نابغه بزرگ، متفکر ژرف، آزادیخواه سترک و مصلح مومن اجتماعى مشرق زمین، سید محمد فرزند سید صفدر حسینى، معروف به ((سید جمال الدین)) در ماه شعبان سال ۱۲۵۴ هجرى قمرى، در ((اسد آباد)) همدان، یا جاى دیگرى چشم به دنیا گشود.
سید جمال الدین، خود محل ولادتش را مشخص نکرده، و براى گریز از قید و بندهاى مرزى و سیاسى، و نیز براى گسترش دامنه فعالیتهاى اصلاحى اجتماعى، خود را به جز سرزمین اسلام، به وطن دیگرى منسوب نداشته است، اما بسیارى از کتابها محل ولادت او را ((اسد آباد همدان)) نوشته اند.
او بیش از هشت سال نداشت، که قرآن و علوم مقدماتى را نزد پدر خود خوب آموخت و پدر که براى تعلیم و تربیت فرزند فوق العهاده خود دنبال حوزه درسى مناسب مىگشت او را که ده ساله شده بود، بسال ۱۲۶۴ به ((قزوین)) برد و براى ادامه تحصیل به عالمى سپرد، اما سید جمال وقتى دو سال در قزوین درس خواند و فقه و اصول را خوب فرا گرفت، آن حوزه را هم براى خود تنگ و ناتوان دید، ناچار پدرش به سال ۱۲۶۶ سید را که ۱۲ ساله شده بود به تهران برد و جهت ادامه تحصیل او را به ((سید محمد صادق سنگلجى)) تحویل داد.
آن استاد نیز وقتى در مورد مطالب علمى با سید گفتگو کرد، و او را نابغه و داناى بلند مقامى یافت، بدین جهت لباس اهل علم را به تن او پوشاند و به پدرش پیشنهاد کرد، فرزند پر توان خویش را به حوزههاى بزرگ و مهم عراق ببرد. سید صفدر در حالى که سید جمال را به عراق مىبرد، حدود سه ماه در ((بروجرد)) اقامت کرد، میرزا محمد بروجردى از آنان پذیرائى نمود، و آنان روانه ((نجف اشرف)) گردیدند.
سید صفدر در ((نجف)) پس از زیارت امام على (ع) فرزند را همراه برداشت، و او را به حضور فقیه بزرگ شیعه، شیخ مرتضى انصارى برد.
شیخ انصارى وقتى به استعداد فوق العاده و دانائى هاى عمیق سید جمال پى برد، مقدم او را گرامى داشت، خانه اى براى او تهیه کرد، تمام مخارج او را عهده دار شد، سید صفدر به اسد آباد برگشت، و سید جمال مدت چهار سال در حوزههاى درسى آن فقیه بزرگ شرکت مىکرد، تا اینکه در علوم تفسیر و حدیث و کلام و حکمت و منطق و فقه و اصول به مقام بلندى دست یافت، تا جائى که۹ شیخ مرتضى انصارى رتبه اجتهاد سید جمال ۱۶ ساله را تایید کرد!
داستان عجیبى رخ داده است، سید نوجوانى از دست رئیس حوزه نجف، شیخ اعظم انصارى مدرک اجتهاد گرفته، سخن او نقل مجلسها شده و نخست از او تجلیل مىگردد، اما افراد ساده لوح یا مغرض وقتى متوجه مىشوند، سید جمال گاهى درب حجره را به روى خود مىبندد و به آموختن ریاضیات و علوم پزشکى و زبان فرانسه مىپردازد، این وضع را با شان عالم دینى سازگار نمىدانند و علیه او آشوب و جنجال دردناکى به راه مىافتد!
شیخ انصارى وقتى از چنین آشوب خطرناکى با خبر مى شود، ناچار به سید جمال پیشنهاد مى کند ((نجف)) را ترک بگوید، آن گاه براى معرفى سید جمال نامه اى به یکى از دوستان خود در ((هندوستان)) مى نویسد، وضع علمى سید را بیان مى دارد، مخارج سفر او را تامین مى کند و سید جمال بسال ۱۲۷۰ از راه ((بوشهر)) وارد ((هندوستان)) شد، حدود یک سال و نیم در آن کشور اقامت نمود، خود مطالعات زیادى کرد و به افرادى هم که از هر سو به حضورش مى شتافتند، آموزشهاى فقه و حکمت فراوان داد.
