اصحاب حضرت رسول(ص)

زندگینامه بلال بن ریاح حبشى اذان گو وصحابی حضرت رسول اکرم (ص)

نام بلال ، همراه است با ایمان و عقیده و استوارى در راه هدف . یاد بلال ، یادآور صبر و مقاومت در برابر دشمن است .
و خاطره بلال ، ثبات قدم و تحمل شکنجه در راه خدا را به یاد مى آورد.
و بالاءخره …، بلال ، نامى است خاطره انگیز، و یادآور مساوات اسلامى ، مؤ ذن پیامبر، کعبه و فتح مکه ، تقوا به عنوان ملاک برترى ، ارزش انسانى مؤ من و… بسیارى مسائل دیگر.
در فتح مکه ، پیامبر اسلام بلال حبشى را ماءمور کرد تا برفراز کعبه رفته و با نداى بلند، اذان بگوید.
این عمل ، هم طنین افکن ساختن نداى توحید از نقطه و در محلى است که قبله گاه مسلمین است ، و هم اعلام برابرى انسان ها از هر نژاد و رنگ و ملیت و زبان . و خط بطلانى است بر پندارهاى موهوم اشراف ، که برترى ها را در قبیله و رنگ و ثروت و امتیازات طبقاتى و عناوین تشریفاتى مى دانستند.
طبیعى است که اذان گفتن بلال بر بام کعبه ، براى خیلى از مشرکین گران بود.
برده تحقیر شده و غلام سیاه پوست دیروز، امروز سخنگوى نهضت اسلام و مؤ ذن پیامبر شده و در اسلام ، مقام و منزلتى خاص یافته است .
عیبجوئى و استهزاء برخى از مشرکین را در این مورد، این آیه قرآن پاسخ داد که :
اى مردم !… ما همه شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را گروه گروه و قبائل گوناگون قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامى ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست و خداوند، دانا و آگاه است (۵۴)
نزول این آیه ، در شاءن بلال و در رد ملاک هاى غلط و افکار موهوم کافران بود و مرتبه و مقام بلال را دو چندان بالا برد.
بلال شکنجه شده دیروزى ، اینک در سایه اسلام ، عزیز و گرامى است .
برده آزار دیده عصر جاهلیت ، در پناه دین ، امروز محترم است .
بلال ، در تمام مدت حیات پیامبر، اذان گوى آنحضرت بود و بانگ جانبخش ‍ او در دعوت مردم به نماز، تا آخرین روز زندگى رسول خدا ، طنین افکن بود.
اما… پس از رحلت پیامبر، بلال دیگر اذان نگفت . زیرا آنکس را که بلال ، به پیشوائى و امامتش براى مسلمانان عقیده داشت ، با مسلمین نماز نمى خواند. کسان دیگرى بودند که بلال نمى خواست مؤ ذن آنان باشد.
از اینجهت ، رخت سفر به شام بست و تا پایان عمر، در همانجا ماند و ملت اسلام را براى همیشه ، در انتظار شنیدن اذان بلال گذاشت .
در این نوشته ، با ترسیمى از چهره الهام بخش و مصمم بلال آشنا مى شویم تا شاید از رهگذر این شناخت و معرفت ، از اسوه اى دیگر تاءسى بجوئیم و از الگوئى دیگر که تربیت شده دامان اسلام است ، الهام بگیریم .
انسان نمونه اى که :
در راه دین و در ره ایمان و اعتقاد
کوهى است استوار
هرگز نکرده است براى کسى سجود
جز بر خداى دادگر و آفریدگار
آرى … بلال ، اسوه ایمان و زندگى است
نام و وفا و عشق و فداکارى بلال
صبر بلال و همت و جانبازى بلال ،
جاوید و زنده است .
از ما درود پاک بر آن قهرمان صبر

 

 

در آستان اسلام 
بلال ، فرزند رباح حبشى ، از اصل و تبار مردم حبشه در آفریقاى سیاه بود که سال ولادت او را، دهمین سال پس از عام الفیل (۵۵) دانسته اند. پدر و مادر بلال برده بودند و بلال ، دوران نوجوانى و جوانى خود را همزمان با اوج فسادها و تباهى هاى قریش سپرى کرد.
قریش ، اهل ستم و فساد و گناه بودند، حتى گاهى مجالس عشرت و لهب و لعب خود را در کنار خانه خدا بر پا مى کردند.
بلال ، بخاطر فطرت پاکش ، از فسادهاى قریش ، رنجیده خاطر مى شد و خود عملا مى کوشید تا به فساد کشیده نشود.
صداقت و پاکى بلال باعث شده بود، با اینکه برده اى سیاه بود، مورد توجه قرار گیرد و به او احترام قائل شده و کارهاى بزرگ به او بسپارند. گر چه بلال ، در محرومیت و تحقیر، همچون دیگر بردگان بود ولى به خاطر خصلت هاى نیکش ، نسبت به بردگان دیگر از موقعیت بهترى برخوردار بود.

در عین حال ، نفرتى که از مشرکان و اربابان داشت ، سر جاى خود محفوظ بود و با گذشت سالها، نفرت و بیزارى او از فسادهاى اربابان عیاش و سودجو و ظالم بیشتر مى شد و در پى چاره و فرصتى بود که بتواند روح پاکش را تعالى بخشد و از بند آن بندگان شهوت و قدرت و صاحبان زر و زور نجات بخشد.

وقتى خورشید اسلام در مکه درخشید و حضرت محمد (ص ) به پیامبرى و نجات انسانها مبعوث شد، بلال ، در حدود سى سال داشت .
بعلت رفت و آمدهایش به شهر، خبر دعوت جدید محمد (ص ) را شنید. روح تشنه اش به دنبال اخبارى تازه و آگاهى دقیق تر از پیام دعوت این پیام آور بود. کم و بیش بعضى از آیات قرآن هم به گوشش خورده بود.

یک شب پس از انجام کارهایش ، فرصتى پیدا کرد و خود را به حضرت رسول (ص ) رساند و از زبان مبارکش آیات قرآن را شنید. اشک شوق در چشمان بلال ، حلقه زد. او گمشده اى را پس از سالیان دراز یافته بود و اینک ، متواضعانه ، خود را بر قدم هاى آن پیامبر افکند و اسلام را پذیرفت . گر چه بلال مى دانست بخاطر مسلمان شدنش ، شکنجه ها و آزارهائى را در پیش ‍ خواهد داشت ، لیکن عشق او به حق و دلباختگى اش به پیامبر و آئین او، او را براى تحمل هر گونه شکنجه و سختى در راه ایمان ، آماده ساخته بود.

