شعرا-بشعرا-حشعرای قرن پنجمشعرای قرن ششم

زندگینامه حمیدالدین بلخى«مؤلف مقامات حمیدى»(متوفی۵۴۷ه ق)

 حمیدالدین بلخى، محمدبن عمر محمودى بلخى، مؤلف مقامات حمیدى. نام او را محمود (صفى‌الدین بلخى، ص ۳۴۴؛ خوافى، ج ۲، ص ۲۵۵) و عمر (عوفى، ج ۱، ص ۱۹۸) نیز ذکر کرده‌اند، اما به نوشته محمد قزوینى (نظامى‌عروضى، تعلیقات، ص ۲۳) و اقبال آشتیانى (ص ۲۹، ۳۴) ظاهرآ نام پدر و پسر در نوشته عوفى و به تبعیت از او در تذکره هفت اقلیم امین احمد رازى (ج ۲، ص ۵۷۸) اشتباه شده‌است.

در فرمان سلطان سنجر که در جمادى‌الاولى ۵۴۷ صادر شده، نام او محمد ذکر گردیده که مقرون به صحت است (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۲۵، پانویس ۱ و ۲؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲۲، ص ۹). اغلب منابع لقب او را حمیدالدین دانسته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به انورى، ج ۱، ص ۴۷۰؛دقایقى مروزى، ص ۱۹۴؛صفى‌الدین بلخى، همانجا؛اقبال آشتیانى، ص ۲۷، به نقل از جوینى) و در چهارمقاله نظامى‌عروضى (ص ۲۲) و نزهه‌المجالس خلیل شروانى (ص ۲۲۱) به صورت حمید و حمید بلخى از او یاد شده است.

در فرمان سلطان سنجر علاوه بر حمیدالدین، لقب ظهیرالدین نیز براى او ذکر شده (اقبال آشتیانى، ص ۲۶، به نقل از جوینى) و به نظر اقبال آشتیانى (ص ۲۸) لقب دوم از القاب واقعى او بوده است، نه از نوع تعارفات. کنیه‌اش را ابوبکر نوشته‌اند و چون قاضى حمیدالدین به خاندان محمودیان طالقان بلخ منسوب بوده در اغلب منابع نسبت محمودى نیز براى او ذکر شده است (رجوع کنید به دقایقى‌مروزى، ص ۱۹۶؛عوفى، ج ۱، ص ۱۹۸؛ابن‌اثیر، ج ۱۱، ص ۳۱۴؛اقبال آشتیانى، ص ۲۶، به نقل از جوینى).

صفى‌الدین بلخى در کتاب فضائل بلخ (ص ۳۴۳) اصل وى را از تالقان بلخ دانسته (نیز رجوع کنید به ابن ابى‌الوفا، ج ۳، ص ۳۸۰) و دولتشاه سمرقندى (ص ۸۶) او را «حمیدالدین ولوالجى» (ولوالج از نواحى بلخ) نامیده است.

رحلت

پدر حمیدالدین از ۵۳۶ قاضى‌القضات بلخ بود (صفى‌الدین بلخى، ص ۳۴۴) و در ۵۴۷ درگذشت (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۳۰، ۳۴؛قس ابن‌ابى‌الوفا، ج ۲، ص ۶۵۵، که ۵۴۶ را سال وفات او ذکر کرده است). پس از وى، به فرمان سلطان سنجر، قاضى‌القضاتى بلخ، که به احتمال بسیار در خاندان محمودى موروثى بوده است (رجوع کنید به صفى‌الدین بلخى، ص ۳۴۳ـ۳۴۴)، به حمیدالدین محمد واگذار شد (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۲۶، ۲۸، به نقل از جوینى) و او ظاهراً تا پایان عمر در این مسند باقى‌ماند. ابن‌اثیر (همانجا) فوت حمیدالدین را در حوادث سال ۵۵۹ ذکر کرده است.

حمیدالدین مانند دیگر اعضاى خاندان خود در علم و فضل، به‌ویژه در نویسندگى و شاعرى، سرآمد بود (رجوع کنید به صفى‌الدین بلخى، ص ۳۴۳؛عوفى، ج ۱، ص ۱۹۹).

وى به هنگام قاضى‌القضاتى بلخ، با شاعر هم روزگار خود، انورى ابیوردى*، مراوده داشت. ظاهراً انورى به سبب شهرآشوبى که فتوحى مروزى در هجو بلخ گفته و به نام انورى مشهور شده بود (در این‌باره رجوع کنید به شفیعى کدکنى، ص ۳۱ـ۳۲)، به قاضى حمیدالدین پناه برد و با حمایت و التفات او مدتى در بلخ زیست (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۳۶، ۳۸). مناسبات شاعرانه آنان سالها ادامه داشته است و در دیوان انورى نُه مورد مدح و ذکر حمیدالدین دیده مى‌شود (رجوع کنید به ج ۱، ص ۵۰، ۴۷۰، ج ۲، ص ۵۲۳، ۵۴۱، ۵۸۰، ۶۰۹، ۶۱۲، ۶۶۵، ۶۷۹).

حمیدالدین همچنین با شاعر و ادیب اهل بلخ، یعنى رشیدالدین وطواط، ارتباط شاعرانه داشت و در دیوان و طواط چهار اشاره ستایش‌آمیز به قاضى حمیدالدین دیده مى‌شود (رجوع کنید به ص ۵۷۳، ۵۸۱، ۵۸۷، ۶۰۶، مقدمه نفیسى، ص ۹). حمیدالدین با شاعر معاصر خود، شمس‌الدین دقایقى‌مروزى، نیز مرتبط بوده و دقایقى در نامه‌اى به حمیدالدین، او را ستوده است (رجوع کنید به ص ۱۹۴، ۱۹۷ـ۱۹۸).

آثار

شهرت حمیدالدین بیشتر به سبب کتاب مقامات اوست (تألیف ۵۵۱؛رجوع کنید به مقامات حمیدى*).

آثار دیگرى نیز به او نسبت داده‌اند که منشأ اغلب آنها نوشته عوفى در لباب‌الالباب (ج ۱، ص ۱۹۹) است. او این رساله‌ها را به حمیدالدین نسبت داده است :

وسیله العفاه الى اکفى‌الکفاه ؛
حنین‌المستجیر الى حضره‌المجیر؛
روضه‌الرضا فى مدح ابى‌الرضا؛
قدح المغنى فى مدح‌المعنى، که اقبال آشتیانى (ص ۳۳) صحیح آن را «قدح‌المعین فى مدح‌المعین» مى‌داند؛
رساله الاستغاثه الى اخوان‌الثلاثه؛
منیه الراجى فى جوهر التاجى،

که اقبال آشتیانى (همانجا) صحیح آن را «منیه‌الراج فى جوهرالتاج» مى‌داند. با وجود انتساب این رساله‌ها به حمیدالدین، اقبال آشتیانى (ص ۳۳ـ۳۴) براى هر یک از آنها، که امروز در دست نیستند، مخاطب تاریخى خاصى در نظر گرفته و سرانجام به این نتیجه رسیده که همه مطالبى که عوفى نوشته مربوط به پدر حمیدالدین است، و عوفى فقط تألیف مقامات حمیدى را که کار پسر است، به اشتباه، به پدر او نسبت داده است.

این در حالى است که در کتاب فضائل بلخ صفى‌الدین بلخى که پنجاه سال پس از درگذشت حمیدالدین تألیف شده، علاوه بر مقامات، به رساله روضه‌الرضا (رجوع کنید به ص ۳۴۴) و «رسائل متفرقه» او نیز اشاره شده است. همچنین علاوه بر خوافى (ج ۲، ص ۲۵۵) ابن‌اثیر (ج ۱۱، ص ۳۱۴) نیز او را «صاحب تصانیف» شمرده است؛بنابراین، به نظر مى‌رسد تأکید اقبال آشتیانى بر اشتباه عوفى در نسبت دادن تألیفات پدر به پسر و در نظر گرفتن مخاطب تاریخى خاص براى رسائل مذکور، چندان مقرون به صحت نباشد مخصوصاً که او کتاب فضائل بلخ را ندیده است. به گفته عوفى (همانجا) منشآت (نامه‌ها) حمیدالدین در زمان خود او مشهور بوده است.

اما از میان آنها فقط یک نامه در اختیار است که صاحب کتاب مختارات من‌الرسائل (تألیف در ۶۹۳؛تهران ۱۳۷۸ش) آن را به عنوان نمونه‌اى از یک اخوانیه در ضمن رسائل دیگر آورده است (رجوع کنید به ص ۱۸۵ـ۱۸۶)، که البته مخاطب آن معلوم نیست (نیز رجوع کنید به خلیل شروانى، ص ۶۷).

با آنکه در قرن نهم دولتشاه سمرقندى (ص ۸۶) نام حمیدالدین بلخى را در میان شاعران تذکره خود نیاورده و فقط از ارتباط او با انورى سخن گفته است، اغلب منابع به شاعرى او اشاره کرده‌اند. ابن‌اثیر (همانجا) و خوافى (ج ۲، ص ۲۵۵) او را صاحب «تصانیف و اشعار» مى‌دانند و انورى (ج ۲، ص ۶۸۰) ارائه شعر خود را در برابر شعر حمیدالدین به «زیره به کرمان بردن» تشبیه کرده است. شمس‌الدین دقایقى مروزى (ص ۱۹۴)، «نظم لطیف» او را «سحر حلال» به شمار آورده و عوفى (ج ۱، ص ۱۹۹ـ۲۰۰) ضمن بیانِ اینکه «اشعار او به غایت لطیف است» نمونه‌هایى از شعر او را ذکر کرده است.

هدایت (ج ۱، ص ۵۷۶ـ۵۹۶) نیز با اشاره به اینکه قاضى حمیدالدین «در شعر و شاعرى صاحب قدرت بوده» سفرنامه‌اى منظوم به نام سفرنامه مرو به قاضى حمیدالدین نسبت داده و ۲۵ بیت از ابیات آن را ذکر کرده است. به‌زعم اقبال آشتیانى (ص ۳۶) ابیات یاد شده را که در نسخه چاپى لباب‌الالباب نیست هدایت از نسخه خطى لباب‌الالباب نقل کرده است. سپس اقبال آشتیانى به سبب اشاره‌اى که در این مثنوى ظاهراً به شرف‌الملک خوارزمى، رئیس دیوان استیفاى ملکشاه سلجوقى (حک : ۴۶۵ـ۴۸۵)، وجود دارد به این نتیجه رسیده است که سراینده آن حمیدالدین بلخى نیست بلکه پدر اوست.

در مجموعه رباعیات کتاب نزهه‌المجالس (تألیف در نیمه اول قرن هفتم) یک رباعى از حمیدالدین بلخى آمده است (رجوع کنید به خلیل‌شروانى، ص ۲۲۱) که نشانه شهرت شاعرى او در قرن هفتم است. به نظر بهار، اشعارى که از حمیدالدین در ضمن مطالب مقامات حمیدى آمده است «لطفى ندارد و بهتر از نثرش نیست» (ج ۲، ص ۳۳۲)، اما گاه «بسیار خوب و مطبوع است و از طراز اشعار قرن پنجم و ششم است» (ج ۲، ص ۳۴۴). در کنار اشعار حمیدالدین بلخى که در مقامات آمده است «غزلهاى منثور» او نیز دلالت بر هنر شاعرى نویسنده دارد (رجوع کنید به خطیبى نورى، ج ۱، ص ۵۸۸).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ابى‌الوفا، الجواهرالمضیّه فى طبقات الحنفیّه، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۳) ابن‌اثیر؛
(۴) عباس اقبال آشتیانى، «قاضى حمیدالدین محمودى بلخى مؤلف مقامات حمیدى»، یادگار، سال ۱ ش ۷ (دى ۱۳۲۳)؛
(۵) امین احمد رازى، تذکره هفت اقلیم، چاپ محمدرضا طاهرى (حسرت)، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۶) محمدبن محمد(على) انورى، دیوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۷) محمدتقى بهار، سبک‌شناسى، یا، تاریخ تطور نثرفارسى، تهران ?(۱۳۲۱ش)؛
(۸) حسین خطیبى نورى، فن نثر در ادب پارسى، ج ۱، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۹) جمال‌الدین خلیل شروانى، نزهه‌المجالس، چاپ محمدامین ریاحى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۱۰) احمدبن محمد خوافى، مجمل فصیحى، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ش؛
(۱۱) محمدبن على دقایقى‌مروزى، «نامه‌اى از شمس‌الدین محمد دقائقى به حمیدالدین بلخى»، (چاپ) محمد روشن، در جشن‌نامه محمد پروین گنابادى: سى و دو گفتار در ایران‌شناسى، به پاس پنجاه سال خدمات فرهنگى، چاپ محسن ابوالقاسمى و محمد روشن، تهران: توس، ۱۳۵۴ش؛
(۱۲) دولتشاه سمرقندى، کتاب تذکره‌الشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۱۹/۱۹۰۱؛
(۱۳) محمدبن محمد رشیدالدین وطواط، دیوان، چاپ سعید نفیسى، تهران ۱۳۳۹ش؛
(۱۴) محمدرضا شفیعى کدکنى، مفلس کیمیافروش: نقد و تحلیل شعر انورى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۱۵) عبداللّه‌بن عمر صفى‌الدین بلخى، فضائل بلخ، ترجمه عبداللّه‌بن محمدحسینى بلخى، چاپ عبدالحى حبیى، تهران ۱۳۵۰ش؛
(۱۶) عوفى؛
(۱۷) احمدبن عمر نظامى‌عروضى، چهار مقاله، چاپ محمد قزوینى و محمدمعین، تهران ۱۳۳۳ش؛
(۱۸) رضاقلى‌بن محمدهادى هدایت، مجمع‌الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ش.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=