علما-سعلما-کعلمای قرن دوازدهمعلمای قرن یازدهم

زندگینامه آیت الله سید على خان کبیر (متوفاى ۱۱۲۰ ق)

سید على خان کبیر در غروب جمعه ، پانزدهم جمادى الاول ۱۰۵۲ ق . در مدینه پاى به عرصه گیتى نهاد.  پدرش سید نظام الدین احمد از دانشوران شیرازى تبار حجاز بود و در شمار نوادگان على بن الحسین علیه السلام جاى داشت .  مادر گرانقدرش دخت شیخ محمد بن احمد منوفى ، مرجع وارسته شافعیان شمرده مى شد.
هنوز على خردسال بود که پدرش دعوت قطب شاه هفتم ، فرمانرواى حیدرآباد را اجابت کرد و براى راهنمایى مومنان شبه قاره رهسپار هند شد.

رازهاى حجاز

کودک شیرازى تبار حجاز زیر نظر مادر ارجمندش بالید. در این سالها دایى دانشورش ، شاعر گرانمایه حضرت قاضى عبدالجواد منوفى ، پیشواى مذهبى و امام جماعت شافعیان در مسجد الحرام از وى حمایت مى کرد.  و نهال نورسته مدینه را از عنایات خویش برخوردار مى ساخت . سید على در روزگار کودکى بزرگان بسیار دید و یاد و نام و سیماى علمى – اجتماعى آنها را به خاطر سپرد. شیخ عبدالله بن سعید باقشیر، سید نورالدین على بن حسن حسینى شامى ، سبط الشیخ زین بن شیخ محمد شامى عاملى ، قاضى تاج الدین احمد بن ابراهیم مالکى مکى و مولا محمد باقر خراسانى جمعى از دانشورانى بودند که براى تدریس یا نماز به مسجد الحرام مى آمدند.  و خاطره سبزشان در اندیشه کوچک نوباوه هوشمند حجاز ثبت شد.

سید على در چنین قضایى رشد یافت و به حدود چهارده سالگى رسید. در این سن نامه پدر که وى را به هجرت فرا مى خواند، به دستش رسید. پس بار سفر بست و در ششم شعبان ۱۰۶۶ ق . رهسپار شبه قاره شد.

دنیاى جدید

سفر نوجوان حجاز بیست ماه به درازا کشید. سرانجام در روزهاى پایانى ربیع الاول ۱۰۶۸ ق . به حیدر آباد رسید.  و براى نخستین بار یعقوب هند را در آغوش گرفت . او شرح تلاشهاى مادر فداکارش را براى پدر باز گفت و از حوادث حجاز پرده برداشت .

نظام الدین احمد مقدم فرزند را گرامى داشت و در فرصتهاى گوناگون داستان شیخ الاسلامى و پذیرش دامادى سلطان را براى پور سپید بخت مدینه النبى بیان کرد.  و برنامه درسى و تربیتى ویژه اى برایش در نظر گرفت .

ناگفته پیداست که نظام الدین براى تربیت علمى فرزند فرصت کافى نداشت . بنابراین جوان برومند حجاز را فرمان داد که تنها به محفل علمى پدر بسنده نکند و براى دستیابى به آرمان بلند خویش از محضر دانشمندان بزرگى که به شوق بهره گیرى از فضاى مناسب حیدرآباد به سمت شبه قاره مى شتافتند، سود برد.
سید على پند پدر شنید و از پژوهشگران بزرگى چون محمد بن على شامى عاملى  و شیخ جعفر بن کمال الدین بحرانى کامیاب شد.

ناگفته پیداست که آموخته هاى اختر فروزان حیدرآباد به آموزشهاى مدون بزرگان یاد شده محدود نبود. او در نشستهاى رسمى و غیر رسمى پدر شرکت مى جست و از گنجینه اندوخته هاى دانشگرانى که به دیدار سید نظام الدین مى شتافتند. برخوردار مى شد. منابع موجود نشان مى دهد که محفل پدر جایگاه ادیبان ، پزشکان و فقیهان بود. سرور جوانان حجاز در این نشستها با بزرگانى چون ادیب گرانمایه سید حسینعلى بن حسن شدقم حسینى و ادیب و پزشک نامور شیخ حسین بن شهاب الدین کرکى شامى (۸۲۰) آشنا شد و از تجربه هاى گرانبهایشان بهره برد و اندک اندک در شمار درختان پرثمر باغستان دانش حیدرآباد جاى گرفت .

