علما-م

زندگینامه تفضیلی حکیم ملاصدرا

محمد بن ابراهیم شیرازى ملقب به صدرالمتالهین و مشهور به‏ملا صدرا در حدود سال ۹۷۹ یا ۹۸۰ هجرى در شیراز دیده به جهان‏گشوده و بواسطه محیط خانوادگى خود که از اقوام با نفوذ و ثروتمندفارس بودند و استعداد فوق‏العاده‏اى که از همان اوان کودکى خود دارابوده از تحصیل و تعلیم شایسته‏ اى برخوردار شده و همانند دیگران ‏مراحل اولیه تحصیل را در مکتب خانه شروع کرده و پیش ملا احمدنامى به آموختن قرآن و صرف و نحو پرداخته و بعد از طى این‏مراحل، براى تکمیل تحصیلات خود عازم اصفهان که در آن زمان‏مرکزیت علمى و سیاسى ایران را داشته، گردید.

صدرالدین در اصفهان نخست نزد شیخ بهاءالدین عاملى(شیخ‏ بهائى)به تحصیل علوم نقلى پرداخته تا به حدى که به درجه اجتهادنائل گشته و از استاد خود به روش سنتى و معمول حوزه‏ هاى دینى ‏نقل حدیث مى‏ کرده است.

وى در ذیل نقل و شرح حدیث اول از باب العقل و الجهل اصول‏کافى سلسله اسانید خود را از طریق شیخ بهائى و میرداماد اینگونه‏ مى‏ آورد:

«حدثنی شیخی و استاذی و من علیه فی العلوم النقلیه استنادی،عالم عصره و شیخ دهره بهاء الحق و الدین محمد العاملی الحارثی‏الهمدانی – نور الله قلبه بالانوار القدسیه – عن والده الماجد المکرم،و شیخه الممجد المعظم، الشیخ الفاضل الکامل حسین بن‏عبدالصمد – افاض الله على روحه الرحمه و الرضوان، و اسکنه‏دارالجنان – عن شیخه الجلیل و استاذه النبیل عماد الاسلام و فخرالمسلمین الشیخ زین المله و الدین العاملی – طاب ثراه و جعل‏الجنه مثواه – عن الشیخ المعظم المفخم و المطاع المؤید المکرم‏عالی النسب، سامی اللقب، المجدد للمذهب، علی بن عبدالعالی‏الکرکی – قدس الله روحه – عن الشیخ الورع الجلیل علی بن هلال‏الجزائری عن الشیخ العالم العابد احمد بن فهد الحلی، عن الشیخ‏علی بن الخازن الحائری، عن الشیخ الفاضل و النحریر الکامل‏السعید الشهید محمد بن مکی – اعلى الله رتبته – [حیلوله] و عن‏الشیخ زین المله والدین، عن الشیخ الفاضل علی بن عبدالعالی‏المیسی – روح‏الله روحه بالفیض القدسی – عن الشیخ السعیدمحمدبن داود المؤذن البحرینی، عن الشیخ الکامل ضیاء الدین‏علی عن والده الافضل الاکمل المحقق المدقق الجامع بین‏الفضیلتین، الحاوی للمنقبتین، رتبه العلماء و درجه الشهداء، الشیخ‏شمس‏الدین محمد بن مکی – رفع الله قدره، و اکمل فی سماءالرضوان بدره -[حیلوله] واخبرنى وسیدی وسندی واستاذی‏واستنادی فی المعالم الدینیه، والعلوم الالهیه، والمعارف الحقیقیه،والاصول الیقینیه السید الاجل الانور، العالم المقدس الازهر،الحکیم الالهی والفقیه الربانی، سید عصره و صفوه دهره، الامیرالکبیر و البدر المنیر، علامه الزمان اعجوبه الدوران، المسمى‏بمحمد، الملقب بباقر الداماد الحسینی – قدس الله عقله بالنورالربانی – عن استاذه و خاله المکرم المعظم الشیخ عبدالعالی -رحمه الله – عن والده السامی المطاع المشهور اسمه فی الافاق‏والاصقاع، الشیخ علی بن عبدالعالی مسندا بالسند المذکور و غیره‏الى الشیخ الشهید محمد بن مکی – قدس سره – عن جماعه من‏مشایخه، منهم الشیخ عمیدالدین عبدالمطلب الحسینی، والشیخ‏الاجل الافضل فخر المحققین ابوطالب محمد الحلی و المولى‏العلامه مولانا قطب الدین الرازی، عن الشیخ الاجل العلامه آیه‏الله‏فی ارضه جمال المله و الدین ابی‏منصور الحسن بن مطهرالحلی – قدس الله روحه – عن شیخه المحقق رئیس الفقهاءوالاصولیین نجم المله والدین ابی القاسم جعفر بن الحسن بن سعیدالحلی، عن السید الجلیل النسابه فخار بن معد الموسوی، عن‏شاذان‏بن جبرئیل القمی، عن محمد بن ابی القاسم الطبری، عن‏الشیخ الفقیه ابی علی الحسن، عن والده الاجل الاکمل شیخ الطائفه‏محمدبن الحسن الطوسى – نورالله مرقده – [ح]و عن العلامه جمال‏المله والدین عن استاذه افضل المحققین سلطان الحکماء والمتکلمین خواجه نصیر المله و الحکمه و الحقیقه و الدین محمدالطوسی – روح الله روحه بالنور القدوسی – عن والده محمد بن‏الحسن الطوسی، عن السید الجلیل فضل الله الراوندی، عن السیدالمجتبى بن الداعی الحسینی، عن الشیخ الطوسی، عن الشیخ‏الاعظم الاکمل المفید محمد بن محمد بن النعمان الحارثی – سقى‏الله ثراه – عن الشیخ الاجل ثقه الاسلام و قدوه الانام محمد بن‏علی بن بابویه القمی – اعلى الله مقامه – عن ابی القاسم جعفر بن‏قولویه، عن الشیخ الجلیل ثقه الاسلام سند المحدثین ابی جعفرمحمد بن یعقوب الکلینی…» (۳) .

صدرالدین پس از طى مدارج عالى در علوم منقول به شاگردى‏ میرداماد درآمده و رموز حکمت و فلسفه را در طول سالیانى چند درمحضر وى آموخته و به مراحل بلندى در میان همگنان خود نائل‏شده تا حدى که استاد زبان به ستایش شاگرد گشوده و در یکى ازرباعیات خود در منزلت علمى وى سرود:

صدرا بگرفت فضلت اوج از گردون.

بر علم تو داده است‏خراج افلاطون.

در مسند تحقیق نیامد مثلت.

یک سر زگریبان طبیعت‏ بیرون.

ملا صدرا بعد از تکمیل تحصیلات در رشته‏هاى متعارف آن‏روزگار که در حقیقت مرحله اولیه از مراحل زندگانى وى را تشکیل‏مى‏دهد، به علت مخالفت عده‏اى از علماى ظاهربین ناچار شده که ‏اصفهان را ترک گوید و براى تزکیه نفس و سیر و سلوک معنوى به قریه‏کهک در نزدیکى قم پناه برد.

مورخان و تراجم نگاران از اساتیدى که راهبر ملا صدرا به علوم ‏باطنى و تعلیمات صوفیانه باشد، گزارشى نداده‏اند و معلوم نیست که‏وى از چه کسانى اصول عرفانى را آموخته است، اما قدر مسلم این‏است که ورود به دریاى بیکران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتى ازاین علوم که در جاى جاى نوشته جات ملا صدرا به چشم مى‏خورد،بدون تعلیم و تعلم از اساتید فن میسور وى نبوده و اگر چه‏صدرالمتالهین جزو هیچ کدام از سلسله‏هاى صوفیه وارد نشده، ولى‏در آشنایى با عرفان و بالخصوص عرفان نظرى محیى الدین بن عربى‏که در آثار وى همانند کتابهاى سیدر حیدر آملى رنگ تشیع به خودگرفته است، دست در دست استاد کار آزموده‏اى داشته است.

دوران خلوت گزینى و سلوک معنوى صدرالمتالهین که دوره دوم‏از دوران زندگى وى را شامل مى‏شود، فت‏سال و بنابه قولى پانزده‏سال به طول کشید تا اینکه ملا صدرا در اثر ریاضات شرعى و عبادات‏عارفانه به شهود و کشف حقایق و علم حضورى نائل آمد، همچنانکه‏خود مى‏نویسد:

«فلما بقیت على هذا الحال من الاستتار والانزواء والخمول‏والاعتزال زمانا مدیدا، و امدا بعیدا، اشتعلت نفسی لطول‏المجاهدات اشتعالا نوریا، و التهب قلبی لکثره الریاضات التهاباقویا، ففاضت علیها انوار الملکوت، و حلت‏بها خبایا الجبروت،ولحقتها الاضواء الاحدیه، وتدارکتها الالطاف الالهیه، فاطلعت على‏اسرار لم اکن اطلع علیها الى الآن، وانکشف لی رموز لم تکن‏منکشفه هذا الانکشاف من البرهان، بل کلما علمته من قبل البرهان‏عاینته مع زوائد بالشهود والعیان من الاسرار الالهیه والحقائق‏الربانیه، والوداع اللاهوتیه والخبایا الصمدانیه…» (۴) .

