محمد بن ابراهیم شیرازى ملقب به صدرالمتالهین و مشهور بهملا صدرا در حدود سال ۹۷۹ یا ۹۸۰ هجرى در شیراز دیده به جهانگشوده و بواسطه محیط خانوادگى خود که از اقوام با نفوذ و ثروتمندفارس بودند و استعداد فوقالعادهاى که از همان اوان کودکى خود دارابوده از تحصیل و تعلیم شایسته اى برخوردار شده و همانند دیگران مراحل اولیه تحصیل را در مکتب خانه شروع کرده و پیش ملا احمدنامى به آموختن قرآن و صرف و نحو پرداخته و بعد از طى اینمراحل، براى تکمیل تحصیلات خود عازم اصفهان که در آن زمانمرکزیت علمى و سیاسى ایران را داشته، گردید.
صدرالدین در اصفهان نخست نزد شیخ بهاءالدین عاملى(شیخ بهائى)به تحصیل علوم نقلى پرداخته تا به حدى که به درجه اجتهادنائل گشته و از استاد خود به روش سنتى و معمول حوزه هاى دینى نقل حدیث مى کرده است.
وى در ذیل نقل و شرح حدیث اول از باب العقل و الجهل اصولکافى سلسله اسانید خود را از طریق شیخ بهائى و میرداماد اینگونه مى آورد:
«حدثنی شیخی و استاذی و من علیه فی العلوم النقلیه استنادی،عالم عصره و شیخ دهره بهاء الحق و الدین محمد العاملی الحارثیالهمدانی – نور الله قلبه بالانوار القدسیه – عن والده الماجد المکرم،و شیخه الممجد المعظم، الشیخ الفاضل الکامل حسین بنعبدالصمد – افاض الله على روحه الرحمه و الرضوان، و اسکنهدارالجنان – عن شیخه الجلیل و استاذه النبیل عماد الاسلام و فخرالمسلمین الشیخ زین المله و الدین العاملی – طاب ثراه و جعلالجنه مثواه – عن الشیخ المعظم المفخم و المطاع المؤید المکرمعالی النسب، سامی اللقب، المجدد للمذهب، علی بن عبدالعالیالکرکی – قدس الله روحه – عن الشیخ الورع الجلیل علی بن هلالالجزائری عن الشیخ العالم العابد احمد بن فهد الحلی، عن الشیخعلی بن الخازن الحائری، عن الشیخ الفاضل و النحریر الکاملالسعید الشهید محمد بن مکی – اعلى الله رتبته – [حیلوله] و عنالشیخ زین المله والدین، عن الشیخ الفاضل علی بن عبدالعالیالمیسی – روحالله روحه بالفیض القدسی – عن الشیخ السعیدمحمدبن داود المؤذن البحرینی، عن الشیخ الکامل ضیاء الدینعلی عن والده الافضل الاکمل المحقق المدقق الجامع بینالفضیلتین، الحاوی للمنقبتین، رتبه العلماء و درجه الشهداء، الشیخشمسالدین محمد بن مکی – رفع الله قدره، و اکمل فی سماءالرضوان بدره -[حیلوله] واخبرنى وسیدی وسندی واستاذیواستنادی فی المعالم الدینیه، والعلوم الالهیه، والمعارف الحقیقیه،والاصول الیقینیه السید الاجل الانور، العالم المقدس الازهر،الحکیم الالهی والفقیه الربانی، سید عصره و صفوه دهره، الامیرالکبیر و البدر المنیر، علامه الزمان اعجوبه الدوران، المسمىبمحمد، الملقب بباقر الداماد الحسینی – قدس الله عقله بالنورالربانی – عن استاذه و خاله المکرم المعظم الشیخ عبدالعالی -رحمه الله – عن والده السامی المطاع المشهور اسمه فی الافاقوالاصقاع، الشیخ علی بن عبدالعالی مسندا بالسند المذکور و غیرهالى الشیخ الشهید محمد بن مکی – قدس سره – عن جماعه منمشایخه، منهم الشیخ عمیدالدین عبدالمطلب الحسینی، والشیخالاجل الافضل فخر المحققین ابوطالب محمد الحلی و المولىالعلامه مولانا قطب الدین الرازی، عن الشیخ الاجل العلامه آیهاللهفی ارضه جمال المله و الدین ابیمنصور الحسن بن مطهرالحلی – قدس الله روحه – عن شیخه المحقق رئیس الفقهاءوالاصولیین نجم المله والدین ابی القاسم جعفر بن الحسن بن سعیدالحلی، عن السید الجلیل النسابه فخار بن معد الموسوی، عنشاذانبن جبرئیل القمی، عن محمد بن ابی القاسم الطبری، عنالشیخ الفقیه ابی علی الحسن، عن والده الاجل الاکمل شیخ الطائفهمحمدبن الحسن الطوسى – نورالله مرقده – [ح]و عن العلامه جمالالمله والدین عن استاذه افضل المحققین سلطان الحکماء والمتکلمین خواجه نصیر المله و الحکمه و الحقیقه و الدین محمدالطوسی – روح الله روحه بالنور القدوسی – عن والده محمد بنالحسن الطوسی، عن السید الجلیل فضل الله الراوندی، عن السیدالمجتبى بن الداعی الحسینی، عن الشیخ الطوسی، عن الشیخالاعظم الاکمل المفید محمد بن محمد بن النعمان الحارثی – سقىالله ثراه – عن الشیخ الاجل ثقه الاسلام و قدوه الانام محمد بنعلی بن بابویه القمی – اعلى الله مقامه – عن ابی القاسم جعفر بنقولویه، عن الشیخ الجلیل ثقه الاسلام سند المحدثین ابی جعفرمحمد بن یعقوب الکلینی…» (۳) .
صدرالدین پس از طى مدارج عالى در علوم منقول به شاگردى میرداماد درآمده و رموز حکمت و فلسفه را در طول سالیانى چند درمحضر وى آموخته و به مراحل بلندى در میان همگنان خود نائلشده تا حدى که استاد زبان به ستایش شاگرد گشوده و در یکى ازرباعیات خود در منزلت علمى وى سرود:
صدرا بگرفت فضلت اوج از گردون.
بر علم تو داده استخراج افلاطون.
در مسند تحقیق نیامد مثلت.
یک سر زگریبان طبیعت بیرون.
ملا صدرا بعد از تکمیل تحصیلات در رشتههاى متعارف آنروزگار که در حقیقت مرحله اولیه از مراحل زندگانى وى را تشکیلمىدهد، به علت مخالفت عدهاى از علماى ظاهربین ناچار شده که اصفهان را ترک گوید و براى تزکیه نفس و سیر و سلوک معنوى به قریهکهک در نزدیکى قم پناه برد.
مورخان و تراجم نگاران از اساتیدى که راهبر ملا صدرا به علوم باطنى و تعلیمات صوفیانه باشد، گزارشى ندادهاند و معلوم نیست کهوى از چه کسانى اصول عرفانى را آموخته است، اما قدر مسلم ایناست که ورود به دریاى بیکران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتى ازاین علوم که در جاى جاى نوشته جات ملا صدرا به چشم مىخورد،بدون تعلیم و تعلم از اساتید فن میسور وى نبوده و اگر چهصدرالمتالهین جزو هیچ کدام از سلسلههاى صوفیه وارد نشده، ولىدر آشنایى با عرفان و بالخصوص عرفان نظرى محیى الدین بن عربىکه در آثار وى همانند کتابهاى سیدر حیدر آملى رنگ تشیع به خودگرفته است، دست در دست استاد کار آزمودهاى داشته است.
دوران خلوت گزینى و سلوک معنوى صدرالمتالهین که دوره دوماز دوران زندگى وى را شامل مىشود، فتسال و بنابه قولى پانزدهسال به طول کشید تا اینکه ملا صدرا در اثر ریاضات شرعى و عباداتعارفانه به شهود و کشف حقایق و علم حضورى نائل آمد، همچنانکهخود مىنویسد:
«فلما بقیت على هذا الحال من الاستتار والانزواء والخمولوالاعتزال زمانا مدیدا، و امدا بعیدا، اشتعلت نفسی لطولالمجاهدات اشتعالا نوریا، و التهب قلبی لکثره الریاضات التهاباقویا، ففاضت علیها انوار الملکوت، و حلتبها خبایا الجبروت،ولحقتها الاضواء الاحدیه، وتدارکتها الالطاف الالهیه، فاطلعت علىاسرار لم اکن اطلع علیها الى الآن، وانکشف لی رموز لم تکنمنکشفه هذا الانکشاف من البرهان، بل کلما علمته من قبل البرهانعاینته مع زوائد بالشهود والعیان من الاسرار الالهیه والحقائقالربانیه، والوداع اللاهوتیه والخبایا الصمدانیه…» (۴) .
