تولد
(صباغیه ) یکى از جزایر پیرامون بصره ، در حدود ۱۰۵۰ ق . شاهد تولد نوزادى بود که خانه سید عبدالله را در شادمانى فرو برد. سید عبدالله که از نوادگان امام کاظم علیه السلام به شمار مى آمد فرزند دلبند خویش را نعمت الله نامید و در نخستین فرصت به مکتب سپرد.
در مسیر تحصیل
نعمت الله روزهاى کودکى را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گیرى از دانشوران صباغیه ، شط بنى اسد، حویزه و بصره به یازده سالگى رسید. در این هنگام همراه برادرش سید نجم الدین رهسپار شیراز شد و به یارى شیخ جعفر بحرانى در مدرسه منصور به اقامت گزید. تهیدستى بسیار نعمت الله ، سرانجام وى را از انزواى ویژه روزگار آغازین درس بیرون آورده ، به نسخه بردارى از کتابها، تصحیح نسخه ها و حاشیه نویسى کشاند. فرزند سید عبدالله گاه تا بامداد کار مى کرد، درس مى خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ویژه بامدادى سر بر کتاب نهاده ، لحظه اى مى آرامید. آنگاه تا نیمروز تدریس مى کرد و پس از نماز ظهر به درس یکى از استادان مى شتافت . او خود خاطره آن روزهاى دشوار را چنین نگاشته است :
… وقتى اذان ظهر بر مى خاست به درس مى شتافتم … البته بیشتر وقتها نمى توانستم نان تهیه کنم ، بنابراین تا شامگاه گرسنه مى ماندم . اغلب هنگامى که شب فرا مى رسید به اندازه اى در اندیشه درس فرو مى رفته بودم نمى دانستم در روز چیزى خورده ام یا نه ! پس از مدتى فکر مى کردم و در مى یافتم که چیزى نخورده ام …
تلاش سید تابستان و زمستان نمى شناخت . براى او همه فصلها فصل درس بود. آنچه فرزند سخت کوش صباغیه درباره یکى از زمستانهاى شیراز نگاشته ، درستى این گفتار را نشان مى دهد:
من درسى داشتم که حاشیه هاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مى نوشتم . سرماى هوا و بسیارى تلاش باعث مى شد که خون از دستم جارى شود!… سه سال روزگارم بدین سان گذشت .
ناگفته پیداست که کار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراین نوجوان بین النهرین گاه چنان در تهیدستى فرو مى رفت که حتى توان خرید لقمه نانى را نداشت . در چنین موقعیت دشوارى چراغ حجره اش به سبب بى روغنى خاموش مى ماند و سید نعمت الله را در اندوهى جانکاه فرو مى برد. او براى تحمل گرسنگى توان بسیار داشت ولى هرگز نمى توانست به دلیل نادارى درس شامگاهى را ترک کند. بنابراین به مهتاب ، خانه دوستان یا مسجد جامع پناه مى برد.
شیراز با همه دشواریها، جاذبه هایى نیز داشت . جاذبه هایى که ثروتمندان و تهیدستان به یک اندازه از آن بهره مند مى شدند. باغهاى سرسبز، چشم اندازهاى پر گل و چشمه هاى زلال را باید در شمار این جاذبه هاى طبیعى جاى داد. زیباییهایى که گاه نوجوان صباغیه را به بیرون شهر و اقامت یک هفته اى در گلستانها (۷۶۵) کشانده ، بر نشاط و اشتیاقش مى افزود.
سرانجام پیامهاى پیوسته پدر، نعمت الله را به سمت صباغیه رهسپار ساخت . پدر و مادر، که براى دیدار فرزند روز شمارى مى کردند براى آنکه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج بر پا داشتند و پیوند سید نعمت الله با دختر عمویش را جشن گرفتند.
بیست روز پس از ازدواج در حالى که سید اندیشه شیراز را – دست کم براى مدتى – از خود دور ساخته بود، زیارت یکى از دانشوران جزایر و گفتار ارزنده وى اشتیاق مدرسه را در دل او بیدار ساخت . به گونه اى که در همان محفل تصمیم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بیرون آمد بى آنکه کسى را آگاه سازد رهسپار شیراز شد. ولى این بار اقامت در مدرسه منصوریه دیرى نپایید. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد و اندکى بعد دست حوادث مدرسه را به آتش کشید. سید نعمت الله با خاطره استادان بزرگ شیراز: شیخ جعفر بحرانى (متوفاى ۱۰۹۱ ق .) ابراهیم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بن شاه تقى الدین شیرازى ، سید هشام بن حسین احسابى ، شیخ صالح بن عبد الکریم کزکزانى (متوفاى ۱۰۹۸ ق .) راه اصفهان را پیش گرفت .
