زندگینامه حضرت زهرا(س)

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (ع)به قلم شیخ عباس قمی (کتاب منتهی الامال)

باب دوّم در بیان تاریخ ولادت ووفات سیّده النّساء ومخدومه ملائکه السَّماء، شفیعه روز جزاء حضرت فاطمه زهراء علیهاالسّلام است

فصل اوّل : در بیان ولادت با سعادت حضرت فاطمه علیهاالسّلام

شـیـخ طـوسى در (مصباح ) واکثر عُلما ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت در روز بیستم مـاه جـُمـادى الا خـره بـوده وگـفـتـه انـد کـه در روز جـمـعـه سـال دوّم از بـعـثـت بـوده و بـعـضـى سـال پـنـجم از بعثت گفته اند(۱) وعلامه مجلسى رحمه اللّه در (حیاه القلوب ) فرموده که صاحب (عُدَدْ) روایت کرده است که پنج سـال بـعـد از بـعـثـت حـضـرت رسـالت پـنـاه صـلى اللّه علیه وآله وسلّم حضرت فاطمه عـلیـهـاالسـّلام از خدیجه متولد شد وکیفیّت حمل خدیجه به آن حضرت چنان بود که روزى حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه وآله وسلّم در ابطح نشسته بود با امیرالمؤ منین علیه السـّلام وعـمـار بـن یـاسـر ومـنـذر بـن ضـحـضـاح وحـمـزه وعـباس وابوبکر وعمر، ناگاه جـبـرئیـل نـازل شد با صورت اصلى خود وبالهاى خود را گشود تا مشرق ومغرب را پر کـرد ونـدا کـرد آن حـضرت را که اى محمد صلى اللّه علیه وآله وسلّم خداوند على اعلاترا سـلام مـى رسـانـد وامـر مى نماید که چهل شبانه روز از خدیجه دورى اختیار کنى ؛ پس آن حضرت چهل روز به خانه خدیجه نرفت وروزها روزه مى داشت و شبها تا صباح عبادت مى کـرد وعـمـار را بـه سـوى خـدیـجـه فرستاد وگفت : اورا بگوکه اى خدیجه نیامدن من به سـوى تـواز کراهت وعداوت نیست ولیکن پروردگار من چنین امر کرده است که تقدیرات خود را جـارى سـازد وگـمـان مبر در حق خود جز نیکى وبه درستى که حق تعالى به تومباهات مـى کـنـد هـر روز چـنـد مـرتـبـه بـا مـلائکـه خـود وباید هر شب در خانه خود را ببندى ودر رخـتـخواب خود بخوابى ومن در خانه فاطمه بنت اسد مى باشم تا مدّت وعده الهى منقضى گـردد.

وخـدیـجـه هـر روز چـنـد نـوبـت از مـفـارقـت آن حـضـرت مـى گـریـسـت وچـون چـهـل روز تـمـام شد جبرئیل بر آن حضرت نازل شد وگفت : اى محمد صلى اللّه علیه وآله وسـلّم خداوند على اعلاترا سلام مى رساند که مهیّا شوبراى تحفه وکرامت من ، پس ناگاه مـیـکـائیل نازل شد وطبقى آورد که دستمال از سندس بهشت بر روى آن پوشیده بودند ودر پـیـش ‍ آن حـضرت گذاشت وگفت : پروردگار تومى فرماید که امشب بر این طعام افطار کن و حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام گفت که هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شد مـرا امـر مـى کرد که در را مى گشودم که هرکه خواهد بیاید وبا آن حضرت افطار نماید، در ایـن شـب مـرا فـرمـود کـه بـر دَرِ خـانـه بـنـشـیـن ومـگـذار کـسـى داخـل شـود کـه این طعام بر غیر من حرام است ؛ پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود ودر مـیـان آن طـبق از میوه هاى بهشت یک خوشه خرما ویک خوشه انگور بود وجامى از آب بهشت ، پـس از آن مـیـوه هـا تـنـاول فـرمـود کـه سـیـر شـد واز آن آب آشـامـیـد تـا سـیـراب شـد وجـبـرئیـل از ابـریـق بـهـشـت آب بـر دسـت مـبـارکـش مـى ریـخـت ومـیـکـائیـل دسـتـش را مـى شـسـت واسـرافـیـل دسـتـش را از دستمال بهشت پاک مى کرد وطعام باقیمانده با ظرفها به آسمان بالارفت . وچون حضرت برخاست که مشغول نماز شود جبرئیل گفت که در این وقت نماز ترا جایز نیست (معلوم است کـه مراد نمازهاى نافله ومستحبّى است نه نماز فریضه چه داءب نبى وامام بر آن است که نـمـاز را مـقـدم بـر افـطـار مـى دارنـد) بـایـد کـه الحـال بـه مـنـزل خـدیـجـه روى وبـا او مـضـاجـعـت نـمـائى کـه حـق تـعالى مى خواهد که در این شب از نسل توذریه اى طیّبه خلق نماید.

پس آن حضرت متوجّه خانه خدیجه شد وخدیجه گفت که من با تنهائى الفت گرفته بودم وچـون شـب مى شد درها را مى بستم وپرده ها را مى آویختم ونماز خود را مى کردم ودر جامه خـواب خود مى خوابیدم وچراغ را خاموش مى کردم در این شب در میان خواب بودم که صداى دَرِ خـانـه را شـنـیدم ، پرسیدم که کیست در را مى کوبد که به غیر محمد صلى اللّه علیه وآله وسـلّم دیـگرى را روا نیست کوبیدن آن ؟ آن حضرت فرمود: اى خدیجه ! باز کن در را کـه مـنم محمد صلى اللّه علیه وآله و سلّم چون صداى فرح افزاى آن حضرت را شنیدم از جا جستم ودر را گشودم و پیوسته عادت آن حضرت آن بود که چون اراده خوابیدن مى نمود آب مـى طـلبـیـد و وضـوء تـجـدیـد مـى کـرد ودورکـعـت نـمـاز بـه جـا مـى آورد وداخـل رخـتـخـواب مـى شـد و در ایـن شـب مـبـارک سـحـر هـیـچ یـک از ایـنـهـا نـکـرد وتـا داخـل شـد دسـت مرا گرفت وبه رختخواب برد وچون از مضاجعت برخاست من نور فاطمه را در شکم خود یافتم .(۲)

امّا کیفیت ولادت با سعادت آن حضرت چنان است که :

شـیـخ صـدوق رحـمـه اللّه بـه سند معتبر از مُفَضّل بن عمر روایت کرده است که گفت : از حـضـرت صـادق عـلیـه السـّلام سـؤ ال کـردم کـه چـگـونـه بـود ولادت حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام ؟ حضرت فرمود که چون خدیجه اختیار مزاوجت حضرت رسالت صلى اللّه عـلیـه وآله وسـلّم نـمـود، زنـان مـکـّه از عـداوتـى کـه بـا آن حـضـرت داشـتـنـد از او هجرت (۳) نمودند وبر اوسلام نمى کردند ونمى گذاشتند که زنى به نزد او برود، پـس خـدیجه را به این سبب ، وحشتى عظیم عارض شد ولیکن عمده غم و جزع خدیجه براى حـضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلّم بود که مبادا از شدت عداوت ایشان آسیبى به آن حـضـرت بـرسـد.

چـون بـه حـضـرت فاطمه علیهاالسّلام حامله شد فاطمه در شکم با اوسـخـن مـى گـفـت ومـونـس اوبـود واورا صـبـر مـى فرمود، خدیجه این حالت را از حضرت رسـالت پنهان مى داشت ، پس روزى حضرت داخل شد شنید که خدیجه سخن مى گوید با شخصى وکسى را نزد اوندید فرمود که اى خدیجه با که سخن مى گوئى ؟ خدیجه گفت : فـرزنـدى کـه در شـکـم مـن است با من سخن مى گوید ومونس من است ! حضرت فرمود که ایـنـک جـبـرئیـل مـرا خـبـر مـى دهـد کـه ایـن فـرزنـد دخـتـر اسـت واواسـت نـسـل طـاهـر بـامـیـمـنـت وبـرکـت وحـق تـعـالى نـسـل مـرا از اوبـه وجـود خـواهـد آورد، واز نـسـل اوامامان وپیشوایان دین به هم خواهند رسید وحق تعالى بعد از انقضاى وحى ، ایشان را خـلیـفـه هـاى خـود خواهد گردانید در زمین . وپیوسته خدیجه در این حالت بود تا آنکه ولادت جناب فاطمه علیهاالسّلام نزدیک شد چون درد زائیدن در خود احساس کرد به سوى زنـان قـریـش ‍ وفـرزنـدان هـاشـم کـس فـرسـتاد که نزد اوحاضر شوند؛ ایشان در جواب اوفرستادند که فرمان ما نبردى وقبول قول ما نکردى وزن یتیم ابوطالب شدى که فقیر است و مالى ندارد ما به این سبب به خانه تونمى آئیم ومتوجّه امور تو نمى شویم .

