بَکّاربن قُتیبه ، ابوبکر، قاضی مصر، محدّث و فقیه حنفی . در ۱۸۲ در بصره زاده شد. نزد هلال بن یحیی ، فقیه حنفی ، فقه آموخت و در سماع و نقل حدیث کوشش فراوان کرد (ابن خلکان ، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ذهبی ، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۵۹۹).
به نوشته ابن تَغْری بِرْدی (ج ۳، ص ۴۷)، بکّار اعلم علمای مصر در زمان خود بوده است . اطلاعاتی که از زندگی او در دست است بیشتر به دوران قضاوت او در مصر مربوط می شود. با آنکه از سخنان او برمی آید که ازدواج نکرده و فرزندی نداشته است (ذهبی ، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۶۰۱)، از ابن عساکر نقل شده که یکی از راویان او فرزندش ، بَکربن بکار، بوده است (کندی ، ملحق ابن حجر عسقلانی ، ص ۵۰۵).
بکار در جمادی الاولی ۲۴۶، به فرمان متوکّل خلیفه عباسی ، با منصب قضا به مصر وارد شد و تا پایان عمر در این منصب باقی ماند (کندی ، ذیل «ابن بُرد»، ص ۴۷۷ـ ۴۷۸). در تمام آن دوران (حدود ۲۵ سال )، جز چند ماه پایان عمر، با احترام تمام زیست ، به گونه ای که احمدبن طولون * ، حاکم نیرومند مصر و شام ، بدون تشریفات در مجالس پُرجمعیت او حضور می یافت (همان ، ملحق ابن حجر عسقلانی ، ص ۵۰۸).
مورخانی که از بکّار نام برده اند، از عدالت و پارسایی او سخن گفته اند (همان ، ذیل «ابن بُرد»، ص ۴۷۷؛ ابن تغری بردی ، همانجا؛ ذهبی ، ۱۴۰۳، ص ۵۹۹)؛ همچنین نوشته اند که قرآن بسیار می خواند و از بکّائین بود و نصیحتهای او در مجلس قضا بر مراجعان مؤثر می افتاد (ابن خلکان ، ج ۱، ص ۲۸۰)
ابن خلکان (ج ۱، ص ۲۸۱) درباره دقت عمل او نوشته است که همواره درباره امنای خود و شهود تحقیق می کرد.به روایت او، قاضی بکّار گواهی زاهدِ عابدی را که ازدوستان دبستانی او بود نپذیرفت ، زیرا وی در دوران نوجوانی لطیفه ای گفته بود و بکّار آن را استهزای قرآن پنداشته بود. اگراین موضوع درست باشد، سختگیری بکّار را در عدالتِ شهود نشان می دهد.
به نوشته ذهبی (۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۶۰۰ـ۶۰۱)، قاضی بکّار دو مشاور در مسائل قضایی داشته است : یونس بن عبدالاعلی ، عالم بزرگ مصری از شاگردان شافعی و معدّل (تصدیق کننده عدالت شهود) بزرگ مصر؛ و موسی بن عبدالرحمان بن قاسم ، زاهدِ مورد علاقه قاضی ، که در پی مجادله ای از او کناره گرفت .
ابن خلکان (ج ۷، ص ۲۵۰ـ۲۵۱) در این باره می نویسد که در ۲۴۶، محمّدبن ابی اللیث ، قاضی اسبق مصر، که به سوی عراق می رفت ، در میانه راه این دو مشاور را به بکّار معرفی کرد. اما این گفته درست به نظر نمی رسد، زیرا محمدبن ابی اللیث ده سال پیش از انتصاب قاضی بکّار برکنار و در ۲۴۱ به عراق تبعید شده بود (کندی ، ذیل «ابن بُرد»، ص ۴۶۳ـ۴۶۵).
قاضی بکّار براساس مذهب حنفی حکم می کرد و چند نمونه از قضاوتهای اودر ملحقات الولاه والقضاه آمده است (همان ، ملحق ابن حجر عسقلانی ، ص ۵۰۸ ـ ۵۱۱). در اواخر عمرِ قاضی بکّار، ابن طولون به سبب اختلاف با موفّق ، ولیعهد عباسی ، مجلسی از فقها و قضات و بزرگان در دمشق برپا کرد و از آنان خواست که موفّق را خلع کنند. بیشتر آنان پذیرفتند، اما قاضی بکّاراظهار داشت که فرمان عزل موفّق را، مانند فرمان ولایتعهدی او، باید ابن طولون صادر کند.
ابن طولون با توهین به او عطایای چندساله خود به او را مطالبه کرد. بکّار تمامی آنها را بدون هیچ تصرّفی بازگرداند و مایه شگفتی و شرمندگی ابن طولون شد (ابن خلکان ، ج ۱، ص ۲۷۹). ابن طولون اختیار نداشت که بکّار را از منصب قضا برکنار کند (ذهبی ، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۶۰۱) اما جهّال را تحریک کرد تا از او شکایت کنند (ابن عساکر، ج ۵، ص ۲۳۸).
سرانجام در جمادی الاخره ۲۷۰ بکّار به زندان افتاد. به نوشته ذهبی (۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۶۰۳)، بکّار در زندان هر جمعه لباس تمیز می پوشید و آهنگ نماز جمعه می کرد و وقتی با جلوگیری زندانبان مواجه می شد، می گفت : «خدایا شاهد باش !» در پی اصرار محدثان ، وی اجازه یافت از درون اتاقی مشرف به بیرون ، نقل حدیث کند (همانجا).
رحلت
ابن طولون در ذیقعده ۲۷۰ درگذشت و قاضی بکّار آزاد شد، اما از خانه ای که در آن زندانی بود خارج نشد و در پنجم ذیحجه همان سال درگذشت و در تشییع پیکر او جمعیتی عظیم شرکت کردند و او را در مصلاّ ی بنی مسکین به خاک سپردند (ابن خلکان ، ج ۱، ص ۲۸۲؛ ذهبی ، ۱۴۱۲، حوادث و وفیات ۲۶۱ـ۲۸۰، ص ۷۳).
قاضی بکّار از گروهی از محدثان حدیث آموخته بود،از جمله :
رَوْح بن عُباده ، محدث سرشناس اهل سنت (متوفی ۲۰۵)؛
و ابوداود طَیالِسی (متوفی ۲۰۴)، مؤلف مسند أبی داود .
همچنین عده کثیری در مصر و دمشق از او حدیث شنیده بودند (ذهبی ، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۵۹۹)
که سرشناسترین آنان عبارت اند از:
ابوجعفر طَحاوی ، محدث و فقیه بزرگ حنفی در مصر (متوفی ۳۲۱)؛
ابوالعبّاس اصمّ، محدث اهل سنّت (متوفی ۳۴۶)؛
ابوعوانه اسفراینی ، محدّث و مؤلف مسندأبی عوانه (متوفی ۳۱۶)؛
ابوعلی حَصائری ، مفتی دمشق (متوفی ۳۳۸)؛
ابن جَوصا، محدّث بزرگ شام ؛
و ابن خزیمه نیشابوری .
منابع :
(۱) ابن تغری بردی ، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره ، مصر ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن خلکان ، وفیات الا عیان ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷؛
(۳) ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق ، لاِ بن منظور، ج ۵، چاپ مأمون صاغرجی و احمد حمّامی ، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴) محمدبن احمد ذهبی ، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام ، چاپ عبدالسلام تدمری ، ج ۱۹: حوادث و وفیات ۲۶۱ـ۲۸۰، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۵) همو،سیراعلام النبلاء ، ج ۱۲، چاپ شعیب ارنؤوط ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) محمدبن یوسف کندی ، کتاب الولاه و کتاب القضاه ، چاپ رفن گست ، بیروت ۱۹۰۸، چاپ افست بغداد ( بی تا. ) .
دانشنامه جهان اسلام جلد ۳