و سلسله نسب ایشان بدین شرح است:
السیّد محمّد حسین، بن السیّد محمّد، بن السیّد محمّد حسین، بن السیّد على اصغر بن السیّد محمد تقىّ القاضى، بن المیرزا محمّد القاضى، بن المیرزا محمّد على القاضى، بن المیرزا صدر الدّین محمّد بن المیرزا یوسف نقیب الأشراف بن المیرزا صدر الدّین محمّد، بن مجد الدّین بن السیّد اسماعیل بن الأمیر على اکبر بن الأمیر عبد الوهّاب بن الأمیر عبد الغفّار، بن السیّد عماد الدّین أمیر الحاجّ، بن فخر الدّین حسن بن کمال الدّین محمّد بن السیّد حسن بن شهاب الدّین علىّ بن عماد الدّین علىّ بن السیّد أحمد بن السیّد عماد بن أبى الحسن علىّ بن أبى الحسن محمّد بن أبى عبد اللّه أحمد بن محمّد الأصغر که معروف بابن خزاعیّه بوده است بن أبى عبد اللّه أحمد بن إبراهیم الطّباطبا بن اسماعیل الدّیباج بن ابراهیم الغمر بن الحسن المثنّى بن الإمام أبى محمّد الحسن المجتبى بن الإمام الهمام علىّ بن ابى طالب علیه و علیهم السّلام و چون مادر ابراهیم غمر فاطمه دختر حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام بوده است؛ لذا سادات طباطبائى که از ابراهیم طباطبا بوده؛ و او نوه ابراهیم غمر است همگى از طرف مادر حسینى هستند.
و مرحوم قاضى رضوان اللّه علیه فرزند سیّد میرزا حسین قاضى، فرزند میرزا احمد قاضى، فرزند میرزا رحیم قاضى، فرزند میرزا تقى قاضى هستند؛ و این میرزا تقى که جدّ سوّم مرحوم قاضى است همان سیّد محمّد تقى قاضى است که جدّ سوّم علّامه طباطبائى است؛ و بنابراین سلسله نسب مرحوم قاضى نیز مشخص شد.
مرحوم قاضى در سن بیست و یک سالگى کتاب إرشاد مفید را تصحیح نموده (سنه ۱۳۰۶ هجریه قمریه) و در ۱۷ شهر ربیع المولود سنه ۱۳۰۸ بدست محمد بن حسین تبریزى نوشته شده و آماده طبع گردیده است و در آخر آن، آن مرحوم سلسله شریفه نسب خود را بهمین طریقى که ما در اینجا آوردیم تا حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام ذکر کردهاند.
حقیر از حضرت استاد گرامى علّامه طباطبائى راجع بتصحیح ارشاد مفید بقلم مرحوم قاضى و طبع مصحّحه ایشان و سلسله نسب آن مرحوم سؤال کردم؛ همه را تصدیق کردند؛ و اضافه کردند که مرحوم میرزا سیّد تقى طباطبائى قاضى، جدّ سوم ما و ایشان بوده و از اینجا ببعد ما اشتراک در نسب داریم.
آباء و اجداد علّامه همگى تا چهارده پشت از علماء اعلام بودهاند؛ و نسب ششم ایشان که آقا میرزا محمّد على قاضى است قاضىالقضات خطّه آذربایجان بوده؛ و تمام آن ناحیه در تحت نفوذ علمى و فقهى و قضائى ایشان بوده است؛ و روى همین جهت به قاضى ملقّب؛ و این لقب از آن زمان در اولاد و احفاد ایشان مانده است.
علّامه طباطبائى در سنّ پنج سالگى مادرشان؛ و در سن نه سالگى پدرشان بدرود حیات مىگویند؛ و از آنها اولادى جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سیّد محمّد حسن کسى دیگر باقى نمى ماند.
وصّى مرحوم پدر براى آنکه زندگى ایشان متلاشى نگردد وضع آنها را بهمان نحوه سابق سامان مىدهد؛ و براى آنها یک خادم و یک خادمه معیّن؛ و پیوسته در امر ایشان مراقبت و نظارت مىنماید، تا این دو کودک کمکم رشد و تعلیمات ابتدائیّه را به پایان مىرسانند و دروس مقدّماتى را نیز در تبریز به پایان مىبرند؛ و در تعلیم خطّ هر دو برادر مقام شیوائى را حائز مى گردند.
مرحوم استاد مىفرمودند: روزهاى بسیار با برادر از تبریز بیرون مىآمدیم و در دامنه کوهها و تپّههاى سرسبز اطراف، از صبح تا بغروب به نوشتن خطّ مشغول مىشدیم؛ و سپس با هم بنجف اشرف مشرّف شدیم.
در تمام مراحل و طىّ منازل علمى و عملى، این دو برادر با هم بوده و چنان رفیق و شفیق و در سرّاء و ضرّاء با یکدیگر پیوسته بودند که گوئى حقّا یک جان در دو قالبند.
آیت اللّه حاج سیّد محمّد حسن طباطبائى الهى من جمیع الجهات مشابه و مماثل استاد ما حضرت علّامه بودند؛ و در سبک و روش، وسعه صدر و همّت عالى و زندگانى عارفانه و زاهدانه بالمعنى الحقیقى، و دورى از ابناء زمان و اهل دنیا و توأم با تفکّر و تأمّل و ادراک و بصیرت، و ربط با حضرت احدیّت، و انس و الفت در زوایاى خلوت؛ و از طرفى قدرت وسیع فکرى و شیفتگى بشرع مطهّر، و خاندان عصمت و ایثار و از خودگذشتگى در خطّ مشى آنان و اعلاء کلمه حقّ؛ و خدمت به ابناء نوع از فقراء و مستضعفان، نمونه بارز و در خطه تبریز و آذربایجان معروف و مشهور؛ و در بین اهالى آن خطّه به قداست و طهارت زبانزد خاصّ و عامّ بودهاند.
و حقّا درباره این دو برادر چقدر مناسب و زیباست اشعارى را که ابو العلاء معرّى درباره سیّد مرتضى و سیّد رضىّ در قصیده طویلهاى که در مرثیه پدرشان سروده است؛ انشاء نموده؛ آنجا که گوید:
أبقیت فینا کوکبین سناهما | فى الصّبح و الظّلماء لیس بخاف[۱] | |
متأنّقین و فى المکارم أرتعا | متألّقین بسودد و عفاف[۲] | |
قدرین فى الإرداء بل مطرین | فى الإجداء بل قمرین فى الإسداف[۳] | |
رزقا العلاء فأهل نجد کلّما | نطقا الفصاحه مثل أهل دیاف[۴] | |
ساوى الرّضىّ المرتضى و تقاسما | خطط العلا بتناصف و تصاف[۵][۶] | |
__________________________________________________________
[۱] ( ۱) تو در میان ما دو ستاره درخشان از خود به یادگار گذاشتى که شعاع پرتو آنها در دو وقت صبح روشن و شب تاریک پنهان نیست.
[۲] ( ۲) این دو برادر پیوسته در باغهاى مکارم اخلاق گردش مىکنند؛ و از مناظره دلفریب آن خوشایند؛ و چون برق درخشان به بزرگوارى و عفت اشتهار دارند.
[۳] ( ۳) این دو برادر در به هلاکت رسانیدن دشمنان دین ببحث و مجادله و مخاصمه چون قضاء حتمیّه الهیّه هستند، که یکباره بر سر آنان فرودآیند؛ و در بخشش و عطا چون باران ریزان؛ و در زیبائى چهره و سیماى منظر چون دو ماه تابانند که در هنگام سیاهى شب ظاهر مىشوند.
[۴] ( ۴) در مجد و بزرگى به پایهاى رسیدهاند که اهل نجد با آن فصاحت و بلاغت، گفتارشان به مثابه اهل دیاف که سخنان رکیک است جلوه مىکند.
[۵] ( ۵) رضىّ و مرتضى در فضل و شرف یکسان هستند؛ و مکارم را بین خود تقسیم کردهاند؛ و عقیده خود را نیز در استحقاق آنچه برادر خود از کمالات را حائز شده است پاک نموده؛ و بحقّ او اعتراف نمودهاند.
[۶] * شرح التنویر بر سقط الزند ابو العلاء معرى ج ۲ ص ۶۲.
مهر تابان//علامه سید محمد حسین تهرانى