ولى روح پر خروش سید جمال و دانائى عمیق به معارف اسلام، او را وادار مى کند که با مسافرت به کشورهاى مختلف، بخصوص کشورهاى اسلام وضع مسلمانان و فرهنگ سایر ملتها را از نزدیک مورد مطالعه قرار دهد، بدین جهت از ((بمبئى)) به ((کلکته)) مى رود، از آنجا راهى ((حجاز)) و زیارت ((مکه)) مى شود، با عالمان دینى مذاکرات مهمى انجام مى دهد، از آنجا به نجف و کربلا مى رود، بعد روانه افغانستان و طهران و خراسان مى شود، باز به قصد ((مکه وارد هندوستان مى شود، اما پس از یک ماه اقامت در آنجا از مسیر ((کانال سوئز)) با کشتى حدود سال ۱۲۸۵ وارد ((مصر)) مى گردد، و با استادان و عالمان دانشگاه ((الازهر)) ملاقاتها و گفتگوئى به عمل مى آورد، تا راه نجات آن سرزمین را نیز از چنگال استعمار انگلیس بدست آورد.
پس از اقامت حدود چهل روز در مصر، در ماه رجب سال ۱۲۸۶، وارد ((اسلامبول)) مى شود و مورد استقبال صدر اعظم و رجال علمى و سیاسى قرار مىگیرد، سید در آنجا پیرامون هدف خود که دستیابى به ((وحدت امت اسلامى)) است، خطابهاى ایراد مىکند، اما متاسفانه مورد حسد شیخ الاسلام شهر واقع مى شود و با توطئه او ((سلطان عثمانى)) دستور به بیرون رفتن سید جمال را صادر مىکند!
اما سید جمال الدین اوائل سال ۱۲۸۷ باز به مصر مراجعت مىکند و تا سال ۱۲۹۶، که حدود ده سال مىشود در مصر اقامت مىنماید، در دانشگاه ((الازهر)) به تدریس مشغول مىشود، و در کلاس درس او شیخ محمد عبده مفتى دیار مصر، متمهدى سودانى، ادیب اسحاق نویسنده معروف و دیگران شرکت مىجویند، او با دانشجویان ارتباط تنگاتنگ برقرار مىنماید و جمعیت ((انجمن ملى)) را تاسیس مىکند.
اعضاى این انجمن را چهل نفر تشکیل مىدهند، و آئینامه آن بر اساس تعالیم عالى اسلام، در ۱۶ ماده تنظیم مىشود، و به موجب آن ((اعضاى انجمن)) تعهد مىنمایند آن مفاد را، که شامل ارشاد و هدایت مردم، عمل به واجبات دینى، و دستگیرى از محرومان و نیازمندان است، در زندگى خود عملى سازند.
این اقدام انقلابى، در راستاى احیاى احکام نورانى اسلام و اتحاد امت مسلمان، موج چشمگیرى بوجود مىآورد و در فضاى جامعه، مظاهر عدالت و انسانیت را آشکار مىسازد و تعداد زیادى مسیحى و یهودى و بى دین مسلمان مىشوند، در مقابل وضع تجارتى انگلیس ۳۵ درصد کاسته مىشود، حدود هشتاد نفر از کارشناسان مسلمان از ادارهها و شرکتهاى انگلیسى بیرون مىآیند و بالاخره ۴۵ درصد از نفوذ استعمار انگلیس در ((مصر)) از بین مىرود.
آرى، این انجمن چهل نفرى به مدت یک ماه، عقیده و احکام اسلامى را در زندگى اجتماعى پیاده کردند و قدرت استعمار انگلیس را متزلزل ساختند، اما چون چنین انقلاب عملى براى استعمار خطرناک بود، با توطئه شومى، سید جمال الدین را از ((مصر)) اخراج کردند، و سید ناچار روانه ((هندوستان)) گردید.
