متکلمان نیمه نخست قرن دوم که بهسبب قَدَری بودن و قول به خلق قرآن مشهور است. در باره اصل و نسب وی اختلافنظر وجود دارد. ثعالبی (ص ۴۳) او را از موالی بنیمروان، سمعانی (ج ۲، ص ۶۶) از موالی سُوَیدبن غَفْلَه، ابننباته (ص ۱۸۵) از موالی بنیحَکَم، و ابنکثیر (ج ۹، ص ۲۴۶) از موالی ثوریین/ ثوریان دانستهاند. ابنتَیمیه (۱۳۹۲، ج ۱، ص ۲۷۷) او را جذریالاصل معرفی کرده است. اصل او را غالباً از حَرّان (همو، ۱۴۰۶، ج ۲، ص ۱۹۲؛ ذهبی،۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه ، ص ۳۳۷؛ ابوحامدبن مرزوق، ص ۹) و گاهی از خراسان (ابنکثیر، ج ۹، ص ۳۸۲؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «ابندرهم») دانستهاند که ممکن است خراسان هم تصحیف حَرّان باشد ( رجوع کنید به اس ، ج ۲، ص ۴۵۱، پانویس).
گاهی نیز اصل او از همدان دانسته شده است ( رجوع کنید به طبری، ج ۶، ص ۵۹۱؛ ابنکثیر، ج ۹، ص ۲۴۶). در باره تاریخ و محل تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست، همین قدر میدانیم که تا پیش از بیان آرای خود در باره صفات خدا و خلق قرآن ( رجوع کنید به ادامه مقاله)، در دمشق زندگی میکرده و در ایام خلافت هشام بن عبدالملک (حک : ۱۰۵ـ ۱۲۵)، بهسبب نامقبول بودن نظرهایش، تحت تعقیب قرار گرفته و به کوفه گریخته است ( رجوع کنید به ابناثیر، ج ۵، ص ۲۶۳؛ ابنکثیر، ج ۹، ص ۳۸۲).
جعد دایی و مربی مروانبن محمد، آخرین خلیفه اموی، و نیز مربی فرزندش بود. از اینرو، مروان به جعدی شهرت یافته است ( رجوع کنید به ابنندیم، ص ۴۰۱؛ ابنعساکر، ج ۵۷، ص ۳۲۸؛ ابناثیر، ج ۵، ص ۴۲۹؛ ذهبی، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه ، همانجا؛ همو، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۵، ص ۴۳۳؛ ابننباته؛ ابنکثیر، همانجاها؛ قلقشندی، ج ۱، ص ۱۶۲؛ برای نقد نسبت خانوادگی جعد و مروان رجوع کنید به خالدالعلی، ص ۴۸).
جعد از شاگردان و ارادتمندان وَهْب بن مُنَبّه * بود ( رجوع کنید به ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۴۷؛ ابنکثیر، همانجا). ممکن است جعد قول به قدر را از وهب گرفته باشد، چرا که بنا بر گزارشها، وهْب مدتی بر این نظر بوده و کتابی هم در باره قدر نوشته بوده است (رجوع کنید به ابنعساکر، ج ۶۳، ص ۳۸۵ـ۳۸۶)؛ اما، نظر وهب تغییر کرده، در حالیکه جعد قدری باقی مانده است. همچنین طبق گزارشهای موجود، وهب در باره توجه فوقالعاده جعد به مسئله صفات خدا هشدار داده و او را از غور در این مسئله منع نموده بود ( رجوع کنید به ذهبی، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه ، ص ۳۳۸؛ ابنکثیر، همانجا).
جعد مدتی زندانی بود و پیش از سال ۱۲۵، احتمالاً در سال ۱۲۴ یا ۱۲۰، ظاهراً بهسبب عقاید غیرمتعارفش، و چهبسا به علل سیاسی، به امر هشامبن عبدالملک و به دست خالدبن عبداللّه قسری *، والی کوفه، در ملاعام بهقتل رسید ( رجوع کنید به بخاری، ص ۲۹ـ ۳۰؛ دارمی، ص ۴، ۱۰۰؛ ابناثیر، ج ۵، ص ۲۶۳؛ ابنتیمیه، ۱۳۹۲، همانجا؛ ذهبی، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ه ، ص۳۳۷ـ ۳۳۸؛ همو، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۵، ص۴۳۳؛ ابنکثیر، همانجا؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا). اگر زمان حکومت خالد برکوفه سالهای ۱۰۵ تا ۱۲۰ بوده باشد و جعد در ۱۲۴ کشته شده باشد، در اصالت داستان نحوه قتل او، که در روز عید قربان و به صورت قربانی کردن جعد بوده، میتوان تردید کرد؛ اما، چون در ذکر دقیق سالها ممکن است اشتباه شده باشد و ماجرای جعد و خالد بارها نقل شده است، این گزارش را فیالجمله باید درست تلقی کرد (برای اطلاعات بیشتر در باره زندگی جعد رجوع کنید به خالدالعلی، ص ۴۷ـ۵۳).
در منابع، عقاید مختلفی به جعد نسبت داده شده است. این عقاید را میتوان ذیل دو عنوان کلی تقسیم کرد: قول به قَدَر و میل به تنزیه مطلق.
جعد قائل به قَدَر (در اینجا یعنی اختیار مطلق انسان) بود و از پیشگامان این اندیشه در عالم اسلامی محسوب میشود ( رجوع کنید به بغدادی، ص ۱۹؛اسفراینی، ص ۱۳؛ابنجوزی، ص ۱۱۸؛ابناثیر، ج ۵، ص ۴۲۹؛قس حیدر، ج ۲، جزء ۳، ص ۱۲۲، که قدر را در اینجا به معنای جبر گرفته که اشتباه است). اقوال دیگری که به جعد نسبت داده شده، همگی روایتهایی از قول او به قدر است از جمله اینکه او پدر را خالق حقیقی و خدا را خالق مجازی طفل میدانسته، یا به وجود آمدن جانوران کوچک در گوشت فاسد را نشانه قدرت انسان در به وجود آوردن آنها میشمرده، یا اینکه ایجاد خمر را که اسباب معصیت است، نه فعل خدا که فعل بشر به حساب میآورده است ( رجوع کنید به بغدادی، ص ۲۷۹؛ابنحزم، ج ۵، ص۷۰؛برای توضیحات بیشتر در باره آرای جعد و نسبت او با اندیشه قدری رجوع کنید به جهانگیری، ص ۳ـ۶). حتی این نظر جعد را که نظر (تفکر) اوّلی که معرفت از آن حاصل میشود، فعلی بدون فاعل است ( رجوع کنید به بغدادی، همانجا؛اسفراینی، ص ۸۲)، میتوان بر مبنای تمایل او به کاملاً مختار دیدن انسان تفسیر کرد، چرا که با فاعل نداشتن این تفکر اولیه، انتساب آن به خداوند منتفی میشود.
تمایل جعد به تنزیه مطلق در دو مسئله به صورت بارز نمایان است، یکی نظر او در باره خلق قرآن و دیگر آرای او در باره صفات خدا. در هر دو این مسائل آرای او پیشاهنگ آرای جَهْمیه * و معتزله * است.
جعد نظریه خلق قرآن را مطرح و ازلی و قدیم بودن آن را رد کرده است ( رجوع کنید به ابناثیر، ج ۷، ص ۷۵؛ابنتیمیه، ۱۳۸۹، ج ۱، ص ۱۵۶، ۱۶۲؛برای توضیح در باره ابننظریه و آرای دیگران رجوع کنید به ابنتیمیه، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۳، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۹، ج۲، ص ۱۱۱؛
ذهبی، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه ، ص ۳۳۷؛ابنکثیر، همانجا؛برای توضیحات بیشتر در باره نظر جعد در باره خلق قرآن رجوع کنید به مادلونگ، ص ۱۰۷ـ ۱۰۸).
همچنین گفته شده که او صفات خداوند، به ویژه صفت متکلم، را نفی میکرد و نخستین کسی است که در اسلام چنین رأیی داشته است ( رجوع کنید به ابنتیمیه، ۱۳۹۲، ج ۱، ص ۲۷۷؛همو، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۳۱۲، ج ۶، ص ۲۶۶؛ذهبی، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه ، همانجا). از توضیحاتی که در منابع آمده میتوان دریافت که او از نسبت دادن صفاتی به خدا که میتوانسته جنبه تشبیهی داشته باشد (مانند تکلم) پرهیز داشته است. نفی دوستی ابراهیم با خداوند را، که در منابع مربوط به ماجرای قتل او از قول خالدبن عبداللّه قسری به آن اشاره شده، و نیز انکار استوای خداوند بر عرش ( رجوع کنید به ابنتیمیه، ۱۳۹۲، ج ۱، ص ۱۲۷) را نیز باید بر اساس همین رویکرد تنزیهی تفسیر کرد.
عقاید جعد، که در زمان خودش بدعت محسوب میشده، سبب شده است او را زندیق و حتی مانوی مسلک بدانند ( رجوع کنید به ابنندیم، ص ۴۰۱؛ثعالبی، ص ۴۴؛ابنعساکر، ج ۹، ص ۱۷۶؛ابناثیر، ج ۵، ص ۴۲۹؛ذهبی، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه ، همانجا). همچنین آرای او را با سلسلهای از اشخاص به یهودیان پیوند دادهاند ( رجوع کنید به ابناثیر، ج ۷، ص ۷۵؛
ابنکثیر، همانجا). اینگونه تحلیلها را میتوان افسانههای برساخته مخالفان دانست ( رجوع کنید به مادلونگ، ص ۹۹ـ۱۰۰).
عقاید جعد بیواسطه بر جَهْم بن صَفْوان، پیشاهنگ فرقه جهمیه، اثر داشته ( رجوع کنید به بخاری، ص۳۰؛ابنتیمیه، ۱۳۹۲، ج ۱، ص ۴۴۸؛ابنکثیر، همانجا) و او موضع تنزیهی خود و قول به خلق قرآن را از او گرفته است؛اما، در زمینه قدر جهم با جعد موافق نبوده و از مُجَبِّره * (گروهی که به جبر انسان معتقد بودند) محسوب میشده است ( رجوع کنید به جهمیه * ).
معتزله علاوه بر مسائل خلق قرآن و صفات خدا، در مسئله قدر و اختیار نیز ادامهدهنده راه جعد محسوب میشوند (در باره مسئله اختیار از نظر معتزله رجوع کنید به بوعمران، ۱۳۸۲ ش؛نیز رجوع کنید به معتزله * ).
در برخی منابع، به جعدیانی اشاره شده است که عقاید تشبیهی داشته و از فرق خوارج دانسته شدهاند. این گروه را نباید با پیروان جعدبن درهم اشتباه کرد ( رجوع کنید به مشکور، ذیل «جعدیه»).
منابع:
(۱) ابناثیر؛
(۲) ابنتیمیه، بیان تلبیس الجهمیه فی تأسیس بدعهم الکلامیه، او، نقض تأسیس الجهمیه، چاپ محمدبن عبدالرحمانبن قاسم، [ بیجا ( : مؤسسه قرطبه، ) ? ۱۳۹۲ (؛
(۳) همو، جامعالرسائل، ج ۱، چاپ محمدرشاد سالم، رساله ۱۰: رساله فی الجواب عمَّن یقول ان صفات الرب تعالی نسب و اضافات و غیرذلک ، قاهره ۱۳۸۹/۱۹۶۹؛
(۴) همو، درء تعارض العقل و النقل، چاپ محمدرشاد سالم، ) ریاض ( ۱۳۹۹ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۳؛
(۵) همو، منهاج السنه النبویه، چاپ محمدرشاد سالم، ) حجاز ( ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۶) ابنجوزی، تلبیس ابلیس، چاپ سید جمیلی، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۷) ابنحزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۸) ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق ، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۹) ابنکثیر، البدایه و النهایه، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۰) ابننباته، کتاب سرح العیون: شرح رساله ابنزیدون، ) قاهره ۱۹۲۹ (؛
(۱۱) ابنندیم؛
(۱۲) ابوحامدبن مرزوق، التوسل بالنبی و بالصالحین، استانبول ۱۳۶۵ ش؛
(۱۳) شهفوربن طاهر اسفراینی، التبصیر فیالدین و تمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین، چاپ محمدزاهد کوثری، قاهره ۱۳۵۹/۱۹۴۰؛
(۱۴) محمدبن اسماعیل بخاری، خلق افعال العباد، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۱۵) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره: مکتبه محمدعلی صبیح و اولاده، ) بیتا. (؛
(۱۶) بوعمران، مسئله اختیار در تفکر اسلامی و پاسخ معتزله به آن ، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران ۱۳۸۲ ش؛
(۱۷) عبدالملکبن محمد ثعالبی، لطائف المعارف ، چاپ ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، ) قاهره ? ۱۳۷۹/۱۹۶۰ ]؛
(۱۸) محسن جهانگیری، «قدریان نخستین»، معارف، دوره ۵، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۶۷)؛
(۱۹) اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۰) خالد العلی، جهم بن صفوان و مکانته فی الفکر الاسلامی ، بغداد ۱۹۶۵؛
(۲۱) عثمانبن سعید دارمی، کتاب الردّ علی الجهمیه، چاپ یوستا ویتستام، لوند ۱۹۶۰؛
(۲۲) محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲۳) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸؛
(۲۴) سمعانی؛
(۲۵) طبری، تاریخ (بیروت)؛
(۲۶) احمدبن علی قلقشندی، مآثر الانافه فی معالم الخلافه، چاپ عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت ۱۹۸۰؛
(۲۷) ویلفرد مادلونگ، مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانه، ترجمه جواد قاسمی، مشهد ۱۳۷۵ ش؛
(۲۸) محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی ، مشهد ۱۳۶۸ ش؛
(۲۹) EI 2, s.v. “Ibn Dirham” (by G. Vajda);
(۳۰) Josef van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra: eine Geschichte des religiosen Denkens im fruhen Islam , Berlin 1991-1997.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۰