شعرا-بشعرای قرن دهمعرفا-بعرفای قرن دهمعلما-بعلمای قرن دهم

زندگینامه بهاءالدین محمد بن حسین عاملی«شیخ بهائی»

نام و نسب شیخ بهائى‏

بهاء الدین محمد بن عز الدین حسین بن عبد الصمد بن شمس الدین محمد بن على بن حسین بن محمد بن صالح حارثى همدانى عاملى جبعى، حکیم و فقیه و عارف و منجم و ریاضى‏دان و شاعر و ادیب و مورخ بزرگ دوره‏ى صفویه، در خاندانى دانش‏پرور که معاریف اسلام بوده‏اند و از آغاز در جبل عامل که از آغاز پیدایش مذهب تشیع پناهگاه شیعیان بوده و ناحیه‏ى کوهستانى و خرمى است از لبنان و در شمال شهر صید است و امروز یکى از مراکز مهم شیعیان است، در قریه‏یى بنام جبع یا جباع مى‏زیستند و از نژاد حارث بن عبد الله اعور همدانى (متوفى ۶۵ هجرى قمرى) بودند، بوجود آمد و پرورش یافت پدر شیخ بهائى، عز الدین حسین بن عبد الصمد بن محمد بن حارثى عاملى جبعى از رهبران شیعه و مشایخ بزرک بوده است.

وى از شاگردان و صحابه‏ى پیشواى معروف شیعه زین الدین على بن احمدعاملى جبلى مشهور بشهید ثانى است و هر دو آنان از یک دیار برخاسته‏اند و عز الدین حسین پس از کشته شدن شهید ثانى (۹۶۶ هجرى قمرى) به ایران آمده است.صاحب تاریخ عالم‏ آراى عباسى درباره‏ى عز الدین حسین، چنین مى‏گوید:«شیخ حسین از مشایخ عظام جبل عامل و در جمیع فنون بتخصیص فقه و تفسیر و حدیث و عربیت فاضلى دانشمند بود. و خلاصه ایام شباب و روزگار جوانى را در صحبت شهید ثانى و زنده‏ى جاودانى شیخ زین الدین علیه‏الرحمه بسر برده در تصحیح حدیث و رجال و تحصیل مقدمات اشتهار و کسب کمالات مشارک و مصاحب یکدیگر بوده ‏اند.بعد از آنکه جناب شیخ بجهت تشیع بدست رومیان درجه‏ى شهادت یافت مشارالیه از وطن مألوف بجانب عجم آمده بعز مجالسین مجلس بهشت آئین شاه جنت مکان معزز گردیده منظور انظار عنایات گوناگون گشت.

مراتب عالى فصاحت و اجتهاد او در معرض قبول و اذعان علماء عصر درآمد و در امامت نماز جمعه که بنا بر اختلافى که علماء در شرائط آن کرده‏اند مدت‏هاى مدید متروک و مهجور بود سعى بلیغ بتقدیم رسانیده با جمعى از مؤمنان اقدام مى‏نمود.آخر بمنصب شیخ الاسلامى و تصدى شرعیات و حکومت ملیات ممالک خراسان عموما و دار السلطنه‏ى هرات خصوصا با ایفاى خدمتش مرجوع گشته مدت مدید در آن خطه‏ى دلگشا بترویج شریعت غرا و تنسیق بقاع الخیر آن دیار اقدام نموده با فایده‏ى علوم دینیه و تصنیف کتب و رسائل و حل مشکلات و کشف غوامض و معضلات مى‏پرداخت، تا آنکه شوق بیت اللّه الحرام و ریاضت روضه‏ى سید انام و ائمه‏ى عالى‏مقام صلوات اللّه الملک العلام گریبان‏گیر گشته قاید شوق عنان توجه او را بدان صوب در حرکت آورد.

بعد از استسعاد بدان سعادت عظمى در حین مراجعت، چند روزى در لحساء بحرین رحل اقامت انداخته با فضلاى آن مرزوبوم بسر مى‏برد، تا آنکه در بحرین اجل موعود رسیده کتب‏خانه‏ى حیات را درنوردیده به مطالعه‏ى جریده عالم بقا پرداخت، و خلف صدق مشارالیه که گلشن سراى جهان از وجود شریفش زیب و بها داشت در صغر سن، با والده ماجده بولایت عجم آمد …»

به عقیده صاحب خلاصه الاثر و صاحب سلافه العصر و صاحب مستدرک الوسائل و صاحب خزانه الخیال و صاحب روضات الجنات، وفات عز الدین حسین پدر شیخ بهائى در سال ۹۸۴ هجرى قمرى هنگامى که شصت و شش سال داشته در بحرین اتفاق افتاده است.بطور کلى عز الدین حسین پدر شیخ بهائى در سال ۹۱۸ هجرى قمرى در جبل عامل متولد شد، مدتى صاحب و شاگرد شهید دوم بود و پس از کشته شدن وى در سال ۹۶۶ هجرى قمرى با خانواده‏ى خود به ایران آمد. (در آن زمان شیخ بهائى سیزده سال داشته است.)

زیرا اهل سنت که همسایگان شیعیان جبل عامل بودند بر ایشان تاخته آزار بسیار رسانیدند حتى پیشواى مذهبى آنان زین الدین را کشته بودند و عز الدین حسین مانند دیگر شیعیان پناهگاهى مى‏جست و ایران در دوره‏ى صفویه یگانه محلى بود که شیعیان در آنجا امان داشتند.و چون وى شاگرد شهید دوم بوده از دیارى مى‏آمد که مرکز دیرین شیعیان بود، پیشرفت و شهرت بسیار یافت و مورد توجه سلطان محمد خدابنده پدر شاه عباس بزرک قرار گرفت و پس از چندى مقام شیخ الاسلامى دار السلطنه‏ى هرات بوى تفویض گشت و بعد از مدتى مدید، شوق زیارت خانه‏ى خدا در وى پدیدار گشت بدان صوب حرکت کرد و پس از اجراى مراسم حج به احساء و بحرین رفت و در آنجا مدت هشت روز ماند،و هنگامى که شصت و شش سال و دو ماه از سنش مى‏ گذشت در مصلى که قریه ‏یى از خاک بحرین بود دار فانى را وداع گفت.

