عرفای قرن چهاردهم(معاصرشمسی)علما-ح

زندگینامه آیت الله سیدمحسن حکیم(متوفی۱۳۹۰ه ق)

فقیه مجاهد عراقى و مرجع تقلید شیعیان در قرن چهاردهم. او در عیدفطر ۱۳۰۶ در نجف، در خاندانى که در عراق شهرت فراوان داشتند، به دنیا آمد. پدرش، مهدی‌بن صالح طباطبائى نجفى، مشهور به سیدمهدى حکیم (درباره او و خاندان حکیم رجوع کنید به حسینى اشکورى، ص ۱۷ـ۲۱؛ نیز رجوع کنید به حکیم*، خاندان)، عالم دینى بود. سیدمحسن در شش سالگى پدرش را از دست داد و برادر بزرگش، سیدمحمود، سرپرستى او را برعهده گرفت (امین، ج ۹، ص ۵۶؛ باقرى بیدهندى، ص ۶۳؛ سراج، ص ۲۲، ۲۷؛ قس زرکلى، ج ۵، ص۲۹۰؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج۱۴، ص۵۰۹، که محل ولادت او را بنت جبیل لبنان دانسته‌اند).

اساتید

حکیم از هفت سالگى قرائت قرآن و خواندن و نوشتن و از نُه سالگى تحصیل علوم دینى را آغاز کرد. درسهاى مقدماتى، مانند ادبیات عرب و منطق و برخى متون اصول فقه (مانند قوانین و معالم) و نیز برخى متون فقهى (مانند شرایع و لمعه) را نزد برادرش، سیدمحمود، و دروس مقاطع بالاتر را نزد افراد دیگرى چون صادق جواهرى و صادق بهبهانى خواند. در ۱۳۲۷، فراگیرى دروس عالى حوزه (دوره خارج) را آغاز کرد و نزد آخوند ملامحمدکاظم خراسانى*، آقاضیاء عراقى*، شیخ على جواهرى، میرزاحسین نائینى و سیدابوتراب خوانسارى*، فقه و اصول و رجال را فراگرفت و به درجه اجتهاد رسید. همچنین در اخلاق، از سیدمحمدسعید حبّوبى، باقر قاموسى، سیدعلى قاضى و شیخ على قمى بهره برد. در این میان انس و مراوده با حبّوبى ــکه خود از استاد بزرگ اخلاق، ملاحسینقلى همدانى، بسیار متأثر بودــ در بناى شخصیت حکیم نقش به ‌سزایى داشت (امین، همانجا؛ حسینى اشکورى، ص ۲۴ـ۲۶، ۳۳؛ سراج، ص ۲۷ـ۲۸، ۴۱ـ۴۴، ۵۳ـ۵۹؛ انصارى، ص ۴۹۲).

حکیم در جهاد مردم عراق در سالهاى ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ با نیروهاى اشغالگر انگلستان، به رهبرى شمارى از عالمان دینى، فعالانه شرکت کرد و در محور شعیبه ــ که محمدسعید حبّوبى رهبرى جهاد را برعهده داشت (رجوع کنید به حبّوبى، محمدسعید*) معاون و مشاور او و مسئول امور مالى و ارتباط با عشایر مجاهد بود (امین، همانجا؛ نفیسى، ص ۸۶؛ نیز رجوع کنید به حسینى، ص ۵۵ـ۵۸؛ حرزالدین، ج ۳، ص ۱۲۱ـ۱۲۲، پانویس).

حکیم از ۱۳۳۳، پس از بازگشت از جهاد، تدریس دوره سطح حوزه و از ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ تدریس دوره خارج فقه و اصول را آغاز کرد و در بیش از نیم قرن تدریس، شاگردان فراوانى تربیت کرد.

