در سال ۱۲۱۰ (۱۲۲۲ش.) در خاندان سید حسن قزوینى نجفى، فرزندى دیده به جهان گشود. پدرش که از دانشمندان برجسته حوزه نجف بود و دلى سرشار از مهر حضرت ولى عصر(علیه السلام) داشت، نامش را مهدى گذاشت و تاریخ نشان داد که این نام شایسته او بود. او لحظه لحظه عمرش را به یاد حضرت سپرى کرد و همین عشق بارها به او لیاقت ملاقات با محبوب خویش را بخشید.(۱)
خاندان سید مهدى، از سادات بلند مرتبه خطّه دانش پرور قزوین بودند و نسبت آنان به محمد بن زید بن علىّ بن الحسین(علیه السلام)مى رسد. لذا به حسینى و چون خاستگاه اصلى آنان قزوین بود، به «قزوینى» مشهور شدند. از این جهت هم که در نجف زاده شد و سالیانى از عمرش را در آن جا به کسب دانش گذراند، به «نجفى» معروف شد و چون براى نشر فرهنگ و آموزه هاى شیعى به حلّه رفت و تأثیر شگفتى از خود به جاى نهاد، به عنوان «حلّى» اشتهار یافت. لقبش هم «معزّ الدین» بود.(۲)
اولین مهاجر
اوّلین کسى که از خاندان قزوینى از قزوین راهى عراق و عتبات عالیات شد، سید احمد حسینى قزوینى، جدّ سید مهدى بود. جدّ اعلاى آنان سید ابوالقاسم حسینى قزوینى نام دارد که در دوره حکومت سلسله صفویه به عنوان امیر الحاجّ، حاجیان را به مکه مى برد.(۳)
سید مهدى، از همان آغاز زندگى در مسیر فراگیرى دانش هاى دینى گام نهاد و در سایه توکل خدا و برخوردارى از استعداد سرشار و همّت والا، با این که به دهه سوم عمر خویش نرسیده بود، به درجه اجتهاد دست یافت.(۴)
سرچشمه هاى فیض
سید مهدى مقدّمات علوم دینى و فقه، اصول، حکمت، تفسیر، اخلاق را در حوزه نجف، نزد استادان زیادى فرا گرفت. استادان وى عبارتند از:
۱٫ سید محمد باقر قزوینى: سید مهدى بیشترین بهره علمى و معنوى را از این عالم بلند مرتبه ـ که عمویش هم بود ـ برد. سید محمد باقر از استوانه هاى علمى نجف در اواسط سده سیزده ق بود. درباره اش نوشته اند: «کرامت هاى برجسته اى داشت.»(۵)
این بزرگوار علم را با عمل و فقه و اصول را با اخلاص و عرفان و معنویت در هم آمیخت و به قله هاى رفیع دانش و تهذیب نفس نائل آمد و صاحب کرامت ها شد. و مورد توجه ویژه حضرت ولى عصر (عج) قرار گرفت. یکى از رخدادهاى غم انگیز عراق در سال ۱۲۴۴ق بیمارى طاعون و وبا بود که جان صدها نفر از مردم نجف را گرفت. سید محمد باقر در این حادثه تلخ از خویش فداکارى شگفتى نشان داد و کمک هاى فراوانى به مردم نمود. او در کنار مردم ماند و از نجف بیرون نرفت و دستورات لازمه را براى تجهیز مردگان صادر کرد. خودش هم متکفّل نماز خواندن بر جنازه مردگان شد و مراقب بود کسى بدون غسل و کفن و نماز میت دفن نشود.
سید مهدى از عمویش نقل کرده است که در سال پیش از آمدن بیمارى طاعون از آن خبر داد و گفت: حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام)را در خواب دیدم که فرمود:«بِک یختمُ یا ولدى، این بیمارى به تو تمام خواهد شد.»یعنى تو آخرین نفرى هستى که به خاطر بیمارى طاعون از دنیا خواهى رفت.