در این وقت شیخ بهائى که سى و یک سال از عمرش مى‏گذشت باتفاق مادر خود به ایران بازگشت شیخ بهائى برادرى بنام عبد الصمد داشته که کتاب فوائد الصمدیه که از کتب معروف نحو است بنام وى نوشته شده و برادر بزرگتر شیخ بهائى بوده است. (از دلایل دیگرى که بزرگترى عبد الصمد را نسبت بشیخ بهائى مى‏رساند به عقیده‏ى استاد سعید نفیسى، یکى اینست که عبد الصمد نام جد خود را داشته و بهائى نام پدر جد خود را، و دیگر اینکه وى ده سال پیش از بهائى وفات کرده.)
گویا عبد الصمد در همان زمانى که پدرش در جبل عامل بوده از وى جدا شده به مدینه رفته. و در سفر ایران و بحرین با وى نبوده است.برادر شیخ در سال ۱۰۲۰ هجرى قمرى در اطراف مدینه از دنیا رفته است و جسد وى را بنجف نقل نموده و در همان‏جا به خاک سپرده‏ اند.

بقول صاحب روضات الجنات وى بر شرح اربعین برادرش شیخ بهائى حواشى چندى نوشته است

همسر بهائى

همسر بهائى زنى فقیه و محدث و یگانه دختر زین الدین على معروف بمنشار عاملى بود.
صاحب مستدرک الوسائل مى‏گوید که زنان نزد وى درس مى‏خواندند و پدرش زین الدین على منشار از دانشمندان معاصر شاه طهماسب بود و کتابهاى بسیار داشت‏ که از هند آورده بود و گویند نزدیک چهار هزار مجلد بود، و بیشتر از زندگى خود را در هند گذراند، و چون مرد، دخترش که زن بهائى بود وارث او شد، زیرا که جز یک دختر نداشت.»

شیخ الاسلامى

زین الدین على نزد شاه طهماسب منزلت فراوان داشت، و بهمین جهت مقام شیخ الاسلامى اصفهان بوى واگذار گردید و پس از وى این مقام بشیخ بهائى تفویض گردید.و نیز مسبب مسافرت عز الدین حسین پدر شیخ بهائى به ایران و پیشرفت کار وى در ایران همین زین الدین على بوده است.

 محل و تاریخ تولد و وفات‏

باتفاق نظر کلیه‏ى صاحبان تواریخ معتبر، ولادت شیخ در شهر بعلبک اتفاق افتاده است.بعلبک شهرى آباد و معروف بوده است و یونانیان آن شهر تاریخى را هلیوپولیس‏silopoileH مى‏نامیدند:
این شهر «در زمانهاى گذشته مرکز تمدن یونانى و سپس مرکز تمدن رومى بوده است و از بناهاى رومى قصر بسیار معروفى در آن بوده که هنوز خرابه‏هاى آن در همه‏ى جهان مشهورست و در منتهاى زیبائى و عظمت بوده است،این شهر را در سال ۸۰۳ هجرى قمرى تیمور گورکان گرفت و آن را ویران ساخت و از آن پس دیگر روى آبادانى ندید و خرابه‏ى آن اینک در ۸۰- کیلومترى دمشق باقى است و آن محل در این زمان جزو قلمرو جمهورى لبنان بشمار مى‏رود:» (احوال شیخ بهائى از استاد سعید نفیسى)

و اکنون در آن محل آبادى کوچکى باقى است که در حدود چندین هزار سکنه دارد و در سر راه دمشق بحلب قرار دارد:گویا عز الدین حسین پدر شیخ هنگامى که در جبل عامل اقامت داشته، در سفر شام ببعلبک رفته و بهاء الدین محمد یعنى پسر دوم وى در آن سفر متولد گردیده است:و کسانى نیز مانند ابو المعالى طالوى محل ولادت شیخ را شهر قزوین نوشته‏اند و این نظر کاملا نادر است زیرا به‏طورى‏که مى‏دانیم وى قبل از مسافرت پدرش به ایران متولد شده و هنگامى که به ایران آمده است گویا سیزده سال داشته است،

تاریخ تولد

در مورد تاریخ ولادت شیخ بهائى اقوال مختلف موجود است:
صاحب سلافه العصر که از قدیم‏ترین مآخذ موجود در مورد ولادت شیخ است مى‏گوید که وى نزدیک غروب چهار شنبه، سه روز مانده از ذى‏حجه‏ى سال ۹۵۳ هجرى قمرى متولد گردید:
صاحب خلاصه الاثر تاریخ تولد وى را نزدیک غروب چهار شنبه سه روز مانده از ذى‏حجه سال ۹۵۳ هجرى قمرى نوشته است:
صاحب فردوس التواریخ ولادت ایشان را نزدیک غروب پنجشنبه سیزده روز مانده از محرم سال ۹۵۳ هجرى قمرى ذکر کرده است:
صاحب المطلع الشمس مى‏گوید:
سید على خان در سلافه العصر تعیین کرده غروب روز چهار شنبه ۲۷ ذى‏حجه‏ى- سال ۹۵۳ هجرى قمرى در بعلبک، و بنص ابو المعالى طالوى در قزوین روى داده است: (چنانکه گفته شد این قول که شیخ در قزوین متولد شده است بسیار نادرست است‏)

صاحب منتخب التواریخ ولادت شیخ را روز پنجشنبه ۱۷ محرم سال ۹۵۳ هجرى قمرى ذکر کرده است:بطور کلى آنچه از این اقوال بر مى‏آید، ولادت شیخ در سال ۹۵۳ هجرى قمرى اتفاق افتاده است و در مورد روز و ماه تولد نظر صاحب سلافه العصر از گفته‏هاى دیگران معتبرتر است زیرا وى داناترین فرد باحوال شیخ و نزدیک‏ترین کس بزمان اوست:در این صورت ولادت شیخ نزدیک غروب روز چهارشنبه بیست و هفتم ذى‏حجه‏ى سال ۹۵۳ هجرى قمرى در شهر بعلبک روى داده است.