دور از چشم اربابانش و براى مصون ماندن از اذیت آنان ، هر شب مخفیانه به دیدار پیامبر مى رفت و جان شیفته خود را در زمزم کلام آن پیامبر پاک ، طراوتى تازه مى بخشید.
رفت و آمدهاى او به حضور پیامبر، کم کم آشکار شده بود.
روزى در مسجدالحرام در حال طواف به دور کعبه بود. وقتى به بت ها رسید به آنها پرخاش و اهانت کرد و به یکى از آنها آب دهان انداخت . بى خبر از اینکه یکى از مشرکین ، تمام رفتار او را زیر نظر دارد. خبر به امیه بن خلف ، صاحب بلال رسید. (۵۶)
امیه ، که از سرسخت ترین دشمنان اسلام و رسول خدا (ص ) بود و هرگز باورش نمى شد که برده اى از بردگانش به اسلام بگرود، بشدت خشمگین شد و گفت : بلائى بر سر او بیاورم که دیگر کسى هوس مسلمان شدن نکند.
بلال هم آمادگى براى تحمل شکنجه را داشت . صحبت هاى امیه با او، هرگزنتوانست او را قانع کند که دست از پیامبر و دین او بکشد. از این رو تصمیم گرفت که با خشونت رفتار کند.

 

 

شکنجه در راه خدا 
اینک درون مکه ، خبرهاى تازه اى است
در گوشه و کنار،
از قدرت و شکیب غلامى خداپرست
بحث است و گفتگوست
اینک بلال ، زیر شکنجه است ،
– بى دفاع !
در زیر آفتاب
جان در گلو، نداى زبانش : احد، احد،
با پیکرى کبود و سیه فام و زخمدار
در راه فکر و ایده خود مى کشد عذاب
جسم نحیف و لاغر این برده سیاه
مى سوزد از حرارت و گرماى آفتاب در زیر تازیانه ارباب زور و زر
دیگر نمانده پیکر او را توان و تاب .
صبحى امید بخش ، پس از این شب سیاه
افکنده است در دل او آتش یقین
پاینده نیست ظلمت شب ،
– صبح مى دمد!
دیرى نمى کشد که صداى اذان او
خواهد فکند، در دل این آسمان ، طنین
بر بام کعبه ، بانگ اذانش چنان رساست ،
کز صولتش به لرزه فتد قلب مشرکین
الله اکبرش بدمد روح انقلاب ،
در جان مسلمین …
برنامه شکنجه ، آنهم در ملاء عام و در برابر چشم دیگران ، رسمى بود که سران شرک براى زهر چشم گرفتن از دیگران ، به آن مى پرداختند، بعلاوه این را نوعى تفریح و سرگرمى هم به حساب مى آوردند.
اینک طبق اعلام در شهر، مردم زیادى به تماشاى صحنه شکنجه و آزار بلال ، غلام امیه بن خلف جمع شده بودند. مردم ، هم سرسختى امیه را در دشمنى با اسلام مى دانستند و هم اشتیاق زائدالوصف بلال را به دین محمد (ص ) و منتظر بودند ببینند بر سر این برده سیاه چه خواهد آمد.
برخلاف انتظار امیه ، صحنه آزار بلال ، نه تنها مانع از گرایش افراد به اسلام نمى شد، بلکه میزان مقاومت و استوارى مسلمین را هم در راه آئین خود، بیشتر مى کرد و مقاومت مردانه بلال در زیر شکنجه ها، عده اى را به اسلام ، جذب مى کرد. بلال یکى از هفت نفرى بود که اسلام خود را آشکارا کرده بود.
خاندان یاسر هم (یاسر، سمیه و پسرشان عمار) از این گروه بودند که بخاطر دینشان مورد شکنجه هاى سخت قرار گرفتند و یاسر و سمیه اولین شهداى راه اسلام بودند که قامت استوارشان درهم شکست و به شهادت رسیدند ولى ایمان و اراده شان درهم نشکست .
بلال هم از این جمع بود و به همین جهت هم شدیدا مورد شکنجه قرار گرفت و به دستور امیه ، در مقابل دیدگان مردم ، با دست ها و پاهائى بسته ، در زیر آفتاب سوزان حجاز، روى زمین داغ خوابانده مى شد و سنگى بزرگ بر روى سینه او نهاده مى شد تا بدنش به زمین داغ چسبیده و گوشت پیکرش و پوست بدنش بسوزد. (۵۷)
بلال ، دل به خدا سپرده بود و بدون ناله و افغان ، تحمل مى کرد و فقط نداى احد، احد سر مى دادم
یادى از ناله جانسوز بلال
که در این دشت پر از خوف و گزند به احد بود بلند…
بلال ، در برابر خواسته امیه که اصرار داشت تا از آئین محمد دست بردارد یا آنقدر در این حالت بماند تا بمیرد، جواب مى گفت :
اى امیه ! همچنانکه قبلا گفته ام . ایمان به رسالت محمد (ص ) از روى هوى و هوس نبوده که گاهى به آن دل بندم و ساعتى از آن دل برکنم . تو مرا از عذاب و رنج مى ترسانى ؟ یقین بدان که در زیر شدیدترین رنج ها، جز شهادت بر وحدانیت خدا و رسالت محمد (ص ) سخنى از زبانم نخواهى شنید (۵۸)
شکنجه ها ادامه مى یافت ، سنگهاى گداخته بر پوست بدنش مى چسبید و آنرا مى سوزاند، و گاهى پوست بدن کنده مى شد. بعضى از تماشاچیان از دیدن این صحنه رقت انگیز، چشم خود را مى بستند و به سوى دیگر نگاه مى کردند ولى ابوجهل و امیه و دیگر دشمنان پیامبر، از تماشاى عذاب بلال ، لذت مى بردند و قهقهه سر مى دادند و شادى مى کردند.
بلال ، با قدرت ایمان و اراده آهنینش ، پایمردى و استوارى نشان مى داد امیه به ستوه مى آمد و فکر مى کرد بلال ، دیگر دست از پیامبر و خدا مى کشد، وقتى به نزدیک او مى رفت ، مى دید که بلال با رمق اندک و نفس هاى ضعیف ، همچنان احد، احد مى گوید و خدا رابه یگانگى مى خواند.
امیه بیشتر خشمگین مى شد و دوباره آزار و شکنجه را از سر مى گرفت .
بلال ، قلبش به دریاى توکل و صبر متصل بود و با یاد خدا، مرهمى از ذکرالله بر زخمهاى بدن خویش مى نهاد و حماسه اى شگفت ، از پایدارى و استقامت در راه عقیده مى آفرید. صبر و تحمل بلال ، به راستى اربابانش را به زانو در مى آورد، و آنان با همه قدرت و تسلط، عاجز و درمانده مى شدند. رهایش مى کردند تا زخمهایش خوب شود و براى شکنجه اى دیگر آماده گردد.
امیه ، فردایش به بلال مى گفت :
من دیروز تو را زیاد شکنجه نکردم تا شاید برگردى و به تو رحم کردم . اگر از عقیده ات دست برندارى ، امروز کارى مى کنم که رفتار دیروز، پیش آن کوچک باشد.
بلال :امیه !فکر نکن که با شکنجه و تهدید بتوانى عقیده ام را متزلزل ، یا دگرگون سازى .
امیه ! مردن در راه اسلام ، برایم بسیار شیرین و گواراست .
فرداى آنروز، مردم دوباره براى تماشاى مقاومت سیاه حبشى در مقابل شکنجه ها، جمع شدند.
به دستور امیه ، بلال را آوردند. زخمهاى دیروزش هنوز خوب نشده بود. ریسمانى بلند به دستهایش بستند. پاهایش نیز بسته بود به میدان آوردند و دو سر طناب را چند نفر گرفته و شروع به دویدن کردند. (۵۹)
بلال دست و پاى بسته ، با اولین حرکت آنان ، نقش زمین شد و آنان او را روى زمین ، بر پستى و بلندى مى کشیدند و بلال صدمه بیشترى مى دید و چنان مجروح مى شد که امید زنده ماندنش نبود. در عین حال ، لبهایش ‍ همچنان شعار مقدس و توحیدى احد، احد را تکرار مى کرد.
گاهى هم بر بدن لخت او، لباس داغ و بافته شده از آهن پوشانده و او را زیر آفتاب سوزان بیرون مکه رها مى کردند. (۶۰)
تکرار اینگونه شکنجه ها، تنها مقاومت و ایمان بلال را بیشتر مى کرد و کوچکترین تاءثیرى در متزلزل ساختن ارده استوار او نداشت . صبر بزرگ و تحمل عظیم بلال ، همه را تحت تاءثیر قرار مى داد و همه افراد، دوست و دشمن ، مؤ من و مشرک او را تحسین مى کردند.
حتى یک عالم مسیحى که آنروزها مورد احترام همه بود، روزى هنگام عبور از کنار بلال ، با دیدن این صحنه ها و مقاومت بلال ، گفت : ثبات و بردبارى بلال و ایمان او به آئین یکتاپرستى مرا مجذوب خود ساخته است . به خدا سوگند، اگر این غلام ، در این راه شهید شود من قبر او را زیارتگاه قرار داده و به عنوان برکت یافتن ، قبرش را زیارت مى کنم . (۶۱)
گاهى افراد، از روى خیرخواهى و نصیحت ، از بلال مى خواستند که تقیه کند و براى حفظ جانش آنچه را مى خواهند بگوید، ولى عشق به خدا و رسول و ایمان سرشار او، مانع از آن مى شد که چنین کند و تحمل سختى در راه ایمان را بیشتر دوست مى داشت .
جلال الدین مولوى ، در مثنوى خود، به شرح این ماجرا پرداخته است . براى علاقه مندان به شعر و ادب ، قسمتى از بیان مولوى را در این باره نقل مى کنیم :