سید جمال الدین حدود ۵ سال در هندوستان مى ماند، با خطابهها و سخنرانیهاى عمیق مردم را به مبانى اسلامى و مسئولیت آنان آگاه مىکند، اما به خاطر لشکرکشى دولت انگلستان به ((مصر)) حکومت هندوستان سید جمال را به ((کلکته)) منتقل مىکند.
اکنون ریشه هاى اساسى مشکل ملتهاى مسلمان، براى سید جمال الدین بخوبى روشن شده است، آنان گرفتار پنج مصیبت بزرگ هستند:
۱- حاکمیت حاکمان مستبد و ناصالح.
۲- نا آگاهى عمومى نسبت به احکام نورانى اسلام.
۳- نفوذ عمیق عقائد خرافى و بى اساس، در زندگى اجتماعى.
۴- وجود تفرقه و اختلافهاى قومى.
۵- گسترش نفوذ بیگانگان، بخصوص غرب در جوامع اسلامى.
اینجاست- سید جمال الدین، پس از آن که در کشورهاى مذکور فریاد و طرحهاى خود را به گوش مسلمانان مى رساند، راهى ((لندن)) مى شود، و پس از آن به ((پاریس)) وارد مى گردد، و با همکارى شاگرد مجاهد خود ((شیخ محمد عبده)) مجله عربى ((العروه الوثقى)) را تا ۱۸ شماره منتشر مى کند و بطور رایگان به همه کشورهاى اسلامى مى فرستد و موج انقلابى بوجود مىآورد.
سپس سید جمال، براى رساندن پیامهاى خود به گوش همگان، از سال ۱۳۰۲، سفرهائى را به لندن، به دعوت ناصرالدین شاه به تهران، قفقاز، پاریس، نجد، قطیف، یمن، شیراز، اصفهان آغاز مىکند و ناچار پس از هشت آوارگى در ((اسلامبول)) اقامت مى کند.
شهادت
اما در اوائل سلطنت مظفر الدین شاه، در اثر رقابتى که بین وى و سلطان عبد الحمید پادشاه عثمانى بر سر محل اقامت سید بوجود مى آید، سید جمال الدین در شوال ۱۳۱۴ هجرى مسموم و شهید مى شود و پیکر نحیف او را نخست مظلومانه در مقبره ((شیخلر مزارلقى)) به خاک مى سپارند، بعد از استخوان های او را به ((کابل)) در افغانستان منتقل کردند.
بدین ترتیب، مشعل زندگى شصت ساله فقیه مکتب شیخ انصارى، فیلسوف، مفسر قرآن، مجاهد سترک ضد استبداد و مصلح کبیر سید جمال الدین اسد آبادى، در حالى که براى برقرارى اتحاد و تشکیل حکومت اسلامى، به حدود شصت شهر و کشور جهان سفر نموده بود و حتى براى ((تحریم تنباکو)) نامه به میرزا حسن شیرازى نوشت، به خاموشى گرائید، ولى از آن تاریخ تا کنون که بیش از یکصد سال مى گذرد، در تجلیل از مقام او کتابها و مقالات و یاد نامه ها نوشته شده و کنگره ها در کشورهاى مختلف برگزار گردیده است.
آثار
کتابهاى به جاى مانده از این قهرمان مشرق زمین، عبارتند از:
۱- العروه الوثقى و الثوره التحرریه الکبرى، با همکارى محمد عبده.
۲- رساله نیجریه.
۳- نامه ها به مراجع دینى و شخصیتهاى سیاسى.
۴- اسلام و علم.
۵- رساله قضا و قدر.
اما از همه مهتر این که، سید جمال الدین حسینى اسد آبادى، پایه گزار نهضت هاى اسلامى ضد استعمارى، از قرن سیزدهم هجرى تا کنون شناخته شده، و افکار و اندیشه هاى انقلابى او، در همه حرکتهاى اسلامى و انقلابى نقش داشته است.
نقش سید جمال الدین، در بیدارى مشرق زمین-زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص ۲۲۱- ، لغت نامه دهخدا، ج ۱۷، ص ۹۵