شاگردان

شمارى از مشهورترین شاگردان او عبارت‌اند از :

فرزندش سیدیوسف حکیم،

محمدتقى آل‌فقیه از علماى مشهور لبنان (متوفى ۱۳۷۸ش)،

سیداسماعیل صدر*،

سیدمحمدتقى بحرالعلوم (رجوع کنید به بحرالعلوم*، آل)،

سیدمحمدباقر صدر*،

محمدعلى قاضى طباطبائى*،

سیدعلى حسینى سیستانى،

سیداسداللّه مدنى،

محمدمهدى شمس‌الدین،

محمدحسین فضل‌اللّه،

حسین وحید خراسانى،

سیدموسى صدر*،

سیدحسن خرسان (رجوع کنید به خرسان*، آل)،

سیدحسین مکى عاملى،

محمدتقى تبریزى،

نصراللّه شبسترى و

سیدسعید حکیم (باقرى بیدهندى، ص ۶۵؛ سراج، ص ۵۹ـ۶۰؛ براى فهرست تفصیلى شاگردان رجوع کنید به حسینى، ص ۲۱ـ۲۹؛ صغیر، ص ۱۲۶ـ۱۲۹).

پس از درگذشت نائینى (۱۳۱۵ش) برخى مقلدان او به حکیم رجوع کردند و پس از درگذشت سیدابوالحسن اصفهانى* (۱۳۲۵ش) مرجعیت او تثبیت شد و پس از درگذشتِ حاج‌آقا حسین بروجردى* (۱۳۴۰ش)، مرجعیت عام یافت (امین، همانجا؛ بامداد، ج ۵، ص ۱۹۰؛ حسینى، ص ۲۹ـ۳۱).

به گفته فرزندش، محمدباقر حکیم (ص ۳۳ـ۳۴)، او براى ایفاى درست این مسئولیت، با ایجاد تحول، نهادى منسجم با تشکیلاتى منظم سامان داد و ذیل این نهاد، مؤسسات گوناگون مذهبى، فکرى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و جهادى تشکیل داد و مدارس علمى و کتابخانه‌هاى فراوانى تأسیس کرد و عالمان بسیارى را در خدمت این اهداف به کار گرفت و هماهنگ ساخت.

شمارى از اقدامات حکیم عبارت‌اند از:

احداث یا بازسازى و مرمت دهها مسجد، حسینیه و بناى فرهنگى؛

تأسیس کتابخانه‌اى عمومى در نجف به نام مکتبه آیه اللّه الحکیم العامه و به‌تدریج، ایجاد شعبه‌هایى از آن در برخى شهرهاى عراق و نیز در کشورهایى چون اندونزى، ایران، بحرین، پاکستان، سوریه، لبنان، مصر و هند؛

پشتیبانى مادّى و معنوى از نشریاتى مانند الاضواء، رساله الاسلام، النجف، الایمان، الثقافه الاسلامیه و سلسله کتابها و جزوه‌هایى با عنوان «مِنْ هُدَى النجف» و نویسندگان آنها؛

و نیز حمایت از نویسندگان، خطیبان، ادیبان و شاعرانى که فرهنگ اسلامى را گسترش می‌دادند و با اندیشه‌هاى الحادى و کمونیستى یا انحرافى مقابله می‌کردند (باقرى بیدهندى، ص ۶۴، ۶۹؛ سراج، ص ۱۳۳ـ۱۳۵؛ حسینى، ص ۳۷ـ۳۹).

او به نقشِ محورى مرجعیت در حل مسائل اجتماعى و سیاسى مسلمانان و رفع منازعات فرقه‌اى و مذهبى، توجه ویژه‌اى داشت و آنجا که مصلحت مسلمانان ایجاب می‌کرد موضع‌گیرى می‌نمود و در صدد حل اندیشمندانه مسائل برمی‌آمد. فرستادن هیئتى به هند براى رفع اختلاف میان عالمان آن دیار، موضع‌گیرى در اعتراض به قتل‌عام مسلمانان پاکستان، پشتیبانى از تأسیس المجلس الاسلامى الشیعى الاعلى در لبنان و موضع‌گیرى درباره اخوان‌المسلمین مصر نمونه‌هایى از اقدامات او بودند (سراج، ص ۱۶۸ـ۱۷۴؛ حکیم، ص ۳۴ـ۳۵).