همزمان با دوران خلوت گزینى، آوازه آخوند کم کم عالمگیرشده و به دنبال تاسیس مدرسه خان در شیراز و درخواست والىشیراز، ملاصدرا به وطن خود بازگشته و در مرحله سوم زندگیش تاپایان عمر به تعلیم و تدریس افکار و یافتههاى متعالیه خود اشتغال واهتمام ورزید.
صدرالمتالهین در کنار کارهاى تحقیقاتى موفق شد شاگرداننامدارى همچون فیض کاشانى، فیاض لاهیجى، حسین تنکابنى و …را در عرصههاى مختلف علمى و فلسفى تربیت نماید که هر کدام ازاین بزرگان در تاریخ علوم دینى و فلسفه و عرفان اسلامى، از جایگاهویژهاى برخوردارند. ملا صدرا على رغم مشاغل تدریسى و تالیفى ازعالمان زاهد و عابد روزگار خود بشمار مىرفته و بر حسب گزارشتذکره نویسان در طول عمر خویش، هفتبار پیاده به زیارت حج رفتهتا اینکه در سال ۱۰۵۰ قمرى(۱۶۴۰میلادى) در بازگشت از هفتمینسفر خانه خدا در بصره به جوار حق تعالى شتافت .
آثار و تالیفات ملا صدرا
ملا صدرا همانند فیلسوفان دیگر از کثرت تالیف برخوردار بودهو منظومه فلسفى خود را در شکلهاى موجز و مفصل در مکتوباتمختلفى به یادگار گذاشته است. تمامى نوشتههاى صدرا دربارهالهیات فلسفى و امور عامه وعلم النفس بوده که با نثرى بسیار فصیح وروشن تحریر شده و نسبتبه آثار فلسفى کسانى چون میرداماد، براىخواننده سهلتر مىنماید.
نوشته هاى ملا صدرا با توجه به محتواى آنها بدین شرح قابلبخش بندى است:
الف – نوشته هاى دینى (۵) :
۱ – [رساله فی] اثبات البارئ..
۲ – اسرار الآیات و انوار البینات.
۳ – تفسیر القرآن الکریم.
۴ – حاشیه بر رواشح السماویه (میرداماد)..
۵ – الحکمه العرشیه.
۶ – خلق الاعمال.
۷ – دیباچه عرش التقدیس (میرداماد)..
۸ – شرح الاصول من الکافی.
۹ – القضاء و القدر.
۱۰ – [رساله] الکفر و الایمان..
۱۱ – المبدا و المعاد.
۱۲ – متشابهات القرآن.
۱۳ – المظاهر الالهیه فی اسرار العلوم الکمالیه.
۱۴ – مفاتیح الغیب.
۱۵ – الواردات القلبیه فی معرفه الربوبیه.
ب – نوشته هاى فلسفى:
۱ – اتحاد عاقل و معقول..
۲ – اتصاف الماهیه بالوجود.
۳ – اجوبه المسائل الجیلانی.
۴ – اجوبه المسائل النصیریه.
۵ – اجوبه المسائل بعض الخلان.
۶ – اکسیر العارفین فى معرفه الحق و الیقین.
۷ – ایقاظ النائمین.
۸ – التشخص.
۹ – تعلیقات شرح حکمه الاشراق.
۱۰ – تعلیقات على الالهیات من الشفاء.
۱۱ – حدوث العالم.
۱۲ – الحشر.
۱۳ – الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه.
۱۴ – سریان نور وجود الحق فی الموجودات.
۱۵ – سه اصل.
۱۶ – شرح الهدایه الاثیریه.
۱۷ – الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه.
۱۸ – الرساله القدسیه فی اسرار النقطه الحسیه.
۱۹ – کسر اصنام الجاهلیه.
۲۰ – لمیه اختصاص المنطقه بموضع معین من الفلک..
۲۱ – المزاج..
۲۲ – المسائل القدسیه.
۲۳ – المشاعر.
۲۴ – المعاد الجسمانی (زاد المسافر).
ج – نوشته هاى منطقى:
۱ – التصور و التصدیق.
۲ – اللمعات المشرقیه فی المباحث المنطقیه.
د – نوشته هاى منحول و مشکوک:
گذشته از نوشتههاى بالا، در تحقیقات جدید صدرا شناختىعدهاى از رسالات و مکتوبات قبلى را که تصور مىشد از صدرا باشد،منحول و مشکوک تشخیص داده و فهرست ذیل را اکثر محققان دررابطه با آثار ملا صدرا، منحول دانستهاند:
۱ – اثبات شوق الهیولى للصوره.
۲ – آداب البحث و المناظره.
۳ – [رساله فی] اثبات واجب الوجود.
۴ – [رساله فی] اجوبه الاسئله.
۵ – الامامه.
۶ – [رساله فی] بحث المغالطات.
۷ – [رساله فی] بدء وجود الانسان.
۸ – [رساله فی] تجرید مقالات ارسطو.
۹ – حاشیه انوار التنزیل.
۱۰ – حاشیه رواشح السماویه.
۱۱ – حاشیه الروضه البهیه.
۱۲ – رساله فارسى.
۱۳ – حاشیه شرح التجرید.
۱۴ – [رساله فی] رموز القرآن.
۱۵ – شبهه الجذر الاصم.
۱۶ – شرح حدیث نبوى (ص): خلق الله الارواح..
۱۷ – طرح الکونین.
۱۸ – [رساله فی] الفوائد.
۱۹ – القواعد الملکوتیه.
۲۰ – [رساله فی] المباحث الاعتقادیه.
۲۱ – [رساله] المسائل القدسیه.
غیر از آثار و تالیفاتى که فهرستشدند، از ملا صدرا تعدادىمثنوى و رباعى باقى مانده که بخشى از آنها به پیوست رساله سه اصلو بمناسبت چهار صدمین سالگرد تولد آخوند، به اهتمام سید حسیننصر منتشر شدهاند.
همچنین سه نامه از ملا صدرا خطاب به استاد خود میردامادبدست آمده که یکى از آنها را استاد آشتیانى در شرح حال و آراءفلسفى ملاصدرا درج کردهاند.
منابع نظریات ملاصدرا
در قرن دهم حکمت الهى به وسیله صدر المتالهین دگرگونیىیافت که مىتوان آن را یک «جهش» در فلسفه اسلامى نامید. (۶) .
ملاصدرا بر پایه افکار فلاسفه و عرفاى پیش از خویش و براساس تعالیم دینى که در آیات الهى و روایات پیغمبر اکرم(ص) و ائمهاطهارعلیهمالسلام آمده بود، موفق به پىریزى مکتب فلسفى خود شده و آن را درمقابل نحله هاى فلسفى پیشین «حکمت متعالیه» (۷) نامید. استاد سیدجلال الدین آشتیانى درباره فلسفه ملاصدرا مى نویسد:
«قبل از ملاصدرا بین متصدیان معرفت حقایق و محققان از اهل افکار و انظار و آرا و متخصصان در علوم حقیقیه از عرفا و مشایخ صوفیه، و فلاسفه مشاء و اشراق اختلاف نظر عمیق وجود داشت وهر یک از این فرق به اثبات طریقه خود و نفى ممشاى دیگرانمى پرداخت… ملاصدرا به واسطه غور در کتب فلسفى اعم ازاشراقى و مشائى و تدبر در علوم اهل کشف واحاطه بر ماثورات واراده در شریعت حقه محمدیه و سیر کامل در افکار افلاطونیان جدید و قدیم و بالجمله اطلاع کافى از جمیع مشارب و افکار، خودمؤسس طریقه اى شد که بر جمع مشارب و مآرب فلسفى ترجیح دارد. افکار عمیق شیخ رئیس وسایر اتباع مشاء و آراى افلاطونیان جدید و تحقیقات عمیق و ژرف متصوفه، آرا و افکار حکماىاشراقى و رواقى در کتب تحقیقى او هضم شده است و سعه افکار وتحقیقات او همه را فرا گرفته…». (۸) .