تاریخ وفات‏

در مورد تاریخ وفات شیخ بهائى نیز اقوال گوناگون موجود است:صاحب تاریخ عالم ‏آراى عباسى که از مآخذ مورد اعتماد است، مى‏گوید که در چهارم شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى بیمار شد و هفت روز رنجور بود، تا اینکه شب ۱۱ شوال درگذشت، و چون وى رحلت کرد شاه عباس در ییلاق بود و اعیان شهر جنازه‏ى او را برداشتند و ازدحام مردم به اندازه‏یى بود که در میدان نقش جهان جا نبود که جنازه‏ى او را حرکت دهند، و در مسجد جامع عتیق به آب چاه غسل دادند و علماء بر او نماز گذاردند و در بقعه‏ى منسوب بامام زین العابدین که مدفن دو امامزاده است گذاشتند و از آنجا بمشهد بردند و به وصیت خود او در پائین پا، در جائى که هنگام توقف در مشهد آنجا درس مى‏گفت به خاکش سپردند:

اعتماد الدوله میرزا ابو طالب در تاریخ رحلت وى گفته است:

رفت چون شیخ از این دار فناى

‏ گشت ایوان جنانش مأواى‏

دوستى جست ز من تاریخش‏

گفتمش شیخ بهاء الدین واى‏ (از این جمله بدون همزه‏ى بهاء، عدد ۱۰۳۰ بدست مى‏آید.)

صاحب روضات الجنات مى‏گوید که چون بمرد پنجاه هزار کس بر جنازه‏ى او نماز گذاردند و در تاریخ فوت او گفته‏اند: بى‏سر و پا گشت شرع و افسر فضل اوفتاد. مقصود از بى‏سر و پا گشت شرع اینست که شین و عین از آغاز و انجام شرع مى‏افتد و راء مى‏ماند که ۲۰۰ باشد، و افسر فضل اوفتاد یعنى فاء از آغاز آن ساقط مى‏شود و ضاد که ۸۰۰ و لام که ۳۰ باشد مى‏ماند و روى‏هم‏رفته ۱۰۳۰ مى‏شود.

صاحب کتاب تنبیهات مى‏گوید که سنه‏ى یک‏هزار و سى هجریه مریخ در عقرب راجع شد، بعد از تفکر و تدبر بسیار از ضعف و تباهى حال مشترى در آن وقت بخاطر رسید که شخصى از علماء فوت شود و از آن وهنى بمذهب راه یابد، و چون افضل و اکمل واقعه آن زمان شیخ بهاء الدین العاملى رحمه اللّه بود، ظن فقیر غالب آمد که جناب شیخ الاسلامى رخت حیات از دار فانى بدار باقى خواهد کشید، لا جرم در قصبه‏ى اشرف که از مضافات ولایت مازندرانست این قضیه را بعرض پادشاه ظل اللّه رسانیده و گفتم که در این باب دغدغه بخاطر اشرف نرسد که طالع این دولت قویست و نوعى دیگر نمى‏تواند شد.
از قضا بعد از چهار پنج ماه، حضرت شیخ مریض شده و در عرض یک هفته به رحمت ایزدى پیوست.
صاحب مطلع الشمس مى‏گوید که در چهارم شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى مریض گشت و در سه‏شنبه دوازدهم رحلت نمود و جسد شریفش نقل بمشهد شد.
صاحب امل الامل در مورد تاریخ وفات شیخ گوید که از مشایخ خود شنیدم که در سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى درگذشت.
صاحب قصص العلماء تاریخ درگذشت وى را دوازدهم شوال سال ۱۰۳۱ هجرى قمرى ذکر کرده است.
صاحب سلافه العصر تاریخ وفات شیخ را دوازده روز مانده از شوال سال ۱۰۳۱ هجرى قمرى نوشته است و در کتاب دیگر خویش موسوم بحدائق الندیه فى شرح الفوائد الصمدیه، در دوازدهم شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى ذکر کرده است و ممکن است در چاپ کتاب اول تحریفى شده باشد.
بطور کلى آنچه از این اقوال برمى ‏آید، وفات شیخ در دوازدهم شوال سال ۱۰۳۰ یا ۱۰۳۱ هجرى قمرى اتفاق افتاده است، و چون صاحب تاریخ عالم‏آراى عباسى که نظرش معتبرتر از دیگران است، و همچنین صاحب کتاب تنبیهات که تألیف خود را چند ماه بعد از آن واقعه نوشته است سال ۱۰۳۰ را ذکر کرده‏اند، گفته‏ى کسانى که وفات شیخ را در این سال نوشته‏اند صحیح‏تر بنظر مى‏رسد.
در این صورت وفات شیخ در دوازدهم ماه شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى در شهر اصفهان روى داده است.

 دوران جوانى و تحصیلات و استادان‏

به ‏طورى‏که قبلا ذکر شد، شیخ بهائى در ۹۶۶ هجرى قمرى باتفاق پدر خود از جبل عامل به ایران آمد و در پایتخت ایران یعنى شهر قزوین که مرکز تجمع دانشمندان شیعه بود مدتها زیست نمود.بنابراین وى دوران کودکى را در جبل عامل و دوران جوانى را در شهر قزوین گذرانیده است، و ظاهرا هنگام سفر پدرش بهرات همراه وى نبوده است، زیرا وى در آن زمان جوان بوده و در قزوین بکسب علوم اشتغال داشته و پدرش نمى‏بایست او را بهرات برده باشد.