در پناه آفتاب
فرزند صباغیه در اصفهان از محضر حافظ سید محمد میرزا جزایرى ، میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر طباطبایى (متوفاى ۱۰۷۹ ق .)، شیخ عماد الدین یزدى ، محقق سبزوارى (متوفاى ۱۰۹۰ ق .) شیخ على بن شیخ محمد عاملى ، (۷۷۲) شیخ حر عاملى (متوفاى ۱۱۰۴ ق .)، شیخ حسین بن جمال الدین خوانسارى (متوفاى ۱۰۹۷ ق .)، امیر اسماعیل خاتون آبادى (متوفاى ۱۱۱۶ ق .)، ملا محسن فیض کاشانى (متوفى ۱۰۹۱ ق .) و علامه محمد باقر مجلسى بهره گرفته ، در تهیدستى و گرسنگى به سوى قله هاى کمال پیش رفت . ولى تندگدستى سپاهان دیرى نپایید. گوهر صباغیه را باز شناخت و او را حمایت مادى و معنوى خویش برخوردار ساخت . سید نعمت الله اینک مى توانست برون از دغدغه روغن چراغ و غذا به پژوهش پردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش یارى دهد. او خود خاطره آن روزها را چنین ثبت کرده است :
(من در وقت تالیف (بحارالانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احادیث مشکله با همدیگر مباحثه مى نمودیم ، بلکه بعض اوقات ایشان مرا از عالم خواب بیدار مى کرد و درباره حل بعضى احادیث مراجعه مى نمود… به خاطر کمک به وى شبها در اتاقش مى خوابیدم . او با من بسیار مزاح مى کرد و مى خندید تا از مطالعه خسته نشوم ، ولى با همه اینها هر گاه مى خواستم نزدش حضور یابم از شدت هیبت و عظمت وى دلم چنان مى تپید که مدتى پشت در مى ایستادم تا به حالت عادى باز گردم .)
توقف در خانه ناخداى فرزانه دریاهاى نور چهار سال به درازا کشید. اندک اندک مدرسه اى که میرزا تقى دولت آبادى بنیاد نهاده بود تکمیل شد و سید نعمت الله در آن مرکز علمى به تدریس پرداخت .
بدین ترتیب آفتاب تابناک صباغیه از افق مدرسه دولت آبادى برآمد و همه حوزه هاى آن روز را تحت تاثیر قرار داد. آگاهى و دانش فراوان ، فروتنى ، ساده زیستى ، روى گشاده و بیان روشنى که دانشور بین النهرین از آن برخوردار بود دانشجویان بسیارى را به مدرسه دولت آبادى کشاند. حضور چشمگیر دانش پژوهان و برقرارى درسهاى گوناگون ، مطالعه ، تحقیق ، تدریس و تالیفى که چهار سال پیاپى ادامه یافت و سرانجام دیدگان استاد بزرگ مدرسه را به ضعف و بیمارى کشاند.
هر چند دانشمند گرانمایه جزایر نخست درد چشم را نادیده مى گرفت و آن را پدیده اى گذرا مى پنداشت ، بزودى از مطالعه باز ماند و بینایى اش با خطرى جدى روبرو شد. حکیمان در درمان چشم استاد بسیار کوشیدند ولى دریغ که داروهایشان جز رنج مدرس جوان ثمرى به بار نیاورد. سید نعمت الله که پس از عمرى مبارزه با ناکامیها داروى دردش را از حکیمان بهتر مى شناخت به برادرش سید نجم الدین گفت : مى خواهم راه عراق پیش گیرم و از زیارت معصومان کامیاب شوم .
سید نجم الدین که خود در آرزوى زیارت پیشوایان آسمان تبار به سر مى برد، بى درنگ پاسخ داد: من نیز همراهت خواهم آمد.