این رفتار اجتماعى سید محمد باقر، سیماى حقیقى عالمان شیعى را جلوه گر مى سازد که در موقعیت هاى دشوار، در کنار مردم مى ماندند و سنگرهاى کمک رسانى به نیازمندان را رها نمى کنند.(۶)
مرحوم میرزا حسین نورى، صاحب مستدرک الوسائل از استادش سید مهدى قزوینى نقل مى کند:«زمانى سید محمد باقر به اتفاق گروهى از انسان هاى صالح و پرهیزکار و جمعى از طلاب با کشتى و از کربلا به نجف بر مى گشتند. باد سختى وزید و کشتى دچار تلاطم شد. یکى از مسافران بسیار ترسید و مضطرب شد، به گونه اى که گاهى فریاد مى کشید و گاهى به آقا امیرالمؤمنین(علیه السلام)متوسل مى شد، ولى سید که آرام در جاى خود نشسته بود، به او گفت: از چه مى ترسى؟ باد و رعد و برق همه در برابر اراده خداوند تسلیم هستند. آن گاه یک طرف عباى خویش را جمع کرد و با اشاره به باد، فرمود: آرام باش! در همان لحظه باد برطرف شد و کشتى آرام گرفت به گونه اى که گویا در گِل فرو رفته است!»
وى مى افزاید:«سید مهدى قزوینى تمام فضل و کمال و کرامت هایى را که داشت، از عموى بزرگوارش به میراث برده بود. او در دامن آن بزرگوار پرورش یافت و بر اسرار معنوى سید محمد باقر وقوف یافت، سید سرانجام همان گونه که خبر داده بود، به سبب بیمارى طاعون در شب عرفه، بعد از نماز مغرب، در سال ۱۲۴۶ق درگذشت.(۷)
۲٫ شیخ مرتضى انصارى،
۳٫ سید حسین کوه کمرى،
۴٫ شیخ موسى بن شیخ جعفر کاشف الغطاء،
۵٫ شیخ على کاشف الغطاء،
۶٫ شیخ حسن کاشف الغطاء،
۷٫ سید على قزوینى،
۸٫ سید محمد حسن شیرازى.(۸)
شاگردان:
جمع بزرگى از طلاب با استعداد در محضر سید حضور یافتند و از دانش عمیق او بهره ها بردند. گروهى هم از آن بزرگوار اجازه روایت گرفتند. اسامى برخى از آنان چنین است:
۱٫ میرزا محمد قزوینى،
۲٫ میرزا جعفر طباطبایى،
۳٫ میرزا صالح قزوینى،
۴٫ میرزا محمد بن عبدالوهاب همدانى،
۵٫ حاج میرزا محسن مجتهد تبریزى،
۶٫ سید حسن صدر،
۷٫ شیخ حسن ابن عیسى فرطوسى،
۸٫ شیخ عمران بن حاج محمد،
۹٫ شیخ محمد على خوانسارى،
۱۰٫ شیخ جعفر ابن شیخ حسن،
۱۱٫ شیخ عباس ابن شیخ حق،
۱۲٫ ملاّ محمد کاظم خراسانى،
۱۳٫ شیخ فتح الله اصفهانى (شریعت اصفهانى)،
۱۴٫شیخ محمد حرز الدین جزایرى نجفى.(۹)
از نگاه فرزانگان
بیشتر دانشوران و پژوهشگرانى که در سده اخیر، در معرّفى شخصیت و حالات عالمان بزرگ شیعى قلم فرسایى کرده اند، از سید مهدى قزوینى یاد نموده اند. سخنان برخى از آنان را مرور مى کنیم.
بهترین شرح حال سید مهدى را محدّث و علاّمه پرآوازه حاج میرزا حسین نورى طبرسى نوشته، نورى ضمن این که افتخار شاگردى سید را داشته، از نزدیک با او ارتباط صمیمانه داشته و در سفر و حضر همراهش بوده است. او سید را کاملا مى شناخت و از نوشته هاى نورى در کتاب هاى گوناگونش به دست مى آید که بسیار شیفته و شیداى سید بوده است. او به گونه شگفت انگیزى سید را مى ستاید و به عنوان یک عالم نمونه و اسوه و نمادى از پرواپیشگى و عرفان، مبلغ پیام هاى دین به معرفت طلبان معرفى مى کند. بهترین شرح حال سید را وى نوشته است. او مى گوید:«سیّد الفقهاء الکاملین، و سندُ العلماء الراسخین، و اکملُ المتبحّرین، بقیه السلف، فخر الشیعه، تاج الشریعه، المؤیّد بالالطاف الجلیّه و الخفیّه، الذى هو من العصابه الذین فازوا بلقاء الحجّه(علیه السلام)السید مهدى قزوینى(۱۰)
سرور بزرگِ فقیهان، مورد اعتماد عالمان ژرف اندیش، کامل ترین عالم در علوم دینى، باقى مانده سلف صالح، مایه فخر و مباهات شیعه، گوهر گران بهاى شریعت اسلام، کسى که مورد تأیید و عنایت، به لطف ها و عنایت هاى آشکار و نهان شده بود و از گروه عالمان و بزرگانى است که محضر مقدس امام زمان(علیه السلام) را درک کردند و آن حجّت خدا را از نزدیک دیدند.»