لیکن چنانکه قبلا گفتیم در سفر حج با پدر همراه بوده است و پس از مرگ پدر، در سن سى و یک سالگى با مادرش به ایران بازگشته است، و پس از بازگشت به ایران گویا دوباره بقزوین رفته باشد زیرا این شهر تا سال ۱۰۰۶ هجرى قمرى پایتخت صفویه و مرکز تجمع علماء شیعه بوده است.
بهائى بعدها به مسافرتهاى دیگرى نیز پرداخته است و گویا چندى هم در مشهد به تحصیلات خود ادامه داده است و نیز مدتى در هرات بجاى پدر مقام شیخ الاسلامى داشته، و آنچه مسلم است هنگامى که پدر او در هرات بوده وى در قزوین اقامت داشته و بقول استاد نفیسى احتمال مى‏رود که لااقل از سال ۹۶۹ هجرى قمرى یعنى از سن شانزده سالگى تا سال ۹۷۹ هجرى قمرى در سن بیست و شش سالگى، مدت ده سال پیاپى در قزوین براى دانش اندوختن مانده باشد.

در این صورت تحصیلات اولیه‏ى شیخ در شهر قزوین که در آن‏وقت یکى از مراکز مهم مذهب تشیع و محل درس و بحث و دانش‏آموزى بوده انجام گرفته است و وى از کودکى با شوق و کوشش بسیار در پى دانش‏آموزى و کسب کمال بوده است به‏طورى‏که در اوان کودکى از کتب معتبر زمان خود نسخه‏بردارى مى‏کرده است بنا بر قول کلیه‏ى کسانى که در احوال شیخ سخن گفته‏اند، وى ابتدا نزد پدر خود تحصیل علم کرده و سپس از محضر استادان دیگر کسب دانش نموده است.

بقول صاحب تاریخ عالم‏آراى عباسى وى تفسیر و حدیث و عربیت‏ و امثال این‏ها را از پدر، و حکمت و کلام و بعضى علوم منقول را از مولانا عبد اللّه مدرس یزدى‏ ( صاحب قصص العلماء و نیز صاحب خلاصه الاثر، مولانا عبد اللّه یزدى را از استادان وى شمرده‏اند.) صاحب حاشیه‏ى ملا عبد اللّه، و ریاضى را از ملا على مذهب و ملا افضل قاضى مدرس و ملا محمد باقر بن زین العابدین یزدى صاحب کتاب مطالع الانوار و عده‏یى دیگر از اهل فن، و طب را از حکیم عماد الدین محمود آموخته و در اندک زمانى در منقول و معقول پیش رفته و بتصنیف کتب پرداخته است.
و بقول صاحب روضات الجنات، صحیح بخارى را نزد محمد بن ابى اللطیف مقدسى خوانده است، و گویا شیخ در اواسط عمر هنگامى که ببیت المقدس سفر کرده، در آنجا دانشمند مزبور را ملاقات نموده و صحیح بخارى را نزد وى آموخته است.

سیر و سیاحت‏

بهائى گذشته از سفرهائى که زمان حیات پدر خود باتفاق وى کرده، یعنى سفر از بعلبک بجبل عامل در زمان شیرخوارگى و سفر به ایران در هنگام کودکى و سفر بخراسان‏ (صاحب قصص العلماء مى‏گوید: در جوانى با پدر بخراسان رفت) و سفر حج در زمان جوانى، پس از مرگ پدر نیز سفرهائى کرد که عمده‏ى آنها عبارتند از سفر حج که براى دومین بار انجام داد و سفر عراق و شام و مصر و دمشق و حلب و آسیاى صغیر و بیت المقدس و نیز پس از انتصاب بمقام شیخ الاسلامى اصفهان مسافرتهائى نیز باتفاق شاه عباس نمود که مشهورترین آنها سفرى است که پیاده از اصفهان بمشهد رفت.

صاحب تاریخ عالم‏آراى عباسى مى‏گوید که وى پس از فوت سید على منشار، منصب شیخ الاسلامى و وکالت حلالیات و تصدى امور شرعى اصفهان یافت، مدتى بود تا شوق کعبه و بازگشت درویشى غلبه کرد و با درویشان سفر کرد و مدتى در عراق عرب و شام و مصر و بیت المقدس مى‏گشت و در سفر به خدمت دانشمندان و صوفیه رسید.

و سپس مى‏گوید:اکنون در عالم ظاهر و باطن سرآمد روزگارست و همیشه از ملتزمین رکاب شاه عباس بشمار مى‏رود و در سفر و حضر با اوست و در شعر مخصوصا مثنوى به روش ملاى روم زبردستست …»
این مطالب را صاحب تاریخ عالم آراء در سال ۱۰۲۵ هجرى قمرى نوشته است و نشان مى‏دهد که در این سال شیخ در اصفهان بوده است و تقریبا مسافرت‏هاى وى خاتمه یافته است و ممکن است فقط گاهگاهى به مسافرت‏هاى کوچکى همراه شاه عباس مى‏رفته است.

و گویا در اواخر عمر سفرى بحجاز کرده زیرا شاگرد وى سید عز الدین حسین بن سید حیدر کرکى عاملى نوشته است که در بازگشت از سفر حج رحلت کرد.
صاحب روضات الجنات از قول سید عز الدین حسین کرکى درباره‏ى برخى از مسافرتهاى شیخ چنین نوشته است که او فاضل‏ترین مردم روزگار بود، بلکه در پاره‏اى از دانشها یگانه بود و بتصوف میل بسیار داشت، نزدیک چهل سال در خدمت او بودم و در سفر و حضر با او مى‏زیستم و با او به زیارت ائمه‏ى عراق رفتیم و در بغداد و کاظمین و نجف و کربلا و عسکریین احادیث بسیار برو خواندم و در این سفر همه کتابهاى فقه و حدیث و تفسیر و جز آن را بمن اجازت داد، و در سفر زیارت مشهد رضا علیه السّلام با او بودم و این سفرى بود که با شاه عباس پیاده بمشهد رفت‏ و تفسیر فاتحه را از تفسیر موسوم بعروه الوثقى تألیف او خواندم و دو شرح او را بر دعا و صباح و دعاى هلال از صحیفه‏ى سجادیه خواندم، پس بهرات رفتیم که پدرش و وى در آنجا شیخ الاسلام بوده‏اند و سپس بمشهد بازگشتیم و از آنجا به اصفهان رفتیم‏ ( گویا در ماه محرم سال ۱۰۰۸ هجرى قمرى بوده است زیرا در صدر یکى از غزل‏هاى فارسى خود در کشکول نوشته است: «در ماه محرم سال ۱۰۰۸ در اثناى بازگشت از سفر مشهد رضوى».).

صاحب الاعلام مى‏گوید که شیخ بمصر و بیت المقدس و دمشق و حلب سفر کرد.
صاحب معجم المطبوعات العربیه المعربه از قول صاحب الفتح الوهبى مى‏گوید که شیخ بمصر رفت و در آنجا با استاد محمد بن ابى الحسن بکرى ملاقات نمود و وى او را گرامى مى‏داشت و از آنجا بقدس رفت و از آنجا بحلب مسافرت کرد و سپس باصفهان بازگشت:صاحب خلاصه الاثر مى‏گوید: هنگامى که در مصر بود با استاد محمد بن ابى الحسن بکرى ملاقات کرد و وى او را بزرگ مى‏داشت و در میان آن دو مشاعره مى‏رفت، و سپس بقدس رفت، و رضى بن ابى اللطیف مقدسى حکایت کرد که وى از مصر مى‏آمد و جامه‏ى جهانگردان در بر داشت و خویشتن را پنهان مى‏کرد و فروتنى مى‏نمود، از او خواستم که چیزى از وى آموزم، گفت بشرط آنکه نهفته بماند و هندسه و هیئت را برو خواندم و سپس بشام و از آنجا به ایران رفت و چون بدمشق رسید در محله خراب در سراى یکى از بازرگانان بزرگ فرود آمد و حافظ حسین کربلائى قزوینى یا تبریزى ساکن دمشق مؤلف روضات در مزارات تبریز نزد او رفت و شعر خود را بر وى خواند و میل دیدار حسین بورینى داشت و آن بازرگان وى را به خانه‏ى خود خواند و با هم ملاقات کردند و عده‏ى زیادى از دانشمندان شهر را در آن مهمانى دعوت کرد و بهائى در آن مجلس جامه‏ى جهانگردان پوشیده بود و بر بالاى مجلس نشسته و همه او را گرامى مى‏داشتند و به او احترام مى‏گذاشتند و بورینى را از او شگفت آمد و وى را نمى‏شناخت، و چون پى به دانش او برد بزرگش داشت و بهائى از او خواست که آمدنش را پنهان دارد و از آنجا بحلب رفت و شیخ ابو الوفا عرضى گوید که در زمان سلطان مراد بن سلیم پنهانى به حلب آمد و به قیافه‏ى درویشان بود و در محضر پدرم شیخ عمر حاضر مى‏شد و پدرم دانست که رافضى و شیعى است پس از یک تن از بازرگانان ایرانى خواهش کرد که مهمانى کند و پدرم را با او آشنا نماید و در آن مجلس گفت که من پیرو سنتم و صحابه را دوست مى‏دارم لیکن چکنم که پادشاه ما شیعه است و سنیان را مى‏کشد!، و وى پاره‏اى از تفسیرى بنام شاه عباس مى‏نوشت و چون بدیار اهل سنت رسید مقدمه‏ى آن را بنام سلطان مراد کرد و چون مردم جبل عامل از آمدن او آگاه گردیدند گروه گروه نزد او رفتند و ترسید که کارش آشکار شود از حلب رفت.

صاحب سلافه العصر گوید که سى سال سیاحت کرد و به دیدار دانشمندان بسیار رسید و سپس به ایران بازگشت و بتألیف کتب پرداخت و آوازه‏اش در جهان پیچید و علماء از هر دیار نزد وى مى‏آمدند و در سفر و حضر با شاه عباس بود.

و خود بهائى در کشکول در مورد سفرهاى خود بشرح زیر اشاراتى کرده است:در قحطى سال ۹۸۸ هجرى قمرى در شهر تبریز و دیگر بار در ماه صفر سال ۹۹۳ هجرى قمرى در تبریز بوده است، و در ماه ذیقعده‏ى سال ۱۰۰۷ هجرى قمرى در شهر مشهد و در ماه محرم سال ۱۰۰۸ هجرى قمرى در حال بازگشت از سفر مشهد بوده است، و چندى در کاشان و نیز مدتى در هرات گذرانیده و در اشعار خود از گازرگاه هرات توصیف کرده است.

 افکار و عقاید و میزان دانش‏

در باب افکار و عقاید شیخ فراوان سخن گفته‏اند، بعضى وى را پیرو اهل سنت شمرده‏اند، و بسیارى یک شیعى با ایمانش گفته‏اند و عده‏یى نیز عقیده دارند که شیخ دانشمندى صوفى‏منش بوده و میل به سیاحت و زندگانى درویشى داشته است.
صاحب منتخب التواریخ مى‏گوید:مدتى در شام بود و اظهار مى‏داشتند مذهب شافعیه دارد.

صاحب خلاصه الاثر گوید:شیخ ابو الوفا عرضى مى‏گوید که در زمان سلطنت سلطان مراد بن سلیم، شیخ بهائى پنهانى بحلب آمد و به قیافه درویشان بود و در محضر پدرم شیخ عمر حاضر مى‏شد و پدرم دانست که وى رافضى و شیعى است، پس بهائى از یک بازرگان ایرانى خواهش کرد که مجلسى بر پا سازد و پدرم را با او آشنا نماید، و در آن مجلس گفت که من پیرو سنتم و صحابه را دوست دارم لیکن چکنم که پادشاه ما شیعه است و سنیان را بقتل مى‏رساند و وى پاره‏اى از تفسیرى به نام عباس مى‏نوشت و چون بدیار اهل سنت رسید مقدمه‏ى آن را بنام سلطان مراد کرد.

صاحب روضات الجنات مى‏گوید:برخى گفته‏اند که وى از اهل سنت و جماعت بوده و تقیه مى‏کرده است و نیز گویند کتاب جامع عباسى را از آن نوشت که از تهمت صوفى بودن رهائى جوید و در جاى دیگر از قول سید عز الدین حسین بن سید حیدر کرکى عاملى که از شاگردان شیخ بوده است گوید:او فاضل‏ترین مردم روزگار بود، بلکه در پاره‏اى از دانشها یگانه بود و بتصوف میل بسیار داشت.

صاحب مطلع الشمس مى‏گوید:علامه محبى مصنف خلاصه الاثر او را از اهل سنت شمرده و گوید چون بدمشق رسید کتابى را که در تفسیر بنام شاه عباس نوشته بود بنام سلطان مراد خان عثمانى کرد.

و در جاى دیگر گوید:مایل بفقر و سیاحت بود و نیت حج کرد و سى سال در مصر و حجاز و عراق و شام سیاحت نمود.
ولى آنچه که مسلم است و از آثار وى بر مى ‏آید، شیخ پیرو اهل سنت نبوده است، زیرا گذشته از اینکه او و پدران او از دیارى بوده‏اند که مردم آن دیار از دیرباز پیرو حقیقى مذهب تشیع بوده‏اند، وى را یکى از پایه‏گذاران و سازندگان بناى مذهب تشیع در عصر صفویه مى‏توان دانست، و نیز مناظرات وى با رهبران اهل سنت و پاسخهاى عالمانه‏ى او به آنان در بیشتر تراجم وى ثبت شده است و اندکى نیز در کتاب الخزائن ذکر گردیده است.

و اما در باب تمایل وى به طریقت تصوف شکى نیست زیرا وى در تصوف و عرفان زنده‏ کننده‏ى روش گذشتگان بوده است و نخستین کسى است که در عصر صفویه شریعت و طریقت را با یکدیگر جمع کرده‏ (چنانکه در کتاب موش و گربه اصولى از طریقت را که با شریعت سازگار نیست مورد انتقاد قرار داده است) و خویشتن را به مزایاى مختلف طریقت آراسته و از مادیات جهان روى در کشیده و به خدمت مردم پرداخته است‏ ( صاحب سلافه العصر گوید که شیخ بسیار بخشنده بود و سراى عالى داشت و زنان و یتیمان بدانجا پناه مى‏بردند و چه بسیار کودکان که در آن سراى شیر خوردند و چه بسیار مردم که از آن پناه جستند، و وى به مردم بخشش فراوان مى‏نمود، و با آن همه تقرب میل به پادشاه نداشت و بیشتر مایل به تنهائى و سیاحت بود.)و از این نظر معاصران وى که از دانش و بینش بسان او بهره نداشتند این حقایق را درک ننمودند و بوى تهمتها زدند و زمانى او را ساحر و گاهى کافر خواندند!.

استاد سعید نفیسى مى‏گوید:هیچ تردیدى نیست که وى دانشمندترین مردم روزگار خود بوده و از بسیارى دانش مسائلى بر او کشف و حل شده بود که دیگران همه از آن بى‏خبر بودند و استطاعت و استعداد و ادراک و فهم آن را نداشتند و البته چون وى به زبونى و بى‏استعدادى هم عصران خود پى برده بود در صدد آشکار کردن آن مطالب بر نمى‏آمد و بدین جهت کسى آن‏چنان‏که باید پى بمقام او نبرده بود و سخن وى یا رفتار و گفتار او را تاویل نمى‏توانست کرد و اینست که این‏همه نسبت‏هاى ضد و نقیض به او داده ‏اند.
در این میان چیزى که مسلم است اینست که قطعا مشرب تصوف داشته و طبعا بعرفان و سلوک متمایل بوده است.کدام دانشمند بزرگ روشنفکر با ذوق ایرانى بوده است که همین صفت را نداشته باشد؟، تصوف ایران سرحد دانش و بینش انسانى و بالاترین پایه فکریست که کسى بتواند به‏آن برسد. تصوف دو چیز مى‏خواهد، یکى استعداد ذاتى و ذوق فطرى که کسى بتواند بدان آراستگى و پیراستگى روحانى و مادى برسد، دیگر کمال دانش و طى کردن مراحلى از علم که براى رسیدن بدان درجه از وارستگى روحانى لازم است، و البته رسیدن بدین مقام همه کس را ممکن نیست ولى قطعا بهائى را ممکن شده است و بهترین دلیل آن، افکار عارفانه و صوفیانه‏ى روشنیست که در آثار وى و مخصوصا در شعر فارسى او را در کمال وضوح هویدا است و جاى آن دارد که بهائى را بزرگترین عارف قرن نهم و اوایل قرن دهم ایران بشماریم و در آن بحبوحه‏ى هجوم تعلیمات فقیهان قشرى ظاهربین خشک‏پسند و در آن گیرودار مشکل‏تراشى متشرعین پدید آمدن کسى چون بهائى از شگفتى‏هاى روزگار است و ریاست کردن وى برایشان شگفت‏ترست و بهمین جهتست که معاصرین‏ وى مطلقا پى بمقام روحانى او نبرده و سخنان او را نفهمیده و بدین‏گونه به او تهمت‏هاى گوناگون زده‏اند.