بنابراین، منابع و مآخذ افکار آخوند را مى توان در چهار مبدااساسى جستجو کرد که عبارتند از:
۱ – فلسفه مشاء و به خصوص افکار ابن سینا (۳۷۰ – ۴۲۸ ه) کهبه صورت ترکیبى از فلسفه یونان و آراى نو افلاطونى در میان اندیشمندان مسلمان منشا فلسفه مشائى اسلامى را تشکیل مى داد.
۲ – حکمت اشراق که در قرن ششم به دست شیخ شهاب الدین سهروردى (۵۴۹ – ۵۸۷ ه) با انتقاد از فلسفه مشاء و بر پایه اندیشه هاى فلسفى حکماى ایران باستان به وجود آمده بود.
۳ – مکتب عرفانى محیىالدین عربى (۵۶۰ – ۶۳۸ ه) کهدربردارنده جنبه هاى نظرى یافته هاى شهودى بوده و شکل تکامل یافته اى از تصوف را عرضه داشته بود.
۴ – تعالیم اسلام که در منابع دینى به آنها اشاره شده و در حقیقتاساس حکمت را در میان مسلمانان تشکیل مى دادند.
مبادى افکار ملاصدرا
ملاصدرا بعد از کاوش در افکار فلسفى پیشینیان، اساس«حکمت متعالیه» را در چند اصل محورى و مبنایى بنیان کرد که اهم آنها عبارتند از:
۱ – اصالت وجود: هر چیز واقعیت دارى به تحلیل ذهنى داراى دوحیثیتبوده که از آنها به وجود و ماهیت تعبیر شده است، حیثیتوجودى وجه مشترک اشیا را تشکیل داده و حیثیت ماهوى سببتمایز شىء از شىء دیگر بوده و غیر از حیثیت وجودى است. در میانفلاسفه توجه به دوران امر بین اصالتیکى از دو حیثیتبه معنىتحقق خارجى آن و اعتباریت دیگرى که نسبت واقعیتخارجى به آنعرضى باشد، براى اولین بار توسط میرداماد مطرح شد و به واسطهانگارههاى اشراقى، وى قائل به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود شدکه ملاصدرا در ابتداى تحصیل خود پیرو استاد بوده، ولى در سیرتکامل علمى خویش قائل به اصالت وجود شده و آن را بر پایه دلایلمحکمى به اثبات رسانید. (۹) .
قبل از ملاصدرا مساله به شکل ابتدایى ذیل زیادتى وجود برماهیت در خارج مطرح بود که مختار عدهاى از مشائیان بوده وایرادات شیخ اشراق بر اصالت وجود – به آن معنى که از زیادتى درخارج مورد نظر بود – ناظر به توالى فاسده قائل به زیادتى بوده واصالتیکى از دو حیثیت (وجود، ماهیت) که از زمان صدر المتالهینمورد بحث واقع شده، در آن زمان مطرح نبوده است. صدر المتالهیندر بیان نظریه خود گوید:
«وجود سزاوارترین چیزى است که به تحقق در خارج; زیراماسواى وجود به سبب وجود متحقق و موجود در اعیان و در اذهاناست. پس اوست که به وسیله او هر صاحب حقیقتى به حقیقتخویش مىرسد، پس چگونه وجود امرى اعتبارى است چنان کهآنان که از مشاهده وجود محجوب ماندهاند چنین تصور کردهاند. ونیز به این علت که وجود، مجعول بالذات است نه آن چه که به نامماهیت نامیده مىشود.» (۱۰) .
وى سپس براهینى را در اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تقریرمىکند که بعضى از آنها تاسیسى بوده و برخى دیگر حلى. (۱۱) .
با اثبات اصالت وجود که سنگ بناى افکار ملاصدرا به شمارمى رود و به همین خاطر در میان بعضى از اندیشمندان، حکمت متعالیه به فلسفه وجودى نامیده مى شود، مساله تشکیک دروجودات (۱۲) به صورت جدیدى طرح و حل شده و بحث از تقسیموجود به رابط و محمولى (۱۳) ، واجب و ممکن (۱۴) ، قوه و فعل، اثبات حرکت جوهرى (۱۵) و مبحث علت و معلول و سنخیت آنها (۱۶) در امورعامه و انیت صرفه حق تعالى (۱۷) و وحدت حقیقیه و تجرد خیال به نحوه ابتکارى (۲۰) در علم النفس فلسفى چهره تازهاى به خود گرفته اند.
۲ – حرکت جوهرى: فلاسفه قبل از ملاصدرا حرکت را در چهارمقوله عرضى کم، کیف، وضع واین قائل بودند و به واسطه اشکالى کهاز ناحیه موضوع حرکت متوجه آراى آنان بوده، حرکت در مقولهجوهر را منکر شده بودند. صدرالمتالهین بر اساس تقسیم موجود ازحیث این که موجود استبه وجود ثابت و وجود سیال، حرکت را ازخواص موجودات جسمانى دانسته و حرکت مقولات عرضى را نیز ازحرکت در جوهر ناشى دانست، همان طور که عرض از لحاظ وجودىهمه وابسته به جوهر است. (۲۱) .
ابن سینا تغییر و تحول در جوهر را به معنى کون و فسادمىدانسته و بر حسب این که با تغییر ذات شىء (جوهر) تبدل درشىء لازم مىآید، منکر حرکت در جوهر مى شود. (۲۲) .
مراد شیخ الرئیس این است که: به حکم عقل موضوع حرکت درتمام زمان حرکت هم موجود باید باشد و هم در ذات و حقیقتخودثابت و محفوظ، تا گفته شود این موجودى ثابت الذات در صفتى ازصفات رو به کمال حرکت مىکند، نظیر حرکت در اعراض چهارگانه که موضوع آنها جسم است که در همه حال ثابت مى باشد. و با اینفرض حرکت در جوهر معقول نمى باشد; زیرا که موضوع حرکتجوهرى ذات و حقیقت نوعیه هر جسمى است که در نزد قائلان درهر آنى تغییر و تبدل مى پذیرد.
صدرا از این اشکال جواب گفته که با فرض قبول این که هرجسمى مرکب از هیولى و صورت نوعیه و جسمیه است، و هیولى درفعلیتخود محتاج به دو صورت نوعیه و جسمیه به نحو لا تعیناست، نمىتوان در بقاء هیولى وجود فرد معینى از هر دو صورت رامعتبر دانست، چه این که جایز است که هیولى در هر آنى بر فردى ازصورت جسمیه و نوعیه متلبس گردد، بدون این که در تمام مدتحرکتخالى از نوعى صورت باشد و فعلیت خود را به تعاقب افرادصور متبادله از دست بدهد و در این حال به واسطه تبدیل افراد صوردر ذات و جوهر جسم، تجرد و سیلان واقع مى شود که مراد از حرکت جوهرى همین است.
به تقریر دیگر، معنى حرکت جوهرى این است که هیولاى جسمرا از بدو پیدایش تا آخرین مراحل کمال در هر لحظه و آنى یک فرد ازجنس صورت نوعیه به او افاضه مىگردد، به نحوى که فرد لاحق دروجود اکمل از فرد سابق بوده و در عین حال واجد کمالات و مزایاىفرد سابق باشد، این را لبس بعد لبس گویند که مراد همان حرکتجوهرى در فلسفه صدرایى است و همچنین اگر در آمدن فرد لاحق،سابق از بین برود، خلع و لبس یا تجدد امثال گویند. (۲۳) .
ملاصدرا در اثبات حرکت جوهرى براهین نقضى و تاسیسى متعددى در کتابهاى خود اقامه کرده است که از جمله آنها تبعیت اعراض در حرکت خود از جوهر مى باشد. (۲۴) که حکیم سبزوارى هم درمنظومه مى گوید:
وجوهریه لدینا واقعه.
اذ کانت الاعراض کلا تابعه (۲۵) .
بنابراین، روشن مى شود که حرکت از نظر ملاصدرا امرى بنیادىاست; زیرا که ذاتى موجودات مادى و حتى اثیرى است و زمان تابعآن است، بر خلاف نظر فلاسفه قبل که حرکت را تابع زمانمىدانستند. (۲۶) .
