سکینه دختر امام حسین (ع) از بانوانى است که در کربلا حضور داشت و سپس همراه دیگر بانوان اهل بیت به اسارت رفت . نام او آمنه و نام مادرش رباب بود.(۴۳۰)
وى از زنـان بـزرگ اهـل بـیـت عـلیـهـم السـلام بـود. صـفـات کـمـال و خـصـال نـیـک و پـسـنـدیـده او شـهـرت داشـت . ایـمـانـش بـه مـرحـله کمال و اطمینان قلبى رسیده بود و لقب سکینه یادآور سکون و وقار اوست .(۴۳۱)
الف ـ محو جمال سرمدى :
بـانـو سـکـیـنـه مـرواریـدى بـود که در صدف قداست پرورش یافت و گوهر جهان افروزى از خـزانـه ولایت بود. مربى او خامس آل عبا، سیدالشهداء (ع) بود. او با گوش جان تعالیم پدر را فـرا گـرفـت و در مـیـدان علم و عمل پیش تاخت تا به مرحله اى رسید که جز به عالم قدس و فناء فى الله توجه نداشت .
زهـد مـى ورزیـد و بـه عـبـادت حـق تـعـالى و مـنـاجـات و راز و نـیـاز بـا او مشغول و غرق در انوار جلال و جمال الهى بود. امام حسین (ع) درباره شاءن سکینه فرمود:
(اَمَّا سُکَیْنَهُ فَغالِبٌ عَلَیْهَا الاِْ سْتِغْراقُ مَعَ اللّهِ تَعالى) (۴۳۲)
غرق شدن با خداى تعالى بر او غلبه دارد.
آرى انسان چون عشق محبوبى بر جانش نشست ، دیگر چیزى غیر از معشوق نمى بیند و چون متوجه اوسـت حـواس ظـاهـرش از کـار مـى افـتـد. هـمـان طـور کـه زنـان مـیهمان زلیخا چون چشمشان به جمال یوسف صدّیق افتاد، دست از ترنج نشناخته ، دستها بریدند. این بریدگى و انقطاع حتى در عـشـق ظـاهرى وجود دارد تا چه رسد به عشق حقیقى . بیان مقام استغراق مع الله از قلم کسانى بر مى آید که خود در آن وادى باشند.(۴۳۳)
ب ـ عفاف :
اهـل بـیت ، اسوه بشریتند و انسانها باید درس چگونه بودن رااز آنها بیاموزند. سکینه یکى از این اسوه هاست که به زنان جامعه اسلامى درس عفت ، حجاب و حیا مى آموزد.
راوى گـویـد: وقـتـى اسـرا را به شام وارد کردند آنها بر شتران بى جهاز سوار بودند دختر جـوانـى سوار بر شترى لاغر و بى روپوش و جهاز در حالى که نقابى بر صورت داشت جلو آمد و صداکرد:
(وا محمداه وا جداه و…)
به سوى او رفتم . فریادى زد و از حال رفت . وقتى به هوش آمد عرض کردم : (اى بانوى من چـرا فـریـاد زدى ؟ ـ آیـا از خـدا و پـیـامـبـرش حـیـا نـمـى کـنـى بـه حـرم رسول خدا مى نگرى ؟
ـ به خدا با نظر ریبه به شما نگاه نکردم .
ـ تو کیستى ؟
ـ سهل بن سعید از دوستان شما هستم . اگر از من خدمتى بر مى آید، فرمان بده تا انجام دهم .)
آن بانو خود را معرفى کرد و فرمود:
(اگـر مـى تـوانـى بـه نـیـزه دارى کـه ایـن سـر را حـمـل مـى کـنـد بـگـو کـه تـا سـر را بـا فـاصـله بـیـشـتـرى از مـا حـمـل کـنـد تـا مـردم بـه نـظـاره آن سـر مـبـارک مـشـغـول شـونـد و کـمـتـر بـه حـرم رسول خدا نگاه کنند.)(۴۳۴)
آرى آن بـانـو گـرچـه مـصـیـبت دیده و اسیر است ، ولى همچنان حافظ حجاب و عفت خود بود. و از اینکه در معرض دید اجنبى باشد رنج مى برد.
