علما-ص

زندگینامه اسماعیل‌ صابونی(متوفی۴۴۷ه ق)

 اسماعیل‌بن عبدالرحمن، کنیه اش ابوعثمان، عالم و محدّث شافعی قرن پنجم. مهمترین شرح حال زندگی او را عبدالغافر فارسی (ص‌۱۷۶ـ۱۸۱) آورده است و مطالب دیگر منابع عمدتاً مبتنی بر آن¬اند (برای نمونه، رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۸ـ۱۲، ۱۳؛ سبکی، ج‌۴، ص‌۲۷۳ـ۲۷۹).

صابونی در ۳۷۳ به دنیا آمد (فارسی، ص‌۱۸۰؛ ابن‌عساکر، ج۹، ص۱۱). نسب او از طرف مادرش، زین البیت، به ابوسعد یحیی‌بن منصور‌بن حسنویه سلمی، مشهور به زاهد اکبر(متوفی ۲۸۷)، می رسد( فارسی، ص‌۱۷۶ـ۱۷۷؛ سبکی، ج۴، ص‌۲۷۴؛ نیز رجوع کنید به صابونی، ۱۴۱۹، ص۳۱۴ـ۳۱۵) می‌رسد.

نسب پدری وی نیز مشهور بوده است. خود صابونی (۱۴۱۹، ص‌۱۸۴) ابوحامد احمد‌بن اسماعیل را نیای پدری¬اش و ابوعبدالله محمد‌بن عدی‌بن حمدویه صابونی را پدربزرگِ پدرش معرفی کرده و در جایی دیگر (۱۴۱۹، ص‌۳۱۵، ۳۱۸)، عدی‌بن حَمْدُویه ( جدّ چهارمش) و دو فرزند او( ابوعبدالله و ابوعبدالرحمن) را در زمرۀ بزرگان اهل حدیث خوانده است. پدر صابونی، ابونصر عبدالرحمن‌بن احمد واعظ، از عالمان شافعی و واعظان مشهور ساکن نیشابور بوده است.

او را به سبب تعصبات مذهبی اش، فردی به احتمال بسیارحنفی در سال ۳۸۲ به قتل رساند (فارسی، ص‌۱۷۷؛ ابن‌عساکر، ج۹، ص۱۱؛ ذهبی، ج‌۹، ص‌۷۳۵). از این رو، صابونی (۱۴۱۹، ص‌۱۸۴) از پدرش با تعبیر «والدی الشهید» یاد کرده است. بولیت (ص‌۱۳۴ـ۱۳۵) احتمال داده که وی همان ابونصر واعظی است که سبکی (ج‌۳، ص‌۱۷۰) از تغییر مذهب وی از حنفی به شافعی خبر داده است. ‌این احتمال با توجه به کشته شدن ابونصر به سبب گرایش دینی اش معقول می‌نماید.

ابوطیب سهل‌بن محمد صعلوکی تربیت صابونی را پس از مرگ پدرش برعهده گرفت. صابونی از خردسالی به جای پدر به منبر وعظ می‌رفت و صعلوکی نیز در‌این کار او را بسیار تشویق می‌نمود و خود در آن مجالس حضور می‌یافت. شهرت مجالس موعظۀ او تا بدان حد بود که عالمان شافعی برجستۀ نیشابور، چون ابواسحاق اسفراینی و ابن‌فورک، نیز در آن مجالس حضور می‌یافتند. وی در‌این مجالس به فارسی و عربی وعظ می‌کرد (فارسی، ص‌۱۷۷؛ ابن‌عساکر، ج۹، ص۹).

وصف فارسی (همانجا) دربارۀ جلسات وعظ صابونی، تبحر او را در وعظ و سبب شهرتش را به واعظ نشان می دهد(رجوع کنید به فارسی، ص۱۷۶؛ ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۳، ۴؛ ابن‌عدیم، ج‌۴، ص‌۱۶۷۶). برخی اشارات دربارۀ مجالس وعظ او در نیشابور وهرات و برخی شهرهای دیگر در منابع آمده است (ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۶ـ۷؛ ابن‌عدیم، ج‌۴، ص‌۱۶۷۶ـ۱۶۷۸).