همزمان با دوران خلوت گزینى، آوازه آخوند کم کم عالمگیرشده و به دنبال تاسیس مدرسه خان در شیراز و درخواست والى‏شیراز، ملاصدرا به وطن خود بازگشته و در مرحله سوم زندگیش تاپایان عمر به تعلیم و تدریس افکار و یافته‏هاى متعالیه خود اشتغال واهتمام ورزید.

صدرالمتالهین در کنار کارهاى تحقیقاتى موفق شد شاگردان‏نامدارى همچون فیض کاشانى، فیاض لاهیجى، حسین تنکابنى و …را در عرصه‏هاى مختلف علمى و فلسفى تربیت نماید که هر کدام ازاین بزرگان در تاریخ علوم دینى و فلسفه و عرفان اسلامى، از جایگاه‏ویژه‏اى برخوردارند. ملا صدرا على رغم مشاغل تدریسى و تالیفى ازعالمان زاهد و عابد روزگار خود بشمار مى‏رفته و بر حسب گزارش‏تذکره نویسان در طول عمر خویش، هفت‏بار پیاده به زیارت حج رفته‏تا اینکه در سال ۱۰۵۰ قمرى(۱۶۴۰میلادى) در بازگشت از هفتمین‏سفر خانه خدا در بصره به جوار حق تعالى شتافت .

آثار و تالیفات ملا صدرا

ملا صدرا همانند فیلسوفان دیگر از کثرت تالیف برخوردار بوده‏و منظومه فلسفى خود را در شکل‏هاى موجز و مفصل در مکتوبات‏مختلفى به یادگار گذاشته است. تمامى نوشته‏هاى صدرا درباره‏الهیات فلسفى و امور عامه وعلم النفس بوده که با نثرى بسیار فصیح وروشن تحریر شده و نسبت‏به آثار فلسفى کسانى چون میرداماد، براى‏خواننده سهل‏تر مى‏نماید.

نوشته‏ هاى ملا صدرا با توجه به محتواى آنها بدین شرح قابل‏بخش بندى است:

الف – نوشته ‏هاى دینى (۵) :

۱ – [رساله فی] اثبات البارئ..

۲ – اسرار الآیات و انوار البینات.

۳ – تفسیر القرآن الکریم.

۴ – حاشیه بر رواشح السماویه (میرداماد)..

۵ – الحکمه العرشیه.

۶ – خلق الاعمال.

۷ – دیباچه عرش التقدیس (میرداماد)..

۸ – شرح الاصول من الکافی.

۹ – القضاء و القدر.

۱۰ – [رساله] الکفر و الایمان..

۱۱ – المبدا و المعاد.

۱۲ – متشابهات القرآن.

۱۳ – المظاهر الالهیه فی اسرار العلوم الکمالیه.

۱۴ – مفاتیح الغیب.

۱۵ – الواردات القلبیه فی معرفه الربوبیه.

ب – نوشته‏ هاى فلسفى:

۱ – اتحاد عاقل و معقول..

۲ – اتصاف الماهیه بالوجود.

۳ – اجوبه المسائل الجیلانی.

۴ – اجوبه المسائل النصیریه.

۵ – اجوبه المسائل بعض الخلان.

۶ – اکسیر العارفین فى معرفه الحق و الیقین.

۷ – ایقاظ النائمین.

۸ – التشخص.

۹ – تعلیقات شرح حکمه الاشراق.

۱۰ – تعلیقات على الالهیات من الشفاء.

۱۱ – حدوث العالم.

۱۲ – الحشر.

۱۳ – الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه.

۱۴ – سریان نور وجود الحق فی الموجودات.

۱۵ – سه اصل.

۱۶ – شرح الهدایه الاثیریه.

۱۷ – الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه.

۱۸ – الرساله القدسیه فی اسرار النقطه الحسیه.

۱۹ – کسر اصنام الجاهلیه.

۲۰ – لمیه اختصاص المنطقه بموضع معین من الفلک..

۲۱ – المزاج..

۲۲ – المسائل القدسیه.

۲۳ – المشاعر.

۲۴ – المعاد الجسمانی (زاد المسافر).

۲۵ – الوجود..

ج – نوشته ‏هاى منطقى:

۱ – التصور و التصدیق.

۲ – اللمعات المشرقیه فی المباحث المنطقیه.

د – نوشته‏ هاى منحول و مشکوک:

گذشته از نوشته‏هاى بالا، در تحقیقات جدید صدرا شناختى‏عده‏اى از رسالات و مکتوبات قبلى را که تصور مى‏شد از صدرا باشد،منحول و مشکوک تشخیص داده و فهرست ذیل را اکثر محققان دررابطه با آثار ملا صدرا، منحول دانسته‏اند:

۱ – اثبات شوق الهیولى للصوره.

۲ – آداب البحث و المناظره.

۳ – [رساله فی] اثبات واجب الوجود.

۴ – [رساله فی] اجوبه الاسئله.

۵ – الامامه.

۶ – [رساله فی] بحث المغالطات.

۷ – [رساله فی] بدء وجود الانسان.

۸ – [رساله فی] تجرید مقالات ارسطو.

۹ – حاشیه انوار التنزیل.

۱۰ – حاشیه رواشح السماویه.

۱۱ – حاشیه الروضه البهیه.

۱۲ – رساله فارسى.

۱۳ – حاشیه شرح التجرید.

۱۴ – [رساله فی] رموز القرآن.

۱۵ – شبهه الجذر الاصم.

۱۶ – شرح حدیث نبوى (ص): خلق الله الارواح..

۱۷ – طرح الکونین.

۱۸ – [رساله فی] الفوائد.

۱۹ – القواعد الملکوتیه.

۲۰ – [رساله فی] المباحث الاعتقادیه.

۲۱ – [رساله] المسائل القدسیه.

غیر از آثار و تالیفاتى که فهرست‏شدند، از ملا صدرا تعدادى‏مثنوى و رباعى باقى مانده که بخشى از آنها به پیوست رساله سه اصل‏و بمناسبت چهار صدمین سالگرد تولد آخوند، به اهتمام سید حسین‏نصر منتشر شده‏اند.

همچنین سه نامه از ملا صدرا خطاب به استاد خود میردامادبدست آمده که یکى از آنها را استاد آشتیانى در شرح حال و آراءفلسفى ملاصدرا درج کرده‏اند.

منابع نظریات ملاصدرا

در قرن دهم حکمت الهى به وسیله صدر المتالهین دگرگونیى‏یافت که مى‏توان آن را یک «جهش‏» در فلسفه اسلامى نامید. (۶) .

ملاصدرا بر پایه افکار فلاسفه و عرفاى پیش از خویش و براساس تعالیم دینى که در آیات الهى و روایات پیغمبر اکرم(ص) و ائمه‏اطهارعلیهم‏السلام آمده بود، موفق به پى‏ریزى مکتب فلسفى خود شده و آن را درمقابل نحله ‏هاى فلسفى پیشین «حکمت متعالیه‏» (۷) نامید. استاد سیدجلال الدین آشتیانى درباره فلسفه ملاصدرا مى ‏نویسد:

«قبل از ملاصدرا بین متصدیان معرفت‏ حقایق و محققان از اهل افکار و انظار و آرا و متخصصان در علوم حقیقیه از عرفا و مشایخ ‏صوفیه، و فلاسفه مشاء و اشراق اختلاف نظر عمیق وجود داشت وهر یک از این فرق به اثبات طریقه خود و نفى ممشاى دیگران‏مى ‏پرداخت… ملاصدرا به واسطه غور در کتب فلسفى اعم ازاشراقى و مشائى و تدبر در علوم اهل کشف واحاطه بر ماثورات‏ واراده در شریعت‏ حقه محمدیه و سیر کامل در افکار افلاطونیان‏ جدید و قدیم و بالجمله اطلاع کافى از جمیع مشارب و افکار، خودمؤسس طریقه ‏اى شد که بر جمع مشارب و مآرب فلسفى ترجیح ‏دارد. افکار عمیق شیخ رئیس وسایر اتباع مشاء و آراى افلاطونیان‏ جدید و تحقیقات عمیق و ژرف متصوفه، آرا و افکار حکماى‏اشراقى و رواقى در کتب تحقیقى او هضم شده است و سعه افکار وتحقیقات او همه را فرا گرفته…». (۸) .