تن فداى خار مى کرد آن بلال
خواجه اش مى زد براى گوشمال
که چرا تو یاد احمد مى کنى
بنده بد منکر دین منى
مى زد اندر آفتابش او به خار
اواحد مى گفت بهر افتخار
باز پندش داد. باز او توبه کرد
عشق آمد توبه او را بخورد
توبه کردن زین نمط بسیار شد
عاقبت از توبه او بیزار شد
فاش کرد، اسپرد تن را در بلا
کاى محمد،اى عدو توبه ها
اى تن من ، وى رگ من پر ز تو
توبه را گنجا کجا باشد درو
توبه را زین پس ز دل بیرون کنم
از حیات خلد، توبه چون کنم ؟
عشق ، قهار است و من مقهور عشق
چون شکر شیرین شدم از شور عشق
برگ کاهم پیش او اى گردباد
من چه دانم که کجا خواهم رفت
گر هلالم ، گر بلالم ، مى دوم
مقتدى بر آفتابت مى شوم
عشقان بر سیل تند افتاده اند
بر قضاى عشق ، دل بنهاده اند
همچو سنگ آسیا اندر مدار
روز و شب گردان و نالان بى قرار
گر ز زخم خار، تن غربال شد
جان و جسمم گلشن اقبال شد
بوى جانى سوى جانم مى رسد
بوى یار مهربانم مى رسد
پیش مشرق ، چارمیخش مى کنند
تن برهنه ، شاخ خارش مى زنند
از تنش صدجاى ، خون برمى جهد
او احد مى گوید و سر مى نهد (۶۲)

آزادى بلال 
رسول خدا (ص ) که غمخوار ملت بود، بیش از همه رنج روحى مى کشید و از شکنجه شدن یاران مسلمانش در ناراحتى بود و همواره در فکر مسلمانان زیر شکنجه بود و از حالشان خبر مى گرفت و به آن سرکشى مى کرد و به صبر و پایدارى دعوتشان مى کرد و به آنان ، بخاطر این استقامت در راه دین و وفادارى به آئین خدا، نوید بهشت مى داد.
شکنجه بلال به اوج رسیده ، توان بدنى او بشدت رو به ضعف نهاده و امکان شهادتش بسیار بود.
رسول خدا (ص ) پیشنهاد کرد که براى خلاصى بلال از این شکنجه ها، از صاحبش خریدارى شده و در راه خدا آزاد گردد.
امیه بن خلف هم از مقاومت بلال به ستوه آمد و از طرفى مى دید که بلال ،دیگر خدمتگزار او نخواهد بود و اگر هم او را بکشد مایه سرافکندگى است ، با پیشنهاد پیامبر موافقت کرد و بدینصورت ، نام افتخارآمیز بلال ، در کنار دیگر بردگانى که آزاد شده بدست پیامبر بودند قرار گرفت . (۶۳)
بلال ، پس از بهبودى ، تلاش گسترده اى را در راه اسلام آغاز کرد و عاشقانه در راه دین خدا فداکارى نمود و در تمام لحظه ها و ایام پرخطر و دشوار، در کنار حبیبش محمد (ص ) بود و دوران گرسنگى و سختى شعب ابیطالب را هم در کنار مسلمانان بود. آوازه ایمان و صبر بلال ، همه جا پیچیده و به او عظمتى کم نظیر و نفوذ کلامى فراوان بخشیده بود و تا زمان هجرت به مدینه با بیان شیرین خود همواره به تبلیغ و ترویج اسلام مى پرداخت .

 

 

هجرت به مدینه 
بلال ، یکى از آن دسته از مسلمانانى بود که پیش از هجرت پیامبر به مدینه (یثرب ) عزیمت کرده بود، بلال ، که قلبى شیفته محمد داشت و دورى از او را به سختى تحمل مى کرد، با اینکه تب شدیدى داشت (۶۴) در عین حال ، روزها بر سر راه مکه مى نشست و در زیر آفتاب ، چشم انتظار آمدن پیامبر به مدینه بود. تا اینکه دوران انتظار به سر آمد، هنگام ورود آنحضرت به مدینه ، بلال ، همراه عده قابل توجهى از مردم که به پیامبر ایمان داشتند ولى او را ندیده بودند با شور و شوقى زائدالوصف به استقبال پیامبر شتافتند و مقدم پیامبر را بر دیار یثرب گرامى داشتند.

با ورود پیامبر به مدینه ، کارهاى جدید و سروسامان دادن به وضع مردم و تشکیل حکومت بر اساس اسلام شروع شد.
پیامبر اسلام ، در آغاز ورود به مدینه ، با همکارى مسلمانان مسجدى را جهت عبادت و اجتماعات مسلمین بنا کرد و براى تحکیم رشته هاى پیوند مسلمین ، عقد اخوت و پیمان برادرى بین مسلمانان ایجاد کردند. در این میان ، بلال هم با عبیده بن حارث بن عبدالمطلب برادر شد. عبیده از مسلمانان فداکارى بود که بعدا در جنگ بدر، در کنار پیامبر و على (ع ) جهاد کرد و مجروح شد و چند روز بعد، در بین راه ، هنگام بازگشت پیامبر از جنگ بدر، وفات کرد. (۶۵)

 

 

اولین مؤ ذن 
در همان روزهاى نخست هجرت به مدینه ، ضرورت ایجاد مى کرد که براى خبردادن به مردم جهت حضور در نماز جماعت و شرکت در مسجد، یک وسیله و شعار اعلان وجود داشته باشد.
اذان ، از سوى خداوند به صورت وحى بر پیامبر نازل شد و پیامبر (ص ) به حضرت على (ع ) فرمود که اذان را به بلال تعلیم دهد. (۶۶)
بدینگونه بود که بلال ، عنوان افتخارآمیز اولین مؤ ذن را در اسلام ، دریافت کرد، بلال ، گر چه یک سیاه حبشى و غلام آزاد شده اى بود، ولى اینک به عنوان مؤ ذن پیامبر و سخنگوى رسمى دین خدا از طرف پیامبر انتخاب شده است و این امتیاز، بخاطر تقوا و تعهد و تقرب او به خداست . گر چه در آن روزگار، کسانى که صوتى دلنشین تر و لهجه اى فصیحتر از بلال داشتند فراوان بودند ولى پاکدلى و ایمان و خلوص بلال ، او را تا آن پایه و حد بالا برد و فضیلت یافت .

از آن پس ، بلال همواره همراه پیامبر بود، در سفر و حضر، در مسافرت ها و جنگ ها، مؤ ذن رسول الله (ص ) بود و نداى او به تکبیر که بلند مى شد، خداجویان و حق پرستان از هر سو به مسجد روى مى آوردند تا در نیایش ‍ دسته جمعى نماز، به پیامبر اقتدا کنند.
بلال ، پس از هر اذانى که براى نماز مى گفت ، به در خانه پیامبر مى آمد و مى گفت : حى على الصلاه ، حى على الفلاح یا رسول الله و با دین پیامبر، شروع به اقامه گفتن مى کرد تا آنکه نماز شروع شود. (۶۷)

بلال ، مؤ ذنى وقت شناس و دقیق بود، پیامبر مى فرمود: روزه هایتان را با اذان بلال ، شروع و ختم کنید که دقیق است . (۶۸)
بارها پیامبر خدا، به بلال مى فرمود: ارحنا یا بلال (۶۹) یعنى : اى بلال ، با اذان گفتنت به ما روح و نشاط ببخش ، اذان بگو تا به نماز بایستیم .

بلال ، شب ها هنگام سحر به مسجد مى آمد و کنار دیوار مى نشست ، لحظاتى به آسمان نگاه مى کرد و در عظمت آفرینش خدا مى اندیشید و قبل از اذان ، با خداى خود نیایش مى کردم
سخن پیامبر به بلال در مورد اذان ، نشانه خلوص دل و قلب سرشار از ایمان و صفاى باطن آن مسلمان روشن ضمیر است .

جان کمال است و نداى او کمال
مصطفى گویان ، ارحنا یا بلال
اى بلال ، افراز بانگ سلسلت
زاندمى کاندر دمیدم در دلت
اى بلال اى گلبنت را جان سپار
خیز و بلبل وار، جان مى کن نثار
زان دمى کادم از آن مدهوش شد
هوش اهل آسمان بیهوش شد.(۷۰)

ازدواج 

بلال ، در سفرى که به همراه برادرش به یمن داشت تصمیم به ازدواج گرفت . هنگام خواستگارى خود را اینگونه معرفى کرد:
من بلال ، و این مرد برادرم ، هر دو غلامى از حبشه بودیم ، گمراه بودیم ، که خداوند هدایتمان کرد، برده بودیم که خداى کریم ، آزادمان کرد. اگر به ما دخترانتان را بدهید، الحمدالله ، خدا را سپاس ، و اگر ندهید، الله اکبر، خدا بزرگ است .
قبل از آنکه جواب قطعى به بلال بدهند، پیش پیامبر آمده و با گفتن جریان ، از آنحضرت نظر خواستند. حضرت سه بار بلال را به آنان پیشنهاد کرد و فرمود: چه کسى را مى خواهید بهتر از او، که مردى از اهل بهشت است … (۷۱)
نوع خواستگارى بلال ، و نیز کیفیت پاسخ دادن پیامبر به مشورت بستگان دختر، راهنماى خوبى در جهت یک ازدواج اسلامى است و ملاک ها و معیارهاى ارزش را در اسلام بیان مى کند.

 

 

بلال ، در میدان هاى جنگ 
حضور بلال در صحنه هاى کارزار و میدان هاى جهاد، نشانه آنست که او، اسلام را در همه ابعاد، شناخته و پذیرفته و عمل کرده بود. تنها اهل نماز و اذان نبود، بلکه قهرمان نبرد و مرد جنگ هم بود.
بلال تقریبا در همه جنگ ها شرکت داشت . (۷۲) در جنگ بدر، که به پیروزى اسلام و شکست مسلمین انجامید، هنگام جمع آورى اسرا، یکى از مسلمانان هم امیه و پسرش را گرفته و به سوى اردوگاه مسلمین مى آورد. تا چشم بلال به آن دو افتاد و امیه ، این دشمن دیرین اسلام و شکنجه گر معروف را شناخت ، به انصار بانگ زد که : این امیه ، رئیس ‍ کفر است . آنگاه گفت : والله ما نجوت ان نجوت : بخدا سوگند، نجات نیابم اگر بگذارم که تو نجات یابى !
انصار که از امیه و اذیت هاى او نسبت به مسلمانان در مکه ، جریانات زیادى شنیده بودند، با صداى بلال ، به کمک او شتافتند و امیه بن خلف و پسرش ‍ را از پاى درآوردند. (۷۳)
بدینصورت ، امیه ، که یکى از سران شکنجه نسبت به مسلمانان ، بخصوص ‍ در مورد بلال بود، به دست همین برده سیاه مسلمان ، به کیفر دنیوى آنهمه ستم هایش رسید.

در جنگ هاى دیگر هم که بلال ، حضور داشت ، یکى از مسؤ لیت هایش ‍ ابلاغ پیام هاى رسول خدا به نیروهاى اسلام بود. در جنگ احد، که به شکست مسلمین منتهى شد، بلال ، پیام پیامبر خدا را نسبت به بسیج دوباره نیروهاى اسلام و تعقیب دشمن در فرداى آنروز، اعلام کرد. (۷۴) در جنگ احد با یهود بنى قریظه نیز، اعلان جنگ را از طرف پیامبر، بلال بعهده گرفت . (۷۵) در صحنه ها و میدان هاى دیگر هم ، حضور بلال ، این صحابى پاکباخته و روشندل و بصیر، به خصوص در اوقات نماز و دعوت مسلمین به حضور دز نماز جماعت ، چشمگیر بود.

در عین حال که پیامبر، بلال را به شدت دوست مى داشت ، اشتباهاتش را به او تذکر مى داد. از جمله در جنگ خیبر، هنگامى که بلال ، صفیه دختر حى بن اخطب را به اتفاق یک زن دیگر به اسیرى گرفته و به حضور پیامبر آورد، آنها را از کنار جسدهاى کشته هایشان در میدان جنگ عبور داد. صفیه از دیدن آن منظره بسیار ناراحت شد و صورت خراشید و خاک بر سر ریخت و با صداى بلند گریه کرد، پیامبر وقتى از واقعه باخبر شد به بلال فرمود: مگر رحم و عاطفه از تو رفته است که زن اسیر را از کنار کشته ها عبور دادى ؟(۷۶)
این تنها بارى بود که بلال ، مورد عطاب پیامبر قرار گرفت .
و این درسى از انسانیت است که پیامبر اسلام ، حتى در میدان جنگ نسبت به اسیر مى دهد.

 

 

بلال ، خزانه دار پیامبر 
بیت المال مسلمین را در اختیار داشتن و خطا نکردن و سوء استفاده ننمودن ، دلیل تقواى مالى انسان و نشان تعهد و خداترسى اوست .
بلال ، در مدینه خزانه دار پیامبر هم بود. (۷۷) پولهائى که از خمس اموال و غنائم جنگى و یا پولهایى دیگر که بدست پیامبر مى رسید، در اختیار بلال قرار مى گرفت . هر فقیر و نیازمندى که به پیامبر مراجعه مى کرد، آنحضرت او را به بلال ارجاع مى داد تا براى او طعام و لباس تهیه کند.
بلال ، محتاجان را هرگز رد نمى کرد، حتى اگر در صندوق ، پولى نبود، از جاى دیگر قرض مى کرد و حوائج آنان را برطرف مى کرد. هیچگاه فقیرى را رد نکرد. (۷۸)
به دستور پیامبر، هرگز ثروتى را ذخیره نمى کرد بلکه در راه رفع احتیاجات مردم مصرف مى کرد یک بار، پیامبر وارد شد و پیش بلال ، کیسه اى از خرما دید. پرسید: این چیست ؟
بلال پاسخ داد: براى تو و مهمانت نگه داشته ام .
حضرت فرمود: آیا نمى ترسى که شعله هاى آتش باشد؟ آنرا در راه خدا انفاق کن و نترس . خداوند چیز کم را برکت و افزایش مى دهد و به پاداش ‍ زیاد مى پذیرد.(۷۹)

 

 

بلال ، وکیل خرج پیامبر و ماءمور خرید خانه آنحضرت هم بود

و به همین خاطر به خانه پیامبر، رفت و آمد زیادى داشت و به خدمتگزارى به خاندان پیامبر، خصوصا حضرت زهرا (ع ) علاقه بسیار داشت .
حتى یکبار که پیامبر و مسلمین در مسجد نشسته و منتظر اذان بلال بودند تا نماز بخوانند، علت دیر آمدنش را پیامبر پرسید. بلال پاسخ داد: به خانه فاطمه (ع ) رفتم ، او مشغول دستاس کردن بود و حسن گریه مى کرد. گفتم :اى دختر پیامبر! اجازه بده دستاس کنم یا حسن را نگه دارم تا شما گندم را آسیاب کنید. فرمود: من به نگهدارى فرزندم سزاوارترم . او حسن را برداشت تا آرام کند و من مشغول دستاس کردن شدم و بهمین جهت تاءخیر پیش ‍ آمد.
پیامبر فرمود: به او مهربانى کردى ، خدا هم با تو مهربانى فرماید.(۸۰)

 

 

بلال ، در فتح مکه 
به دستور پیامبر، مسلمانان براى حرکت به سوى مکه و پاک کردن این محیط توحید از مظاهر شرک و وجود مشرکین ، بسیج شدند. هزاران مسلمان مسلح و داوطلب ، راه مدینه تا مکه را طى چند روز پیمودند. اینک به سوى مکه اى مى روند که قبله گاه نمازشان کعبه در آنجاست . مکه اى که در آن ، چه آزارها از دست مشرکان دیده اند، مکه اى که بر تعدادى از افراد، سراسر خاطره از سالهاى آغاز دعوت اسلام بود، خاطراتى از شکنجه ها، مقاومت ها، سختى ها و…

مهاجرین ، که خود، اهل این شهر بودند، بیشتر اشتیاق دیدن مجدد مکه را داشتند. آنروز که هجرت کردند، در نهایت ضعف و محدودیت و فشار بودند، امروز با عزت و شکوه و سرافرازى ، میخواهند وارد مکه شوند و این پایگاه عظیم را به تصرف خود درآورند.
کسانى هم در طول مسیر، به این کاروان پیوسته بودند.

سرانجام … پیامبر و مسلمانان ، فاتحانه وارد مکه شدند و بدون خونریزى ، مکه تسلیم شد و جز دو سه مورد کوچک ، مقاومتى از کسى دیده نشد. این پیروزى و فتح بزرگ بدون کشتار، موفقیت بزرگى براى قواى اسلام بود.
مسلمانان به اطراف خانه کعبه رسیدند. بلال به فرمان پیامبر رفت و کلید کعبه را از عثمان بن طلحه گرفت (۸۱) و درب کعبه گشوده شد. پیامبر (ص ) و على (ع ) به درون کعبه رفته ، بت ها را یکایک واژگون کردند. مشرکین که شاهد درهم شکستن بتها بودند، حیرت زده و ترسان ، به حقارت و ناتوانى بت ها نگاه مى کردند.
لااله الاالله …
الله اکبر…
اینک شعار فتح بزرگ در مکه پیچیده است و دست تواناى خدا، بالاى همه دست ها و توان ها، جلوه گر است .
رسول خدا به بلال فرمود: به بالاى کعبه برو و اذان بگو.
بلال ، به سرعت ، خود را بر بام کعبه رساند.(۸۲) مشرکین از جراءت و شهامت او شگفت زده شده بودند، که صداى دلنشین و قاطع بلال ، به الله اکبر بلند شد و همهمه ها خوابید.
نام خدا و اذان اسلام ، براى بسیارى از گوشهاى اهل مکه ، تازگى داشت و مسحور و شیفته جاذبه این طنین ملکوتى شده بودند که بلال ، این غلام سیاه حبشى ، به نمایندگى از سوى پیامبر و امت او، بر فراز کعبه سر مى داد.
الله اکبر…. اشهد ان لا اله الا الله ….

 

 

در آستان وفات پیامبر (ص ) 
فتح مکه گذشت ، مسلمین به مدینه بازگشتند.
در آخرین سال حیات پیامبر، آنحضرت همواره با بیش از صدهزار نفر از مسلمانان ، به زیارت خانه خدا رفت .
در بازگشت از این آخرین حج (حجه الوداع ) بود که پیامبر، از سوى خداوند فرمان یافت که مسئله ولایت و رهبرى امت را پس از خود، براى مردم بیان کند و امامت و جانشینى على (ع ) را در حضور همه حاضرین ، اعلام نماید.
البته خلافت و وصایت و جانشینى ، مسئله اى تازه نبود،آن حضرت ، از اوائل بعثت در مکه ، تا آخرین روزهاى حیات خود، به مناسبت هاى گوناگون ، خلیفه و وصى خود را (که على (ع )باشد) به امت معرفى کرده بود ولى این بار، فرمان اکید خداوند، نسبت به طرح و ابلاغ آن ، وى را به ابلاغ صریح و قاطع پیام ، ملزم ساخت . (۸۳) (آیه ۶۷ مائده : یا ایهاالرسول بلغ …)
صداى بلال ، در آن وادى پیچید و همه را متوجه امر مهم و خطیرى کرد که رسولخدا مى خواست بیان کند. بلال ، به دستور پیامبر، ندا در داد و همه جمع شدند. وادى غدیر خم مملو از مسلمانانى شد که از گوشه و کنار کشور پهناور اسلام ، امسال در آخرین حج پیامبر، در رکاب وى حضور داشتند و پیامبر اسلام ، على (ع ) را بعنوان خلیفه و جانشین خود، به مردم معرفى و منصوب کرد. (۸۴)
پس از بازگشت از سفر حج ، پیامبر در مدینه بیمار شدند و بسترى گشتند. کسالت آن حضرت روز به روز بیشتر مى شد. در عین حال ، اذان بلال و حضور پیامبر براى نماز جماعت در مسجد، مدینه را گرم و مسجد را باصفا مى ساخت .
بلال ، پس از اذان ، معمولا حضور پیامبر مى رسید تا به نماز بروند. این برنامه در ایام بیمارى آن حضرت هم ادامه داشت .
یک روز، بلال طبق معمول پس از اذان به در خانه پیامبر رفت و در انتظار خروج آن حضرت بود که اطلاع یافت حال غیر مساعد پیامبر، امکان شرکت او را در نماز نمى دهد. در اینجا بود که جریان امامت جماعت ابوبکر در آخرین روزهاى حیات رسولخدا پیش آمد.
او بدون اطلاع پیامبر به مسجد رفته و به امامت جماعت ایستاد، پیامبر که از این موضوع آگاه شد با آنکه نمى توانست از بستر برخیزد، ولى با تحمل مشقت به مسجد آمده ، ابوبکر را کنار زد و خود به نماز ایستاد. (۸۵)

 

 

دیگر بلال الله اکبر بر نیاورد 
امام صادق (ع ): خدا رحمت کند بلال را، که دوستدار اهل بیت بود و بنده اى نیکوکار، و بعد از پیامبر براى هیچ کس اذان نگفت . (۸۶)
بلال ، مؤ ذن پیامبر بود و اذان او نیز به حرمت رسولخدا بود.
بلال ، صداى اذان خویش را در دوره اى سر مى داد که حاکم مسلمین ، پیامبر بود و مردم براى نماز جماعت و اقتدا به حضرت محمد (ص ) در مسجد، جمع مى شدند. بلال ، حریم رسالت را نگه داشت و قداست مؤ ذن پیامبر بودن را به مسائل سیاسى حکومت خواهان نیالود.
این بود که پس از وفات پیامبر، بلال دیگر براى کسى اذان نگفت و آن آهنگ جانبخش و نواى توحید را مردم دیگر نشنیدند.
بعد از تو، اى محمود احمد، اى محمد (ص )
ما همچنان در انتظارى تلخ ماندیم
دیگر بلال ، الله اکبر بر نیاورد.
جبرئیل از سوى خدا دیگر نیامد
بعد از تو، امت در غمت صاحب عزا بود
بعد از تو، خاطرهایمان هرگز نیاسود…
روزى ، پس از رحلت پیامبر، حضرت زهرا (ع ) اظهار علاقه نمود که یکبار دیگر، صداى مؤ ذن پدرش را بشنود. چون بلال خبردار شد، در اولین فرصت نماز، بر بام مسجد رفت و شروع به اذان گفتن کرد.
الله اکبر، الله اکبر…
مردم با شنیدن صداى بلال ، به یاد دوران حیات پیامبر افتادند و آن خاطره ها در ذهن هایشان زنده شد. سینه هاى غم آلود امت ، به یاد پیامبر،سخت به درد آمده و گریه کردند.
حضرت زهرا (ع ) نیز که به یاد روزگار پدر افتاد، گریه سر داد.
اشهد ان محمدا رسول الله
با این جمله از اذان ، مدینه غرق در شیون و ناله شد، بطورى که در مدینه چنان گریه اى کم سابقه بود.
زهراى عزیز که شدیدا متاءثر و نالان شده بود، بى تاب شد و ناله اى جانسوز سر داد و بیهوش بر زمین افتاد. به بلال گفتند: بلال ! خاموش باش ، که دختر پیامبر از دنیا رفت بلال ، که بر جان زهرا (ع ) بیمناک شده بود، اذان را نیمه کاره رها کرد و از بام مسجد به زیر آمد چون حضرت زهرا (ع ) به هوش آمد، فرمود: اذان را تمام کن . بلال گفت : اى دختر رسول خدا، مرا معذور دار، که بر جان تو ترسناکم و مى ترسم خود را هلاک کنى (۸۷)

 

 

تبعید بلال 
اذان نگفتن بلال پس از رحلت پیامبر، نوعى به رسمیت نشناختن خلافت بحساب مى آمد و بلال نمى خواست با اذانش ، حاکمیت کسى را تاءیید کند. او عهد بسته بود که فقط براى پیامبر اذان بگوید یا براى على (ع ) اگر جانشین آنحضرت شود.
امتناع بلال از اذان گفتن ، براى خلیفه گران تمام مى شد. این بود که بالاءخره او را به شام تبعید کرد و تا آخر عمر در آنجا بود. (۸۸)
در ایامى که بلال در شام به سر مى برد، یک بار رسولخدا را در خواب دید که به او فرمود:
بلال ! چقدر درباره من جفا مى کنى ؟ چرا به زیارتم نمى آیى ؟
بلال که از خواب بیدار شد، به شدت اندوهگین شد و تصمیم گرفت به زیارت مرقد پیامبر برود. عازم مدینه شد. همینکه وارد شهر گشت ، یکسره به طرف قبر رسول الله آمد و گریه کنان خود را بر قبر آنحضرت افکند. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام ) با خوشحالى از خبر ورود بلال ، به استقبال او شتافتند. بلال وقتى آن دو یادگار پیامبر را دید آنها را در آغوش ‍ کشید و بوسید (۸۹) و به یاد ایامى افتاد که پیامبر، این دو فرزند گرامى را در آغوش مى گرفت و از آینده آنان خبرها مى داد و مى دید که اهل بیت پیامبر چگونه پس از وفاتش تنها شده و مورد بى مهرى امت قرار گرفته اند.
بلال چند روزى در مدینه ماند و پس از زیارت قبر پیامبر (ص ) و دیدار با اهل بیت عصمت ، دوباره عازم تبعید گاهش شام شد.

 

 

بلال ، راوى سخنان پیامبر (ص ) 
بلال ، از آنجا که سالیان درازى در حضور پیامبر و از یاران نزدیک آنحضرت بود، طبعا سخنان زیادى از آنحضرت به یاد داشت و با عمل و گفته هاى پیامبر، آشنائى فراوانى داشت . از این رو، آنچه را این صحابى بزرگ از پیامبر نقل و روایت مى کرد، سندى معتبر و کلامى قابل استناد به حساب مى آمد.
بلال ، ایامى را که در شام به سر مى برد، با نقل احادیث پیامبر و خاطراتى از آنحضرت ، به تعلیم و تربیت مسلمانان مى پرداخت و سخنانش براى مردم ، حجت بود.
مرحوم علامه مجلسى ، گفتگو و نقل تاجرى را ذکر کرده است که در سفر تجارتى خود، با بلال آشنا شده و از او، سخنان پیامبر را شنیده است . خوب است که ماجرا را از زبان خود (راوى عبدالله بن على ) بشنویم :
کالائى را از بصره به مصر مى بردم . در مصر، یکى از روزها در راه به پیرمردى بلند بالا و سبزه رو و سفید مو برخوردم که دو قطعه پارچه ، سیاه و سفید، (بعنوان لباس ) بر تن داشت . پرسیدم او کیست ؟
گفتند: بلال ، مؤ ذن رسول الله .
لوح هاى خود را برداشته براى نوشتن سخنان پیامبر از زبان او پیش وى رفتم . سلام گفتم . بلال جوابم را داد. گفتم :
رحمت خدا بر تو باد، از آنچه از پیامبر شنیده اى برایم حدیث کن .
گفت : چه مى دانى من کیستم ؟
گفتم : تو بلال ، اذان گوى پیامبر هستى .
بلال ، با شنیدن نام پیامبر گریه کرد، من هم گریستم . مردم جمع شدند و همه گریان شدیم .
آنگاه بلال از من پرسید:
اهل کدام شهر هستى ؟ گفتم : اهل عراقم .
گفت : به به . آفرین آنگاه مدتى سکوت کرد سپس گفت : اى برادر عراقى
بنویس : بسم الله الرحمن الرحیم
اذان گویان ، امین هاى مؤ منین اند، بر نماز و روزه هاشان و بر جسم و جانشان .
از خدا چیزى نمى خواهند مگر آنکه عطایشان کند و درباه چیزى شفاعت نمى کنند مگر آنکه شفاعتشان پذیرفته مى شود.
گفتم : رحمت خدا بر تو باد، بیشتر بگو.
گفت : بنویس : بنام خداوند. از پیامبر شنیدم که فرمود:
هر کس چهل سال ، براى خدا و به حساب او اذان گوید، خداوند در قیامت او را برمى انگیزاند، در حالیکه براى او، عمل چهل صدیق پارسا را که مقبول درگاه حق باشد منظور نماید.
گفتم : بیشتر بگو
گفت : بنام خدا، از پیامبر شنیدم که : هر کس بیست سال اذان گوید خداوند در حالى او را مبعوث مى کند که همچون نور آسمان ، او را روشنائى باشد.

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک ، خوبتر شوى

گفتم : خداى رحمتت کند، باز هم بگو
گفت : پیامبر فرمود: هر کس ده سال اذان بگوید خداوند او را در بارگاه و درجه ابراهیم محشور مى کند.
گفتم : باز هم بیفزاى
گفت : پیامبر فرمود: هر کس یکسال اذان بگوید خداوند در قیامت او را برمى انگیزد، در حالیکه تمام گناهانش بخشیده شده باشد، هر چند همپاى کوه احد باشد.
گفتم : باز هم بگو.
گفت : خوب ، پس حفظ کن و عمل نما و حساب کن ، از پیامبر شنیدم که فرمود:
هر کس در راه خدا و از روى ایمان و به حساب خدا و به منظور تقرب به پروردگار، براى یک نماز اذان بگوید خداوند، گناهان گذشته اش را مى آمرزد و از خطاهاى آینده مصونش مى دارد و در بهشت او را با شهیدان قرار مى دهد.
گفتم : رحمت خدا بر تو. برایم بهترین چیزى را که شنیدى بگو.
گفت : واى بر تو، اى جوان !بند دلم را بریدى !…
و گریه کرد . من هم گریستم . تا آنجا که دلم برایش سوخت
سپس گفت : بنویس : بنام خدا. از پیامبر شنیدم که فرمود: در روز رستاخیز، چون خداوند همه را در یکجا گرد آورد، خداوند فرشتگانى را با پرچم ها و نشانه هائى همه از نور، بسوى اذان گویان مى فرستد، با مرکب هائى زبرجد نشان و عطر آگین ، که مؤ ذن ها بر آنها سوار مى شوند و شکوهمندانه بر آن مرکب ها ایستاده و با رساترین صدا، اذان سر مى دهند.
دوباره بلال را گریه اى سخت ، فرا گرفت ، که من هم با او همناله شدم . وقتى آرام شد گفتم گریه ات براى چیست ؟
گفت : مرا به یاد سخنانى انداختى که از دوستم محمد (ص ) شنیده ام که درباره اذان و پاداش اذان گویان و جایشان در بهشت عنبرین فرموده است .
آنگاه بلال به من نگاه کرد و گفت : اگر بتوانى که اذان گو باشى و در حال مرگ ، مؤ ذن باشى و از دنیا بروى چنین کن … (۹۰)
سخنان بلال براى آن مرد، طولانى است و همه درباره اوصاف بهشت و چگونگى نعمت هاى پروردگار براى بندگانش در آخرت ، که ما به نقل همین مقدار، اکتفا مى کنیم .

وفات بلال ، آغاز حیات جاودان 
چون بلال ، از ضعف شد همچون هلال

بلال ، که رخت هجرت به شام کشیده بود، تا زنده بود، هر سال به مدینه مى آمد، قبر رسولخدا (ص ) و دخترش زهراى اطهر (س ) را زیارت مى کرد و را اهلبیت پیامبر، دیدارى تازه مى کرد.
در سالهاى ۱۹ ۲۰ هجرت ، بلال ، به مرض طاعون از دنیا رفت .
در آن هنگام ، از عمر بلال ۶۳ سال گذشته بود.
پس از وفات ، در محلى بنام باب الصغیر که قبرستان معروفى است ، در کنار جمعى دیگر از اصحاب ، به خاک سپرده شد. (۹۱)
اینک ، بر قبر بلال ، قبه اى است و بنائى ساخته شده ، که مزار اهل معرفت است و مسافران شام ، در نزدیکیهاى دمشق ، براى عرض ادب و تکریم مقام پرجلال بلال ، به آنجا مى روند.
رحمت خدا بر بلال باد، که پاک زیست و متعهدانه عمل کرد و تا آخرین روز حیات ، در راه دین خدا استوار ماند.
و امروز، نامش الهام بخش ماست و زندگیش ، الگو و اسوه اى براى کسانى که در مسیر خودسازى و ایمان در راه خدا، گام بر مى دارند.

_____________________________________________________

۵۴-یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفو ان اکرمکم عندالله اتقیکم ، ان الله علیم خبیر (حجرات ، آیه ۱۳).
۵۵-عام الفیل سالى بود که یکى از کارگزاران پادشاه حبشه ، بنام ابرهه با لشکریان فراوان و فیل هاى جنگى براى تخریب و انحدام کعبه ، به شهر مکه لشکر کشى کرد، مردم ، شهر را تخلیه کرده و به کوههاى اطراف رفته و از دور منتظر حوادث بودند.
ناگهان آسمان پر از پرندگانى شد که با سنگریزه هائى که بر چنگ و منقارها داشتند به فیل سواران ابرهه حمله کرده و آنان را هلاک کردند.
این حادثه مهم و سرنوشت ساز که به قدرت خداوند انجام گرفت ، به دلیل اهمیتش مبداء تاریخ مردم پیش ‍ از اسلام شد. پیامبر اسلام هم در همان سال بدنیا آمد. سوره فیل در قرآن کریم ، اشاره به این حادثه کرده است . ولادت بلال در سال دهم پس از عام الفیل بوده است .
۵۶-اعیان الشیعه ج ۱۴ ص ۱۰۶.
۵۷-سیره ابن هشام ج ۱ ص ۳۸۱ والاصابه ج ۱ ص ۱۶۵.
۵۸-اعیان الشیعه ج ۱۴ ص ۱۰۶ – ۱۰۵
۵۹-اسدالغابه ج ۱ ص ۲۰۹.
۶۰-طبقات ج ۳ ص ۲۳۳.
۶۱-اسدالغابه ج ۱ ص ۲۰۷.
۶۲-مثنوى ، دفتر ششم ، سطر ۷۸۸ (ص ۱۰۸۶ چاپ امیر کبیر) شعر بسیار مفصل است که به عنوان اختصار، فقط بعضى از ابیات آورده شد.
۶۳-الصحیح ج ۲ ص ۳۴.
۶۴-اعیان الشیعه ج ۱۴ ص ۱۰۱.
۶۵-طبقات ، جلد ۳.
۶۶-وسائل ج ۴ باب اذان ، ص ۶۱۲.
۶۷-طبقات ج ۳ ص ۲۳۴، تاریخ یعقوبى ج ۲ ص ۴۲.
۶۸-بحارالانوار، ج ۲۲ ص ۲۶۴.
۶۹-اعیان الشیعه ، ج ۱۴ ص ۱۰۴.
۷۰-مثنوى مولوى ، دفتر اول .
۷۱-اعیان الشیعه ج ۱۴ ص ۱۰۱ و ۱۰۲، طبقات ج ۳ ص ۲۳۷.
۷۲-طبقات ، ج ۳ ص ۲۳۹.
۷۳-اعیان الشیعه ، ج ۱۴ ص ۱۰۸.
۷۴-طبقات ج ۲ ص ۴۹.
۷۵-طبقات ج ۲ ص ۷۴.
۷۶-السیره النبویه ، ج ۲ ص ۳۶۶.
۷۷-اسدالغابه ج ۱ ص ۲۰۶. الاصابه ج ۱ ص ۱۶۵.
۷۸-الوفا باحوال المصطفى ج ۲ ص ۴۷۷.
۷۹-حیاه الصحابه ، ج ۲ ص ۱۳۳.
۸۰-بحارالانوار ج ۴۳ ص ۷۶.
۸۱-طبقات ، ج ۲ ص ۱۳۶.
۸۲-طبقات ، ج ۳ ص ۲۳۲ و شرح ابن ابى الحدید ج ۱۷ ص ۲۸۳.
۸۳-امرى که از اوائل بعثت پیامبر در قصه یوم الانذار و نزول آیه : و انذر عشیرتک الاقربین گوشزد شده بود به مرحله جدى رسیده و به همه مسلمانان ابلاغ گردد. در آنروز پیامبر فرمود: اولین فردى از شما (افراد عشیره من ) اگر به من ایمان آورد خلیفه و وصى من خواهد بود (تاریخ طبرى ج ۲ ص ‍ ۱۹۳) مراجعه شود.
۸۴-در اینجا فقط اشاره اى گذرا به حدیث غدیر و تعیین جانشینى شد. براى اطلاع بیشتر باید به کتابهاى مفصلتر و ارزشمندى رجوع کرد که به زبان عربى و فارسى ، پیرامون غدیر خم و خلافت على (ع ) نوشته شده است . همچون : الغدیر، حماسه غدیر. حساس ترین فراز تاریخ ، امامت و ولایت و…
۸۵-مسئله نماز خواندن ابوبکر، جاى بحث بسیار است . برادران اهل سنت روایت کرده اند که پیامبر (ص ) به مسجد آمده و به ابوبکر اقتدا کرد و این را دلیل صحت و مشروعیت خلافت ابوبکر دانسته اند ولى علماى بسیارى ، از جمله عبدالرحمن بن الجوزى الحنبلى که از بزرگان اهل حدیث است (متوفاى ۵۹۷) این قصه را در کتابى که در خصوص این موضوع بنام آفه اصحاب الحدیث تاءلیف کرده ، بررسى نموده و با ادله و شواهد محکم و متین ، رد و تکذیب کرده است .
۸۶-سفینه البحار ج ۱ ص ۱۰۴.
۸۷-بحارالانوار ج ۴۳ ص ۱۵۷.
۸۸-اعیان الشیعه ج ۱۴ ص ۱۰۳.
۸۹-اسدالغابه ج ۱ ص ۲۰۸.
۹۰-بحارالانوار ج ۸۴ ص ۱۲۳ (در چاپ بیروت ، جلد ۸۱).
۹۱-اعیان الشیعه ج ۱۴ ص ۱۰۰.

 
 
 
نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=