خـدیجه چون پیغام ایشان را شنید بسیار اندوهناک گردید در این حالت ناگاه دید ک چهار زن گندم گون بلند بالانزد اوحاضر شده وبه زنان بنى هاشم شبیه بودند، خدیجه از دیـدن ایـشـان بـتـرسـیـد، پـس یـکـى از ایـشـان گـفـت کـه مترس اى خدیجه که ما رسولان پـروردگـاریـم بـه سـوى تو؛ وما ظهیران توئیم ، منم ساره زوجه ابراهیم علیه السّلام ودوّم آسـیـه دخـتـر مزاحم است که رفیق توخواهد بود در بهشت وسوم مریم دختر عِمران است وچـهـارم کـُلثـوم خـواهـر مـوسـى بن عمران است وحق تعالى ما را فرستاده است که در وقت ولادت نزد توباشیم وترا بر این حالت معاونت نمائیم . پس یکى از ایشان در جانب راست خـدیـجـه نـشـسـت ودیـگـرى در جـانـب چپ وسوم در پیش رووچهارم در پشت سر، پس حضرت فاطمه علیهاالسّلام پاک وپاکیزه فرود آمد وچون به زمین رسید نور اوساطع گردید به مـرتـبـه اى کـه خانه هاى مکّه را روشن گردانید ودر مشرق ومغرب زمین موضعى نماند مگر آنکه از آن نور روشن شد وده نفر از حورالعین به آن خانه درآمدند وهر یک اِبْریقى وطشتى از بـهـشت در دست داشتند وابریقهاى ایشان مملوبود از آب کوثر، پس آن زنى که در پیش روى خـدیـجـه بـود جـنـاب فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام را بـرداشـت وبـه آب کـوثـر غـُسـل یـا شست و شوداد ودوجامه سفیدى بیرون آورد که از شیر سفیدتر واز مُشْک وعَنْبَر خـوشـبـوى تـر بود وفاطمه علیهاالسّلام را در یک جامه از آن پیجید وجامه دیگر را مقنعه اوگردانید پس اورا به سخن درآورد، فاطمه گفت :
اَشـْهـَدُ اَنْ لااِلهِ اِلا اللّهُ وَاَنَّ اَبـی رَسـُولُ اللّهِ سـَیِّدُ الاَنـْبـیـاءِ وَاَنَّ بَعْل ی سَیِّدُ الاَوْصِیاءِ وَوُلْدی سادَهُ الاَسْباطِ.

یـعـنـى گـواهـى مـى دهـم بـه یـگـانـگـى خـدا وبـه آنـکـه پـدرم رسـول خـدا سـیـد پـیـغـمبران است وشوهرم سید اوصیاء پیغمبران است وفرزندانم سادات فرزندزاده هاى پیغمبران است .
پـس بـر هـر یک از آن زنان سلام کرد وهر یک را به نام ایشان خواند، پس آن زنان شادى کـردنـد وحـوریان بهشت پخندان شدند ویکدیگر را بشارت دادند به ولادت آن سیّده زنان عـالمـیـان . ودر آسـمـان نور روشنى هویدا شد که پیشتر چنان نورى مشاهده نکرده بودند، پـس آن زنـان مـقدّسه با خدیجه خطاب کردند وگفتند: بگیر این دختر را که طاهره ومطهّره اسـت پـاکـیـزه وبـا بـرکـت اسـت ، حـق تـعـالى بـرکـت داده او را ونـسـل اورا، پـس خـدیـجـه آن حـضـرت را گـرفـت شـاد وخـوشـحـال وپـسـتان خود را در دهان اوگذاشت ، پس فاطمه علیهاالسّلام در روزى آن قدر نـمـوّ مـى کـرد کـه اطـفـال دیـگـر در مـاهـى نـمـوّ کـنـنـد ودر مـاهـى آن قـدر نموّ مى کرد که اطفال دیگر در سال نموّ کنند.(۴)

فـــصـــل دوّم : در بــیـان بـرخـى اسـامـى والقـاب شـریـفـه حضرت فاطمه (ع ) وبرخى ازفضائل آن جناب

ابـن بـابـویـه به سند معتبر از یونس بن ظبیان روایت کرده است که حضرت صادق علیه السـّلام فـرمـوده کـه فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام را نـُه نـام اسـت نـزد حـق تـعـالى : فـاطـمه عـلیـهـاالسـّلام وصـدیـقـه ومـُبارکه وطاهره وزکیّه وراضیه ومرضیّه ومُحدّثه وزهراء. پس حضرت فرمود که آیا مى دانى که چیست تفسیر فاطمه ؟ یونس گفت ، گفتم : خبر ده مرا از مـعـنـى آن اى سـیّد من ؛ حضرت فرمود: فُطِمَتْ مِنَ الشَّر؛ یعنى بریده شده است از بدیها، پـس حـضـرت فـرمـود کـه اگـر امـیرالمؤ منین علیه السّلام تزویج نمى نمود اورا، کفوى ونـظـیـرى نـبـود اورا بـر روى زمـیـن تـا روز قـیـامـت نـه آدم ونـه آنـهـا کـه بـعـد از او بودند.(۵)

عـلامـه مـجـلسـى رحـمـه اللّه در ذیـل تـرجـمـه ایـن حدیث فرموده که (صدیقه ) به معنى مـعـصـومـه اسـت ، و(مـبـارکـه ) یـعـنـى صـاحـب بـرکـت در عـلم وفـضـل وکمالات و معجزات واولاد کرام و(طاهره ) یعنى پاکیزه از صفات نقص و(زکیّه ) یـعـنـى نـمـوّ کـنـنـده در کـمـالات وخیرات و(راضیه ) یعنى راضى به قضاى حق تعالى و(مرضیه ) یعنى پسندیده خدا ودوستان خدا و(محدّثه ) یعنى مَلَک با اوسخن مى گفت و (زهـراء) یـعـنى نورانى به نور صُورى ومعنوى . وبدان که این حدیث شریف دلالت کند بـر اینکه امیرالمؤ منین علیه السّلام از جمیع پیغمبران واوصیاى ایشان به غیر از پیغمبر آخـرالزّمـان افضل مى باشد بلکه بعضى استدلال بر افضلیت فاطمه زهرا علیهاالسّلام بر ایشان نیز کرده اند انتهى .(۶)

ودر احادیث متواتره از طریق خاصّه وعامّه روایت شده است که آن حضرت را براى این فاطمه نامیده اند که حق تعالى اورا وشیعیان اورا از آتش جهنم بریده است .(۷) وروایت شـده کـه از حـضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلّم پرسیدند که به چه سبب فاطمه را بتول مى نامى ؟ فرمود: براى آنکه خونى که زنان دیگر مى بینند اونمى بیند، دیدن خون در دختران پیغمبران ناخوش ‍ است .(۸)

شـیـخ صـدوق رحـمـه اللّه بـه سـنـد مـعـتـبـر روایـت کـرده اسـت کـه چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلم از سـفـرى مـراجـعـت مـى فـرمـود اوّل به خانه حضرت فاطمه علیهاالسّلام تشریف مى بردند ومدتى مى ماندند وبعد از آن بـه خـانـه زنـان خـود مـى رفـتـنـد؛ پـس در بـعـضـى از سـفرهاى آن حضرت جناب فاطمه عـلیـهـاالسـّلام دو دسـتـبند وگلوبند وگوشواره از نقره ساخت وپرده بر دَرِ خانه آویخت ، چـون آن جـنـاب مراجعت فرمود به خانه فاطمه علیهاالسّلام تشریف برد واصحاب بر در خـانـه تـوقـف نـمـودنـد چـون حـضـرت داخـل خـانـه شـد وآن حـال را در خانه فاطمه مشاهده فرمود، غضبناک بیرون رفت وبه مسجد درآمد وبه نزد منبر نـشـست ، حضرت فاطمه دانست که حضرت براى زینتها چنین به غضب آمدند، پس گردنبند ودست برنجها وگوشواره ها را کند وپرده ها را گشوده وهمه را به نزد آن جناب فرستاد وبـه آن شـخص که آنها را مى برد گفت به حضرت بگوکه دخترت سلام مى رساند ومى گوید اینها را در راه خدا بده . چون آنها را به نزد آن حضرت آوردند سه مرتبه فرمود: کـرد فـاطـمـه آنـچـه را کـه مـى خـواسـتـم پـدرش فـداى اوبـاد! دنـیـا از بـراى مـحـمـّد وآل مـحـمـّد نـیـست اگر دنیا در خوبى نزد خدا برابر پشه اى بود خدا در دنیا کافران را شـربـتـى آب نـمـى داد؛ پـس بـرخـاسـت وبـه خـانـه فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام داخل شد.(۹)

