شیخ العلماء و المجتهدین،قدوه الفقهاء العاملین،اسوه الاذکیاء و الاتقیاء،آیه اللهالعظمى الشیخ محمد على الاراکى ابن حجه الاسلام حاج میرزا آقا فراهانى،یکى دیگراز آخرین یادگارهاى حوزه پربرکت مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائرى،و یکى ازمراجع عالیقدر تقلید و از اوتاد و زهاد وارسته و یکى از عالمان عاملى بودند که علم راهمراه عمل،و عمل را مقدم بر علم و دنیا را قرین آخرت،و آخرت را مقدم بر دنیاساخته بودند.ایشان یکى از برجستگان ذخیرهاى این عصر بودند که هرگز هیچکدام ازمباحث اصولى و فقهى استاد را ترک نگفته بودند.
ولادت:
ایشان در سال ۱۳۱۲ ه.ق در اراک،در یک خانواده روحانى قدم به عرصهحیات نهادند،و تا سال ۱۳۴۰ در آن شهر از محاضر اساتید بزرگوارى مانند مرحومسلطان العلماء و دیگران کسب دانش نمودند تا اینکه در سال ۱۳۴۰ ه.ق به هنگامعزیمت آیه الله حاج شیخ عبد الکریم حائرى در سال مزبور،همراه مؤسس به حوزهعلمیه قم مهاجرت نمودند و در ملازمت و همراهى ایشان بودهاند.ضمن تحصیل،پیوسته در تهذیب نفس و تکمیل مراتب علمى و پربار ساختن فقه و اصول ومبادى معارف اسلامى کوشا و ساعى بودهاند و درس فقه و اصول ایشان همواره موردتوجه و عنایت فضلاء و دانش پژوهان قرار داشته است.
سندى از تاریخ:
صاحب آئینه دانشوران در مقام معرفى اساتید حوزه علمیه قم،در آن اوانشکلگیرى حوزه در سالهاى ۱۳۴۰ و ۵۰ چنین مىنویسد:
«آقاى شیخ محمد على عراقى،فرزند حاج میرزا آقا فراهانى است که در سال۱۳۱۲ ه.ق در سلطان آباد عراق تولد یافته است.معزى الیه در مسقط الراس بوده کهحوزه علمیه به قم انتقال یافته بود.ایشان نیز از علماى مهاجر بودند و از خصیصین(اصحاب خاص و ویژه) مؤسس آیه اللهى به شمارند.چه بیشتر تحصیلات ایشانخدمات حضرتمعظم له بوده و امروزاز مدرسین ودانشمندان موثقحوزه بشمارند.» (۱)
خصوصیات و ویژگیها:
چهره نورانیشحکایت از نور ایمانو تقوى،نگاه نافذشنشانى از بصیرت وتوسم خدایى، بیانشیرینش بیانگرهدایت و تربیت،قدخمیدهاش نشانى ازتلاش و کوشش در راه خدا،وجود روحانیش نمایانگر شخصیت معنوى و فضایل وکمالات نفسانى و اخلاقى مىباشد.او محضر گرم و باصفا،سخنان عالمانه وحکمتآمیز داشت.نماز جماعت او در مدرسه فیضیه میعادگاه محتاطان و وارستگان واهل یقین و تقوى بود که به آسانى حاضر نبودند پشتسر هر امام نمازگزارى،قامتببندند،و نماز جمعه او در هر هفته آن ایام تیره و سیاه روزگار طاغوت،محل اجتماع وگرد آمدن دردمندان و منتظران حکومت عدل الهى بود که به سهولت و آسانى حاضرنبودند پشتسر هر امام جمعه منصوب رژیم قیام ورزند.ما خود این روزهاى سیاه وآن خطبههاى حکمتآمیز و پر از وعظ و اندرز آن ایام را دیدیم و صفوف منظم ومشحون از انسانهاى خداجوى و دردمند را که شبستانهاى طرف شمال مسجد امامحسن عسکرى(ع)را با وجود خود پر مىساختند.و عطش انقلاب و حرکت اسلامىخود را با بیانات ایشان تسکین مىبخشیدند.شاهد بودیم در جمع آن نمازگزارانجمعه،شخصیتهاى حوزوى و فرهنگى و اهل دل و اهل درد فراوان یافت مىشد.ایننماز پربرکت و پرصلابت تا اوایل پیروزى انقلاب ادامه داشت،تا ایامى که دورانکهولت و پیرى اجازه نداد و حضور مرتب در جمعههاى هفته واقعا سختبود.
نعمات الهى:
مجله پیام انقلاب،در شمارههاى ۱۲۵ و۱۲۶ در سال۱۳۶۳ ه.ش،مصاحبهاىبا معظمله انجام دادهاند که حاوى نکاتى از زندگى آن فقیه بزرگوار از زبان خودشانمىباشد.چه بهتر عنان قلم را معطوف بیانات خود معظم له نمائیم تا ترسیم صحیحتر ودقیقترى از زندگى ایشان داشته باشیم:
«از نعمات بزرگ الهى بر بنده،یکى وجود مرحوم حاج احمد شیرازى بود کهبسیار آدم بصیر و بینائى بود و ایشان یک دفعه مىفرمود که خداوند به تو(یعنى بنده)سه نعمتبزرگ عنایت کرده که به احدى نداده است:یکى استادى خداوند به شما دادهکه به احدى نداده(منظورشان مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائرى بوده است)و نیز یک پدرى هم به شما داده است که به احدى نداده،پدر من یک آدم بخصوصى بود.ازعلم و ایمان و ایشان علاقه خاصى به پدرم داشتند.و همچنین از آنجا که ایشان باخانواده بنده محرمیت داشتند و با هم در یک منزل مىنشستیم،مىگفتند خداوند عیالىبه شما داده که به احدى نداده است.(از فضل و تقوى)همچنانکه مرحوم حاج احمد شیرازى نیز فرمودند،پدرم یکى از بزرگتریننعمات الهى به بنده بوده است.ایشان دست پرورده مرحوم آخوند ملا محمد ابراهیمالجدانى بود که از اوتاد عصر بوده است و نیز دستپرورده شیخ اصفهانى بوده که موردعلاقه خاص مرحوم شیخ بوده است.از پدرم شنیدم که مىگفت آخوند به من مکررامىفرمود که تو استوانه مسجد ما هستى.یعنى هر وقت که آخوند به مسجد مىرفته، پدرم را در مسجد در حال قیام مىدیده است.پدرم این طور بود.
امن هو قانت اناءاللیل ساجدا و قائما یحذر الآخره (۲)
دوران تحصیل و اساتید:
شوهر همشیرهاى داشتم به نام آقاى عمادى.ایشان مرا در سن ۱۱ یا ۱۲ سالگىبه درس و تحصیل علوم الهیه واداشت.یادم مىآید پدرم یک پنجه حمد که کتابى بودداشتیم و من در حالى که چیزى از خواندن و نوشتن نمىدانستم،و نمىفهمیدم مرتباین کتاب دست من بود، و ورق مىزدم و براى خودم چیزهایى مىخواندم.این آقاىعمادى که خود یکى از نعمتهاى بزرگ الهى براى من بود،که ایشان مرا دلالت فرمود بهمرحوم حاج شیخ جعفر که از اوتاد خاص بودند و دروس صمدیه،سیوطى،معالم،رسائل و مکاسب را تدریس مىفرمودند،و ادیب کاملى از هر جهتبودند.
بعد از ایشان آقاى سلطان وارد اراک شدند.آیه الله شیخ محمد تقى شیرازى درمورد آقاى سلطان فرموده بودند او نور چشم و قوت بازوى من است.لذا پیش خودممىگفتم کسى را که حاج محمد تقى شیرازى اینچنین بگوید،این باید ملک و ازفرشتگان باشد.دور آقاى سلطان مثل پروانه پر مىزدم.ایشان را بسیار دوستمىداشتم و از حضورشان فیض مىبردم.
بعد از فوت حاج سید جعفر در همان سال،در محضر شریف آیه الله حاج سیدمحمد تقى خوانسارى(اعلى الله مقامه الشریف)بودم.ایشان هم شخص عجیبى بود.
دواب قلب بود.مجاهد فی سبیل الله و مقامى بس عظیم داشت.ایشان هم مقدارى مراکفالت فرمودند.
پس از فوت ایشان،یک حاج حسینى نجار بود که او نیز شخص بزرگى بود.درعظمتش اینقدر که بعضى توهم مىکردند که خدمت آقا مىرسند.بعید هم نبود.مقامات عجیبى داشت.
آشنایى با حضرت امام(ره):
حضرت آقاى خمینى مدتى را در اراک بودهاند و در حوزه اراکیه آنجا تحصیلمىنمودند و حتى منبر مىرفتهاند که در آن مدت با ایشان آشنایى نداشتم.اما آن وقتىکه در قم بودیم معارفه تامى پیدا کردیم و یکى از همصحبتهاى بنده بودند.گاهى اتفاقمىافتاد از منزل تا میدان کهنه قم،نزدیک شاهزاده حمزه،این راه را دو به دو طىمىکردیم و ضمن صحبتها و مباحثهها برمىگشتیم.با هم خیلى مانوس بودیم.آن اوایلکه وارد قم شدم ایشان به من اظهار کرد،شما یک درس تفسیر صافى براى من بگویید،تفسیر صافى با اصول فقه و اصطلاحات آن مناسبتى نداشت و لذا چون با آناصطلاحات مانوس نبودم،چند شب تدریس کردم.اما دیگر نرفتم.ایشان هم اصرارىنکرد.بله اوایل آشناییمان این طور بود.
ایشان مرد بسیار جلیل است و او را به جلالتشناختم.بسیار مرد پاکى است.
پاک،پاکى نفس دارد.پاکى ذاتى و درونى دارد و این بر همه خلق معلوم شده است.مادر مدت پنجاه سال که با این شخص بزرگ آشنایى پیدا کردهایم،جز تقوى و دیانت وسخاوت و شجاعت و شهامت و بزرگى نفس و بزرگى قلب و کثرت دیانت و جدیت در علوم نقلى و عقلى و طى مقامات عالى و…در او چیز دیگرى نیافتیم و ندیدیم.
مردى با تقوى به تمام معنى و مردى فداکار اسلام به تمام معنى.این مرد قد مردانگىعلم کرد و در مقابل کفر ایستادگى کرد و ید غیبى هم با او همراهى کرد.به طورى کهمحیر العقول بود و در هیچ خانهاى و هیچ زاویهاى از زوایاى این مملکتباقى نماند،مگر که گفته شد:«مرگ بر شاه»او(حضرت امام)جان در کف دست گذاشته است و در مقابل تبلیغ قرآن و دینحنیف اسلام جانبازى مىکند،جان در کف گذاشته و حاضر براى شهادت شده است.
خداوند قوه غریبى در این مرد خلق فرموده که همچو قوهاى که به ایشان داده بههیچ احدى نداده.همچنین جراتى،چنین شجاعتى و دیدى به او داده است که به احدىنداده.او مانند جدش على بن ابیطالب(ع)است که:«ضربه على یوم الخندق افضل منعباده الثقلین»شد.یک چنین جراتى را خداوند به حضرت امیر داده بود.حالا فرزندشنیز این طور است.این همه عمرو ابن عبدودها در دنیا نعره مىزنند و فریاد مىکنند،ولى ابدا ترسى ندارد.این چه شجاعتى است که خداوند به او داده است!ان شاء اللهخداوند از چشم بد محفوظش بدارد.یک چنین کسى کمیاب است.کم نظیر است ونظیر ندارد.خداوند عاقبتش را ختم به خیر کند ان شاء الله.و آنچه را که مىخواهد و دردل دارد،خداوند نصیبش کند.
س:حضرت آیه الله از مشکلاتى که در ایام تحصیل در قم داشتید،یا چنانچهخاطراتى از سختیها و مشقتهایى که در دوران رژیم رضاخانى براى روحانیان فراهممىشده است،در خاطرتان مىباشد،مطالبى را بیان بفرمائید.
