متولد در آتن ( ۴۷۰ تا ۴۶۸ قم) وی در سال ( ۴۰۰ یا ۳۹۹ قم) از طرف حکومت محکوم« سُکْراتِس » ( ۱) یونانی گردید و با نوشیدن شوکران مسموم شد. و درگذشت.
وی استاد افلاطون و موجد روش سقراطی است و برخلاف پیشینیان بشر را موضوع تدقیق و مورد توجه قرار داد نام حکیمی است مشهور گویند در زمان اسکندر بود (برهان) از فلاسفهء بزرگ یونان است که در ۴۷۰ قم در شهر آتن تولد یافت.
پدرش مردی حجار بود و سقراط پس از آنکه ایام جوانی چندی در خدمت وی بسر برد بدستیاری کریتو از پیروی شغل پدر کناره گرفت و دل بر فلسفه نهاد سقراط بوجود خدای یگانه پی برد و کوشش داشت که مردم را نیز بدین حقیقت رهبری کند از جمله فلاسفه و نویسندگان بزرگ یونان چون گزنفون و افلاطون و آنتیس تنس شاگردان وی بودند.
از سقراط هیچ گونه کتاب در دست نیست لکن فلسفه او را از کتاب (محاورات) افلاطون استنباط میتوان کرد مردم آتن سرانجام او را به بی دینی متهم و بمرگ محکوم ساختند. و سقراط با آنکه وسیلهء فرار وی فراهم بود برای محترم داشتن قوانین وطن مرگ را استقبال کرد. و جام شوکران را به طیب خاطر بنوشید. ( ۴۰۰ قم) (تاریخ تمدن قدیم ایران)
وی پسر سوفرونیکس حجار بود از زندگی او در کودکی و جوانی اطلاعی در دست نیست و آثارش نیز باقی نمانده زیرا وی همواره عقاید خود را از طریق بحث و مکالمه تبلیغ میکرد سقراط با پریکلیس سیاستمدار مشهور آتن معاصر بوده و با آریستوفانس آشنایی داشت او را به جرم اینکه با آیین رسمی و دولتی اعتقاد ندارد. و پرستش سقراط خدایان جدید را ترویج میکند. محکوم بمرگ کردند و وی با نوشیدن شوکران زندگی را فدای عقاید خود کرد. گفته اند سقراط فلسفه را از آسمان بزمین آورد.
یعنی ادعای معرفت را کوچک کرده جویندگان را متنبه ساخت که از آسمان فرود آیند یعنی بلندپروازی را رها کرده بخود باید فرورفت و تکلیف زندگی را باید فهمید نیز گفته اند شیوهء سقراط دست انداخت و استهزاء بود اگر در مکالمهء اوتوفرون و مکالمهء آلکبیادس از رسائل افلاطون نظر شود دیده خواهدشد که سقراط چگونه حریف را دست انداخته و او را مستأصل و مجبور میساخت تا سرانجام اقرار بنادانی خود کند.
اما آنچه را که استهزاء سقراطی نامیده اند درواقع طریقه ای بود که برای سهو و خطا( ۳) و رفع شبهه از اذهان به کار میبرد بوسیلهء سؤال و جواب و مجادله( ۴) و پس از آنکه خطای مخاطب را ظاهر میکرد باز بهمان ترتیب مکالمه و سؤال و جواب را دنبال کرده بکشف حقیقت میکوشید و این قسمت دوم تعلیمات سقراط را مامایی( ۵) نامیده اند، زیرا که او میگفت دانستی ندارم و تعلیم میکنم من مانند مادرم فن مامایی دارم (مادر سقراط ماما بود) او کودکان را در زادن کمک میکرد من نفوس را یاری میکنم که زاده شوند یعنی بخود آیند و راه کسب معرفت را بیابند وی براستی در این فن ماهر بود و مصاحبان خود را منقلب میکرد و کسانی که او را وجودی خطرناک شمردند و در هلاکتش پا فشردند، قدرت و تأثیر نفس او را درست دریافته بودند تعلیمات اخلاقی سقراط تنها موعظه و نصحیت نبود و برای نیکوکاری و درست کرداری مبنای علمی و عقلی می جست بدعملی را از اشتباه و نادانی میدانست و میگفت، مردمان از روی علم و عمل و عمد دنبال شر نمیروند و اگر خیر و نیکی را تشخیص دهند. البته آن را اختیار میکنند پس باید در تشخیص خیر کوشید مثال باید دید شجاعت چیست؟و عدالت کدام است،
پرهیزکاری یعنی چه راه تشخیص این امور آن است که آنها را بدرستی تعریف کنیم این است که یافتن راه تعریف( ۶) صحیح در حکمت سقراط کمال اهمیت را دارد و همین امر است که افلاطون و مخصوصاً ارسطو دنبال آن را گرفته برای یافتن تعریف (حد) بتشخیص نوع و جنس و فصل یعنی کلیات پی برده و گفتگوی بتصور و تصدیق و برهان قیاس را بمیان آورده و علم منطق را وضع کرده اند، و بنابراین هرچند واضع منطق ارسطو است، فضیلت با سقراط است که راه باز کرده سقراط برای رسیدن بتعریف صحیح شیوهء استقراء( ۷) را بکار میبرد یعنی در هر باب شواهد و امثله از امور جاری عادی می آورد و آنها را مورد تحقیق و مطالعه قرار میداد و از این جزئیات تدریجاً به کلیات میرسید و پس از دریافت قاعده کلیهء آن را در موارد خاص تطبیق مینمود و برای تعیین تکلیف خصوصی اشخاص نتیجه میگرفت بنابراین میتوان گفت پس از استقراء بشیوهء استنتاج و قیاس( ۸)نیز میرفت در هر صورت مسلم است که رشتهء استدلال مبتنی بر تصورات کلی را سقراط به دست افلاطون و ارسطو داده و از اینرو او را مؤسس فلسفه مبنی بر کلیات عقلی( ۹) شمرده اند که مدار علم و حکمت بوده است اهتمام سقراط بیشتر مصروف اخلاق بوده و بنیاد او این است که انسان جویای خوشی و سعادت است و جز این تکلیفی ندارد اما خوشی به استیفای لذات و شهوات به دست نمی آید، بلکه بوسیلهء جلوگیری از خواهشهای نفسانی بهتر میسر میگردد.
سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است و بنابراین سعادت هرکس در این است که وظایف خود را نسبت بدیگران انجام دهد و چون نکوکاری بسته بتشخیص نیک و بد یعنی دانایی است بالاخره فضیلت جز دانش و حکمت چیزی نیست اما دانش چون در مورد ترس و بیباکی یعنی علم برای اینکه از چه باید ترسید و از چه نباید ترسید تلفظ شود شجاعت است چون در رعایت مقتضیات نفسانی به کار رود عفت خوانده میشود و هرگاه علم بقواعدی که حاکم بر روابط مردم با یکدیگر میباشد منظور گردد عدالت است و اگر وظایف انسان نسبت بخالق در نظر گرفته شود دینداری و خداپرستی است این فضایل پنجگانه، یعنی حکمت و شجاعت و عفت و عدالت و خداپرستی اصول اولی اخلاق سقراطی بوده است اراده آزاد نیست، یعنی انسان فاعل مختار نتواند بود مگر اینکه پیروی از عقل کند که در آن صورت از نیکی و خیر اختیار مینماید وجه اعتقاد بخدا در نظر سقراط این بود که همچنانکه در انسان قوهء عاقله ای هست در عالم نیز چنین قوه ای موجود است خاصه اینکه می بینیم عالم نظام دارد و بی ترتیب نیست و هر امری را غایت است و ذات باری خود غایت وجود عالم است، نمیتوان مدار امور عالم را بر تصادف و اتفاق فرض نمود و چون عالم به نظام است امور دنیا قواعد طبیعی دارد که قوانین موضوع بشری باید آنها را رعایت کند بدین سبب سقراط در سیاست معتقد به قهر و زور نیست و با مردم مدارا و اقناع افکار را لازم میداند بعبارت دیگر سیاست را نیز مبتنی بر حکمت میسازد (سیر حکمت از فرهنگ فارسی معین)
ارسطو که بد مملکت را وزیر// بلینانس برنا و سقراط پیر
نظامی (اقبال نامه ص ۱۲۰ )
شهنشاه را گفت روشن چو روز //که سقراط شمعی است خلوت فروز
سخنهای سقراط بیدارهوش // پسند آمدی مر زبان را بگوش
بر آن شد دل دانش اندیش او// که آرند سقراط را پیش او
نظامی
رجوع به آنندراج و Socrate – ( 72 شود ( ۱ ،۹۶۸ ،۱۸۵۳ ،۱۸۵۴ ،۲۳۲۵ ،۱۴۸۲ ،۱۵۰۴ ، فرهنگ ایران باستان ص ۲۰۳ و ایران باستان ج ۲ ص ۱۵۰۳ (۲) – Sokrates (3) – Refutation (4) – Dialectique (5) – Maieutique (6) – Definition (7) – Induction (8) – Deductions (9) – Philosophie du concept.