محمد حسن اعتماد السلطنه مى نویسد:«حاج سید مهدى قزوینى مجتهد، مایه مباهات و افتخار شیعه و استوار کننده بنیاد شریعت، مقام فقاهتى عالى و بلندى داشت. به عزّت و بزرگى جایگاه شهره بود. او عالمى بسیار فروتن، خوش رفتار، زاهد و بى رغبت به دنیا و ریاست آن بود، دنیا و زرق و برقش در نظرش حقیر مى نمود، بارها به شرف ملاقات جمال مبارک حضرت بقیه الله فى الارضین و حجه الله على الخلق اجمعین، نائل شد و افزون از صد هزار اعراب عراق را شیعه گردانید.»(۱۱)
سید محمد مهدى اصفهانى کاظمینى: از معاصران سید است که مقارن با حیات سید در کاظمین به درس و تحقیق و تألیف اشتغال داشته استوى چهره سید را چنین معرفى مى کند:«عالم ربّانى، فاضل الهى، علامه ثانى، کامل ترین دانشمند پروا پیشه، فخر شیعه، عماد شریعت، تقى نقى، انسان مهذب و با صفا و اخلاص، سید محمد حسین قزوینى، آن بزرگوار بى تردید، یکى از آیات و نشانه هاى خدا بود، حجّتى از حجت هاى پروردگار، خصلت ها و برجستگى هاى بسیارى داشت. او در کسب و به دست آوردن تقوا، ورع و پاکیزگى روحى و معنوى، دست یابى به منزلت بلند زهد و عبادت و تهذیب اخلاق، گوى سبقت را از همگان ربوده بود. استاد بزرگوار آیت الله سید ابوتراب خوانسارى این فقیه مُهذّب را بسیار ستایش مى کرد و او را از منظر فضل و کمال و دانش، بر بسیارى از بزرگان فقهاء روزگار خویش برترى مى داد.»(۱۲)
آیت الله شیخ محمود عراقى میثمى که سید را از نزدیک دیده و با وى پیوند عمیقى داشت، مى نویسد:«از جمله انسان هاى شایسته و فرزانه اى که امام عصر(علیه السلام) را دیدند، ولى نشناختند، سید بزرگوار و بلند مرتبه، آقا سید مهدى قزوینى است که اصالتاً از بزرگان سلسله سادات قزوینى است. قزوینى در یکى از مقاطع عمر خود، از نجف به شهر حلّه رفت، در این چندین سالى که در آن جا بود، مسؤولیّت هاى مرجعیت و اداره امور مذهبى آن دیار به او سپرده شد، در دانش هاى گوناگون تخصّص و تسلّط شگفت انگیزى داشت. و اینک که سال ۱۳۰۰ق است، به نجف بازگشته و در این شهر زندگى مى کند. با این که در سنّ و سال کهنسالى است، شاید بین ۹۰ الى ۱۰۰ سال باشد، ولى به لطف و عنایت بارى تعالى تمام حواس ادراکى او سالم و از آن ها بهره مند است.»(۱۳)
در پایان چند نکته از کتاب علما معاصرین را یادآور مى شویم.
۱٫ روزى استادم حاج میرزا محسن مجتهدى تبریزى ـ که از سید مهدى قزوینى اجازه روایت داشت ـ در مجلسى فرمود:«… علامه دربندى در بالاى منبر فرمود: من امروز ـ اواخر سده سیزده ق ـ سه نفر را مجتهد مسلّم مى دانم، یکى از آنان سید مهدى نجفى قزوینى حلّى است. سپس میرزا محسن فرمود: من سخن علامه دربندى را براى پدرم میرزا محمد مجتهدى بازگو کردم، گفت: بلى چنین است، آقا سید مهدى از مجتهدین مُسلّم شیعه است. سپس میرزا محسن مجتهدى افزود: من چند سال که از این داستان گذشت، به نجف رفتم و سید مهدى را از نزدیک دیدم و یکى از ملازمان و همراهان آن بزرگوار شدم، او را بالاتر از آن چه شنیده بودم، مشاهده کردم.