ج:مشکلات بسیار بوده است،یکى از مشکلات اینکه آن زمان که رضاخان نظاماجبارى سربازگیرى و بىحجابى را حکم کرده بود،آقایان علماى اصفهان به قم آمدند وچندین ماه در قم ماندند یک حاج آقا نور اللهى بود که اس و اساس این نهضت وجریان بود که تمامى مخارج این برنامه به عهده ایشان بود،و اول متمول ایران شایدبود.علماى عصر ما در یک گوشه صحن اجتماع مىکردند و سخنرانى مىشد و!۶۵۶ توسلاتى داشتند و آن مرد که(رضاخان)تمام اینها را مىشنید و در دل نگه مىداشت واز این مىترسید که نکند این علما پیش ببرند.و مرتب تلفنى با قم در تماس بود وماجرا را دنبال مىکرد تا اینکه قضیه حاج شیخ محمد تقى بافقى پیش آمد که شخصاآمد قم و توى پلههاى مدرسه فیضیه که از در صحن کهنه باز مىشود ایستاد و نعرهاىزد که تا آخر مدرسه نعرهاش رفت.مىگفت ذریاتتان را به آب مىندازم و بر مىاندازم.
خیلى نعره کشید و رفت.(پس از آن)سید محمد تقى را گرفتند و آن ملعون با دستخودش جلوى ایوان آیینه خواباند و شلاق زد و او هم مرتب مىگفتیا صاحبالزمان.البته ابتدا حاج شیخ محمد تقى به ضریح حضرت معصومه(س)پناهنده شدهبود که سید ناظم رئیس امنیه قم با رفقایش با چکمه وارد حرم حضرت معصومه(س)شدند و هیچ احترام و اعتنایى نکردند و حاج شیخ محمد تقى را گرفتند و بردند امنیه وپس از شلاق زدن در جلوى ایوان آیینه،به حبس انفرادى نمور و تنگ و تاریک بردند.
براى شام شبش که چیزى نیاورده بودند دست در کیسه پولش کرده و یک ریال پولداشته، بیرون مىآورد و به زندانبان مىگوید این را براى من نخودچى و کشمش بخر وبیاور.نخودچى و کشمش را دو سه شب تناول مىنمود و با آنها تحمل مىکرد و پس ازآن که دیگر هیچ نداشته است،رو به آسمان کرده و به خدا عرض مىکند:«خدایا!
آخوندت حرکت دارد و مىجنبد.»اشاره به اینکه تو خود در قرآن روزى هر جنبده وموجود زندهاى را تضمین فرمودهاى.پس حالا که من گرسنهام،روزى مرا برسان.
شب بعدش یک سینى غذا و اطعمهاى که تا آن موقع حاج شیخ نخورده و حتىندیده بود برایش مىآورند.این را آقاى حاج شیخ محمد رازى در کتاب تقوا(التقوا والتقوا و ما ادریک ما التقوى در احوال حاج شیخ محمد تقى بافقى)مفصلا نوشته است.
این یک خاطره از آن دوره سختبود و یک مشکل دیگرمان در دوران تحصیل،قطع شدن شهریه بود،مىگفتند شهریه نرسیده،حالا باید چکار کرد؟این ماه را بهنصف شهریه قرض مىکردند.از تجار قم نصف این شهریه را قرض مىکردند تابتوانند تمام ماه را بگذرانند. شهریهاى که فوق فوقش ۱۲ تومان بود و خیلى خیلى کهبالا مىرفت،۱۵ تومان بود.و خیلى خیلى که بالاتر مىرفت،۲۰ تومان مىشد،و هرگزشهریهاى به ۲۱ تومان نمىرسید.و مىشد زمانى که تنگى و قحطى پیش مىآمد و درخیابان و دکان نانوایى جمعیت پشتسر هم جمع بودند تا چقدر معطل مىشدى تانانى به اندازه یک آجر که فقط اسم نان را داشت،ولى معلوم نبود که چه هست،همهاشچلغز و گلگز گندم بود.
س:آیا این قحطى در زمان جنگ و در اثر جنگ پیش آمده بود؟
ج:خیر،این قحطى در اثر خشکسالى و نیامدن باران بود.مساله جنگ مصیبتدیگرى بود که پیش آمدن آن هم بلیهاى دیگر بود که مفصل است و اینکه تمام این شهرقم را متفقین پر کرده بودند،که قضیه نماز استسقاء هم در همان اوان پیش آمد.
س:حضرت آیه الله!حضرتعالى از کى به اقامه نماز جمعه پرداختید و آثاراجتماعى،سیاسى نماز جمعه را چه مىدانید؟
ج:من نماز جمعه را واجب تخییرى مىدانم و از خیلى سال قبل هم بنا بر حکمخودم اقامه مىکردم تا وقتى دیدم براى من پیرمرد اشکال دارد.عذر خواستم که دیگرپیر شدهام.اما آثار اجتماعى آن،خوب معلوم است.از سنتهاى ائمه اطهار(علیهمالسلام)است که هر جمعه جمعیتى را جمع کنند و به گوش آنها نصایح و مواعظ رابرسانند.آنچه که مناسب وقت و زمان عصر است،از مسائل سیاسى و اجتماعى را بایدگوشزد نمود.
س:تقریرات و نوشتههاى حضرتعالى چه مىباشد؟
ج:مقدارى از درس مرحوم آقاى سلطان است،پیش از آنکه مرحوم حاج شیخعبد الکریم به اراک بیایند.یکسال تقریرات بحث ایشان را نوشتم.بعد از آن تقریراتمرحوم حاج شیخ را هم قدرى از طهارت،و از اصول او تقریبا سه دوره یا چهار دورهکه ناتمام بوده و از فقه او هم، مکاسب،بحثبیع و خیارات را نوشتهام که بعضىجاهایش ناتمام است.
مباحثه آقاى خوانسارى را هم بعضى وقتها مىنوشتم.یک بحث ارث هم!۶۵۸ مرحوم حاج شیخ در اراک گفته بودند که آن را هم نوشتهام.»
مرجعیت:
پس از رحلتحضرت امام(قدس سره)در سال۱۴۰۹ ه.ق،بویژه پس ازرحلت فقید حضرت آیه الله العظمى گلپایگانى(رضوان الله تعالى علیه)یک حالتخاص در جامعه اسلامى پیش آمد که مىتوان از آن وضع موجود با عبارت خلامرجعیت متمرکز و جا افتاده تعبیر آورد.چون اغلب مجتهدین و مدرسین محترم درشرایط خاص تساوى شان و شهرت قرار داشتند، انتخاب و گزینش یکى و تقدیم یکىبر دیگرى خالى از اشکال و عارى از نقص نبود.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،بیش از هر نهاد دیگر،مرجعیت ایشان را مطرحساختند،و بر اساس این گزینش،تبلیغات را آغاز نمودند.در پى این اقدام بود که برخىاز وزنههاى علمى حوزه مطالب و گفتگوهایى را انجام دادند.