بزرگترین کارى که بهائى در جهان کرده آنست که همواره در تألیف میان طریقت و شریعت کوشیده است و در همه‏ى آثار وى این کوشش جانکاه که در جمع میان عرفان و فقه بکار برده آشکارست.
در ضمن آنکه از علوم طبیعى و ریاضى کاملا بهره‏مند بوده است و در حکمت و فلسفه نیز دستى داشته، چون طبع وى فطره مایل بتصوف بوده و لازمه‏ى مقام ظاهرى او فرو رفتن در غوامض فقه بوده است همواره در دو رشته‏ى بسیار مهم کار مى‏کرده است، نخست در ریاضیات که در این فن آثار بسیار جالب توجه از خویش گذاشته، و سپس در حدیث و فقه و تفسیر که مشغله شبانروزى او و لازمه‏ى مقام شیخ الاسلامى او بوده است و همه جا در کتاب‏هاى حدیث و فقه و حتى در کتابهاى دعا که تألیف کرده است آن روح تصوف و عرفان را با خویش آورده و با نهایت زبردستى و با کمال دلنشینى دشوارپسندى‏هاى فقیهان پیش از خود را از سرچشمه‏ى عرفان آب داده و در لفافه‏ى زراندود تصوف پیچیده است.
بهمین جهت جنبه‏ى حکمت و فلسفه‏ى او بسیار ضعیف‏ترست و چنان مى‏نماید که مطلقا پیرامون علم کلام هم نگشته است.
شماره‏ى مردان بزرگى که در عالم اسلام از این گونه تألیفات در میان گفتارهاى متضاد کرده و این سرحد اندیشه را بدان سرحد دیگر رسانده و نزدیک کرده‏اند بسیار کم است.
حجه الاسلام غزالى نخستین آنهاست که همواره کوشیده است دین را جامه‏ى سلوک و عرفان بپوشاند و براه طریقت اندر آورد.
شهاب الدین مقتول (شیخ اشراق) پیوسته در آن راه گام زده است که حکمت یونان و حتى تعلیمات مانوى را با دین الفت دهد.
پس از او افضل الدین کاشانى همه‏ى کوشش خود را درین بکار برده که‏ در میان حکمت و تصوف مؤانستى فراهم سازد.
پس از بهائى صدر الدین شیرازى نیز در الفت میان فلسفه و دین کوشش‏هاى بسیار کرده و بهمین جهت است که در میان بزرگان اسلام، غزالى و شیخ اشراق و بابا افضل و ملا صدرا مقام خاص و جایگاه دیگرى دارند که دست دیگران بدان نمى‏رسد و بهر حقى که بخواهیم جاى دارد که شیخ بهائى را نیز در شمار ایشان در آوریم. (احوال شیخ بهائى تألیف استاد سعید نفیسى)
در این صورت مسلم است که شیخ بهائى یک شیعى با ایمان و دانشمندى صوفى‏منش و وارسته و مردى بخشنده و مهربان و مردم دوست بوده است.و با اینکه در عصر خود وزیر سلطان و از ارکان دولت و شیخ الاسلام رسمى کشور بود، جمیع طبقات ملت از متصدیان محراب و منبر تا رندان قلندر از وجود وى مستقیما مستفیض مى‏گردیدند.

میزان دانش ‏شیخ بهایى.

شیخ در زمان خود، چه در دانش و چه در اخلاق از مردان بزرگ جهان بشمار مى‏رفت.وى در علوم ریاضى و نجوم و هیئت استاد مسلم زمان خود بود و پس از یک‏صد سال که این علم در ایران رواجى نداشت، براى نخستین بار در اواخر قرن دهم و ابتداى قرن یازدهم هجرى قمرى این علوم را در هرات آموخته بار دیگر در ایران رواج داد، از این نظر در حساب و جبر و مقابله و هندسه و هیئت و نجوم و اسطرلاب یگانه‏ى زمان خود بود و در این رشته کتب بسیارى تألیف کرده است.در علوم دینى از قبیل تفسیر و فقه و حدیث نیز استاد بود و در این علوم کتب گرانبهائى تألیف کرده است.

و نیز در شعر و ادب و نظم و نثر و فارسى و عربى و همچنین تاریخ و و صرف و نحو منتهاى زبردستى و استادى را داشته است و اشعار شیواى وى چه به فارسى و چه بتازى عمق و روح خاصى را داراست و در بلندترین پایه‏ى خوبى شعر آن زمانست.

وى در حکمت و فلسفه و همچنین در علوم غریبه مانند رمل و جفر و طلسمات و غیره دست داشته است و در این علوم کتبى تألیف نموده است.
این مرد بزرک با داشتن آن همه مشاغل، از کارهاى مملکتى گرفته تا تعلیم و تعلم و مباحثه و سفرهاى بسیار، نزدیک به یک‏صد جلد کتاب و رساله در علوم زمان خود تألیف نموده است که بعضى از آنها شهرت بسیار دارد و از زمان وى تا کنون مورد استفاده‏ى طالبان علم بوده است.

