانشاهى سرپرستى او را به عهده گرفت .


تحصیل


آیه الله صدوقى تحصیل را از مکتب خانه هاى قدیم آغاز کرد و از همان ابتدا هوش سرشارش موجب اعجاب همگان بود در سن ۱۳ سالگى وارد مدرسه عبدالرحیم خان یزد شد و به کسوت اهل علم و روحانیان در آمد. مقدمات علوم اسلامى را تا لمعه (شهید اول ) و قوانین الاصول (میرزاى قمى ) فراگرفت پس از آن به اصفهان رفته و در مدرسه علوم دینى امام صادق چهار باغ ساکن شد اما بروز برخى مشکلات از جمله کبود امکانات و شدت سرما و یخ بندان آن سال او را مجبور به بازگشت به یزد کرد و تحصیل در حوزه علمیه اصفهان بیش از یکسان نپایید.


حدود سال ۱۳۴۸ بود که با دختر عموى خود ((میرزامحمد کرمانشاهى )) ازدواج نمود. در سال ۱۳۴۹ روانه شهر قم شد تا تحصیل را ادامه دهد. در حوزه پرعظمت قم دانش و امانتدارى او مورد توجه بزرگان قرار گرفت و آیه الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در قسمتى از کارها از او کمک گرفت . یکى از کارهاى او تقسیم شهریه حاج شیخ عبدالکریم بود.در آن زمان رسم چنین بود که افراد وجیه و سرشناس شهریه را تقسیم مى کردند تا پرداخت شهریه به بزرگان محترمانه صورت گیرد و این انتخاب خود نشان دهنده شخصیت اوست . حافظه اى قوى داشت به طورى که در روز عده زیادى را شهریه مى داد و نام و مقدار پرداختى را شب یادداشت مى کرد و تمام افراد و مبالغ را کاملا به خاطر داشت .


استادان


شهید صدوقى در ایام حیات پر برکت علمى خویش از استادانى بهره گرفته است که به ذکر نام آنان این اوراق را متبرک مى نماییم .
۱٫ امام خمینى ؛ حضرت امام رضوان الله علیه از کسانى بود که معاصر تاءثیرپذیرى فراوانى از این شخصیت برجسته قرن داشته است و چنین است که امام نیز در زمره استادان شخصیت اوست .
۲٫ آیه الله شیخ عبدالکریم یزدى
۳٫ آیه الله سید صدر الدین صدر
۴٫ آیه الله سید محمد تقى خوانسارى
۵٫ آیه الله سید محمد حجت کوهکمره اى
از جمله استادانى که شهید صدوقى در یزد از محضرشان بهره برده است مى توان از: سید على محمد کازرونى که ایشان از این استاد فرزانه با عنوان سید الاستاد یاد مى کرد و نیز آقا شیخ غلامرضاى فقیه خراسانى که از روحانیان خدوم و نیک سرشت آن دیار بوده ، یاد کرد.


تدریس و شاگردان


شهید صدوقى علاوه بر تلاشهاى ارزشمندى که در حوزه انجام مى داد تحصیل و تدریس علوم اسلامى را در اولویت زندگى خودش قرار داده بود و در مسند تدریس از استادان برجسته و ارزشمند حوزه به حساب مى آمد او در مدت تدریس شاگردان فراوانى را تربیت کرد که به ذکر نام چند نفر از آنان بسنده مى کنیم :
۱٫ استاد علامه محمد تقى جعفرى تبریزى
۲٫ متفکر شهید مرتضى مطهرى
۳٫ شهید قدوسى
۴٫ آیه الله جنتى
۵٫ آیه الله فاضل لنکرانى
۶٫ آیه الله صانعى
۷٫ آیه الله سید هاشم رسولى محلاتى .


دوران مبارزه و اندیشه هاى سیاسى


روح شهید صدوقى یک روح ناآرام و پرخروش بود، سستى و آسوده طلبى در شخصیت او محلى نداشت او براى تلاش ، خدمت و مبارزه آفریده شده بود مبارزه او از زمان رضاخان آغاز شد. دسیسه هاى رضاشاه ضربه هاى سهمگینى بر تشکیلات مذهبى و حوزه هاى علمیه زد و از این رهگذر سختى هاى فراوانى را بر روحانیان و اقشار مذهبى هموار کرد در این جو یاس و ناامیدى شهید صدوقى چهره پرنشاط و مقاوم حوزه بود که در جلسات ؛ روح امیدوارى و مقاومت را در روحانیان حوزه مى دمید و این خصوصیتى بود که بسیارى از عالمان آن زمان توجه داشتند و در شرح زندگى آن بزرگ مرد بیان شده است .