در این گفتار به برخى از خصوصیات و ویژگیهاى معظمله اشاره شده است.
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم،
بسم الله الرحمن الرحیم.
ضایعه اسفبار ارتحال آیه الله العظمى گلپایگانى(رضوان الله تعالى علیه)را بهپیشگاه ولى عصر(ارواحنا فداه)تعزیت عرض مىکنیم.آنچه فعلا درباره مرجعیتجهان تشیع مطرح است، این است که حضرت آیه الله العظمى اراکى به نظر ما مرجعمتعین جهان تشیع است،زیرا همیشه-مخصوصا عصر کنونى-عناصر محورىمرجعیت را باید شناخت و بر اساس آن شناخت عمل کرد.چهار عنصر محورى درمرجعیت دخالت دارد که به این شرح است:
۱-حضور علمى و فقاهت تام:عنصر اول،فقاهت تام و کامل است که به تمامابواب فقهى حضور علمى داشته باشد.این کار بدون مهارت چندین ساله تدریس وتالیف و تصنیف خارج فقه و اصول میسور کسى نخواهد بود.آن احاطه تام که اگر در!۶۵۹ مشرق زمین،در مغرب زمین حکم الهى را بخواهند از کسى سؤال بکنند،او فورا بتواندپاسخ بدهد،این یک احاطه تام به تمام ابواب فقه را طلب مىکند و این احاطه تام نیزمحصول مهارتهاى چندین ساله است که حضرت آیه الله العظمى اراکى سالیان متمادىبا تدریس خارج فقه و اصول و پرورش شاگردان زیاد و مجتهدین و علماى بزرگ،ایناحاطه تام را دارند.این اجتهاد مطلق و حضور علمى و فقاهت تام در تمام ابواب فقه.
۲-تقوى،عدالت و وارستگى:عنصر محورى دیگر،«وارستگى»است.زیرازمام دینى مردم به دست دین شناس امین است.دین امانتخداست،چه اینکه بندگانخدا امانت الهى هستند. امانت جز به فرشتگان و انبیاء و ائمه(علیهم السلام)بالاصالهداده نخواهد شد که اینها امین وحى هستند و بعد از ارتحال آنها و یا در زمان غیبت آنها،جز به فقیه دین شناس دیندار پارساى وارسته و منزه داده نخواهد شد.«امین دین بودن»یعنى چیزى را که نمىداند نگوید و براى خدا فتوى بدهد و آن چه را مىداند کتماننکند و تا نداند فتوى ندهد.این کار،کار یک انسان امین وحى خدا است،و این امانتوحى،غیر از فرشتگان و ائمه و انبیاء(علیهم الصلوه و علیهم السلام)در عصر غیبت،جز عالمان دیندار و فقیهان وارسته نصیب کسى نخواهد شد.
و این عنصر محورى دوم را نیز آیه الله العظمى اراکى به خوبى دارا است.زیراتقریبا یک قرن است که دارد امتحان مىدهد.یعنى سن شریفشان الآن به ۱۰۲ سالرسیده است.در حدود ۹۰ سال است که در حوزههاى علمى اراک و قم به فضیلت وپارسایى و تقوى و دیندارى و نزاهت و صیانت نفس معروف و زبانزد هستند.
۳-مرجعیت مایه هراس دشمنان و امید دوستان:عنصر محورى سوم آن استکه کسى جاى امام مىنشیند که مرجعیت او کار امامت امام را در زمان غیبتبکند.ذاتاقدس الله وقتى امامت على بن ابیطالب امیر المؤمنین(علیه افضل صلوات المصلین)رامطرح مىکند، مىفرماید:/الیوم یئس الذین کفروا من دینکم/فرمود:با خلافت وولایت و امامت على بن ابیطالب(علیه السلام)کافران و منافقان و دشمنان دین نا امیدشدند.اگر امامت امام نقش تعیین کننده دارد،که کافران و منافقان و دشمنان ناامیدمىشوند و متقابلا مؤمنان و موحدان خوشحال مىشوند،کسى مىتواند به جاى امامبنشیند و جانشین امام در عصر غیبتباشد که با مرجعیت او دشمن بترسد و ناامیدبشود و موحدان و محرومان الهى سراسر جهان خوشحال بشوند.وقتى على بنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه)در جریان غدیر به مقام امامت تکیه زد،همانطوریکه آیه/الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى/نازل شد،جریان/الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون/نیز نازل شد.اگر کسىبخواهد به مرجعیتبرسد و داعیه آن را داشته باشد که در زمان غیبت جانشین امامباشد و با مرجعیت او دشمن دین نهراسد،معلوم مىشود که او به جاى امام ننشستهاست. کرسى امامت طبعا رعبآور است و دشمنان را ناامید مىکند و دوستان را امیدوارمىکند. اینهم عنصر محورى سوم.
۴-توحید در ترس:عنصر محورى و اصل چهارم که در مرجعیت همیشه شرطبود و مخصوصا در جریان کنونى،آن است که کسى مرجع مىشود که دشمن ازمرجعیت او بهراسد،چه اینکه در عنصر سوم و اصل سوم بیان شد،کسى مایه هراسدشمن است که در ترس موحد باشد. یعنى هم از خدا بترسد و هم از غیر خدا نترسد.
آنکه اصلا نمىترسد،انسان متهور و بىباک ملحدى است که از هیچ کس نمىترسد،نهاز خدا و نه از غیر خدا.آنکه هم از خدا و هم از غیر خدا مىترسد،او در خشیت وخوف و ترس موحد نیست،قهرا شایسته مرجعیت نخواهد بود.
آنکه مىترسد و فقط از خداى سبحان مىترسد،نظیر امام راحل-رضوان اللهتعالى علیه-او در زمان غیبت جاى امام مىنشیند و این وصف انبیاء و اولیاء است.ذاتاقدس الله در سوره مبارکه احزاب،انبیاء و مبلغان الهى و پیامآوران حق را چنین وصفمىکند:/الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله/یعنى انبیاء کهمبلغان راستین الله هستند، فقط از خدا مىترسند،از غیر خدا از احدى نمىترسند،نه ازشرق دیروز و نه از غرب امروز.نه از توطئه داخل،نه از تحریک خارج.آنکه احیانااحتمال هراس مىدهد و ترس را بر خود تحمیل مىکند،او به جاى امام و پیغمبرنمىنشیند،چون اوصاف نائب را از اوصاف منوب عنه باید شناسائى کرد.خداىسبحان مبلغان الهى را به توحید در ترس وصف کرد.فرمود:اینها موحد در ترسهستند.آن مرجعى که ملاحظه کار باشد،هم از غرب بهراسد،هم از توطئه بیگانگانبترسد،او براى مرجعیت صلاحیت ندارد.زیرا او جاى کسى نشسته است که از خدامىترسد،و بس.چنین کسى که هم از خدا و هم از غیر خدا مىترسد،نمىتواند برکرسى نیابت تکیه کند.اینها،یعنى مساله فقاهت از یک سو که از دیر باز معروف بود،مساله تقوى و عدالت که این از دیرباز مشخص بود.این عنصر سوم و چهارم را نیزکاملا باید در نظر داشته باشیم.یعنى مرجعیت کسى را بپذیریم که بیگانگان از مرجعیتاو مىهراسند.مرجعیت کسى را بپذیریم که او جز از خدا از احدى نمىترسد.و فعلا آنکسى را که ما مىشناسیم،حضرت آیه الله العظمى اراکى است.انسان یا خودش بایدمثل امام راحل(ره)شجاع و بطل میدان مبارزه باشد،یا لااقل تایید کننده نظام و امام(ره)باشد.اگر آیه الله العظمى اراکى آن شهامتبىبدیل امام(ره)و آن شجاعت کم نظیر امامراحل(ره)را نداشت،لکن امام شناس بود،مؤید امام(ره) بود و هم اکنون مؤید نظام ورهبرى است.چنین کسى اگر از نظام سخنى به میان بیاید،چون نظام را به رسمیتمىشناسد و عظمت و اسلامى بودن نظام را کاملا تحقیق کرده است،در متن انقلاب ازنزدیک حضور آگاهانه داشته است،نظام را تایید مىکند و روى آگاهى تایید مىکند.درجریان کربلا،بعضى از سالمندانى بودند که سید الشهداء(ع)را با حضورشان تاییدکردهاند.کسانى بودند که عمر شریفشان در حدود ۱ قرن بود و توانستند با حضورشاندر محضر سالار شهیدان(صلوات الله و سلامه علیه)او را یارى کنند.آنان اگر چهنمىتوانستند نظیر جوانها شمشیر بزنند،اما حامى نهضتسالار شهیدان و قیام حسینىبودند،و آیه الله العظمى اراکى حامى انقلاب بود،حامى امام(ره)بود،و هم اکنون حامىرهبر است و حامى این نظام است.هم عنصر اول و دوم،یعنى فقاهت و عدالت را درحد عالى و اعلى دارا است،و هم کسى است که از مرجعیت او آمریکا رنج مىبرد.اومىتواند به جاى کسى بنشیند که در خلافت او آیه نازل شده است که
الیوم یئس الذین کفروا من دینکم
اینکه بیگانگان اصرار دارند به بهانههاى سن و بهانههاى واهى گوناگونمرجعیت این بزرگ مرجع تقلید جهان تشیع را لکهدار کنند،براى آن است که ازمرجعیت او مىهراسند.در حقیقت از نظام و ادامه راه امام(ره)هراسناکند.
به نظر ما مرجعیت جهان تشیع چه در داخل کشور،چه در خارج کشور،امروزدر حضرت آیه الله العظمى اراکى(متع الله المسلمین بطول بقائه الشریف)متعین است.
امیدواریم که دسائس و وساوس بیگانگان در پیروان مکاتب قرآن و عترت(علیهمالصلوه و علیهم السلام)اثر نگذارد،و همه شیعیان داخل و خارج به مرجعیت اینبزرگ مرجع تقلید احترام بگذارند.» (۳)
تالیفات:
از حضرت آیه الله العظمى اراکى تالیفات متعددى به جاى مانده است.که نوعاپیرامون فقه و اصول مىباشد.تالیفات ایشان به ترتیب زیر مىباشد:
۱-تقریرات بحث مرحوم آیه الله شیخ محمد سلطان العلماء اراکى.
۲-تقریرات درس فقه حاج شیخ عبد الکریم حائرى شامل:
الف:کتاب الطهاره
ب-رساله فی الاجتهاد و التقلید،که در ضمن کتاب درر الفوائد مرحوم حائرىچاپ شده است.
ج:رساله فی الولایه،که به ضمیمه جلد اول کتاب«القرآن و العقل»به چاپرسیده است.
د:الارث:
ه:نفقه زوجه،که همراه کتاب ارث با نام«رسالتان فی الارث و نفقه الزوجه»بهچاپ رسیده است.
!۶۶۳ و:المکاسب المحرمه.
ز:کتاب البیع.
ح:کتاب الخیارات،این هر سه به چاپ رسیده است.
۳-تقریرات درس اصول فقه حاج شیخ عبد الکریم حائرى(۳ دوره).
۴-حاشیه بر«درر الاصول»مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائرى،که در پاورقىهمان کتاب چاپ شده است.
۵-تقریر درس فقه آیه الله العظمى سید محمد تقى خوانسارى کتاب الطهاره.
۶-حاشیه العروه الوثقى.
این حاشیه را با مشارکت آیه الله العظمى خوانسارى نوشتهاند و راى هر دو درتمامى مسایل مطابق هم است مگر در دو مورد،یکى بقا بر تقلید از میت و دیگرى نمازجمعه که آیت الله اراکى اولى را جایز و دومى را واجب عینى دانستهاند.این حاشیه ابتدابه نام حضرت آیه الله خوانسارى چاپ شد ولى بعدها که مردم به حضرت آیه اللهاراکى رجوع کردند و بر نوشتن رساله عملیه اصرار ورزیدند،ایشان در جواب آنانفرمودند حاشیه العروه مرحوم خوانسارى را بگیرید عمل کنید;که با هم نوشتهایم.
۷-شرح مفصل العروه الوثقى-باب طهارت.
۸-توضیح المسائل(که مکرر به چاپ رسیده است).
۹-مناسک حج.
۱۰-رساله استفتائات.
۱۱-مقدمه بر تفسیر«القرآن و العقل»تالیف آیه الله سید نور الدین اراکى.
۱۲-کتاب النکاح و الطلاق. (۴)
اقدامات اجتماعى و سیاسى:
۱-مشارکت در تاسیس حوزه علمیه قم:نخستین اقدام مهم آن بزرگوار،همراهى با مؤسس حوزه علمیه در قم در تاسیس حوزه تشیع در قم مىباشد که در آناوضاع خفقان با پشتیبانى آن استاد دلسوخته در به ثمر رسیدن حوزه تلاش بسیار کرد.
۲-اقامه نماز جمعه:
اقدام سیاسى مهم دیگر ایشان اقامه نماز جمعه در آن دوران ظلمانى بود.فتواىایشان در مورد نماز جمعه،مبنى بر وجود عینى آن در عصر غیبتحضرت ولى عصر(عج)ایشان را بر آن مىداشت که این سنت را در هر جمعه به پا کند.ایشان خود درجواب سؤالى پیرامون اقامه نماز جمعه و آثار اجتماعى و سیاسى آن چنین فرمودهاند:
«من نماز جمعه را واجب عینى مىدانم و از خیلى سال قبل هم بنا بر حکم خودم(آن را)اقامه مىکردم;تا وقتى دیدم براى پیرمرد اشکال دارد،عذر خواستم که دیگر پیرشدهام.» (۵)
استاد شیخ ابو الحسن مصلحى در این مورد و نیز تاریخ نماز جمعه در سده اخیردر قم چنین فرمودهاند:
«ایشان(حضرت آیه الله اراکى)مطلبى را از مرحوم حاج شیخ عبد الکریم…
مؤسس حوزه علمیه قم نقل مىفرمودند که مرحوم حاج میرزا محمد ارباب (۶) پدرآقاى اشراقى که مرد فاضل و ملایى بود و به خاتم المحدثین شهرت یافته بود،ایشانفرد سرسختى بود و به راحتى مسئولیت نمىپذیرفت.وقتى حاج شیخ وارد قم شدند،ایشان گفته بودند که من باید او را امتحان کنم.وقتى که امتحان کرده بودند،فرمودهبودند که حاج شیخ تهمتن علم است.چون مرحوم ارباب محدث بودند،قائل بهوجوب نماز جمعه بودند.لذا به حاج شیخ پیشنهاد مىکند که شما اقامه نماز جمعه کنیدو من هم چون در قم و اطراف آن نفوذ دارم،از مردم دعوت مىکنم که در نماز شرکتکنند،حاج شیخ فرموده بودند که من هنوز بحث نماز جمعه را مطرح نکردهام وخوشایند هم نیست که بحثخارج را عوض کنم،هر موقع رسیدیم و از مشروعیت آنفارغ شدیم،اقامه مىکنم.
بعد از رحلت ایشان مرحوم حاج شیخ،آیه الله سید محمد تقى خوانسارى که باپدرم(حضرت آیه الله اراکى)هم مباحثه بودند در مورد نماز جمعه بحث کردند،مرحوم خوانسارى راجع به نماز جمعه قائل به احتیاط وجوبى بودند و حضرت آقاواجب مىدانستند و این یکى از دو مسالهاى بود که این دو بزرگوار با هم اختلاف نظرداشتند.
مرحوم آقاى خوانسارى بعد از نماز استسقاء-که داستان آن معروف استشدیدا مورد توجه بسیارى از مردم بودند.از همین رو جمعیت کثیرى به نماز جمعهایشان مىآمدند.در همان موقع روزهایى که مرحوم آقاى خوانسارى کسالت داشتند،پدرم مىآمدند و به جاى ایشان اقامه نماز جمعه مىکردند و بعضا آقاى خوانسارى همبه ایشان اقتدا مىکردند و خطاب به پدرم مىفرمودند:شما در خطابه و تهییج از منقویتر هستید.بعد که حضرت آیه الله بروجردى به قم آمدند و در کفایت نماز جمعه ازظهر(کافى بودنش به جاى نماز ظهر)شبهه کردند،دیگر آقاى خوانسارى صلاحندانستند که اقامه جمعه کنند.لذا به پدرم فرمودند که شما اقامه کنید.از آن به بعد،باجمعیت کمترى نماز جمعه در مسجد امام حسن عسکرى(ع) توسط ابوى اقامهمىشد.
ایشان همانند یک جلسه درس براى نماز جمعه و خطبههاى آن مطالعهمىکردند و از خطب نهج البلاغه و خطبههاى آن آماده مىنمودند و هر کسى مىگفتآقا نصیحتى به ما بکنید مىفرمودند:روز جمعه بیایید نماز جمعه.
رفته رفته نماز جمعه رونق بیشترى گرفت و با جمعیتبیشترى برگزار گردید وامامت ایشان بر نماز جمعه تا بعد از انقلاب که حضرت امام به قم آمدند،ادامه داشت.حضرت امام در مدتى که در قم بودند روزى به منزل ما آمدند و مرحوم پدرم خطاب بهامام خمینى فرمودند که شما الآن دستتان باز است و مقتدر هستید،چون در زمانحکومت اسلامى قرار دارید شما باید اقامه نماز جمعه کنید،ولى ایشان به پدرمفرمودند:شما نماز جمعه را باید اقامه کنید.لذا مرحوم پدرم نماز را با شکوه تمام اقامهمىکردند و بعد هم بر اثر ازدحام جمعیتبه صحن حرم مطهر حضرت معصومه(ع)انتقال داده شد.
ولى بعد از مدتى چون ایشان شبههاى در مورد امامتشیخ کثیر السن (۷) داشتندکه آیا مجزى هستیا خیر،لذا به خاطر همین شبهه نماز جمعه را به ناچار ترکنمودند.» (۸)
۳-امامت جماعت:
حضرت آیه الله اراکى سالیان متمادى(نزدیک به ۳۵ سال)در محراب نمازجماعت مقتداى مشتاقان وصال قرب الهى و برآورده ساز آرزوى سالکان شرکت دراین عروج روحانى و مجمع عرفانى بود.ابتدا در کنار مقبره حاج شیخ عبد الکریم حائرىبه اقامه جماعت پرداخت و بعد از آن در بقعه شاه عباسى(مسجد امام خمینى)فریضهظهر و عصر و در مدرسه فیضیه تا چند سال قبل نماز مغرب و عشاء را اقامه مىکرد.
نماز جماعت ایشان با حال و هواى خاص خود،مصداق حقیقى عروج مؤمنان بود.
۴-همگانى با انقلاب اسلامى:
حضرت آیه الله اراکى به عالمان مجاهد عشق مىورزید و احترام فوق العادهبراى آنان قائل بود و تجلیلشان از حضرت آیه الله سید نور الدین اراکى و آیه الله سیدمحمد تقى خوانسارى بر همین اساس بود.ایشان بارها به همراهى آیه الله خوانسارىپیشنهاد قیام و مبارزه علیه طاغوت را با آیت الله بروجردى در میان گذاشته بود.و نیز درماجراى فدائیان اسلام به رهبرى شهید نواب صفوى چون مرحوم خوانسارى از آنانحمایت مىکرد،ایشان هم نظر مساعد داشت.
به همین سبب از زمانى که حضرت امام،حرکتخود را در خرداد ۱۳۴۲ آغازکرد ایشان همواره حامى و پشتیبان امام بودند و چنان که نقل کردیم بعد از تبعید امام،درنجف اشرف با ایشان دیدار کرد.بعد از انقلاب اسلامى نیز پیوسته طرفدارى خود را ازحضرت امام و انقلاب اعلام مىکرد.با اینکه ایشان حدود ده سال از حضرت امامبزرگتر بودند،اما لحظهاى در تقویت و تایید نهضت اسلامى درنگ نکردند و در تماممقاطع حساس از جمله انتخابات حضور داشتند و این مطلب از جواب ایشان به سؤالىکه در مورد انقلاب از ایشان کردهاند کاملا هویدا است. وقتى از ایشان پرسیده شد کهروحانیون در قبال این انقلاب که قرآن را زنده کرده است،چه وظیفه دارند،فرمود:
«من از شخص معتمدى شنیدم که از آقا سید احمد خوانسارى شنیده بود کهایشان فرموده بودند:عجب امتحان بزرگى است،خیلى هنر مىخواهد آدم خودش را ازاین امتحان سالم در بیاورد.خیلى هنر مىخواهد،امتحان بزرگى است.
جماعت دنیا که رئیسشان آمریکا و شوروى است و سایرین هم که دستبستهآنان هستند همگى در یک طرف هستند و آقاى خمینى تنها;چه مىشود کرد؟امتحانبزرگى است.آقاى خمینى شخص نیک نفس است جاى شک ندارد و هیچ غرضى دراو جز ترویج دین نیست.و دیدن این تحکمات و زورگویىهایى که این دو نفر-پدر وپسر (۹) -چه کارها کردند، مىخواستند اصل دین اسلام را بکلى از ریشه بکنند،مثلیزید که مىخواستبه کلى ریشه دین را از بین ببرد.اگر نهضتحضرت سید الشهداء(ع)نبود الآن من و شما کافر بودیم.اشهد ان لا اله الا الله بین ما نبود.اثر قیام حضرتابا عبد الله(ع)و آن شهادتهاى ۱۸ نفر از بنى هاشم که نظیر ندارند،خداوند دینش راحفظ فرمود تا به ماها رسید.این شخص(پهلوى)هم مىخواست همین کار را بکند.
این نهضت هم امروز انشاء الله امیدواریم از عنایات و الطاف خداوند متعال انشاء الله بهثمر برسد…» (۱۰)
۵-حمایت از دفاع مقدس:
در مورد جنگ نظر مبارکشان این بود که چون این جنگ دفاع از اسلام ومسلمین است، شرکت در آن و تقویت رزمندگانش واجب است.وقتى از ایشان پرسیدهشد:«لطفا نظر خودتان را نسبتبه جنگ و انقلاب اسلامى بیان فرمایید»چنین اظهارکردند:«نظریه من هم مثل آقاى خمینى است.آقاى خمینى و همه علما نظرشان ایناست که هر گاه اسلام در خطر باشد باید تمام مسلمانان در مقام دفاع برآیند;هر کس کهمىتواند.در این عصر و زمان آقاى خمینى این مطلب را احراز کرده است که همینطوراست.یعنى دول خارجه تماما دستبه دست هم داده و مىخواهند اسلام را سرنگونکنند و به کلى کلمه اسلام را از میان بردارند.
از این جهت آنها دشمنى تمام با حقیقت اسلام دارند،خصوصا پاپها آنها راوادار مىکنند که حقیقت اسلام از میان برداشته شود و این را حضرت آقاى خمینىاحراز کرده است و لهذا در مقام دفاع برآمده به هر شکل و به هر نوع که ممکن باشدباید در مقابل حفظ این سرزمین و جامعه مسلمانان بیرون آمد و العلم عند الله.
جنگ هم همان دفاع است و پاسداران هم همان جنگجویانى هستند که ازحقیقت اسلام حمایت مىکنند و همهشان مؤید و منصورند انشاء الله/ان تنصروا اللهینصرکم و یثبت اقدامکم/و پاسدارها جزو همین آیه هستند.» (۱۱)
۶-تایید و تقویت رهبرى بعد از رحلت امام:
در موقعیتحساس بعد از رحلتحضرت امام خمینى که دشمنان اسلام از هرسو چشم دوخته،طمعها داشتند،ایشان با حرکتحساب شده و سریع خود کمکمهمى در روند انقلاب اسلامى و حفظ نظام اسلامى انجام دادند.وى در ضمن پیامى،رهبرى حضرت آیه الله خامنهاى را تایید و پشتیبانى خود را از ایشان اعلام کرد،متنآن پیام چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقاى خامنهاى رهبرجمهورى اسلامى ایران(دامت افاضاته)
ضمن ابراز تسلیت در مورد فقدان اسفناک و ضایعه جبران ناپذیر رحلت مرحومآیه الله العظمى امام خمینى(طاب ثراه)که حقا مجدد المذهب در قرن حاضر مىباشداعلام مىدارد:
انتخاب شایسته جنابعالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ایران مایه دلگرمى وامیدوارى ملت قهرمان ایران است.شکى نیست که در موقعیتحساس کنونى حفظنظام جمهورى اسلامى که از اهم واجبات شرعى است متوقف به این امر مهم مىباشد.
اینک اینجانب با ابتهال و تضرع به درگاه ربوبى و با استغاثه به ناحیه مقدسه حضرتولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف)دوام تاییدات و توفیقات آن جناب را درانجام این مسئولیتبسیار سنگین خواستارم.بدیهى است در متشابهات امور شرعیه ومسائل مهم مملکتى مشورت با مراجع عظام و علماى اعلام راهگشاى همه خواهد بود.
امیدوارم همچون گذشته دست غیبى آن حضرت مکر و نقشه اجانب را نقش برآب فرموده آن جناب را یار و یاور باشد.و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. (۱۲)
الاحقر محمد على العراقى-۶ ذیقعده۱۴۰۹
۷-پیامها در مقاطع حساس:
چنانکه ذکر شد حضرت آیه الله اراکى در هر موقعیتى که احساس مىکردندانقلاب و نظام جمهورى اسلامى نیاز به حمایت و تقویت دارد،در عمل و با قلم خوداز هیچ کوششى فروگذار نمىکردند.نمونه آن،صدور پیامهاى مختلف در مقاطعحساس انقلاب و شرایط خاص مسلمانان است که ما به عناوین آنها اشاره مىکنیم:
۱-پیام به مناسبت انتخابات ریاست جمهورى و همه پرسى متمم قانوناساسى. (۱۳)
۲-پیام به مناسبت انتخابات مجلس شوراى اسلامى و تایید آن. (۱۴)
۳-پیام به مناسبت ارتحال حضرت آیه الله العظمى خویى. (۱۵)
۴-پیام به مناسبت گرامیداشت اربعین ارتحال امام خمینى. (۱۶)
۵-پیام به مناسبتشهادت شانزده تن از حجاج کویتى به دست آل سعود. (۱۷)
۶-پیام به مردم براى حضور در انتخابات مجلس خبرگان. (۱۸)
۷-پیام در پى هتک حرمت عتبات مقدسه و اهانتبه آیه الله خوئى درعراق. (۱۹)
۸-پیام به مناسبت ارتحال حضرت آیه الله العظمى گلپایگانى. (۲۰)
و سایر پیامهایى که ذکر همه آنها موجب طول کلام خواهد شد.
۸-مرجعیت:
بعد از رحلتحضرت امام خمینى مقلدین ایشان به حضرت آیه الله اراکىمراجعه نمودند و پیرامون باقى ماندن بر تقلید امام کسب تکلیف نمودند.
چون فتواى معظم له جواز بقاء بر تقلید میتبود لذا مقلدین حضرت امام توانستند بارجوع به ایشان در تقلید حضرت امام باقى بمانند و این فتوا از عنایات الهى بود،لذا درمورد سؤال از بقاء بر تقلید حضرت امام(ره)همان فتواى قبلىشان را به عینه تکرارنمودند.
وفات:
حضرت آیه الله اراکى پس از یک قرن و اندى عمر توام با وارستگى و قداست،در اول آبان ماه۱۳۷۳ با بروز یک عارضه عروقى در بیمارستان شهید رجایى تهرانبسترى و پس از یک و ماه و اندى بسترى شدن،بالاخره در ساعت۲۳ شب سهشنبههشتم آذر۱۳۷۳ مطابق ۲۵ جمادى الثانى ۱۴۱۵،مرغ روحش از قفس تن به عوالم بالاپرواز نمود و نداى/ارجعى الى ربک/را لبیک گفت و انبوه مقلدان و پیروان خود رادر غم و اندوه فرو برد.با اعلام خبر ارتحال آن مرجع عالیقدر تمام بلاد ایران اسلامىعزادار شده و یکسره به سوگوارى پرداختند. (۲۱)
پىنوشتها:
۱- آئینه دانشوران،ص ۵۰٫
۲- الزمر،آیه۹٫
۳- روزنامه جمهورى اسلامى،۲۵ دیماه ۱۳۷۲،دوم شعبان ۱۴۱۴٫
۴- آیه الله اراکى(یک قرن وارستگى)،على صدرائى خوئى و ابوالفضل حافظیان،ص۷۶- ۷۴٫
۵- پیام انقلاب،ش۱۲۶،ص ۱۵،مصاحبه با حضرت آیه الله اراکى.
۶- حاج میرزا محمد فرزند محمد تقى بیک مشهور به ارباب از اجله عالمان،محدثان، حکیمان و متکلمانسرشناس بود.در شهر قم قبل از مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائرى ریاستى بزرگ و مرجعیتى تمامداشت،در سال ۱۳۴۱ ه.ق در قم مرحوم و در قبرستان شیخان مدفون گردید.از تالیفات او«اربعینالحسینیه»به طبع رسیده است.تاریخ قم،ناصر الشریعه،ص ۲۸۰٫
۷- کسى که پیر شده و سنش زیاد گشته است.
۸- روزنامه رسالت،پنجشنبه،ش ۲۵۷۸،۱۰ آذر۱۳۷۳،ص ۴٫
۹- منظورشان رضا خان پهلوى و پسرش محمد رضا است.
۱۰- مجله حوزه،ش ۱۲،ص ۴۵- ۴۴٫
۱۱- پیام انقلاب،ش۱۲۶،ص ۱۵،مصاحبه با حضرت آیه الله العظمى اراکى.
۱۲- روزنامه جمهورى اسلامى،ش۲۹-۶۶،خرداد ۱۳۶۸،ص ۱۱٫
۱۳- روزنامه جمهورى اسلامى،۹ آذر ۱۳۶۸،ص ۲٫
۱۴- روزنامه جمهورى اسلامى،۹ آذر ۱۳۶۸،ص ۲٫
۱۵- روزنامه جمهورى اسلامى،ش۱۹۵۸۳،۱۷ فروردین ۱۳۶۸،ص ۲٫
۱۶- روزنامه جمهورى اسلامى،ش ۲۹۲۸،۱۸ تیر ۱۳۶۸،ص ۴٫
۱۷- روزنامه جمهورى اسلامى،ش۲۹۹۳،۶ مهر ۱۳۶۸،ص ۴٫
۱۸- روزنامه کیهان،ش۱۴۰۱۶،۱۵ مهر۱۳۶۹،ص ۲٫
۱۹- روزنامه کیهان،ش ۱۴۳۳۱،۲۰ آبان ۱۳۷۰،ص ۲٫
۲۰- روزنامه جمهورى اسلامى،۲۰ آذر ۱۳۶۸٫
۲۱- آیه الله اراکى(یک قرن وارستگى)،على صدرائى خوئى و ابو الفضل حافظیان،ص ۱۴۴-۱۴۳٫
فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی