حمزه بن عبدالمطلب، عموى پیامبر اکرم و از شهداى احد*. کنیهاش ابوعُماره و ابویَعْلى (ابنسعد، ج ۳، ص ۸؛ ابنقتیبه، المعارف، ص۶۰۰؛ بلاذرى، ج ۳، ص ۲۸۲) و مادرش هاله بنت اُهَیْب (وُهَیْب)بن عبدمَنافبن زُهره (ابنکلبى، ۱۴۰۷، ج ۱، ص ۲۸؛ ابنهشام، قسم ۱، ص ۱۰۹؛ مصعببن عبداللّه، ص ۱۷) بود.
اینکه ثُوَیْبه، کنیز ابولهب، به پیامبر اکرم و حمزه شیر داده است (یعقوبى، ج ۲، ص ۹) و تأکید پیامبر بر اینکه حمزه برادر رضاعى اوست (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۱، ص ۱۰۸ـ۱۱۰؛ کلینى، ج ۵، ص ۴۳۷)، حاکى از حداکثر دو سال اختلاف سنى بین آنهاست (نیز رجوع کنید به ابنهشام، قسم ۲، ص ۹۶؛ ابنسعد، ج ۱، ص ۱۰۸؛ ابنعبدالبرّ، ج ۱، ص۳۷۰).
این اختلاف سنى چهار سال هم دانسته شدهاست (واقدى، ج ۱، ص۷۰؛ ابنعبدالبرّ، ج ۱، ص ۳۶۹) که باتوجه به تردید بعضى در مورد شیر دادن ثویبه به پیامبر (رجوع کنید به عاملى، ج ۲، ص ۷۱ـ۷۸)، ممکن است بیشتر هم باشد. در مجموع، وى احتمالا دو تا چهار سال پیش از عامالفیل (سال تولد پیامبر اکرم) متولد شده است. خانه محل تولد وى در مکه در محلى به نام بازان و گویا تا قرن نهم پا برجا بوده است (رجوع کنید به قائدان، ص ۱۴۹).
بنابر روایتى، پیامبر در بیست سالگى همراه عموهایش در جنگهاى فِجار* (رجوع کنید به ابنهشام، قسم ۱، ص ۱۸۶؛ بلاذرى، ج ۱، ص ۱۰۰، ۱۰۳) و در حِلفالفضول* (بلاذرى، ج ۲، ص ۱۵) شرکت داشته و حمزه نیز در آنها حضور داشته است. وى با ابوطالب و دیگر عموهاى پیامبر در خواستگارى خدیجه حاضر بود (همان، ج ۱، ص ۹۸)، اما باوجود فاصله سنى کم او با پیامبر و خواندن خطبه ازدواج از سوى ابوطالب (رجوع کنید به یعقوبى، ج ۲، ص۲۰)، برخى منابع فقط از حمزه نام بردهاند (رجوع کنید به ابناسحاق، ص ۸۲؛ابنهشام، قسم ۱، ص ۱۸۹ـ۱۹۰).
در پى پیشنهاد پیامبر براى کمک به ابوطالب، به سبب عیال مندىاش، حمزه سرپرستى جعفر را بهعهده گرفت (رجوع کنید به ابوالفرجاصفهانى، ص۲۶؛قس قاضى نعمان، ج ۱، ص ۱۸۸، که دلیل سرپرستى را تربیت جعفر دانسته است؛طبرى، ج ۲، ص ۳۱۳، که بهجاى حمزه از عباس نام برده است).
در روزگار جاهلیت، حمزه از جمله فرزندان عبدالمطلب بود که در قریش ریاست یافتند (رجوع کنید به ابنحبیب، ۱۳۶۱، ص ۱۶۴ـ ۱۶۵). با این حال، زریاب خویى (ص ۱۷۱) دخالت حمزه در امور سیاسى مکه و توجه او به دین جدید (اسلام) را منتفى دانسته است. به هر روى، حمزه در دوره پیش از اسلام چنان جایگاهى داشت که بعضى با او پیمان مىبستند (رجوع کنید به مؤرِّج سدوسى، ص ۲۸ـ۲۹؛ابنحبیب، ۱۴۰۵، ص ۲۴۳؛واقدى، ج ۱، ص ۱۵۳). حمزه شکارچى (ابنحبیب، ۱۴۰۵، همانجا) و همدم (ندیم) عبداللّهبن سائب* بود (همو، ۱۳۶۱، ص ۱۷۴).
روزى که پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم خویشان نزدیک خود را براى دعوت به اسلام گردآورد (یومالإنذار)، حمزه نیز حضور داشت (ابناسحاق، ص ۱۴۵ـ۱۴۶؛طبرى، ج ۲، ص ۳۱۹ـ۳۲۰؛طوسى، الامالى، ص ۵۸۲). حمزه، که هنوز مسلمان نشده بود، همچون ابوطالب از پیامبر اکرم در مقابل آزار مشرکان حمایت مىکرد.
گزارشهایى در دست است که حمزه توهینهاى ابولهب (رجوع کنید به بلاذرى، ج ۱، ص ۱۳۱؛ابناثیر، الکامل، ج ۲، ص ۷۰) و سایر مشرکان (رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۴۴۹) به پیامبر را تلافى مىکرد. مىتوان سخن پیامبر را درباره رعایت خویشاوندى از سوى حمزه (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۳، ص ۱۳ـ۱۴)، اشاره به همین کوششها و سخن ایشان درباره اعمال نیک حمزه (رجوع کنید به همانجا) را اشاره به تلاشهایش بعد از اسلام آوردن او دانست، تا آنجا که از حواریون آن حضرت بهشمار رفت (رجوع کنید به ابنحبیب، ۱۳۶۱، ص ۴۷۴).
روزى حمزه از آزار و دشنام ابوجهل به پیامبر و بدگویى او از اسلام خشمگین شد و بىدرنگ به مسجدالحرام رفت، با کمان خود سر ابوجهل را زخمى کرد و گفت که حقانیت اسلام برایش آشکار شده و به دین پیامبر گرویدهاست (ابناسحاق، ص ۱۷۱؛ابنهشام، قسم ۱، ص ۲۹۱ـ۲۹۲)؛بىشک این رفتار حمزه ناشى از خشم او بود که در گزارش تاریخى ، کرامت خدا دانسته شده است (رجوع کنید به ابنهشام، قسم ۱، ص ۲۹۲) اما روز بعد، با سخنان پیامبر شک او به یقین بدل شد و با اسلام آوردن وى، از فشار قریش بر آن حضرت کاسته شد (ابناسحاق، ص ۱۷۲).
براساس روایتى از امام سجاد علیهالسلام، عامل اسلام آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایى بود که مشرکان بچهدان شترى را روى سر پیامبر انداختند (رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۴۴۹، ج ۲، ص ۳۰۸). با این حال، به عقیده عاملى (ج ۳، ص ۱۵۳ـ۱۵۴) به اسلام گرویدن او از ابتدا مبتنى بر آگاهى و شناخت بودهاست. اسلام آوردن وى را در سال دوم (ابنعبدالبرّ، ج ۱، ص ۳۶۹) یا ششم بعثت (ابنسعد، ج ۳، ص ۹؛ابنعبدالبرّ، همانجا) و قبل از مسلمان شدن ابوذر (رجوع کنید به کلینى، ج ۸، ص ۲۹۸) دانستهاند. مسلمان شدن حمزه در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۳، ص۱۲۳).
آگاهى ما از زندگى حمزه از این زمان تا هجرت، ناچیز است. پس از آنکه پیامبر دعوت خود را آشکار ساخت، حمزه نیز به دعوت علنى پرداخت (رجوع کنید به بلاذرى، ج ۱، ص ۱۲۳). وى در کنار پیامبر ماند و به حبشه مهاجرت نکرد (ابنهشام، قسم ۱، ص ۳۴۳ـ۳۴۴؛ابنحِبّان، ج ۱، ص ۷۳).
در دو یا سه سالى که مشرکان بنىهاشم و بنىمطلب را در شعب ابىطالب محاصره کردند، حمزه با مسلمانان همراه بود (رجوع کنید به ابناسحاق، ص۱۶۰ـ۱۶۱). در دومین بیعت عقبه، در سال دوازدهم بعثت، که جمعى از مردم مدینه با پیامبر پیمان بستند، حمزه همراه حضرت على حاضر و مراقب بود تا مشرکان بدانجا نزدیک نشوند (قمى، ذیلانفال: ۳۰).
حمزه پس از هجرت به مدینه، به خانه کُلثومبن هَدْم یا سعدبن خَیْثَمه (ابنسعد، ج ۳، ص ۹) یا اَسعدبن زُراره از بنىنجّار (ابنهشام، قسم ۱، ص ۴۷۸)، وارد شد. او که در پیمان برادرى مسلمانان در مکه با زَیدبن حارثه برادر شده (رجوع کنید به ابنحبیب، ۱۳۶۱، ص۷۰) و در روز احد هم او را وصى خود کرده بود (ابنهشام، قسم ۱، ص ۵۰۵؛ابنسعد، همانجا)، در پیمان برادرى مدینه، پیش از بدر (رجوع کنید به ابنحبیب، ۱۳۶۱، ص ۷۵)، با کلثومبن هدم برادر شد (بلاذرى، ج ۱، ص۲۷۰).
پیامبر اکرم نخستین پرچم نبرد را در ماه رمضان سال اول هجرت براى حمزه بست تا سریّهاى را براى حمله به کاروان تجارى قریش که از شام به مکه بازمىگشت، رهبرى کند. حمزه به همراه سى تن از مهاجران تا ناحیه عیص در ساحل دریا پیش رفت و در آنجا، با سیصد سوار از مشرکان مکه به فرماندهى ابوجهل روبهرو شد. با وساطت مَجدىبن عَمرو جُهَنى که با هر دو دسته قرار صلح داشت، جنگى روى نداد و هر دو سپاه بازگشتند (واقدى، ج ۱، ص ۹؛ابنهشام، قسم ۱، ص ۵۹۵ـ۵۹۶؛ابنسعد، ج ۲، ص ۶). حمزه همچنین در غزوات اَبواء یا وَدّان، ذوالعُشَیْره (ابنسعد، ج ۲، ص ۸ـ۹) و بنىقَیْنُقاع (همان، ج ۳، ص۱۰) پرچمدار بود.
در غزوه بدر*، حمزه در نزدیکترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود (همان، ج ۳، ص ۱۲) و پیامبر حمزه، حضرت على و عُبَیْدهبن حارثبن عبدالمطلب را به مقابله با چند تن از سران مشرکان فرستاد. بنابر گزارشهاى متفاوت عُتْبه بن ربیعه (رجوع کنید به واقدى، ج ۱، ص ۶۸ـ۶۹) یا شیبه (مؤرِّج سدوسى، ص ۱۴؛طبرى، ج ۲، ص ۴۴۵) در مبارزه مستقیم با حمزه کشته شد.
بین غزوههاى بدر و احد، دو واقعه شایان ذکر است:
یکى گزارشى در باب شُرب خَمر وى، پیش از تحریم یا اعلام صریح حرمت آن، که از طریق زُهْرى نقل شده (رجوع کنید به بسوى، ج ۱، ص ۲۷۴ـ ۲۷۵) و مورد نقد جدى است (رجوع کنید به عاملى، ج ۵، ص ۲۸۹ به بعد)
و دیگرى ماجراى سَدّ ابواب است. گویا حمزه یکى از کسانى بود که از خانه خود به مسجد پیامبر درى داشتند. پیامبر اکرم دستور داد که همه بهجز حضرت على این درها را ببندند و در پاسخ سؤال حمزه از علت این دستور و استثنا شدن على علیهالسلام، آن را دستورى از جانب خدا خواند (ابنزباله، ص ۱۱۲ـ۱۱۳؛سمهودى، ج ۲، ص ۴۷۷ـ۴۷۹). اگرچه از پارهاى روایات برمىآید که این مطلب مربوط به بعد از فتح مکه بوده است، اما نظر اول ترجیح دارد (رجوع کنید به عاملى، ج ۵، ص ۳۴۲ به بعد).
در آستانه غزوه احد در سال سوم، حمزه از جمله کسانى بود که خواستار جنگ در بیرون مدینه بودند، به حدى که سوگند خورد چیزى نخورَد تا وقتى در خارج شهر با دشمن بجنگد (واقدى، ج ۱، ص ۲۱۱). وى مسئول قلب سپاه بود (خلیفه بن خیاط، ص ۲۷)، با دو شمشیر مىجنگید (ابنسعد، ج ۳، ص ۱۲) و در این جنگ رشادتها نمود (رجوع کنید به ابنکلبى، ۱۴۰۸، ج ۲، ص۴۶۰ـ۴۶۱؛واقدى، ج ۱، ص ۲۲۶؛واقدى، ج ۱، ص ۷۶، ۸۳، ۲۵۹،۲۹۰).
شهادت
غزوه احد، روز شنبه نیمه شوال سال سوم واقع شد (طبرى، ج ۲، ص ۵۰۲). در این غزوه، حمزه به دست وَحشىبن حرب (ابناسحاق، ص ۳۲۳؛ابنسعد، ج ۳، ص۱۰)، غلام حَبَشىِ دختر حارثبن عامربن نَوْفَل یا غلامِ جُبَیربن مُطْعِم، به شهادت رسید (واقدى، ج ۱، ص ۲۸۵).
طبق روایتى، دختر حارث با وعده آزادى وحشى، از او خواست به انتقام پدرش که در بدر کشته شده بود، محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم، حمزه یا على را بکشد (همانجا). بنابر روایت دیگر، جبیربن مطعم در برابر گرفتن انتقام عمویش، طُعَیْمهبن عَدى که در بدر کشته شده بود، به وحشى وعده آزادى داد (ابناسحاق، ص ۳۲۳، ۳۲۹؛ابنهشام، قسم ۲، ص۷۰ـ۷۲؛قس حلبى، ج ۲، ص ۳۳۱)؛اما بىتردید، انگیزه هِند دختر عُتبه و زن ابوسفیان، براى انتقام گرفتن به دلیل کشته شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، بیشتر از جبیر یا دختر حارث بود. طبق برخى خبرها، از ابتدا هند با وعده مال، وحشى را به این کار ترغیب کرد (رجوع کنید به بلاذرى، ج ۳، ص ۲۸۶ـ۲۸۷؛قمى، ج ۱، ص ۱۱۶؛مفید، ج ۱، ص ۸۳).
به روایتى، هند براى خوردن جگر حمزه نذر کرده بود (ابنسعد، ج ۳، ص ۱۲). وحشى ابتدا قول کشتن على علیهالسلام را داد، اما در میدان، حمزه را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشى داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مثله کرد و از اعضاى بریده او، براى خود گوشواره، دستبند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه برد (واقدى، ج ۱، ص ۲۸۵ـ۲۸۶). گفته شده است معاویهبن مُغیüره (رجوع کنید به ابنکلبى، ۱۴۰۷، ج ۱، ص۴۳؛نیز رجوع کنید به بلاذرى، ج۱، ص۳۳۸) و ابوسفیان (رجوع کنید به ابنهشام، قسم ۲، ص ۹۳) هم بدن حمزه را مثله یا زخمى کردند.
از شدت ناگوارى آنچه بر پیکر حمزه رفته بود، پیامبر اکرم (ابنسعد، ج ۳، ص ۱۳ـ۱۴) یا بعضى اصحاب (قمى؛طوسى، التبیان، ذیل نحل: ۱۲۶) سوگند خوردند در مقابل، سى تن یا بیشتر از قریش را مثله کنند اما آیه ۱۲۶ سوره نحل نازل شد و ایشان را به مقابله به مثل و نیز به صبر دعوت کرد (ابناسحاق، ص ۳۳۵).
پیامبر اکرم چون حمزه را بدان وضع دید، گریست (ابنعبدالبرّ، ج ۱، ص ۳۷۴) و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود اما حمزه گریهکنندگانى ندارد. سعدبن مُعاذ این سخن را شنید و زنان را بر در خانه رسول خدا آورد و آنان بر حمزه گریستند. از آن زمان به بعد، هر زنى از انصار که مىخواست بر مردهاى گریه کند، نخست بر حمزه مىگریست (واقدى، ج ۱، ص ۳۱۵ـ۳۱۷؛ابنسعد، ج ۳، ص ۱۱، قس ج ۳، ص ۱۷). گزارشى حاکى است که زینب، دختر ابوسلمه، سه روز براى حمزه لباس عزا پوشید (ابناثیر، النهایه، ج ۵، ص ۶۸؛قس زبیدى، ج ۲، ص ۸۳).
حمزه نخستین شهید احد بود که پیامبر اکرم بر او نماز گزارد و سپس سایر شهیدان را در چند نوبت آوردند و کنار او نهادند و رسول خدا بر آنها و بر او نماز مىگزارد. چنانکه هفتاد بار بر او نماز گزارد (ابنسعد، ج ۳، ص ۱۱، قس ج ۳، ص ۱۶؛نیز رجوع کنید به نهجالبلاغه، نامه ۲۸؛کلینى، ج ۳، ص :۱۸۶ هفتاد تکبیر). حمزه را در پارچهاى کفن کردند که خواهرش صفیه آورده بود (ابنسعد، ج ۳، ص ۱۵ـ۱۶؛بلاذرى، ج ۳، ص ۲۸۸ـ۲۸۹)، چرا که مشرکان او را برهنه کرده بودند (کلینى، ج ۳، ص ۲۱۱).
او را تنها دفن کردند (ابنشبّه نمیرى، ج ۱، ص ۱۲۵ـ۱۲۶؛سمهودى، ج ۳، ص ۹۳۵ـ۹۳۶؛قس ابنسعد، ج ۳، ص۱۰؛طبرى، ج ۲، ص ۵۲۹ـ۵۳۰: او را با عبداللّهبن جحش در یک قبر دفن کردند). از اشاره به نحوه زیارت قبور شهدا مىتوان گفت که قبر حمزه و سایر شهداى احد از هم جدا بوده است (رجوع کنید به کلینى، ج ۴، ص ۵۶۰ـ۵۶۱؛نیز رجوع کنید به ابنجبیر، ص ۲۳۸).
وى را «اسداللّه» و «اسد رسولاللّه» لقب دادهاند (رجوع کنید به واقدى، ج ۱، ص ۶۸؛ابنسعد، ج ۳، ص ۸). پس از شهادتش هم، طبق حدیثى از پیامبر، مورد تأیید الهى قرار گرفت (رجوع کنید به واقدى، ج ۱، ص۲۹۰) و به سیدالشهداء مشهور شد (نهج البلاغه ، همانجا؛مفید، ج ۱، ص ۳۷). واژه حمزه را نیز به معناى شیر (رجوع کنید به زبیدى، ج ۸، ص ۵۳) یا تیزفهمى (ابندرید، ج ۱، ص ۴۵ـ۴۶) دانستهاند.
فرزندان حمزه،
سه پسر به نامهاى عماره، یَعلى و عامر بودند (رجوع کنید به ابنکلبى، ۱۴۰۷، ج ۱، ص ۳۴؛همو، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۵۸؛ابنسعد، همانجا). عماره (پسر بزرگ حمزه) در فتح عراق حضور داشت (بلاذرى، همانجا). یعلى پنج پسر داشت (ابنسعد، ج ۳، ص ۹). با وجود تأکید منابع بر عدم تداوم نسل حمزه (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛ابنقدامه، ص ۱۴۷)، در قرن دهم، بعضى را از نسل او مىدانستند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲۶، ص ۹۶). نامهاى گوناگونى که براى دختران حمزه در منابع ذکر شده، به تصریح بیشتر منابع، همه به یک تن بازمىگردند که نام مرجَّح او اُمامه است (براى نمونه رجوع کنید به بلاذرى، ج ۳، ص ۲۸۳؛
ابناثیر، اسدالغابه، ج ۶، ص ۲۱، ۱۴۷، ۱۹۹، ۲۱۹، ۳۷۸؛ابنحجر عسقلانى، ج ۸، ص ۱۸۳، ۲۷۰).
پیامبر اکرم جعفربن ابىطالب را از آنرو که همسرش (اسماء) خاله امامه بود، به سرپرستى او برگزید و او را به عقد سَلَمهبن ابىسَلَمه مخزومى درآورد، هرچند بنابه روایتى، امامه پیش از ازدواج درگذشت (رجوع کنید به ابنکلبى، ۱۴۰۷، همانجا ؛ابن سعد، ج ۳، ص ۸ـ۹؛ابنحبیب، ۱۳۶۱، ص ۶۴). همچنین طبق یک روایت، به پیامبر پیشنهاد شد که با امامه ازدواج کند، اما ایشان این پیشنهاد را به این دلیل که امامه برادرزاده رضاعى اوست، رد کرد (کلینى، ج ۵، ص ۴۳۷؛ابنسعد، ج ۳، ص ۱۱). نام امامه را در شمار راویان حدیث غدیرخم نیز درج کردهاند (امینى، ج ۱، ص ۱۳۹).
گفته شده است که حضرت فاطمه علیهاالسلام به زیارت قبر حمزه مىرفت و آن را با سنگچین مشخص کرده بود (ابنسعد، ج۳، ص۱۹؛ابنشبّه نمیرى، ج۱، ص۱۳۲). امویان بهسبب دشمنى با خاندان پیامبر، رفتارى ناشایست با قبر حمزه و دیگر شهداى احد داشتند. گفته شدهاست که ابوسفیان در عهد عثمان بر قبر حمزه پاىکوفت و خطاببهاو گفت آنچهدیروز براى حفظآن بر ما شمشیر کشیدى، امروزه بازیچه جوانان ماست (ابنابىالحدید، ج ۱۶، ص ۱۳۶).
معاویه نیز حدود چهل سال پس از واقعه احد، به قصد جارى کردن آب چشمه و قناتى در احد، و گویا از سر دشمنى با خاندان پیامبر صلىاللّهعلیهوآله، دستور داد شهداى احد (از جمله حمزه) را نبش قبر و جنازه آنان را به جاى دیگرى منتقل کنند (واقدى، ج ۱، ص ۲۶۷ـ۲۶۸؛ابنسعد، ج ۳، ص۱۱؛ابنشبّه نمیرى، ج ۱، ص ۱۳۳؛ابناعثم کوفى، ج ۲، ص ۵۶۳). ظاهرآ جاى قبر برخى از شهدا و احتمالا حمزه تغییر کرد (رجوع کنید به واقدى، ج ۱، ص ۲۶۸؛محمدباقر نجفى، ج ۲، ص ۲۵۷).
گویا در اطراف قبر حمزه دو بنا وجود داشته است: یکى مسجد معروف به مَصْرَعِ حمزه که محل شهادت و دفن اول او بوده و پس از ویران شدن آن براثر جارى شدن آب، به مشهد نزدیک به آن که اکنون به مزار شهداى احد معروف است منتقل شده است، و دیگرى محل ضربه خوردن حمزه بوده است (رجوع کنید به سمهودى، ج ۳، ص ۹۲۲ـ۹۲۳؛نجفى، ج ۲، ص ۲۵۶ـ ۲۵۷).
مسجد مزبور در قرن دوم بر روى قبر حمزه برپا بوده است (سمهودى، ج ۳، ص ۹۲۲). ابنجبیر در ۵۸۰ قبر حمزه را در فضاى شمالى «مسجدِ حمزه» در دامنه کوه احد، در شمال مدینه زیارت کرد و خاک سرخى را که منسوب به حمزه بود و مردم به آن تبرک مىجستند، دید (رجوع کنید به ص ۲۲۸، ۲۳۸).
در این سال، بنایى از گچ بر قبر حمزه ساخته شد. در ۵۹۰، به دستور مادر خلیفه عباسى، الناصرلدیناللّه، مسجد حمزه را توسعه دادند، قبهاى بلند و زیبا و استوار با درى از آهن براى مشهد حمزه ساختند و ضریحى منقش از چوب ساج بر قبر نهادند؛در آهنى را روزهاى پنجشنبه باز مىکردند (سمهودى، ج ۳، ص ۹۲۱ـ۹۲۳).
یافعى در ۷۳۴ قبه حمزه را دید که در پى سیل شدیدى، آب به ارتفاع چند ذراع آن را فراگرفته بود (رجوع کنید به ج ۴، ص ۲۱۸). بناى مسجد مزبور در ۸۹۰ به دستور ملک اشرف قایتباى، سلطان مملوکى، توسعه یافت (رجوع کنید به سمهودى، ج ۳، ص ۹۲۳). ابراهیم رفعتباشا (ج ۱، ص ۴۴۳) از سنّت کهن اجتماع مردم و برگزارى جشن مَولد در کنار مشهد حمزه از اول تا نیمه رجب هر سال، و جعفر خیاط (ص ۲۵۴، ۲۸۸) از مشاهدات سیاحان غربى از مسجد و قبه مرقد حمزه یاد کرده است.
در عصر عثمانى، دستکم دو بار بنا بازسازى شد (نجفى، ج ۲، ص ۲۵۸). بعدها وهابیها این قبه را ویران کردند (جعفر خیاط، ص ۲۵۴). پس از آن، تا مدتى حصارى فلزى از قطعات ضریح ائمه بقیع که در عهد قاجار در ایران سا خته شده ولى نصب نگردیده بود، گرد قبور نصب شد (نجفى، ج ۲، ص ۲۶۲).
پس از تسلط وهابیان و روى کار آمدن آلسعود در حجاز، قبه و بارگاه حمزه در ۱۳۴۴ تخریب گردید (جعفر خیاط، همانجا؛نجمى، ص ۱۹۱، ۲۱۲). همچنین مسجد حمزه تخریب و مسجد دیگرى که به مسجد احد، مسجد على و مسجد حمزه معروف است، در اطراف آن، در سمت مغرب مزار شهداى احد، بنا شد (قائدان، ص ۳۳۲).
نمونهاى از تأثیر عمیق شخصیت حمزه و محبوبیت او آن بود که پس از شهادتش، برخى صحابیان فرزندان خود را حمزه نام نهادند (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۵، ص ۱۸۶؛کلینى، ج ۶، ص ۱۹؛حاکم نیشابورى، ج ۳، ص ۱۹۶؛دولابى، ص ۹۹). مرگ حمزه و جعفربن ابىطالب عامل کاهش اقتدار بنىهاشم در مقابل قریش (رجوع کنید به نصربنمزاحم،ص۴۲ـ۴۴) و بهخلافت نرسیدن حضرت على بعد از پیامبر دانسته شده است (کلینى، ج ۸، ص ۱۸۹ـ۱۹۰؛نیز رجوع کنید به ابنابىالحدید، ج ۱۱، ص ۱۱۱، ۱۱۵ـ ۱۱۶).
امام على (رجوع کنید به نهجالبلاغه، همانجا؛نصربن مزاحم، ص۴۶۰ـ۴۶۱) و سایر ائمه (رجوع کنید به طبرى، ج ۵، ص ۴۲۴؛مفید، ج ۲، ص ۹۷) در احتجاج با مخالفان، به خویشاوندى خود با حمزه و جعفر مباهات کردهاند (نیز رجوع کنید به نجمى، ص ۳۷ـ۵۰). عباسیان بر خونخواهى حمزه تأکید داشتند (رجوع کنید به ابنقتیبه، عیون، ج ۱، ص ۲۰۷) و شِبلبن عبداللّه در شعر مشهور خود، امویان را مسئول قتل حمزه دانست و گویا عباسیان، جمعى از امویان را به عنوان انتقام همین قتل کشتند (رجوع کنید به مبرّد، ج ۴، ص ۸ـ۹، ۱۲ـ۱۳).
اشاره به اسب حمزه بهنام وَرد (رجوع کنید به ابنکلبى، ۱۳۸۴، ص۲۰؛ابنحبیب، ۱۴۰۵، ص۴۰۷)، و شمشیرش، لِیاح (ابنحبیب، ۱۴۰۵، ص۴۱۱)، و دیگر متعلقات وى در روایات، حاکىاز توجه بهمقام معنوى اوست که تا قرنها بعد دوام یافت. المهدى لدیناللّه ابوعبداللّه محمدبن حسنبن قاسم، امام زیدى (متوفى ۳۶۰)، با شمشیرى منسوب به حمزه مىجنگید (مُحَلِّى، ج ۲، ص ۱۱۲ـ ۱۱۳) و المعز لدیناللّه، خلیفه فاطمى (حک : ۳۴۱ـ۳۶۵) رؤیایى درباره در اختیار داشتن شمشیرهاى صحابه از جمله شمشیر حمزه دیده بود (رجوع کنید به ادریس عمادالدین قرشى، ص ۷۳۲ـ ۷۳۳).
از جمله نفایس خزانه او، سپرى بزرگ منسوب به حمزه بود (مقریزى، ج ۱، ص ۴۱۷) که امیرى خاص با جلال و شکوه آن را در مراسم حمل مىکرد (ابنتغرى بردى، ج ۴، ص ۸۶). ابنبطوطه (ج ۱، ص ۷۷) هم سپر آهنى بزرگى را در قبهالصخره در بیتالمقدس دیده بود که به گفته عوام، منسوب به حمزه بود.
درباره فضائل و کرامات حمزه روایات بسیارى نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، ج ۳، ص ۱۲؛نجمى، ص ۲۱ـ ۳۵). پیامبر اکرم، حمزه و جعفربن ابىطالب و على علیهالسلام را بهترین مردم (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ص ۱۷) و جزو هفت نفر از بهترین کسان از نسل بنىهاشم خواند (کلینى، ج ۸، ص۵۰) و نیز على علیهالسلام، حمزه و جعفربن ابىطالب را بهترینِ شهدا نامید (همان، ج ۱، ص۴۵۰).
غیر از مراثىِ سروده شده براى حمزه (براى نمونه رجوع کنید به بلاذرى، ج۳، ص۲۹۰ـ۲۹۱؛ظاهرى، ج ۲، ص ۵۱۳ـ۵۱۴)، آثار مستقلى درباره او تألیف شده که از آن جمله مىتوان کتاب اخبار حمزهبن عبدالمطلب (نجاشى، ص۲۴۴) از عبدالعزیزبن یحیىبن احمد جَلودى* (متوفى ۳۳۲) و مطلعالشمسین درباره فضائل حمزه و جعفر ذىالجناحین (آقابزرگ طهرانى، ج ۲۱، ص ۱۵۵) از شیخمحمدباقر بهارى* (متوفى ۱۳۳۳) را نام برد.
درباره او در آثار ادبى هم مطالبى دیده مىشود. یک نمونه، اشاره به سیماى نورانى حمزه و سایر شهداى احد در روز قیامت است که در رسالهالغفران ابوالعلاء معرّى (ص ۱۴۹ـ۱۵۰) آمده است. آثار حماسى با عنوان حمزهنامه، رموز حمزه و مانند آن، مشتمل بر روایاتى است درباره غزوات افسانهاى حمزه و مناسبات او با شاهان ساسانى و پادشاهان هند و سند. به احتمال بسیار، مأخذ اصلى این قبیل آثار، داستانهایى است که درباره جنگهاى حمزه آذرک* خارجى، در زمان هارونالرشید یا کمى بعد، با عنوان مغازى حمزه نوشته شده و بعدها با تغییر و تحول، به نام حمزهبن عبدالمطلب شهرت یافته است (بهار، ج ۱، ص ۲۸۴ـ ۲۸۵؛نیز رجوع کنید به حمزهنامه*).
این قصهها بسیار رواج یافت و به زبانهاى دیگر نیز ترجمه شد. ابنتیمیه (ج ۷، ص ۴۳) به رواج این قصهها میان طایفهاى از ترکمانها اشاره کرده است. مثنوى صاحب قراننامه یکى از آخرین نمونههاى این قصههاست که در ۱۰۷۳ بهنظم درآمده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج۱۹، ص۲۳۲).
منابع:
(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابنابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۳) ابناثیر (علىبن محمد)، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳؛
(۴) همو، الکامل فى التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲؛
(۵) ابناثیر (مبارکبن محمد)، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوى و محمود محمد طناحى، قاهره ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵/ ۱۹۶۳ـ۱۹۶۵، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۶) ابناسحاق، کتاب السیر و المغازى، چاپ سهیل زکار، (بىجا): دارالفکر، ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش؛
(۷) ابناعثم کوفى، کتاب الفتوح، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۸) ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپ على منتصر کتانى، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
(۹) ابنتغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، قاهره ?( ۱۳۸۳)ـ۱۳۹۲/ ?( ۱۹۶۳)ـ۱۹۷۲؛
(۱۰) ابنتیمیه، منهاجالسنه النبویه، چاپ محمدرشاد سالم، (ریاض) ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۱) ابنجبیر، رحله ابنجبیر، چاپ حسین نصّار، قاهره ۱۹۹۲؛
(۱۲) ابنحِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۱۳) ابنحبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۱۴) همو، کتاب المُنَمَّق فى اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۵) ابنحجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علىمحمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۱۶) ابندرید، کتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۷) ابنزباله، اخبارالمدینه، چاپ صلاح عبدالعزیز زین سلامه، مدینه ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۸) ابنسعد (بیروت)؛
(۱۹) ابنشبّه نمیرى، کتاب تاریخ المدینه المنوره: اخبارالمدینه النبویه، چاپ فهیم محمد شلتوت، (جده) ۱۳۹۹/۱۹۷۹، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش؛
(۲۰) ابنعبدالبرّ، الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ على محمد بجاوى، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۲۱) ابنقتیبه، کتاب عیونالاخبار، بیروت: دارالکتاب العربى، (بىتا.)؛
(۲۲) همو، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰؛
(۲۳) ابنقدامه، التبیین فى انساب القرشیین، چاپ محمد نایف دلیمى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۴) ابنکلبى، انساب الخیل فى الجاهلیه والاسلام و اخبارها، چاپ احمد زکى، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۵؛
(۲۵) همو، جمهرهالنسب، ج ۱، چاپ ناجى حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶؛
(۲۶) همو، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۷) ابنهشام، السیره النبویه، چاپ مصطفى سقا، ابراهیم ابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، (بیروت): دارابنکثیر، (بىتا.)؛
(۲۸) ابوالعلاء معرّى، رسالهالغفران، چاپ بنت الشاطى، (قاهره ۱۹۵۰)؛
(۲۹) ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبیین، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۳۶۸/۱۹۴۹؛
(۳۰) ادریس عمادالدین قرشى، تاریخالخلفاء الفاطمیین بالمغرب: القسم الخاص من کتاب عیون الاخبار، چاپ محمد یعلاوى، بیروت ۱۹۸۵؛
(۳۱) عبدالحسین امینى، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، قم ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۲؛
(۳۲) یعقوببن سفیان بسوى، کتاب المعرفه و التاریخ، چاپ اکرم ضیاء عمرى، بغداد ۱۳۹۴ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۴ـ۱۹۷۶؛
(۳۳) احمدبن یحیى بلاذرى، انسابالاشراف، ج ۱، چاپ محمد حمیداللّه، مصر ۱۹۵۹، ج ۲، چاپ محمدباقر محمودى، بیروت ۱۳۹۴/۱۹۷۴، ج ۳، چاپ عبدالعزیز دورى، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۳۴) محمدتقى بهار، سبکشناسى، یا، تاریخ تطور نثر فارسى، تهران ?(۱۳۲۱ش)؛
(۳۵) جعفر خیاط، «المدینه المنوره فى المراجع الغربیه»، در موسوعه العتبات المقدسه، تألیف جعفر خلیلى، ج ۳، بیروت: مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳۶) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت ۱۴۰۶؛
(۳۷) علىبن ابراهیم حلبى، السیرهالحلبیه، چاپ عبداللّه محمد خلیلى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۳۸) خلیفهبن خیاط، تاریخ خلیفهبن خیاط، چاپ مصطفى نجیب فوّاز و حکمت کشلى فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۳۹) محمدبن احمد دولابى، الذریه الطاهره، چاپ محمدجواد حسینى جلالى، قم ۱۴۰۷؛
(۴۰) ابراهیم رفعتباشا، مرآهالحرمین، او، الرحلات الحجازیه و الحج و مشاعره الدینیه، بیروت: دارالمعرفه، (بىتا.)؛
(۴۱) محمدبن محمد زبیدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۴۲) عباس زریاب خویى، سیره رسولاللّه، تهران ۱۳۷۰ش؛
(۴۳) علىبن عبداللّه سمهودى، وفاءالوفا باخبار دارالمصطفى، چاپ محمد محیىالدین عبدالحمید، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴۴) طبرى، تاریخ (بیروت)؛
(۴۵) محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم ۱۴۱۴؛
(۴۶) همو، التبیان فى تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملى، بیروت (بىتا.)؛
(۴۷) محمدبن داود ظاهرى، الزهره، چاپ ابراهیم سامرائى، زرقاء، اردن ۱۴۰۶/۱۹۸۵؛
(۴۸) جعفر مرتضى عاملى، الصحیح من سیره النبى الاعظم (ص)، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۴۹) علىبن ابىطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغه، چاپ صبحى صالح، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۵۰) نعمانبن محمد قاضىنعمان، شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار، چاپ محمد حسینى جلالى، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲؛
(۵۱) اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامى مکه مکرمه و مدینه منوره، (تهران )۱۳۸۴ش؛
(۵۲) علىبن ابراهیم قمى، تفسیر القمى، چاپ طیب موسوى جزائرى، قم ۱۴۰۴؛
(۵۳) کلینى؛
(۵۴) محمدبن یزید مبرّد، الکامل، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?( ۱۳۷۶/ ۱۹۵۶)؛
(۵۵) حُمیدبن احمد مُحَلِّى، الحدائق الوردیه فى مناقب ائمه الزیدیه، چاپ مرتضى محطورى حسنى، صنعا ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۵۶) مصعببن عبداللّه، کتاب نسب قریش، چاپ لوى پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳؛
(۵۷) محمدبن محمد مفید، الارشاد فى معرفه حججاللّه علىالعباد، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۵۸) احمدبن على مَقریزى، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقریزیه، بولاق ۱۲۷۰، چاپ افست بغداد ( ۱۹۷۰)؛
(۵۹) مؤرِّج سدوسى، کتاب حذف من نسب قریش، چاپ صلاحالدین منجد، بیروت ۱۳۹۶/۱۹۷۶؛
(۶۰) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛
(۶۱) محمدباقر نجفى، مدینهشناسى، ج ۲، بن ۱۳۷۵ش؛
(۶۲) محمدصادق نجمى، حمزه سیدالشهداء علیهالسلام، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۶۳) نصربن مزاحم، وقعه صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۶۴) محمدبن عمر واقدى، کتاب المغازى، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶؛
(۶۵) عبداللّهبن اسعد یافعى، مرآهالجنان و عبرهالیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۶۶) یعقوبى، تاریخ.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