صابونی در بخشی از مجالس موعظه‌اش داستانهای عبرت‌آمیز نیز نقل می‌کرده است که نمونه‌هایی از آن در رونق المجالس (ص‌۱۵ـ۱۷، ۴۹ـ۵۰)، تألیف شده در قرن پنجم احتمالاً در نیشابور، نقل شده است. به نوشتۀ ابوالفضل بیهقی (ص‌۶۲۸)، سلطان مسعود غزنوی در سال ۴۲۶ منصب خطابت نیشابور را رسماً به صابونی تفویض کرد که موجب آزردگی قاضی صاعد، بزرگ حنفیان نیشابور، شد. صابونی شعر نیز می گفته و برخی از اشعار عربی او در منابع نقل شده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۴ـ۵؛ ابن‌عدیم، ج‌۴، ص‌۱۶۷۴ـ۱۶۷۶).

اساتید ومشایخ 

صابونی نزد مشایخ شافعی خراسان( خاصه نیشابور)،

همچون ابوبکر‌بن مهران مقری،

ابوالحسین خفاف،

حاکم نیشابوری،

محمد‌بن عبدالله جوزقی و

شیخ شافعیان سرخس( زاهر‌بن احمد سرخسی) و دیگر افراد هم طبقۀ آنان، به سماع حدیث و فراگیری مذهب شافعی پرداخت، هر چند از لحاظ نگرش کلامی بیشتر به اهل حدیث گرایش داشت (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۳؛ سبکی، ج‌۴، ص‌۲۸۳ـ۲۸۴).

از دیگر استادان وی،

ابوطاهر محمد‌بن فضل‌بن خزیمه بود که صابونی نزد او کتاب التوحید جدّش،

ابن‌خزیمه، را خواند (صابونی، ۱۴۱۹، ص‌۲۲۳؛ ابن‌حجر عسقلانی، المعجم المفهرس، ص‌۵۲).

او از محدّثان شام و حجاز نیز حدیث شنید (فارسی، ص‌۱۷۶). دیدار او از سرخس و روایت حدیث از زاهر‌بن طاهر سرخسی زمانی بود که ابوسعید ابوالخیر میهنی نیز در آنجا حضور داشت و نزد سرخسی شاگردی می‌کرد (رجوع کنید به سبکی، ج۵، ص‌۳۰۸ـ۳۰۹).

به گفتۀ عبدالغافر فارسی (ص‌۱۷۶)، صابونی در خراسان و هند و طبرستان و شام و بیت المقدس و حجاز به تحدیث پرداخت. فارسی (ص‌۱۷۶) و سمعانی (رجوع کنید به سبکی، ج‌۴، ص‌۲۸۴) گفته‌اند که مردم از صابونی بسیار سماع حدیث کرده‌اند. ابن‌عدیم (ج‌۴، ص‌۱۶۷۳) فهرست کردن نام ناقلان از صابونی را به دلیل کثرتشان موجب تطویل سخن دانسته است.

از جملۀ آنان، ابوبکر اسماعیل‌بن احمد بیهقی (متوفی ۵۰۷) بوده است(رجوع کنید به سمعانی، ج‌۱، ص۸۳ـ ۸۴؛ برای نام دیگر کسانی که از صابونی سماع حدیث کرده اند، رجوع کنید به سمعانی، ج‌۱، ص‌۱۰۱، ۱۱۱، ۱۲۶، ۱۴۴، ۱۵۷؛ ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۳ـ۴). سمعانی بسیاری از‌این اشخاص را ملاقات کرده و گاه به اثری اشاره نموده که آن را به روایت از صابونی در طریق خود داشته است (رجوع کنید به سمعانی، ج‌۲، ص‌۲۸۳ـ۲۸۴). آخرین کسی که از صابونی سماع حدیث نموده، ابوعبدالله فُراوی بوده (ذهبی، ج۹، ص۷۳۴؛ سبکی، ج‌۴، ص‌۲۸۴) که ابن‌عساکر (ج۹، ص‌۴) به واسطۀ او از صابونی روایت نقل کرده است.