ج ـ در کربلا:
بانو سکینه در دوران جوانى در کربلا حاضر شد. او به همراه پدر و برادرانش و دیگر افراد اهل بیت در آن صحنه دلخراش حضور یافت . امام حسین علیه السلام نسبت به سکینه محبت خاصى داشت و درباره سکینه و مادرش رباب فرمود: آن خانه اى را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.(۴۳۵)
بـانـو سـکینه که مصیبت دیده شوهر، برادران ، عموها و عمو زادگان خود بود، هنگام آخرین وداع امـام حسین (ع) نتوانست وداع را تحمل کند؛ با اشک روان اندوه بار و حیران بر پدر مى نگرد. آن حضرت با مشاهده دخترش فرمود:
(اى سـکـیـنه ! پس از من بزودى گریه تو بسیار خواهد بود، آنگاه که مرگ ، مرادر یابد، با اشکى که از حسرت مى ریزى دل مرامسوزان تا روح در کالبد من است . پس آنگاه که کشته شدم اى بهترین زنان ، تو به کارى که انجام مى دهى (عزادارى) سزاوارترى .)(۴۳۶)
پـدر بـه مـیـدان رفـت و بـه شـهـادت رسـیـد. دشـمـن خـیـمـه هـا را آتـش زد. اهـل بـیـت شـب یـازدهم را با هراس و وحشت به صبح آوردند. صبحگاهان آنان را به سوى کوفه حرکت دادند. کاروان اسیران را از کنار قتلگاه عبور دادند. سکینه جنازه پدر را در آغوش گرفت و با او به نجوا پرداخت . در این هنگام از حلقوم پدر شنید که فرمود:
(شیعیان من ! هر زمان آب گوارایى نوشیدید مرا به یاد آورید و هر وقت حکایت غریب یا شهیدى را شنیدید بر من بگریید.(۴۳۷)
آن قـوم سـتـم پـیـشـه بـه اجـبـار سـکـیـنـه را از جـنـازه پـدر جـدا کـردنـد و هـمـراه بـا بـقـیـه اهل بیت به سوى کوفه حرکت دادند.
د -وفات :
بـانـو سـکـینه در زمان حیات پدر بزرگوارش با پسر عموى خود عبدالله اکبر فرزندامام حسن مـجـتـبى (ع) ازدواج کرد. عبدالله در روز عاشورا در رکاب امام جنگید و به شهادت رسید. سکینه سال ۱۱۷ هجرى دار فانى را وداع گفت در آن زمان خالدبن عبدالملک حاکم مدینه بود. به او خبر دادنـد و اجـازه دفـن خـواسـتـند. خالد پیام داد که صبر کنید تامن حاضر شوم و بر جنازه او نماز گـزارم .
قـصـد خالد این بود که مدتى از وفات بگذرد و جسد آن بانو بو بگیرد؛ از این رو، دسـت بـه دست مالید تا روز به سر آمد. محمد نفس زکیه خواهر زاده سکینه ، چهارصد دینار به عـطـارى داد تا مجمرهاى بوى خوش در اطراف نعش گذارد و این توطئه خالد نقش بر آب گردد. پـس از آن ، جـمـعـیـّت گـروه گـروه بـر آن جنازه پاک نماز خوانده و او رادفن کردند. رضوان و برکات خدا بر او باد.(۴۳۸)
۴۳۰ـ نـام او را اَمـیـنـه یـا اُمـیـمـه هـم ذکـر کـرده انـد. سـکینه بنت الحسین (ع)، على محمد على دخیل ، ترجمه حریرچى ، ص ۹٫ ۴۳۱ـ بنابراین بهتر است سکینه خوانده شود. نه سُکَیْنه . (سکینه ، مقرّم ، ترجمه طارمى ، ص ۲۶۲٫
۴۳۲ـ سکینه ، مقرم ، ص ۱۷۰٫
۴۳۳ـ پـیـرامـون شـنـاخـت فرزندان و اصحاب امام حسین (ع)، مقرم ، ترجمه حسن طارمى ، ص ۱۷۲، با دخل و تصرف .
۴۳۴ـ ترجمه مقتل ابومخنف ، ص ۱۷۸ و ریاحین الشریعه ، ج ۳، ص ۲۷۷٫
۴۳۵ـ تنقیح المقال ، فصل النساء، ج ۳، ص ۸۰٫
۴۳۶ـ سکینه ، محمد على دخیل ، مترجم ، ص ۱۴
۴۳۷ـ سکینه ، مقرم ، ص ۲۶۶٫
۴۳۸ـ ریاحین الشریعه ، ج ۳، ص ۲۸۰، اقتباس .
بـــزرگ زنان صدر اســلام//احمد حیدری