از شخص موثّق و مورد اعتمادى شنیدم که گفت: مرحوم قزوینى در دوره جوانى نذر کرده بود که اگر من به درجه و جایگاه بلند اجتهاد برسم، چند سال را به میان قبایل و تیره هاى عرب بروم و آنان را به سمت و سوى مذهب تشیّع هدایت و دعوت نمایم، چون در سن ۲۰ سالگى به اجتهاد رسیدم، براى انجام دادن نذر، به شهر حله و اطراف آن جا رفتم و اعراب آن دیار را به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) دعوت کردم.»(۱۴)
ویژگى ها
سید مهدى قزوینى از عالمانى است که قله هاى بزرگ کمال و دانش را به یارى همت والا و مجاهدت با نفس فتح کرد. در این جا به گوشه اى از اوصاف الهام بخش او اشاره مى کنیم.
پرستش و بندگى خدا
بزرگانى که او را از نزدیک دیده و سالیانى با او همراه بوده اند، گفته اند: او مراقب نمازهاى اوّل وقت، نمازهاى نافله و استحبابى و تلاوت قرآن بوده، بر سختى هاى عبادت صبر مى کرد و بر انجام سنت هاى دینى، حتى در کهنسالى مواظبت داشت. آیتى از آیات خدا و حجتى از حجت هاى الهى بود. او حتى در آخرین سال حیات طیبه اش به سفر حج مشرف شد. میرزا حسین نورى مى گوید:«من در این سفر حج، در خدمت او بودم هم در رفتن و هم بازگشت، با او در مسجد جحفه و مسجد غدیر، نماز خواندم.
او در ماه مبارک رمضان برنامه جالب و شگفتى داشت. در شب هاى ماه رمضان، نماز مغرب را قبل از افطار در مسجد و با جماعت مى خواند. آن گاه نافله مغرب و سپس بخشى از هزار رکعت نماز مستحبى ـ که در ماه رمضان وارد شده است ـ را مى خواند. آن گاه به منزل مى رفت و افطار مى کرد و مجدداً به مسجد باز مى گشت، نماز عشا را با جماعت مى خواند، سپس یکى از قاریان قرآن، چند آیه اى از قرآن را به گونه اى حزن انگیز تلاوت مى نمود. آن گاه شخص دیگرى یکى از خطبه هاى حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را براى مردم مى خواند. سپس به ذکر مصائب سیدالشهداء(علیه السلام)پرداخته مى شد و در آخر، برخى از دعاهاى وارده در شب هاى ماه رمضان خوانده مى شد. این مراسم تا نزدیک سحر به درازا مى کشید.»(۱۵)
رسالت هجرت
سید بعد از این که چند بهار از جوانى و میان سالى خویش را در حوزه نجف به آموختن دین پرداخت، احساس مسؤولیت کرد و راهى شهر حلّه و ذوالکفل در جنوب عراق شد. بیان صریح و دانش گسترده اش، همراه با رفتارهاى آمیخته به زهد و وارستگى و تقوا و مردم دارى، تأثیر خویش را بر مردم آن دیار آشکار ساخت. به گونه اى که جمعیت زیادى از اهل سنت، گروه گروه به سوى این عالم فرزانه گرایش یافتند، و افزون بر صد هزار نفر از اعراب و عشایر جنوب عراق ـ که با تشیّع بیگانه بودند ـ شیعه شدند.(۱۶)
شاگرد نامدارش میرزا حسین نورى مى نویسد:«سید به خودم گفت: من در اوائل که به حلّه رفته بودم، مشاهده نمودم حتى شیعیان آن دیار از نشانه هاى شیعه بودن، جز بردن مردگان خود به نجف، چیزى از تشیع و شیعه بودن نمى دانستند و با سایر احکام و آموزه هاى مکتب شیعه بیگانه و جاهل بودند. با تلاش و کوشش او تحوّل بسیار خوبى در آنان به وجود آمد که بیشترشان در شمار شیعیان واقعى قرار گرفتند.»(۱۷)
خلق و خوى فردى
برخى نوشته اند: در محیط داخلى منزل از همسر و فرزندان و خدمتکاران نیازهاى شخصى خویش را درخواست نمى کرد، مانند: غذا براى نهار و شام یا قهوه و چاى که در آن روزگار مرسوم بود. با این که مقام مرجعیّت و موقعیّت والاى اجتماعى و تمکّن مالى فراوانى داشت، بسیار فروتن و پر حوصله بود. اگر آنان احیاناً مواظب نبودند یا فراموش مى کردند و چیزى را در زمان خود به او نمى رساندند، بسا مى شد که شب و روز بر او مى گذشت، بدون این که چیزى تناول کند.(۱۸)