صابونی در میان شافعیان نیشابور جایگاه بسیار برجسته‌ای داشته است و آنان به او لقب «شیخ‌الاسلام» (فارسی، ص۱۷۶؛ ابن‌عساکر، ج‌۹، ص۵ـ۶)، «امام المسلمین» (ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۵) و «سیف السنه» داده بودند(فارسی، ص۱۷۸؛ سبکی، ج‌۴، ص‌۲۷۶). وی در مناظره بسیار متبحر بوده و در دفاع از مذهب شافعی نقش مهمی داشته است (رجوع کنید به فارسی، ص‌۱۷۸ـ۱۷۹؛ ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۷). صابونی در دانش تفسیر نیز تبحر داشته و با عنوان «المفسر» شناخته می‌شده است (فارسی، ص۱۷۶؛ ابن‌عساکر، ج‌۹، ص۳، ۶ـ۷، ۸). ادنه‌وی (ص‌۱۱۷)، بدون ذکر نام کتاب وی، نوشته که وی در تفسیر صاحب تألیف بوده است.

صابونی با وجود سفرهای فراوانش، بیشتر ایام زندگی خود را در نیشابور گذرانده است (رجوع کنید به فارسی، ص۱۷۶؛ ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۷، ۸؛ ابن‌عدیم، ج‌۴، ص‌۱۶۸۰). وی در ۴۰۲ در مسیر حج، به حلب ( ابن‌عدیم، ج۴، ص۱۶۷۲) و در ۴۳۲ به دمشق رفت(ابن‌عساکر، ج۹، ص۳). البته‌ احتمال دارد که تاریخ ورود وی به حلب تصحیف شده و او در همان سال ورودش به دمشق، به حلب هم رفته باشد. ابن‌عساکر (ج‌۹، ص‌۳ـ۴) از حدیث گفتن صابونی در دمشق و برگزاری مجالس موعظۀ او سخن گفته و از برخی محدّثان دمشقی، که از وی حدیث سماع کرده‌اند، نام برده است.

صابونی با برخی محدّثان هم عصر خود نیز مکاتبه داشته که مضمون خلاصه‌ای از یکی از مکاتبات او را ابن‌عساکر (ج‌۹، ص۹ـ۱۰) گزارش کرده است (نیز رجوع کنید به فارسی، ص‌۱۷۸). او با ابوسعید ابوالخیر نیز مراوداتی داشته (ابن‌عدیم، ج۴، ص۱۶۷۶) و محمد‌بن منور میهنی (ج۱، ص‌۱۲۲، ۱۲۹) برخی مطالب راجع به ابوسعید را از وی نقل کرده است.

صابونی حدود هفتاد سال به وعظ و خطابه اشتغال داشت و بیست سال خطیب مسجد جامع نیشابور بود (رجوع کنید به فارسی، ص‌۱۷۶؛ ابن‌عساکر، ج۹، ص۸). شاید شهرت یافتن او به شیخ‌الاسلام نیز با این منصب وی ارتباط داشته است (رجوع کنید به بولیت، ص‌۱۳۵ـ۱۳۶). او به عنوان فرستادۀ سلطان محمود غزنوی به هند سفر کرد (ابن‌عساکر، ج۹، ص۷؛ ابن‌عدیم، ج۴، ص۱۶۷۸). وی یکی از کسانی بود که در فتنۀ مشهور نیشابور، در تأیید فتوای ابوالقاسم قُشیری که در سال ۴۳۶ صادر کرده بود، مطلبی نوشت (سبکی، ج‌۳، ص‌۳۷۴ـ۳۷۵).

