بیرونی ، ابوریحان ، محمدبن احمد ، دانشمند برجسته ایرانی در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم . او نویسنده ای جامع الاطراف و صاحب آثار پرشماری در ریاضیات ، نجوم ، داروشناسی ، کانیشناسی ، جغرافیا و هندشناسی بوده است .
مقاله حاضر دارای این بخشهاست :
ـ زندگی
ـ مذهب
ـ ریاضیات و نجوم
ـ داروشناسی
ـ کانیشناسی
ـ جغرافیا
ـ آرا و آثار فلسفی
برای دین شناسی و هندشناسی بیرونی رجوع کنید به تحقیق ماللهند * ؛ آثارالباقیه *
۱) زندگی .
بیرونی ( به سال ۳۶۲ ) در «بیرونِ» ( در اصطلاح کنونی ، «حومه » ) شهر کاث * ، پایتخت خوارزمشاهیان اَفریغی ( رجوع کنید بهآلِعراق * )، به دنیا آمد (نسبت «بیرونیِ» او بدین سبب بود) و بیست وپنج سالِ نخست عمر خود را در خوارزم گذراند. در این دوره از زندگی ، علوم مختلف ، فقه ، کلام ، صرف و نحو، جغرافیا، ریاضیات ، ستاره شناسی ، پزشکی و جز اینها را آموخت . در بخش آخر زندگی بیرونی ، بیشتر شهرت او به عنوان منجّم دربار غزنویان بود. بعید نیست که بیرونی شخصاً گرایشهای عاطفی به آل افریغ و شاید نیز بستگی خانوادگی با ایشان می داشته است ، خاندانی که در ۳۸۵ به دست آل مأمون (مأمونیان * )، سلسله رقیبی متوطن در گُرگانْج ، برانداخته شد. به هر تقدیر وی زادگاه خود را به قصد بخارا، پایتخت سامانیان ، ترک گفت و در آنجا حمایت معنوی امیرسامانی ، منصور دوم پسرِ نوح دوم (۳۸۷ـ ۳۸۹)، را کسب کرد.
بیرونی قبلاً با ابن سینا در آنجا مکاتبه داشت ؛ متن این تبادل نظر مهم وجود دارد ( ابوریحان بیرونی و ابن سینا : الاسئله والاجوبه ، ۱۳۵۲ ش ). سپس وی ، ظاهراً در ۳۸۸، به دربار امیرِ زیاری طبرستان و گرگان ، شمس المعالی قابوس بن وُشمگیر * ، رفت و در آنجا نخستین اثر مهم خود، الا´ثارالباقیه عن القرون الخالیه (درباره گاهشماری تاریخی و علمی ) را در حدود ۳۹۰ نوشت ، هر چند بعدها اصلاحاتی در آن کرد. بیرونی سرانجام آشکارا واقعیت زوال قطعی آل افریغ را پذیرفت و با آل مأمون ، که دربارشان در گرگانج رو به رونق بود، آشتی کرد. به نوشته ابوالفضل بیهقیِ * تاریخنگار (که از تألیف بیرونی درباره تاریخ زادگاه خود، کتاب المُسامَره فی أخبار خوارزم ، برای تألیف خودش ، تاریخِ آلِسَبکْتِگین ، استفاده کرده است )، بیرونی هفت سال به عنوان ندیم و رایزن و گاهی برای اجرای مأموریتهای سیاسیِ حسّاس ، در خدمت خوارزمشاهْ ابوالعباس مأمون بن مأمون (۳۹۹ ( ؟ ) ـ ۴۰۷) بود.
نظامی عروضی سمرقندی در چهارمقاله (ص ۱۱۸ـ ۱۱۹؛ براون ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۳۸) حکایت معروفی دارد: سلطان محمود غزنوی به شکوه محفل دربار مأمون بن مأمون غبطه خورده برای مأمون اتمام حجتی فرستاد که بیدرنگ همه دانشمندان برجسته آنجا را به غزنه بفرستد تا محمود دربار خود را به حضور آنان بیاراید؛ دو فیلسوف ، ابن سینا و ابوسهل عیسی مسیحی ، به سوی غرب گریختند.ابن سینا به اصفهان رفت و تا پایان عمر در خدمت علاءالدوله محمد کاکویه بود، اما بیرونی ، ابونصر عراقِ ریاضیدان و ابوالخیر خمّار پزشک به غزنه رفتند و به خدمت محمود درآمدند. ( البته به روایت درست تر، به دستور محمود، ابونصر عراق در خوارزم به دار آویخته و بیرونی به غزنه برده شد (سبکی ، ج ۷، ص ۲۹۱؛ ابوریحان بیرونی ، ۱۹۲۳، مقدمه زاخاو، ص x I xx ) ) . بیرونی باقی عمر را، که باید بیش از سه دهه بوده باشد، در خدمت محمود، مسعود، و مودود غزنوی و جانشینان آنان گذرانید، و در تاریخ نامعلومی پس از ۴۴۲ درگذشت .
بدبختانه جزئیات و ترتیب زمانی وقایع زندگی بیرونی در دوره غزنویان هیچ روشن نیست . ظاهراً وی به طور کلی به عنوان منجّم در غزنه مشهور بود، و داستان دیگری در چهار مقاله (ص ۹۱ـ۹۳؛ براون ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۴۱ـ۱۴۲) که باورکردنی نمی نماید، حاکی است که پیش بینیهای اخترشناختیِ دقیق او سبب مشکلاتی برای او با سلطانِ زودخشم گردید. محتمل می نماید که بیرونی لااقل بخشی از دوازده سال و اندی ملازمتِ خود در دربار محمود را به کسب اطلاعات درباره هند، آموختن سانسکریت و زبانهای هندی و حکمت و دانشهای هندوان رایج در آن نواحی از شمال غربی هند که تحت استیلای محمود بود، گذرانیده و شاید همراه محمود در یورشهای غارتگرانه او به داخله سرزمین هند، رفته باشد. مع ذلک ، همچنانکه زاخاو متذکر شده است (ابوریحان بیرونی ، ۱۹۶۴، پیشگفتار، ص I x ، I x به بعد)، هیچ چیز نشان نمی دهد که بیرونی در زمان محمود از حمایت یا توجه رسمی برخوردار بوده باشد. به هرحال ، بیرونی از اطلاعاتی که در این سالها گرد آورده بود در کتاب مهم خود درباره هند ( تحقیق ماللهند )، که تألیف آن در ۴۲۱ درست پس از مرگ محمود اتمام یافته ، استفاده کرده است .
اندک زمانی پیش از آن ، بیرونی کتاب موجز خود درباره ریاضیات و نجوم ( کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ) را تألیف کرده بوده است . در اوایل سلطنت مسعود، بیرونی القانون المسعودی فی الهیئه والنجوم را در ۴۲۱ به پایان رسانید. جانشینان محمود می بایست بیرونی را به ادامه کار علمی تشویق و لوازم این کار را برای او فراهم کرده باشند، زیرا ما از دوره سلطنت مودودبن مسعود (۴۳۲ـ۴۴۰) کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر ، تألیف بیرونی در کانیشناسی ، را در دست داریم ، و در اواخر عمر، که به گفته خودش بیش از هشتادسال داشته ، کتاب الصیدنه فی الطب را در داروشناسی و مفردات پزشکی نگاشته است (ازینرو، تاریخ درگذشت او باید پس از ۴۴۲ بوده باشد).
آشکار است که بیرونی نویسنده پرکاری بود. وی عربی را که زبان علمی جهان اسلام بود، برای نگارش بیشتر آثار خود بر فارسی ترجیح داد. در زمان او، واژگان فنّی و علمی فارسی در آغازِ شکل گیری بود. در مقدمه کتاب الصیدنه ، بیرونی به استعمال فارسی برای نگارش آثار علمی سخت تاخته است ؛ همین پرخاش دلالت می کند بر این که در روزگار بیرونی زبان فارسی برای مقاصد علمی فی الواقع استعمال می شد. یکی از تألیفات عمده او، کتاب التفهیم مذکور، هم به عربی و هم به فارسی وجود دارد، و روشن نیست کدامیک مقدم بوده است . مع ذلک ، در آن دوره ترجمه از عربی به فارسی رایجتر بود تا بالعکس . ژ.لازار (ص ۵۸ـ۶۲) متن فارسی را ترجمه ای از اصل عربی می داند، که روشن نیست خودِ بیرونی آن را انجام داده است یا دیگری .
در کتابنگاری آثار رازی ، رساله فی فهرست محمدبن زکریاء الرازی ( ترجمه فارسی : فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی ) ، که بیرونی در ۴۲۷ تألیف کرد، فهرستی هم از آثار خود تا آن تاریخ را گنجانید، شامل ۱۰۳ اثر اتمام یافته و ۱۰ اثر ناتمام ( الا´ثارالباقیه و القانون المسعودی جزو آثار ناتمام آمده است ). طبق احصاء بوالو (ش ۲، ص ۱۶۱ـ۲۵۶،ش ۳،ص ۳۹۱ـ ۳۹۶) به دنبال کوشش پیشترِ ویدمان ، سوتر ، رشر (ص ۵۵ـ۹۶) کل آثار بیرونی ، از تألیفات پردامنه گرفته تا رساله هایی کوتاه درباره موضوعهایی خاص ، بالغ بر ۱۸۰ می شود.
منابع :
(۱) برای مراحل اولیه زندگی و شغل ابوریحان بیرونی جوع کنید بهه.
(۲) C.E. Bosworth, “The Khwarazmian historical background to Birârunis life”, in The Commemoration volume of Biruni International Congress in Tehran, B: English and French papers , Tehran 1355 s §, ۱۱-۲۷٫
منابع اولیه عمده شرح احوال ابوریحان بیرونی عبارت اند از:
(۳) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباءفی طبقات الاطباء ، چاپ آوگوست مولر، ج ۲، کونیگسبرگ ۱۸۸۴، ص ۲۰ـ۲۱؛
(۴) علی بن زید بیهقی ، تتمه صوان الحکمه ، چاپ م . شفیع ، لاهور ۱۹۳۵، ص ۶۲ـ۶۴؛
(۵) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، ج ۶، چاپ دیوید سمیوئل مارگلیوث ، قاهره ۱۹۳۰، ص ۳۰۸ـ۳۱۴٫
مجموع نوشته های ثانوی درباره ابوریحان بیرونی بسیار وسیع است . آثار معتبر در این مجموعه مشتمل براینهاست :
(۶) ( پرویز اذکائی ، ابوریحان بیرونی : افکار و آراء، تهران ۱۳۷۴ ش ) ؛
(۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, I, 626-627, Supplementband, 1937- 1942, I, 870-875;
(۸) Dictionary of scientific biography , ed. Charles Coulston Gillispie, New York 1981, s.v. ” Al – Biruni Abu Rayhan” (by E. S. Kennedy);
(۹) I A , s.v. “Birun i (by Zeki Velidi Togan-Fatin Gخkmen);
(۱۰) G. Sarton, Introduction to the history of science, Baltimore 1927, I, 707- 709;
(۱۱) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1957-, ê , index, V, 375-383;
(۱۲) H. Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke , Leipzig 1900, 98-100;
مقاله «البیرونی » تألیف بوالو در ۲ EI ، حاوی کتابشناسی مشروح این آثار ثانویه است . متمم آن ، بخشهای مخصوص درباره ابوریحان بیرونی در Index Islamicus تألیف پیرسون و تکمله های آن است که هرپنج سال یک بار منتشر می شود. آثار متأخری که از لحاظ کتابشناسی ابوریحان بیرونی جالب است مشتمل بر اینهاست :
(۱۳) ا. س . خان ، کتابشناسی ابوریحان بیرونی ، ترجمه ع . حبیبی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۴) ( ابوالقاسم قربانی ، تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی : تحریری نوین از بیرونی نامه ، تهران ۱۳۷۴ ش ) ؛
(۱۵) صلاح الدین مُنجِّد، «ملاحظات علی طبعات مؤلَّفات البیرونی »، در یادنامه بیرونی ، الف : مجموعه سخنرانیهای فارسی و عربی ( کذا ) ؛
(۱۶) مجتبی مینوی ، «ابوریحان بیرونی »، در بررسیهایی درباره ابوریحان بیرونی به مناسبت هزاره ولادت او ، تهران ۱۳۵۲ ش ، ص ۱ـ۵۳؛
(۱۷) حسین نصر، کتابشناسی توصیفی ابوریحان بیرونی ، تهران ۱۳۵۲ ش .
(۱۸) برای منابع مندرج در متن رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، ( الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ ادوارد زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳ ) ؛
(۱۹) همو، تحقیق ماللهند ، چاپ ادوارد زاخاو، لندن ۱۸۸۸، دهلی ۱۹۶۴؛
(۲۰) ( همو، فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی ، تصحیح و ترجمه و تعلیق از مهدی محقق ، تهران ۱۳۶۶ ش ) ؛
(۲۱) ابوریحان بیرونی و ابن سینا، ابوریحان بیرونی و ابن سینا: الاسئله والاجوبه ، چاپ حسین نصر و مهدی محقق ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۲۲) ( ادوارد گرانویل براون ، تاریخ ادبیات ایران ، ج ۲، بخش ۱: از فردوسی تا سعدی ، ترجمه و حواشی فتح الله مجتبائی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۲۳) ] عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، چاپ محمودمحمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶ ) ؛
(۲۴) احمدبن عمر نظامی ، چهارمقاله ، تصحیح محمد قزوینی ، شرح لغات به اهتمام محمدمعین ، تهران ۱۳۷۲ ش [ ؛
(۲۵) D. J. Boilot, “L’ Øuvre d’al-Beruniâ essai bibliographique”, MIDEO ,2 (1955), 161-256,3 (1956), 391-396;
(۲۶) G. Lazard, La langue des plus anciens monuments de la prose persane, Paris 1963;
(۲۷) E. Wiedemann, H. Suter, and O. Rescher, “Ueber al Biruniªâund seine Schriften”, Sitzungsberichte der Physikalisch-medizinischen sozietat zu Erlangen , 52-53 (1920-1921), 55-96.
۲) مذهب .
درباره این که بیرونی به کدامیک از مذاهب اسلامی عقیده داشته است ابهام وجود دارد. در آثارالباقیه عن القرون الخالیه که به نخستین دوران فعالیت علمی او بازمی گردد، بسیاری از عبارتها حاکی از گرایش عمیق او به تشیع است . گذشته از عبارتهای دعایی معمول ، که پی درپی درباره حضرت علی علیه السّلام و خاندان پیامبر به کار برده است ، این دلبستگی او بخصوص هنگام ذکر تفصیلیِ واقعه و مراسم عاشورا و غدیرخم و واقعه مباهله آشکار می شود (ص ۳۲۹، ۳۳۳ـ۳۳۴). بیرونی در جای دیگر (ص ۶۷) از خداوند بخصوص برای شیعیان زیدی طلب حفاظت می کند، و ضمن اشاره به چگونگی شهادت زیدبن علی ، او را باعنوان «امام » نام می برد (وَقَدْ قُتِلَ الامامُ زیدبن علی …، ص ۳۳۱).
با این حال ، در جدولی که برای ذکر حوادث تاریخ اسلام ، به ترتیب زمانی از ابتدای هجرت تا روزگار خودش ، تنظیم کرده ، از زمان رحلت حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله به بعد را با سه دوره «خلافت »، «امارت » و «امامت » مشخص می نماید (۱۹۶۹، ص ۱۷ـ۲۵) و خلفای اسلام را به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان ، علی علیه السّلام و حسن علیه السّلام ذکر می کند، از بنی امیه با عنوان «ملوک » و از عباسیان با عنوان «ائمه » نام می برد.
این عنوانها با پافشاری شیعه بر این که خلافت / امامت منحصراً به علی علیه السّلام و فرزندانش تعلق داشته تباین دارد. ظاهراً بیرونی مثل چند تن دیگر از علمای قرن چهارم ، دلبستگی شدید به علی علیه السّلام و اهل بیت پیامبر را با پذیرفتن سه خلیفه اول و نیز تا حدی پذیرش عباسیان درآمیخته است ؛این شیوه نزد برخی از معتزله آن روزگار مثل صاحب بن عبّاد نیز آشکار بود. در کارهای بعدی بیرونی که پس از مهاجرت اجباری او به غزنه (در ۴۰۸) نوشته شده اند، دلبستگی او به تشیع نامحسوس تر است و این امر باتوجه به پایبندی شدید سلاطین غزنوی به تسنّن عجیب نیست .
برای مثال ، ذکر عناوین کامل اسلامی در آثارالباقیه (ص ۳۲۸ـ ۳۳۵) را می توان با صورت خلاصه آنها در قانون مسعودی (ج ۱، ص ۲۵۵ـ۲۵۷) مقایسه کرد. با وجود این ، بیرونی همچنان از خاندان پیامبر با احترام زیاد سخن می گوید و مواضع شیعی و سنی را در کنار هم عرضه می کند. مثلاً در بحثی درباره اوقات نماز (۱۳۶۷، ص ۱۶۲)، نظریات عمر و امام جعفر صادق علیه السّلام را به دنبال هم می آورد. همچنین از معتزله در برابر تحریف دروغ آمیز عقایدشان دفاع می کند (۱۳۷۷، ص ۳).
او در عبارت غریبی از کتاب الجماهر فی الجواهر (ص ۳۵۱ـ۳۵۲) به مناسبت معرفی سنگ «خُماهن » (حجَرالدم ) اشاره می کند که شیعیان گونه سفیدرنگ این سنگ را برای تمایز از مخالفانشان (نوا صِبُهُم ) در نگین انگشتری خود به کار می برند و مخالفانشان از گونه سیاه رنگ این سنگ استفاده می کنند. بیرونی می افزاید که «من یک انگشتری با دو نگین از هردو رنگ برای فریفتن هر دو گروه ( و اجتناب از منسوب شدن به هریک از دو گروه ) داشتم ».
این عبارت بی شک نشانه بی رغبتی او نسبت به درگیریهای فرقه ای است ؛اما این احتمال هم وجود دارد که بیرونی خواسته باشد به بی اعتنا بودن به گرایشهای فرقه ای تظاهر کند تا انتقادهای موجود نسبت به آثار دوره جوانی خود را که بیانگر احساسات شیعی او بوده است خنثی کند.
منابع :
(۲۸) ابوریحان بیرونی ، الا´ثارالباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ ادوارد زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۲۹) ( همو، الجماهر فی الجواهر ، چاپ یوسف الهادی ، تهران ۱۳۷۴ ش ) ؛
(۳۰) همو، رسائل البیرونی : افراد المقال فی امر الظلال ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۳۱) ( همو، ساقطات الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیه ، تهران ۱۹۶۹ ) ؛
(۳۲) همو، کتاب البیرونی فی تحقیق ماللهند ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۷/۱۹۵۸؛
(۳۳) همو، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۳ـ۱۳۷۵/ ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶٫
۳) ریاضیات و نجوم .
بر اساس فهرستی که بیرونی از آثار خود، در پیوست رساله فی فهرست محمدبن زکریاء الرازی ، آورده و اطلاعاتی که از آثار وی پس از تهیه آن فهرست در دست است ، از ۱۸۰ عنوان تألیف ، ترجمه ، پیش نویس و آثار نیمه تمام بیرونی ، دست کم ۱۱۵ عنوان به ریاضیات ، نجوم و مطالب وابسته بدانها اختصاص داشته که ۲۸ عنوان از آنها به دست ما رسیده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ). با اینهمه ، در نهضت ترجمه متنهای علمی از عربی به لاتینی (قرنهای ششم و هفتم ) هیچیک از آثار او به لاتینی ترجمه نشد. احتمالاً غفلت زندگینامه نویسان دوره اسلامی از میراث علمی بیرونی در این امر مؤثر بوده است چرا که تنها ابن ابی اصیبعه چند سطر به بیرونی اختصاص داده و قفطی و ابن خلکان حتی نامی از او نبرده اند. شاید از آنجا که بیرونی در مجادلاتش با ابن سینا موفقیت چشمگیری به دست نیاورد، معاصران و جانشینان بلافصل او بیرونی را چهره برجسته ای به شمار نیاوردند و به مهارت او در حوزه فلسفه طبیعی تردید کردند.
باید در نظر داشت که بیرونی پس از مطرح کردن امکان حرکت وضعی زمین ، آن را موضوعی فلسفی دانسته و بلافاصله از کنار آن گذشته و خود را برای قضاوت در این باره صالح ندانسته است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ). همچنین بیرونی بر خلاف معاصرانش نظیر ابن هیثم و ابوعبید جوزجانی و جانشینانش چون مؤیدالدین عُرضی ، خواجه نصیرالدین طوسی ، قطب الدین شیرازی و ابن شاطر که همگی به انتقاد از نجوم بطلمیوسی برخاستند و حتی در مواردی الگوهای دیگری برای هیئت عالم مطرح کردند، اثری در این باره ننگاشته است . این انتقادها یکی از وجوه بسیار مهم نجوم دوره اسلامی در قرنهای هفتم و هشتم به شمار می آمده و بر کارهای کوپرنیک در این زمینه اثر گذاشته است . تنها اثری که در این زمینه از بیرونی یاد شده ، اثر گمشده ابطال البهتان بایراد البرهان است که بنابر شواهد در رد نظریه بطلمیوس درباره عرض سیارات تألیف شده بود.
در ریاضی آثار زیر از بیرونی به جا مانده است :
باب آغازین کتاب التفهیم * بیرونی به هندسه و باب دوم آن به حساب و جبر و مقابله اختصاص دارد. در کتاب مختصری که بیرونی با عنوان راشیکات الهند به عربی تالیف کرده ، مطالبی در باب نسبت و تناسب در ریاضیات هند و آنچه در این باره از ریاضیات یونان به کشورهای اسلامی رسیده آورده است . عنوان دو اثر دیگر بیرونی در ریاضیات محض استخراج الاوتار فی الدائره بخواص الخط المنحنی الواقع فیها (برای آگاهی از نسخه های خطی این اثر رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد ، ج ۲، ص ۲۷۶ و برای آگاهی از متن کتاب رجوع کنید بهقربانی ، ص ۹۵ـ۱۹۷؛قربانی همچنین تحریری به فارسی از این کتاب در ۱۳۵۵ ش منتشر کرده است ) و جمع الطرق السائره فی معرفه اوتار الدائره است که به اندازه گیری طول وترهای دایره مربوط می شود (برای آگاهی از نسخه خطی این کتاب رجوع کنید به قربانی ، ص ۹۸).
همچنین ، بیرونی در نامه ای ( کتاب ابی ریحان الی ابی سعید ) اثبات ابونصرِ عراق * بر «شکل مغنی * » را برای ابوسعید سجزی * بیان کرده است . اثری از او با عنوان مقاله فی النسب التی بین الفلزات و الجواهر فی الحجم نیز حاوی کاربردهایی از ریاضیات در محاسبه وزن مخصوص اجسام است (همان ، ص ۳۱، ۳۶؛
نیز رجوع کنید به قانون مسعودی * ).
در باب نجوم و مطالب وابسته به آن ،
گذشته از آثار الباقیه * ، التفهیم و قانون مسعودی آثار زیر از بیرونی موجود است (برای فهرست آثار گمشده بیرونی در این زمینه رجوع کنید به قربانی ، ص ۴۶ـ۵۴):
مقالید علم الهیئه مایحدث فی سطح بسیط الکره . یکی از مهمترین آثار بیرونی و نخستین کتاب کاملی است که در باب مثلثات کروی نگاشته شده است . بیرونی این اثر را به نام ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین از امیرزادگان آل باوند و مؤلف کتاب مرزبان نامه نوشته است . موضوع این اثر معرفی شکل مغنی و به کارگیری آن در محاسبات نجومی به جای شکل القطاع * به طور مفصل و مشروح است (قربانی ، ص ۱۹۸ـ۱۹۹؛برای اطلاع از محتویات این رساله و پژوهشهای اخیر درباره آن رجوع کنید به همان ، ۱۹۸ـ۲۳۷). همه پژوهشهای اخیر درباره این رساله بر اساس نسخه ای است به تاریخ کتابت ۷۸۴، موجود در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق )، که منحصر به فرد پنداشته می شد. اما بتازگی نسخه پاکیزه و خوانایی از این اثر یافت شده که در مجموعه ای خصوصی نگهداری می شود و فیلم آن به شماره A664 (گ ۴۱ پ ـ ۱۲۶ ر) در کتابخانه لیدن موجود است . این نسخه را علی محمد بن محمدحسین اصفهانی * (۱۲۱۵ـ۱۲۹۳) ریاضیدان ایرانی در ۱۲۷۹ از روی نسخه ای به تاریخ ۷۸۴ (که قاعدتاً باید همان نسخه سپهسالار باشد) کتابت کرده است .
تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن . نسخه نفیسی از این اثر که در کتابخانه فاتح استانبول نگهداری می شود در رجب ۴۱۶ کتابت شده است (همان ، ص ۳۲). بنابراین خود اثر باید در فاصله ۴۰۸ ـ سال ورود بیرونی به غزنه ـ و ۴۱۶، نوشته شده باشد. بیرونی انگیزه خود را در تألیف این اثر چنین آورده است (۱۳۵۲ش ، ص ۳۴ـ۳۵): «…و اما آنچه مخصوصاً مورد نظر است اینکه همه اینها ( مختصات جغرافیایی ) را برای شهر غزنه که پایتخت کشور مشرق است اندازه بگیرم ، چه این شهر، به گمان آن کس که تقدیر را از بشر می داند، به تقدیر بشری وطن من است ، و همه تقدیر در حقیقت مخصوص خدای یگانه است ؛و در آن ، اگر بتوانم ، پیوسته به آنچه از خاطر دور نمی شود از رصدکردن و کوشش علمی می پردازم ، و قبله آن را درست می کنم …» تعیین سمت قبله برای غزنه که مسئله ریاضی نسبتاً دشواری بود و به استفاده از مثلثات کروی پیشرفته نیاز داشت ، به بیرونی مجال داد تا از فواید ریاضیات و نجوم ریاضی سخن بگوید. موضوع تعیین سمت قبله به عنوان یک امر شرعی ، مستلزم به کارگیری جغرافیای ریاضی بود و بر این اساس بیرونی در کنار علوم «اواخر» (اسلامی ) از علوم «اوایل » (یونانی ) نیز دفاع کرده است (همان ، ص ۶ـ ۸).
بیرونی در ادامه مقدمه این اثر، به مسائل مربوط به فلسفه طبیعی در مورد آفرینش و تشکیل ربع مسکون نیز پرداخته که بیانگر وضعیت چنین پژوهشهایی در روزگار بیرونی است . برای مثال ، در نظریه های زمین شناسی موجود بازنگریهایی می شد تا بتوانند وجود سنگواره ها را در بخشهایی از سرزمینهای مسکونی که ظاهراً هرگز به دریا نزدیک نبوده است ، توضیح دهند. به مدد این گونه پژوهشهای بیرونی است که از سایر آثار مفقود درباره زمین شناسی ، نظیر فی بناءالمُدن ابن عمید (متوفی ۳۶۰)، آگاه می شویم . بیرونی در تحدید علاوه بر عرضه چندین روش برای تعیین سمت قبله ، فصلهای جامعی را به مسائل عملی دیگر چون تعیین نصف النهار محل ، فاصله میان شهرها، روشهای رصد و مانند آن اختصاص داده است . علاوه بر ویرایش متن عربی ، این کتاب به زبانهای فارسی ، انگلیسی و روسی ترجمه شده است (برای آگاهی از ترجمه ها و شرحهای مختلف این کتاب رجوع کنید به ایرانیکا ، ذیل مادّه ؛سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۷ـ ۲۶۸).
اِفرادُ المَقال فی امرِ الظِلال . بیرونی در این کتاب نیز می کوشد تا تمایز میان مباحث ریاضی و فلسفه را تشریح کند. او معتقد است که بدون استفاده از نجوم و حساب و هندسه به سختی می توان مبحث سایه ها را درک کرد و کسی که این علوم را با دین ناسازگار بداند نه تنها با عوام تفاوتی ندارد بلکه «با این دفاع نابجای خود به دین لطمه می زند» (از مقدمه افراد که همراه با سه باب نخست این اثر به علت آشفتگی در صحافی نسخه خطی در ضمن کتاب فی حرکات الشمس ابراهیم بن سنان ص ۳۵ـ۳۶ آورده شده است ؛رجوع کنید به قربانی ، ص ۳۴ـ۳۵).
بیرونی در مقدمه ای طولانی کاربردهای گوناگون ظل (سایه ) را از نظر نجومی بررسی می کند. سپس با تعریف توابع ظل ، یعنی ظل مستوی (کتانژانت ) و ظل معکوس (تانژانت )، در بابهای ۹ و ۱۰ به بحث خود پایان می دهد. آنگاه روابط میان این تابعها و دیگر تابعهای مثلثاتی به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد (بابهای ۱۱ و ۱۲) و روشهایی عملی برای تبیین توابع ظل عرضه می شود (بابهای ۱۳ تا ۱۷). این پژوهشها، از طریق تعیین رابطه اندازه گیری سایه با تعیین نصف النهار محل و سپس تعیین اوقات شرعی ، به شدت کاربرد دینی پیدا می کند که به نوبه خود (بابهای ۲۵ و ۲۶) به بررسی اوقات نماز و نمایش آنها به صورت منحنیهایی بر ابزارهای نجومی می انجامد. این منحنیها معادل کاربرد امروزی نمودارهای تابعهای ریاضی است . باب ۲۷ به بررسی مزایای استفاده از تابعهای مثلثاتی به جای قضیه منلائوس اختصاص دارد و در بابهای ۲۸ تا ۳۰ با آوردن مطالب متفرقه درباره سایه ها به بحث پایان می دهد.
گرچه بیرونی در این اثر خواسته است اوقات نماز را به روش ریاضی تعیین کند و بدین ترتیب ریاضیات را برای مقاصد دینی به کار گیرد، رساله افراد را می توان متن مستقلی در مثلثات دانست . درواقع از لحاظ تاریخی ، بررسی ابزارهای سنجش سایه و تعیین وقت ، منشأ پیدایش تابعهای مثلثاتی بوده است (برای اطلاع از عنوان بابهای سی گانه این اثر رجوع کنید به قربانی ، ص ۳۵ـ۳۷ و برای اطلاع از نسخه های خطی و کارهای انجام شده ، بر این کتاب رجوع کنید به سزگین ، ج ۵، ص ۳۸۰).
استیعاب الوجوه الممکنه فی صنعه الاسطرلاب . با آنکه نسخه های متعددی از این اثر باقی است و علیرغم اهمیت آن در تاریخ نجوم بویژه تاریخچه ابزارهای نجومی ، هنوز مورد بررسی محققان قرار نگرفته است . بیرونی در این کتاب علاوه بر بررسی کلیه انواع شناخته شده اسطرلاب و عرضه گزارشی از تاریخچه تحول فنی این ابزار نجومی یونانی تا قرن پنجم ، توضیحات مفصلی هم درباره انواع اسطرلابهای بدیع و شالوده نظری آنها آورده است . برای مثال ، بیرونی درباره اسطرلاب زورقی که ابوسعید احمدبن محمد سجزی آن را ابداع کرده است می گوید (گ ۷۹ ر): «اسطرلاب ساده ای ، ساخته ابوسعید سجزی دیدم فاقد بخش شمالی یا جنوبی ، که زورقی نامیده می شد. از این اسطرلاب خیلی خوشم آمد زیرا ابوسعید آن را برمبنای نظریه مستقلی ابداع کرده بود که عده ای آن را قبول دارند و طبق آن حرکت کلی ظاهری ، ناشی از حرکت زمین و نه آسمان است .
من جداً بر این باورم که تحقیق درباره این حرکت و تجزیه و تحلیل آن دشوار است و این امر نباید آنهایی که با خطوط هندسی سر و کار دارند یعنی هندسه دانان (مهندسان ) و منجمان را نگران کند، زیرا چنین نظریه ای به هیچ وجه کار آنها را بی اعتبار نمی کند. مسئولیت تجزیه و تحلیل این گونه مسائل و نظریات برعهده فیلسوفان طبیعی است .» نوشته احمدبن حمدان حرانی در کتاب جامع الفنون (گ ۶۴ پ ) در قرن هفتم هجری هم مؤید آن است که کسانی از جمله سجزی به حرکت وضعی زمین (برخلاف جلوه ظاهری و نظریات بطلمیوس ) معتقد بودند: «طبق نظر مهندسان ، زمین حرکت دورانی پیوسته ای دارد و آنچه به ظاهر حرکت آسمان دیده می شود، درواقع به خاطر حرکت زمین ـ و نه ستارگان ـ است » (برای آگاهی از کارهای انجام شده بر روی استیعاب و نسخه های خطی آن رجوع کنید به سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۸؛نیز رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، ج ۲، ص ۲۸۴).
تمهید المستقر لتحقیق معنی الممرّ . این متن نمونه خوبی از روش برخورد بیرونی با احکام نجوم است . او یک مفهوم ، در اینجا ممرّ * (عبور اجرام یا نقاط فرضی آسمانی از نصف النهار یا از مقابل یکدیگر) را برمی گزیند، کاربردهای عمومی این اصطلاح را به تفصیل بررسی می کند، سپس ممرّ را از لحاظ ریاضی تعریف می کند و آن را به دیگر مفاهیم نجومی که قبلاً تعریف شده اند ربط می دهد. بیرونی پس از عرضه تمامی اطلاعاتی که درباره یک مفهوم خاص گرد آورده است ، روشهای متعدد خود را برای حل مسئله یا دقیقتر کردن تعریفها عرضه می کند. بعلاوه ، در هر مورد روشهای مختلف پیشینیان را با دید انتقادی مطرح می سازد و روش خود را اثبات می کند. به این ترتیب ، بیرونی اطلاعاتی از محتوای برخی از آثار گذشته که اکنون برجای نمانده اند به دست می دهد (برای آگاهی از نسخه های خطی و پژوهشهای انجام یافته درباره این اثر رجوع کنید به سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۷).
غرّه الزیجات . این متن تنها یکی از چندین کتاب سانسکریت است که ظاهراً بیرونی بانی ترجمه آنها به عربی بوده است . دیوید پینگری که متن ویراسته این اثر را بررسی کرده است ، براساس متن موجود که ظاهراً در حوالی ۴۱۷ ترجمه شده است نتیجه گرفته است که بیرونی از منابع نجومی سانسکریت اطلاع تخصصی و دقیقی نداشته است . درواقع در این که بیرونی خود، این متون را ترجمه کرده باشد تردید وجود دارد. نام اصلی این اثر کَرَنَ تِلَکَ بوده و بِجیانَند بنارسی در ۳۵۵ آن را تألیف کرده است (ابوریحان بیرونی ، ۱۹۷۸، مقدمه قریشی ، ص ۱). متن سانسکریت آن برجای نمانده و ویرایشی از ترجمه عربی آن که در احمدآباد هند موجود است همراه با ترجمه انگلیسی به چاپ رسیده است .
فی تسطیح الصُوَر و تبطیخ الکُوَر . درباره انتقال تصویر صور سماوی و مواضع شهرها و کشورها از سطح کروی به روی صفحه (برای آگاهی از نسخه های خطی این رساله رجوع کنید بهماتویفسکایا و روزنفلد، ج ۲، ص ۲۷۷). نسخه بسیار کهنی از این اثر به شماره ۵۴۶۹ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود که یک قرن بعد از زمان مؤلف کتابت شده است (دانش پژوه ، ج ۱۶، ص ۱۷؛دانش پژوه و افشار، دفتر چهارم ، ص ۴۴۸). فیورینی بخشهایی از این اثر را به ایتالیایی (قربانی ، ص ۳۱) و سوتر تمامی آن را به آلمانی (بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۸۷۴) ترجمه کرده اند. همچنین سعیدان آن را براساس نسخه محفوظ در کتابخانه لیدن به چاپ رسانیده است . برگرن نیز این کتاب را بررسی و بعضی خطاهای چاپ سعیدان را تصحیح کرده است . او همچنین (ص ۸۱ـ۹۶) تصویر دستنویس محفوظ در لیدن را به چاپ رسانیده است .
مقاله فی استخراج قدرالارض برصد انحطاط الافق عن قلل الجبال . این رساله تنها دو برگ انتهایی رساله ای در اسطرلاب نوشته بیرونی است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ؛ایرانیکا ، ذیل مادّه ) که نالینو (ص ۳۶۲) آن را فصلی از رساله فی الاسطرلاب بیرونی ولی سزگین (ج ۶، ص ۲۷۲) آن را رساله مستقلی دانسته است . ویدمان این اوراق را به آلمانی ترجمه کرده (همانجا) و نالینو (ص ۳۶۲ـ۳۶۴) درباره روش به کار گرفته شده در این رساله توضیحاتی داده است .
حکایه الا´له المسماه السدس الفخری . رساله کوتاهی درباره آلت نجومی سدس فخری که از اختراعات ابومحمود خجندی (قرن چهارم ) بوده است (برای آگاهی از نسخه های خطی این اثر رجوع کنید به سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۹). سدیو این رساله را به فرانسه و بولگاکف به روسی ترجمه کرده اند ( ایرانیکا ، همانجا).
مقاله فی التحلیل والتقطیع للتعدیل . تنها نسخه بازمانده از این اثر در هند نگهداری می شود (ماتویفسکایا و روزنفلد، ج ۲، ص ۲۸۹) و پراکندگی اوراق این تنها دستنویس که بین مجموعه ای از آثار بیرونی و چند دانشمند اسلامی دیگر قرار دارد (هوخندایک ، ص ۱۴۸) باعث شده است این رساله به اشتباه دوبار بین اوراق کتاب استخراج الاوتار فی الدائره به چاپ برسد (قربانی ، ص ۴۳).
کتاب الدرر فی سطح الاُکَر . تنها نسخه باقی مانده از این اثر در انگلستان نگهداری می شود (ماتویفسکایا و روزنفلد، ج ۲، ص ۲۷۹).
رساله فی معرفه سمت القبله . رساله کوتاهی درباره شناسایی جهت قبله که سزگین (ج ۶، ص ۲۶۹) تنها یک نسخه از آن را معرفی کرده است (برای آگاهی از نسخه های خطی دیگر این اثر رجوع کنید به قربانی ، ص ۳۳).
رساله فی تصویر الکواکب و البلدان فی ای دائرتین اردنا . تنها نسخه باقی مانده از این اثر جزو مجموعه ای خطی نوشته شده در قرن ششم وجود دارد (سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۸؛دانش پژوه و افشار، دفتر چهارم ، ص ۴۴۷ـ ۴۴۸).
کتاب فی اخراج ما فی قوه الاسطرلاب الی الفعل (برای آگاهی از نسخه های خطی این اثر رجوع کنید به سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۸).
مقاله فی صنعه الاسطرلاب . از این رساله نسخه بسیار کهنی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران وجود دارد (سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۹) که به نام مقاله ابی الریحان البیرونی فی صفه الاسطرلاب نیز معرفی شده است (دانش پژوه و افشار، دفتر چهارم ، ص ۴۴۸).
رساله فی الاسطرلاب . رساله مفصلی درباره کاربردهای مختلف اسطرلاب در ۶۷ باب (برای آگاهی از نسخه های خطی این رساله رجوع کنید به سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۹؛
و برای اطلاع از بابهای آن رجوع کنید به آلوارت ، ج ۵، ص ۲۲۸ـ۲۳۰). کتاب العمل بالاسطرلاب نیز که به نوشته سزگین (همانجا) نسخه ای از آن در مشهد نگهداری می شود (گلچین معانی ، ج ۸، ص ۳۱) در اصل نسخه ای از رساله فی الاسطرلاب است . همچنین دو دستنویس از این رساله در کتابخانه دانشکده الهیات دانشگاه تهران نگهداری می شود (قربانی ، ص ۴۱) که سزگین آنها را معرفی نکرده است . نسخه هایی نیز که فؤاد سید (قسم ۱، ص ۴۴۶) با عنوان ریاضه الفکر و العقل فی استخراج ما فی قوه الاسطرلاب الی الفعل تألیف بیرونی دانسته است ، نسخی از این رساله اند.
مقاله فی التطریق باستعمال فنون الاسطرلابات . تنها نسخه باقی مانده از این رساله در پاریس نگهداری می شود (سزگین ، ج ۶، ص ۲۶۹) و پینس در مقاله ای به معرفی آن پرداخته است (همانجا).
مقاله فی تسهیل التسطیح الاسطرلابی و العمل بمرکباته من الشمالی و الجنوبی . رساله ای در دو مقاله درباره ساخت اسطرلاب و بعضی کاربردهای آن (برای آگاهی از نسخه های خطی این اثر رجوع کنید به همان ، ج ۶، ص ۲۶۹ـ۲۷۰). همچنین دستنویسی از این رساله در کتابخانه ملک تهران نگهداری می شود (دانش پژوه و افشار، ج ۵، ص ۱۲۶).
مقیاس المرجع فی العمل باسطرلاب المسطح . ماتویفسکایا و روزنفلد (ج ۲، ص ۲۸۸) نسخه ای از این کتاب را در مصر معرفی کرده اند.
جوامع معانی کتاب ابی حامد الصاغانی فی التسطیح التام . کتاب بیرونی درباره تسطیح به روش ابوحامد صاغانی . از این کتاب نسخه ای در هلند وجود دارد (سزگین ، ج ۶، ص ۲۷۰). بیرونی در بخشهایی از استیعاب (از جمله گ ۹۶) به این رساله اشاره کرده و بعضی قسمتهای آن را آورده است .
اثری که سزگین (ج ۵، ص ۳۸۲) تحت عنوان البرهان علی مسئله من کتاب ارشمیدس به بیرونی نسبت داده است در اصل برگی از کتاب استخراج الاوتار است .
منابع :
(۳۴) ابراهیم بن سنان ، کتاب فی حرکات الشمس ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۶؛
(۳۵) ابوریحان بیرونی ، استیعاب الوجوه الممکنه فی صنعه الاسطرلاب ، نسخه خطی کتابخانه دانشگاه لیدن ، ش ۵ر۵۹۱٫ or ؛
(۳۶) همو، غُره الزیجات ، یا، کَرَن تِلَکَ ، چاپ محمد فضل الدین قریشی ، لاهور ۱۹۷۸؛
(۳۷) همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۳۸) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملی ملک ، ج ۵، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳۹) احمدبن حمدان حرانی ، کتاب جامع الفنون ، نسخه خطی کتابخانه بریتانیا، ش ۶۲۹۹؛
(۴۰) محمدتقی دانش پژوه ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، ج ۱۶، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۴۱) محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، نسخه های خطی ، دفتر چهارم ، تهران ۱۳۴۴ ش ؛
(۴۲) فؤاد سید، فهرست المخطوطات : نشره بالمخطوطات التی اقتنتها الدار من سنه ۱۹۳۶ـ ۱۹۵۵ ، قسم ۱، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۴۳) ابوالقاسم قربانی ، تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی : تحریری نوین از بیرونی نامه ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۴۴) احمد گلچین معانی ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، مشهد ۱۳۵۰ ش ؛
(۴۵) کارلو آلفونسو نالینو، تاریخ نجوم اسلامی ، ترجمه احمد آرام ، تهران ?( ۱۳۴۹ ش ) ؛
(۴۶) W. Ahlwardt, Handschriften-Verzeichnisse Koniglichen Bibliothek zu Berlin: Verzeichniss der arabischen Handschriften , Berlin 1893;
(۴۷) J. L. Berggren, “Al-Birun on plane maps of the sphere”, Journal for the history of Arabic science , vol. 6, nos. 1&2 (1982);
(۴۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband, , 1937-1942;
(۴۹) Encyclopaedia Iranica , s.v. “B iruni, Abu Rayh ¤a ¦n. II: bibliography” (by David Pingree);
(۵۰) J. P. Hogendijk, “Rearranging the Arabic mathematical and astronomical manuscript Bankipore 2468”, Journal for the history of Arabic science , vol. 6, nos. 1&2 (1982);
(۵۱) G. P. Matvievskaya and B. A. Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo srednevekovya i ikh trudi , Moscow 1983;
(۵۲) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984.
(۵۳) عباسیان < ؛با اصلاحات و افزوده هایی از گروه تاریخ علم /
جرج صلیبا
۴) داروشناسی .
پیشینه .
ابوریحان ، به گفته خود، از نوجوانی به شناخت موادّ دارویی و نامهای آنها بسیار شائق بود ( الصَّیْدَنه ، چاپ زریاب ، ص ۱۵؛در این مقاله همه ارجاعها به همین چاپ خواهد بود) و در طول زندگی ، شخصاً و یا به یاری برخی از دوستان فاضل خود، مطالبی در باره آن مواد از منابع قدیم و همروزگارِ خود ( رجوع کنید به مآخذ بیرونی در دنباله مقاله ) گرد می آورْد، ولی ظاهراً هرگز فرصت نیافت که مطالب گردآمده را به دلخواه و به شیوه عالمانه خود، بپردازد و تألیف و ارائه کند (چنانکه ، مثلاً، در مورد کانیشناسی کرده است )، تا این که در اواخر عمر که سنّش از هشتاد سال گذشته و تقریباً نابینا وناشنوا شده بود (همان ، ص ۱۷)، به یاری دوست دانشمند خود، ابوحامد احمد بن محمد نَهشعی (کذا؛= «بَیْهقی » به گمان زریاب ، همان ، ص ۱۸، پانویس ۱)، که هم در «لُغت » قوی بود و هم پزشکی را نزد استادان مبرّز آموخته و هم در آثار پیشینیان و متأخّران فحص کرده بود، معلومات او را به گردآورده های خود افزود و بدینسان ظاهراً پیش نویس تألیفی در صَیْدَنه (یا صَیْدَله ؛= داروشناسی ، داروسازی ) را فراهم آورد (همان ، ص ۱۷ـ ۱۸؛درباره چند و چون همکاری نهشعی / بیهقی با ابوریحان رجوع کنید بهمایرهوف ، به نقل زریاب ، مقدمه ، ص هفده ).
بعید نیست که ابوسَهْل عیسی بن یحیی «المَسیحیّ الجُرجانی »، دانشمند دیگری که ، گویا از بسیاریِ علاقه به ابوریحان ، چند رساله به نام او نوشته بود ( د. اسلام ، چاپ دوم )، پیشتر در این زمینه به ابوریحان کمک کرده بوده باشد.از تألیف (یا پیش نویس تألیف ) ابوریحان به عربی ، معروف به الصیدنه (یا کتاب الصیدنه فی الطّب )، متأسفانه فقط یک نسخه بسیار ناقص و مغلوط ، مورّخ ۶۷۸، به استنساخ محمد بن ابراهیم تبریزی ، معروف به غضنفر، بازمانده است (ش ۴۵، کتابخانه غورشونلی زاده در شهر بورسَه ( ترکیّه ) ؛دیگر نسخه های موجود از روی آن نسخه یگانه نوشته شده است ).
نواقص و عیبهای نسخه موجود . ترجمه و تحریری فارسی به قلم ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی (دهه سوم سده هفتم ) از الصیدنه ابوریحان در دست است (چاپ ستوده و افشار) که ، گرچه خود ناقص و مغلوط است ، به وسیله آن می توان سَقَطات نسخه عربی را تعیین و بعض غلطهای استنساخی و مشکلات آن را تا اندازه ای رفع کرد. در مقایسه با ترجمه ـ اقتباسِ کاسانی ، نسخه عربی عمدتاً فاقد همه مدخلهای حرف ر و بیشتر مدخلهای حرفهای ب / پ ، ج / چ و ق است . کریموف در ترجمه روسی الصیدنه و، به تَبَع او، زریاب در چاپ متن آن ، مدخلهای ناموجود در متن عربی را از متن فارسی برگرفته و در ترجمه و چاپ خود گنجانده اند (درباره ترجمه فارسی آزاد کاسانی رجوع کنید به دنباله مقاله ). بدینسان شمار مدخلهای مختلط گوناگون (چه مدخلهای اصلی عربی و فارسی و چه مدخلهای ارجاعی یا ترادُفی ) در چاپ زریاب بالغ بر ۱۱۳۱ شده است (به شمارش دقیق نویسنده حاضر).
از مقدمه مشروحی که ابوریحان بر الصیدنه نوشته (بلکه املا کرده ) است برمی آید که او تألیف مبسوطی را در باره مواد دارویی منظور می داشته است ، ولی از روی یگانه نسخه عربی و ترجمه ـ اقتباس فارسیِ آن نمی توان حکم کرد که او موفق به چنان تألیف جامعی شده بود یا این که تألیفش تا اواخر عمر ناقص ماند. به هرحال ، در نسخه موجود، علاوه بر افتادگیهای مذکور، عیب دیگری دیده می شود، یعنی ناهماهنگی کمّی و کیفی در محتویات : بعض مدخلها بسیار کوتاه (یک یا دو سه جمله ) است (البته بجز مدخلهای ترادفی ، مثلاً: « اِبن دَأیه ، الغُراب »، «دُبّاء، هوَ القَرعُ الیابس »)، مثلاً رجوع کنید بهاباغورس ، اخیروس ، اُذن الحِمار ، و دبوط ؛برخی دیگر کمابیش مشروحتر است ، مثلاً، اَفیون ، تُفّاح و حُضُض ، و بعض آنها دو صفحه چاپی یا بیشتر را دربرگرفته است ، مثلاً، ابنوس ، اُترج و بیش (هر یک تقریباً دو صفحه )، صَبر (بیش از دوصفحه ) و بَلَسان (تقریباً سه صفحه ) (برای توضیح بیشتر درباره مدخلها رجوع کنید بهدنباله مقاله ).
پژوهشهای داروشناختی پیش از بیرونی و مآخذ او . پیش ز ارزیابی مساهمه داروشناختی بیرونی ، لازم است که نظری به پژوهشهای داروشناختی پیش از بیرونی (در حقیقت ،مآخذ او) بیفکنیم . داروشناسی دوره اسلامی ، همچون پزشکی ، عمدتاً مبتنی بر دانش یونانی و برگرفته از بعض آثار دانشمندان یونانی بود، که از طریق ترجمه های سُریانی و عربی ، بویژه ترجمه آثار بُقراط * ، دیوسکوریدس * (دیسقوریدس )، جالینوس * ، اُریباسیوس * و بولُس اجانیطی * ، از سده سوم به بعد به دانشوران دوره اسلامی انتقال یافت ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، مقاله «ادویه »). از میان آثار اینان ، تصنیف دیوسکوریدس (سده نخست میلادی )، s ¦s iatrike ¦Peri hyle (لفظاً، «اندرهَیولای ( =مادّه / موادِّ ) پزشکی » که در مآخذ قدیم دوره اسلامی بِنارو به کتاب الحَشائش معروف شده بود (گاهی نیز به نام درست فی هَیولی ‘ الطّب خوانده شده است )، جامعترین و معتبرترینو مشهورترین تألیف یونانی درباره «مُفردات » (= مواد دارویی یا خوراکی بسیط ، غیر مرکّب ) بود.
این کتاب را نخست به روزگار خلیفه عبّاسی ، جعفرمتوکّل (حک : ۲۳۲ـ۲۴۷)، دانشمند و ترجمان نامدار، حنین بن اسحاق * (۱۹۴ـ۲۶۰)، در بیت الحکمه * بغداد به سریانی ترجمه کرد. سپس شاگرد و دستیارش ، اِصطِفَن بن بَسیل * ، آن را از یونانی به عربی برگرداند، و حنین ترجمه او را وارسی و اصلاح کرد. اصطفن و حنین نتوانستند نامهای عربی (یا فارسی ـ عربی ) برای همه مواد مذکور در کتاب دیوسکوریدس بیابند، بویژه این که بسیاری از آن مواد (خصوصاًگیاهان ) در کشورهای شرق جهان اسلام در آن روزگار، ناموجود یا ناشناخته بود. لذا آن دو در بسیاری از موارد ناچار به تعریب (= آوانگاری ) نامهای یونانی شدند (مثلاً، اَرَسطولوخیا برای صa £aristolok «زَرآوند» و اُسْطوخودوس به جای dos ¨a £stoik یونانی ) و گاهی به ترجمه لفظی نامهایی که معنای لفظی آنها واضح بود اکتفا کردند (مثلاً، لسان الحمل به جای arnئglآson «بارهنگ » و لِحْیَه التَّیس ، لفظاً «ریشِ بُز»، به جای trapopآgآn «شِنْگ ») و معادل یابی را به آیندگان واگذاشتند ( رجوع کنید بهابن أبی اُصیبعه ، ج ۲، ص ۴۶ـ ۴۸).
دو مسئله تعیین هویّت مفردات ناآشنا و معادل یابی برای نامهای یونانی در ترجمه تألیفات حکیمان یونانی دیگر و در تألیفات پزشکی دوره اسلامی تا روزگار ابوریحان باقی بود. با گذشت زمان ، چند صد مادّه دارویی دیگر، که یونانیان نمی شناختند، با نامهای بومی آنها (هندی ، فارسی ، گویشی ایرانی ، عربی گویشی ، بربری ، اندلسی و جز اینها) به میراث داروشناختی یونانیان افزوده شد (لکلر ( ج ۲، ص ۲۳۲ـ۲۳۳ ) لیست ناکاملی از این مفردات جدید به دست داده است ). بدینسان ، آشفتگی شدیدی درباره هویّت بسیاری از مفردات و تطبیق نامهای آنها در زبانهای گوناگون در داروشناسی دوره اسلامی پدید آمد. گذشته از مشکل نامگذاری ، اوصاف گیاهداروشناختی دیوسکوریدس و ادیب گیاهشناسی چون ابوحنیفه دینوری * (سده سوم ؛در مورد گیاهان جزیره العرب ) و برخی دیگر برای بازشناسی بسیاری از گیاهان بسنده و واضح نبود.
لذا دانشمندانی ، بویژه پس از سده چهارم ، برای رفع این مشکلها کوشیدند. خودِ حنین بن اسحاق ظاهراً نخستین کسی بود که به چنین کاری دست زد: ابن أبی اصیبعه (ج ۱، ص ۱۹۹) تألیفی را در این زمینه ( کتاب فی أسماءِ الادویه المُفرده عَلی حُروف المُعجم ) در جزو آثار او ذکر کرده است ، اما چون ظاهراً این کتاب به جا نمانده ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۳، ص ۲۵۶)، نمی توان مساهمه حنین را ارزیابی کرد. پس از او، سلیمان بن حَسّان ، معروف به ابن جُلْجُل * (سده چهارم )، دو تألیف در این خصوص کرده است ، یعنی تفسیر أسماءِ الادویه المفرده و مقالهٌ فی ذِکرِ الادویه الّتی لَم یَذْکُرْها دیسقوریدسُ فی کتابه مِمّا یُسْتَعملُ فی صناعه الطِّب ، که نسخه خطی آنها در بعض کتابخانه ها یافت می شود ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۳، ص ۳۰۹ـ ۳۱۰). کتابی مجهول المؤلّف که در اواخر سده ششم و باز در غرب جهان اسلام (در مراکش ) نوشته شده است ، شرحٌ لِکتاب دیاسقوریدوس فی هَیولی الطبّ (چاپ دیتریش )، دوام مشکلها در این زمینه و اختلاف نظر چند تن از دانشمندان را درباره بسیاری از مفردات می نمایاند.
جالینوس (سده دوم میلادی ) حکیم یونانی نامدار دیگری بود که ترجمه عربی بعض تألیفات عدیدش در پزشکی و داروشناسی زمینه رونق داروشناسی جالینوسی در دوره اسلامی را تحکیم کرد، بویژه کتاب فی الادویه المفرده او (= ( کتاب فی ) قوی الادویه المفرده ؛رجوع کنید به سزگین ، ج ۳، ص ۱۰۹ـ۱۱۰؛ترجمه حنین )، که یکی از مآخذ مهم ابوریحان نیز بوده است . سپس باید اُریباسیوس (سده چهارم میلادی ) و بولُس (سده هفتم میلادی )، دو حکیمِ «جَمّاع » (به قول ابوریحان ، ص ۱۴؛= گردآورنده ( نوشته های پیشینیان ) ) یونانی را ذکر کرد: اوّلی مؤلف دانشنامه ای پزشکی (در عربی به نام کتاب السَّبعین یا الکُنّاش ( الاکبر ) خوانده شده است ؛رجوع کنید به سزگین ، ج ۳، ص ۱۵۳) در هفتاد «مقاله » (از جمله ، مقاله هایی درباره خوراکیها و داروها)، و دوّمی صاحب دانشنامه ای در هفت «مقاله »، معروف به الکُنّاش ( فی الطّب ) یا کُنّاش الثُّریّا (سزگین ، ج ۳، ص ۱۶۹؛ترجمه حنین )، که آخرین «مقاله » آن درباره داروهای مفرد بوده است .
پس از ترجمه آثار پزشکی داروشناسی یونانی مذکور، داروشناسی بسرعت در کشورهای شرقی و غربی جهان اسلام رونق یافت (ابن نَدیم ( متوفی ۳۷۸ ) ؛قِفْطی ( متوفی ۶۴۶ ) و ابن أبی أُصیبعه ( متوفی ۶۶۸ ) در حدود صد تن را که تألیفی درباره مفردات پزشکی داشته اند، ذکر کرده اند). حکیمان بسیاری در بلاد اسلامی (از نژادهای گوناگون ، دارای زبانهای مادری و مذهبهای مختلف ، ولی عمدتاً عربی نویس ) کمابیش به داروشناسی پرداختند ــ چه در رساله هایی مستقل چه در جزو تألیفات کلّیتر (برای فهرستی از آنان تا حدود ۴۳۰ رجوع کنید به سزگین ، ج ۳، ص هشت ـ یازده ).
در اینجا می توان فقط مهمترینِ آنان را که مأخذ و مرجع بیرونی (و یا همکاران ) او بودند، ذکر کرد (برای فهرست کامل مآخذ ابوریحان رجوع کنید به الصیدنه ، ترجمه روسی ، مقدمه کریموف ، ص ۶۰ـ۱۰۹): ماسَرجویه * (رونقش در اواخر سده دوم و اوایل سده سوم )، مؤلفِ رساله فی أبدال الادویه … و کتاب فی الغِذاء ( رجوع کنید به سزگین ،ج ۳، ص ۲۲۴ـ۲۲۵)؛یوحنّا/ یحیی بن ماسویه (ح ۱۶۰ـ۲۴۳)، معلّم حنین بن اسحاق ، دارای تألیفات بسیار، از جمله ، آثاری درباره موادّ خوشبو، خوراکیها و بعض انواع داروها (سزگین ، ج ۳، ص ۲۳۳ـ۲۳۶)؛حنین بن اسحاق * ، که ، علاوه بر ترجمه ، تصنیفات بسیاری هم داشته است ، از جمله ، تلخیص یا تحریر کتاب الادویه المفرده جالینوس ، اختیار الادویه ، کتاب الابدال ( = أبدال الادویه ) ، و کتاب مذکور درباره نامهای داروهای مفرد ( رجوع کنید بهسزگین ، ج ۳، ص ۲۴۷ـ۲۵۶)؛پسر او، اسحاق بن حنین * (۲۱۵ـ ۲۹۸)، مؤلفِ کتاب الادویه المفرده و کتاب الادویه الموجوده لِکُلِّ مکانٍ (سزگین ، ج ۳، ص ۲۶۷ـ ۲۶۸)؛ابو زید صَهارْبُخت بن ماسَرجویه (نیمه دوم سده دوم و نیمه نخست سده سوم )، شارح کُنّاش جورجیس (سزگین ، ج ۳، ص ۲۴۲)؛محمد بن زکریایِ رازی * (ح ۲۵۱ـ۳۱۳)، صاحب تألیفات بسیار، بویژه الحاوی ، که در آن ، جای بزرگی به مواد دارویی ساده (ج ۲۰ و ۲۱) اختصاص دارد؛ابوالخیر الحسن بن سُوار، معروف به ابن خَمّار * (۳۳۱ـ ? ۴۴۰؛صاحب کتاب الاغذیه و حواشی ای بر تألیف بولُس ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۳، ص ۳۲۲ـ۳۲۳، و فهرستهای کتاب الصیدنه ابوریحان ، ص ۷۴۱ ) )؛ابومعاذ جَوانْکانی / جَوارْکانی (سده سوم یا چهارم ؟)، مؤلف تفسیر الادویه ( رجوع کنید بهسزگین ، ج ۳، ص ۳۱۲؛الصیدنه ، مقدمه کریموف ، ص ۱۰۵)؛و بِشْر بن عبدالوهّاب فَزاری (تاریخهای زندگی او نامعلوم ؛شاید سده چهارم )، مؤلف تفاسیر الادویه ( رجوع کنید به سزگین ، ص ۳۱۳؛الصیدنه ، مقدمه کریموف ، ص ۱۰۶).
افزون بر منابع مذکور، بیرونی دو واژه نامه چند زبانه نامهای مفردات پزشکی را که در روزگار او رایج بود، ذکر کرده است (ص ۱۶): یکی موسوم به دَهْ نام ، که نسخه های آن که «در دست عوام » بود چندان «فاسد» بود که سودی از آنها عاید نمی شد و، از این گذشته ، برخلافِ عنوانِ آن ، برای هر مادّه دَه نام به دَه زبان وجود نداشت ؛دیگری واژه نامه ای که «در دستِ مسیحیان » بود به نامِ ( سُریانیِ ) بشاق شماهی ، «یعنی تفسیر نامها»، که به چهارْ نام نیز معروف بود، حاوی چهار نام برای هر مادّه به زبانهای «رومی » ( =یونانی بیزانسی ؟ ) ، سریانی ، عربی و فارسی ، و چون نسخه های آن از «آفات تصحیف » خالی بود، وی بیشترِ محتوای نسخه ای از آن را که به خط سریانی بود، در الصیدنه نقل کرد (در باره بشاق شماهی ، یا، به املای درست تر، پُشّاق شِماهی ؛رجوع کنید بهتوضیح زریاب به نقل از اولمان ، مقدمه ، ص چهل و شش ). رواج این دو واژه نامه ضمناً حاکی از تعدّد و تشتّتِ نامهای مرادف داروها در روزگار بیرونی و در آن منطقه از جهان اسلام است .
محتوای کتاب الصیدنه موجود .
این تألیف دارای دو بخش است : مقدمه ای دراز با موضوعهایی ناهمگن (ص ۳ـ ۱۸)، و بخش اصلی شامل مطالبی در باره شمار نسبتاً بزرگی از موادّ دارویی و مانند اینها (به ترتیب الفبایی حرف اول نام مواد؛ص ۱۹ـ۶۴۱).
بیرونی در مقدمه این کتاب ، موضوعهای مختلفی را به میان آورده است ،
از جمله :
۱) اشتقاق واژه های صَیدنه /صَیدله و صَیدَنانی /صَیدَلانی (داروساز، داروفروش ، «عطّار») نهایتاً از چَندَن / چَندَلِ هندی (=صَندَل ، چوبِ خوشبوی معروف ) (ص ۵، ۷).
۲) تعریف فن یا پیشه صیدنه ، که ، به گمان بیرونی ، پایینترین مرتبه از مراتب پزشکی است (بالاترین مرتبه ، احاطه پزشک ـ داروشناس بر «طبیعیات » و آشنایی با اصول قیاس و تجزیه و تحلیل منطقی است )، و حتی می توان گفت که صیدنه فنی مستقل است و نه از مراتب پزشکی ؛اوصاف یک داروساز ماهر؛داروسازان / شناسان معمولاً به «تقلید» و «الاخذ بالسَّماع » (پیروی کورکورانه از نوشته های پیشینیان و اکتفا به مسموعات ) این پیشه را می آموزند، در صورتی که پیشرفت در داروشناسی مستلزم شاگردی نزد استادان ماهر این فن و کوشش مستمر برای شناخت مواد دارویی از طریق مشاهده و تجربه شخصی است (ص ۳ـ۴).
۳) ظاهراً بیرونی دیوسکوریدس (دیسقوریدس ) را نمونه اَعلای یک گیاهداروشناس می دانست . می گوید (ص ۱۳): «هر اُمتی موصوف به تقدم در علمی یا عملی است .در غرب ، یونانیان پیش از مَسیحیت ، در عنایت به مباحث ( علمی و فلسفی ) و رسانیدنِ علوم به بالاترین مراتب و نزدیک ساختن آنها به کمال ، فضل و برتری داشتند. اگر دیسقوریدس ِ ایشان در نواحی ما ( = خوارزم ، آسیای مرکزی ) بود و کوشش خود را مقصور به شناختِ حَشایشِ ( =گیاهان دارویی ) کوهها و درّه های ما می کرد، حسب تجاربِ خود در همه حشایشِ ( سرزمین ما ) خواص دارویی شفابخشی می یافت … و اما در شرق ، بجز هندیها هیچ امّتی شوق و ذوق به علم ندارد، اما این فنون ( در اینجا منظور پزشکی و داروشناسی است ) نزد هندیها مبتنی بر اصولی است مُباین با قوانینی که از غربیها به ما رسیده است …» (اشاره بیرونی به اختلاف مبانی نظری پزشکی ـ داروشناسی قدیمِ بُقراطی ـ جالینوسیِ یونانی و پزشکیِ هنوز رایج آیورْوِدایی هندی است ).
۴) تقسیم آنچه خوردنی است به خوراک («غذاء»)، دارو («دَواء») و زهر («سَمّ»)، بیان کیفیّات اینها (مثلاً، درجات چهارگانه «قوّت » آنها)، و تفکیک آنها به ساده («مفرد») و مرکب ؛رحجان درمان با «رژیم غذایی » (به اصطلاح امروزی ) و، اگر رژیم غذایی بسنده نباشد، استفاده از داروهای مفرد، و اگر داروهای بسیط کافی نباشد، توسّل به داروهای مرکب . بیرونی تأکید می کند که ، در صورتِ لزومِ استعمال داروهای مرکب ، پزشک می بایست از آنهایی که کمترین و سالمترین «اَخلاط » (=اَجزا) را دارند استفاده کند. چنانچه نیاز به «داروهای ( ذاتاً ) سمّی » اُفتد، پزشکان با افزودنِ داروهایی «مُصلِح »، مضرَّت آنها را « اِصلاح » می کنند (ص ۹ـ۱۱).
۵) «دانشی برتر از داروسازی / فروشی (صیدنه )، معرفت به «قُوا» (نیروها) و خواصِّ ( فیزیولوژیکی ) داروهای بسیط ( در اصطلاح امروزی ، )pharmacognosy است . اگر برای این معرفت ، از لحاظ طولِ تجربه و استفاده از قیاس حدّی می بود، از پیشینیانِ یونانی ، دیوسکوریدس و جالینوس ، و از متأخران ، یحیی بن ماسویه ، ماسرجویه ، محمد بن زکریای رازی و ابو زَید اَرَّجانی ( ناشناخته ؛رجوع کنید به الصیدنه ، مقدمه کریموف ، ص ۱۰۴ـ۱۰۵ ) برای تعیین آن حَدّ شایسته تر بودند». مع ذلک ، بیرونی در استحقارِ این «متأخران » می گوید که همه ایشان «جَمّاع » و از اجتهادِ پیشینیان (= بقراط ، دیسقوریدس و جالینوس ) ناتوان بودند (ص ۱۲) (در اینجا باید گفت که خود ابوریحان هم مشمول استحقار مذکور می شود، زیرا از حیثِ داروشناسی او هم عمدتاً «جَمّاع »ای بیش نبوده است ، مگر در چند مورد نادر؛رجوع کنید به مساهمه او در دنباله مقاله ).
۶) در تهیه داروهای مرکب ، صیدلانی و پزشک «به دو اَمر، بزرگترین نیاز را دارند»: «حَذف » و «تبدیل ». «حذف » یعنی اگر یکی از اجزای داروی مرکب مشهوری موجود نباشد، نباید از کُلّ ترکیب و استعمال آن چشم پوشید؛«تبدیل » یعنی به کاربردن ماده ای که دقیقاً یا تقریباً دارای طبع و قوت و اثر مادّه ناموجودی باشد ( رجوع کنید بهبَدَل (۳) * ). بیرونی به تفصیل درباره اقسام «تبدیل » (مثلاً، «تبدیل به نوع » و «تبدیل به جنس ») سخن گفته در پایان تأکید می کند که پزشکان ، با علم و تجربه خود، شایسته تر از هر کسی برای تعیین بَدَلهای داروهای بسیط و سپس انتقال دریافته های خود به «داروسازانِ امین »اند (ص ۱۲ـ۱۳). ضمناً، در جای دیگری (ص ۱۸)، در تحقیرِ دو تألیف مربوطه محمدِ زکریای رازی ، کتاب فی الصیدنه و کتاب فی الابدال ، می گوید که «من این دو کتاب را مطالعه کردم ( ولی ) از آنها به قدر کافی سودی نبردم ، ( فقط ) بعض محتویات آنها را به آنچه نزد من گِرد آمده بود، افزودم ».
۷) ستایش دین اسلام و زبان عربی (به عنوان زبان علم ) و برتری آن بر زبانهای دیگر برای بیان مضامین علمی ، از جمله ، بر فارسی که ، به عقیده او، «برای ( حکایت ) اَخبار خُسروان و گفت و گوهای شبانه ( «الاخبار الِکسرویّه و الاسْمار اللیلیّه » ) شایسته است »؛در تحقیر زبان فارسی حتی می گوید که «من هجوِ ( خود را ) به عربی بیش از مدحِ ( خود ) به فارسی دوست دارم ». یگانه عیبی که بیرونی در زبان عربی دیده است نارسایی خطّ آن برای ضبط نامهای بیگانه (عمدتاً، یونانی ، «رومی » و سریانی ) داروهاست (ص ۱۴).
۸) بیرونی دو شکایت دیگر هم دارد: یکی از بیدقتی کاتبان در استنساخ و غفلت از مقابله نسخه ها؛دیگری از «خیانت » مترجمان کتابهای یونانی ، که معمولاً به نقل ( =آوانگاری ) نامهای یونانی حشایش بسنده کرده اند، در حالی که «بعض آن حشایش در بلاد ما می رویند و در عربی ( کذا ) نامی دارند». بیرونی از سه عیبِ مذکور نتیجه می گیرد که آن ترجمه ها در خور اطمینان نیستند و بود و نبودشان یکی است ، و اگر این «آفت »ها نبود، ترجمه عربی آثار حکیمان یونانی ( برای داروشناسی ) کفایت می کرد (ص ۱۵ـ۱۶).ارزیابی مُساهمه ابوریحان و الصیدنه موجود . بیرونی صیدنه را چنین تعریف می کند (ص ۱۱ـ۱۲): «شناخت اجناس و انواع داروهای بسیط و ( شناختِ ) برگزیده ( = بهترینِ ) اینها ( برای استعمال ) و ترکیب اجزای داروهای مرکب طبقِ نسخه های مدوّن یا طِبقِ دستورِ ( پزشک ) مؤتمنِ مُصلح . مرتبه برتر از این ، شناختِ قُوا و خواصِ داروهاست .»
بنا بر این و نظر به شرح مذکور بیرونی درباره طبایع و قوای داروها، و کیفیات «اصلاح » و « اِبدال » آنها (در مقدمه )، قاعدتاً انتظار می رفت که او این مطالب را، اگر نه در همه موارد، در مورد بیشتر مواد ذکر کند؛ولی او به طور کلی به همان بخش اول تعریف صیدنه بسنده کرده است . خود می گوید (ص ۱۸): «ذکرِ چیزی از قوا و خواص ادویه و تفصیل آنها را اراده نکردم ( زیرا ) این موضوع برای ( کسی ) مانندِ من متعذّر است ، مگر ( در مواردی که ) اضطراری برای ذکر آنها بوده باشد.» لذا، در مقاله های مشروح بازمانده ابوریحان ، وی معمولاً به ذکر انواع مادّه منظور، رویشگاه (های ) آن ، نظرهای مختلف درباره ماهیت آن (در موارد مشکوک )، غالباً اطلاعات گوناگون درباره آن مادّه ، و نامهای آن در چند زبان ، می پردازد ( رجوع کنید به ذکر نامهای مترادف در دنباله مقاله ).
یکی از ویژگیهای توصیفهای بیرونی (ظاهراً به تقلید از ابوحنیفه دینوری ؛از مآخذ مهم او، که بیش از ۲۳۰ بار از آن نقل کرده است ؛الصیدنه ، مقدمه کریموف ، ص ۹۱) استشهاد به شاعران عربی است که مادّه منظور را در شعر خود ذکر کرده اند. در توجیه این استشهاد می گوید (ص ۱۴ـ۱۵): «تازیان در اوائل که در بیابانها می زیستند، قومی اُمّی ( = فاقد خط و نگارش ) بودند، که برای تخلید ( جاودان سازی ) ( هر چیز ) به حفظ ( =به حافظه سپردن ) و قاپیدنِ ( مطالب ) از زبانها ( ی این و آن ) متکی بودند و، لذا، شعرْ دفترهای ایشان برای معارف ( = دانستنیها، معلومات ) و یادمان ایشان برای الایّام ( =روزهای به یادماندنی ) و نَسَبها ( ی قبیله های عرب ) گردید. لذا، ما غالباً برای شناختِ ( مفردات دارویی ) و شاهد آوردن برای استشفاف ( روشن ساختن ) مطالب ، به شعرهای آنان رجوع کردیم .» این ادعاهای بیرونی غالباً درست نیست ، زیرا، اولاً، او فقط به شعر شاعران دوره جاهلیت تازیان استشهاد نمی کند و، ثانیاً، در بیشتر موارد، ذکر این اشعار به «استشفاف مطالب » کمکی نمی نماید، بلکه بیشتر جنبه «اظهار فضل » در ادبیات عرب دارد (مثلاً رجوع کنید به اشعاری که درباره اُتْرج ( =تُرنج ، بالنگ ) آورده است ).
گفته شد که الصیدنه ، مانند بیشتر نظایر پیشین و همروزگار خود (مثلاً، کتاب دوم القانون فی الطب ابن سینا) عمدتاً التقاطی از نوشته های دیگران است . مع ذلک ، نسخه های ناقص (عربی و فارسیِ) آن از ملاحظات و مشاهدات شخصی و نکته سنجیهای ابوریحان که سفرها و اقامتهایی در آسیای میانه ، ایران (بویژه ، گرگان )، شمال هند و افغانستان (کنونی ) کرده بود، خالی نیست ؛مثلاً رجوع کنید به آنُک (سُرب )، اُترُج (بالنگ )، اِجّاص (آلو)، اثمد (سُرمه )، اکسیوس ، اَصابع اللُّصُوص ، اَنجُرَه (گزنه )، بسیس ، بُل ، تامول ، چا (= چای )، خزامی ، زیتون ، کَمأه (قارچ )، کَمّون (زیره )، و مِحْلَب .
یکی دیگر از خدمتهای (ناخودآگاهانه ) بیرونی به تاریخ علم در الصیدنه این است که از میان ۲۵۰ تنی که او به مناسبتی نام ایشان را برده است (به شمارش کریموف ، ص ۶۰) ــ پزشکان ، طبیعی دانان ، ادیبان ، شاعران ، و جز ایشان ــ شمارِ در خور ملاحظه ای از آنان فقط از طریق نقلهایی که ابوریحان از آنان کرده است ، تا اندازه ای شناخته می شوند ــ دانشمندان گمنامی مانند ابوالعباس خُشَّکی ، ابو زید اَرَّجانی ، ابومُعاذ جَوانکانی ، ابونصرخطیبی ، ابوسَهل رَسائلی ، بِشر بن عبد الوهاب فَزاری ، فهلمان / بهلمان ، صاحب کتاب المَشاهیر ، و صاحب کتاب الیاقوته ( رجوع کنید به الصیدنه ، ترجمه روسی ، مقدمه کریموف ، «مؤلفان نامشخص »، ص ۱۰۴ـ۱۰۹، و «تألیفهای بی نامِ ( مؤلف ) »، ص ۱۰۹ـ۱۱۵).
آنچه شاید بتوان بزرگترین ویژگی و امتیاز الصیدنه دانست فراوانی نامهای مُرادف مواد دارویی ، بویژه نامهای ایرانی آنهاست . توجه به نامهای مفردات پزشکی در زبانهای «کلاسیک » قدیم ــ یونانی ، لاتینی ، سریانی ، عربی ــ تقریباً در همه تألیفات داروشناختیِ پیش و پس از ابوریحان یافت می شود. پزشکان ـ داروشناسان و گیاهشناسان کشورهای غربی جهان اسلام و کشورهای قدیم «خاورنزدیک » (به اصطلاح امروزی ) سپس به یافتن و ذکر نامهای اندلسی ، بربری ، عربی محلی (گویشی ) و مانند اینها پرداخته اند (مثلاً، ابوالعباس احمد بن محمد نَباتیِ اشبیلی ، ابوجعفر احمد غافقی ، ابن میمون ، ابن بیطار، و داوود انطاکی )؛ولی نوآوری ابوریحان در این زمینه ، ذکر شمار نسبتاً بزرگی از نامهای مفردات در زبانهای نواحی شرقی جهان اسلام قدیم ، و، تا آنجا که به حوزه فرهنگی ایران قدیم مربوط می شود، نامهای «ایرانی » است ، به این شرح ( الصیدنه ، مقدمه کریموف ، ص ۵۳، از مجموع بیش از ۴۵۰۰ نام ؛نیز رجوع کنید به کیا و راشدِ مُحصّل ):
۱) عربی (کلاسیک ، گویشی ): ۱۶۰۰ نام ، ۵ر۳۵%؛
۲) ایرانی (فارسی ، فارسی گویشی ، سِجزی = سیستانی ، زابُلی ، زبانهای محلی نواحی آسیای میانه ، خراسان ( به معنای وسیع جغرافیایی قدیم آن ) و افغانستان ، مانند خوارزم ، سُغد، تُخارستان ، سمرقند، بُخارا، تِرمذ، فَرغانه ، و بُست ): ۱۱۰۰ نام ، ۴ر۲۴%؛
۳) «رومی »/ یونانی : ۷۵۰ نام ، ۶ر۱۶%؛
۴) سُریانی : ۴۰۰ نام ، ۸ر۸%؛
۵) هندی (شامل سِنْدی ): ۳۵۰ نام ، ۷ر۷%؛
۶) لاتینی :۱۵ نام ، بی ذکرِ درصد؛
۷) ترکی : ۹ نام ، بی ذکردرصد؛
۸) نامهای مجهول المنشأ: ۲۸۰ تا، ۲ر۶% . برای نمودنِ اشتیاق ابوریحان بیرونی به گردآوری و ذکر نامهای مُرادف ،به یک مثال بسنده می کنیم : «بُطْم » (ص ۱۱۵ـ۱۱۶) که نامهایی به این توضیح برای گیاه ، میوه و صمغ آن در دو متن عربی و فارسی آورده شده است : رومی ، شش صورت مُحرّف از یک یا دو اصطلاح ؛
سُریانی ، دو صورت از یک واژه ؛
عربی ، یک واژه (بجز خودِ بُطم )؛
هندی ، یک واژه ؛
نیشابوری و قاینی ، دو صورت از یک واژه ؛
زبانِ «اهل خراسان »، یک واژه ؛
سجزی ، یک واژه ؛
زبانِ «اهل مَکران و قُزدار»، یک واژه ؛
«فارسی »، دو واژه . مرادفهای نام دانه بُطم : عربی ، یک اصطلاح ؛
فارسی ، سه واژه ؛
برای صمغ آن : سریانی ، دو واژه ؛
عربی ، دو اصطلاح ؛
فارسی ، چهار واژه .
ترجمه فارسی الصیدنه .
مؤلف این ترجمه «آزاد»، ابوبکربن علی بن عثمان کاسانی (از اهل کاسان ، شهری در ولایت قدیم فَرغانه در ما وراء النهر)، پس از جلای وطن و استقرار در هند، نسخه نسبتاً کاملتری از کتاب الصیدنه موجودِ بیرونی را به سبکی خاصّ ترجمه و به سلطان دهلی ، شمس الدین ابوالفتح اِیلْتُتمِش (حک : ۶۰۷ـ۶۳۳) اهدا کرد (احتمالاً در ۶۲۵؛الصیدنه ، چاپ زریاب ، مقدمه ، ص بیست و شش ). از این ترجمه چندین دستنویس وجود دارد (افشار و ستوده از پنج دستنویس برای چاپ آن استفاده کرده اند؛ارجاعات به صیدنه فارسی در این مقاله به همین چاپ است ).
در مقایسه محتویات دو متن عربی و فارسی ، تفاوتهای عمده ای که میان آنها دیده می شود چنین است (برای تفصیل این تفاوتها رجوع کنید بهصیدنه ، چاپ ستوده و افشار، مقدمه ، ص چهارده ـ بیست ، و چاپ زریاب ، مقدمه ، ص بیست و هفت ـ سی و سه ؛برای توصیف کلی صیدنه فارسی ، نیز رجوع کنید به همان ، ترجمه روسی ، مقدمه کریموف ، ص ۲۵ـ۳۰):
۱) کاسانی مقدمه بیرونی را به اختصار و با حذف بعض مطالب (مثلاً، تبجیل اسلام ، تجلیل زبان عربی و تحقیر زبان فارسی ) آورده است .
۲) از خودِ متن ، همه استشهادها به شعر عرب ، غالباً جمله هایی و بسیاری از مدخلهای کوتاه را حذف کرده است (مثلاً، در فصل حرف لام ، مدخلهایِ لسان الکَلب ، لَفّ ، لؤلؤ ، لوفقراقس و لیمو ).
۳) بسیاری از مدخلهای موجود در متن عربی در متن فارسی نیست (برای فهرستی از آنها رجوع کنید به الصیدنه ، چاپ زریاب ، مقدمه ، ص بیست و نه ـ سی و یک ).
۴) در عوض ، مدخلهایی در متن فارسی هست که در الصیدنه موجود، نیست (مثلاً، در همان فصل لام ، لاژورد نظیری در متن عربی ندارد)، و بعض مقالات در متن فارسی مشروحتر است (مثلاً، مقاله «چا» ( =چای ) ، در متن فارسی ، ج ۱، ص ۱۶۵ـ۱۶۷، بیش از سه برابرِ آن در متن عربی است ).
۵) در متن فارسی ، مطالب اضافی بسیاری در باره نامهای مفردات (تلفظ ، معانی ، مترادفها) هست ، که مترجم عمدتاً از تهذیب اللّغه ابومنصور محمد بن احمد اَزهَری (متوفی ۳۷۰) و گاهی از کسان دیگری نقل کرده است (مثلاً، رجوع کنید بهاباغورس در متن فارسی ، ج ۱، ص ۳۶ـ۳۷)، بویژه در مواردی که کاسانی خواسته است به زبان عربیِ بیرونی خُرده بگیرد (مثلاً، رجوع کنید بهتوجیه نادرستی که او، برخلاف رأی درست بیرونی ، درباره اشتقاق یا منشأ واژه صیدنانی از منابع دیگری نقل کرده است ، ج ۱، ص ۲۴ـ۲۵).
۶) نسخه های صیدنه فارسی (بجز یکی که مبنای چاپ ستوده و افشار بوده است ) با تألیف دیگری ممزوج شده است ، با عنوانِ «خواص ادویه مفرده از این کتاب صیدنه »، «ترجمه » ( کذا ) قاضی جلالِ کاسانی ، مؤلف ناشناسی که بدینسان خواسته است این نقیصه را جبران کند. کاتبی یا کاتبانی ، شاید به سبب یگانگی نسبت دو مؤلف ، اشتباهاً مطالب «قاضی جلال کاسانی » درباره قوا و خواص و اَبدالِ مفردات را در متن ابو بکر کاسانی به آخرِ توصیف مواد مربوطه افزوده اند. خوشبختانه ، در متن چاپی صیدنه فارسی ، مطالبِ «قاضی جلال کاسانی » جداگانه در جلد دوم صیدنه فارسی آورده شده است .
مقایسه صیدنه فارسی و تکمله «قاضی جلال کاسانی » چند موضوع را آشکار می کند:
۱) قاضی جلال ترجمه فارسی ابو بکر کاسانی را در دست داشته است ، و نه متن عربی دیگری از الصیدنه بیرونی را، زیرا در بسیاری از موارد، ترجمه ابو بکر کاسانی را عیناً یا به اختصار نقل کرده است (مثلاً، رجوع کنید بهتبیانج ، ج ۱، ص ۳۲۷، در ترجمه کاسانی و رتبیانج در تکمله قاضی جلال ، ج ۲، ص ۸۶۹).
۲) بر خلافِ ادعای قاضی جلال ، او خواص همه مفردات را ذکر نکرده است (مثلاً، رجوع کنید به شماره های ۳، ۴، ۱۲ و ۵۷). در ذکر خواص مفردات ، اصولاً به صیدنه فارسی ابو بکر کاسانی ارجاع می دهد و گاهی به منابع دیگر.
پس از این توضیحاتِ ضرورتاً کوتاه ، اکنون شاید بهتر بتوان برخی از داوریهای کمابیش اغراق آمیز معاصران را درباره ارزش و جایگاه الصیدنه بیرونی ارزیابی کرد. حکیم محمد سعید (مقتول در ۱۳۷۷ش / ۱۹۹۸) بیرونی را «پدر داروسازی در دوره قرون وُسطای اسلام » (ص ۳۲) و مبتکر «روش طبقه بندی گیاهان هفت قرن پیش از لینّه ( گیاهشناس نامدار سوئدی ، ۱۷۰۷ـ ۱۷۷۸ ) » (!) دانسته است (ص ۳۳). کریموف ( الصیدنه ، ترجمه روسی ، مقدمه ، ص ۴۱) معتقد است که « ( این تألیف ) ارزشمندترین اثر تاریخی سده های میانه خاور در داروشناسی است که کاملترین تصور درباره داروهای شناخته شده آن زمان را به دست می دهد و برخی از مسایل نظری این رشته را روشن می سازد».
چاپهای الصیدنه .
۱) چاپ غیرانتقادی متن عربی (با ترجمه و توضیحات انگلیسی ) به وسیله محمد سعید و رانا اِحسان الهی ، کراچی ۱۹۷۳ (درباره عیبهای آن رجوع کنید به الصیدنه ، چاپ زریاب ، مقدمه ، ص بیست و دو، بیست و سه ، سی و پنج )؛
۲) چاپ انتقادی ع . زریاب (تهران ۱۳۷۰ش )، که با احتراز از معایب چاپ کراچی و به کمک ترجمه و توضیحات روسی کریموف (۱۹۷۳) انجام گرفته است ؛
۳) مقدمه الصیدنه (همراه با ترجمه و توضیحات به آلمانی )، به وسیله م . مایرهوف ، برلین ۱۹۳۲؛
۴) چاپ نیمه انتقادی ترجمه ـ تحریر فارسی الصیدنه ، نگارش کاسانی ، به وسیله م .ستوده و ا.افشار، تهران ۱۳۷۰ش .
ترجمه های الصیدنه .
۱) ترجمه آلمانی مقدمه ابوریحان به وسیله مایرهوف (همراه با مقدمه و توضیحات عالمانه به آلمانی )، مذکور در بالا؛
۲) ترجمه انگلیسی بسیار مغلوط و نادرست محمد سعید، مذکور در بالا؛
۳) ترجمه روسی بسیاردقیق کریموف ، همراه با مقدمه مشروح و توضیحات بسیار ارزشمند (تاشکند ۱۹۷۳)، مذکور در بالا؛
۴) البته ترجمه ـ تحریر ـ اقتباس ِ فارسی کاسانی (مذکور در بالا) را نیز می توان در اینجا هم ذکر کرد.
در پایان ، گفتنی است که ، در حالی که تألیف همولایتی و همروزگار ابوریحان ، یعنی القانون ابن سینا، در همان «سده های میانه » به لاتینی ترجمه شد (چاپ ونیز ( ایتالیا ) ، ۱۵۴۴ میلادی ) و تا اواخر سده شانزدهم آن را در بعض دانشگاههای اروپا تدریس می کردند، الصیدنه بیرونی (همچون دیگر آثار او) نه فقط در «سده های میانه » بلکه قرنها پس از آن دوره نیز در اروپا و در کشورهای غربی جهان اسلام ناشناخته ماند (مثلاً، ابن بیطار ( متوفی ۶۴۶ ) که در حدود سیصد بار مطالبی از ابن سینا نقل کرده ، یک بار هم به ابوریحان اشاره نکرده است ).
منابع :
(۵۴) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ امرؤ القیس بن طحّان ، قاهره ۱۲۹۹/۱۸۸۲؛
(۵۵) ابوریحان بیرونی ، کتاب الصیدنه ، چاپ و ترجمه انگلیسی محمد سعید و رانا احسان الهی ، کراچی ۱۹۷۳؛
(۵۶) همان : کتاب الصیدنه فی الطب ، چاپ عباس زریاب ، تهران ۱۳۷۰ش ؛
(۵۷) همان : صیدنه ، ترجمه فارسی نیمه اول قرن هشتم هجری از ابو بکر بن علی بن عثمان کاسانی ، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش ؛
(۵۸) محمد بن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباددکن ۱۳۷۴ـ۱۳۹۰/ ۱۹۵۵ـ۱۹۷۱؛
(۵۹) صادق کیا و محمدتقی راشد محصل ، واژه های گویشی ایرانی در نوشته های بیرونی ، تهران ۱۳۵۳ش ؛
(۶۰) محمد سعید، «پدر داروسازی در دوره قرون وسطای اسلام »، پیام یونسکو ، سال ۵، ش ۵۹ (تیر۱۳۵۳)؛
(۶۱) Abu Rayhan birui akognoziya v meditsine , tr. U. I. Karimov, Tashkent 1973;
(۶۲) Dioscurides triumphans: ein anonymer arabischer Kommentar (Ende 12. Jahrh. n. Chr.) zur Materia medica, arab. Text nebst kommentierter dt. غbers., hrsg. von Albert Dietrich, Gخttingen 1988;
(۶۳) EI 2 , s.vv. “Adwiya” (by B. Lewin), and ” A l-Biruni byD. J. Boilot);
(۶۴) Lucien Leclerc, Histoire de la mإdecine arabe , Paris 1876;
(۶۵) Max Meyerhof, “Das Vorwort zur Drogenkunde des biruni inQuellen und Studien zur Geschichte der Naturwissenschaften und der Medizin , 3 (1933), 157-208 and (Arabic text), 1-18;
(۶۶) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , vol. III: Medizin, Pharmazie, Zoologie, Tierheilkunde bis ca. 430 H., Leiden 1970.
هوشنگ اعلم
۵) کانیشناسی .
بیرونی اطلاعات کانیشناختی خود را عمدتاً در کتابی مخصوص ، یعنی الجماهر فی الجواهر ، در روزگار حکومت متزلزل نواده سلطان محمود غزنوی ، سلطان ابوالفتح مودود بن مسعود (۴۳۲ـ۴۴۱) و برای ضبط در کتابخانه او تألیف کرده است . عنوان معروفتر این کتاب ، که در نخستین چاپ آن نیز به کار رفته است (ویرایش دانشمند آلمانی ، فریتس کرنکو ، حیدرآباد دکن ، ۱۳۵۵/۱۹۳۶)، ( کتاب ) الجماهر فی معرفهِ الجواهر است ، ولی یوسف الهادی در چاپ خود (۱۳۷۴ش /۱۹۹۵؛در این مقاله همه ارجاعها به این چاپ است )، با استناد به کشف الظنون حاجی خلیفه و منابع دیگر (ص ۲۶)، عنوان درست را الجماهر فی الجواهر می داند (درباره نسخه های خطی این کتاب که دو ویراستار مذکور از سه تای آنها استفاده کرده اند رجوع کنید به مقدمه الهادی ، ص ۲۶ـ۲۷؛برای نسخه ها و توضیحهای دیگر رجوع کنید به اذکائی ، ص ۶۸ـ۶۹).
محتویات الجماهر .
این تألیف دارای دو بخش کمابیش نامتجانس است . یکی مقدمه ای (ص ۷۵ـ۱۰۱) شامل پانزده «تَرویحه » (در اینجا، تقریباً به معنای «تأمّل »)، و دیگری متن اصلی (ص ۱۰۳ـ۴۳۶) درباره «جواهر». در این «تَراویح » (جمع ترویحه )، بیرونی ، در چهارچوب عقاید مذهبیِ صُلبِ خود، موضوع ارزش «وضعی » (= غیرذاتی ، قراردادی ) دو فلز گرانبها، زر و سیم ، را که ، به اعتقاد او، حسب مشیّت الهی ، به صورت مسکوک مبنا و معیار تعیین ارزش کالاها و خدمات و نیز وسیله معاملات بازرگانی در جوامع آدمیان شده اند، بهانه کرده ، همچون عالم دین ، معلّم اخلاق ، جامعه شناس ، مُصلح اجتماعی ، اقتصاددان و جز اینها به تقبیح مفاسدی چون حرص مال ، زر و سیم اندوزی ، بُخل ، طلب لذّات جسمانی ، ستمکاری ، و تحسین مَحامدی چون دهِش ، اِنفاق ، دادگستری ، مروّت ، فتوّت ، پایبندی به دین و دولت ، و نیز پاکیزگی تن و پوشاک پرداخته است و، در تأیید نظرات خود، غالباً به آیات قرآنی و شاعران عرب استناد و به رویدادهای تاریخی و گاهی افسانه ای تمثیل کرده است . گرچه یکی از افاضل روزگار ما در تقدیر مقدمه مزبور بیرونی بسیار غلو کرده (حَمارنَه ، ۱۹۸۳، ص ۵ به بعد) آن را «سَلَف مقدمه مشهور ابن خلدون ( بر کتاب تاریخ او، کتاب العِبَر ) » دانسته است (همو، ۱۴۱۰، ص ۲۴۱ـ۲۴۲)، ولی از حیث روش تحقیق تاریخی ، عمق و وسعت تفکر در فلسفه تاریخ تمدن و در جامعه شناسی ، ابوریحان درخورِ مقایسه و برابری با ابن خلدون نیست (برای خلاصه منظمی از مطالب مشوّشِ «تراویح » رجوع کنید به قَنواتی ، ص ۴۳۹ـ۴۴۱).
بخش دوم در وصف «جواهر» (جمعِ جوهر ، معرّب گوهرفارسی ) است . در اصطلاح ابوریحان ، جوهر ، نه به معنای اصلی آن ، یعنی «مروارید»، بلکه به معنای سپسین آن در عربی ، یعنی «هر سنگی که چیزی سودمند از آن استخراج توان کرد» ( رجوع کنید بهمعلوف ، زیرِ الجوهر ؛به تعبیر درست تر، «هر کانی و شِبْهِکانی سودمند»)، و جواهر نه به معنای کنونی آن در فارسی و عربی (= اَحجار کریمه ، سنگهای گرانبها) به کار رفته اند. بدینسان ، در این تألیف «جواهر» شامل احجار کریمه (مثلاً الماس ، فیروزه )، فلزها (به معنای امروزی ، مثلاً آهن ، جیوه )، بعض آلیاژها (مثلاً برنج )، و تحجّرات آلی و غیرآلی (مثلاً کهربا، مُهره مار، مروارید) می شود، به این تفصیل (گروهبندی و ترتیب ذکر مواد طِبق ترتیب ابوریحان ؛املای نامهای مواد طبق چاپ الهادی ):
۱) «جواهر»: یاقوت ، لعل ، بَذَخْشی ، بیجاذی ، الماس ، سُنْباذَج ، لؤلؤ، زمرّد، فیروزَج ، عقیق ، جَزْع ، بلّور، بُسَّذ، جمست ، لازَوَرد، دَهْنَج ، یَشْم ، باذْزَهر، حَجَر التَّیس ، مومیای ، خَرَز، الحَیّات ، ختو، کهربا، مغناطیس ، خماهن و کوک ، شاذَنَج ، حجرالحلق ، الحجر الجالِب لِلْمَطَر، زُجاج ، مینا، قِصاع صینیّه ، و اذرک ؛
۲) «فلزات »: زِئبَق ، ذَهَب ، فِضّه ، نُحاس ، حدید، رَصاص ، اُسْرُب خارَصینی ؛
۳) «المعمولات و الممزوجات بالصَّنعَه » (= آلیاژها): شَبَه ، اسفیذروی ، بتروی ، طالیقون . در پایان ، بیرونی بخشی از کتاب الاءکلیل ِ همدانی ( ؟ ) درباره کانهای یَمَن را نقل کرده است . شرح هر مادّه معمولاً شامل این اطلاعات است : ماهیّت ، ویژگیها (از جمله ، «وزنِ مخصوص »، در مورد ۹ «جواهر» و ۹ «فلز»)، گونه ها، منابع (جغرافیایی )، نامها (به چند زبان ــ فارسی ، هندی ، یونانی ، سریانی ، و جز اینها)، کاربرد، بهای گونه ها، و حکایتهایی درباره آن مادّه . بیرونی غالباً برای تبیین یا تأیید مطلبی ، و گاه صرفاً برای اظهار تبحّر در شعر عرب ، به شاعران عرب استشهاد کرده است .
پیشینه کانیشناسی در دوره اسلامی ؛
مآخذ ابوریحان . بیرونی ادعا کرده که فقط به دو تألیف در این فن دسترسی داشته است :
۱) کتاب الجواهر و الاشباه یعقوب بن اسحاق کِنْدی (متوفی ح ۲۵۲)، که ، به گمان او، «دوشیزگی آن ( فن ) را برداشت و به ذُروه آن رسید» («اِفتَرَعَ… عُذْرَتَهُ و طهر ذُروَتَهُ»؛ص ۱۰۳)؛
۲) مقاله فارسی نصر بن یعقوب دینوری (همروزگار آل بویه در نیمه اول سده چهارم ؛
رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۱، ص ۲۸۲، > ذیل < ، ج ۱، ص ۴۳۳)، که ، به گفته بیرونی (همانجا)، «در بیشتر ( موضوعات ) تابعِ کِنْدی » بود. بیرونی می گوید کوشیده است که چیزی از محتویات این دو تألیف را از قلم نیندازد، و مسموعات خود را به آنها بیفزاید (ص ۱۰۳ـ۱۰۴). بجز مسموعات ، بیرونی تجارب و مشاهدات خود را هم در الجماهر گنجانده است (مثلاً رجوع کنید به مبحث زُمرّد، ص ۲۶۲ به بعد).
درباره مآخذ بیرونی باید گفته شود که ، برخلاف ادعای او، کِنْدی نخستین کسی نبود که فن کانیشناسی را «اِفتراع » کرد! همروزگار و مرتبط با کندی ، ابو زکریا یوحنّا/ یحیی بن ماسویه بود (متوفی ۲۴۳)، صاحب کتاب الجواهر و صفاتها ، که کندی بیشتر معلومات جواهرشناختی خود را از آن گرفته و، بی این که مأخذ خود را ذکر کند، آن اطلاعات را به لفظ یا به معنی نقل کرده است ( رجوع کنید به ابن ماسویه ، مقدمه رؤوف ، ص ۱۳). بدینسان ، ابن ماسویه * ، به طور غیرمستقیم ، یکی از مآخذ عمده ابوریحان بوده است . چون ابن ندیم (ص ۳۲۰) دو رساله از کندی در کانیشناسی ذکر کرده است ، رساله فی انواع الجواهر الثمینه و غیرها و رساله فی انواع الحِجارَه ، که هر دو ظاهراً از دست رفته اند، معلوم نیست منظور بیرونی کدامیک از این دو اثر کندی است .
بجز آثار مذکورِ ابن ماسویه و « اِمام المجتهدین » (= کندی ، به تشخیص بیرونی )، هم تألیفات مستقل دیگری به عربی درباره کانیها بوده است و هم بررسیهایی در ضمن تألیفاتی کلّی تر. از تألیفات مستقل ، بجز سه تألیف جابر بن حیّان (متوفی ۲۰۰)، باید بویژه کتاب الاحجار منسوب به ارسطو، ترجمه عربی لوقا بن اِسرافیون (کذا؛
سده چهارم ؟ ویرایش و ترجمه آلمانی یولیوس روسکا )، را ذکر کرد، که شامل وصف هفتاد مادّه کانی و شبه کانی است . مهمترین تألیفات غیرمستقل کتاب مشهور حکیم نامدار یونانی دیوسکوریدس * (سده اول میلادی )، بغلط معروف به کتاب الحشائش (عنوان درست تر: کتاب فی الادویه المفرده )، است که بیرونی در کتاب دیگر خود، الصیدنه ( رجوع کنید بهبخش داروشناسی در همین مقاله ) او را بسیار ستوده و از او بسیار نقل کرده است .
کتاب دیوسکوریدس شامل وصف تقریباً صد کانی و شبه کانی نیز هست . تألیف بسیار مهم دیگری که ادعای ابوریحان را درباره تقدّم کِندی باطل و جهل (یا تجاهل ) او را در مورد منابع جواهرشناسیِ پیش از خود معلوم می کند، a ¤ks ¦ i Ratnapar («ارزشیابی جواهرات ») است که به زبان باستان هندوان (سانسکریت ) پیش از سده ششم میلادی همچون راهنمایی فنّی برای جوهریان هند تألیف یافته است (درباره این کتاب ، وسعت و دقت شگفت انگیز محتویات آن ، و بعض نکات دیگر، از جمله ، «معیار/ استانداردسازی » «جواهر نُهگانه » که نُه «جوهر» ابوریحان را به یاد می آورد، رجوع کنید به م . کین و م . جنکینز ، به نقل از ل . فینو ( ۱۸۹۶ میلادی ) ، مقاله «جوهر» در د. اسلام ،چاپ دوم ، تکمله ۵ ـ۶، ص ۲۵۸).
هند (یعنی هند و پاکستان کنونی ) از روزگاران قدیم منبع احجار کریمه بود، از آنجا و نواحی نزدیک آن (سَرَندیب / سیلان ، «هندوچین » و کوهستان بَدَخشان ) شمار شگفت انگیزی از سنگهای گرانبها به دست می آمد، و هند همچون بازاری برای جواهرات ، حتی جواهری از کشورهای دوردست (مثلاً، یاقوت برمه و زمّرد مصر)، بود. از سوی دیگر، می دانیم که ابوریحان سانسکریت را، بویژه در دوره وابستگی اش به حکومت سلطان محمود (از حدود ۴۰۸ تا مرگ محمود)، کشورگشای چپاولگرِ زر و جواهر پرستشگاههای هندوان ، چندان آموخته بود که می توانست «کتابهایی از سانسکریت به عربی ، و بالعکس ، ترجمه کند» (شمسی ، ص ۲۷۱)، و چنان خوب با فرهنگ هند آشنا شده بود که توانست یکی از شاهکارهای خود، تحقیق ما للهند ، را درباره هند بنگارد. لذا، بی اطلاعی (ظاهری ) او از ka ¤s ¦ i Ratnapar عجیب می نماید.
بیرونی به کتابهایی مجهول المؤلف و به دانشمندان عدید دیگری هم استشهاد کرده است ، بویژه به حمزه بن الحسن اصفهانی (۲۸۰ـ۳۶۰)، که ابوریحان بارها در مورد نامهای کانیها و چند بار درباره ماهیّت خودِ کانیها از او نقل کرده است ، چنانکه گویی حمزه کتاب مستقلی هم درباره جواهر داشته ، که نامی از آن در مراجع نیست (بیرونی یک بار، ص ۳۵۲، ظاهراً به چنین کتابی اشاره می کند). از معاصران بیرونی ، حسن و حسین ، دو برادر از اهل ری بودند، ظاهراً جواهرشناسان رسمی دربار محمود و مسعود غزنوی ، و خبیر در انواع جواهر و اخبار آنها. بیرونی بارها به عنوان «الاخَوان الرّازیان » از آنان یاد و به نظراتشان استشهاد کرده است (مثلاً در ص ۱۳۰، ۱۴۸، ۳۷۰؛درباره دیگر مآخذ فرعی و درجه دوم بیرونی رجوع کنید بهمحمد یحیی ‘ هاشمی ، ۱۹۳۵؛ابوریحان بیرونی ، مقدمه الهادی ، ص ۱۵ـ۲۶).
نوآوری بیرونی و مزیت تألیف او .
الجماهر مقامی استثنایی در ادبیات کانیشناختی دوره اسلامی دارد، به چند دلیل . نخست این که از همه تألیفات کانیشناختی پیشین و سپسین به زبان عربی مبسوطتر، دقیقتر و آموزنده تر است (از میان تصنیفاتِ پیش از آن ، مقایسه کنید با رساله کوتاهِ موجود ابن ماسویه ، و از میان متأخران ، با تألیف احمد بن یوسف تِیْفاشی * ( متوفی ۶۵۱ ) ، أزهار الافکار فی جواهر الاحجار ).
دیگر این که ، برخلاف تألیفات دیگر، الجماهر یک تصنیف کانیشناختی صِرف و «خشک » نیست ، بلکه بیرونی ، به مناسبت ، در باره نامهای کانیها بحث می کند، داستانهایی در باره آنها حکایت می کند (غالباً با نقد صحّت و سُقم آنها)، و، به دلیل تبحّر در زبان و ادب عرب ، مطالب خود را با اسلوبی ادیبانه و مرصَّع ، ولی گاهی دشوارْ فهم ، بیان می کند.اگر مضامین «فلسفی » و اخلاقی مقدمه کتاب را هم به حساب ارزش الجماهر بگذاریم ، دامنه جذّابیّت و سودمندی آن باز هم گسترده تر می شود. سوم ، و از لحاظ علمی از همه مهمتر، این که بیرونی ، با استفاده از «قانون ارشمیدس » (متوفی ۲۱۲ ق م )، «وزن مخصوص » هجده سنگ و فلز گرانبها و جز اینها را برای نخستین بار در دوره اسلامی تعیین کرد.
بیرونی ابزار و روش کار هیدروستاتیک خود را نه در الجماهر بلکه در رساله ای جداگانه ، مقاله فی النِسَب الّتی بَینَ الفلزّات والجواهر فی الحَجْم ، وصف کرده است (مذکور در فهرست آثارش که خود او در ۴۲۷ نگاشته است ؛درباره نسخه خطی این مقاله و بررسیهای دانشمندان اروپایی ، بویژه ا. ویدِمان ، درباره محتوای آن رجوع کنید به قربانی ، ص ۵۱). ابوالفتح عبد الرحمان خازنی * (متوفی ۵۵۰) در میزان الحکمه و سپس سَعْد الدین تفتازانی * (متوفی ۷۹۱) در شرح المقاصد خود، شرح ابزار و روش او را از مقاله مذکور نقل کرده اند ( رجوع کنید بهابوریحان بیرونی ، ترجمه انگلیسی ، مقدمه بلوچ ، I xv ).
بنا بر این منقولات ، بیرونی برای اندازه گیری و محاسبه وزنها و حجمهای نِسْبی و نیز «وزن مخصوص » کانیها و جز آنها، زر را به عنوانِ «قُطْب » (= معیار، سَنْجه ) در مورد فلزهای سخت ، و «یاقوت غُباری » (یا «یاقوت آسْمانجونی » = آسمانگونی ) را در مورد سنگهای گرانبها و اَشباه آنها به کار می برده است . ابزار اندازه گیری او، که خود طرّاحی کرده بود، شاملِ « اِبْریق »ی بود دارای یک «میزاب » (در اینجا = لوله مُنحنی ، مانند لوله بعض آفتابه ها)، و ترازویی که یک کفّه آن را درست در زیر «رأس » (سَر) میزاب قرار می داد.
ابریق را پُر از آب می کرد و یک صد مثقال از فلز یا سنگ یا مادّه منظورِ دیگر را در آوند می گذاشت و وزن و حجم آبی را که جابه جا شده از راه میزاب به کفّه ترازو می ریخت ، می سنجید و، بدینسان ، «وزن مخصوص » (در اصطلاح کنونی : نسبت چَگالی فلان مادّه به چگالی حجمِ برابری از آب ) را معیّن می کرد. بیرونی خوب دریافته بود که دقت اندازه گیری بستگی به چند عامل دیگر بجز شکل و ریخت آوند هم دارد: پاکی کامل مادّه منظور، خلوص آبِ مبنای سنجش و دمای آب که در چگالی آن مؤثر است .
لذا بیرونی برای آزمایشهای هیدروستاتیکِ خود، همیشه از نقطه معینی از رود جیحون نزدیکِ جُرجانیّه (پایتخت ناحیه خوارزم ) و آن هم در اوایل پاییز آب برمی داشت . بیرونی بیشتر این آزمایشها را در دوره اقامت خود در جرجانیه ، حدوداً از ۳۹۹ تا ۴۰۷، یعنی پیش از آن که در ۴۰۸ به اجبار سلطان جَبّار به غَزنه برود (یعنی سالها پیش از نگارش الجماهر در اواخر زندگی خود) انجام داد و سپس در سالهای اقامت در غزنه ، از ۴۰۸ تا ۴۲۷، با دسترسی به جواهرات خزانه سلطان محمود و با استفاده از آب رودخانه غزنه ، به ادامه و تدقیق آزمایشهای خود پرداخت .
به گزارش بلوچ (همان ، ص x I x ، به نقل از سعد الدین تفتازانی )، «ابوریحان و پیروان او جدول استانداردی تهیه کرده ( بودند ) از مقدار آبی که از ابریق ( مذکور ) بیرون ( می ریخت ) وقتی که (۱) صد مثقال زر، سیم یا هر فلز/ کانی دیگری را در آن آوند ( می گذاشتند ) ؛(۲) نُه فلز/ کانی مختلف را که حجماً برابر صد مثقال زر باشد، در آن ( می گذاشتند ) ؛و (۳) جواهراتی حجماً برابر صد مثقال یاقوت اسمانجونی در آن ( می انداختند ) . آنان همچنین تفاوت اوزانی حجماً معادل صد مثقال را در بیرون و در درون آب تعیین کرده اند.» (برای شرح این مسائل به روایت خازنی و تفتازانی و برای جزئیات دیگر رجوع کنید به بلوچ ، همان ، ص I -x I xx ).
آزمایشهای بیرونی چندان دقیق بود که نتایج آنها، یعنی «وزن مخصوص »های موادّ منظور، به ارقامی که قرنها پس از او دانشمندان غربی با روشها و محاسبات جدید به دست آوردند، بسیار نزدیک است . به عنوان مثال ، «وزن مخصوص » پنج مادّه را طبق محاسبه ابوریحان ، کلمان ـ موله و بلتون در اینجا ذکر می کنیم (برای این مواد و موادّ دیگر رجوع کنید به جدول کلمان ـ موله ، ص ۳۹۹، و جدول تطبیقیِ بیرونی ، کلمان ـ موله و بلتون ، در بلوچ ، همان ، ص x I x ؛نیز رجوع کنید به قربانی ، ص ۵۲ ـ۵۳):این پژوهشهای فیزیکی ابوریحان ، بجز ارضای کنجکاوی علمی او، انگیزه ای عملی نیز به سود صاحبان جواهر و زر و سیم (عمدتاً، حکمرانان و قدرتمندان آن زمان ) داشته است . بیرونی می خواست (یا از او خواسته بودند) که با آزمایشها و پژوهشهایی دقیق ، ایشان را از چونی و بهای جواهر و سیم و زر تاراجی یا اهدایی آگاه و تقلّبات رایج غَشّاشان را آشکار کند.
در الجماهر ، بیرونی نظراتی هم در باره منشأ کانیها و شبه کانیها و کیفیّت تکوّن تدریجی آنها و در باره بعض موضوعهای «علمی » دیگر، اظهار کرده است (مثلاً، در اصلْ، بلورْ آبِ جاری منعقد شده است ؛ص ۲۹۶، ۳۰۰)، که عمدتاً برگرفته از عقاید پیشینیان یونانی (ارسطو و دیگران ) و از لحاظ دانشِ امروزی ، مردود است . شاید جالبترین مساهمه او به شناختِ چونی تکوّنِ «جواهر» اشاره به چگونگی تکوّن مروارید باشد، که تا پیش از او نظر غالب این بود که صدف مروارید گاهی از تَهِ دریا به سطح آب می آید و قطره های باران را می بلعد، سپس به جایگاه خود در ته دریا باز می گردد، و بعضی از آن قطره ها در بطن صدف مبدَّل به مروارید(هایی ) می شوند؛اما بیرونی ، پس از شرح صدف مرواریدساز، به نقل از قائلی نامذکور، می گوید که «مروارید در ته دریا… به خودی خود ( «مِن ذاتِه » ) متولّد می شود و نَه از قطره ( باران ) ، چنانکه گفته شده است » (ص ۲۳۳).
بعض دانشمندان جدید ابوریحان را پیشگام چارلز داروین (۱۸۰۹ـ۱۸۸۲) در بیان نظریّه «تکامل / تطوّر/ تحوّل » جانوران دانسته اند (مثلاً، نوشروی ، ص ۵۸۴؛قَدْری ( قادِری ؟ ) ، ص ۵۸۸) و مستند آنان جمله ای از بیرونی در الجماهر (ص ۱۵۴) است که طبق آن «آدمی از ( میان دیگر ) انواع به سوی آدمیّت فراز رفت چنان که از ( مرحله ) سگی به خرسی و سپس بوزینگی ارتقاء یافت تا این که انسان شد». این برداشت ، ناشی از خطا در فهم درست عبارت بیرونی است ؛او در تبیین مراد علمای طبیعی که می گویند «آدمی نسبت به سایر انواع حیوان به بالاترین مرتبه کمال رسیده است »، جمله مذکور را آورده و ضمن نادرست خواندن آن تأکید کرده است که علمای طبیعی نیز چنین نظری ندارند. در واقع ، بیرونی به همان آموزه های سنّتی درباره آفرینش انواع پایبند بوده است . (برای بحث درباره «داروینیسم » مفروضِ ابوریحان رجوع کنید بهویلزینسکی ، ۱۹۵۹؛فلاطوری ، ص ۵۱۱ ـ ۵۲۵).
منابع :
(۶۷) ابن ماسویه ، کتاب الجواهر و صفاتها ، چاپ عماد عبد السلام رؤوف ، قاهره ۱۹۷۶؛
(۶۸) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۶۹) ابوریحان بیرونی ، الجماهرفی الجواهر ، چاپ یوسف الهادی ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۷۰) پرویز اذکائی ، کارنامه ی بیرونی : کتابشناسی و فهرست آثار ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۷۱) احمد بن یوسف تیفاشی ، کتاب أزهار الافکار فی جواهرالاحجار ، چاپ محمدیوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی ، قاهره ۱۹۷۷؛
(۷۲) سامی خلف حمارنه ، «مقدمه کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر للبیرونی »، مجله تاریخ العلوم العربیه ، ج ۷، ش ۱ و ۲ (۱۹۸۳) ؛
(۷۳) عبد الجواد فلاطوری ، «اندیشه فلسفی بیرونی بر اساس اصل تکامل تدریجی »، در یادنامه بیرونی ، الف : مجموعه سخنرانیهای فارسی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۷۴) ابوالقاسم قربانی ، بیرونی نامه : تحقیق در آثار ریاضی استاد ابوریحان بیرونی ، تهران ?( ۱۳۵۳ ش ) ؛
(۷۵) لویس معلوف ، المنجد فی اللغه و الاعلام ، بیروت ۱۹۹۶، چاپ افست قم ۱۳۷۶ ش ؛
(۷۶) Abu Rayh ¤a ¦n B ¦âru ¦n ¦â, A l-Beruni’s book on mineralogy: the book most comprehensive in knowledge on precious stones= کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر , tr. Hakim Mohammad Said, Islamabad 1410/1989;
(۷۷) G. C. Anawati, “The Kita ¦b al-jama ¦hir f ¦âma ـ rifah al-jawa ¦hir of al-B ¦âru ¦n ¦â”, in A l-B i ¦ru ¦n i commemorative volume [ BCV (, ed. Hakim Mohammed Said, Karachi 1979;
(۷۸) A. Baloch, “Presentation”, in Abu ¦Rayh ¤an B ¦ârun ¦â, Al-Beruni’s book on mineralogy… ;
(۷۹) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplement band 1937-1942;
(۸۰) Jean- Jacques Clإment- Mullet, “Essai sur la minإralogie arabe…”, JA , extrait no.1 (1868), 5-248 & 5 e sإrie, t. XI (1858), 379-406, repr. Amsterdam )n.d.(;
(۸۱) EI 2 , supp. fascs. 5-6, Leiden 1982, s.v. “Djawhar” (by M. Keene and M. Jenkins);
(۸۲) Sami K. Hamarneh, “An evaluation of Kita ¦b al-jama ¦hir f i ¦ma ـ rifat al-jawa ¦hir”, in Abu Rayh ¤an A l-Beruni’s book on mineralogy… ;
(۸۳) M.J.Haschmi,”Die Quellen des Steinbuches des Be ¦ru ¦n ¦â”,doctoral thesis, Bonn 1935;
(۸۴) Abdur Rauf Nowshervi, “Al-B ¦âru ¦n ¦â’s contribution to natural sciences”, in ) BCV (;
(۸۵) M. A. H. Qadri, “Kita ¦b al-jama ¦hir f i ¦ma`rifah al-jawa ¦hir : Al-B ¦âru ¦n ¦â’s contribution to biological studies and concepts”, in ) BCV (;
(۸۶) F.A.Shamsi,”Abu ¦al-Raih ¤a ¦n Muh ¤ammad ibn Ah ¤mad al-Bayru ¦n ¦â, ۳۶۲/۹۷۳-ca. 443/ 1051″, in ) BCV ];
(۸۷) Yan Z.Wilczynski, “On the presumed Darwinism of al-Biruni before Darwin”, Isis (1959), 459-466.
هوشنگ اعلم
۶) جغرافیا.
بیرونی در جغرافیا ادامه دهنده تصورات و آرا و روشهای دانشمندان یونانی مانند مارینوس صوری (رونق در ۷۰ـ ۱۳۰ م )، تئون اسکندرانی (قرن چهارم میلادی ) و بویژه ، بطلمیوس * (متوفی پس از ۱۶۱م ) و به طور غیرمستقیم ، دانشمندان یونانی دیگری است (مثلاً، اَبَرْخُس ( سده دوم پیش از میلاد ) و اراتوستنس ( سده سوم پیش از میلاد ) ) که بطلمیوس در جغرافیا و مَجِسطی و جز اینها به آرای آنان اشاره کرده است (درباره تأثیر حکیمان یونانی بر جغرافیای بیرونی رجوع کنید به ایرانیکا ، ذیل مادّه ).
پژوهشها و ملاحظات جغرافیایی بیرونی در کتاب مستقل او در جغرافیای ریاضی ( تحدید نهایات الاماکن ) و، به مناسبتهایی ، در بعضی تألیفات او مثلاً، قانون مسعودی و التفهیم لاِ َوائل صِناعهِ التنجیم ، هر دو درباره علم نجوم و هیئت ، یا رساله تسطیح الصُّوَر و تبطیخ الکُوَر درباره تسطیح کره یافت می شود (درباره ۱۸ رساله مفقود او در مسائل جغرافیا، مسّاحی و زمین سنجی ، و جز اینها ( رجوع کنید بهزندگینامه علمی دانشوران ، ذیل مادّه ) در اینجا نمی توان به یقین نظری اظهار کرد). بیرونی ، بجز دانشمندان یونانی ، از دانش جغرافیایی هندوان ، ایرانیان قدیم و بویژه جغرافیانگاران و سیاحان پیش از خود در دوره اسلامی (مثلاً ابن خرداذبه ، قُدامَه بن جعفر، یعقوبی ، ابن فقیه و مسعودی ) نیز بهره مند شده ، گرچه از آنان کمتر نام برده است .
بیرونی از موضوعها و مسائل جغرافیایی گوناگونی بحث کرده است ، مثلاً: شکل کُروی زمین و قطر آن ، دریاها و خشکیها و رابطه آنها، «هفت اقلیم » بخش مسکون زمین (قس «هفت کشور» در سنت جغرافیایی اساطیری ایرانی ؛رجوع کنید به بندهش ، ص ۶۰)، تعیین طول و عرض جغرافیایی بسیاری از مکانهای شناخته شده در روزگار او، و روشهای تعیین سمتِ قبله . بسیاری از جغرافیدانان سپسین به آرای جغرافیایی بیرونی استناد کرده اند؛از جمله و بیش از همه یاقوت حموی (مثلاً در معجم البلدان ، ج ۱، ص ۲۸۹، ج ۲، ص ۱۳۲، ج ۵، ص ۲۵)، همچنین زکریا قزوینی (مثلاً در آثارالبلاد ، ج ۱، ص ۳۱، ج ۲، ص ۱۷۵)، ابوالفداء (برای مثال در تقویم البلدان ، ص ۱۱ـ۱۳، ۱۶ و شاید از طریق او اطلاع درباره اتصال اقیانوس هند به اقیانوس اطلس ، در اختیار ابن ماجد * قرار گرفته باشد رجوع کنید بهزندگینامه علمی دانشوران ، ذیل «ابن ماجد»)، مقریزی (در خطط ، ج ۱، ص ۳۰)، حافظ ابرو (در صحبت درباره مختصات جغرافیایی اردبیل ، با نیم درجه تفاوت از آنچه در قانون ، ج ۲، ص ۵۶۶ آمده است رجوع کنید بهجغرافیای حافظ ابرو ، ج ۱، ص ۱۸۹)، و عبدالعلی بیرجندی (در ابعاد و اجرام ، ص ۴۹، ۶۳).
معاصران در زمینه هایی از علم جغرافیا برای او ارزش ویژه ای قائل اند؛
از جمله وی را پایه گذار علم مساحی (نصر، ص ۸۸) و پژوهشهای مربوط به جغرافیای طبیعی او را مقدم بر کارهای برنهارد وارنیوس (در قرن هفدهم ) به شمار آورده اند ( دایره المعارف تاریخ علم ، فن آوری و طب در فرهنگهای غیرغربی ، ذیل مادّه ). همچنین وی را در برخی از زمینه های جغرافیای ریاضی پیشگام دانسته اند ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).
جغرافیای طبیعی . مهمترین نظریات بیرونی در این باب ، در مقدمه کتاب تحدید (ص ۱۶ـ۳۵) عنوان شده است ، مثلاً: زمان پیدایش عالم ، چگونگی پدیدآمدن لایه سطحی زمین ، دوره های مختلف دگردیسی سطح زمین ، پیدایش دریاها و خشکی ، تبدیل دریاها به خشکی ، تغییر مکان عوارض زمین (مثلاً درباره رود جیحون رجوع کنید به همان ، ص ۲۱؛قس اُقسوس در بطلمیوس ، ص ۲۰۵) او با استدلال بر حادثِ ( زمانی ) بودن «عالَم » و ب تأکید بر این که زمان درازی بر این جهان گذشته است ، اشاره می کند که از راه دلیل و قیاس نمی توان اندازه این مقدارزمان را پیدا کرد و در این باب تنها می توان به وحی اعتمادکرد و «کتاب خدا و احادیث درست چیزی در این باره نگفته اند». وی سپس به برخی از آنچه یهودیان و پیروان سایر ادیان درباره آفرینش جهان و اندازه زمان گفته اند، اشاره کرده است . بیرونی در التفهیم (ص ۱۶۶ـ ۱۷۰، ۱۸۸ـ۲۰۰) و در قسمتهای مختلف تحقیق ماللهند (مثلاً ص ۱۵۵ـ۱۷۰، ۴۲۸ـ۴۳۲) نیزبه مباحث جغرافیایی پرداخته ، گرچه در اثر اخیر توجه اوبیشتر به ویژگیهای جغرافیایی سرزمین هند است ( رجوع کنید به تحقیق ماللهند * ).
در آثار الباقیه درباره برخی پدیده های جوی و مباحث مربوط به جغرافیای طبیعی مطالبی ذکر شده است (مثلاً ص ۲۴۲ـ۲۶۲، ۲۶۸). در الصیدنه فی الطب و الجماهر فی الجواهر نیز بنا به موضوع ، مواضع جغرافیایی زیادی ذکر شده است (نیز رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، صفه المعموره ، ص ۱۶۲ـ۱۶۹).
جغرافیای ریاضی . مهمترین آرای بیرونی در این زمینه درباره به دست آوردن طول و عرض جغرافیایی شهرهاست ، که روشهای مختلف آن را در تحدید (جاهای متعدد) و قانون مسعودی (ج ۱، ص ۴۰۲ـ۴۱۱، ج ۲، ص ۵۰۷ـ۵۲۵) بیان کرده است . به نظر برگرن ، بیرونی در این باره تحت تأثیر پاپوسِ اسکندرانی * بوده و روش او را کاربردی کرده است (۱۹۷۸، ص ۱۳۷ـ۱۴۲). بیرونی در قانون مسعودی طول و عرض جغرافیایی بیش از ششصد موضع جغرافیایی را ذکر کرده است (ج ۲، ص ۵۴۷ـ۵۷۹؛برای بازنویسی این جدول رجوع کنید به همو، صفه المعموره ، ص ۵۳ـ۵۹). او با همکاری ابوالوفا بوزجانی * ، با استفاده از خسوف اختلاف طول جغرافیایی بغداد و شهر کهنه اورگنج (خوارزم قدیم ) را به دست آورده است (ابوریحان بیرونی ، تحدید ، ص ۲۱۸).
بیرونی برای یافتن سمت قبله نیز روشهای گوناگونی را شرح داده که مهمترین آنها در تحدید (ص ۱۸۲ـ۱۸۳،۲۳۶ـ۲۴۹) آمده است (نیز رجوع کنید به قانون مسعودی ، ج ۲، ص ۵۲۶ـ۵۲۸؛همو، مقالید علم الهیئه ، ص ۲۵۳ـ۲۵۵). مهمترین روشهای او در این زمینه ، براساس مثلثات کروی است که ریشه آن به نوشته های بطلمیوس و نویسندگان پیش از او می رسد (بروینز ، ص ۴۵ـ ۶۸). او در این زمینه به آرای دانشمندان اسلامی متقدم نیز توجه نموده ، از جمله در رساله فی تسطیح الصور وتبطیخ الکور (ص ۷) آرای بتّانی * را نقد کرده است . برگرن (۱۹۸۰، ص ۶۹ـ۸۰) دومین روش بیرونی برای تعیین سمت قبله را که در تحدید شرح داده شده ، بازنگری شده روش حبش حاسب می داند (برای بررسی روشهای بیرونی در این زمینه رجوع کنید بههمانجا). از میان چند رساله ای که بیرونی درباره سمت قبله نوشته بوده (ابوریحان بیرونی ، فهرست کتابهای رازی ، ص ۳۰) امروزه دست کم یکی از آنها باقی مانده است (سزگین ، ۱۹۷۸، ج ۶، ص ۲۶۹).
در زمینه ترسیم نقشه نیز بیرونی ابتکاراتی داشته است . در رساله تسطیح الصّور (ص ۸ـ۱۲) بیرونی چگونگی تصویر کردن کره بر صفحه را شرح داده که علاوه بر طراحی اسطرلاب در ترسیم نقشه نیز کاربرد دارد (برای برخی راه حلهای هندسی بیرونی در این باره رجوع کنید به برگرن ، ۱۹۸۲،ص ۴۷ـ ۷۸). او در این رساله از روش ابداعی خود در تسطیح کره نام نبرده ، اما در آثار الباقیه (ص ۳۵۷) از این روش ، که آن را تسطیح اسطوانی نامیده ، یاد کرده است و می گوید که در استیعاب (گ ۹۳) با ذکر این روش در کنار دیگر روشهای تسطیح ، درباره اهمیت تسطیح در جغرافیا، ستاره شناسی ، و ساخت اسطرلاب بحث کوتاهی کرده است . او همچنین برای نشان دادن عوارض و موقعیتهای مختلف جغرافیایی زمین ، جامعتر از پیشینیان خود (از جمله مقدسی در احسن التقاسیم ، ص ۹)، به استفاده از رنگهای مختلف اشاره کرده است (ابوریحان بیرونی ، رساله فی تسطیح الصور ، ص ۱۵). سزگین (۱۹۸۷، ص ۲۴ـ۲۹) چند شهر مهم را با استفاده از فاصله هایی که بیرونی برای آنها ذکر کرده ( تحدید ، ص ۲۲۰ـ۲۳۶؛
قانون مسعودی ، ج ۲، ص ۶۰۹ـ۶۱۵) بر روی نقشه نشان داده ، و روش بیرونی را در ترسیم نقشه بررسی کرده است . وی (۱۹۸۷، ص ۲۶) بیرونی را نخستین فرد در تاریخ علم جغرافیای اسلامی می داند که اختلاف طول جغرافیایی غزنه و بغداد را براساس مثلثات کروی و محاسبات نجومی مشخص کرده است .
در التفهیم (ص ۱۶۹) بیرونی نقشه ای از کره زمین ترسیم کرده ، و اتصال اقیانوس هند به اقیانوس اطلس ( اقیانوس المحیط الغربی ) را برای نخستین بار در آن نشان داده است ( رجوع کنید بهمقبول احمد، ص ۸۰ـ۸۲).
علاوه بر اینها بیرونی به دیگر مسائل جغرافیا، از جمله به دست آوردن خط نصف النهار بر روی زمین ( مقالید علم الهیئه ،ص ۲۹۳؛همو، رسائل البیرونی ، ص ۱۲۰ـ۱۲۲)، توضیح و نقد روش پیشینیان برای به دست آوردن نیم قطر و محیط کره زمین نیز پرداخته و روشهای خود را شرح داده است ( تحدید ، ص ۱۹۱ـ۱۹۲، ۱۹۴؛همو، التفهیم ، ص ۱۵۶، ۱۶۰ـ۱۶۴؛همو، قانون مسعودی ، ج ۲، ص ۵۳۰ ـ۵۳۱).
منابع :
(۸۸) اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان ، چاپ رینود و دیسلان ، پاریس ۱۸۴۰؛
(۸۹) ابوریحان بیرونی ، الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ ادوارد زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۹۰) همو، استیعاب الوجوه الممکنه فی صنعه الاسطرلاب ، نسخه خطی کتابخانه دانشگاه لیدن ، ش ۵/۵۹۱٫ Or ؛
(۹۱) همو، رساله فی تسطیح الصور و تبطیخ الکور ، نسخه خطی کتابخانه دانشگاه لیدن ، ش ۱۵/۱۴ Or. ؛
(۹۲) همو، رسائل البیرونی : افراد المقال فی امر الظلال ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۹۳) همو، صفه المعموره علی البیرونی ، التقطها زکی ولیدی طوغان ، دهلی ?( ۱۹۳۷ ) ؛
(۹۴) همو، فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی ، تصحیح و ترجمه و تعلیق از مهدی محقق ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۹۵) همو، کتاب البیرونی فی تحقیق ماللهند ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۷/۱۹۵۸؛
(۹۶) همو، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ، چاپ جلال الدین همائی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۹۷) همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۹۸) همو، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۳ـ۱۳۷۵/۱۹۵۴ـ۱۹۵۶؛
(۹۹) بطلمیوس ، الجغرافیا ، ترجمه عربی ، چاپ فؤاد سزگین ، فرانکفورت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۱۰۰) بندهش ، ( گردآوری ) فرنبغ دادگی ، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۰۱) عبدالعلی بن محمد بیرجندی ، رساله ابعاد و اجرام ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۸۴۲۶؛
(۱۰۲) عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو ، ج ۱، چاپ صادق سجادی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۰۳) زندگینامه علمی دانشوران ، زیرنظر احمد بیرشک ، تهران ۱۳۶۹ ش ـ ، ذیل «ابن ماجد» (از س . مقبول احمد)، «بیرونی » (از ای .اس .کندی )؛
(۱۰۴) فؤاد سزگین ، مساهمه الجغرافیین العرب و المسلمین فی صنع خریطه العالم ، فرانکفورت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۱۰۵) زکریابن محمد قزوینی ، ترجمه آثار البلاد و اخبار العباد ، به قلم محمدمرادبن عبدالرحمان ، چاپ محمد شاهمرادی ، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳ ش ؛
(۱۰۶) س . مقبول احمد، «نقشه جغرافیایی »، ترجمه عبدالحسین آذرنگ ، در تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامی ، تهران : بنیاد دایره المعارف اسلامی ، ۱۳۶۸ ش ؛
(۱۰۷) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛
(۱۰۸) احمدبن علی مقریزی ، کتاب الخطط المقریزیه ، لبنان ( ۱۹۵۹ ) ؛
(۱۰۹) حسین نصر، علم و تمدن در اسلام ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۹ ش ؛
(۱۱۰) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، بیروت ۱۹۹۵؛
(۱۱۱) Abu ¦Rayh ¤a ¦n B ¦âru ¦n ¦â, Kita ¦b Maqa ¦l i ¦d ـ i lm al-hay ف a: la trigonomإtrie sphإrique chez les Arabes de l’Est ب la fin du X e Siهcle , ed. and trans. by Marie-Thإrهse Debarnot,Paris 1985;
(۱۱۲) J. L. Berggren, “Al-B ¦âru ¦n ¦âon plane maps of the sphere”, Journal for the history of Arabic science , vol. 6, nos. 1&2 (1982);
(۱۱۳) idem, “A coincidence of Pappos’ book VIII with al-B ¦âru ¦n ¦â’s Tah ¤d ¦âd”, Journal for the history of Arabic science , vol. 2, no. 1 (May 1978);
(۱۱۴) idem, “A comparison of four analemmas for determining the azimuth of the Qibla”, Journal for the history of Arabic science , vol. 4, no. 1 (Fall 1980);
(۱۱۵) Evert M. Bruins, “Ptolemaic and Islamic trigonometry: the problem of the Qibla”, Journal for the history of Arabic science , vol. 9, nos. 1 & 2 (1991);
(۱۱۶) Encyclopaedia Iranica , s.v. “B ¦âru ¦n ¦â, Abu ¦Rayh ¤a ¦n. IV: geography” (by David Pingree);
(۱۱۷) Encyclopaedia of the history of science, technology and medicine in non-western cultures , ed. Helaine Selin, Dordrecht 1997, s.v. “B ¦âru ¦n ¦â, geographical contributions” (by A. K. Siddiqi);
(۱۱۸) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , vol. VI: Astronomie bis ca. 430 H ., Leiden 1978.
۷) آرا و آثار فلسفی .
نام آوری بیرونی در شاخه های مختلف علم از قبیل ریاضیات ، نجوم ، جغرافیا، و همچنین غلبه فلسفه مشائی کندی ، فارابی و ابن سینا از یک سو و سنت فلسفی سهروردی و عرفان از دیگر سو، موجب غفلت از مقام وی در فلسفه شده است (صفا، ص ۱۶۲ـ۱۶۳؛فلاطوری ، ص ۵۱۱ ـ۵۱۲)، چنانکه حتی شهرزوری (ج ۲، ص ۸۶) و بیهقی (ص ۴۴) وی را از این حیث قابل توجه ندانسته اند. اما شواهد موجود از آثار وی آشکار می سازد که بیرونی در این شاخه از معرفت نیز جایگاه درخور توجهی دارد. از میان آثار برجا مانده او می توان دریافت که مانند ابن سینا دارای نظام فکری و فلسفی نبوده ، اما صاحب اندیشه مستقلی بوده و از مکتب فلسفی خاصیّ پیروی نکرده است .
او به نحله های مختلف فکری از یونان تا هند توجه و در آرای آنان تأمّل کرده است و حتی گاهی به مقایسه آنها با یکدیگر پرداخته است ، بی آنکه مدافع جانب خاصی باشد. از این جهت او را در زمینه تاریخ فلسفه و فلسفه تطبیقی ، استادی ماهر دانسته اند (صفا، ص ۱۶۳ـ۱۶۴؛سجادی ، ص ۳۴۲؛نیز رجوع کنید بهابوریحان بیرونی ، ۱۳۷۷، بخش فلسفه ).در تحقیق ماللهند (ص ۲۴، ۲۶، ۳۰، ۳۲، ۴۳، ۶۴، ۹۵، ۳۱۸) شواهد بسیاری حاکی از آگاهی وی از فلسفه یونانی بویژه افلاطون و نیز آمونیوس ، فیلسوف سکندرانی ، وجود دارد، چنانکه از طیمائوس ، فاذن (= فایدون / فیدون )، و نوامیسِ افلاطون مطالب بسیاری نقل کرده است (نیز رجوع کنید به ضیائی ، ص ۱۸۵ـ۱۹۶). بیرونی همچنین از طریق آثار مانی ، محمدبن زکریای رازی و ابوالعباس ایرانشهری (از مروّجان حکمت ایران قدیم در اواخر قرن سوم ) از حکمت ایرانی توشه برگرفته است (صفا، ص ۱۶۶). به نظر بدوی (ص ۱۵۶) فلسفه یونانی که ابوریحان به آن رجوع می کند آمیزه ای از حکمت رواقی و فلسفه نوافلاطونی است .
از نوشته های بیرونی در زمینه حکمت و فلسفه برمی آید که به آثار هرمسی محمدبن زکریای رازی و دیگران علاقه داشته و در عین پایبندی کامل به اصول دین ، کوشش می کرده است آنچه را که از دانش پیشینیان مطابق و هماهنگ با روح اسلامی باشد فراگیرد (نصر، ۱۳۷۷ ش ، ص ۲۴۶؛برای انتقاد او از رازی رجوع کنید بهابوریحان بیرونی ، ۱۳۵۵ ش ، ص ۵۷)، چنانکه در مسئله حدوث و قدم عالم ، نظریه قدم عالم را از سخیفترین عقاید ارسطوییان دانسته و آن را از هر حیث با نظر اسلام در این باب مغایر شمرده و کوشیده است که برای حدوث و مخلوق بودن جهان ، دلایلی عقلی و نقلی فراهم آورد؛به همین دلیل از انتقاد یحیی نحوی * به ارسطو (در واقع به برقلس * )در این باب ، حمایت و پیروی کرده است (ابوریحان بیرونی و ابن سینا، ص ۵۱ ـ۵۲؛ابوریحان بیرونی ، ۱۳۵۲ ش ، ص ۱۶ـ ۱۸؛ابن ندیم ، ص ۵۱۷، ۵۲۰).
بیرونی در علوم مختلف به مقتضای هر علمی روشهای مختلفی به کار می گرفت ، گاه به ضرورت از استقراء مدد می جست و گاه از مشاهده ، تجربه یا قیاس استفاده می کرد. در برخی علوم حتی به حدس و شهود عقلانی متوسل می شد. او هرگز از شیوه های تجربی در قلمرو دین یا علوم انسانی استفاده نمی کرد. بیرونی در آن بخش از علوم طبیعی که به عالم کثرت و کمیت مربوط می شود، نه تنها از مشاهده و تجربه بلکه از اندازه گیری نیز استفاده می کرد، بی آنکه این روش را در همه مراحل و مراتب جهان مؤثر و مجاز بداند. ازینرو بسیاری از محققان این جنبه فعالیتهای علمی بیرونی را ستوده اند، زیرا همین روش است که در علوم طبیعی بعد از تجدید حیات فرهنگی (رنسانس ) در اروپا متداول شد (نصر، ۱۳۷۷ ش ، ص ۲۰۲، ۲۰۸ـ۲۰۹؛همو، ۱۳۵۳ ش الف ، ص ۴۱).
بیرونی علاوه بر روشهای مذکور، از مآخذ پیشینیان و کتب آسمانی نیز استفاده می کرده است ؛برای مثال از قرآن ، انجیل ، تورات ، زبور، نوامیس و دیگرآثار افلاطون ، سفرالاسرار مانی ، برهان جالینوس ، منشورات بطلمیوس ، کشف المحجوب هجویری ، در تحقیق ماللهند بهره برده است . هر یک از این منابع به نوبه خود برای وی طریقی برای کسب علم درباره بنیان جهان و چگونگی پیدایی آن نیز بوده است (نیز رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، ۱۹۲۳).
یکی از ویژگیهای بیرونی شکوک و ایرادهای او به طبیعیات ارسطویی است . نقد وی بر فلسفه طبیعی ارسطو را در سؤالهایی که از ابن سینا در این باب کرده می توان ملاحظه کرد. روش او در این انتقادها، دقت نظر او را در مسائل مربوط به عالم طبیعت و اهمیت تجربه و مشاهده را نزد وی آشکار می سازد. در بسیاری موارد، بیرونی بر روش استدلالی و جنبه قیاسی فلسفه مشّائی و نه آرای مربوط به طبیعیات و جهان شناسی اشکال کرده است . او آرای ارسطوییان را درباره علوم طبیعی ، با توسل به مشاهده پدیدارهای طبیعی و نیز شواهد عقلی و حقایق دینی و کتب آسمانی می سنجیده و درباره آنها داوری می کرده است . با اینکه او در بسیاری از موارد اصول فلسفه طبیعی مشائی را پذیرفته اما در عین حال با روش آن در برخی از مسائل مخالفت کرده است ( رجوع کنید به بیرونی و ابن سینا؛نیز رجوع کنید به نصر، ۱۳۷۷ ش ، ص ۲۵۶ـ۲۵۷؛صفا، ص ۱۶۸ـ۱۷۳).
بیرونی در آثارالباقیه ،
نتیجه مطالعات خود را درباره ماهیت زمان و ادوار تاریخ و منشأ نظمی که در طبیعت مشاهده می شود بیان کرده است . به نظر کوربن (ص ۲۱۱) بیرونی به فلسفه تاریخ توجه داشته است و این توجه از فحوای برخی آثار بیرونی آشکار می شود. چون وی در مطالعات خود پی برده بود که «بشریت ، در هر دوره ای ، به فساد و مادیتی فزاینده کشانده می شود تا زمانی که فاجعه ای عظیم تمدن را نابود سازد و آنگاه ، خداوند پیامبر دیگری را مأمور می کند تا دوره جدیدی در تاریخ ایجاد کند». به نظر کوربن (همانجا) میان این رأی بیرونی و آنچه در حکمت اسماعیلی معاصر او در این باب ابراز می شده رابطه وجود داشته است .
سیدحسین نصر (۱۳۷۷ ش ، ص ۱۸۶ـ۱۸۷) درباره این نظرگاه بیرونی می گوید که وی با توسل به آثار دوره های گذشته و یا بقایای تمدنهای پیشین ، درباره تاریخ ادوار گذشته کسب اطلاع کرده است و هر دوره ای از ادوار تاریخ جهان را دارای شرایط معین و مخصوصِ آن دوره دانسته و زمان را یک کمیت بدون تغییر و یکنواخت محسوب نکرده است .
بیرونی به حدوث عالم و خلق از عدم و همچنین به امکان وجود جهانی با طبیعت و خصوصیاتی غیر از جهان موجود قائل بود (ابوریحان بیرونی و ابن سینا، ص ۱۹ـ۲۰؛ابوریحان بیرونی ، ۱۳۷۷، ص ۸۱؛نصر، ۱۳۷۷ ش ، ص ۱۸۴ـ۱۸۵، ۲۴۹). به نظر بیرونی چون انسان خلیفه خداوند است تا زمین را آباد و اداره کند، عالم با نظر به نیازهای او تنظیم و مسخّر او شده است . بعلاوه ، خداوند انسان را شایسته «تکلیف » کرده و کلام خویش را که متضمّن اوامر و نواحی الهی است ، به گوش او رسانده است (۱۳۷۴ ش ، ص ۷۶ـ۷۷). نظر بیرونی درباره طبیعت نیز درخور توجه است . او با اشاره به نظم هندسی «شگفت » (هُوَ موضُع التعجّب » در تعداد گلبرگهای هرگل ، این نکته را بیان می کند که این نظم در مواردی بسیار اندک رعایت نشده است تا معلوم شود که طبیعت خود صانع و مدبّر نیست . (همو، ۱۹۲۳، ص ۲۹۸).
ابوریحان بیرونی در مقدمه تحریر استخراج الاوتار (ص ۵۸) براهمیت دانش هندسه تأکیدو بر محمدبن زکریای رازی به سبب اظهار نظرش درباره این علم انتقاد کرده است . به نظر بیرونی ، پرداختن جدی به دانش هندسه و ورزیده شدن درآن ، روش مناسب برای گذار از سطح علوم طبیعی به سطح علوم الهی (فلسفی ) و قدرت یافتن بر تعقّل صورمجرّد است .
بیرونی همچنین از اندیشه و تأمل در مباحث حکمت عملی فرو گذار نکرده است . گرچه اثر مستقلی در این باب از او در دست نیست ، اما در بعضی از آثار خود مانند الجماهر فی الجواهر (ص ۷۵ـ۱۰۱) بخش نسبتاً مفصلی از مقدمه را به مباحث حکمت عملی اختصاص داده است .
از متون و نوشته های فلسفی بیرونی که در آنها مستقلاً به مباحث فلسفی (بنابر تعریف و تقسیمات قدیم آن ) پرداخته باشد چیزی در دست نیست ، جز رساله اسئله و اجوبه که شامل هجده مسئله است . ده مسئله درباره یکی از مهمترین کتابهای ارسطو به نام السماء و العالم است که ابن سینا به آنها پاسخ داده است . سپس بیرونی درباره پاسخهای ابن سینا سؤالات دیگری مطرح کرده که این بار ابوعبداللّه معصومی * ، شاگرد ابن سینا، به بیرونی جواب داده است (مطهری ، ص ۵۵ ـ۵۶؛نصر، ۱۳۵۳ ش ب ، ص ۲۹). این رساله با عنوان ابوریحان بیرونی و ابن سینا: الاسئله و الاجوبه ، به مناسبت هزاره ولادت او در ۱۳۵۲ ش چاپ و منتشر شده است .از میان آثاری که بیرونی نام آنها را در رساله فهرست (ص ۲۶ـ۳۹) خود ذکر کرده است ، سیدحسین نصر (۱۳۷۷ ش ، ص ۱۷۴؛همو، ۱۳۵۳ ش الف ، ص ۳۹)
آثار ذیل را از جمله نوشته های فلسفی بیرونی برشمرده است :
الشامل فی الموجودات المحسوسه و المعقوله ؛فی التوسط بین ارسطو طالیس و جالینوس فی المحرک الاوّل ؛
ریاضه الفکر و العقل ؛
مقاله البحث عن الا´ثار العلویّه ؛
مقاله فی صفات اسباب السخونات الموجوده فی العالم و اختلاف فصول السنه ؛
داستان قسیم السرور و عین الحیاه ؛
داستان اورمزد و مهریار .
نصر (۱۳۵۳ ش الف ، همانجا) دو داستان اخیر را از جمله داستانهای تمثیلی فلسفی دانسته است که به دلیل اهمیت این نوع متون فلسفی ـ داستانی ، در میان آثار ابن سینا و سهروردی و دیگران ، دارای اهمیت است . البته باید توجه داشت که بیرونی در فهرست (ص ۳۵)، ترجمه این داستانها را به خود نسبت داده است و نام مؤلفان آنها را ذکر نکرده است .
منابع :
(۱۱۹) ابن ندیم ، الفهرست ، چاپ ناهد عباس عثمان ، دوحه ۱۹۸۵؛
(۱۲۰) ابوریحان بیرونی ، الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ ادوارد زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۱۲۱) همو، تحریر استخراج الاوتار ، چاپ ابوالقاسم قربانی ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۲۲) همو، الجماهر فی الجواهر ، چاپ یوسف الهادی ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۱۲۳) همو، فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی ، تصحیح و ترجمه و تعلیق از مهدی محقق ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۱۲۴) همو، کتاب البیرونی فی تحقیق ماللهند ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۷/۱۹۵۸؛
(۱۲۵) همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۲۶) ابوریحان بیرونی و ابن سینا، ابوریحان بیرونی و ابن سینا: الاسئله و الاجوبه ، چاپ حسین نصر و مهدی محقق ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۲۷) علی بن زید بیهقی ، دره الاخبار و لمعه الانوار ، ترجمه ناصرالدین بن عمده الملک منتجب الدین منشی یزدی ، از متن عربی تتمه صوان الحکمه ، تهران ۱۳۱۸ ش ؛
(۱۲۸) جعفر سجادی ، «ابوریحان دانشمند ایرانی و بزرگترین نابغه جهان »، در بررسیهایی درباره ابوریحان بیرونی بمناسبت هزاره ولادت او ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۲۹) محمودبن محمود شهرزوری ، نزهه الارواح و روضه الافراح فی تاریخ الحکماء و فلاسفه ، چاپ خورشید احمد، حیدرآباد دکن ۱۳۹۶/۱۹۷۶؛
(۱۳۰) ذبیح الله صفا، احوال و آثار ابوریحان بیرونی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۳۱) حسین ضیائی ، «بیرونی و رساله أمونیوس به نام : اختلاف الاقاویل فی المبادی »،در یادنامه بیرونی ، الف : مجموعه سخنرانیهای فارسی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۳۲) عبدالجواد فلاطوری ، «اندیشه فلسفی بیرونی براساس اصل تکامل تدریجی »، در یادنامه بیرونی ، الف : مجموعه سخنرانیهای فارسی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۳۳) هانری کوربن ، تاریخ فلسفه اسلامی ، ترجمه جواد طباطبائی ، تهران ۱۳۷۳ ش ؛
(۱۳۴) مرتضی مطهری ، «پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی »، در بررسیهایی درباره ابوریحان بیرونی بمناسبت هزاره ولادت او ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۳۵) حسین نصر، «فیلسوفی مستقل الرأی که از هیچگونه مکتب و فرقه یی پیروی نکرد و آزاد اندیشی را بنیان گذاشت »، پیام یونسکو ، سال ۵، ش ۵۹ (تیر ۱۳۵۳ الف )؛
(۱۳۶) همو، «گفت و شنود قرن بین بیرونی و ابن سینا»، پیام یونسکو ، سال ۵، ش ۵۹ (تیر ۱۳۵۳ ب )؛
(۱۳۷) همو، نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت ، تهران ۱۳۷۷ ش ؛
(۱۳۸) ـ Abdurrahman Badawi, “Al-Biruni et sa connaissance de la philosophie grecque”, in The Commemoration volume of Biru ni international congress in Tehran , B: English and French papers , Tehran 1355s §.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۵