در دوره زعامت آیت‌اللّه حکیم و با کوشش او حوزه‌هاى علمى شیعه، به ویژه حوزه نجف، به پیشرفت کمّى و کیفى چشمگیرى دست یافتند و امور ادارى آنها نظم بهترى یافت. تعدادى از اقدامات او در این‌باره بدین قرار است: برنامه‌ریزى و تلاش به منظور افزایش شمار طلاب، چنان‌که فقط در حوزه نجف شمار طلاب از ۱۲۰۰ تن به حدود ۸۰۰۰ تن رسید؛

تأسیس مدرسه علوم اسلامى و غنابخشیدن به دروس حوزه با برقرارى درسهایى چون فلسفه، کلام، تفسیر و اقتصاد، برنامه‌ریزى براى آشنا شدن طلاب با اندیشه‌هاى الحادى، مانند مارکسیسم، و توجه دادن بزرگان حوزه به خطر آنها؛

تمرکززدایى از حوزه و گسترش حوزه‌هاى علمیه در شهرها و مناطق دوردست و سایر کشورها، مانند پاکستان، عربستان و کشورهاى افریقایى؛

و اهتمام به تسهیلات و ملزومات تحصیل و اسکان طلاب خارجى، از جمله اختصاص مدرسه‌اى در نجف به طلاب هندى و مدرسه‌اى به طلاب افغانى و تبتى (باقرى بیدهندى، ص ۶۴؛ بَهادلى، ص ۳۴۲؛ سراج، ص ۱۵۳ـ۱۵۴).

حکیم معارض سرسخت کمونیسم بود. پس از کودتاى عبدالکریم قاسم* در عراق و به قدرت رسیدن او در ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸، براى ترویج افکار کمونیستى و تصویب قوانین ناسازگار با احکام فقهى، از جمله قانون احوال شخصیه عراق (مصوب ۱۳۳۸ش/۱۹۵۹)، زمینه مناسبى فراهم شد. حکیم رسماً به تصویب این قانون اعتراض کرد و عالمان و خطیبان را به آگاه کردن مردم از ماهیت ضددینى آن فراخواند. او همچنین با صدور دو فتواى تاریخى در ۱۳۳۸ش، پیوستن به حزب کمونیست را شرعاً غیرمجاز و در حکم کفر و الحاد یا ترویج کفر و الحاد دانست. در پى این فتوا، دیگر عالمان نجف نیز فتواهاى مشابه دادند و سرانجام عبدالکریم قاسم را به عذرخواهى واداشتند (سراج، ص ۲۱۷، ۲۲۵، ۳۲۰؛ حسینى، ص ۶۷ـ۶۹؛ حرزالدین، ج ۳، ص ۱۲۲، پانویس).

حکیم نه تنها از امور سیاسى دورى نمی‌کرد بلکه دخالت در این امور را، اگر به اصلاح آنها و کاهش مشکلات مردم و آسایش بیشتر آنان کمک می‌کرد، وظیفه دینى می‌دانست (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ص۷۰). او در تأسیس و تثبیت جماعت العلماء فى النجف الاشرف*، که تشکلى سیاسى ـ حوزوى بود، نقش اساسى داشت و از تشکیل احزاب اسلامى با شرایطى حمایت می‌کرد (رجوع کنید به سراج، ص ۱۱۶ـ۱۱۸، ۱۹۷ـ ۲۰۱).

در مسائل داخلى، او اعتراض به دولت و تلاش براى اصلاح عملکرد آن را لازم می‌شمرد. برخى اقدامات او در این‌باره عبارت بودند از : سفر به بغداد در ۱۳۴۲ش/ ۱۹۶۳ در اعتراض به رژیم بعثى حکومت عبدالسلام عارف* و، به سبب حبس و شکنجه مخالفان؛ اعتراض شدید به سبب سیاست طایفه‌گرایى، تبعیض مذهبى و تفرقه‌افکنى و نیز تصویب قانون ملی‌سازى برخى از شرکتهاى تجارى در ۱۳۴۳ش/ ۱۹۶۴، که به تضعیف قدرت مالى شیعیان می‌انجامید؛ واکنش شدید به تصمیم حکومت عارف در سرکوب کردهاى شمال عراق (به استناد فتواى شمارى از عالمان اهل سنّت، به بهانه تجزیه‌طلبى و خروج کردن آنان بر حکومت). حکیم با فتوا دادن به جایز نبودن جنگ با کردها، از کشتار آنان جلوگیرى کرد (رجوع کنید به بیاتى، ص ۵۵۱ به بعد).