فصل دشنه

در این روزگار قطب شاه هفتم (سلطان عبدالله ) در گذشت و یکى از دامادهایش که در سلک صوفیان جاى داشت بر تخت نشست و خود را سلطان ابوالحسن قطب شاه هشتم نامید.  نخستین هدف او چون همه فرمانروایان ، از میان بردن رقیبان بود. رقیبانى که سید نظام الدین و فرزند دانشورش سید على خطرناک ترین آنها به شمرده مى شدند. در دیدگاه او رهبر بزرگ مذهبى حیدر آباد، که عنوان دامادى قطب شاه هفتم را نیز با خود داشت و از حمایت بى شایبه فقیهان و دانشمندان بهره مى برد آتشفشان خاموشى بود که هر لحظه مى توانست فعال شود و دربار را زیر خاک و گدازه هاى خشم الهى خویش مدفون سازد. بنابراین بر نظام الدین و فرزندش سید على سخت گرفت . دست آن پاکان آسمان تبار را از مراکز قدرت مادى کوتاه کرد و در تنگ تر ساختن حلقه محاصره پنهان آنان بسیار کوشید.

این مرحله از زندگى سید دانشوران حجاز ده سال به درازا کشید. هر چند صدر الدین در این دوره با دانشمندان محفل پدر پیوند داشت و از دوستى بزرگانى چون حکیم ابوالحسن بن ابراهیم طبیب شیرازى و ادیب گران پایه شیخ جمال الدین محمد بن عبدالله نجفى مالکى بهره مى برد ولى دیگر از آزادیها و کامیابیهاى ایام سلطان عبدالله خبرى نبود. رگبار حوادث بر او و پدر ارجمندش فرو مى بارید و زندگى را بر آنها دشوار مى ساخت . سید وارستگان حجاز در دیباچه زرین (سلافه العصر) از آن سالها چنین یاد کرده است :
(پس پیوسته ناکامیها بر من فرو مى بارید و مرا از نگارش باز مى داشت . حوادث ناگوارى که طومار شکیبایى را در هم مى پیچید، گردش روزگارى که پیامدهاى تلخش خردسالان را کهنسال و سپید موى مى ساخت . رنج دورى از وطن ، بستگان و آشنایان ، انواع دشواریها و نامرادیها در کنار دشمنى پیوسته دربار چنان آتشى در زندگى ام افکند که اگر بر زبان قلم جارى شود بى تردید آن را مى سوزاند. )

هر چند آن سالها روزگار ناکامیها و نامرادیهاى سید على شمرده شده است ، هرگز تلخ ‌ترین روزهاى زندگى اش نبود. در سالهاى پایانى این دهه غمبار مرد پولادین عرصه دانش و ادب روى در نقاب خاک کشید.  و صدر الدین را در برابر یورشهاى مکرر سلطان ابوالحسن تنها نهاد.

اینک قطب شاه هشتم براى همیشه از دغدغه نفوذ سید نظام الدین رهایى یافته بود. پس بى هیچ نگرانى سید على را در خانه اى کوچک زندانى کرد و هر گونه دیدار با او را ممنوع ساخت . بدین ترتیب ناگوارترین روزهاى زندگى سرور دانشوران حجاز با مرگ سید نظام الدین آغاز شد و تا سالها ادامه یافت . روزهایى که خود درباره آن چنین نگاشته است :

(… در این روزگار از همه آشنایان دورم و جز اندوه همنشینى ندارم … ناگزیر باید در خانه اى تنگ تر از روزن سوزن زندگى کنم ، خانه اى که هنگام ورود بدان شاهرگ قلب انسان پاره مى شود. در این سراى ، همنشینى جز کتاب و دفتر ندارم …
خداوند از حوادثى که در آینده پدید مى آید آگاه تر است . تا کنون بر این بحران گشایشى آشکار نشده است … این گزیده اى از حقایقى است که در این سرزمین بر من مى گذرد، شرح روزهاى زندگى ام که پیاپى مى گذرند و من با حسرتى پایان ناپذیر به تماشایشان نشسته ام . )