بنابراین، منابع و مآخذ افکار آخوند را مى ‏توان در چهار مبدااساسى جستجو کرد که عبارتند از:

۱ – فلسفه مشاء و به خصوص افکار ابن سینا (۳۷۰ – ۴۲۸ ه) که‏به صورت ترکیبى از فلسفه یونان و آراى نو افلاطونى در میان ‏اندیشمندان مسلمان منشا فلسفه مشائى اسلامى را تشکیل مى ‏داد.

۲ – حکمت اشراق که در قرن ششم به دست ‏شیخ شهاب‏ الدین ‏سهروردى (۵۴۹ – ۵۸۷ ه) با انتقاد از فلسفه مشاء و بر پایه ‏اندیشه‏ هاى فلسفى حکماى ایران باستان به وجود آمده بود.

۳ – مکتب عرفانى محیى‏الدین عربى (۵۶۰ – ۶۳۸ ه) که‏دربردارنده جنبه‏ هاى نظرى یافته‏ هاى شهودى بوده و شکل تکامل‏ یافته ‏اى از تصوف را عرضه داشته بود.

۴ – تعالیم اسلام که در منابع دینى به آنها اشاره شده و در حقیقت‏اساس حکمت را در میان مسلمانان تشکیل مى ‏دادند.

مبادى افکار ملاصدرا

ملاصدرا بعد از کاوش در افکار فلسفى پیشینیان، اساس‏«حکمت متعالیه‏» را در چند اصل محورى و مبنایى بنیان کرد که اهم ‏آنها عبارتند از:

۱ – اصالت وجود: هر چیز واقعیت دارى به تحلیل ذهنى داراى دوحیثیت‏بوده که از آنها به وجود و ماهیت تعبیر شده است، حیثیت‏وجودى وجه مشترک اشیا را تشکیل داده و حیثیت ماهوى سبب‏تمایز شى‏ء از شى‏ء دیگر بوده و غیر از حیثیت وجودى است. در میان‏فلاسفه توجه به دوران امر بین اصالت‏یکى از دو حیثیت‏به معنى‏تحقق خارجى آن و اعتباریت دیگرى که نسبت واقعیت‏خارجى به آن‏عرضى باشد، براى اولین بار توسط میرداماد مطرح شد و به واسطه‏انگاره‏هاى اشراقى، وى قائل به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود شدکه ملاصدرا در ابتداى تحصیل خود پیرو استاد بوده، ولى در سیرتکامل علمى خویش قائل به اصالت وجود شده و آن را بر پایه دلایل‏محکمى به اثبات رسانید. (۹) .

قبل از ملاصدرا مساله به شکل ابتدایى ذیل زیادتى وجود برماهیت در خارج مطرح بود که مختار عده‏اى از مشائیان بوده وایرادات شیخ اشراق بر اصالت وجود – به آن معنى که از زیادتى درخارج مورد نظر بود – ناظر به توالى فاسده قائل به زیادتى بوده واصالت‏یکى از دو حیثیت (وجود، ماهیت) که از زمان صدر المتالهین‏مورد بحث واقع شده، در آن زمان مطرح نبوده است. صدر المتالهین‏در بیان نظریه خود گوید:

«وجود سزاوارترین چیزى است که به تحقق در خارج; زیراماسواى وجود به سبب وجود متحقق و موجود در اعیان و در اذهان‏است. پس اوست که به وسیله او هر صاحب حقیقتى به حقیقت‏خویش مى‏رسد، پس چگونه وجود امرى اعتبارى است چنان که‏آنان که از مشاهده وجود محجوب مانده‏اند چنین تصور کرده‏اند. ونیز به این علت که وجود، مجعول بالذات است نه آن چه که به نام‏ماهیت نامیده مى‏شود.» (۱۰) .

وى سپس براهینى را در اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تقریرمى‏کند که بعضى از آنها تاسیسى بوده و برخى دیگر حلى. (۱۱) .

با اثبات اصالت وجود که سنگ بناى افکار ملاصدرا به شمارمى‏ رود و به همین خاطر در میان بعضى از اندیشمندان، حکمت‏ متعالیه به فلسفه وجودى نامیده مى ‏شود، مساله تشکیک دروجودات (۱۲) به صورت جدیدى طرح و حل شده و بحث از تقسیم‏وجود به رابط و محمولى (۱۳) ، واجب و ممکن (۱۴) ، قوه و فعل، اثبات‏ حرکت جوهرى (۱۵) و مبحث علت و معلول و سنخیت آنها (۱۶) در امورعامه و انیت صرفه حق تعالى (۱۷) و وحدت حقیقیه و تجرد خیال به نحوه ابتکارى (۲۰) در علم النفس فلسفى چهره تازه‏اى به خود گرفته ‏اند.

۲ – حرکت جوهرى: فلاسفه قبل از ملاصدرا حرکت را در چهارمقوله عرضى کم، کیف، وضع واین قائل بودند و به واسطه اشکالى که‏از ناحیه موضوع حرکت متوجه آراى آنان بوده، حرکت در مقوله‏جوهر را منکر شده بودند. صدرالمتالهین بر اساس تقسیم موجود ازحیث این که موجود است‏به وجود ثابت و وجود سیال، حرکت را ازخواص موجودات جسمانى دانسته و حرکت مقولات عرضى را نیز ازحرکت در جوهر ناشى دانست، همان طور که عرض از لحاظ وجودى‏همه وابسته به جوهر است. (۲۱) .

ابن سینا تغییر و تحول در جوهر را به معنى کون و فسادمى‏دانسته و بر حسب این که با تغییر ذات شى‏ء (جوهر) تبدل درشى‏ء لازم مى‏آید، منکر حرکت در جوهر مى ‏شود. (۲۲) .

مراد شیخ الرئیس این است که: به حکم عقل موضوع حرکت درتمام زمان حرکت هم موجود باید باشد و هم در ذات و حقیقت‏خودثابت و محفوظ، تا گفته شود این موجودى ثابت الذات در صفتى ازصفات رو به کمال حرکت مى‏کند، نظیر حرکت در اعراض چهارگانه‏ که موضوع آنها جسم است که در همه حال ثابت مى‏ باشد. و با این‏فرض حرکت در جوهر معقول نمى‏ باشد; زیرا که موضوع حرکت‏جوهرى ذات و حقیقت نوعیه هر جسمى است که در نزد قائلان درهر آنى تغییر و تبدل مى ‏پذیرد.

صدرا از این اشکال جواب گفته که با فرض قبول این که هرجسمى مرکب از هیولى و صورت نوعیه و جسمیه است، و هیولى درفعلیت‏خود محتاج به دو صورت نوعیه و جسمیه به نحو لا تعین‏است، نمى‏توان در بقاء هیولى وجود فرد معینى از هر دو صورت رامعتبر دانست، چه این که جایز است که هیولى در هر آنى بر فردى ازصورت جسمیه و نوعیه متلبس گردد، بدون این که در تمام مدت‏حرکت‏خالى از نوعى صورت باشد و فعلیت‏ خود را به تعاقب افرادصور متبادله از دست‏ بدهد و در این حال به واسطه تبدیل افراد صوردر ذات و جوهر جسم، تجرد و سیلان واقع مى ‏شود که مراد از حرکت‏ جوهرى همین است.

به تقریر دیگر، معنى حرکت جوهرى این است که هیولاى جسم‏را از بدو پیدایش تا آخرین مراحل کمال در هر لحظه و آنى یک فرد ازجنس صورت نوعیه به او افاضه مى‏گردد، به نحوى که فرد لاحق دروجود اکمل از فرد سابق بوده و در عین حال واجد کمالات و مزایاى‏فرد سابق باشد، این را لبس بعد لبس گویند که مراد همان حرکت‏جوهرى در فلسفه صدرایى است و همچنین اگر در آمدن فرد لاحق،سابق از بین برود، خلع و لبس یا تجدد امثال گویند. (۲۳) .

ملاصدرا در اثبات حرکت جوهرى براهین نقضى و تاسیسى ‏متعددى در کتابهاى خود اقامه کرده است که از جمله آنها تبعیت ‏اعراض در حرکت‏ خود از جوهر مى ‏باشد. (۲۴) که حکیم سبزوارى هم درمنظومه مى‏ گوید:

وجوهریه لدینا واقعه.

اذ کانت الاعراض کلا تابعه (۲۵) .

بنابراین، روشن مى‏ شود که حرکت از نظر ملاصدرا امرى بنیادى‏است; زیرا که ذاتى موجودات مادى و حتى اثیرى است و زمان تابع‏آن است، بر خلاف نظر فلاسفه قبل که حرکت را تابع زمان‏مى‏دانستند. (۲۶) .

نتایجى که اثبات حرکت جوهرى در فلسفه اسلامى به ارمغان‏ آورده عبارتند از:

الف: تحقیق برهانى معاد جسمانى; ب : اثبات حدود جسمانى ‏نفس; ج : اثبات ربط حادث به ‏قدیم; د : اثبات بعد چهارم (زمان)براى ماده; ه : تحقق حرکت در حرکت; (۲۷) و : بحث از حرکت درمباحث الهیات; و دیگر مسائلى که هر کدام از آنها محتاج بررسى ‏جداگانه ‏اى بوده تا حقایقى تازه را در ذیل حرکت در مقوله جوهرنمایان سازند.

۳ – اتحاد عاقل و معقول: این اصطلاح را اولین بار فرفرویوس درمورد نحوه علم خداوند به کار برده و در میان فلاسفه اسلامى، شیخ ‏الرئیس (۲۸) و اکثر مشائیان با آن مخالفت کرده ‏اند. در حکمت متعالیه،ملاصدرا با توسعه آن به اقسام علم حتى ادراک حسى، اتحاد عاقل ومعقول را تایید نموده و براهین محکمى را بر آن اقامه کرده است. (۲۹) صدرا در حل معضل عاقل و معقول که باعث انکار آن از سوى ‏فلاسفه بوده، مى ‏گوید: به سبب توجه به مسبب الاسباب و تضرع به‏ درگاه الهى توفیق حل آن را از پروردگار دریافت داشته و به اثبات آن‏ نائل آمده است. (۳۰) و روشن کرده که هر ادراکى فقط به طریق اتحاد بین‏ مدرک و مدرک است وعقلى که کلیه اشیا را تعقل مى‏ کند خود عین‏ کلیه اشیاست و این است آن چه که ما در صدد اثبات آن بودیم وهرکس که با دیده انصاف بنگرد، خواهد فهمید که نفس عالم آگاه ‏همان نفس جاهل نا آگاه نیست. (۳۱) .

ملاصدرا بر اساس تقسیم علم به علم حضورى و حصولى و باپیروى از شیخ اشراق در شمول علم حضورى به علم مجرد به ذات‏خود و علم علت‏به معلول و معلول به علت‏بر خلاف فلاسفه مشاء،علم خداوند به موجودات را همان علم حضورى به ذات اشیا دانسته‏است، نه آن که ارتسام صور موجودات باشد. و از آن جا که علم حق‏تعالى مانند علم نفس به ذات خود است و از طرفى وجود حق کامل وبدون نقص است، این علم هم از هر جهت کامل بوده، بنابر این‏خداوند بالذات عالم است و علم او به ذات خود در واقع علم او برجمیع موجودات است… بنابراین نفس هم چون چیزى را تعقل کند،عین صورت عقلى آن مى ‏گردد و در مقام وجودى عاقل عین صورت‏معقوله مى‏شود و اتحاد عاقل و معقول را باید همانند اتحاد هیولى ‏وصورت دانست.

مقدماتى را که آخوند براى اثبات اتحاد عاقل و معقول ذکر کرده،عبارتند از: اصالت وجود، حدوث جسمانى نفس، نفس ناطقه کل‏قواست، ترکیب اتحاد ماده و صورت و ..

از جمله دیگر ابتکارات صدرالمتالهین مى‏توان از مسائل زیرنام‏برد:

الف – اثبات تجرد برزخى قوه خیال، وى در بیان آن گوید:

«خداوند متعال به فضل و کرم خویش برهانى مشرقى و دلیلى‏اشراقى براى اثبات تجرد نفس حیوانى در مقام و مرتبه تخیل برقلب من الهام فرمود و بر من معلوم و مکشوف گردید که نفس‏حیوانى در مقام و مرتبه تخیل مجرد از ماده و عوارض ماده است وخلاصه آن برهان الهامى این است که: نفس حیوانى داراى قوه‏اى‏است‏به نام قوه خیال که به وسیله آن اشباه و صور مثالیه را ادراک ومشاهده مى‏کند; زیرا این صور خیالیه و مثالیه از نوع موجوداتى که‏داراى اوضاع و قابل اشاره حسیه‏اند نیستند و بنابراین، در این عالم‏مادى و جهان محسوس نخواهند بود، بلکه در عالمى ماوراى این‏عالم‏اند و بنابراین موضوع و محلى که این صور قائم به وى وموجود در اویند نیز موجودى مجرد و عارى از ماده و وضع‏است.» (۳۲) .

ب – اقامه برهان بر معاد جسمانى، ملاصدرا بعد از بیان مقدمات‏دهگانه‏اى مى‏گوید:

«… لم یبق له شک وریب فی مساله المعاد وحشر النفوس‏والاجساد، ویعلم یقینا ویحکم بان هذا البدن بعینه سیحشر یوم‏القیامه بصوره الاجساد، وینکشف له ان المعاد فی المعاد مجموع‏النفس والبدن بعینهما وشخصهما، وان المبعوث فی القیامه هذاالبدن بعینه لا بدن آخر مبائن له‏». (۳۳) .

ج – بیان قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیاء، وى در بیان این قاعده‏مى‏گوید:

«هذا من الغوامض الالهیه التی یستصعب ادراکه الا على من آتاه‏الله‏من لدنه علما وحکمه، لکن البرهان قائم على ان کل بسیط الحقیقه‏کل الاشیاء الوجودیه، الا ما یتعلق بالنقائص والاعدام، والواجب(تعالى) بسیط الحقیقه واحد من جمیع الوجوه فهو کل الوجود، کماان کله الوجود». (۳۴) .

د – وى در مورد ثبوت جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس،مى‏گوید:

«فالحق ان النفس الانسانیه جسمانیه الحدوث والتصرف، روحانیه‏البقاء والتعقل، فتصرفها فی الاجسام جسمانی، وتعقلها لذاتها وذات‏جاعلها روحانی…». (۳۵) .

بررسى تفصیلى هر کدام از آنها خارج از هدف نوشتار حاضراست، ولى همان طور که اشاره شد، امهات اندیشه‏هاى ابتکارى‏ملاصدرا در حکمت الهیه، اثبات اصالت وجود و حرکت جوهرى‏است که به لحاظ آنها حکمت متعالیه از دیگر مکتب‏هاى فلسفى ‏متمایز مى ‏گردد.

تاثیر فلسفى ملاصدرا

بعد از ملاصدرا اکثر فلاسفه اسلامى پیرو افکار و آراى متعالیه اوبوده و به اعتبارى با ظهور و گسترش مکتب صدرایى «بسیارى ازمسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق یا مورد اختلاف فلسفه و عرفان ویا مورد اختلاف فلسفه و کلام براى همیشه حل شده است‏». (۳۶) وپیروان او در تلفیق و امتزاج شرع و استدلال و عرفان کوشیده وموجبات بالندگى و شکوفایى حکمت متعالیه را تا به امروز فراهم ‏آورده ‏اند.

به طور اجمالى مى ‏توان طبقات شارحان و مدرسان حکمت‏ متعالیه را در ده طبقه که رابطه استاد و شاگردى در بین آنان رعایت‏ شده و افکار فلسفى صدرالمتالهین را تا زمان معاصر محفوظ داشته ‏اند، از فیض کاشانى تا علامه طباطبائى ترسیم کرد.

نزدیک به نیم قرن است که فلسفه اسلامى وارد مرحله جدیدى ‏شده است و نمایندگان آن در دوران معاصر بر پایه افکار اصلى ‏صدرالمتالهین در مصاف با مسائل عصرى، افق تازه‏اى را در عرصه‏ فلسفه اسلامى و اوج معرفتى آن یعنى حکمت متعالیه گشوده و باگسترش مباحث فلسفى و نگاه تازه‏اى به مکتب صدرا، نظیر بحث ازتوابع مسائلى چون معرفت‏ شناسى و علم حضورى، حرکت جوهرى و … «فلسفه نو صدرایى‏» را با اوصاف متمایزى از افکار سنتى فلسفه‏ عرضه داشته ‏اند. بیشترین حجم ابتکارات فلسفى این دوران از آن‏علامه طباطبائى و شاگردان ایشان است که با اظهارات برهانى خویش‏بهترین سند زنده بودن فلسفه اسلامى به شمار مى‏روند و آن را چونان‏هر جریان صحیح تعقلى دیگر در یافتن افق‏هاى فکرى بدیع به پیش‏ مى ‏برند.

مبدا معرفتى دوران جدید از حکمت متعالیه با نگارش کتاب‏«اصول فلسفه و روش رئالیسم‏» توسط علامه طباطبائى به وجود آمدکه به دنبال تحولات فکرى حوالى دهه ۱۳۲۰ ه ش. و آشناییهاى‏ابتدایى متفکران ایرانى نسبت‏به فلسفه غرب و ظهور فلسفه ‏دانشگاهى از طرفى و گسترش افکار ماتریالیستى و لزوم مقابله فکرى ‏با این افکار از طرف دیگر، طرح این گونه مسائل جدید را در فلسفه ‏اسلامى به عنوان یک مکتب پویا و زنده ضرورت بخشیده بود.

علامه طباطبائى با طرح مرتب مباحث فلسفى بر پایه رابطه‏ منطقى بین آنها و طرح مسائل معرفت‏شناختى نوعى از رئالیسم‏انتقادى را که دیدى تازه به کشف حقایق و امور واقع داشت، به منصه‏ ظهور رسانید و با این کار خویش هم دوران جدیدى را در فلسفه ‏اسلامى گشود و هم آن را وارد دیالوگ سازنده و گفتگوى روشمند بادیگر مکاتب فلسفى معاصر کرد.

به واسطه ارائه تازه‏اى از مسائل فلسفى، نزدیک به نیم قرن است‏که طرح مباحث عقلانى در نوشتجات فلاسفه نو صدرایى با تمهیدى ‏در تاریخ فلسفه، معرفت‏شناسى و امور عامه ( هستى شناسى) باتغییر شکل محسوسى والهیات به معنى اخص را در خود جاى داده ‏است و خبر گرفتن از پیشینه تاریخى مسائل فلسفى و توجه به سیرتاریخى آنها در کنار ارائه اصول موضوعه تازه‏اى از علوم جدیدنشسته است.

از طرف دیگر علم شناسى که در دوران متاخر فلسفه اسلامى به‏واسطه غلبه و رشد ناموزون بحث‏هاى مربوط به الهیات، مغفول‏فلاسفه قرار گرفته بود، به دنبال وجود یافتن هستى شناسى کثرت‏گرا وبا دیدى هستى شناختى به تبیین عقلانى مسائل و موضوعات علوم‏جزئى چه در حیطه علوم تجربى و اجتماعى و چه در علوم اسلامى‏ مى ‏پردازد و به این لحاظ است که مسائل درون معرفتى فلسفه با زبان‏امروزى تکمیل و تنظیم تازه‏اى به خود گرفته است.

از دیگر مختصه‏هاى فلسفه نو صدرایى مى‏توان به پیرایش نکات‏کلامى و عرفانى در بیان مسائل ناب فلسفى و عنایت‏ خاص به شیوه ‏برهانى در طرح مباحث آن اشاره کرد که فلسفه را در مقام فلسفه وعرفان را در مقام عرفان و علم را در مقام علم قرار داده است و این امربا ارائه سبک نوینى در ادبیات فلسفى و ورود اصطلاحات تازه در آن‏که حاکى از وجود مباحث جدیدى در میان فلاسفه مسلمان است ‏به‏ نحو بارز در کتب فلاسفه نو صدرایى به چشم مى‏ خورد 

شرح حال و آثار ابوعبدالله زنجانى (۳۷)

ابوعبدالله زنجانى، فرزند شیخ الاسلام میرزا نصرالله یکى ازپیشوایان روحانى شهر زنجان در جمادى الثانى سال ۱۳۰۹ ه . ق‏۱۸۹۱م در زنجان، چشم به جهان گشود. وى در دامان پدر که درهاله‏اى از علم و فضیلت و ادب بود پرورش یافته و بعد از رسیدن به‏سن جوانى، در زادگاهش به حوزه علمیه پیوست. علوم ادبى و مبادى‏فقه و اصول را در نزد علماى زنجان آموخت و سپس به حوزه درسى‏فیلسوف و حکیم الهى زنجان میرزا ابراهیم فلکى – که از شاگردان‏فیلسوف شهیر میرزا ابوالحسن جلوه بود – در آمد و فلسفه، کلام وریاضیات را از وى آموخته و به سال ۱۳۲۹ به تهران سفر کرد. چنانکه‏برهه‏اى از زمان، در مدرسه فرانسوى «سنلوئى‏» در تهران به تحصیل‏پرداخت و در ذى‏حجه سال ۱۳۳۰ پس از بازگشت‏به زنجان، به‏همراه برادرش میرزا فضل الله شیخ الاسلام زنجانى، آهنگ نجف کردو در آنجا نزد مجتهدان نامدار، علوم عالى را کسب کرد.

وى در نجف به همراه برادرش به درس سید محمد کاظم یزدى وشیخ الشریعه اصفهانى حاضر شد و بهره‏اى بسزا بر گرفت و هنگام‏درنگ در آن خطه پاک، به مجلس درس آیه الله آقا سید ابوالحسن‏ اصفهانى و شیخ ضیاء الدین عراقى و شیخ میرزا حسین نائینى و جزآنان نیز در آمد و تا سال ۱۳۳۸ یا ۳۹ در نجف بوده و به درجه اجتهادنائل گردید. بخشى از اجازات ایشان بدین شرح است:

اجازه روایت از علامه سید حسن صدر کاظمى و علامه سیدمحمود شکرى الآلوسى بغدادى صاحب «بلوغ الارب‏» که از علماى‏اهل سنت است و سید محمد بدرالدین بن یوسف المغربى محدث‏دمشق.

و اجازه اجتهاد از سید ابوالحسن اصفهانى، هبه‏الدین حسینى ‏شهرستانى، علامه سید محمد فیروزآبادى و علامه شیخ الشریعه‏اصفهانى و علامه شیخ عبدالکریم حائرى.

ابوعبدالله در اواخر سال ۱۳۳۸ه. ق به زادگاه خود، زنجان‏بازگشت و به تالیف و نشر کتب و تبلیغ افکار اسلامى پرداخت وپس از توقفى کوتاه در آن شهر به برخى شهرهاى مهم ایران رهسپارشد. سپس زیارت خانه خدا را از بهر حج گزاردن بجد منظور نظر قرارداد و در سوریه، فلسطین، عراق به سیاحت پرداخت و از قدس وقاهره و بغداد دیدن کرد و در آنها بانخبگان بسیارى از عالمان و ادیبان‏و اندیشه‏ وران دیدار داشت و از دیدار ایشان خرسند و کامیاب شد.

در این سفر که یک سال به درازا کشید، به سال ۱۳۴۴ه . ق‏توانست‏برخى از آثار خود که به زبان عربى در سالهاى بین پایان‏تحصیلات عالى در حوزه نجف و آغاز این سفر طولانى به قلم آورده‏بود، به طبع بسپارد. بعد از این به زنجان بازگشت وبه تدریس فقه وفلسفه و تفسیر و نشر مقالات علمى و دینى در مجلات عربى وفارسى پرداخت. چنانکه در اوائل ۱۳۵۴ه به سفر سیاحتى دیگرى به‏قاهره دست‏یازید که پس از ورود، از طرف اساتید بزرگ دانشگاه‏الازهر و دانشگاه مصر و از جانب فضلا و ادباى آن سامان، مورداستقبال گرم قرار گرفت. در این سفر بود که کنفرانس ارزنده خود را به‏زبان تازى، به عنوان «دواء المسلمین فى الرجوع الى القرآن‏» در«دار الهدایه الاسلامیه‏» ایراد کرد که سخت از آن استقبال شد و درشماره ۴۴۸ نشریه مصرى «الفتح‏» نشر گردید، و نیز در این سفر باعلماى دانشگاه الازهر درباره وحدت اسلامى و اتحاد مسلمانان‏تبادل نظر کرد و از جمله کسانى که با ایشان دیدار کرد، یکى علامه‏فقید مصطفى مراغى رئیس دانشگاه الازهر و دیگر شادروان دکترعبدالرحمن شهبندر و سوم علامه عبدالوهاب عزام بودند.

ابوعبدالله پس از اتمام سفر به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران- دانشکده علوم معقول و منقول – به تدریس علم تفسیر و اخلاق وتاریخ مشغول شد و سپس یک سال در دانشسراى عالى تدریس کرد.

زنجانى در برخى کانونها و انجمنهاى علمى و ادبى در ایران وکشورهاى عربى عضو بود. از جمله در فرهنگستان علمى عربى‏دمشق که در محرم سال ۱۳۴۷ق صورت گرفت. (۳۸) .

علامه زنجانى را آثارى است که پاره‏اى چاپ و پاره‏اى دیگرهمچنان دست نویس‏اند. از جمله آنها چنین است:

۱ . «تاریخ القرآن‏» که در دومین سفر به قاهره به گونه‏اى آبرومندچاپ شده است. این عبارت عربى را روى جلد آن نگاشته‏اند: «کتاب‏وجیز یبحث عن سیره النبى الاکرم والقرآن الکریم والادوار التى مرت‏به من کتابته وجمعه وترتیبه وترجمته الى سائر اللغات…».

خود زنجانى درباره این کتاب نوشته است:«این مختصر پایه و مقدمه جزئى از مقدمه تفسیرى است که قصدتالیف آن را به اسلوب تحلیل و عقل و روش تجزیه منطقى دارد…».

چنانکه زنجانى اشاره دارد ایشان در صدد نگاشتن تفسیرى بوده‏که ظاهرا اجل فرصت نداد تا این قصد را عینیت‏ ببخشد. کتاب «تاریخ‏القرآن‏» در میان علماى اهل سنت تاثیرى بسزا داشته و مورد اهتمام‏ عالمان و روشنفکران آنان قرار گرفته است. دکتر احمد امین نگارنده‏کتاب «فجر الاسلام‏» آن را گامى در راه وحدت اسلامى به شمار آورده (۳۹) و کمیته ترجمه دائره المعارف اسلام به شدت از آن استقبال کرده و به‏زبان انگلیسى براى اطلاع عالمان دیار غرب شناسانده است.

این کتاب به قلم ابوالقاسم سحاب در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۱۷ترجمه شده است.

۲ . اصول القرآن الاجتماعیه، (عربى، خطى).

۳ . کتاب الافکار – عربى، خطى – کتابى است فلسفى که عقیده‏اسلامى را از جنبه عقل و قرآن روشن مى ‏سازد.

۴ . کتاب «دین فطرت‏» فارسى – خطى.

۵ . کتاب «شرح بقاء النفس بعد فناء الجسد» (عربى) که شرح‏مبسوطى است و در سال ۱۳۴۰ه . ق با شیوه‏اى امروزین به انجام‏رسیده، و اصل آن از آثار فیلسوف و متکلم برجسته، خواجه‏نصیرالدین طوسى است که در موضوع مهم «بقاء النفس بعد فناءالجسد» نگارش یافته است. این کتاب در قاهره و در تهران به سال‏۱۴۱۵ه/ ۱۹۹۵م به زیور طبع آراسته شده. چاپ اول ترجمه فارسى‏آن در آبان ماه ۱۳۲۵ش و به قلم دکتر زین‏الدین کیائى انجام یافته و درتاریخ ۱۳۷۳ش توسط شرکت‏سهامى انتشار تجدید چاپ شده‏است.

۶ . رساله‏اى در قاعده فلسفى «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» که‏استادش شیخ الشریعه در سال ۱۳۳۷ه با ستایش مؤلف، تقریظى برآن نگاشته و استدراکاتى را اضافه کرده است. (خطى)

۷ . «الفیلسوف الفارسى الکبیر صدرالدین الشیرازى حیاته و اهم‏اصول فلسفته‏» که به زبان عربى است و در دمشق در چاپخانه المفیدطبع شده و در سال ۱۳۹۲ چاپ چهارم کتاب، توسط کتابخانه صدرتهران به پایان رسید. این نوشتار تزى است که به مناسبت عضویت‏مؤلف در فرهنگستان علمى عربى دمشق به قلم آمده، برخى ازمباحث آن در ماهنامه فرهنگستان علمى دمشق و در مجله «الزهواء»مصرى و«لغه العرب‏» بغدادى به زبان تازى طبع و انتشار یافته است.کتاب به وسیله ابن یوسف شیرازى به فارسى ترجمه شده و بخشى ازآن در روزنامه «ایران آزاد» به طبع رسیده است. مجله فارسى زبان‏«ارمغان‏» از کتاب مذکور یادى کرده است.

۸ . ترجمه و گزینش جستار فیلسوف انگلیسى توماس کارلایل‏درباره پیامبر معظم از کتاب قهرمانانش که در تبریز به چاپ رسیده‏است. (زبان اصلى در این ترجمه عربى است).

۹ . رساله «طهارت اهل کتاب‏» به زبان عربى که در بغداد به سال‏۱۳۴۵ه چاپ گردید. این رساله در میان گروههاى متعصب در عراق وایران جنجال به پا کرد و چون نویسنده با ادله محکم رایى که قائل به‏طهارت اهل کتاب است را ترجیح داده بود و رایى که قائل به نجاست‏ایشان است را نقض مى‏کرد، بسیارى آن را نقد و در رد آن، رساله‏هایى‏نگاشتند که در آن زمان نشر یافت.

۱۰ . «التصوف فى التاریخ‏» کتابى است در وحدت وجود و روندآن در مکتبهاى عرفانى از دورترین ایام تا به امروز که خطى است وبرخى از فصول آن در شماره‏هایى از مجله «الاخا» نشر یافته است.

۱۱ . کتاب گرانبار «شرح زندگى روحى حسین بن على (ع)» که‏ عوامل پیدایش واقعه تاریخى عاشورا و اسرار نهان آن و عظمت نفس‏نفیس حسین بن على (ع) را با شیوه‏اى مطلوب و امروزین و با طرزى‏ نغز و فلسفى، مورد بحث و بررسى قرار داده و به زبان پارسى به رشته‏تحریر در آورده است. کتاب در سال ۱۳۱۷ه . ش/ ۱۳۵۷ه . ق باپى‏نوشتهاى واعظ چرندابى در تبریز به چاپ رسیده است.

۱۲ . رساله «لزوم حجاب‏» که پاسخ پرسشى است که از آمریکا به‏وى آمده بود و به زبان فارسى چاپ گردیده است.

۱۳ . الاسلام والاوربیون (عربى – خطى).

۱۴ . الوحى (عربى – خطى).

۱۵ . فرهنگ ایران پیش از اسلام.

۱۶ . ترجمه «وصیت ارسطو به اسکندر» که از عربى به فارسى‏ترجمه کرده است.

۱۷ . کتاب «فى التصویب‏» که آخرین تالیف ایشان است.

مضاف بر اینها زنجانى داراى پژوهشهاى گرانبهایى است که هراز چندى بر صفحات مختلف مجله‏هاى عربى و فارسى نشر گردیده وکنفرانسهاى فراوانى که در انجمنهاى علمى و کانونهاى ادبى القامى‏نمود که برخى از آنها به صورت کتابچه ‏هایى جداگانه نشر یافته ‏اند.

علامه زنجانى، زبانهاى عربى، فارسى و ترکى را با قواعد، به‏نیکى مى‏دانست و با زبان فرانسه آشنایى داشت. وى بسیار خوش‏اخلاق، با حوصله و نیک نهاد و دوراندیش و هشیار و غیور بر اسلام ومسلمانان و دلسوز به حال آنان براى ارتقاى سطح فکرى و معیشتى ‏بود تا در ردیف ملتهاى متمدن این عصر درآیند.

ابوعبدالله زنجانى بالاخره در روز پنجشنبه ۷ جمادى الثانى‏۱۳۶۰ه .ق موافق ۱۲ تیر ۱۳۲۰ه . ش به سبب کسالت قلبى، رحلت‏نموده و پیکرش پس از وفات به نجف اشرف انتقال یافت و در آرامگاه‏خانوادگى وى، بنابر وصیتش به خاک سپرده شد.

وى شش فرزند از خود به یادگار گذاشت، پنج پسر و یک دخترکه در پروردن آنان عنایتى خاص مبذول داشت.

از ابوعبدالله زنجانى، کتابخانه پر ارجى بر جاى مانده که حاوى‏نزدیک به هزار و پانصد جلد از کتابهاى خطى و چاپى است.ابوعبدالله را عده‏اى از عالمان و نویسندگان ستوده‏اند که به بخشى ازآنها اشاره مى‏ شود:

۱ . آیه‏الله محسن امین صاحب کتاب «اعیان الشیعه‏»: «وى (علامه ‏زنجانى) عالم، فاضل و مؤلف بود.»

۲ . آقا بزرگ تهرانى صاحب کتاب «الذریعه‏»: «شیخ میرزاابوعبدالله زنجانى، عالم، فاضل و مصنف بود.»

۳ . حجه الاسلام مدرس تبریزى صاحب «ریحانه الادب‏»: «حاج‏میرزا ابوعبدالله زنجانى از علماى قرن حاضر… مى‏باشد.»

۴ . اعضاى کمیته ترجمه دائره المعارف اسلام: «مؤلف این کتاب(علامه زنجانى) محتاج معرفى نیست، معظم له یکى از مشاهیرفضلاى عالى مقدار و از بزرگان مجتهدین عصر حاضر و تالیف او«تاریخ قرآن‏» کمک بزرگى به معلومات عصر حاضر کرده است.»

۵ . استاد «استاس مارى الکرملى‏» صاحب امتیاز مجله «لغه‏العرب‏» سال هشتم، ج دهم، ص‏۷۹۱ گفته است: «دوست علامه وبزرگوار و مجتهد نامدار، ابوعبدالله زنجانى، از اعلام انگشت نماى‏ایران است.»

۶ . در کتاب شرح حال رجال ایران، نگارش مهدى بامداد،جلد۵، ص‏۱۷ چنین آمده: «حاج میرزا ابوعبدالله زنجانى … از افاضل‏قرن اخیر بوده و تالیفاتى از خود باقى گذاشته است.»

۷ . دکتر احمد امین صاحب «فجر الاسلام‏» در مقدمه کتاب‏«تاریخ قرآن‏» درباره ابوعبدالله زنجانى چنین گفته است: «استادابى عبدالله زنجانى از عالمان برجسته شیعه و مجتهدان آنان است. ازجوان بختى بود که با استاد ابوعبدالله زنجانى در زمان زیارتش به مصردر سال ۱۹۳۵م آشنا شدم… از این روپیوند بین ما استوار گردید … اورا فراخ دانش، ژرف اندیش، و بسیار آگاه به فلسفه اسلامى و شیوه‏هاو مراحل آن یافتم و با روحى وارسته و خویى‏نرم، چیزى که وى را نزدمن محبوب مى ‏ساخت.»

رساله الفیلسوف الفارسى الکبیر

این رساله در بردارنده اجمالى یک دوره اصول فلسفى ملا صدرااست که مؤلف آنها را با مراجعه به حدود پنجاه کتاب و مقاله‏جمع‏آورى کرده است. کاوشى در زندگى علمى ملا صدرا بر پایه منابع‏رجالى و گزارشى از اوضاع اجتماعى شیراز در دوران حیات وى‏بخش‏هاى اول رساله را به خود اختصاص داده است. از جمله‏مسائلى که در رابطه با درج زندگینامه ملا صدرا در رساله قابل ذکراست، تاریخ ولادت وى مى‏باشد که بعد از نگارش این رساله و باتحقیقات صدراشناسان مشخص شده است و مؤلف به واسطه عدم‏دسترسى به آن، تاریخ ولادت را ذکر نکرده است.

تاریخ تولد صدرالمتالهین را تا زمان حاضر هیچ کدام از آثاررجالى و منابع تاریخى درج نکرده‏اند، تا اینکه اخیرا استاد سیدجلال‏الدین آشتیانى در تتبع از آثار و تالیفات ملا صدرا در حاشیه‏مشاعر چاپ تهران (ص‏۷۷) عبارتى از مصنف در رابطه با بحث اتحادعاقل و معقول مشاهده مى‏کنند که در خاتمه آن آمده بود: «تاریخ هذاالافاضه کان ضحوه یوم الجمعه سابع جمادى الاولى لعام سبع وثلاثین بعد الالف من الهجره النبویه وقد مضى من عمر المولف ثمان وخمسون سنه‏».

از آن جا که از عمر صدر المتالهین موقع نگارش حاشیه مذکور ۵۸سال مى‏گذشته، پس تاریخ تولدش در سال ۹۷۹هجرى بوده است ودر موقع رحلت از دنیا ۷۱ سال داشته است. (۴۰) .

ابوعبدالله زنجانى در رساله خود سعى در بیان آراى فلسفى‏ملاصدرا داشته و لذا از مواردى که ملا صدرا در بنیان مکتب خویش‏از آنها بهره برده بحث کرده و منابع افکار ملا صدرا را شامل آراى‏ارسطو، ابن سینا، ابن عربى و منابع دینى دانسته است. از مسائلى که‏داراى اهمیت‏خاصى در آشنایى با افکار ملاصدرا به شمار مى‏رود، آگاهى از عوامل اجتماعى دوران حیات وى مى‏باشد که مؤلف به‏خوبى از عهده آن بر آمده است.

بخش دیگرى از رساله ابوعبدالله به تالیفات ملا صدرا اختصاص‏یافته و تمامى آثار ملا صدرا که تا زمان نگارش این رساله شناخته شده‏بودند، ذکر شده‏اند. نواقص این بخش در بخش‏هاى قبلى تامین شده‏ و مجموعه کامل آثار و تالیفات ملا صدرا به تفکیک آثار چاپ شده(مصحح و سنگى) و نسخه‏هاى خطى ارائه شده است. بخش پایانى‏رساله را ابوعبدالله به بحث از امهات اصول فلسفى ملا صدرا پرداخته‏و مباحثى چون وحدت وجود – حرکت در جوهر – الهیات بمعنى‏الاخص – علم بارى – غایت وجود عالم و تحلیلى از عشق هیولى به‏ صورت را به شکل تطبیقى با افکار و اندیشه‏هاى فلاسفه دیگر چون‏ابن سینا – مالبرانش و .. مورد بحث قرارداده است.

رساله «الفیلسوف الفارسى الکبیر» اولین نوشته‏اى است که افکارو اندیشه‏هاى ملا صدرا را به جهان عرب معرفى نموده و بیش از هرچیز از ارزش تاریخى خاصى بر خوردار مى‏ باشد; با اینکه در گزارش ‏اندیشه ‏هاى فلسفى ملاصدرا از نواقصى بى ‏بهره نبوده است. همانطورکه در شرح حال ابوعبدالله زنجانى گذشت، وى این رساله را به عنوان‏تز و پژوهش علمى براى عضویت در فرهنگستان علمى عربى دمشق‏در سال ۱۳۴۷ق نگاشته و در آن مجمع مورد تایید قرار گرفته است.

رساله ابوعبدالله‏بعد از انتشار اولیه آن مورد توجه اندیشمندان‏عرب قرارگرفته و به دفعات در مجلات ادوارى و به صورت مستقل‏تجدید چاپ شده است.

تصحیح این رساله بر اساس چاپ چهارم آن انجام گرفته که به‏اهتمام فرزند ابوعبدالله، آقاى محمد صادق ضیائى در تهران به سال‏۱۳۹۲ق در انتشارات صدر منتشر شده است. از مزایاى چاپ حاضرتصحیح متن و اصلاح اغلاط چاپى و استخراج منابع مى ‏باشد.

تک نگارى ‏هاى تازه درباره ملاصدرا

امروزه در میان اهل علم و اندیشمندان اسلامى توجه به‏ملاصدرا گسترش یافته و گذشته از نگارش‏هاى فنى و تخصصى، شرح‏حال ملا صدرا به شکل رمان و داستان نیز عرضه مى‏شود و این همه‏حاکى از بذل عنایت اهل علم این دیار به میراث فکرى و فلسفى خودمى‏باشد. در خاتمه این مقدمه فهرستى از تک نگارى‏هایى که درباره‏زندگى و افکار ملا صدرا بعد از نگارش رساله ابوعبدالله در طى بیست‏سال گذشته به رشته تحریر در آمده‏اند، ارائه مى ‏شود:

۱ – آشتیانى، جلال الدین ، شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا ،انتشارات زوار ، مشهد ، ۱۳۴۰ ش ، (چاپ دوم: انتشارات نهضت‏زنان مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش) .

۲ – آشتیانى ، جلال الدین ، هستى از نظر فلسفه و عرفان ،انتشارات زوار ، مشهد ، ۱۳۸۰ ق ، (چاپ دوم: انتشارات نهضت زنان‏مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش) .

۳ – آل یاسین ، جعفر ، صدرالدین شیرازى مجدد الفلسفه‏الاسلامیه ، مطبعه المعارف ، بغداد ، ۱۳۷۵ ق .

۴ – ابراهیمى ، نادر ، مردى در تبعید ابدى ( بر اساس داستان‏زندگى ملاصدراى شیرازى)، انتشارات فکر روز، تهران، ۱۳۷۵ش.

۵ – حسن زاده آملى، حسن ، عرفان و حکمت متعالیه، انتشارات‏قیام ، قم، ۱۳۷۴ ش;(چاپ اول: مؤسسه مطالعات و تحقیقات‏فرهنگى، دومین یادنامه علامه طباطبائى، تهران، ۱۳۶۳ ش.)

۶ – حسن زاده آملى، حسن، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایى‏ندارند، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، ۱۳۷۰ ش.

۷ – خواجوى ، محمد ، لوامع العارفین فی احوال صدرالمتالهین ،انتشارات مولى ، تهران ، ۱۳۶۶ ش .

۸ – راشد ، حسنعلى ، دو فیلسوف شرق و غرب (صدرالمتالهین واینشتین) ، بى ‏تا ، تهران ، ۱۳۱۸ ش . (چاپ دوم:۱۳۴۶ ش ، چاپ‏سوم: مؤسسه انتشاراتى فراهانى ، تهران ، ۱۳۵۵ ش) .

۹ – سبحانى ، جعفر ، هستى شناسى در مکتب صدرالمتالهین ،بى‏نا ، قم ، ۱۳۹۸ ق ، (چاپ دوم: نشر قیام ، قم ، ۱۴۰۰ ق) .

۱۰ – سجادى ، جعفر ، مصطلحات فلسفى صدرالدین شیرازى ،انتشارات نهضت زنان مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش ، (چاپ دوم) .

۱۱ – سروش ، عبدالکریم ، نهاد ناآرام جهان ، مؤسسه فرهنگى‏صراط ، تهران ، بى‏تا ، (چاپ دوم) .

۱۲- Fazlurrahman: The philosophy of Mulla sadra.stare university of new York press, Aibany 1975.

۱۳ – Corbin, H: Mollasadra Shirazi: Le Lievre desPenetrations Metaphusiques, texte Introd. et trad.Fransaise, paris, Maisontleuve, 1964.

۱۴ – کربن، هانرى، ملاصدرا، ترجمه‏و اقتباس ذبیح‏الله منصورى،سازمان انتشارات جاویدان ، تهران ، ۱۳۷۲ ش ، (چاپ پنجم).

۱۵ – میرى ، محسن و محمد جعفر علمى، فهرست موضوعى‏کتاب «الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه‏»، انتشارات حکمت،تهران، ۱۳۷۴ ش.

۱۶ – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi andhisTranscendent Theosophy. Imperial Iranian Academyof Philosophy, 1978. .

۱۷ – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi den hikmatMutaaliyah. Tras. Baharudin .Ahmad. kuala lumpur:Dewan Bahasa den pustaka, 1992.(M)

۱۸ – نصر ، حسین (به اهتمام و مقدمه) ، یادنامه ملاصدرا ،انتشارات دانشگاه ، تهران ، ۱۳۴۰ ش .

مجموعه مقالاتى به مناسبت‏بزرگداشت چهارصدمین سال تولدملاصدرا.

۱۹ – Horton, max, Die Philophischey SystemVonschirazi. strass. bury 1913.

به سامان آمدن این کار مرا سپاسگزار بزرگانى نمود که در مراحل‏مختلف تحقیق از راهنماییهاى آنان بر خوردار بوده و اتمام کار را میسرنمودند.

تشکر و قدردانى نهایى من از همسر و فرزندانم است که با صرف‏نظر از حقوق خویش در تدارک محیطى آرام و درخور فکرورزى وتحقیق، مراحل تصحیح رساله را برایم آسان نموده و مشوق تحقیقات‏بعدى شدند.

وفاته

اتفق الشیخ یوسف البحرانی وصاحبا امل الآمل (۴۱) وروضات الجنات‏ على انه توفی فی ضمن العشر الخامس من المائه الحادیه عشره ،وخالفهم محمد حسن خان – صنیع الدوله – مؤلف کتاب « منتظم‏ ناصری (۴۲) » الذی وضعه فی وقائع السنین فی الشرق والغرب، وسمی‏الکتاب باسم الشاه ناصر الدین القاجاری، قال فی صفحه ۱۹۶ ، من کتابه:« ان صدرالدین توفی فی سنه ۱۰۵۹ ه . – ۱۶۴۹م . وحدثت وفاته فی‏البصره حین توجهه الى مکه » .

فیلسوف//على اصغر حقدار.



۱) صدرالدین شیرازى، رساله حدوث العالم، ص ۲۷۲(با ترجمه و تصحیح خواجوى).

۲) حکمت در فرهنگ اسلامى ، عبدالکریم سروش ، دانشگاه انقلاب ، شماره ۹۸/۹۹ ،تابستان و پائیز۱۳۷۳ .

۳) شرح اصول کافى، ج ۱، ص ۲۱۳، به تصحیح محمد خواجوى.

۴) الاسفار الاربعه، صدرالدین شیرازى، ج‏۱، ص‏۸٫

۵) آثار و تالیفاتى که در دو بخش دینى وفلسفى با علامت ( ) مشخص شده‏اند،حاکى‏از نوشتجات خطى ملا صدرا هستند که تاکنون به چاپ مصحح نرسیده‏اند; ر . ک:کتابشناسى توصیفى ملا صدرا، على اصغر حقدار، ص‏۱۱۷، قم، ۱۳۷۵ش.

۶) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد۱۳، ص‏۲۴۹، انتشارات صدرا.

۷) مراد از حکمت‏آمیزه‏اى از عرفان‏و فلسفه بر پایه آموزه‏هاى‏شیعى بوده که‏معادلTheosophy است و در معناى عامترى از فلسفه متعارف به کار برده مى‏شود.اساس این گونه از معرفت را مى‏توان در عقاید باطنى دینى و آراى عرفا یافت که‏نشات گرفته از تعالیم هرمسى (حکمت‏یمانیه) است. در میان فیلسوفان مسلمان قبلى،چه مشائى و چه اشراقى تاثیر نوشته‏هاى هرمسى از منابع فکرى اولیه به شمار مى‏رفته‏است، (براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به: سه نمط آخر اشارات ابن سینا و اوائل حکمه‏الاشراق سهروردى); ملاصدرا نیز ذیل بحثى در گزارشى به حقیقت تعلیمات هرمس‏اشاره کرده و منشا آنها را اشراقات نورانى از عالم معقول مى‏خواند (ر، ک: اسفار اربعه:۲/۶۰) با این حال توجه و ارائه اولیه تئوسوفى و تمایز حکیم الهى و شرافت وجودى‏آن از فیلسوف باحث، صوفى سالک و عالم دانا، را نخستین بار شیخ اشراق مورد تامل‏قرار داد (ر. ک: حکمه الاشراق، ص‏۲۳ همراه با شرح علامه شیرازى).

۸) مقدمه استاد آشتیانى بر «الشواهد الربوبیه‏» ملاصدرا، ص‏۱۷ و ۱، مرکز نشردانشگاهى.

۹) رساله المشاعر (با شرح لاهیجى)، ص‏۱۴۶، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم.

۱۰) ملا صدرا، الشواهدالربوبیه، ص‏۶٫

۱۱) ر. ک: الاسفار الاربعه: ج‏۱; رساله المشاعر، ص‏۴۸ و دیگر کتب ملاصدرا.

۱۲) سید جلال الدین آشتیانى، هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص‏۱۳۴، نشر نهضت زنان‏مسلمان.

۱۳) الاسفار الاربعه: ۱/۳۲۷٫

۱۴) همان ماخذ، ص‏۸۳٫

۱۵) همان ماخذ: ۳/۲ و ۶۱٫

۱۶) همان ماخذ: ۲/۲۷٫

۱۷) الاسفار الاربعه: ۶/۴۸٫

۱۸) هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص‏۲۲۷٫

۱۹) شرح بر زاد المسافر، سید جلال الدین آشتیانى.

۲۰) الشواهد الربوبیه، ص‏۱۹۷٫

۲۱) الاسفار الاربعه: ۳/۶۱٫

۲۲) ابن سینا، دانشنامه علائى، ص‏۳٫

۲۳) على اصغر حقدار، رساله در حرکت جوهرى، ص‏۸٫

۲۴) ر. ک: الاسفار الاربعه: ۳/۱۰۱ و ۱۰۳; الشواهد الربوبیه، ص‏۸۴ و ۹۵٫

۲۵) حاج ملا هادى سبزوارى، شرح المنظومه، ص‏۲۴۹، نشر دارالعلم.

۲۶) مقاله سید حسن نصر در تاریخ فلسفه در اسلام: ۲/۵۰۱، پاورقى ۴۶٫

۲۷) الاسفار الاربعه: ۳/۷۸ (حاشیه علامه طباطبائى) و رساله قوه و فعل، علامه طباطبائى.

۲۸) ابن سینا، الاشارات والتنبیهات (با شرح خواجه طوسى): ۳/۲۹۵، دفتر نشر کتاب.

۲۹) الاسفار الاربعه: ۳/۳۲۱٫

۳۰) الاسفار الاربعه: ۳/۳۱۳٫

۳۱) الشواهد الربوبیه: ص‏۲۴۴٫

۳۲) الشواهد الربوبیه: ص‏۱۹۷٫

۳۳) الاسفار الاربعه: ۹/۱۹۷٫

۳۴) همان ماخذ: ۶/۱۱۰٫

۳۵) همان ماخذ: ۸/۳۴۷٫

۳۶) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار: ۵/۱۵۲٫

۳۷) اقتباس و تلخیص از: کیهان اندیشه، شماره ۶۱، مرداد و شهریور ۱۳۷۴ش.

۳۸) مجله مجمع اللغه العربیه بدمشق (مجله المجمع العلمی العربی سابقا)، ج‏۱، مجلد ۶۲،ص‏۱۶۳٫

۳۹) ر. ک: ترجمه فارسى «تاریخ القرآن‏».

۴۰) شرح حال و آراء فلسفى ملا صدرا، سید جلال الدین آشتیانى، ص‏۱٫

۴۱) صاحب امل الآمل هو محمد بن الحسن الشهیر بالحر العاملی ولد سنه ۱۰۳۳، ولم تثبت‏عندی سنه وفاته .

۴۲) صنیع الدوله من فضلاء عصر ناصرالدین شاه وادبائه المشهورین وامرائه الاجله .

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=