سلیمانبن صُرَدبن جَوْن خُزاعى، کنیهاش ابومُطَرِّف، از سران مردم عراق در سدۀ نخست هجرى. از وى در شمار صحابۀ پیامبر اکرم و اصحاب امام على و امام حسن علیهماالسلام یاد شده است (رجوع کنید به طوسى، ص۴۰، ۶۶، ۹۴؛ طبرى، المنتخب، ص ۵۲۳) و گاه او را از بزرگان و زهاد تابعین دانستهاند (رجوع کنید به کشى، ص ۶۹). گفتهاند که وى در زمان جاهلیت یَسار نام داشت و چون مسلمان شد، پیامبر او را سلیمان نامید. وى به قبیلۀ خُزاعه منتسب بود (ابنعبدالبرّ، ج ۲، ص ۶۴۹ـ۶۵۰؛ ابناثیر، ج ۲، ص ۴۴۹؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۳، ص ۱۷۲).
بعد از رحلت پیامبر اکرم و گسترش اسلام به خارج از شبهجزیره، سلیمان، جزو نخستین کسانى بود که از مدینه خارج و به شهر تازهتأسیس کوفه وارد شد و در محلۀ خُزاعیان مسکن گزید (ابنسعد، ج ۶، ص ۲۵؛ ابناثیر، ج ۲، همانجا). وى از بزرگان و شیوخ قبیلهاش بود و نزد آنان منزلت و احترام بسیار داشت (همانجا). از فعالیتهاى سیاسى وى تا قبل از خلافت امام على علیهالسلام ذکرى نشده است، اما وى از کسانى بود که به همراه دیگر فضلاى شیعه با آن حضرت بیعت کرد (مفید، ص ۱۰۸).
با آغاز درگیریهاى داخلى در دورۀ خلافت امام على، سلیمان با آنکه از شیعیان حضرت بود، در جنگ جمل شرکت نکرد و همچون عدهاى دیگر، بهسبب تشخیص ندادن حق از باطل، دچار تردید شد و موضع بیطرفى اتخاذ کرد. بعد از این جنگ و بازگشت امام على از بصره، سلیمان به خدمت امام رفت و امام وى را به دلیل دورى گزیدن از جنگ سرزنش کرد (نصربن مزاحم، ص ۶؛ ابنابیالحدید، ج ۳، ص ۱۰۵؛ نیز رجوع کنید به بلاذرى، ج ۲، ص ۱۹۱ـ۱۹۲). بنابراین، در صحت پارهاى از روایاتِ حاکى از حضور سلیمان در جنگ جمل (رجوع کنید به طبرى، المنتخب، ص ۵۷۷؛ ابناثیر، ج ۲، ص ۴۴۹)، تردید وجود دارد.
سلیمان در نبرد صِفّین همراه حضرت على بود و از طرف امام فرماندهى پیادگان میمنه سپاه عراق را برعهده گرفت (نصربن مزاحم، ص ۲۰۵؛ ابنابیالحدید، ج ۴، ص ۲۷). عُقْبَهبن مسعود، عامل امام على در کوفه، به سلیماننامه نوشت و وى را بهکوشش و شکیبایى در جنگ توصیه نمود (رجوع کنید به نصربن مزاحم، ص ۳۱۳). سلیمان در جنگ صفّین شجاعانه جنگید و حَوْشَب، پهلوان نامى شامیان و سرور یمانیان سپاه معاویه، را در جنگ تن به تن کشت (رجوع کنید به همان، ص۴۰۰ـ۴۰۱).
پس از پایان نبرد صفّین و پذیرش حکمیت از سوى عراقیان، سلیمان نزد امام رفت و ضمن ابراز ناخشنودى از خاتمه کار جنگ با عهدنامه حکمیت، از ناکامیاش در ترغیب سپاهیان به ادامه جنگ سخن گفت (همان، ص ۵۱۹). از پارهاى روایات برمیآید که سلیمان از طرف امام، چندى در ناحیه جبل مسئول جمعآورى مالیات بوده است (رجوع کنید به بلاذرى، ج ۲، ص ۱۲۱).
پس از شهادت امام على علیهالسلام (۴۰)، سلیمان همچون دیگر بزرگان شیعى با امام حسن علیهالسلام بیعت کرد، اما پس از صلح امام حسن و بیعت مردم عراق با معاویه، سلیمان که از بزرگان عراق محسوب میشد و از این صلح ناخشنود بود، نزد امام رفت و او را خوارکننده مؤمنان خواند و امام را به شدت سرزنش کرد.