نتایجى که اثبات حرکت جوهرى در فلسفه اسلامى به ارمغان آورده عبارتند از:
الف: تحقیق برهانى معاد جسمانى; ب : اثبات حدود جسمانى نفس; ج : اثبات ربط حادث به قدیم; د : اثبات بعد چهارم (زمان)براى ماده; ه : تحقق حرکت در حرکت; (۲۷) و : بحث از حرکت درمباحث الهیات; و دیگر مسائلى که هر کدام از آنها محتاج بررسى جداگانه اى بوده تا حقایقى تازه را در ذیل حرکت در مقوله جوهرنمایان سازند.
۳ – اتحاد عاقل و معقول: این اصطلاح را اولین بار فرفرویوس درمورد نحوه علم خداوند به کار برده و در میان فلاسفه اسلامى، شیخ الرئیس (۲۸) و اکثر مشائیان با آن مخالفت کرده اند. در حکمت متعالیه،ملاصدرا با توسعه آن به اقسام علم حتى ادراک حسى، اتحاد عاقل ومعقول را تایید نموده و براهین محکمى را بر آن اقامه کرده است. (۲۹) صدرا در حل معضل عاقل و معقول که باعث انکار آن از سوى فلاسفه بوده، مى گوید: به سبب توجه به مسبب الاسباب و تضرع به درگاه الهى توفیق حل آن را از پروردگار دریافت داشته و به اثبات آن نائل آمده است. (۳۰) و روشن کرده که هر ادراکى فقط به طریق اتحاد بین مدرک و مدرک است وعقلى که کلیه اشیا را تعقل مى کند خود عین کلیه اشیاست و این است آن چه که ما در صدد اثبات آن بودیم وهرکس که با دیده انصاف بنگرد، خواهد فهمید که نفس عالم آگاه همان نفس جاهل نا آگاه نیست. (۳۱) .
ملاصدرا بر اساس تقسیم علم به علم حضورى و حصولى و باپیروى از شیخ اشراق در شمول علم حضورى به علم مجرد به ذاتخود و علم علتبه معلول و معلول به علتبر خلاف فلاسفه مشاء،علم خداوند به موجودات را همان علم حضورى به ذات اشیا دانستهاست، نه آن که ارتسام صور موجودات باشد. و از آن جا که علم حقتعالى مانند علم نفس به ذات خود است و از طرفى وجود حق کامل وبدون نقص است، این علم هم از هر جهت کامل بوده، بنابر اینخداوند بالذات عالم است و علم او به ذات خود در واقع علم او برجمیع موجودات است… بنابراین نفس هم چون چیزى را تعقل کند،عین صورت عقلى آن مى گردد و در مقام وجودى عاقل عین صورتمعقوله مىشود و اتحاد عاقل و معقول را باید همانند اتحاد هیولى وصورت دانست.
مقدماتى را که آخوند براى اثبات اتحاد عاقل و معقول ذکر کرده،عبارتند از: اصالت وجود، حدوث جسمانى نفس، نفس ناطقه کلقواست، ترکیب اتحاد ماده و صورت و ..
از جمله دیگر ابتکارات صدرالمتالهین مىتوان از مسائل زیرنامبرد:
الف – اثبات تجرد برزخى قوه خیال، وى در بیان آن گوید:
«خداوند متعال به فضل و کرم خویش برهانى مشرقى و دلیلىاشراقى براى اثبات تجرد نفس حیوانى در مقام و مرتبه تخیل برقلب من الهام فرمود و بر من معلوم و مکشوف گردید که نفسحیوانى در مقام و مرتبه تخیل مجرد از ماده و عوارض ماده است وخلاصه آن برهان الهامى این است که: نفس حیوانى داراى قوهاىاستبه نام قوه خیال که به وسیله آن اشباه و صور مثالیه را ادراک ومشاهده مىکند; زیرا این صور خیالیه و مثالیه از نوع موجوداتى کهداراى اوضاع و قابل اشاره حسیهاند نیستند و بنابراین، در این عالممادى و جهان محسوس نخواهند بود، بلکه در عالمى ماوراى اینعالماند و بنابراین موضوع و محلى که این صور قائم به وى وموجود در اویند نیز موجودى مجرد و عارى از ماده و وضعاست.» (۳۲) .
ب – اقامه برهان بر معاد جسمانى، ملاصدرا بعد از بیان مقدماتدهگانهاى مىگوید:
«… لم یبق له شک وریب فی مساله المعاد وحشر النفوسوالاجساد، ویعلم یقینا ویحکم بان هذا البدن بعینه سیحشر یومالقیامه بصوره الاجساد، وینکشف له ان المعاد فی المعاد مجموعالنفس والبدن بعینهما وشخصهما، وان المبعوث فی القیامه هذاالبدن بعینه لا بدن آخر مبائن له». (۳۳) .
ج – بیان قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیاء، وى در بیان این قاعدهمىگوید:
«هذا من الغوامض الالهیه التی یستصعب ادراکه الا على من آتاهاللهمن لدنه علما وحکمه، لکن البرهان قائم على ان کل بسیط الحقیقهکل الاشیاء الوجودیه، الا ما یتعلق بالنقائص والاعدام، والواجب(تعالى) بسیط الحقیقه واحد من جمیع الوجوه فهو کل الوجود، کماان کله الوجود». (۳۴) .
د – وى در مورد ثبوت جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس،مىگوید:
«فالحق ان النفس الانسانیه جسمانیه الحدوث والتصرف، روحانیهالبقاء والتعقل، فتصرفها فی الاجسام جسمانی، وتعقلها لذاتها وذاتجاعلها روحانی…». (۳۵) .
بررسى تفصیلى هر کدام از آنها خارج از هدف نوشتار حاضراست، ولى همان طور که اشاره شد، امهات اندیشههاى ابتکارىملاصدرا در حکمت الهیه، اثبات اصالت وجود و حرکت جوهرىاست که به لحاظ آنها حکمت متعالیه از دیگر مکتبهاى فلسفى متمایز مى گردد.
تاثیر فلسفى ملاصدرا
بعد از ملاصدرا اکثر فلاسفه اسلامى پیرو افکار و آراى متعالیه اوبوده و به اعتبارى با ظهور و گسترش مکتب صدرایى «بسیارى ازمسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق یا مورد اختلاف فلسفه و عرفان ویا مورد اختلاف فلسفه و کلام براى همیشه حل شده است». (۳۶) وپیروان او در تلفیق و امتزاج شرع و استدلال و عرفان کوشیده وموجبات بالندگى و شکوفایى حکمت متعالیه را تا به امروز فراهم آورده اند.
به طور اجمالى مى توان طبقات شارحان و مدرسان حکمت متعالیه را در ده طبقه که رابطه استاد و شاگردى در بین آنان رعایت شده و افکار فلسفى صدرالمتالهین را تا زمان معاصر محفوظ داشته اند، از فیض کاشانى تا علامه طباطبائى ترسیم کرد.
نزدیک به نیم قرن است که فلسفه اسلامى وارد مرحله جدیدى شده است و نمایندگان آن در دوران معاصر بر پایه افکار اصلى صدرالمتالهین در مصاف با مسائل عصرى، افق تازهاى را در عرصه فلسفه اسلامى و اوج معرفتى آن یعنى حکمت متعالیه گشوده و باگسترش مباحث فلسفى و نگاه تازهاى به مکتب صدرا، نظیر بحث ازتوابع مسائلى چون معرفت شناسى و علم حضورى، حرکت جوهرى و … «فلسفه نو صدرایى» را با اوصاف متمایزى از افکار سنتى فلسفه عرضه داشته اند. بیشترین حجم ابتکارات فلسفى این دوران از آنعلامه طباطبائى و شاگردان ایشان است که با اظهارات برهانى خویشبهترین سند زنده بودن فلسفه اسلامى به شمار مىروند و آن را چونانهر جریان صحیح تعقلى دیگر در یافتن افقهاى فکرى بدیع به پیش مى برند.
مبدا معرفتى دوران جدید از حکمت متعالیه با نگارش کتاب«اصول فلسفه و روش رئالیسم» توسط علامه طباطبائى به وجود آمدکه به دنبال تحولات فکرى حوالى دهه ۱۳۲۰ ه ش. و آشناییهاىابتدایى متفکران ایرانى نسبتبه فلسفه غرب و ظهور فلسفه دانشگاهى از طرفى و گسترش افکار ماتریالیستى و لزوم مقابله فکرى با این افکار از طرف دیگر، طرح این گونه مسائل جدید را در فلسفه اسلامى به عنوان یک مکتب پویا و زنده ضرورت بخشیده بود.
علامه طباطبائى با طرح مرتب مباحث فلسفى بر پایه رابطه منطقى بین آنها و طرح مسائل معرفتشناختى نوعى از رئالیسمانتقادى را که دیدى تازه به کشف حقایق و امور واقع داشت، به منصه ظهور رسانید و با این کار خویش هم دوران جدیدى را در فلسفه اسلامى گشود و هم آن را وارد دیالوگ سازنده و گفتگوى روشمند بادیگر مکاتب فلسفى معاصر کرد.
به واسطه ارائه تازهاى از مسائل فلسفى، نزدیک به نیم قرن استکه طرح مباحث عقلانى در نوشتجات فلاسفه نو صدرایى با تمهیدى در تاریخ فلسفه، معرفتشناسى و امور عامه ( هستى شناسى) باتغییر شکل محسوسى والهیات به معنى اخص را در خود جاى داده است و خبر گرفتن از پیشینه تاریخى مسائل فلسفى و توجه به سیرتاریخى آنها در کنار ارائه اصول موضوعه تازهاى از علوم جدیدنشسته است.
از طرف دیگر علم شناسى که در دوران متاخر فلسفه اسلامى بهواسطه غلبه و رشد ناموزون بحثهاى مربوط به الهیات، مغفولفلاسفه قرار گرفته بود، به دنبال وجود یافتن هستى شناسى کثرتگرا وبا دیدى هستى شناختى به تبیین عقلانى مسائل و موضوعات علومجزئى چه در حیطه علوم تجربى و اجتماعى و چه در علوم اسلامى مى پردازد و به این لحاظ است که مسائل درون معرفتى فلسفه با زبانامروزى تکمیل و تنظیم تازهاى به خود گرفته است.
از دیگر مختصههاى فلسفه نو صدرایى مىتوان به پیرایش نکاتکلامى و عرفانى در بیان مسائل ناب فلسفى و عنایت خاص به شیوه برهانى در طرح مباحث آن اشاره کرد که فلسفه را در مقام فلسفه وعرفان را در مقام عرفان و علم را در مقام علم قرار داده است و این امربا ارائه سبک نوینى در ادبیات فلسفى و ورود اصطلاحات تازه در آنکه حاکى از وجود مباحث جدیدى در میان فلاسفه مسلمان است به نحو بارز در کتب فلاسفه نو صدرایى به چشم مى خورد
شرح حال و آثار ابوعبدالله زنجانى (۳۷)
ابوعبدالله زنجانى، فرزند شیخ الاسلام میرزا نصرالله یکى ازپیشوایان روحانى شهر زنجان در جمادى الثانى سال ۱۳۰۹ ه . ق۱۸۹۱م در زنجان، چشم به جهان گشود. وى در دامان پدر که درهالهاى از علم و فضیلت و ادب بود پرورش یافته و بعد از رسیدن بهسن جوانى، در زادگاهش به حوزه علمیه پیوست. علوم ادبى و مبادىفقه و اصول را در نزد علماى زنجان آموخت و سپس به حوزه درسىفیلسوف و حکیم الهى زنجان میرزا ابراهیم فلکى – که از شاگردانفیلسوف شهیر میرزا ابوالحسن جلوه بود – در آمد و فلسفه، کلام وریاضیات را از وى آموخته و به سال ۱۳۲۹ به تهران سفر کرد. چنانکهبرههاى از زمان، در مدرسه فرانسوى «سنلوئى» در تهران به تحصیلپرداخت و در ذىحجه سال ۱۳۳۰ پس از بازگشتبه زنجان، بههمراه برادرش میرزا فضل الله شیخ الاسلام زنجانى، آهنگ نجف کردو در آنجا نزد مجتهدان نامدار، علوم عالى را کسب کرد.
وى در نجف به همراه برادرش به درس سید محمد کاظم یزدى وشیخ الشریعه اصفهانى حاضر شد و بهرهاى بسزا بر گرفت و هنگامدرنگ در آن خطه پاک، به مجلس درس آیه الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى و شیخ ضیاء الدین عراقى و شیخ میرزا حسین نائینى و جزآنان نیز در آمد و تا سال ۱۳۳۸ یا ۳۹ در نجف بوده و به درجه اجتهادنائل گردید. بخشى از اجازات ایشان بدین شرح است:
اجازه روایت از علامه سید حسن صدر کاظمى و علامه سیدمحمود شکرى الآلوسى بغدادى صاحب «بلوغ الارب» که از علماىاهل سنت است و سید محمد بدرالدین بن یوسف المغربى محدثدمشق.
و اجازه اجتهاد از سید ابوالحسن اصفهانى، هبهالدین حسینى شهرستانى، علامه سید محمد فیروزآبادى و علامه شیخ الشریعهاصفهانى و علامه شیخ عبدالکریم حائرى.
ابوعبدالله در اواخر سال ۱۳۳۸ه. ق به زادگاه خود، زنجانبازگشت و به تالیف و نشر کتب و تبلیغ افکار اسلامى پرداخت وپس از توقفى کوتاه در آن شهر به برخى شهرهاى مهم ایران رهسپارشد. سپس زیارت خانه خدا را از بهر حج گزاردن بجد منظور نظر قرارداد و در سوریه، فلسطین، عراق به سیاحت پرداخت و از قدس وقاهره و بغداد دیدن کرد و در آنها بانخبگان بسیارى از عالمان و ادیبانو اندیشه وران دیدار داشت و از دیدار ایشان خرسند و کامیاب شد.
در این سفر که یک سال به درازا کشید، به سال ۱۳۴۴ه . قتوانستبرخى از آثار خود که به زبان عربى در سالهاى بین پایانتحصیلات عالى در حوزه نجف و آغاز این سفر طولانى به قلم آوردهبود، به طبع بسپارد. بعد از این به زنجان بازگشت وبه تدریس فقه وفلسفه و تفسیر و نشر مقالات علمى و دینى در مجلات عربى وفارسى پرداخت. چنانکه در اوائل ۱۳۵۴ه به سفر سیاحتى دیگرى بهقاهره دستیازید که پس از ورود، از طرف اساتید بزرگ دانشگاهالازهر و دانشگاه مصر و از جانب فضلا و ادباى آن سامان، مورداستقبال گرم قرار گرفت. در این سفر بود که کنفرانس ارزنده خود را بهزبان تازى، به عنوان «دواء المسلمین فى الرجوع الى القرآن» در«دار الهدایه الاسلامیه» ایراد کرد که سخت از آن استقبال شد و درشماره ۴۴۸ نشریه مصرى «الفتح» نشر گردید، و نیز در این سفر باعلماى دانشگاه الازهر درباره وحدت اسلامى و اتحاد مسلمانانتبادل نظر کرد و از جمله کسانى که با ایشان دیدار کرد، یکى علامهفقید مصطفى مراغى رئیس دانشگاه الازهر و دیگر شادروان دکترعبدالرحمن شهبندر و سوم علامه عبدالوهاب عزام بودند.
ابوعبدالله پس از اتمام سفر به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران- دانشکده علوم معقول و منقول – به تدریس علم تفسیر و اخلاق وتاریخ مشغول شد و سپس یک سال در دانشسراى عالى تدریس کرد.
زنجانى در برخى کانونها و انجمنهاى علمى و ادبى در ایران وکشورهاى عربى عضو بود. از جمله در فرهنگستان علمى عربىدمشق که در محرم سال ۱۳۴۷ق صورت گرفت. (۳۸) .
علامه زنجانى را آثارى است که پارهاى چاپ و پارهاى دیگرهمچنان دست نویساند. از جمله آنها چنین است:
۱ . «تاریخ القرآن» که در دومین سفر به قاهره به گونهاى آبرومندچاپ شده است. این عبارت عربى را روى جلد آن نگاشتهاند: «کتابوجیز یبحث عن سیره النبى الاکرم والقرآن الکریم والادوار التى مرتبه من کتابته وجمعه وترتیبه وترجمته الى سائر اللغات…».
خود زنجانى درباره این کتاب نوشته است:«این مختصر پایه و مقدمه جزئى از مقدمه تفسیرى است که قصدتالیف آن را به اسلوب تحلیل و عقل و روش تجزیه منطقى دارد…».
چنانکه زنجانى اشاره دارد ایشان در صدد نگاشتن تفسیرى بودهکه ظاهرا اجل فرصت نداد تا این قصد را عینیت ببخشد. کتاب «تاریخالقرآن» در میان علماى اهل سنت تاثیرى بسزا داشته و مورد اهتمام عالمان و روشنفکران آنان قرار گرفته است. دکتر احمد امین نگارندهکتاب «فجر الاسلام» آن را گامى در راه وحدت اسلامى به شمار آورده (۳۹) و کمیته ترجمه دائره المعارف اسلام به شدت از آن استقبال کرده و بهزبان انگلیسى براى اطلاع عالمان دیار غرب شناسانده است.
این کتاب به قلم ابوالقاسم سحاب در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۱۷ترجمه شده است.
۲ . اصول القرآن الاجتماعیه، (عربى، خطى).
۳ . کتاب الافکار – عربى، خطى – کتابى است فلسفى که عقیدهاسلامى را از جنبه عقل و قرآن روشن مى سازد.
۴ . کتاب «دین فطرت» فارسى – خطى.
۵ . کتاب «شرح بقاء النفس بعد فناء الجسد» (عربى) که شرحمبسوطى است و در سال ۱۳۴۰ه . ق با شیوهاى امروزین به انجامرسیده، و اصل آن از آثار فیلسوف و متکلم برجسته، خواجهنصیرالدین طوسى است که در موضوع مهم «بقاء النفس بعد فناءالجسد» نگارش یافته است. این کتاب در قاهره و در تهران به سال۱۴۱۵ه/ ۱۹۹۵م به زیور طبع آراسته شده. چاپ اول ترجمه فارسىآن در آبان ماه ۱۳۲۵ش و به قلم دکتر زینالدین کیائى انجام یافته و درتاریخ ۱۳۷۳ش توسط شرکتسهامى انتشار تجدید چاپ شدهاست.
۶ . رسالهاى در قاعده فلسفى «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» کهاستادش شیخ الشریعه در سال ۱۳۳۷ه با ستایش مؤلف، تقریظى برآن نگاشته و استدراکاتى را اضافه کرده است. (خطى)
۷ . «الفیلسوف الفارسى الکبیر صدرالدین الشیرازى حیاته و اهماصول فلسفته» که به زبان عربى است و در دمشق در چاپخانه المفیدطبع شده و در سال ۱۳۹۲ چاپ چهارم کتاب، توسط کتابخانه صدرتهران به پایان رسید. این نوشتار تزى است که به مناسبت عضویتمؤلف در فرهنگستان علمى عربى دمشق به قلم آمده، برخى ازمباحث آن در ماهنامه فرهنگستان علمى دمشق و در مجله «الزهواء»مصرى و«لغه العرب» بغدادى به زبان تازى طبع و انتشار یافته است.کتاب به وسیله ابن یوسف شیرازى به فارسى ترجمه شده و بخشى ازآن در روزنامه «ایران آزاد» به طبع رسیده است. مجله فارسى زبان«ارمغان» از کتاب مذکور یادى کرده است.
۸ . ترجمه و گزینش جستار فیلسوف انگلیسى توماس کارلایلدرباره پیامبر معظم از کتاب قهرمانانش که در تبریز به چاپ رسیدهاست. (زبان اصلى در این ترجمه عربى است).
۹ . رساله «طهارت اهل کتاب» به زبان عربى که در بغداد به سال۱۳۴۵ه چاپ گردید. این رساله در میان گروههاى متعصب در عراق وایران جنجال به پا کرد و چون نویسنده با ادله محکم رایى که قائل بهطهارت اهل کتاب است را ترجیح داده بود و رایى که قائل به نجاستایشان است را نقض مىکرد، بسیارى آن را نقد و در رد آن، رسالههایىنگاشتند که در آن زمان نشر یافت.
۱۰ . «التصوف فى التاریخ» کتابى است در وحدت وجود و روندآن در مکتبهاى عرفانى از دورترین ایام تا به امروز که خطى است وبرخى از فصول آن در شمارههایى از مجله «الاخا» نشر یافته است.
۱۱ . کتاب گرانبار «شرح زندگى روحى حسین بن على (ع)» که عوامل پیدایش واقعه تاریخى عاشورا و اسرار نهان آن و عظمت نفسنفیس حسین بن على (ع) را با شیوهاى مطلوب و امروزین و با طرزى نغز و فلسفى، مورد بحث و بررسى قرار داده و به زبان پارسى به رشتهتحریر در آورده است. کتاب در سال ۱۳۱۷ه . ش/ ۱۳۵۷ه . ق باپىنوشتهاى واعظ چرندابى در تبریز به چاپ رسیده است.
۱۲ . رساله «لزوم حجاب» که پاسخ پرسشى است که از آمریکا بهوى آمده بود و به زبان فارسى چاپ گردیده است.
۱۳ . الاسلام والاوربیون (عربى – خطى).
۱۴ . الوحى (عربى – خطى).
۱۵ . فرهنگ ایران پیش از اسلام.
۱۶ . ترجمه «وصیت ارسطو به اسکندر» که از عربى به فارسىترجمه کرده است.
۱۷ . کتاب «فى التصویب» که آخرین تالیف ایشان است.
مضاف بر اینها زنجانى داراى پژوهشهاى گرانبهایى است که هراز چندى بر صفحات مختلف مجلههاى عربى و فارسى نشر گردیده وکنفرانسهاى فراوانى که در انجمنهاى علمى و کانونهاى ادبى القامىنمود که برخى از آنها به صورت کتابچه هایى جداگانه نشر یافته اند.
علامه زنجانى، زبانهاى عربى، فارسى و ترکى را با قواعد، بهنیکى مىدانست و با زبان فرانسه آشنایى داشت. وى بسیار خوشاخلاق، با حوصله و نیک نهاد و دوراندیش و هشیار و غیور بر اسلام ومسلمانان و دلسوز به حال آنان براى ارتقاى سطح فکرى و معیشتى بود تا در ردیف ملتهاى متمدن این عصر درآیند.
ابوعبدالله زنجانى بالاخره در روز پنجشنبه ۷ جمادى الثانى۱۳۶۰ه .ق موافق ۱۲ تیر ۱۳۲۰ه . ش به سبب کسالت قلبى، رحلتنموده و پیکرش پس از وفات به نجف اشرف انتقال یافت و در آرامگاهخانوادگى وى، بنابر وصیتش به خاک سپرده شد.
وى شش فرزند از خود به یادگار گذاشت، پنج پسر و یک دخترکه در پروردن آنان عنایتى خاص مبذول داشت.
از ابوعبدالله زنجانى، کتابخانه پر ارجى بر جاى مانده که حاوىنزدیک به هزار و پانصد جلد از کتابهاى خطى و چاپى است.ابوعبدالله را عدهاى از عالمان و نویسندگان ستودهاند که به بخشى ازآنها اشاره مى شود:
۱ . آیهالله محسن امین صاحب کتاب «اعیان الشیعه»: «وى (علامه زنجانى) عالم، فاضل و مؤلف بود.»
۲ . آقا بزرگ تهرانى صاحب کتاب «الذریعه»: «شیخ میرزاابوعبدالله زنجانى، عالم، فاضل و مصنف بود.»
۳ . حجه الاسلام مدرس تبریزى صاحب «ریحانه الادب»: «حاجمیرزا ابوعبدالله زنجانى از علماى قرن حاضر… مىباشد.»
۴ . اعضاى کمیته ترجمه دائره المعارف اسلام: «مؤلف این کتاب(علامه زنجانى) محتاج معرفى نیست، معظم له یکى از مشاهیرفضلاى عالى مقدار و از بزرگان مجتهدین عصر حاضر و تالیف او«تاریخ قرآن» کمک بزرگى به معلومات عصر حاضر کرده است.»
۵ . استاد «استاس مارى الکرملى» صاحب امتیاز مجله «لغهالعرب» سال هشتم، ج دهم، ص۷۹۱ گفته است: «دوست علامه وبزرگوار و مجتهد نامدار، ابوعبدالله زنجانى، از اعلام انگشت نماىایران است.»
۶ . در کتاب شرح حال رجال ایران، نگارش مهدى بامداد،جلد۵، ص۱۷ چنین آمده: «حاج میرزا ابوعبدالله زنجانى … از افاضلقرن اخیر بوده و تالیفاتى از خود باقى گذاشته است.»
۷ . دکتر احمد امین صاحب «فجر الاسلام» در مقدمه کتاب«تاریخ قرآن» درباره ابوعبدالله زنجانى چنین گفته است: «استادابى عبدالله زنجانى از عالمان برجسته شیعه و مجتهدان آنان است. ازجوان بختى بود که با استاد ابوعبدالله زنجانى در زمان زیارتش به مصردر سال ۱۹۳۵م آشنا شدم… از این روپیوند بین ما استوار گردید … اورا فراخ دانش، ژرف اندیش، و بسیار آگاه به فلسفه اسلامى و شیوههاو مراحل آن یافتم و با روحى وارسته و خویىنرم، چیزى که وى را نزدمن محبوب مى ساخت.»
رساله الفیلسوف الفارسى الکبیر
این رساله در بردارنده اجمالى یک دوره اصول فلسفى ملا صدرااست که مؤلف آنها را با مراجعه به حدود پنجاه کتاب و مقالهجمعآورى کرده است. کاوشى در زندگى علمى ملا صدرا بر پایه منابعرجالى و گزارشى از اوضاع اجتماعى شیراز در دوران حیات وىبخشهاى اول رساله را به خود اختصاص داده است. از جملهمسائلى که در رابطه با درج زندگینامه ملا صدرا در رساله قابل ذکراست، تاریخ ولادت وى مىباشد که بعد از نگارش این رساله و باتحقیقات صدراشناسان مشخص شده است و مؤلف به واسطه عدمدسترسى به آن، تاریخ ولادت را ذکر نکرده است.
تاریخ تولد صدرالمتالهین را تا زمان حاضر هیچ کدام از آثاررجالى و منابع تاریخى درج نکردهاند، تا اینکه اخیرا استاد سیدجلالالدین آشتیانى در تتبع از آثار و تالیفات ملا صدرا در حاشیهمشاعر چاپ تهران (ص۷۷) عبارتى از مصنف در رابطه با بحث اتحادعاقل و معقول مشاهده مىکنند که در خاتمه آن آمده بود: «تاریخ هذاالافاضه کان ضحوه یوم الجمعه سابع جمادى الاولى لعام سبع وثلاثین بعد الالف من الهجره النبویه وقد مضى من عمر المولف ثمان وخمسون سنه».
از آن جا که از عمر صدر المتالهین موقع نگارش حاشیه مذکور ۵۸سال مىگذشته، پس تاریخ تولدش در سال ۹۷۹هجرى بوده است ودر موقع رحلت از دنیا ۷۱ سال داشته است. (۴۰) .
ابوعبدالله زنجانى در رساله خود سعى در بیان آراى فلسفىملاصدرا داشته و لذا از مواردى که ملا صدرا در بنیان مکتب خویشاز آنها بهره برده بحث کرده و منابع افکار ملا صدرا را شامل آراىارسطو، ابن سینا، ابن عربى و منابع دینى دانسته است. از مسائلى کهداراى اهمیتخاصى در آشنایى با افکار ملاصدرا به شمار مىرود، آگاهى از عوامل اجتماعى دوران حیات وى مىباشد که مؤلف بهخوبى از عهده آن بر آمده است.
بخش دیگرى از رساله ابوعبدالله به تالیفات ملا صدرا اختصاصیافته و تمامى آثار ملا صدرا که تا زمان نگارش این رساله شناخته شدهبودند، ذکر شدهاند. نواقص این بخش در بخشهاى قبلى تامین شده و مجموعه کامل آثار و تالیفات ملا صدرا به تفکیک آثار چاپ شده(مصحح و سنگى) و نسخههاى خطى ارائه شده است. بخش پایانىرساله را ابوعبدالله به بحث از امهات اصول فلسفى ملا صدرا پرداختهو مباحثى چون وحدت وجود – حرکت در جوهر – الهیات بمعنىالاخص – علم بارى – غایت وجود عالم و تحلیلى از عشق هیولى به صورت را به شکل تطبیقى با افکار و اندیشههاى فلاسفه دیگر چونابن سینا – مالبرانش و .. مورد بحث قرارداده است.
رساله «الفیلسوف الفارسى الکبیر» اولین نوشتهاى است که افکارو اندیشههاى ملا صدرا را به جهان عرب معرفى نموده و بیش از هرچیز از ارزش تاریخى خاصى بر خوردار مى باشد; با اینکه در گزارش اندیشه هاى فلسفى ملاصدرا از نواقصى بى بهره نبوده است. همانطورکه در شرح حال ابوعبدالله زنجانى گذشت، وى این رساله را به عنوانتز و پژوهش علمى براى عضویت در فرهنگستان علمى عربى دمشقدر سال ۱۳۴۷ق نگاشته و در آن مجمع مورد تایید قرار گرفته است.
رساله ابوعبداللهبعد از انتشار اولیه آن مورد توجه اندیشمندانعرب قرارگرفته و به دفعات در مجلات ادوارى و به صورت مستقلتجدید چاپ شده است.
تصحیح این رساله بر اساس چاپ چهارم آن انجام گرفته که بهاهتمام فرزند ابوعبدالله، آقاى محمد صادق ضیائى در تهران به سال۱۳۹۲ق در انتشارات صدر منتشر شده است. از مزایاى چاپ حاضرتصحیح متن و اصلاح اغلاط چاپى و استخراج منابع مى باشد.
تک نگارى هاى تازه درباره ملاصدرا
امروزه در میان اهل علم و اندیشمندان اسلامى توجه بهملاصدرا گسترش یافته و گذشته از نگارشهاى فنى و تخصصى، شرححال ملا صدرا به شکل رمان و داستان نیز عرضه مىشود و این همهحاکى از بذل عنایت اهل علم این دیار به میراث فکرى و فلسفى خودمىباشد. در خاتمه این مقدمه فهرستى از تک نگارىهایى که دربارهزندگى و افکار ملا صدرا بعد از نگارش رساله ابوعبدالله در طى بیستسال گذشته به رشته تحریر در آمدهاند، ارائه مى شود:
۱ – آشتیانى، جلال الدین ، شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا ،انتشارات زوار ، مشهد ، ۱۳۴۰ ش ، (چاپ دوم: انتشارات نهضتزنان مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش) .
۲ – آشتیانى ، جلال الدین ، هستى از نظر فلسفه و عرفان ،انتشارات زوار ، مشهد ، ۱۳۸۰ ق ، (چاپ دوم: انتشارات نهضت زنانمسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش) .
۳ – آل یاسین ، جعفر ، صدرالدین شیرازى مجدد الفلسفهالاسلامیه ، مطبعه المعارف ، بغداد ، ۱۳۷۵ ق .
۴ – ابراهیمى ، نادر ، مردى در تبعید ابدى ( بر اساس داستانزندگى ملاصدراى شیرازى)، انتشارات فکر روز، تهران، ۱۳۷۵ش.
۵ – حسن زاده آملى، حسن ، عرفان و حکمت متعالیه، انتشاراتقیام ، قم، ۱۳۷۴ ش;(چاپ اول: مؤسسه مطالعات و تحقیقاتفرهنگى، دومین یادنامه علامه طباطبائى، تهران، ۱۳۶۳ ش.)
۶ – حسن زاده آملى، حسن، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایىندارند، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، ۱۳۷۰ ش.
۷ – خواجوى ، محمد ، لوامع العارفین فی احوال صدرالمتالهین ،انتشارات مولى ، تهران ، ۱۳۶۶ ش .
۸ – راشد ، حسنعلى ، دو فیلسوف شرق و غرب (صدرالمتالهین واینشتین) ، بى تا ، تهران ، ۱۳۱۸ ش . (چاپ دوم:۱۳۴۶ ش ، چاپسوم: مؤسسه انتشاراتى فراهانى ، تهران ، ۱۳۵۵ ش) .
۹ – سبحانى ، جعفر ، هستى شناسى در مکتب صدرالمتالهین ،بىنا ، قم ، ۱۳۹۸ ق ، (چاپ دوم: نشر قیام ، قم ، ۱۴۰۰ ق) .
۱۰ – سجادى ، جعفر ، مصطلحات فلسفى صدرالدین شیرازى ،انتشارات نهضت زنان مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش ، (چاپ دوم) .
۱۱ – سروش ، عبدالکریم ، نهاد ناآرام جهان ، مؤسسه فرهنگىصراط ، تهران ، بىتا ، (چاپ دوم) .
۱۲- Fazlurrahman: The philosophy of Mulla sadra.stare university of new York press, Aibany 1975.
۱۳ – Corbin, H: Mollasadra Shirazi: Le Lievre desPenetrations Metaphusiques, texte Introd. et trad.Fransaise, paris, Maisontleuve, 1964.
۱۴ – کربن، هانرى، ملاصدرا، ترجمهو اقتباس ذبیحالله منصورى،سازمان انتشارات جاویدان ، تهران ، ۱۳۷۲ ش ، (چاپ پنجم).
۱۵ – میرى ، محسن و محمد جعفر علمى، فهرست موضوعىکتاب «الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه»، انتشارات حکمت،تهران، ۱۳۷۴ ش.
۱۶ – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi andhisTranscendent Theosophy. Imperial Iranian Academyof Philosophy, 1978. .
۱۷ – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi den hikmatMutaaliyah. Tras. Baharudin .Ahmad. kuala lumpur:Dewan Bahasa den pustaka, 1992.(M)
۱۸ – نصر ، حسین (به اهتمام و مقدمه) ، یادنامه ملاصدرا ،انتشارات دانشگاه ، تهران ، ۱۳۴۰ ش .
مجموعه مقالاتى به مناسبتبزرگداشت چهارصدمین سال تولدملاصدرا.
۱۹ – Horton, max, Die Philophischey SystemVonschirazi. strass. bury 1913.
به سامان آمدن این کار مرا سپاسگزار بزرگانى نمود که در مراحلمختلف تحقیق از راهنماییهاى آنان بر خوردار بوده و اتمام کار را میسرنمودند.
تشکر و قدردانى نهایى من از همسر و فرزندانم است که با صرفنظر از حقوق خویش در تدارک محیطى آرام و درخور فکرورزى وتحقیق، مراحل تصحیح رساله را برایم آسان نموده و مشوق تحقیقاتبعدى شدند.
وفاته
اتفق الشیخ یوسف البحرانی وصاحبا امل الآمل (۴۱) وروضات الجنات على انه توفی فی ضمن العشر الخامس من المائه الحادیه عشره ،وخالفهم محمد حسن خان – صنیع الدوله – مؤلف کتاب « منتظم ناصری (۴۲) » الذی وضعه فی وقائع السنین فی الشرق والغرب، وسمیالکتاب باسم الشاه ناصر الدین القاجاری، قال فی صفحه ۱۹۶ ، من کتابه:« ان صدرالدین توفی فی سنه ۱۰۵۹ ه . – ۱۶۴۹م . وحدثت وفاته فیالبصره حین توجهه الى مکه » .
فیلسوف//على اصغر حقدار.
۱) صدرالدین شیرازى، رساله حدوث العالم، ص ۲۷۲(با ترجمه و تصحیح خواجوى).
۲) حکمت در فرهنگ اسلامى ، عبدالکریم سروش ، دانشگاه انقلاب ، شماره ۹۸/۹۹ ،تابستان و پائیز۱۳۷۳ .
۳) شرح اصول کافى، ج ۱، ص ۲۱۳، به تصحیح محمد خواجوى.
۴) الاسفار الاربعه، صدرالدین شیرازى، ج۱، ص۸٫
۵) آثار و تالیفاتى که در دو بخش دینى وفلسفى با علامت ( ) مشخص شدهاند،حاکىاز نوشتجات خطى ملا صدرا هستند که تاکنون به چاپ مصحح نرسیدهاند; ر . ک:کتابشناسى توصیفى ملا صدرا، على اصغر حقدار، ص۱۱۷، قم، ۱۳۷۵ش.
۶) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد۱۳، ص۲۴۹، انتشارات صدرا.
۷) مراد از حکمتآمیزهاى از عرفانو فلسفه بر پایه آموزههاىشیعى بوده کهمعادلTheosophy است و در معناى عامترى از فلسفه متعارف به کار برده مىشود.اساس این گونه از معرفت را مىتوان در عقاید باطنى دینى و آراى عرفا یافت کهنشات گرفته از تعالیم هرمسى (حکمتیمانیه) است. در میان فیلسوفان مسلمان قبلى،چه مشائى و چه اشراقى تاثیر نوشتههاى هرمسى از منابع فکرى اولیه به شمار مىرفتهاست، (براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به: سه نمط آخر اشارات ابن سینا و اوائل حکمهالاشراق سهروردى); ملاصدرا نیز ذیل بحثى در گزارشى به حقیقت تعلیمات هرمساشاره کرده و منشا آنها را اشراقات نورانى از عالم معقول مىخواند (ر، ک: اسفار اربعه:۲/۶۰) با این حال توجه و ارائه اولیه تئوسوفى و تمایز حکیم الهى و شرافت وجودىآن از فیلسوف باحث، صوفى سالک و عالم دانا، را نخستین بار شیخ اشراق مورد تاملقرار داد (ر. ک: حکمه الاشراق، ص۲۳ همراه با شرح علامه شیرازى).
۸) مقدمه استاد آشتیانى بر «الشواهد الربوبیه» ملاصدرا، ص۱۷ و ۱، مرکز نشردانشگاهى.
۹) رساله المشاعر (با شرح لاهیجى)، ص۱۴۶، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم.
۱۰) ملا صدرا، الشواهدالربوبیه، ص۶٫
۱۱) ر. ک: الاسفار الاربعه: ج۱; رساله المشاعر، ص۴۸ و دیگر کتب ملاصدرا.
۱۲) سید جلال الدین آشتیانى، هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص۱۳۴، نشر نهضت زنانمسلمان.
۱۳) الاسفار الاربعه: ۱/۳۲۷٫
۱۴) همان ماخذ، ص۸۳٫
۱۵) همان ماخذ: ۳/۲ و ۶۱٫
۱۶) همان ماخذ: ۲/۲۷٫
۱۷) الاسفار الاربعه: ۶/۴۸٫
۱۸) هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص۲۲۷٫
۱۹) شرح بر زاد المسافر، سید جلال الدین آشتیانى.
۲۰) الشواهد الربوبیه، ص۱۹۷٫
۲۱) الاسفار الاربعه: ۳/۶۱٫
۲۲) ابن سینا، دانشنامه علائى، ص۳٫
۲۳) على اصغر حقدار، رساله در حرکت جوهرى، ص۸٫
۲۴) ر. ک: الاسفار الاربعه: ۳/۱۰۱ و ۱۰۳; الشواهد الربوبیه، ص۸۴ و ۹۵٫
۲۵) حاج ملا هادى سبزوارى، شرح المنظومه، ص۲۴۹، نشر دارالعلم.
۲۶) مقاله سید حسن نصر در تاریخ فلسفه در اسلام: ۲/۵۰۱، پاورقى ۴۶٫
۲۷) الاسفار الاربعه: ۳/۷۸ (حاشیه علامه طباطبائى) و رساله قوه و فعل، علامه طباطبائى.
۲۸) ابن سینا، الاشارات والتنبیهات (با شرح خواجه طوسى): ۳/۲۹۵، دفتر نشر کتاب.
۲۹) الاسفار الاربعه: ۳/۳۲۱٫
۳۰) الاسفار الاربعه: ۳/۳۱۳٫
۳۱) الشواهد الربوبیه: ص۲۴۴٫
۳۲) الشواهد الربوبیه: ص۱۹۷٫
۳۳) الاسفار الاربعه: ۹/۱۹۷٫
۳۴) همان ماخذ: ۶/۱۱۰٫
۳۵) همان ماخذ: ۸/۳۴۷٫
۳۶) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار: ۵/۱۵۲٫
۳۷) اقتباس و تلخیص از: کیهان اندیشه، شماره ۶۱، مرداد و شهریور ۱۳۷۴ش.
۳۸) مجله مجمع اللغه العربیه بدمشق (مجله المجمع العلمی العربی سابقا)، ج۱، مجلد ۶۲،ص۱۶۳٫
۳۹) ر. ک: ترجمه فارسى «تاریخ القرآن».
۴۰) شرح حال و آراء فلسفى ملا صدرا، سید جلال الدین آشتیانى، ص۱٫
۴۱) صاحب امل الآمل هو محمد بن الحسن الشهیر بالحر العاملی ولد سنه ۱۰۳۳، ولم تثبتعندی سنه وفاته .
۴۲) صنیع الدوله من فضلاء عصر ناصرالدین شاه وادبائه المشهورین وامرائه الاجله .