البته او از روزهاى دشوار زندان بهره گرفت و آتش نمرودیان را گلستان ساخت . پژوهشهاى ناتمام خویش را به پایان رساند و کتاب نفیس ‍ (الحدائق الندیه فى شرح الصمدیه ) را در جمادى الثانى ۱۰۷۹ ق . به جهان دانش و ادب عرضه کرد.  آن بزرگمرد در سطور پایانى این اثر از دشواریهاى زندگى اش پرده برداشته ، مى نویسد:

(… این شرح مبارک در روزهاى سرشار از اندوه ، اضطراب و نگرانى پایان پذیرفت . من در روزگار و سرزمینى جاى گرفته ام که بازار دانش و دانشجویانى در آن بى رونق شده ، نادانان و طرفدارانشان قدرت یافته اند…)
در روزهاى پایانى جمادى الثانى ۱۰۷۹ ق . چند روز پس از پایان نگارش ‍ این اثر نفیس حادثه اى دردناک روان آسمانى سید على را در اندوه فرو برد. شیخ احمد بن محمد على جوهرى مکى گیتى را وداع گفت .  جوهرى در روزگار مرگ فضیلتها گوهرى گرانبها بود. مرد دانشور و جهاندیده اى که گهگاه با نامه اى ، پیامى یا کتابى تنهایى جانکاه دانشور دربند حیدرآباد را از خاطرش مى زدود و اندوه بى پایانش را به شادى و لبخند تبدیل مى کرد.

نیلوفر آبى

۱۰۸۲ ق . را باید سال رویش نیلوفرهاى آبى در مرداب عفن حیدرآباد دانست . در ربیع الثانى این سال کوششهاى شبانه روزى ستاره دربند هند به بار نشست و کتاب گران سنگ سلافه العصر فى محاسن الشعراء بکل مصر پاى به عرصه ادب و هنر نهاد.  دانشور گران پایه حجازى تبار در زندان هراسناک حیدرآباد به مرور خاطرات سى ساله زندگى اش پرداخته ، آنچه از اندیشمندان و ادیبان عرب در سینه داشت به برگهاى زرین این کتاب پر ارج سپرد و شاهکارى ماندگار در هنر و ادبیات عرب پدید آورد.

با سواران اورنگ

سرنوشت همچنان با دانشمند وارسته حیدر آباد نامهربان بود. توفان دیر پاى شریعت ستیزى که با مرگ قطب شاه هفتم آغاز شده ، با عروج سید نظام الدین احمد اوج گرفته بود همچنان ادامه داشت و هستى گرانبهاترین گوهر دریاى دانش و هنر را تهدید مى کرد. نگاهبانانى که پیرامون خانه کوچک او مى گشتند، جاسوسانى که به عنوان دانشجو و ادیب به دیدارش ‍ مى شتافتند هر یک خبر از آینده اى دشوارتر و تاریک تر مى داد.

در چنین موقعیت ادیب برجسته حجازى تبار نقشه اى هوشمندانه طرح کرد، نقشه اى که در بهترین فرصت به اجرا درآمد. سید على از زندان گریخت و مقامهاى امنیتى قطب شاه هشتم را در شگفتى فرو برد. سلطان سواران بى شمار در پى اش روان ساخت . سوارانى که بسیار تلاش کردند ولى جز نومیدى و شکست بهره اى نبردند.

دانشور گریخته از زندان قطب شاهیان ، خود را به برهانپور رساند و در نخستین فرصت به دیدار محمد اورنگ زیب ، پادشاه آن سامان شتافت .  اورنگ زیب دشمن دیرپاى حیدرآباد نشینان شمرده مى شد و پیوسته در اندیشه جذب دانشمندان و سیاستمداران آن دیار بود. بنابراین مقدم سرور ادیبان جزیره العرب را گرامى داشته ، لقب خان به وى بخشید و هزار و سیصد سوار زیر فرمانش قرار داد.  بدین ترتیب فرزند دانشمند سید نظام الدین به صدر الدین سید على خان شهرت یافت . پیشنهادهاى سازنده او در شیوه کشور دارى و لشگر آرایى سلطان اورنگ را بسیار تحت تاثیر قرار داد، به گونه اى که وقتى رهسپار اورنگ آباد شد وى را نیز همراه خویش برد و چون از آنجا به سمت احمد نکر حرکت کرد او را فرمانده نگاهبانان اورنگ آباد ساخت .
تلاشهاى آن دانشمند بزرگ در تامین امنیت شهر و آسایش مردم ، محمد اورنگ زیب را بر آن داشت که وى را به حکومت لاهور و مناطق مجاور منصوب کند.  با این تدبیر سلطان نماینده اى شایسته یافت . لاهور فرماندارى دلسوز به دست آورد و ادیب بزرگ سده یازدهم پاى در روزگارى سراسر تلاش نهاد.

هر چند مسئولیت تازه سید دشوار و کمرشکن بود، هرگز او را از پژوهش و نگارش باز نداشت . آن بزرگمرد از فرصتهاى اندک پدید آمده در نبردها و آماده باشها بهره برد و به تحقیق و نگارش پرداخت . پژوهشهاى سودمندى که سرانجام بخشى از آن در سال ۱۰۹۳ ق . با نام کتاب نفیس انوار الربیع فى انواع البدیع در اختیار ادب دوستان قرار گرفت .  آن ادیب فرزانه در پایان کتاب اوضاع دشوار روزهاى نگارش را چنین به خاطر آورده است :

(پروردگار در روزگارى مرا به آغاز و پایان این کتاب موفق داشت که براى هیچ انگشتى همنشینى با قلم قابل تصور نیست و حتى در خیال انسان نیز نمى گنجد که بتواند مساله اى را در دل تصور کند. روزگارى که چشم بر چیزى جز برق شمشیر و نیزه نمى افتد و دستها جز با دسته شمشیر و لگام اسبان با چیزى همنشین نمى شوند و این در زمان مرزدارى در نقاط خطر خیز سرزمین هند است که هر بامداد و شامگاه در برابر دشمنان فرود مى آییم و با آنان درگیر مى شویم . روزگارى که گوش جز با فریاد (اى سواران خداوند، پاى در رکاب نهید.)
آشنا نیست و انسان جز آواى بزرگان گرفتارى که مى گویند: (اى غلام ، اسبم را نزدیک آور!) نمى شنود )

اندیشه پرواز

هر چند فرمانبردارى لاهور مقامى پر کشش بود و بسیارى از سیاست پیشگان براى دستیابى بدان خود را در آتش مى افکندند، براى دانشورى که روانش در تابش آفتاب دانش و ایمان بالیده ، کارى توان فرسا و بى ارج مى نمود. در دیدگاه او مقامها و موقعیتهاى ممتاز اجتماعى و سیاسى تنها هنگامى ارزنده بود که بتوان در سایه آن اشک یتیمى را سترد، درد کهنسالى را زدود با ستمدیده اى را از زنجیر نامردان رهایى بخشید. بنابراین پس از چند سال ، چون مقام فرماندارى لاهور را از ارزشهاى راستین تهى یافت ، بى درنگ از آن کناره گرفت و دیگر بار همنشین کتاب و دفتر شد.

بى تردید دانشمندى چون صدر الدین سید على همنشین با کتاب را از هر کارى زیباتر و دوست داشتنى تر مى داشت ولى سیاستمدارى چون اورنگ زیب هرگز نمى توانست شخصیت ارجمند دانشور وارسته روزگار خویش را نادیده گرفته ، از او در اداره امور جامعه بهره نبرد. بنابراین ضمن فرمانى وى را به ریاست دیوان (برهانپور) منصوب کرد.

دانشور برجسته جهان اسلام که این مقام را براى خدمت و انجام دادن وظیفه الهى اش مناسب مى دید، راه برهانپور پیش گرفت و در آن دیار به نجات ستمدیدگان و کوتاه کردن دست تبهکاران و متجاوزان پرداخت . آن بزرگمرد در این شهر نیز از پژوهش و نگارش باز نایستاد و در سال ۱۱۰۴ ق . اثر پر ارج (نغمه الاغان فى عشره الاخوان ) را در ۶۹۳ بیت به رشته نظم کشید.

البته این تنها ثمره تلاش علمى آن ادیب وارسته نبود. صدر الدین سید على در کنار همه مسوولیتهاى اجتماعى به پژوهش و نگارش ادامه داد و سرانجام پس از تلاشى دوازده ساله در ۱۱۰۶ ق مجموعه نفیس (ریاض ‍ السالکین فى شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام ) را به پایان برد.

آن دانشمند گرانمایه پس از چند سال داورى ، از کار در دیوان برهانپور کناره گرفت و دیگر بار به ارتش پیوست و سالیانى چند در سپاه محمد اورنگ زیب ، که تشنه حضور فقیهى پارسا بود، به خدمت پرداخت .
نا گفته پیداست که آن دانشور نستوه در این برهه نیز پژهش دست نکشید و در روزگارى که به سن شصت نزدیک مى شد به نگارش رساله اى در شرح روایتهاى پنجگانه اى که پدرانش سینه به سینه برایش بازگو کرده بودند، پرداخت و در ربیع الاول ۱۱۰۹ ق . آن را به پایان برد.

سالها شتابان مى گذشتند و ادیب فرزانه هند را به سمت کهنسالى پیش ‍ مى بردند. سرور اندیشمندان سده یازدهم اینک آثار گذر عمر را بر پیکرش ‍ مشاهده مى کرد. بنابراین در ۱۱۱۴ ق . نزد محیى الدین محمد اورنگ زیب شتافت و کناره گیرى اش از پستهاى دولتى را به آگاهى وى رسانده ، اجازه خواست که راه حجاز پیش گیرد و در پایان عمر به زیارت بیت الله الحرام ، آرامگاه مقدس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و بستگانش در آن سامان توفیق یابد.

اندکى بعد بار سفر بست و بى توجه به اندرز آشنایان ، که او را به ماندن و بهره گیرى از عنایتهاى ملوکانه تشویق مى کردند، در مسیر سپیدترین جاده جهان به حرکت درآمد و پس از ۴۶ سال زندگى پرفراز و فرود در شبه قاره ، سوى وطن روان شد.

دیار نیکان

سرور دانشوران سده یازدهم پس از به جاى آوردن مناسک حج ، زیارت حرم معصومان حجاز و دیدار بستگان ، راه عراق پیش گرفت و آرامگاه شهیدان معصوم آن دیار را از نزدیک زیارت کرد.  سپس به جانب خراسان روان شد و بر مزار پاک هشتمین امام معصوم علیه السلام بوسه زد و آنگاه به اصفهان شتافت (۸۴۳) تا با دانشوران آن سامان آشنا شود.

آن بزرگمرد وارسته در سال ۱۱۱۷ ق . به پایتخت پرشکوه صفویان رسید.  چون سلطان حسین از ورود خورشید رخشان آسمان ادب آگاه شد مقدمش را گرامى داشت و در بزرگداشت وى کوشید.  گوهر گرانبهاى جزیره العرب به پاس این مهمان نوازى شایسته کتاب شریف (ریاض ‍ السالکین فى شرح صحیفه سید الساجدین ) را که ثمره دوازده سال تحقیق و نگارش بود، به دربار صفوى هدیه کرد.

اندیشمند وارسته آیین وحى در واپسین بخش از سفر دراز خویش با کوله بارى از خاطره ، تجربه و شهرت به شیراز، شهر پدران بلند آوازه اش ، گام نهاد و با خاطرى آسوده به پژوهش ، نگارش و تدریس پرداخت . با حضور آن ادیب برجسته مدرسه اى که پدربزرگ ارجمندش امیر غیاث الدین منصور بنیاد نهاده بود رونق روزگاران گذشته را بازیافت و نام صدرالدین سید على خان مدنى به عنوان مرجعى گرانبها و دانشورى آسمان تبار زبانزد همگان شد.

گنجینه خورشید

مسافر کهنسال و خسته هندوستان هدایاى بسیار با خود آورده بود. هدایایى که بخشى از آنها را در قالب شعر و سخنان حکمت آمیز در میان شاگردان پراکند و بخشى دیگر را در قالب کتاب به دانش پژوهان و ادب دوستان عرضه کرد. تاریخ نگاران نام کتابهاى آن دانشمند نیک نهاد را چنین ثبت کرده اند:
۱٫ سلافه العصر فى محاسن الشعراء بکل مصر
۲٫ الدرجات الرفیعه فى طبقات الامامیه
۳٫ سلوه الغریب و اسوه الادیب
۴٫ انوار الربیع فى انواع البدیع
۵٫ الحدائق الندیه فى شرح الصمدیه
۶٫ الفرائد البهیه فى شرح الفوائد الصمدیه
۷٫ موضح الرشاد فى شرح الارشاد
۸٫ رساله فى اغلاط الفیروز آبادى فى القاموس
۹٫ التذکره فى الفوائد النادره
۱۰٫ المخلاه
۱۱٫ الزهره فى النحو
۱۲٫ ملحقاه السلافه
۱۳٫ نفثه المصدور
۱۴٫ محک القریض
۱۵٫ رساله فى المسلسله بالاباء
۱۶٫ نعمه الاغان فى عشره الاخوان
۱۷٫ ریاض السالکین فى شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام
۱۸٫ الکلم الطیب و الغیث الصیب
۱۹٫ دیوان شعر

اختر خاموش

ادیب بزرگ سده یازدهم علاوه بر شیخ جعفر بن کمال الدین بحرانى ، شیخ على بن فخر الدین محمد بن شیخ حسن بن شهید ثانى ، پدر گرانقدرش ‍ سید نظام الدین احمد و دیگر استادان روزگار از پژوهشگر بزرگ دریاى دانشهاى اهل بیت علیه السلام علامه محمد باقر مجلسى نیز اجازه روایت داشت .

او در سالهاى تدریس شاگردان بسیار پرورید ولى بى دریغ که نام و یاد آن سپید بختان در گذر زمان به تاراج رخدادها رفته ، در آور فراموشى مدفون شده است . آنچه مى توان در این فرصت باز گفت نام سه تن از کامروایانى است که اجازه بازگویى شنیده ها و نگاشته هاى سید ادیبان حجاز را دریافت داشته اند:
۱٫ علامه گرانمایه حضرت شیخ محمد باقر مجلسى گردآورنده مجموعه نفیس بحارالانوار
۲٫ دانشور ارجمند حضرت شیخ باقر بن موسى محمد حسین مکى ،
۳٫ دانشمند وارسته حضرت سید محمد حسین خاتون آبادى اصفهانى .

دریغ

ناگفته پیداست دانشورى که در روزهاى سخت حیدر آباد و لاهور از پژوهش باز نایستاد در روزهاى آسودگى شیراز نمى توانست از این کردار پسندیده دست بردارد. او همچنان تحقیق مى کرد و مى نوشت تا گرانبهاترین مجموعه لغت عرب را پدید آورد و البته در این کار نیز چون همه اقداماتش به موفقیتى سترگ دست یافت . کتاب پر ارج (الطراز الاول فیما علیه من لغه العرب المعمول ) (۸۴۸) نشانه روش پیروزى بزرگ آفتاب بى غروب شیراز در روزگار کهنسالى و ناتوانى است . ادیب گرانمایه مدرسه منصوریه در این اثر گران پایه استادى و چیرگى خیره کننده اش را هویدا ساخته ، در ذیل هر لفظ همه مسائل مربوط به آن ، حتى ترانه ها و داستانها را نیز به زیور نگارش آراسته است .

بى تردید پایان این اثر شگرف مى توانست پایان گسترده ترین پژوهشهاى انسان در موضوع لغت عرب به شمار آید ولى دریغ چرخ چنین نمى پسندید. بیمارى بر پیکرش پنجه افکند و سرانجام دیدگان پرفروغش ‍ در یکى از غمبارترین روزهاى سال ۱۱۲۰ ق . براى همیشه بسته شد.

استادان ، دانشجویان و مومنان شهر پیکر گرانبهاترین گوهر دریاى ادب و هنر را تا حرم حضرت احمد بن موسى علیه السلام شاهچراغ همراهى کردند و در آن حریم پاک کنار آرامگاه سید ماجد بحرانى به خاک سپردند.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=