شاگردان

براى پى بردن بمقام علمى و میزان دانش شیخ. کافى است بدانیم که متجاوز از چهل تن از دانشمندان و بزرگان قرن یازدهم هجرى قمرى از وى علم آموخته و بهره برده‏اند، و ما بعضى از آنان را در اینجا نام مى‏بریم:

۱- صدر الدین محمد ابراهیم شیرازى معروف به ملا صدرا، فیلسوف معروف قرن یازدهم هجرى قمرى) متوفى سال ۱۰۵۰ هجرى قمرى).
2- ملا محمد محسن بن مرتضى بن محمود فیض کاشانى (متوفى سال ۱۰۹۱ هجرى قمرى).
3- ملا عز الدین على‏نقى بن شیخ ابو العلاء محمد هاشم طغائى کمره‏اى فراهانى شیرازى اصفهانى مشهور بشیخ على‏نقى کمره‏اى، شیخ الاسلام اصفهان و قاضى شیراز و شاعر معروف قرن یازدهم) متوفى ۱۰۶۰ هجرى قمرى).
4- ملا محمد باقر بن محمد مؤمن خراسانى سبزوارى معروف بمحقق، شیخ الاسلام اصفهان) متوفى سال ۱۰۹۰ هجرى قمرى)
5- شیخ جواد بن سعد اللّه بن جواد بغدادى کاظمینى مشهور بفاضل جواد،صاحب شرح خلاصه الحساب و زبده فى اصول الفقه.
6- شیخ زین الدین محمد بن حسن بن زین العابدین على بن احمد عاملى شهید ثانى (متوفى سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى).
7- ملا ابو الحسن على مشهور به ملا حسین‏على بن ملا عز الدین عبد اللّه بن حسین شوشترى (متوفى سال ۱۰۹۹ هجرى قمرى).
8- شیخ زین الدین على بن سلیمان بن درویش بن حاتم قدمى بحرانى مشهور بامام الحدیث (متوفى سال ۱۰۶۴ هجرى قمرى).
9- ملا محمد تقى بن مقصود على مجلسى (متوفى سال ۱۰۷۰ هجرى قمرى).
10- سید عز الدین ابو عبد اللّه حسین بن حیدر بن قمر حسینى کرکى عاملى مشهور بمجتهد مفتى اصفهان (متوفى ۱۰۸۶ هجرى قمرى).

 آثار شیخ‏

شیخ بهائى در هر یک از علوم زمان خود کتابى جداگانه تألیف نموده است و از این لحاظ استادى خود را در جمیع معارف زمان خویش باثبات رسانیده است و نیز همه‏ى آثار وى مختصر و مفید بوده همچنین حدود فصاحت و شروط بلاغت کاملا در نوشتن آنها مراعات گردیده است.
فهرست کتب مهم وى بر حسب موضوع، بقرار زیر است:

اول- فقه و حدیث‏

. ۱- اثنى عشریات خمس.
2- اربعین حدیثا، مشهور به اربعین.
3- جامع عباسى.
4- جواب مسائل الشیخ صالح الجزایرى‏
5- حاشیه‏ى خلاصه الرجال.
6- حاشیه‏ى شرح مختصر الاصول.
7- حاشیه‏ى من لا یحضره الفقیه.
8- حبل المتین فى احکام الدین،
9- رساله فى احکام السجود.
10- رساله فى ذبایح اهل الکتاب.
11- رساله اثنى‏عشریه.
12- رساله فى الفقه الصلاه.
13- رساله فى المواریث.
14- رساله فى طبقات الرجال.
15- رساله فى القصر و التخییر فى السفر.
16- رساله فى مباحث الکر.
17- رساله فى معرفه القبله.
18- زبده فى اصول الفقه.
19- شرح اثنى‏عشریه.
20- شرح اربعین حدیثا.
21- شرح رساله فى الصوم، قسمت پنجم از اثنى عشریات خمس.
22- شرح من لا یحضره الفقیه.
23- مختصر الاصول.
24- مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین.
25- وجیزه فى الدرایه.

دوم- تفسیر.

۲۶- حاشیه‏ى تفسیر بیضاوى.
27- حل حروف القرآن.
28- حواشى بر تفسیر کشاف.
29- شرح تفسیر بیضاوى.
30- عروه الوثقى.
31- عین الحیاه.

سوم- ریاضیات و هیئت و نجوم و طبیعیات.

۳۲- بحر الحساب.
33- تحفه‏ى حاتمیه.
34- تشریح الافلاک.
35- جبر و مقابله.
36- حاشیه‏ى خلاصه الحساب.
37- حواشى تشریح الافلاک.
38- خلاصه الحساب و الهندسه.
39- رساله‏ى اعمال اسطرلاب.
40- رساله‏ى تضاریس الارض.
41- رساله‏ى حساب.
42- رساله فى تحقیق، جهه القبله.
43- رساله فى ان انوار سائر الکواکب یستفاد من الشمس.
44- رساله فى حل اشکالى عطارد و القمر:
45- رساله فى نسبه اعظم الجبال الى قطر الارض.
46- شرح شرح چغمینى.
47- شرح حق المبین.
48- شرح شرح الرومى على المخلص.
49- صحیفه در اسطرلاب.
50- ملخص الهیئه.

چهارم ادبیات و حکمت.

۵۱- اسرار البلاغه.
52- اشعار فارسى و عربى.
53- پند اهل دانش و هوش بزبان گربه و موش.
54- تهذیب البیان.
55- سوانح سفر الحجاز، معروف به مثنوى نان و حلوا.
56- شیر و شکر.
57- فوائد الصمدیه فى علم العربیه، مشهور به صمدیه.
58- کشکول.
59- لغزهاى عربى.
60- مثنوى نان و پنیر.
61- المخلاه.
62- وسیله الفوز و الامان فى مدح صاحب الزمان.
پنجم- ادعیه‏
63- حدائق الصالحین.
64- الحدیقه الهلالیه فى شرح دعاء الهلال:
65- شرح دعاء صباح.
66- مفتاح الفلاح فى عمل الیوم و اللیله:
گذشته از شصت و شش کتاب و رساله‏یى که در بالا ذکر گردید، شیخ کتب و رسالات و مقالات و مکاتیب دیگرى نیز دارد که اگر آنها را نیز بر کتب فوق الذکر بیفزایم شماره‏ى تألیفات وى در حدود یک‏صد جلد مى‏شود.

 کلیات اشعار و آثار فارسى شیخ بهاء الدین محمد عاملى(شیخ بهایى) تهران، چاپ: اول، ۱۳۵۲.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=