در سال ۱۳۲۰ رضاخان در راه خروج از ایران در اطراف قم ماشینش خراب مى شود و بدون اجازه وارد باغ ایشان مى شود و آیه الله صدوقى با بى توجهى و اعتراض او را از باغ بیرون مى کند این شجاعت و جسارت ایشان به محمد رضا پهلوى مى رسد و در زمان سلطنت روزى در عبور از یزد قصد انتقام گرفتن از ایشان را داشت اما خدا نخواست و او از نفوذ آن روحانى تلاشگر یزد هراسید و از این کار صرف نظر کرد.


پس از آن هر روزى از زندگیش به گونه اى با مبارزه گره خورده بود و این پیوند تا پایان عمرش ادامه یافت و شهادت نقطه جدائى این مبارزه با ورود حضرت امام به مبارزه به صورت جدى و منسجم ادامه یافت و وارد مرحله جدیدى شد و او در همه این مراحل با امام خمینى ارتباطى تنگاتنگ و سعى در اجراى نظر ایشان داشت .


در حمایت از گروه فداییان اسلام از هیچ کارى فروگذار نبود به طورى که سید عبدالحسین واحدى براى پنهان شدن به خانه او پناه مى برد و ایشان او را دو روز پشت آینه دیوارى اتاق پنهان مى کند و او را از دست ماءموران رژیم نجات مى دهد.


با رسیدن سال ۱۳۳۰ و فوت رهبر مذهبى یزد عالم پرهیزگار و عابد پاک طینتى آقا شیخ غلامرضا فقیه خراسانى با درخواست مردم و توصیه حضرت امام و بزرگان ایشان به یزد هجرت مى کند و در آنجا نیز مبارزات را ادامه مى دهد و چنان وسیع و فراگیر عمل مى کند که تمامى استان یزد و بخشى از مناطق دیگر ایران به صحنه مبارزان علیه رژیم کشیده مى شوند. از آن پس در اکثر مقاطع مهم علما و روحانیان یزد به همراه شهید صدوقى اعلامیه مى دادند و یا شهید صدوقى خود به تنهایى به افشاگرى مى پرداخت .


در پانزدهم خرداد در مبارزه با مظاهر فساد و تمدن غرب ، کشف حجاب ، تبدیل تاریخ شمسى با تاریخ شاهنشاهى که مورد اعتراض بسیارى از روحانیون بود و همچنین جشنهاى هنر و در خیلى از وقایع سیاسى و اجتماعى آن روز این پیر روشن ضمیر یزد؛ صدوقى بزرگ بود که به میدان مى آمد فریاد مى زد. اعلامیه مى داد و شجاعانه حرف خود را مى زد. در اوج حرکت هاى انقلاب خروشى فزونتر یافته بود و از هیچ تلاشى فروگذار نبود. در آن زمان در حدود ۷۰ سال عمر داشت اما براى همدردى با تبعیدیان به آنان سرمى زد و یا فرزندش حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد على صدوقى را به عنوان نماینده مى فرستاد تا از مبارزان دربند دلجویى کند. مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله خامنه اى که در آن ایام در ایرانشهر تبعید بودند از این روحیه ایشان چنین یاد مى کند: ((این کار (سرزدن به تبعیدیان ) از روحانى ارزشمند، محترم و معمرى مثل ایشان خیلى نادر و کم نظیر بود. علماى شهرستانها خیلى به این کار نمى پرداختند که راه بیفتند و به دید و باز دید تبعیدیها بروند اما ایشان این کار را کردند و از تعقیباتى که ممکن است داشته باشد هرگز هراسى نکردند.))


پس از پیروزى انقلاب نیز تلاش خستگى ناپذیر ایشان ادامه یافت تا اینکه در پى درخواست مردم با حکم حضرت امام به امامت جمعه یزد منصوب شدند. حکم حضرت امام چنین است :
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقاى صدوقى دامت افاضاته
پس از اهداء سلام و تحیت در این موقع حساس که لازم است مسائل اجتماعى و سیاسى اسلام گوشزد ملت شود مقتضى است جنابعالى در یزد اقامه نماز جمعه نموده و مردم را به وظائف شرعى و ملى آنان آشنا فرمایید از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
روح الله الموسوى الخمینى


جلوه هاى ویژه نستوه کویر


در وجود گرانبهاى شهید محراب آیه الله صدوقى زیباییهاى گرد آمده بود که ذکر آن مسئله آموز است .


۱٫ صداقت و پاکى : درون و برونش یکى بود آنچه مى خواند و مى دانست عمل مى کرد، قرآن کتابى بود که هیچگاه از او جدا نمى شد. شبها بدون استثنا براى نماز شب بر مى خاست ، ادب و متانت او کم نظیر بود و روزهاى عید مردم و مسئولان به دیدارش مى شتافتند و او بدون استثنا براى همه بر مى خواست و این کار را نه از روى اکراه و بى میلى که با نشاط و اشتیاق انجام مى داد.
۲٫ مطیع امام : مقام رهبرى در این باره مى فرمایند: ((او تسلیم و مطیع امام بود، فکرش عقیده اش و عملش در جهت و در خط فکر و عقیده و عمل امام بود و هیچگونه راءى و فکرى را بر راى و فکر امام ترجیح نمى داد. به همین دلیل بود که از اول انقلاب تا آخر مواضع ایشان یک مواضع صد در صد صحیح و دوست بود…))


۳٫ روح رهبرى : قاطعیت ، بررسى زوایاى هر کار در ابتداى تصمیم گیرى ، اراده و ایستادگى در مرحله عمل و شجاعت که از ارکان مهم رهبرى است در شهید صدوقى جمع بود.


۴٫ همگان با جوانان : او به جوانان بها مى داد، جذب مى کرد و سپس به تربیت آنها مى پرداخت ، هنر او با اینکه یک عالم با تقوا و مسن و پرتجربه بود تحمل احساسات پرشور و گاه بى تجربه جوانان و این تلفیق بسیار مشکل براى ایشان کار ساده اى بود. در حدود ۴۵ سالگى به یزد رفت اما چنان با جوانان دبیرستانى و دانشجویان صمیمى بود که ((مسجد حظیره )) محل اقامت نماز ایشان دارى یک نماز جماعت متشکل از جوانان شد. و این چیزى بود که بسیارى از مساجد و امام جماعتها نداشتند.


۵٫ شجاعت و دریادلى : او چون خود ساخته بود از مرگ نمى هراسید و چون از مرگ نمى هراسید وظیفه اش را انجام مى داد و هیچ چیز او را از هدفش جدا نمى کرد. مقام معظم رهبرى فرمودند:((بنده از تبعید برمى گشتم از طریق یزد آمدم رفتم مسجد ایشان (آیه الله صدوقى ) دیدم مثل اینکه اینجا جزء محیط اختناق کشور ایران نیست توى مسجد اعلامیه هایى زده بودند خیلى آزاد همه مى آمدند مى خواندند… و یا طریقه ساختن کوکتل مولوتف یا نارنجک دستى که اینها زده بودند پشت شیشه مسجد نیروى انتظامى جراءت نمى کرد برود اینها را بکند. در منبرها به طور صریح بر علیه مقامات سخن مى گفتند. این روحیه شجاعانه آیه الله صدوقى مردم یزد را هم شجاع کرده بود.))


۶٫ آگاهى سیاسى : همیشه گامى جلوتر از حوادث بود. آنچه را دیگران در آینه نمى دیدند او در خشت خام مى دید و هر جریانى که مى خواست سدى در مقابل نظام و انقلاب باشد در نطفه خفه مى کرد.


۷٫ خستگى ناپذیرى : ((آدمى نبود که بگوید حالا بالاخره کار خودمان را کردیم برویم گوشه اى بنشینیم چشمش را عمل کرده بودند اما با آن حال به جبهه رفت و در آن هواى داغ در میان رزمندگان اسلام بود و براستى حضور مستمر او در جبهه خود حکایتى غیر قابل توصیف است .


۸٫ مردم دارى و مستضعف نوازى : اهل حواله دادن و سرگردان کردن مردم نبود و آنها را در بند تشکیلات و تشریفات گرفتار نمى کرد. مردم در نظرش ‍ صاحبان اصلى انقلاب بودند و طبقه مردم ارزشمندترین آنها. او مى گفت : ناراحتى من این است که توى خانه در بست هستم و نمى توانم با مردم تماس بگیرم ، این براى من زندگى نیست که از مردم جدا و بریده باشم .


خدمات اجتماعى ، مذهبى و عمرانى


او از پیروان ((مکتب شمع )) بود و از شاهدان بزم ((سوختن )) و ((ذوب شدن )). مى خواست بسوزد و روشنگر باشد. سختیها را به جان مى خرید تا ((تن ها)) از اسارت فقر رهائى یابند. از زندگى انگلى مى گریخت و طلبکارانه در اجتماع راه نمى رفت بلکه تلاش مى کرد تا از سفره دیگران نخورد و گره اى را از زندگى خود و همنوعانش باز کند. اگر بخواهیم خدمات اجتماعى ، مذهبى و عمرانى آن بزرگ را بر شماریم در حوصله این مختصر نیست و ما به مختصرى در این باب بسنده مى کنیم . او در بنا و تعمیر ۱۸ مسجد شریک خیر شد و موفق به تاسیس و تعمیر ۱۹ مدرسه علوم اسلامى گردید. سازمانهاى خیریه و بیمارستان و خدمات اجتماعى فراوانى را از خود به یادگار گذاشت . براى نشر فرهنگ اهل بیت علیه السلام تلاش مى کرد از جمله هزینه چاپ کتاب ((تشیید المطاعن )) را که در اثبات حقانیت اهل بیت علیه السلام است به عهده گرفت . براى تحصیل علوم اسلامى خواهران مکتبه الزهراء تاءسیس کرد و براى تربیت جوانان در رژیم طاغوت با همکارى روحانى وارسته و خدوم یزد مرحوم سید على محمد وزیرى ((گروه فرهنگ علوى )) را اداره مى کردند. بنیاد صدوق قم با بیش از ۲۲۰ هزار متر مربع از خدمات ارزشمند اوست . از جمله اقدامات دیگر ایشان تاءسیس صندوق قرض الحسنه ولى عصر، سازمان خیریه پزشکى سید الشهداء، مرکز تحقیقات اعصاب و روان ، بنیاد مسکن یزد و صندوق خیریه امام رضا علیه السلام است .


مهم اینست که او توفیق الهى را با ذوق لطیف و فکر بلند همراه نمود و آثار خیریه فراوانى را به یادگار نهاد براى نمونه مدرسه علمیه اى در شیراز ساخت و علت این کار این بود که : زمانى بهائیان اقدام به خرید خانه هاى اطراف خانه على محمد باب کردند تا بتوانند مرکز بزرگى براى تبلیغات فرقه گمراه خود به وجود آورند ایشان براى درهم شکستن این توطئه خانه اى مناسب را در آن محله به قیمت گزافى خرید و به حوزه علوم اسلامى تبدیل کرد. آرى این ظرافتها و تلاشهاى کم نظیر در زندگى عالمان دین کم نیست .


شهادت و پرواز


سازمان منافقین در راستاى هدف پلید از بین بردن نخبگان نظام ترور آیه الله صدوقى را در دستور کار قرار دادند. آنها چندین بار او را مور سوء قصد قرار دادند. بار اول شخصى که خود را در لباس طلبگى در آورده بود قصد ترور ایشان را داشت که ماءموران او را با اسلحه و مواد منفجره دستگیر کردند. مرتبه دوم موتور سوارى در تهران به آقا حمله کرد که با محافظان شهید صدوقى درگیر شد و با تیراندازى پاسداران از مهلکه گریخت . مرتبه سوم در تهران به اتومبیلش یورش بردند و ناکام ماند.


در آخرین روزهاى حیات آقاى که ۷۵ سال سن داشت ، ضعیف و رنجور شده بود. روزى مى گفت : آیه الله مدنى را شهید کردند، آیه الله دستغیب را شهید کردند ولى مى ترسم من در بستر بمیرم و توفیق شهادت را نیابم مدتها بود در تعقیبات نمازها از خداوند طلب شهادت در راه خودش را مى نمود.


از چندین هفته قبل از شهادت آقا جوانى در حدود ۲۵ ساله با لباس ‍ بسیجیان در مسجد آقا پیدا شده بود و زاهدانه به مسجد رفت و آمد مى نمود این برخورد او باعث مى شد کسى به او مشکوک نشود. روز دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۰ با روز جمعه همزمان شد. آیه الله صدوقى غسل جمعه نمود و به طرف مسجد ملااسماعیل حرکت کرد. خطبه هاى نماز جمعه را خواند و سپس به نماز ایستاد چون نماز تمام شد یکى از پاسداران آقا کفشهاى آقا را جلو پایش جفت کرد و قبل از اینکه آقا پایش را در کفش کند یکباره همه چیز عوض شد. جوان منافق از پشت سر به آقا هجوم آورد و گردن آقا را گرفت و سخت به عقب کشید. ناله اى از آقا برخاست و ناگاه صداى انفجار مهیبى در فضاى مسجد پیچید! شور و غوغا هم مسجد را فرا گرفت ، آقا از پشت به زمین افتاد، پهلو و کمرش دریده و متلاشى شده و بدینسان پیر خسته دل ۷۵ ساله جام وصال نوشید ((اى خوشا با نعش خونین در لقاى یار رفتن )).


روز شنبه بر جنازه آیت کویر نماز خواندند و در میان انبوه جمعیت تشییع جنازه انجام گرفت و در خانه ابدى خویش قرار گرفت . حضرت امام در پیام تسلیت ایشان فرمودند:((اینجانب دوستى عزیز که بیش از سى سال با او آشنا و روحیات عظیمش ‍ را از نزدیک درک مى کردم از دست دادم و اسلام خدمتگذارى متعهد را و ایران فقیهى فداکار و استان یزد سرپرستى دانشمند را از دست داد…))
رانش شاد و یادش جاودانه و راهش پر رهرو باد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *