امام، بدیع الزمان، سید عبدالواسع بن عبدالجامع بن عمر بن ربیع غرجستانی جبلی از شعراء کرام و ادیبان والامقام روزگار غزنویه و آل سلجوق است وی از خاندانی علوی بود و در غرجستان ولادت یافت.و به همین سبب به جبلی تخلص مینمود عوفی در تذکرهء خویش مقام او را چنین میستاید:
ادیب جبلی که جبل فضل و هنر بود و بر آسمان بزرگی اختر انور، ادیبی بود کامل و اریبی فاضل، عرصهء فضل او را وسعتی تمام بود از آن عبدالواسع نام بود، و فناء فصاحت او فساحتی داشت، و بنان بیان او سماحتی و گفته های او همه دُرخ ناسفته است هیچکس بدان منوال نسج فضلی نتوانست بافت و هیچ سوار میدان بیان گرد جواد قریحت او شتافت او در علوم زمان خاصه علوم ادب کسب کمال کرد.
و در طریقهء شاعری قدم گذاشت و در این فن سرآمد اقران شد و شیوهء مخصوصی اختراع فرمود روزگاری در هرات بکسب کمالات کوشید و مداحی سلطان سنجر نمود و چندی در غزنین در خدمت سلطان بهرامشاه بن مسعود بود دیگر از ممدوحان وی یکی طغرل تکین بن محمد است که در سال (۴۹۰ ه ق) بر خوارزم استیلا یافت، و دیگری ارسلان شاه بن کرمانشاه از سلاجقهء کرمان و غوریان و جز آنان بوده اند در دربار سنجر احترام خاص یافت و مورد علاقهء مخصوص سلطان قرار گرفت و در سال (۵۵۵ ه ق) درگذشت و بعضی جز این نیز گفته اند.
دربارهء سبک وی چنین میتوان گفت: جبلی از جملهء پیشروان بزرگ تغییر سبک سخن در اواسط قرن ششم و از کسانی است که در سخن او شعر به لهجهء عمومی زمان که در آن وقت آمیزش بیشتری با زبان عربی حاصل کرده بود، نزدیک شد قدرت طبع و مهارت وی در شاعری سبب شد که به کلام آراستهء مصنوع و افزودن پیرایه های لفظی بر زیورهای معنوی توجه بسیار کند و در اشعار خود به موازنه و مماثله و ترصیع و تعدید و لف و نشر و امثال آنها عنایت خاصی داشته باشد و غزل زیر که بگفتهء عوفی مزاج نسیم شمال دارد.و از مهبخ فضل و افضال او متنسم شده است و در بستان قریحت او متبسم گشته، اکثر آن مرصع است و موازنه، مؤید این مدعا است:
ای خواب من ربوده ز یاقوت پرشکر// وی تاب من فزوده ز هاروت دل شکر
خیزد بگاه غمزه ز هاروت تو بلا// ریزد بگاه بوسه ز یاقوت تو شکر
در دهر نیست از تو دل افروزتر نگار// در شهر نیست از توجگرسوزتر پسر
تا کرده ام به لاله ٔ سیراب تو نگاه // تا کرده ام به نرگس پرخواب تو نظر
گاهی چو لاله ام زوصالت شکفته روی // گاهی چو نرگسم ز فراقت فکنده سر
گه بر رخ تو از کف موسی بود نشان // گه بر لب تواز دم عیسی بود اثر
این عین زندگانی و آن اصل روشنی // چون رای خوب و لفظ خوش صدر نامور
عبدالواسع ذوالبلاغتین بود و بزبان تازی نیز شعر میسرود و از ملمعات وی قدرت او بر دو زبان معلوم میشود. از آن جمله است :
ایا قرهالعین هات المدام // فما العیش الا السرور المدام
شرابی که از غایت صفوتش // نبینی چو بر کف نهی جز حسام
اذا فاح طیباً اراح الحشی // و ان لاح لیلاً ازاح الظلام
کند شخص بیچاره را زورمند// کندطبع غمخواره را شادکام
اذاما علاه الحباب التقی // عقیق مذاب و در تؤام
منه بر زمان و جهان دل که نیست // زمان را قرار و جهان را مقام
صاحب ترجمه جبلی تخلص میکرده و در ابیات زیر تخلص خود را ذکر میکند:
و آنگه تحیت جبلی را تو عرضه ده // بر خواجه و امام اجل صدر نامور.
جبلی آتش هوا مفروز// بی صلاح از زمانه کینه متوز
(از مجمع الفصحاء ج ۱ ص ۱۸۵ ) -(از تاریخ ادبیات صفا ج ۲ ص ۶۵۰ ببعد) -(از لباب الالباب ج ۲ صص ۱۰۴) ( – عمران بن ربیع (تاریخ ادبیات صفا ج ۲ ص ۶۵۰)