در مسائل خارجى، حکیم در قبال مسئله فلسطین حساسیت ویژه‌اى داشت. او در برابر تهاجم صهیونیستها در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷ به فلسطین، همه مسلمانان را به ایستادگى و بسیج همه امکانات فراخواند، به رسمیت شناختن اسرائیل از جانب حکومت وقت ایران را محکوم کرد و در حادثه آتش زدن مسجدالاقصى در ۱۳۴۸ش/۱۹۶۹ با صدور بیانیه‌اى، مسئولیت شرعى و تاریخى مسلمانان را در برابر صهیونیستها یادآور شد (رجوع کنید به سراج، ص ۲۸۳ـ۲۸۴، ۲۸۶؛ حسینى، ص ۸۶ـ۹۴).

آیت‌اللّه حکیم در پاره‌اى از رویدادهاى سیاسى ایران نیز مخالفت خود را با عملکرد حکومت محمدرضا پهلوى نشان داد، مانند واکنش شدید او به تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى، که آن را بر خلاف قوانین دین و مذهب معرفى کرد. او پس از کشتار شمارى از طلاب مدرسه فیضیه نیز در تلگرامى، ضمن اعلام تأثر شدید خود، پیشنهاد کرد که علما دسته‌جمعى به عتبات مهاجرت کنند تا او بتواند رأى صریح خود را درباره دولت ایران صادر کند.

امام خمینى و شمارى دیگر از علماى قم در پاسخ به این تلگرام، مهاجرت را به صلاح ندانستند و حضور در ایران را ضرورى قلمداد کردند (رجوع کنید به دوانى، ج ۳، ص ۴۴ـ۴۶، ۳۱۴ـ۳۲۱). او همچنین پس از حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تلگرامى قتل‌عام و ارعاب مردم را نشانه ناتوانى حکومت در اداره مملکت دانست و آن را به ‌شدت محکوم کرد (رجوع کنید به باقرى بیدهندى، ص ۷۲).

پس از کودتاى حسن‌البکر*، حزب بعث که ماهیتى ضد اسلامى داشت تلاش کرد بیش از پیش بر آیت‌اللّه حکیم فشار آورد و او را به تسلیم وادار کند. سالهاى پایانى زندگى ایشان با تضییقات بسیار و حبس خانگى و سختگیرى بر حوزه علمیه و شیعیان عراق و مقاومت ایشان همراه بود (براى توضیحات تفصیلى رجوع کنید به سراج، ص ۲۴۳ـ۲۵۹؛ تبرّائیان، ص ۲۸۱ـ۵۶۲).

رحلت

آیت‌اللّه حکیم ــ که طباطبائى حکیم نیز خوانده می‌شد و خود نیز با همین نام امضا می‌کردــ در ۲۷ ربیع‌الاول ۱۳۹۰ در بغداد، براثر بیمارى، درگذشت. پیکر او از بغداد تا کربلا و سپس تا نجف تشییع باشکوهى شد و در مقبره مخصوصى که خود در کنار کتابخانه‌اش آماده کرده بود به خاک سپرده شد (امین، ج ۹، ص ۵۶؛ سراج، ص ۳۷ـ۳۹؛ غروى، ج ۲، ص ۳۳۷؛ نیز رجوع کنید به صغیر، ص ۱۶۲ـ۱۶۵؛ براى ویژگیهاى اخلاقى او رجوع کنید به حسینی‌اشکورى، ص ۲۲ـ۲۳؛ درباره فرزندان او رجوع کنید به حکیم*، خاندان).

حکیم در استنباط احکام شرعى، به نص آیات و روایات اتکاى فراوانى می‌کرد و آنجا که آیه و حدیث اجازه تفسیر موسّع به او می‌داد، چندان به شهرت و اجماع اعتنا نداشت (مغنیه، ص ۱۲۸ـ۱۲۹)؛ ازاین‌رو، در برخى مسائل فقهى، رأى او برخلاف رأى مشهور است، از جمله نظر او درباره پاک بودن ذاتى اهل کتاب، یعنى یهودیان، مسیحیان و زردشتیان (رجوع کنید به جنّاتى، ص ۲۲ـ۲۳؛ سراج، ص۳۲۰ـ۳۲۱؛ براى آگاهى از شمارى از این آراى خاص رجوع کنید به مغنیه، همانجا؛ سراج، ص ۶۵ـ۷۱).

آثار

آیت‌اللّه حکیم علاوه بر تدریس فقه و اصول و اداره حوزه و نیز زعامت و مرجعیت، بیش از چهل اثر پدید آورده که برخى از آنها تألیف و برخى شرح یا حاشیه است. مستمسک العروه الوثقى نخستین شرح استدلالى عروهالوثقى* (اثر فقهى مشهور سیدمحمدکاظم یزدى) است. حکیم مطالب این کتاب را نخست در درس خارج فقه خود، که محور آن عروهالوثقى بود، مطرح کرد و سپس آن را تدوین نمود. این اثر، که شامل ابواب عبادات و بخشى از معاملات می‌شود، بارها در نجف، بیروت و ایران چاپ شده است. حکیم در این اثر، با بیانى ساده و موجز، دلایل احکام را به ‌دقت ذکر کرده و به نقد و شرح آن پرداخته است. مستمسک مورد مراجعه فراوان فقهاى معاصر بوده و در آثار یا درسهاى فقهى، بسیار مورد توجه است.

اثر دیگر او، حقائق‌الاصول، شرحى است بر کفایهالاصول* اثر مهم استاد او، آخوند خراسانى، در اصول فقه. حکیم سالها پس از تألیف این اثر، بار دیگر آن را مرور کرد و مُنَقَّح ساخت. این اثر بارها چاپ شده است.

نهج‌الفقاهه شرح و حاشیه‌اى است بر کتاب المکاسب*، اثر فقهى شیخ انصارى. حکیم در جلد اول این اثر، که چند بار چاپ شده و به مبحثِ بیع اختصاص دارد، تا اول مبحث «عقد مُکرَه»، عین عبارات مکاسب را شرح کرده و برآنها حاشیه نوشته است، ولى از آنجا به بعد، بدون نقل عبارات مکاسب، به تحلیل مطالب آن پرداخته است. جلد دوم این اثر، حاشیه بر مبحث خیارات است.

منهاج‌الصالحین رساله عملیه مبسوطى است شامل فتاواى حکیم در ابواب گوناگون فقه. این اثر به عربى ساده و در دو جلد است: جلد اول در عبادات و جلد دوم در معاملات. فقهاى بسیارى، از جمله سیدابوالقاسم خوئى، سیدمحمدباقر صدر، سیدعبدالاعلى سبزوارى و سیدمحمد روحانى بر آن حاشیه نوشته و با الگو گرفتن از آن و تکمیل مباحث آن، آثارى به همین نام نوشته‌اند. حسین‌بن محمود آل‌مکى منهاج‌الصالحین را تلخیص کرده و سیدمحمدسعید طباطبایى حکیم بر آن شرح نگاشته است (رجوع کنید به موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۴، ص ۲۳۷).

شمارى دیگر از آثار حکیم عبارت‌اند از:

مختصر منهاج‌الصالحین؛ منهاج‌الناسکین (مناسک و احکام تفصیلى حج)؛ مختصر منهاج‌الناسکین؛

دلیل الناسک، حاشیه‌هاى استدلالى بر مناسک حج نائینى (قس حرزالدین، ص ۸۶؛ امین، ج ۹، ص ۵۷، که آن را حاشیه مناسک شیخ انصارى دانسته‌اند)؛

دلیل‌الحاج؛

شرح‌التبصره، شرحى استدلالى بر تبصرهالمتعلمین علامه حلّى؛

حاشیه العروه الوثقى؛

شرح تشریح الافلاک شیخ‌بهائى، در هیئت؛

بحث فى الدرایه؛

اصول الفقه؛

شرح المختصر النافعِ محقق حلّى، که نخستین اثر فقهى حکیم است (تألیف در ۱۳۳۱)؛

الحاشیه على ریاض المسائل؛ المسائل الدینیه؛

تعلیقات على تقریرات الخوانسارى؛ تقریرات درس الآقا ضیاءالدین العراقى؛ و رساله فى ارث الزوجه.

رساله‌هاى عملیه‌اى نیز مطابق با فتواهاى حکیم، به زبانهاى غیرعربى، تدوین شده است، از جمله منتخب الرسائل به فارسى و منهاج‌العاملین به اردو (درباره این کتابها و دیگر آثار و چاپ آنها رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۲۰۸، ج ۳، ص ۳۲۲ـ۳۲۳، ج ۶، ص ۱۸۸، ج ۱۱، ص ۵۶، ج ۱۳، ص ۱۳۶، ج ۱۴، ص۶۰ـ ۶۱، ۶۳، ج ۲۳، ص ۳۰۴، ج ۲۴، ص ۴۲۳؛ امین، همانجا؛ امینى، ص ۱۴۳ـ۱۴۴، ۱۴۷، ۱۵۰، ۱۶۹، ۱۷۱، ۱۹۷، ۳۰۹ـ ۳۱۰، ۳۱۷ـ۳۱۹، ۳۴۵، ۳۴۹ـ۳۵۰، ۳۷۴، ۳۹۳؛ باقرى بیدهندى، ص ۶۵ـ۶۸؛ سراج، ص ۶۱ـ۸۳).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) امین؛
(۳) محمدهادى امینى، معجم‌المطبوعات النجفیه: منذ دخول الطباعه الى النجف حتى الآن، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۶؛
(۴) مرتضى انصارى، زندگانى و شخصیت شیخ انصارى قدس سره، قم ۱۳۷۳ش؛
(۵) ناصر باقری‌بیدهندى، «نجوم امت: آیت‌اللّه العظمى حاج سید محسن حکیم (رضوان‌اللّه علیه)»، نورعلم، دوره ۲، ش ۲ (دى ۱۳۶۶)؛
(۶) مهدى بامداد، شرح‌حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجرى، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۷) علی‌احمد بَهادلى، الحوزه العلمیه فی‌النجف: معالمها و حرکتها الاصلاحیه، ۱۳۳۹ـ۱۴۰۱ه / ۱۹۲۰ـ۱۹۸۰م، بیروت ۱۴۱۳/ ۱۹۹۳؛
(۸) حامد بیاتى، «المرجعیه الدینیه و دورها القیادى ‘السیدمحسن الحکیم نموذجاً، فى ضوء الوثائق السریه البریطانیه ۱۹۶۳ـ۱۹۶۶م»، در النجف الاشرف: اسهامات فى الحضاره الانسانیه، ج ۱، لندن: بوک اکسترا، ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
(۹) صفاءالدین تبرّائیان، احیاگر حوزه نجف: زندگى و زمانه آیت‌اللّه‌العظمى حکیم، تهران ۱۳۸۷ش؛
(۱۰) محمدابراهیم جنّاتى، طهاره الکتابى فى فتوى السیدالحکیم «قده»، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۱) محمد حرزالدین، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۱۲) هاشم فیاض‌حسینى، الامام المجاهد السیدمحسن الحکیم، (لندن) ۱۴۲۰/ ۱۹۹۹؛
(۱۳) احمد حسینی‌اشکورى، الامام الحکیم السیدمحسن الطباطبائى، نجف ۱۳۸۴؛
(۱۴) محمدباقر حکیم، مرجعیه الامام الحکیم قدّس سرّه: نظره تحلیلیه شامله، قم ۱۴۲۴؛
(۱۵) على دوّانى، نهضت روحانیون ایران، تهران (۱۳۶۰ش)؛
(۱۶) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹؛
(۱۷) عدنان ابراهیم سراج، الامام محسن ‌الحکیم: ۱۸۸۹ـ ۱۹۷۰م، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۱۸) محمدحسین علی‌صغیر، اساطین المرجعیه العُلیا فى النجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۹) محمد غروى، مع علماء النجف‌الاشرف، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۰) محمدجواد مغنیه، مع علماء النجف الاشرف، بیروت ۱۹۸۴؛
(۲۱) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام‌الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۲۲) عبداللّه فهد نفیسى، دورالشیعه فى تطور العراق السیاسى الحدیث، بیروت ۱۴۰۵٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=