رحلت

عبدالغافر فارسی دربارۀ علت مرگ صابونی به نامه‌ای از اهالی بخارا مبنی بر شیوع وبا در آن منطقه اشاره کرده است که مردم برای رفع‌ این مشکل از او درخواست دعا کرده بودند. وی در مجلس وعظ خود در خصوص این ‌واقعه و دوری از معصیت مبالغۀ بسیار کرد، به گونه‌ای که حال خودش نیز دگرگون شد و درد شدید شکم گرفت و در حالی که از درد فریاد می‌زد مجبور به ترک منبر شد. در روز هفتم بیماریش، سکرات موت بر او ظاهر شد. صابونی با فرزندان خود وداع، و وصایای خود را بیان کرد. سپس مقری مخصوص ‌خود را فرا خواند. مقری به خواندن قرآن مشغول بود و زمانی که سورۀ یس را می‌خواند، حال صابونی دگرگون شد. در آن حالت صابونی حدیث مشهور نبوی را می خواند، با‌ این مضمون که هر کس آخرین کلامش تهلیل باشد، به بهشت می‌رود. سرانجام، وی در عصر همان روز در ۴۴۹ درگذشت. سپس جنازۀ او در محلۀ حرب، که مدفن خاندان صابونی در آنجا بود، به خاک سپرده شد (فارسی، ص‌۱۷۹ـ۱۸۰؛ ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۱۱ـ۱۲؛ قس ادنه‌وی، ص۱۱۸، که تاریخ وفات او را ۴۴۷ گزارش کرده است؛ نیز قس ابن‌عدیم، ج۴، ص۱۶۸۴، به نقل از ابوعلی حنبلی، که سال درگذشت وی را ۴۵۰ذکر کرده است).

فارسی برخی گزارشهایی را که دربارۀ خوابهایی است که پس از مرگ او دیده شده و اشعاردر رثای او را آورده است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج۹، ص۱۲ـ۱۴؛ ابن‌عدیم، ج۴، ص۱۶۸۵ـ۱۶۸۶). ابوالقاسم قشیری، که در هنگام درگذشت صابونی در طوس بود، نامه‌ای در تعزیت او به نیشابور فرستاد که بخشی از آن را فارسی نقل کرده است (رجوع کنید به سبکی، ج‌۴، ص‌۲۸۲، ۲۸۴ـ۲۸۵). قبر صابونی تا مدتها بعد وجود داشته و ابوسعد سمعانی از زیارت فراوان قبر او و اجابت دعا در کنار قبرش سخن گفته است (رجوع کنید به سبکی، ج‌۴، ص‌۲۸۳).

فرزندان

نام برخی از فرزندان صابونی دانسته است:

بزرگترین فرزند او ابونصر عبدالله بود (فارسی، ص‌۴۴۸) که در راه سفر حج، ‌در آذربایجان درگذشت و جنازه اش به نیشابور بازگردانده شد (ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۵؛ ذهبی، ج‌۹، ص‌۶۲۵٫ قس بولیت، ص‌۱۳۸، که علت سفر وی را مأموریتی از سوی طغرل بیگ دانسته است)؛

ابوبکر عبدالرحمن (فارسی، ص‌۴۹۱)؛

ابوسعد سعید (فارسی، ص‌۳۷۱)؛

زهرا که به فاطمه شهرت داشت و با عالمی به نام ابوالحسن علی زهری (متوفی ۴۶۴) ازدواج‌ کرد( فارسی، ص۵۸۱) و به نوشتۀ فارسی (ص‌۳۵۹) وی دیدگان زنی عالم و محدّث بود؛

خدیجه( متولد۴۰۴ و متوفی ۴۸۸) که با عالمی به نام ابوبکر محمد‌بن محمود‌بن سوره تمیمی (متوفی ۴۷۷) ازدواج ‌کرد( فارسی، ص۶۸) و زنی عالم بود که فارسی (ص‌۳۳۸) به برخی از سماعیات او اشاره کرده است؛

مبارکه، معروف به ستیک( متولد ۴۱۵ و متوفی ۴۹۰)، که با ابواسحاق ابراهیم جیلی (متوفی ۴۵۱) ازدواج کرد( فارسی، ص‌۱۵۷ـ۱۵۸) به زهد و تصوف شهرت داشت(فارسی، ص‌۳۸۷؛ برای بحثی دربارۀ اعقاب و فرزندان صابونی رجوع کنید به فارسی، ص۶۸، ۲۲۴ـ۲۲۵، ۳۳۸؛ بولیت، ص‌۱۳۸ـ۱۴۲).

از میان اعقاب صابونی، نوادهاش ابوعثمان اسماعیل‌بن عبدالرحمن‌بن اسماعیل‌بن عبدالرحمن فردی مشهور بوده که در ۵۱۷، در کهنسالی، در ری درگذشت و جنازه اش را به نیشابور منتقل کردند و به احتمال بسیار در قبرستان خانوادگی خاندان صابونی به خاک سپردند (فارسی، ص‌۲۰۲ـ۲۰۳). صابونی برادری به نام ابوعلی اسحاق داشت که به سجزی نیز مشهور بود. هرگاه صابونی نمیتوانست در مجلس موعظۀ خود حضور یابد، او به جایش به منبر می‌رفت. ابوعلی اسحاق در ۴۵۵ درگذشت و در مقبرۀ خانوادگی خاندان صابونی در محلۀ حرب به خاک سپرده شد. ابوعلی گرایشهای صوفیانه داشت (رجوع کنید به فارسی، ص‌۲۱۹؛ ابن‌عساکر، ج۸، ص‌۲۵۷ـ۲۵۸).

آثار

اثر بسیار مشهور صابونی،

کتابی است در بیان اعتقادات با عنوان الرساله فی إعتقاد أهل السنه و أصحاب الحدیث و الأئمه یا عقیده السلف و أصحاب الحدیث. چون صابونی خود هیچ نامی برای کتابش عنوان نکرده (صابونی، مقدمه جدیع، ص۵۱)،‌ احتمالاً اسامی مذکور، بویژه نام اخیر، بعدها به عنوان اسم کتاب مطرح شده اند (صابونی، مقدمۀ جدیع، ص۵۱ـ۵۳).

شاید نام اصلی کتاب، الفصول فی الأصول بوده که ابن‌حجر عسقلانی (المعجم المفهرس، ص‌۵۶) طریق خود را در روایت آن ذکر کرده است. در ابتدای یکی از نسخه‌های خطی کتاب نیز عنوان الفصول فی بیان الأصول نوشته شده است (صابونی، مقدمۀ جدیع، ص۵۲). صابونی در‌این کتاب فشرده‌ای کلامی از عقاید اهل سنت بر مشرب اهل حدیث را به شکلی که در زمان خود متداول بوده مطرح کرده است (برای نگاهی تحلیلی به محتوای کتاب رجوع کنید به صابونی، مقدمۀ جدیع، ص‌۶۲ـ۱۵۲).

ظاهراً در برخی مسائل، اهل حدیث قرون بعدی عقایدی متفاوت با آنچه صابونی آورده است داشته‌اند. از جمله، صابونی در آغاز رسالۀ خود از نیت سفر حج ‌و زیارت قبر پیامبر سخن گفته که مصحح سلفی بر آن خرده گرفته است (صابونی، ۱۴۱۹، ص۱۵۹، پاورقی ۱). به گفتۀ صابونی (۱۴۱۹، ص۱۵۸ـ۱۶۰)، او‌این کتاب را در هنگام سفر حج ‌خود و عبور از شهر آمل طبرستان و گیلان و به خواهش اهل حدیث آنجا نوشته است.‌

این کتاب از آثار مورد توجه عالمان اهل حدیث شام بوده و ابن‌قیم جوزیه (ص۱۵۵) نقلی از آن را آورده، کما‌اینکه بر اساس سلسله سند آغازین نسخه نیز می‌توان تداول متن در میان اهل حدیث دمشق را دریافت (رجوع کنید به صابونی، ۱۴۱۹، ص‌۱۵۵ـ۱۵۸). ظاهراً متن مذکور در میان شافعیان نیشابور نیز بسیار مورد توجه بوده است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۱۲؛ برای سماعات کتاب رجوع کنید به صابونی، ۱۴۱۹، ص‌۳۲۲ـ۳۲۷).

صابونی در تألیف‌ این اثر از برخی متون کهنتراستفاده کرده است، از جمله از رسالۀ الإعتقاد ابوالحسن علی‌بن مهدی مامطیری (صابونی، ۱۴۱۹، ص‌۱۶۵ـ۱۷۰)؛ رساله‌ای از ابوبکر اسماعیلی جرجانی (صابونی، ۱۴۱۹، ص‌۱۶۸ـ۱۶۹، ۱۹۲)؛ رسالۀ صریح‌السنه محمد‌بن جریر طبری، که صابونی (۱۴۱۹، ص‌۱۷۱ـ۱۷۲، ۱۷۳) از آن با عنوان الإعتقاد یاد کرده است؛ و کتاب التوحید ابن‌خزیمه (صابونی، ۱۴۱۹، ص‌۲۲۳ـ۲۲۴؛ برای برخی منابع دیگر وی رجوع کنید به صابونی، ۱۴۱۹، ص‌۱۸۷، ۲۲۰ـ۲۲۳، ۳۱۸).

متن مذکور چندین بار منتشر شده است، از جمله ناصر‌بن عبدالرحمن‌بن محمد جدیع در رسالۀ دانشگاهی خود چاپی تحقیقی از‌این اثر عرضه کرده است (ریاض ۱۴۱۹/۱۹۹۸). ابوالیمین منصوری (قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۳) نیز متن کتاب را، بر اساس چند نسخۀ خطی، تصحیح و چاپ کرده است. عبدالرحمن‌بن عبدالمجید شمیری نیز آن را چاپ کرده (قاهره ۱۴۲۸/۲۰۰۷) که بر اساس دو چاپ کهنتر کتاب بوده و به نسخه های خطی کتاب دسترسی نداشته است. ظاهراً میان‌این چاپها تفاوتهایی وجود دارد.

سبکی (ج‌۴، ص‌۲۸۵ـ۲۹۲) از متن مشابه دیگری به عنوان وصیت‌نامه صابونی سخن گفته که احتمالاً این متن را از کتاب بغیهالطلب ابن‌عدیم نقل کرده است. ابن‌عدیم (ج‌۴، ص‌۱۶۸۶ـ۱۶۹۳) متن وصیت نامه را از حافظ ابوطاهر سلفی، که آن را به طریق متصل به صابونی روایت کرده، نقل نموده است. صابونی‌ این متن را احتمالاً زمانی که در ۴۳۲ در سفر حج‌ بوده با خود به همراه داشته و آن را در دمشق عرضه کرده است ( رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج‌۹، ص‌۳).

از دیگر کتابهای غیر موجود صابونی،

کتاب المائتین است، مشتمل بر یکصد حدیث و یکصد حکایت و یکصد شعر، که برخی مطالب آن در منابع بعدی نقل شده است. ابن‌حجر عسقلانی (المعجم المفهرس، ص‌۳۴۷ـ۳۴۸) نسخه‌ای از آن را در اختیار داشته و بخشهایی از آن را نزد مشایخ خود سماع کرده و مطالبی را از آن در آثارش نقل کرده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۱، ص‌۲۲۱؛ همو، لسان المیزان، ج۱، ص۳۴۸، ج۳، ص۷۰). ظاهراً ابوعثمان صابونی داوریهایی دربارۀ احادیث منقول در‌این کتاب و راویان آنها نیز داشته است (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۱، ص۳۴۸؛ صالحی شامی، ج۱، ص۳۴۹).

کتاب الدعوات اثر دیگر صابونی است که بیهقی نقلی از آن را در کتاب الأسماء و الصفات (ج‌۲، ص‌۲۰۰ـ۲۰۱) خود آورده است.

اثر دیگر وی کتاب الانتصار است که صابونی (۱۴۱۹، ص‌۲۱۰، ۲۶۴) در عقیده السلف به آن اشاره کرده و از گردآوری احادیث راجع به صفات در آن سخن گفته و آن را اثری مفصّل و مسند معرفی کرده است. در عصر صابونی، احادیث راجع به صفات، به دلیل تشبیهی دانستن معتزلیان، مورد بحث بوده و پیش از صابونی، ابن‌فورک* کتابی دربارۀ این احادیث نوشته بوده است. متن اخیر، فشرده‌ای کوتاه در عقاید اهل سنت و با مشربی نزدیک به اهل حدیث است و همانند عقیدهالسلف صابونی است. هرچند وی فقیهی شافعی بوده، گرایش اهل حدیثی او احتمالاً تحت تأثیر دایی¬اش، ابوالفضل عمر هروی (متوفی ۴۲۵؛ فارسی،ص ۵۵۶)، از عالمان حنبلی هرات، بوده است. با‌این همه، گرایش کلامی اهل حدیث در میان شافعیان غیر متداول نبوده است (رجوع کنید به اهل حدیث*).

صابونی در نیشابور مدرسه‌ای داشته (فارسی، ص‌۶۴، ۴۳۲) که در آن نسخه های نفیسی نگهداری می‌شده است. از جمله، نسخه‌ای از تفسیری مفصّل در صد جلد که امیر سامانی، خلف‌بن احمد، دستور فراهم آوردن آن را داده بوده و تا زمان فتنۀ غُزها در ۵۴۵، در مدرسه نگهداری می‌شده و ظاهراً در سال مذکور به اصفهان منتقل شده است (عتبی، ص‌۲۱۴). صابونی در مدرسه اش گاه مجلس املا نیز، برای محدثانی که به نیشابور می‌آمده‌اند، برگزار می کرده است (رجوع کنید به فارسی، ص‌۴۳۲).



منابع :

(۱) ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، چاپ عبدالقادر شیبه الحمد، ریاض ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
(۲) همو، لسان المیزان، چاپ عبدالفتاح ابو غدّه، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۳) همو، المعجم المفهرس أو تجرید اسانید الکتب المشهوره و الاجزاء المنثوره، چاپ محمد شکور محمود حاجی امریر میادینی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
(۴) ابن‌عدیم، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت، بی تا؛
(۵) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/۱۹۹۵ـ۲۰۰۰؛
(۶) ابن‌قیم الجوزیه، اجتماع الجیوش الاسلامیه علی غزو المعطله و الجهمیه، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۷) ادنه‌وی، احمد‌بن محمد، طبقات المفسرین، چاپ سلیمان‌بن صالح خزی، مدینه ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۸) ابوالفضل محمد‌بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، چاپ علی‌اکبر فیاض،مشهد ۱۳۵۰ش؛
(۹) احمد‌بن حسین بیهقی، کتاب الاسماء و الصفات، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۱۰) محمد‌بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۱) عبدالوهاب‌بن علی سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۵؛
(۱۲) عبدالکریم‌بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، چاپ منیره ناجی سالم، بغداد ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
(۱۳) اسماعیل‌بن عبدالرحمن صابونی، عقیدهالسلف و اصحاب الحدیث او الرساله فی اعتقاد اهل السنه و اصحاب الحدیث و الائمه، چاپ ابوالیمین منصوری، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۳؛
(۱۴) اسماعیل‌بن عبدالرحمن صابونی، عقیدهالسلف و اصحاب الحدیث او الرساله فی اعتقاد اهل السنه و اصحاب الحدیث و الائمه، چاپ ناصر‌بن عبدالرحمن‌بن محمد الجدیع، ریاض ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛
(۱۵) اسماعیل‌بن عبدالرحمن صابونی، عقیدهالسلف و اصحاب الحدیث، چاپ عبدالرحمن‌بن عبدالمجید الشمیری، قاهره ۱۴۲۸/۲۰۰۷؛
(۱۶) صالحی شامی، محمد‌بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۱۷) محمد‌بن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمنی، ترجمه ناصح جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۷۳؛
(۱۸) عبدالغافر‌بن اسماعیل فارسی، المنتخب من السیاق، تلخیص‌ابراهیم‌بن محمد صریفینی، چاپ محمد کاظم محمودی، قم ۱۴۰۳/۱۳۶۲ش؛
(۱۹) مجهول‌المؤلف، منتخب رونق المجالس و بستان العارفین و تحفه المریدین، چاپ احمد علی رجائی، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۲۰) محمد‌بن منور میهنی، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، چاپ محمد رضا شفیعی کدکنی ، تهران۱۳۶۶ش؛
(۲۱) Richard W. Bulliet, The Patricians of Nishapur: A Study in Medieval Islamic Social History, Massachusetts, 1972.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=