خاکهاى مسیحایى
برادران نیکبخت جزایرى به سمت عراق رهسپار شدند و پس از سفرى بسیار دشوار به (سامرا) رسیدند. حضور راهزنان ، هراس کاروان کوچک مشتاقان اهل بیت علیه السلام و سرانجام رهایى مومنان در سایه قرآن کریم از نکات فراموش ناشدنى این سفر به شمار مى آید. دانشور پرهیزگار صباغیه به داستان آن کرامت قرآنى را چنین باز گفته است :
(… وقتى به نهر رسیدیم اسبهاى دزدان آشکار شد. پس به سوى ما تاختند. من آیه الکرسى خواندم و همه همراهان را فرمان دادم تا آیه الکرسى بخوانند. چون دزدان به ما رسیدند نخست از ما فاصله گرفته ، در گوشه اى به تفکر پرداختند. آنگاه به سمت ما آمده ، گفتند: شما راه را گم کرده اید البته درست مى گفتند، ما راه را گم کرده بودیم . دزدان یکى از افرادشان را با ما همراه ساختند تا ما را به منزل بعدى رساند.)
سید پس از زیارت معصومان خفته در سامرا به کاظمین شتافت و از آن سرزمین مقدس رهسپار کربلا و نجف شد. او از آرامگاه هر امام معصوم قدرى خاک برداشته ، آنها را در آمیخت و سرمه دیدگان ساخت این داروى گرانبها بى درنگ اثر بخشید و بینایى و توان جوانى را به چشمان استاد مخلص مدرسه دولت آبادى باز گرداند.
البته دستاورد سفر به عراق تنها درمان دیدگان نبود. او علاوه بر بهره هاى بسیار معنوى ، در مزار امیر مومنان گوهرى سپید یافت و آن را نگین انگشترى ساخت .
داغ یک همسفر
سید سپس راه صباغیه را پیش گرفت تا ضمن دیدار بستگان به سوى اصفهان حرکت کند. ولى ابرهاى نگرانى و ناآمنى بر مسیر سپاهیان سایه افکنده بود. حسین پاشا (حاکم بصره ) که در انتظار رسیدن عثمانیان و درگیرى با آنها به سر مى برد، وى را به زندگى در قلعه القرنه ناگزیر ساخت . سید کتابها و خانواده اش را همراه برادر به حویزه فرستاده ، خود به نگارش (شرح تهذیب ) پرداخت . اندک اندک القرنه به محاصره عثمانیان درآمد. استاد مدرسه دولت آبادى پس از چهار ماه زندگى در محاصره فرصتى طلایى به دست آورده ، رهسپار حویزه شد و دو ماه در آن آبادى به سر برد. (۷۸۵) سپس راه اصفهان را پیش گرفت و پس از توقفى شش ماهه در شوشتر و دهدشت ، در حالى که دستش به سبب فرو افتادن از چار پا آسیب دیده بود، به اصفهان رسید.
هر چند درد دست پس از پنج ماه بهبود یافت ولى بیمارى بر جانش پنجه افکنده ، او را تا وادى رازناک مرگ پیش برد. مدتى بعد امواج درد فرو نشست و پیکر سید بر ساحل تندرستى رسید تا در آزمونى دشوار شرکت جوید. آزمونى که درشب جمعه اول شعبان ۱۰۷۹ ق . با مرگ سید نجم الدین تحقق پذیرفت .
مرگ برادر و رفیق راههاى سراسر رنج و خاطره زندگى ، استاد پاکدل مدرسه دولت آبادى را در ماتمى جانکاه فرو برد. مانعى که تا پایان عمر پیوسته با او بود و به گفته خودش جز با خفتن زیر خروارها خاک فراموش نمى شد. فرزانه غمگین بین النهرین شبها با خاطره نجم الدین مى خفت و روزها دیده بر کتابهاى برادر دوخته ، در سوگ آن ستاره خاموش مى گریید. اندک بعد راه خراسان پیش گرفت تا کشتى توفان زده روانش در ساحل رضا علیه السلام لختى آرامش یابد.
مرجع جنوب
سید در بازگشت از خراسان ، در سبزوار بیمار شد و با رنج بسیار خود را به اصفهان رساند. در این روزگار نامه هاى فراوان از شوشتر و حویزه دریافت کرد. نامه هایى که وى را به آن شهرها فرا مى خواند. فقیه پاک راى صباغیه ناگزیر به قرآن کریم پناه برد و به راهنمایى آن کتاب مقدس شوشتر را برگزید و در روزهاى پایانى ۱۰۷۹ ق . دعوت فتحعلى خان (حاکم خوزستان ) را اجابت کرد و به شوشتر پاى نهاد. (۷۹۱) او در آن دیار مسجدها و مدرسه هاى دینى فراوان پى افکند و به ترتیب مشتاقان علوم اهل بیت علیه السلام پرداخت . آن بزرگمرد علاوه بر اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع ، در خیابانها به راه مى افتاد و اصناف و پیشه وران را با آداب اسلامى آشنا مى ساخت .
اندک اندک نهال هایى که او کشته بود بارور شد و دانشورانى توانا به جامعه عرضه کرد. دانشورانى که به آبادیهاى دور و نزدیک مى شتافتند و مردم را با اهل بیت علیه السلام آشنا مى ساختند. (۷۹۳) چون خبر تلاشهاى موفقیت آمیز فقیه بلند آوازه صباغیه به شاه سلیمان صفوى رسید چنان تحت تاثیر قرار گرفت که بى درنگ در ضمن فرمانى ، او را به شیخ الاسلامى جنوب برگزید و همه مناصب شرعى آن دیار را به وى وانهاد.
او که اینک مرجع دینى اهالى خوزستان و جنوب عراق به شمار مى آمد در پى هدایت مردم و از میان برداشتن دشمنى قبیله ها تلاش فراوان کرده ، اطلاعیه هاى گوناگونى با مهرهاى ویژه خویش ، که به عبارتهاى (و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها) و (الواثق بالله نعمه الله ) آراسته بود، به دور و نزدیک مى فرستاد.
در سوگ آفتاب
در این زمان فرصتى پدید آمد تا پس از تولد نخستین فرزندش ، سید نور الدین ، همراه استاد فرزانه اش ، شیخ حر عاملى ، به زیارت خانه خدا شتابد.(۷۹۶) مکه چنان فقیه نامور صباغیه را جذب کرد که اندکى پس از بازگشت ، دیگر بار اسباب سفر آماده ساخت و در حدود ۱۹۰۵ ق . عازم حریم امن الهى شد. (۷۹۷)
در بازگشت از دومین زیارت هنوز داغ از دست دادن فرزند دلبندش ، سید حبیب الله را فراموش نکرده بود. که خبر درگذشت رهبر روشن بین حوزه هاى علمیه ، حضرت علامه محمد باقر مجلسى وى را در اندوه فرو برد. از این رو شتابان راه اصفهان را پیش گرفته ، در مراسم تشییع و تدفین ستاره تابناک آسمان دانش و پرهیزگارى شرکت جست . و پس از مدتى توقف دیگر بار به شوشتر بازگشت . ولى درد از دست دادن گوهرى چون علامه مجلسى بزرگتر از آن بود که پیکر نحیف مرجع شوشتر توان تحملش را داشته باشد. بنابراین راه خراسان پیش گرفت تا آفتاب تابناک مشرق رضا علیه السلام قلب مجروحش را التیام بخشد.
مرجع روشن بین شوشتر در بازگشت از حریم پاک رضوى مدتى در گرگان توقف کرده ، مومنان آن را سامان را از دریاى دانش و اخلاص خویش سیراب ساخت . آنگاه به جانب خوزستان ادامه مسیر داد تا همچنان روشنگر راه پاکدلان آن سرزمین باشد.
درخت آسمانى
پیر دانشور صباغیه شاگردان بسیارى تربیت کرد که هر یک در گوشه اى از جهان اسلام به هدایت مردم و تدریس علوم اهل بیت پرداختند، دانشورانى چون : ابوالحسن اصفهانى غروى ، ابوالحسن شوشترى ، شیخ على بن حسین بن محیى الدین جامعى عاملى ، فتح الله بن علوان الکعبى الدورقى ، قاضى محمد تقى بن قاضى عنایت الله شوشترى ، شیخ محمد بن على بن حسین نجار شوشترى ، محمود بن میر على میمندى و ده ها شخصیت دیگر از شاگردان او به شمار مى آیند.
نوشته هاى سبز
حضرت سید نعمت الله جزایرى کتابهاى گرانبهایى که فراتر از ۵۵ عنوان است ، از خود به یادگار نهاد. نوشته هایى که نام برخى از آنها را بر مى شماریم :
الانوار النعمانیه فى بیان معرفه النشاه الانسانیه ،
انیس الفرید فى شرح التوحید،
تحفه الاسرار فى الجمیع بین الاخبار،
الجواهر الغوالى فى شرح عوالى اللثالى ،
ریاض الابرار فى مناقب الائمه الاطهار،
زهر الربیع ، الغایه القصوى ،
عقود المرجان فى تفسیر القرآن ،
مشکلات المسائل ،
منبع الحیاه فى اعتبار قول المجتهدین من الاموات ،
نوادر الاخبار،
النور المبین فى قصص الانبیاء و المرسلین ،
هدیه المبین و تحفه الراغبین
و ده ها اثر دیگرى که به صورت حاشیه و شرح نوشته شده است .
مسافر ملکوت
مرجع ۶۲ ساله جنوب آنگاه که به سمت خوزستان ادامه مسیر مى داد به شدت بیمار شد کاروانیان چون به جایدر (منزلگاهى نزدیک پلدختر) رسیدند سید را فرو آوردند تا لختى بیاساید، لیکن در این وادى بیمارى شدت یافت و سرانجام در شب جمعه ۲۲ شوال ۱۱۱۲ ق . دیدگانى که به برکت خاک مقبره امامان معصوم علیه السلام فروغى آسمانى یافته بود، براى همیشه بسته شد.
مسافران پاکدل شوشترى پیکر پاک مرجعشان را غریبانه در جایدر به خاک سپردند. نیکان آن سامان ، که قدر گوهر رخشان جزایر را مى دانستند، بر آرامگاهش ساختمانى سراسر عشق و اخلاص بنیاد نهادند و براى تامین مخارج قاریان و خدمتگزاران حرمش موقوفاتى در نظر گرفتند. اینک جایدر در سایه ایمان ، پرهیزکارى و خلوص سرور فقیهان خوزستان چون خورشید به همه گیتى نور امید و رستگارى مى پراکند. مومنان بسیار از گوشه و کنار کشورهاى اسلامى بدان سامان روى آورده ، مراد خویش از سید سپید دست صباغیه مى گیرند و شادمان باز مى گردند. هر چند شرح کامیابیهاى مومنان پاکدلى که در سایه عنایت آن مرجع وارسته به خواستهایشان دست یافته اند، فرصتى بیش این نوشتار مى جوید ولى نگاهى گذرا به داستان کوتاه کامروایى نیکبخت پاکستان ، شیخ حسین بخش جعفرى ما را با شناسایى جایگاه والاى معنوى آفتاب رخشان بین النهرین آشناتر مى سازد.
شیخ حسین به سبب محکومیت برادرش به اعدام ، بسیار نگران بود. شبانگاه سیدى گران پایه در خواب مى بیند و مشکل خویش با وى در میان مى نهد.
سید به وى مى فرماید: در آرامگاهم به دیدارم بیا، گره از کارت گشوده خواهد شد، ان شاء الله !
شیخ حسین مى پرسد: آقاى من ! شما را نمى شناسم . کیستید؟ جایگاهتان کجاست ؟
سید مى فرماید: دوستى دارى که فردا به سوى ما حرکت مى کند، با او رهسپار شو!
شیخ حسین بامداد یکى از آشنایانش را مى بیند و داستان رویاى معنوى را به باز مى گوید. آن دوست که اندیشه زیارت آفتاب تابناک پلدختر در سر داشت ، در شگفتى فرو مى رود و شیخ حسین بر مرقد بزرگمرد وارسته صباغیه خدا را مى خواند و چون باز مى گردد، خبر رهایى برادرش را از اعدام دریافت مى کند.
نسل آفتاب
فقیه فرزانه شوشتر چهار فرزند داشت :
سید نور الدین ، سید حبیب الله ، سید محمد شفیع قاضى و سید جمال الدین . از این گروه سید حبیب الله در کودکى گیتى را وداع گفت و سید نور الدین وارث دانش ، حکمت و ادب پدر شد.
آن بزرگوار که در سال ۱۰۸۸ ق . پاى به هستى نهاده بود از محضر دانشوران سپاهیان سود برده ، پس از رحلت پدر مقام شیخ الاسلامى شوشتر را به عهده گرفت . از آنجا که نسل سید نعمت الله بیشتر از ناحیه نورالدین بر جاى مانده ، نوادگان مرجع فرزانه شوشتر را (سادات نوریه ) مى نامند.
گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم