«ابن جنید اسکافى،از اساتید شیخ مفید،گویند که در سال ۳۸۱ ه.ق درگذشتهاست و گفتهاند تالیفات و آثارش به پنجاه جلد مىرسد.فقهاء از ابن جنید و ابنابى عقیل به عنوان«القدیمین»(دو فقیه دوران قدیم)یاد مى کنند.آراء ابن جنیدهمیشه در فقه مطرح است. » (۱)
ابن جنید و روزگار او:
ابو على محمد بن احمد بن الجنید اسکافى،در اسکاف(که محلى بین بصره ونهروان است)در یک خانواده علمى و روحانى گام به عرصه زندگى گذاشت.او درروزگارى به سر مىبرد که مناطق اسلامى تازه از ترکتازى خلفاى بنى العباس نجات پیدامىکرد و به تعبیر مسعودى در مروج الذهب،کار آل ابیطالب یا کشتار و زندان یا جنگو گریز بود.
از زمان رحلت رسول اکرم(ص)تا حدود ۳۰۰ ه.ق،شیعیان وضع ناگوار وموقعیتخطرناک و نامطلوبى داشتند.چه آنان همیشه در اقلیتبودند و در دولتبنى امیه و بنى عباس سعى فراوان مى شد که از نفوذ امامان جلوگیرى به عمل آید و رابطهآنان با شیعیان به کلى قطع گردد.به همین جهت از اقصاى آفریقا و اسپانیاى آن روز تامصر و روم شرقى و سرحد چین، همه زیر نگین خلفاى عباسى و اموى بود و شیعه درمحدودیت و فشار کامل به سر مى برد و از هر گونه ابراز عقیده و اعلام وجود ممنوعبود.ولى از اواسط قرن چهارم هجرى از دوران ابن جنید اسکافى شیعیان به میزان قابلتوجهى در کشورهاى خاورمیانه از آن محدودیتها رهایى پیدا کردند،زیرا از یک طرف خلفاى فاطمى که شیعه اسماعیلى بودند در مصر دولت نیرومندى را تشکیل دادند و ازابهت و شکوه دربار بغداد کاستند،
و از سوى دیگر سیف الدوله حمدانى و امراء آنان کهدر شام حکومت مى کردند،نسبت به شیعه ابراز تمایل بسیارى مى نمودند.از جانبدیگر در مشرق و جنوب شرقى و شمال ایران نیز سلاطین گوریان، صفاریان،طاهریانو کمى قبل از آنها،علویان مازندران حکومت داشتند که همه شیعه بودند. آنان پرچماستقلال بلند کرده و بر ضد خلفاى عباسى قیام کردند.از همه مهمتر،ظهور دولتمقتدر آل بویه بود که از شیعیان مخلص بودند و حکومت آنان تا شام و مصر گسترشداشت و در احترام و تجلیل شیعیان کوشا بودند. (۲)
این علل و عوامل زمینه را فراهم ساخت تا شیعیان از گوشه و کنار سر برآورده وبا همتشایان توجه،به تشکیل جمعیتها و تاسیس حوزههاى علمى و نشر معارف وحقایق اهل بیت(ع) بپردازند،که تشیع ابن ابى عقیل در آن روزگار،و ارتباط ابن جنید بادانشمندان اهل سنت و مسافرت کلینى و صدوق،دو پیشواى بزرگ حدیثبه بغداد واقامت آنان در آن شهر(مرکز اهل سنت)نشانه هایى از این فضاى مناسب سیاسى مى باشد.
گفتار نجاشى:
نجاشى،درباره او گوید:
«محمد بن احمد بن الجنید ابو على الکاتب الاسکافى،آبروى اصحاب ما،ثقه،جلیل القدر. داراى تالیفات فراوان و متعدد.از برخى از مشایخ خود شنیدم که در پیشاو مال و شمشیرى از حضرت صاحب(عج)بود که به هنگام مرگ به کنیزش وصیتنمود و پیش او ضایع گردید.»
او پس از شمارش تالیفات متنوع و متعدد ابن جنید،اظهار مى دارد:«از مشایخ موثق خود شنیدم که او قائل به قیاس بود و همگى خبر داده اند که آناناجازه روایت کتابها و مصنفات او را داشتهاند.» (۳)
گفتار سید صدر:
مؤلف کتاب تاسیس الشیعه که او را در عداد فقهاء برجسته شیعه نام مى برد و درحق او توصیف و تجلیل شایانى دارد،مى گوید:
«یکى دیگر از بزرگان فقهاى ما،ابن جنید محمد بن احمد بن الجنید ابو على،مشهور به کاتب اسکافى است.او داراى کتابهاى متعددى در فروع و اصول فقه مى باشد. فقه را تنظیم و ابوابى بر آن مترتب ساخت.ابواب را جدا از هم قرار داد ونهایت تلاش خود را در این راه صرف نمود. اگر مسالهاى روشن بود،در آن مورد فقطبه ذکر فتوى اکتفاء ورزید،و اگر مساله تا حدودى مشکل و غامض بود،به عامل اصلى آن نیز اشاره کرده و دلیل آن را نیز ذکر مى نمود.و اگر مساله داراى اقوالى از سوى فقهابود،آنها را نیز نقل مى کرد.از کتابهاى او مى توان:«تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه»،و«کتاب الاحمدى للفقه المحمدى»و کتاب«النصره لاحکام العتره»و… را نام برد.
نجاشى درباره او گفته است که او در حدود ۲۰۰ مساله در ۲۵۰۰ ورق دارد.او معاصرابن بابویه والد شیخ صدوق و معاصر حسین بن روح نوبختى،سفیر سوم امام عصر(عج)بوده و از ابن العزافر شلمغانى در روزگار او در دین،روایت کرده است و از او نیزابو محمد هارون بن موسى التلعکبرى،و هم طبقه او روایت نموده اند…» (۴)
گفتار صاحب معجم رجال الحدیث:
مرحوم آیه الله العظمى خوئى،پس از نقل آراء و نظریات بزرگان تراجم،سخن علامه حلى(ره) را در حق او نقل مى کند که او را با ثقه بودن و جلالت قدر مى ستاید.
سپس سخن نوه شهید ثانى،شیخ محمد بن حسن بن الشهید الثانى در اعتراض به توصیف علامه را بازگو مى نماید،جایى که مى گوید:«سخن علامه نمى تواند خالى ازغرابت و تعجب باشد،چون نجاشى و شیخ در حق او گفته اند که او قائل به قیاس بود واین دو گفتار نشانه آن است که اختلالى در امر او وجود داشته است،چون اصحاب ماعقیده دارند که ترک عمل به قیاس از ضروریات است.و اعتقاد به آن مضر عقیده وموجب خروج از عدالت مى باشد،پس چگونه او مى تواند«ثقه»بوده باشد؟»مرحوم آیه الله خویى پس از نقل سخن او اظهار مى دارد: «مثل اینکه او دراعتراض به سخن علامه حلى،قول خود نجاشى را ندیده است و در عین اینکه مساله اعتقاد به قیاس را در حق او بازگو مى کند،در عین حال او را با ثقه و جلیل القدر بودنتوصیف مى کند،حقیقت امر آن است که عدم جواز عمل به قیاس،هر چند ازضروریات مذهب شیعه است،ولى از کجا معلوم که شیخ عالم به این امر بوده است،پس عمل او به قیاس بر حسب اجتهاد خود بوده است و او در این باره معذور است.واگر تنزل نمودیم و گفتیم عمل او به قیاس موجب فسق است(و با جزم این سخن رانمى گویم)باز این امر منافاتى با وثاقت او نمى تواند داشته باشد.» (۵)
تالیفات او:
او در عمر پر برکت خویش،تالیفات متعددى را به رشته تحریر درآورده است که تعداد آنها را تا پنجاه جلد نگاشته اند که بیشتر آنها در فقه،اصول،کلام و علوم ادبى است که اسامى برخى از آنها به این ترتیب آمده است:
۱-احکام الارش
۲-احکام الصلوه
۳-احکام الطلاق
۴-المختصر الاحمدى للفقه المحمدى
۵-الارتیاع فی تحریم الفقاع
۶-ازاله الران عن قلوب الاخوان(در امر غیبت)
۷-استخراج المراد عن مختلف الخطاب
۸-الاستنفار الى الجهاد
۹-الاستیفاء
۱۰-الاسراء
۱۱-الاسفار فی الرد على المؤیده
۱۲-الاشارات الى ما ینکره العوام
۱۳-اشکال جمله المواریث
۱۴-اظهار ما ستره اهل العناد من الروایه عن الائمه فی امر الاجتهاد
۱۵-الافهام لاصول الاحکام
۱۶-الفى مساله(دو هزار مساله)
۱۷-الالفیه(هزار مساله)در کلام
۱۸-امثال القرآن(مثلهاى قرآن)
۱۹-الایناس بائمه الناس
۲۰-البشاره و القداره
۲۱-تبصره العارف و نقد الزائف(در فقه اثنى عشرى حاوى احتجاج بر مذهب حق)
۲۲-التحریر و التقریر
۲۳-التراقى الى اعلى المراقى
۲۴-بنیه الساهى بالعلم الالهى
۲۵-تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه
۲۶-حدائق القدس
۲۷-قدس الطور و ینبوع النور فی معنى الصلوه على النبى
۲۸-مشکلات المواریث،که مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى،در جلد ۲۱ الذریعهبه نقل از نجاشى آن را ذکر مى کند.
۲۹-المسح على الخفین
۳۰-کتاب المسح على الرجلین
عنوان و تیتر کتابهاى فوق،بدون توجه به محتوى و مضمون آنها نشان دهنده ادب و معرفت او به اسالیب بلاغت و فصاحت مى باشد.از این رو گفته شده است که اودر اثر مهارتى که در اصول نگارش و املاء داشته است،عنوان«کاتب»و نویسنده را نیزداشته است. (۶)
صاحب رجال نجاشى تعداد دیگرى از تالیفات را در حق او آورده است که یکى از آنها کتاب ما نقضه الزجاجى النیشابورى بر ابى فضل بن شاذان مى باشد. (۷)
وفات او:
او پس از عمرى تلاش و کوشش در راه اسلام،و با به جا گذاشتن بیش از ۵۰عنوان کتاب در زمینه فقه،اصول،کلام و تفسیر،در سال ۳۸۱ ه.ق،همان سال وفات شیخ صدوق درگذشت و کلمه«شفا»ماده تاریخ وفات اوست.
۱- آشنایى با علوم اسلامى،ص ۲۹۴٫
۲- مروج الذهب،ج ۴،ص۳۰۷- مکتب اسلام،سال اول،شماره۳،ص ۴۸-۴۹٫
۳- رجال نجاشى،ص ۳۸۵ تا ۳۸۸،کد معرفى۱۰۴۷٫
۴- تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام.
۵- معجم رجال الحدیث،ج ۱۴،ص ۳۱۸ تا ۳۲۲،کد معرفى ۱۰۰۸۱٫
۶- رجال نجاشى،ص۳۸۶،کد معرفى۱۰۴۷٫
۷- معجم رجال الحدیث،ج ۱۴ ص ۳۱۸ تا ۳۲۲،کد معرفى ۱۰۰۸۱٫