شـیـخ مـفـیـد وشـیـخ طـوسـى از طـریـق عـامـه روایـت کـرده انـد کـه حـضـرت رسـول خـدا صـلى اللّه علیه وآله وسلّم فرمود که فاطمه پاره تن من است هرکه اورا شاد گـردانـد مرا شاد گردانیده است وهرکه اورا آزرده کند مرا آزرده است ، فاطمه علیهاالسّلام عزیزترین مردم است نزدمن .(۱۰)
وشـیـخ طوسى از عایشه روایت کرده است که مى گفت : ندیدم احدى را که در گفتار وسخن شـبـیـه تـر بـاشـد از فاطمه به رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وسلّم چون فاطمه به نزد آن حضرت مى آمد اورا مرحبا مى گفت ودستهاى اورا مى بوسید ودر جاى خود مى نشاند، چـون حـضـرت بـه خـانـه فـاطـمـه مـى رفـت بـرمـى خـاسـت واسـتـقـبـال آن حـضـرت مـى کـرد ومـرحـبـا مـى گـفـت ودسـتـهـاى آن حـضـرت را مـى بوسید.(۱۱)

قـطـب راونـدى مـُرسـلاً روایت کرده است که چون حضرت فاطمه علیهاالسّلام از دنیا رحلت فـرمـود اُمّ اَیْمَن سوگند یاد کرد که دیگر در مدینه نماند؛ زیرا که نمى توانست جاى آن حـضـرت را خـالى بـبـیـنـد پـس ، از مـدیـنـه مـتـوجـه مـکـه شـد در بـعـضـى از منازل او را تشنگى عظیمى روى داد چون از آب ماءیوس شد دست به سوى آسمان دراز کرد وگـفـت : خـداونـدا! مـن خادمه حضرت فاطمه علیهاالسّلام ام ، آیا مرا از تشنگى هلاک خواهى کرد؟ پس به اعجاز فاطمه علیهاالسّلام دَلْوآبى از آسمان براى اوبه زیر آمد چون از آن آب بـیـاشـامـیـد تـا هفت سال محتاج به خوردن وآشامیدن نگردید، مردم او را روزهاى بسیار گرم براى کارها مى فرستادند تشنه نمى شد.(۱۲)

چادر نورانى ومسلمان شدن هشتاد یهودى

ابن شهر آشوب وقطب راوندى روایت کرده اند که روزى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام مـحـتـاج بـه قرض شد وچادر حضرت فاطمه علیهاالسّلام را به نزد مرد یهودى که نامش زیـد بود رهن گذاشت وآن چادر از پشم بود وقدرى از جوبه قرض ‍ گرفت . پس یهودى آن چـادر را بـه خـانـه بـرد ودر حجره گذاشت ، چون شب شد زن یهودى به آن حجره درآمد نـورى از آن چـادر ساطع دید که تمام حجره را روشن کرده بود چون زن آن حالت غریب را مـشـاهـده کـرد بـه نـزد شـوهـر خـود رفـت وآنـچـه دیـده بـود نـقـل کـرد، پـس یـهـودى از اسـتـمـاع آن حـالت در تـعـجب شد وفراموش کرده بود که چادر حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام در آن خـانـه اسـت بـه سـرعـت شـتـافـت وداخل آن حجره شد که دید شعاع چادر آن خورشید فلک عِصْمت است که مانند بَدْر مُنیر خانه را روشـن کـرده اسـت ، یـهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیاده شد پس ‍ یهودى وزنش به خانه خویشان خود دویدند وهشتاد نفر از ایشان را حاضر گردانیدند واز برکت شعاع چادر فاطمه علیهاالسّلام همگى به نور اسلام منوّر گردیدند.(۱۳)

در (قُرْب الاسناد) به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است کـه حـضـرت رسـالت صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلّم مقرر فرمود که هرچه خدمت بیرون در بـاشـد از آب وهـیزم وامثال اینها حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام به جا آورد وهرچه خدمت انـدرون خـانـه بـاشـد از آسـیـا کـردن ونـان وطـعـام پـخـتـن وجـاروب کـردن وامثال اینها با حضرت فاطمه علیهاالسّلام باشد.(۱۴)

وابـن بـابـویـه بـه سـنـد مـعـتبر از حضرت امام حسن علیه السّلام روایت کرده است که آن حـضـرت فـرمـود کـه در شـب جـمـعـه مـادرم فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام در مـحراب خود ایستاده ومشغول بندگى حق تعالى گردید وپیوسته در رکوع وسجود وقیام ودعا بود وتا صبح طـالع شـد شنیدم که پیوسته دعا مى کرد از براى مؤ منین ومؤ منات وایشان را نام مى برد ودعا براى ایشان بسیار مى کرد واز براى خود دعائى نمى کرد، پس گفتم : اى مادر! چرا از بـراى خـود دعـا نـکـردى چـنـانکه از براى دیگران کردى ؟ فرمود: یا بُنَىَّ! الْجارُ ثُمَّ الدّار؛ اى پسرجان من ! اوّل همسایه را باید رسید وآخر خود را.(۱۵)

ثـَعـْلَبـى از حـضـرت صـادق عـلیـه السـّلام روایـت کـرده اسـت کـه روزى حـضـرت رسـول صـلى اللّه علیه وآله وسلّم به خانه فاطمه علیهاالسّلام درآمد فاطمه را دید که جامه پوشیده از جُلهاى شتر وبه دستهاى خود آسیا مى گردانید ودر آن حالت فرزند خود را شیر مى داد، چون حضرت اورا بر آن حالت مشاهده کرد آب از دیده هاى مبارکش ‍ روان شد وفـرمـود: اى دخـتـر گـرامـى ! تـلخـیـهاى دنیا را امروز بچش براى حلاوتهاى آخرت . پس فاطمه علیهاالسّلام گفت : یا رسول اللّه ! حمد مى کنم خدا را بر نعمتهاى اووشکر مى کنم خدا را بر کرامتهاى او؛ پس حق تعالى این آیه را فرستاد:
(وَلَسـَوْفَ یـُعـْطیکَ ربُّکَ فَتَرْضى )؛(۱۶)یعنى حق تعالى در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضى شوى .(۱۷)

واز حـَسـَن بَصْرى نقل شده که مى گفت : حضرت فاطمه علیهاالسّلام عابدترین امت بود ودر عـبـادت حـق تـعـالى آن قـدر بـر پـا مـى ایـسـتـاد کـه پـاهـاى مـبـارکـش ورم مـى کـرد.(۱۸) ووقـتى پیغمبر خدا صلى اللّه علیه وآله وسلّم به اوفرمود چه چیز بـهـتر است از براى زن ؟ فاطمه علیهاالسّلام گفت : آنکه نبیند مردى را ونبیند مردى اورا؛ پـس حـضـرت نـور دیـده خـود را بـه سـیـنـه چـسـبـانـیـد وفـرمـود: (ذُرِّیَّهً بـَعـْضـُه ا مـِنـْ بَعْضٍ(۱۹)).(۲۰)
واز (حـلیه ابونُعَیْم ) روایت شده که حضرت فاطمه علیهاالسّلام آن قدر آسیا گردانید که دستهاى مبارکش آبله پیدا کرد واز اثر آسیا دستهاى مبارکش پینه کرد.(۲۱)

وشـیـخ کـلیـنى از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود در روى زمین گیاهى اشـرف وپـرمـنـفعت تر از (خرفه ) نیست واوسبزى فاطمه علیهاالسّلام است پس فرمود: خدا لعنت کند بنى اُمیه را که نامیدند خرفه را به بَقْلَه الحُمَقاء به جهت بغض وعداوتى که با ما وفاطمه داشتند.(۲۲)

حجاب فاطمه علیهاالسّلام در برابر مرد نابینا

سـیـد فـضل اللّه راوندى در (نَوادر) روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السّلام که شخص ‍ نـابـیـنـائى اذن خـواسـت از حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام کـه داخـل خـانه شود، فاطمه علیهاالسّلام خود را از اومستور کرد، پیغمبر خدا صلى اللّه علیه وآله وسـلّم بـه فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام فـرمـود: بـه چـه سـبـب خـود را مـسـتـور کـردى وحال آنکه این مرد نابینا ترا نمى بیند؟ عرض کرد: اگر اومرا نمى بیند من اورا مى بینم ، اگـر در پـرده نـباشم استشمام رایحه مى نماید. پس حضرت فرمود: شهادت مى دهم که توپاره تن من مى باشى .(۲۳)

ونـیـز روایت کرده که روزى حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلم از اصحاب خود از حقیقت زن سؤ ال فرمود، اصحاب گفتند که زن عورت است ؛ فرمود در چه حالى زن به خدا نـزدیـکـتـر اسـت ؟ اصـحـاب جـواب نـتوانستند، چون فاطمه علیهاالسّلام این مطلب را شنید عـرض کرد که نزدیکترین حالات زن به خدا آن است که ملازم خانه خود باشد وبیرون از خانه نشود. حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است .(۲۴)

اثر (تسبیحات ) حضرت زهرا علیهاالسّلام

مـؤ لف گوید: که فضایل ومناقب آن مخدره زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود وما چون بـنـابـر اخـتـصـار داریـم بـه هـمین قدر اکتفا مى کنیم وبرکاتى که از آن بى بى به ما رسـیـده از جـمـله (تـسـبـیـح ) معروف آن حضرت است که احادیث در فضیلت آن بسیار است وکافى است آنکه هر که مداومت کند به آن ، شقى وبدعاقبت نمى شود، و خواندن آن بعد از هـر نـمـازى بـهـتـر است نزد حضرت صادق علیه السّلام از هزار رکعت نمازگزاردن در هر روزى ،(۲۵) وکـیـفـیـت آن عَلَى الاَْشْهَر سى وچهار مرتبه اللّهُ اَکْبَرُ وسى وسه مـرتـبـه اَلْحـَمـْدُللّه وسـى وسه مرتبه سُبْحانَ اللّه است که مجموع صد مى شود. ودیگر (دعـاى نـور) اسـت کـه آن حـضـرت تـعلیم حضرت سلمان رضى اللّه عنه کرده وفرموده اگر مى خواهى در دنیا هرگز ترا تب نگیرد مداومت کن بر آن ، وآن دعا این است :

بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم
بـِسـْمِ اللّهِ النُّورِ بـِسـْمِ اللّهِ نـُورِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللّهِ الذَّى هُوَ مُدَبِّرُ الاُمُورِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ اَنـْزَلَ النُّورَعـَلَى الطُّورِ فـى کـِت ابٍ مـَسـْطـُورٍ فـى رَقٍّ مـَنـْشـُورٍ بـِقـَدَرٍ مـَقـْدُورٍ عـَل ى نـَبـِی مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلىَ السَّراءِ وَالضَّرا ء مَشْکُورٌ وَ صَلَّى اللّهُ عَل ى سَیِّدِن ا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ.

سـلمـان گـفـت چـون از حضرت فاطمه علیهاالسّلام آموختم آن را به خدا قسم به بیشتر از هزار نفر از اهل مکه ومدینه که مبتلابه تب بودند آموختم پس همه شفا یافتند به اذن خداى تعالى .(۲۶)ودیگر نماز استغاثه به آن مخدّره (صلوات اللّه علیها) است که روایت شده هرگاه ترا حاجتى باشد به سوى حق تعالى وسینه ات از آن تنگ شده باشد پـس دورکـعـت نـمـاز بـکـن وچـون سلام نماز گفتى سه مرتبه تکبیر بگووتسبیح حضرت فاطمه علیهاالسّلام بخوان پس به سجده برووصد مرتبه بگوی ا مَولا تى ی ا ف اطِمَهُ اَغـی ثی نى ، پس جانب راست رورا بر زمین گذار وهمین را صد مرتبه بگو، پس به سجده بـرووهـمـیـن را صد مرتبه بگو، پس جانب چپ رورا بر زمین گذار وصد مرتبه بگو، پس باز به سجده برووصد وده مرتبه بگووحاجت خود را یاد کن ، به درستى که خداوند بر مى آورد آن را ان شاء اللّه تعالى .(۲۷)

ودیگر محدّث فیض در (خلاصه الاذکار) نقل کرده از حضرت زهرا علیهاالسّلام روایت است کـه حـضرت رَسُول صلى اللّه علیه وآله وسلّم بر من وارد شد در وقتى که رختخواب خود را پـهـن کـرده بـودم ومـى خواستم بخوابم ، فرمود: اى فاطمه ! مخواب مگر بعد از آنکه چهار عمل به جا آورى : ختم قرآن کنى ، وپیغمبران را شفیعان خود گردانى ، ومؤ منین را از خـود خـشـنـود گـردانـى ، وحـج وعـمـره بـکـنـى . ایـن را فـرمـود وداخـل نـمـاز شـد، مـن تـوقـف کـردم تـا نـمـاز خـود را تـمـام کـرد، گـفـتـم : یـا رسـول اللّه صـلى اللّه علیه وآله وسلّم ! امر فرمودى به چهار چیزى که من قدرت ندارم در این وقت آنها را به جا آورم ؛ آن حضرت تبسّم کرد وفرمود: هرگاه بخوانى قُلْ هُوَ اللّهُ را سـه مـرتـبـه ، پـس گـویـا خـتـم قـرآن کـردى وهـرگـاه صـلوات بفرستى بر من وبر پیغمبران پیش از من ، ما شفیعان توخواهیم بود در روز قیامت وهرگاه استغفار کنى از براى مـؤ مـنـین ، پس تمامى ایشان از توخشنود شوند، وهرگاه بگوئى سبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَلا اِل هَ اِلااللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ پس گویا حج وعمره کرده اى .(۲۸)

فـقـیـر گـویـد: شـیـخ مـا در (مـسـتـدرک ) فـرمـوده کـه بـعـض مـعـاصـریـن مـا از اهـل سـنـت در کـتـاب (خـلاصـه الکلام فى امرآء البلد الحرام ) این دعا را از بعض عارفین نقل کرده :
اَللّهـُمَّ رَبَّ الْکـَعـْبـَهِ وَب انـی هـا وف اطـمـهَ وَاَبـیـهـا وَبـَعـِل هـا وَبـَنـیـه ا نـَوِّرْ بـَصـَری وَ بـَصـیرتی وَسِرّی وَسَریَرتی وبه تحقیق که به تجربه رسیده این دعا براى روشنى چشم وهرکه بخواند این دعا را در وقت سرمه کشیدن حق تعالى نورانى کند چشم اورا.(۲۹)

فصل سوّم : در تاریخ وفات آن مجلّله ووصیّتهاى آن حضرت

بدان که در روز وفات آن حضرت اختلاف بسیار است واظهر نزد احقر آن است که وفات آن حـضـرت در سـوم جـُمـادى الا خـره واقع شده چنانکه مختار جمعى از بزرگان علماء است واز بـراى مـن شـواهـدى است بر این مطلب که جاى ذکرش ‍ نیست .(۳۰) پس بقاى آن حـضـرت بـعد از پدر بزرگوار خود، نود وپنج روز بوده . واگرچه در روایت معتبر وارد شـده اسـت کـه مـدت مـکـث آن مخدّره بعد از پدر خود در دنیا هفتاد وپنج روز بوده لکن توان وجـهـى بـراى آن ذکـر کـرد بـه بـیـانـى کـه مـقـام ذکـرش در ایـنـجا نیست ولکن خوب است عـمـل شـود بـه هـر دوطـریـق در اقـامـه مـصـیـبـت وعـزاى آن حـضـرت چـنـانـکـه فـعـلاً مـعـمـول اسـت . بـه هـرحـال ؛ بعد از پدر بزرگوار خود در دنیا چندان مکث نکرد وپیوسته نـالان وگـریـان بـود، در آن مـدت قلیل آن قدر اذیّت ودرد کشید که خداى داند واگر کسى تـاءمـّل کند در آن کلمات که امیرالمؤ منین علیه السّلام بعد از دفن فاطمه علیهاالسّلام با قـبـر پیغمبر صلى اللّه علیه وآله وسلّم خطاب کرد مى داند که چه مقدار بوده صدمات آن مظلومه . واز آن کلمات است :
سـَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِکَ عَلى هَضْمِها فَاحْفِهَا السُّؤ الَ وَاسْتَخْبِرْهَا الْح الَ فـَکـَمْ مـِنْ غـَلیـلٍ مُعْتَلَجٍ بِصَدْرِه ا لَمْ تَجِدْ اِلى بَثِّهِ سَبیلاً وَسَتَقُولُ وَیْحَکُمُ اللّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ.(۳۱)

حـاصـل عـبـارت آنـکـه امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام بـا رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله و سـلّم مـى گـوید: وبه زودى خبر خواهد داد ترا دختر تـوبـه مـعـاونت ویارى کردن امت تویکدیگر را بر غصب حق من وظلم کردن در حق او، پس از اوبـپـرس احـوال را چه بسیار غمها ودردهاى سوزنده که در سینه فاطمه علیهاالسّلام بر روى هـم نـشـسـتـه بـود کـه بـه کـسى اظهار نمى توانست کرد وبه زودى همه را به شما عرض خواهد کرد وخدا از براى اوحکم خواهد کرد واوبهترین حکم کنندگان است .

ابـن بـابـویـه بـه سـنـد مـعـتـبـر روایـت کرده است که (بَکّائُون ) یعنى بسیار گریه کـنـنـدگـان پـنج نفر بودند: آدم ویعقوب ویوسف وفاطمه بنت محمد صلى اللّه علیه وآله وسلّم و على بْن الحُسین صَلَواتُ اللّه عَلَیْهم اَجْمَعین .

امـا آدم پـس در مـفـارقـت بـهشت آن قدر گریست که به روى وخَدّ اواثر گریه مانند دو نهر مانده بود؛ واما یعقوب پس بر مفارقت یوسف آن قدر گریست که نابینا شد تا آنکه گفتند بـه او: بـه خـدا سوگند که پیوسته یاد مى کنى یوسف را تا آنکه خود را مریض وبدنت را از غـصـّه گـداخـتـه کـنـى یا هلاک شوى ؛(۳۲) اما یوسف پس آن قدر در مفارقت یـعـقـوب گـریـسـت تـا آنکه اهل زندانى که یوسف در آنجا محبوس بود از گریه اومتاءذى شـدنـد و گـفتند به اوکه یا در شب گریه کن وروز ساکت باش تا ما آرام بگیریم یا در روز گـریـه کـن ودر شـب سـاکـت بـاش ، پس با ایشان صلح کرد که در یکى از آن دووقت گـریـه کـنـد ودر دیـگـرى سـاکـت باشد؛ واما فاطمه علیهاالسّلام پس آنقدر گریست بر وفـات رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلّم کـه اهـل مـدیـنـه از گریه اومتاءذى شدند وگفتند به اوکه ما را آزار کردى از بسیارى گریه خود، پس آن حضرت مى رفت به مقبره شهداى احد وآنچه مى خواست مى گریست وبه سوى مـدیـنـه بـرمـى گـشـت ؛ وامـا عـلى بـن الحسین علیهم السلام پس بر مصیبت پدر خود بیست سال گریست وبه روایتى چهل سال وهرگز طعام نزد اونگذاشتند که گریه نکند وهرگز آبـى نـیـاشامید که نگرید تا آنکه یکى از آزاد کرده هاى آن حضرت گفت : فداى توشوم یـابـن رسـول اللّه ! مـى تـرسـم کـه خـود را از گـریـه هـلاک کـنى ، حضرت فرمود که (شـکایت مى کنم مصیبت واندوه خود را به سوى خدا ومى دانم از خدا آنچه شما نمى دانید) همانا من هرگز به یاد نمى آورم شهادت فرزندان فاطمه را مگر آنکه گریه در گلوى من مى گیرد.

شـیـخ طـوسـى بـه سـنـد مـعتبر از ابن عباس روایت کرده است که چون هنگام وفات حضرت رسـول صلى اللّه علیه وآله وسلّم شد آن قدر گریست که آب دیده اش بر محاسن مبارکش جـارى شـد گـفتند: یا رسول اللّه ! سبب گریه شما چیست ؟ فرمود: گریه مى کنم براى فـرزنـدان خـود وآنچه نسبت به ایشان خواهند کرد بَدانِ امّت من بعد از من ، گویا مى بینم فـاطـمه دختر خود را بر اوستم کرده باشند بعد از من واوندا کند که یا اَبَتاه ، واَحدى از امـت مـن اورا اعـانـت نـکـنـد؛ چـون فـاطـمـه عـلیـهاالسّلام این سخن را شنید گریست ، حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلّم فرمود که گریه مکن اى دختر من ، فاطمه علیهاالسّلام گفت : گریه نمى کنم براى آنچه بعد از توبا من خواهند کرد ولیکن مى گریم از مفارقت تـویـا رسـول اللّه صـلى اللّه علیه وآله وسلّم . حضرت فرمود که بشارت باد ترا اى دخـتـر مـن کـه زود بـه مـن مـلحـق خـواهـى شـد وتـو اول کـسـى خـواهـى بـود کـه از اهل بیت من به من ملحق مى شود.(۳۳)

در کـتـاب (روضـه الواعـظـیـن ) وغـیره روایت کرده اند که حضرت فاطمه علیهاالسّلام را مرض شدیدى عارض شد وتا چهل روز ممتد شد چون دانست موت خود را اُمّ اَیْمَن واَسماء بنت عُمَیسْ را طلبید وفرستاد ایشان را که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام را حاضر سازند، چون حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام حاضر شد گفت : اى پسر عم ! از آسمان خبر فوت من به من رسید ومن در جناح سفر آخرتم ترا وصیت مى کنم به چیزى چند که در خاطر دارم . حـضـرت فـرمـود: آنـچـه خـواهـى وصـیـّت کـن اى دخـتـر رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسلّم پس بر بالین آن حضرت نشست وهرکه را در آن خـانـه بـود بـیرون کردند.

پس فرمود که اى پسر عم ! هرگز مرا دروغگووخائن نیافتى واز روزى کـه بـا مـن معاشرت نموده اى مخالفت تونکرده ام . حضرت فرمود که معاذ اللّه تـوداناترى به خدا ونیکوکارتر وپرهیزکارتر وکریم تر واز خدا ترسانترى از آنکه تـرا سـرزنـش کنم به مخالفت خود وبر من بسیار گران است مفارقت توولیکن مرگ امرى اسـت کـه چـاره از آن نـیـسـت ، بـه خـدا سـوگـنـد کـه تـازه کـردى بـر مـن مـصـیـبـت رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وسلّم را وعظیم شد وفات تو بر من ، پس مى گویم : اِنّ ا للّه وَ اِنـّا اِلَیـْهِ ر اجِعُون براى مصیبتى که بسیار دردآورنده است مرا وچه بسیار مرا وچه بـسیار سوزنده وبه حزن آورنده است مرا، به خدا سوگند که این مصیبتى است که تسلى دهـنـده نـدارد ورَزیـّه اى اسـت کـه هـیـچ چـیـز عـوض آن نـمـى تـوانـد شـد؛ پـس سـاعتى هر دوگـریـسـتـنـد، پس امیرالمؤ منین علیه السّلام سر حضرت فاطمه علیه السّلام را ساعتى بـه دامـن گـرفت وآن حضرت را به سینه خود چسبانید فرمود که هرچه مى خواهى وصیّت بـکن که آنچه فرمائى به عمل مى آورم و امر ترا بر امر خود اختیار مى کنم ؛ پس فاطمه عـلیـهـاالسـّلام گـفـت کـه خـدا تـرا جـزاى خـیـر دهـد اى پـسـر عـم رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلّم ، وصـیـّت مـى کـنـم تـرا اول که بعد از من اُمامه را به عقد خود درآورى ؛ زیرا که مردان را چاره از زن گرفتن نیست اوبراى فرزندان من مِثْل من است . پس گفت که براى من نعشى قرار ده زیرا که ملائکه را دیـدم که صورت نعش براى من ساختند. حضرت فرمود که وصف آن را براى من بیان کن ؛ پـس وصـف آن را بـیـان کـرد وحـضـرت از بـراى اودرسـت کـرد واول نـعشى که در زمین ساختند آن بود. پس گفت که باز وصیّت مى کنم ترا که نگذارى بـر جـنـازه مـن حـاضـر شـوند یکى از آنهائى که بر من ستم کردند وحق مرا گرفتند؛ چه ایـشـان دشـمـن مـن ودشـمـن رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وسلم اند ونگذارى که احدى از ایـشـان واتـبـاع ایشان بر من نماز کنند ومرا در شب دفن کنى در وقتى که دیده ها در خواب باشد.(۳۴)

در (کـشـف الغـمـّه ) وغـیـر آن روایـت کرده اند که چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسّلام نـزدیـک شـد اَسـْمـآء بـنـت عـُمـَیـْس را فـرمـود کـه آبـى بـیـاور کـه من وضو بسازم ، پس وضـوسـاخـت وبـه روایـتـى غـسـل کـرد نـیـکـوتـریـن غـسـلهـا وبـوى خوش ‍ طلبید وخود را خـوشـبـوگـردانـیـد وجـامـه هـاى نـوطـلبـیـد وپـوشـیـد وفـرمـود کـه اى اسـمـاء! جـبـرئیـل در وقت وفات پدرم چهل درهم کافور آورد از بهشت ، حضرت آن را سه قسمت کرد یـک حـصـّه بـراى خـود گـذاشـت ویـکـى از بـراى من ویکى از براى على علیه السّلام ، آن کـافـور را بـیـاور کـه مرا به آن حنوط کنند چون کافور را آورد فرمود که نزدیک سر من بـگـذار پـس پـاى خـود را بـه قبله کرد وخوابید وجامه بر روى خود کشید وفرمود که اى اسماء! ساعتى صبر کن بعد از آن مرا بخوان اگر جواب نگویم على علیه السّلام را طلب کـن ، بدان که من به پدر خود ملحق گردیده ام ! اسماء ساعتى انتظار کشید بعد از آن ، آن حـضـرت را نـدا کـرد وصـدائى نـشـنـیـد،

پـس گـفـت : اى دخـتـر مصطفى ! اى دختر بهترین فـرزنـدان آدم ! اى دخـتـر بهترین کسى که بر روى زمین راه رفته است ! اى دختر آن کسى که در شب معراج به مرتبه (قابَ قَوْسَیْن اَوْ اَدْنى ) رسیده است ! چون جواب نشنید جامه را از روى مـبـارکـش برداشت دید که مرغ روحش به ریاض جنّات پرواز کرده است پس بر روى آن حـضـرت افـتـاد آن حـضـرت را مـى بـوسـیـد ومـى گـفـت : چـون بـه خـدمـت حضرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلّم بـرسـى سـلام اسـماء بنت عُمَیْس را به آن حضرت بـرسـان ؛ در ایـن حـال (۳۵) حـضـرت امـام حـسـن وامـام حـسین علیهماالسّلام از در درآمدند وگفتند: اى اسماء! مادر ما، در این وقت چرا به خواب رفته است ؟ اسماء گفت : مادر شـمـا بـه خـواب نـرفـتـه ولیـکـن بـه رحـمـت رب الاربـاب واصـل گـردیده است ؛ پس حضرت امام حسن علیه السّلام خود را بر روى آن حضرت افکند وروى انـورش را مـى بـوسـیـد و مـى گـفت : اى مادر! با من سخن بگوپیش از آنکه روحم از بـدن مـفـارقت کند و حضرت امام حسین علیه السّلام بر روى پایش افتاد ومى بوسید آن را ومـى گـفـت : اى مادر! منم فرزند توحسین ، با من سخن بگوپیش از آنکه دلم شکافته شود واز دنـیـا مـفـارقـت کـنـم ؛ پـس اسـمـاء گـفـت : اى دوجـگـر گـوشـه رسـول خـدا صـلى اللّه علیه و آله وسلّم ! بروید وپدر بزرگوار خود را خبر کنید وخبر وفـات مـادر خـود را بـه او بـرسـانـیـد؛ پـس ایـشـان بیرون رفتند چون نزدیک به مسجد رسـیـدنـد صـدا بـه گـریـه بـلنـد کـردنـد؛ پـس صـحـابـه بـه اسـتـقـبـال ایـشـان دویـدنـد گـفـتـنـد: سـبـب گـریـه شـمـا چـیـسـت ، اى فـرزنـدان رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسلّم حق تعالى هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مـگر جاى جدّ خود را خالى دیده اید گریان گردیده اید از شوق ملاقات او؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت کرده ، چون حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام این خبر وحشت اثر را شنید بر روى در افـتـاد وغـش کـرد، پـس آب بـر آن حـضـرت ریـخـتـنـد تـا بـه حال آمد ومى فرمود: بعد از توخود را به که تسلى بدهم ، پس این دوشعر را در مصیبت آن حضرت ادا فرمود:

شعر :

لِکُلِّ اجْتِماعٍ مِنْ خَلیلَیْن فِرْقَهٌ

وَکُلُّ الَّذى دُونَ الْفِر اقِ قَلیلٌ(۳۶)

وَاِنَّ افْتِقادى واحِدا بَعْدَ واحِدٍ(۳۷)

دَلیلٌ عَلى اَنْ لا یَدُوُمَ خَلیلٌ

؛یعنى هر اجتماعى از دودوست ، آخر به جدائى منتهى مى شود وهر مصیبتى که غیر از جدائى ومـرگ اسـت ، انـدک اسـت ورفـتـن فـاطـمـه بـعـد از حـضـرت رسـالت پـیـش ‍ مـن دلیل است بر آنکه هیچ دوستى باقى نمى ماند.(۳۸)

ومـوافـق روایـت (روضه الواعظین ) چون خبر وفات حضرت فاطمه علیهاالسّلام در مدینه مـنـتـشـر گردید ومردان وزنان همه گریان شدند در مصیبت آن حضرت وشیون از خانه هاى مدینه بلند شد، زنان ومردان به سوى خانه آن حضرت دویدند. زنان بنى هاشم در خانه آن حـضـرت جـمـع شـدنـد نـزدیـک شـد که از صداى شیون ایشان ، مدینه به لرزه در آید وایـشـان مـى گـفـتـنـد: اى سـیّده واى خاتون زنان ! اى دختر پیغمبر آخرالزّمان ! مردم فوج فوج به تعزیه به سوى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام مى آمدند، آن حضرت نشسته بـود وحسنَیْن در پیش آن حضرت نشسته بودند و مى گریستند ومردم از گریه ایشان مى گـریـسـتند. ام کلثوم به نزد قبر حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلّم آمد وَغَلَبَها نـَشـیـجُها وگفت : یا ابتاه ، یا رسول اللّه ! امروز مصیبت توبر ما تازه شد وامروز تواز دنیا رفتى ، دختر خود را به سوى خود بردى .

ومـردم جـمـع شـده بـودنـد وگـریـه مى کردند وانتظار بیرون آمدن جنازه مى کشیدند، پس ابـوذر بـیـرون آمـد وگـفـت : بـیـرون آوردن جنازه به تاءخیر افتاد؛ پس مردم متفرق شدند وبـرگـشـتـنـد، چـون پاسى از شب گذشت ودیده ها به خواب رفت جنازه را بیرون آوردند حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن وحـسـن وحـسـیـن عـلیـهـمـاالسـّلام وعـمـّار ومـِقـداد وعـقـیـل وزُبـیـر واَبـوذر وسـَلمان وبُرَیْده وگروهى از بنى هاشم وخواصّ آن حضرت بر حـضـرت فاطمه علیهاالسّلام نماز کردند ودر همان شب اورا دفن کردند. حضرت امیر علیه السـّلام بـر دور قـبـر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن حضرت کدام است . وبـه روایـتـى دیـگـر، چـهـل قـبـر دیگر را آب پاشید که قبر آن مظلومه در میان آنها مشتبه بـاشـد، وبه روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد. ایـنـهـا بـراى آن بـود کـه عـیـن مـوضـع قـبـر آن حـضـرت را ندانند وبر قبر اونماز نکنند وخـیـال نـبش قبر آن حضرت را به خاطر نگذرانند وبه این سبب در موضع قبر آن حضرت اخـتـلاف واقـع شـده اسـت . بـعـضـى گـفـتـه انـد که در بقیع است نزدیک قبور ائمه بقیع عـلیـهـمـاالسّلام وبعضى گفته اند مابین قبر حضرت رسالت صلى اللّه علیه وآله وسلّم ومـنـبـر آن حـضـرت مـدفـون اسـت ؛ زیـرا کـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه وآله وسلّم فرمودند: مابین قبر من ومنبر من باغى است از باغهاى بـهـشـت ومـنـبـر مـن بر درى است از درهاى بهشت .(۳۹) وبعضى گفته اند که آن حـضـرت را در خـانـه خـود دفن کردند واین اَصَحّ اقوال است چنانکه روایت صحیحه بر آن دلالت مى کند.(۴۰)

ابـن شـهـر آشـوب ودیـگـران روایـت کـرده انـد کـه چـون آن حضرت را خواستند که در قبر گـذارنـد دودسـت از مـیـان قـبـر پـیـدا شـد شـبـیـه بـه دسـتـهـاى رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم وآن حـضـرت را گـرفـت بـه قـبـر برد.(۴۱)

شـیـخ طـوسـى وکـُلیـنـى بـه سـنـدهـاى مـعـتـبـر از حـضرت امام زین العابدین وامام حُسین علیهماالسّلام روایت کرده اند که چون حضرت فاطمه علیهاالسّلام بیمار شد وصیّت نمود بـه حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام کـه کـتـمـان کـنـد بـیـمـارى اورا ومردم را بر احـوال اومـطـلع نـگـردانـد واعـلام نـکـنـد اَحـَدى را بـه مـرض او؛ پـس حـضـرت بـه وصیّت اوعمل نموده خود متوجّه بیماردارى اوبود واَسماء بنت عُمَیْس آن حضرت را در این امور معاونت مـى کـرد ودر ایـن مـدت احـوال اورا پنهان مى داشتند از مردم ، چون نزدیک وفات آن حضرت شـد وصـیـّت فـرمـود کـه حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام خـود مـتـوجـه غـسـل وتـکفین اوشود ودر شب اورا دفن نماید وقبرش را هموار کند؛ پس حضرت امیرالمؤ منین عـلیـه السـّلام خود متوجّه غسل وتکفین وامور اوگردید و اورا در شب دفن کرد واثر قبر اورا مـحـونـمـود وچـون خـاک قبر آن حضرت را با دست خود فشاند حزن واندوه آن حضرت هیجان کـرد آب دیـده هـاى مـبـارکش بر روى اَنْوَرش جارى شد وروبه قبر حضرت رسالت صلى اللّه علیه وآله وسلّم گردانید وگفت : اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ سلام از من بر توباد واز جـانـب دختر وحبیبه تو ونور دیده تووزیارت کننده توکه به زیارت توآمده است ودر مـیـان خـاک در عـرصـه تـوخـوابـیـده حـق تـعـالى اورا در مـیـان اهـل بـیـت اخـتـیـار کـرد کـه زود بـه تـومـلحـق گـردد، و کـم شـد یـا رسـول اللّه از بـرگـزیده توصبر من وضعیف شد از مفارقت بهترین زنان قوّت من ولیکن بـا صـبـر کـردن در مـصیبت تووتاب آوردن اندوه مفارقت توگنجایش دارد که در این مصیبت صـبـر کـنـم به تحقیق که ترا با دست خود در قبر گذاشتم بعد از آنکه جان مقدس تودر مـیـان سـیـنـه ونـَحـْر مـن جـارى شـد وبـه دسـت خـود دیـده تـرا پـوشـانـیدم وامور ترا خود مـتـکـفـل شـدم ، بـلى در کـتـاب خـدا هـسـت آنـکـه قـبـول بـایـد کـرد بـهـتـریـن قـبـول کـردنها وباید گفت : اِنّا للّه وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ امانت خود را به خود برگردانیدى وگروگان خود را از من بازگرفتى وحضرت زهرا را از من ربودى ، چه بسیار قبیح است آسـمـان سبز وزمین گردآلود در نظر من یا رسول اللّه . اندوه من همیشه خواهد بود وشبهاى مـن بـه بـیـدارى خـواهـد گـذشت ، این اندوه از من به در نخواهد رفت تا آنکه حق تعالى از بـراى مـن اخـتـیار کند آن خانه اى را که اکنون تودر آنجا مقیمى ، در دلم جراحتى است چرک آورنـده ودر سـیـنـه ام انـدوهـى است از جا به درآورنده وچه بسیار زود جدائى افتاد میان ما وبه سوى خدا شکایت مى کنم حال خود را وبه زودى خبر خواهد داد ترا دختر توبه معاونت ویـارى کـردن امـت تـویـکـدیـگـر را بـر غـصـب حـق من وظلم کردن در حق او، پس از اوبپرس احـوال را چـه بـسـیـار غـمـهـا در سـیـنه اوبر روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمى تـوانـسـت کـرد وبـه زودى هـمـه را بـه تـوخـواهـد گـفـت وخـدا از بـراى اوحـکم خواهد کرد واوبـهـتـریـن حـکـم کـنـنـدگـان اسـت .

سـلام بـر تـوبـاد یـا رسـول اللّه سـلام وداع کـنـنـده اى کـه از مـواصـلت مـلال به هم نرسانیده باشد واز روى دشمنى مفارقت ننماید، اگر از نزد قبر توبروم از ملالت نیست واگر نزد قبر تواقامت نمایم از بدگمانى من نیست به آن ثوابهائى که خدا وعـده داده اسـت صـبـر کنندگان را وصبر مبارک ونیکوتر است واگر نبود غلبه آن جماعتى کـه بـر مـا مـسـتـولى گردیده اند هرآینه اقامت نزد قبر ترا بر خود لازم مى دانستم ونزد ضـریـح تـومـعـتـکـف مـى گـردیدم وهرآینه فریاد به ناله برمى داشتم مانند فریادِ زن فرزند مرده در این مصیبت بزرگ پس خداى مى بیند ومى داند که دختر ترا پنهان دفن مى کـنـم از تـرس دشـمـنـان اووحـقّتش را غصب کردند به قهر و میراثش را منع کردند علانیه وحـال آنـکـه از زمـان تـومـدّتـى نـگـذشـتـه بـود ونـام تـوکهنه نشده بود، پس به سوى توشکایت مى کنم یا رسول اللّه ودر اطاعت توتسلى نیکو هست پس صلوات خدا بر اووبر توباد ورحمت خدا وبرکات او.(۴۲)

عـلامـه مـجـلسى از (مصباح الانوار) نقل کرده واواز حضرت صادق علیه السّلام از پدران بـزرگـوار خود که چون امیرالمؤ منین علیه السّلام حضرت فاطمه علیهاالسّلام را در قبر گذاشت گفت :
بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمـنِ الرَّحـیمِ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى مِلَّهِ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ صـلى اللّه عـلیـه وآله و سلّم سَلَّمْتُکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَهُ اِلى مَنْ هُوَ اَوْلى بِکِ مِنّی وَرَضیتُ لَکِ بـِم ا رَضـِىَ اللّهُ تـَع الى لَکِ؛ پـس تـلاوت فرمود: (مِنْه ا خَلَقْن اکُمْ وَفیه ا نُعیدُکُمْ وَمِنْه ا نُخْرِجُکُمْ ت ارَهً اُخْرى ).(۴۳)
پـس چـون خـاک بر اوریخت امر فرمود که آب بر آن ریختند پس نشست نزد قبر آن حضرت بـا چـشـم گـریان ودل محزون وبریان ، پس عباس عموى آن حضرت دستش ‍ را گرفت واز سر قبر اوببرد.(۴۴)

شـیـخ شـهـیـد رحمه اللّه در مزار (دروس ) فرموده که مستحب است زیارت حضرت فاطمه دخـتـر رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلّم وزوجـه امـیـرالمـؤ مـنـیـن ومـادر حـسن وحسین علیهماالسّلام . وروایت شده که آن مخدّره فرمود خبر داد مرا پدر بزرگوارم که هرکه بر اووبـر مـن سـه روز سـلام کـند حق تعالى بهشت را بر اوواجب گرداند. گفتند به حضرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام کـه آیا در حیات شما؟ فرمود بلى ، و همچنین است بعد از ممات ما. وهـرگـاه زائر خـواسـت آن حـضـرت را زیـارت کـند در سه موضع زیارت کند: در خانه آن حـضـرت ودر روضـه ودر بـقـیـع . ولادت آن حـضـرت واقـع شـد پـنـج سـال بـعـد از مـبـعـث ، وبه رحمت خدا واصل شد بعد از پدر بزرگوار خود قریب به صد روز انتهى .(۴۵)

عـلامـه مـجـلسـى فـرمـوده : سـیـد بن طاوس (علیه الرحمه ) روایت کرده است که هرکه آن حضرت را زیارت کند به این زیارت که بگوید:
اَلسَّلامُ عـَلَیـْکِ ی ا سـَیِّدَهَ نـِسـاءِ العـالَمـیـن اَلسَّلامُ عَلَیْکِ ی ا و الِدَهَ الْحُجُجِ عَلَى النّاسِ اَجْمَعینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلوُمَهُ الْمَمْنوُعَهُ حَقُّه ا
پـس بـگـویـد: اَللّهـُمَّ صـَلِّ عـَلى اَمـَتـِکَ وَابـْنـَهِ نـَبـِیِّکَ وَ زَوْجـَهِ وَصـِىِّ نـَبـِیِّکـَ صَلوهً تَزْلفُه ا فَوْقَ زُلْفى عِب ادِکَ الْمُکْرَمینَ مِنْ اَهْلِ السَّمواتِ وَاَهْلِ الارَضَینَ.
پـس طـلب آمـرزش کـنـد از خـدا، حـقّ تـعـالى گـنـاهـان اورا بـیـامـرزد واورا داخل بهشت کند. واین زیارت مختصر معتبرى است وهمه وقت مى توان کردن .(۴۶)
مـؤ لف گـوید: که ما در کتاب (مفاتیح ) و(هدیه الزّایرین ) ثواب زیارت واختلاف در قـبـر آن حـضرت وکیفیت زیارت آن مظلومه را ذکر کرده ایم (۴۷) ودر این مختصر به همین قدر اکتفا مى کنیم .

وبدان که آن حضرت را چهار اولاد بوده امام حسن وامام حُسین وزینب کبرى و زینب صغرى که مـُکـَنـّات اسـت بـه امـّکـلثـوم (سلام اللّه علیهم اجمعین ) وفرزندى را حامله بوده که اورا پـیـغـمـبـر صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلّم مـُحـسـن نـامـیـده بـود وبـعـد از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وسلّم آن طفل را سقط فرمود.

شیخ صدوق فرموده : در معنى حدیث نبوى صلى اللّه علیه وآله وسلّم که به امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمود: اِنَّ لَکَ کَنْزا فِى الْجَنَّهِ وَ اَنْتَ ذُوقَرْنَیْها شنیدم که از بعض ‍ مشایخ خود که مى فرمود: این گنجى که پیغمبر صلى اللّه علیه وآله وسلّم فرموده به امیرالمؤ مـنین علیه السّلام که در بهشت دارد، این همان (مُحسن ) است که به واسطه فشار دَرِ خانه سِقط شد.

فـقـیـر گـویـد: کـه مـن مـصـائبـى کـه بـر حـضـرت زهـرا علیهاالسّلام وارد شده در کتاب مـخـصـوصـى ایـراد کـردم ونـامیدم آن را (بَیْتُ الاَحْزان فى مَصائِبِ سَیِّدَهِ النِّسْوان ). هـرکـه طـالب اسـت بـه آنـجـا رجـوع کـنـد، ایـن کـتـاب محل آن نیست . وَاللّه تَعالى الْمُوَفِّقُ وَهُوَ الْمُسْتَعان .

منتهی الامال//شیخ عباس قمی



۱ـ (مصباح المتهجّد) شیخ طوسى ص ۵۵۱، بیروت ، اعلمى .
۲ـ تاریخ پیامبران (حیاه القلوب ) ۳/۲۵۵ ـ ۲۵۶ ، چاپ سرور.
۳ـ دورى .
۴ـ (امالى شیخ صدوق ) ص ۶۹۰، مجلس ۸۷، حدیث ۹۴۷ .
۵ـ (الخصال شیخ صدوق ) ۲/۴۱۴، باب التسعه ، حدیث سوم .
۶ـ جلاء العیون ص ۱۶۲، چاپ سرور، قم .
۷ـ جلاء العیون ص ۱۶۵؛ (فضائل پنج تن ) آیت اللّه فیروز آبادى ۴/۹٫
۸ـ (معانى الاخبار) شیخ صدوق ص ۶۴، (روضه الواعظین ) ۱/۱۴۹ .
۹ـ (امالى شیخ مفید) ص ۳۰۵ ، مجلس ۴۱، حدیث ۳۴۸ .
۱۰ـ (امـالى شـیـخ مـفـیـد) ص ۱۵۹، (امـالى شـیـخ طوسى ) ص ۲۴، مجلس اول ، حدیث ۳۰٫
۱۱ـ (امالى شیخ طوسى ) ص ۴۰۰، مجلس ۱۴، حدیث ۸۹۲٫
۱۲ـ (الخرائج راوندى ) ۲/۵۳۰٫
۱۳ـ (مـنـاقـب ) ابـن شـهـر آشـوب ۳/۳۸۷ تـحـقیق : دکتر بقاعى ؛ (الخرائج راوندى ) ۲/۵۳۷ .
۱۴ـ (قرب الاسناد حمیرى ) ص ۵۲، حدیث ۱۷۰ .
۱۵ـ (علل الشرایع ) شیخ صدوق ص ۱۸۱ .
۱۶ـ سوره ضحى (۹۳)، آیه ۵ .
۱۷ـ (مـنـاقب آل ابى طالب ) ابن شهر آشوب ۳/۳۹۰، تحقیق : دکتر بقاعى ؛ (کنز العمّال ) ۶/۲۹۵ چاپ حیدر آباد.
۱۸ـ (بحارالانوار) ۴۳/۷۶ .
۱۹ـ سوره آل عمران (۳)، آیه ۳۴ .
۲۰ـ (بحارالانوار) ۴۳/۸۴ .
۲۱ـ (حلیه الاولیاء) ۲/۴۱ .
۲۲ـ (الکافى ) ۶/۳۶۷ .
۲۳_ (نوادر راوندى ) ص ۱۱۹، حدیث ۱۲۶و۱۲۷ .
۲۴- (نوادر راوندى ) ص ۱۹، حدیث ۱۲۶و۱۲۷
۲۵ـ (بحار الانوار) ۸۵/۳۳۲٫
۲۶ـ (بحار الانوار) ۴۳/۶۷ .
۲۷ـ (ناسخ التواریخ ) ۴/۱۴۹، رحلى ، چاپ امیرکبیر.
۲۸ـ (خـلاصـه الاذکـار) ص ۴۵ ـ ۴۶، نـسخه خطى کتابخانه مسجد اعظم به شماره ۳۰۰۹٫
۲۹ـ
۳۰ـ عـلامـه مـجـلسـى ؛ در (جـلاء العـیـون ) ایـن قول را اصح واَشْهَر میان علماى امامیه دانسته است . ر.ک : (جلاء العیون ) ص ۲۷۹٫
۳۱ـ (الکـافـى ) ۱/۴۵۹، بـاب (مـولد الزهرا علیهاالسّلام )، حدیث سوم ؛ (روضه الواعظین ) ۱/۱۵۲٫
۳۲ _ سوره یوسف (۱۲) ، آیه ۸۵و۸۶٫
۳۳ـ (الخصال ) شیخ صدوق ۱/۲۷۲، باب الخمسه ، حدیث ۱۵٫
۳۴ـ (روضه الواعظین ) فتال نیشابورى ۱/۱۵۱٫
۳۵ـ در ایـن حال حضرت امام حسن وامام حسین علیهماالسلام الخ . در روایت دیگر اسـت کـه اسـمـاء گـریـبـان خود را چاک زد واز نزد فاطمه علیهاالسّلام بیرون شد، حسنین علیهماالسلام اورا ملاقات کردند فرمودند: اى اسماء!مادر ما کجا است ؟ اسماء سکوت کرد! آن دوبـزرگـوار داخـل بـیـت شدند ودیدند که مادرشان خوابیده است ، جناب امام حسین علیه السـّلام نزدیک شد و حرکت داد آن حضرت را دید که از دنیا رفته است فَق الَ ی ا اَخ ا آجَرَ اللّه فـی الْو الِدَه گـفـت : اى بـرادر! خـدا اَجـر دهـد ترا در مصیبت والده ؛ پس امام حسن علیه السّلام خود را روى مادر افکند الخ . (شیخ عباس قمى رحمه اللّه ).
۳۶ـ الممات قلیلٌ (نسخه بدل ).
۳۷ـ فاطما بعد احمد (نسخه بدل ).
۳۸ـ ترجمه (کشف الغمه ) ۲/۱۶۴٫
۳۹ـ (روضه الواعظین ) ۱/۱۵۱ ـ ۱۵۲ .
۴۰ـ (الکافى ) ۱/۴۶۱، باب (مولد الزهرا علیهاالسّلام )، حدیث نهم .
۴۱ـ (مـنـاقـب آل ابـى طالب ) ابن شهر آشوب ۳/۴۱۴٫ این اشعار از قاضى ابوبکر محمّد بن ابى قریعه البغدادى است :
ی ا مَنْ یُسائل دائبا

عن کلّ مُعضلهٍ سخیفهٍ

لاتکشفنَّ معغطّاءً

فلربّما کشفت جیفه

انّ الجواب لحافر

لکنّنی اءخفیه خیفه

لولااعتداء رعیّه

اءلقى سیاستها الخلیفه

وسیوف اءعداء بها

هاماتنا اءبدا نقیفه

لنشرت من اءسرار آل

محمّد جملاً طریفه

یغنیکم عمّا رواه

مالک وابوحنیفه

واءریتکم اءنّ الحسین

اءصیب فی یوم السقیفه

وَ لاَِىٍّّ حال لُحّدتْ

باللّیل فاطمه الشریفه

ولما حَمَتْ شیخیکم

عن وطی حجرتها المنیقه

اءُوّه لِبِنْتِ محمّد

ماتت بغُصّتها اءسیفه

(بحارالانوار) ۴۳/۱۹۰٫ (شیخ عباس قمى رحمه اللّه ).
۴۲ـ (امالى شیخ طوسى ) ص ۱۰۹، مجلس چهارم ، حدیث ۱۶۶٫
۴۳ـ سوره طه (۲۰)، آیه ۵۵٫
۴۴ـ (مصباح الانوار) ص ۲۶۰، نسخه خطى کتابخانه آیت اللّه مرعشى .
۴۵ـ (الدروس الشـرعـیـه ) شـهـیـد اول ۲/۶ .
۴۶ـ (بحار الانوار) ۱۰۰/ ۱۹۸٫
۴۷ـ (مـفـاتـیـح الجـنـان ) بـاب سـوم ، فصل سوم .

Show More

One Comment

  1. سلام ببخشید مزاحم میشم یه سوال در باره این مطلب داشتم آقای عباس قمی گفته اند که در این مطالب که خانوم فاطمه زهرا (ص) وفات کردن شهید نشدند درسته خواهشا تو ضیح بدین به ایمیلم ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=