سلیمان آمادگى خود و عراقیان را براى شکستن پیمان و از سرگیرى جنگ با شامیان اعلام نمود، اما امام حسن با آرامش سعى کرد وى را با خود همراه سازد. پس از آن، سلیمان نزد امام حسین رفت و در این باره با وى گفتگو کرد، ولى امام حسین نیز بر پایبندى به پیمان برادرش تأکید کرد و از سلیمان خواست مادام که معاویه زنده است، بر این پیمان وفادار بماند (رجوع کنید به ابنقتیبه دینورى، ج ۱، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛ بلاذرى، ج ۲، ص۳۹۰ـ۳۹۱، ۴۵۷). پس از شهادت امام حسن (۵۰)، شیعیان کوفه در خانۀ سلیمان، که در آن زمان شیخالشیعه بهشمار میرفت، جمع شدند و در نامهاى به امام حسین، شهادت امام حسن را تسلیت گفتند (یعقوبى، ج ۲، ص ۲۲۸؛ ابناعثم، ج ۶، ص ۲۰۳ـ۲۰۴، ۲۰۸).
پس از مرگ معاویه (۶۰)، بزرگان شیعى از جمله سلیمان، با فراخواندن مردم به حمایت از امام حسین، با نامههاى متوالى امام را از حجاز به کوفه دعوت نمودند (ابنسعد، ج ۶، ص ۲۵؛ نیز رجوع کنید به طبرى، تاریخ، ج ۵، ص ۳۵۲ـ۳۵۳) و سلیمان براى اطمینان از پایبندى کوفیان به حمایت از امام حسین، از آنان پیمان مؤکد گرفت (ابناعثم، ج ۵، ص ۲۷)، اما، در واقعۀ کربلا (۶۱)، سلیمان خود از کسانى بود که از یارى امام حسین سر باز زد (ابنسعد، ج ۶، همانجا؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۳، ص ۱۷۲).
شهادت
پس از شهادت امام حسین (۶۱)، سلیمان همچون عدهاى دیگر از کوفیان، از همراهى نکردن با امام پشیمان شد و پس از توبه، در سال ۶۵ در زمان خلافت عبدالملکبن مروان، قیام توابین را به خونخواهى امام حسین و برضد امویان به راه انداخت. وى در جنگ با عبیداللّهبن زیاد در عَینالوَرده به شهادت رسید (رجوع کنید به توابین*). به نوشتۀ ابنسعد (ج ۶، ص ۲۵ـ۲۶)، سلیمان هنگام شهادت ۹۳ ساله بوده است.
سلیمان بن صرد فاضل، نیکوکار و دیندار بود (ابنعبدالبرّ، ج ۲، ص۶۵۰). وى از پیامبر اکرم، امام على و عدهاى از صحابه، حدیث روایت کرده است، از جمله حدیثى درباره جنگ احزاب که از پیامبر اکرم (رجوع کنید به طبرسى، ج ۸، ص ۵۴۱؛ براى روایات دیگر او از پیامبر اکرم رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۲، ص ۴۶۱ـ۴۶۲؛ ابناثیر، ج ۲، ص۴۵۰). کسانى همچون ابواسحاق سَبیعى، عَدیبن ثابت و ابوعبدالاکرم نیز از او روایت کردهاند (ابنابیحاتم رازى، ج ۲، قسم ۱، ص ۱۲۳؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۳، همانجا).
منابع :
(۱) ابنابیحاتم رازى، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۲/۱۹۵۲؛
(۲) افست بیروت، ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۵۹؛
(۳) ابناثیر، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، چاپ محمدابراهیم و محمداحمد عاشور و محمد عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛
(۴) اعثم کوفى، کتاب الفتوح، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۵) حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ علیمحمد بجاوى، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۶) ابنسعد (بیروت)؛
(۷) ابنعبدالبر، الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ علیمحمد بجاوى، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۸) ابنقتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، چاپ طه محمد زینى، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۶۷؛
(۹) ابونعیم اصفهانى، معرفهالصحابه، چاپ محمدحسن محمدحسن اسماعیل و مسعد عبدالحمید سعدنى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۰) احمدبن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۷ـ۲۰۰۰؛
(۱۱) خلیفهبن خیاط، کتاب الطبقات، چاپ اکرم ضیاء عمرى، بیروت (؟) ۱۹۶۶؛
(۱۲) فضلبن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولى محلاتى و فضلاللّه یزدى طباطبایى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۳) طبرى، تاریخ (بیروت)؛
(۱۴) همو، المنتخب من ذیل المذیَّل، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، همراه با تاریخ طبرى، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، رجال الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) همو، اختیار معرفه الرجال، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۱۷) محمدبن محمد نعمان مفید، الجمل او النصره لسید العتره فى حرب البصره، چاپ علیمیر شریفى، قم ۱۳۷۴ش؛
(۱۸) نصربن مزاحم مِنْقَرى، وقعه صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۰؛
(۱۹) یعقوبى، تاریخ.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