احاطه به تمام فقه
واعظ خیابانى مى نویسد:«دانشمند برجسته و زاهد بلند مرتبه شیخ على سلماسى، روزى به من فرمود: بعد از دوران تحصیل خواستم از عراق به ایران برگردم به محضر آیت الله سید مهدى قزوینى مشرّف شدم. از آن بزرگوار در خواست نمودم کتابى را برایم معرفى کند که در بردارنده احکام مورد نیاز باشد، تا در موقع ضرورت به آن کتاب مراجعه نمایم. در این هنگام سید رو کرد به شخصى که نزد او بود و فرمود: این شخص اگر سه روز قبل این درخواست را برایم مطرح مى کرد، من حاصل دوره فقه را براى او مى نوشتم که در مسائل او را کفایت کند و بسنده باشد.»(۱۹)
حافظه فوق العاده
سید محسن امین مى نویسد:«سید مهدى قزوینى حافظه نیرومندى داشت. آن چه را مى شنید یا در جایى مطالعه مى کرد، نظم یا نثر، فراموش نمى کرد. هرگز از تألیف و تصنیف خسته نمى شد. آیت الله سید حسن صدر فرمود: روزى کتاب قرب الاسناد را که به تازگى از چاپ خارج شده بود، در دست سید دیدم، عرض کردم: این چه کتابى است؟ فرمود: کتاب قرب الاسناد حمیرى است. گفتم: چرا او را با خود به کربلاآورده اى؟ فرمود: از برنامه ها و روش هاى من این است وقتى به کتاب جدیدى دست پیدا مى کنم تا همه کتاب را مطالعه نکنم، آن را کنار نمى نهم.(۲۰)
فرزندان سید
سیّد چهار فرزند پسر داشت که همه اهل علم و از دانشوران عصر خویش بودند. این چهار پسر، از همسر گرامى سید مهدى قزوینى، دختر گرامى آیت الله شیخ على کاشف الغطا فرزند آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطا بود. آیت الله شیخ على از برجسته ترین و فاضل ترین فقیهان اواسط سده سیزده هجرى و استاد سید و چهار پدر همسر او بود.
۱٫ میرزا جعفر قزوینى حلّى: کنیه اش ابوالهادى و معروف به قزوینى بود. او از فرهیختگان خاندان آل قزوینى در عراق و حلّهبود. در سال ۱۲۵۳ق در حلّه دیده به جهان گشود و از بزرگان و عالمان فرزانه روزگار بود.
دوره نوجوانى و جوانى را در محضر پدر بزرگوارش گذراند و مقدمات علوم اسلامى را نزد پدر و استادش فرا گرفت. آن گاه به سفارش پدر راهى حوزه نجف گردید و چند بهار از عمر خود را نزد اساتید فن به تحصیل اصول و فقه و معارف اهل بیت پرداخت، بیشتر نزدِ دایى هاى خویش شیخ مهدى و شیخ جعفر، فرزندان شیخ على کاشف الغطاء کسب فیض کرد. در برهه اى از زمان تحصیل را نیز در دانش اصول نزد استاد بزرگ شیخ مرتضى انصارى و علامه ایروانىسپرى کرد. بعد از ارتقا به فضل و کمال به درخواست عالمان و مردم حلّه از نجف، به زادگان خود حلّه بازگشت. مردم از او استقبال شایانى به عمل آوردند و مقبولیّت عامه پیدا کرد، به حلّه که برگشت نزد پدر علامه اش به ادامه کسب دانش پرداخت و از او اجازه اجتهاد گرفت و برخى از امور که در شأن و وظیفه فقیه جامع الشرایط است، بدو سپرده شد. او نزد پدرش وجاهت و جایگاه بلندى داشت. علامه سید حسن صدر به من ـ حاج آقا بزرگ تهرانى ـ فرمود:«از علامه قزوینى از شأن و منزلت دو فرزندش از منظر مقام و موقعیت علمى پرسش کردم، فرمود: میرزا جعفر اعلم است و میرزا صالح افقه.»(۲۱)
میرزا جعفر همان گونه که نزد عامه مردم احترام زیادى داشت، نزد حاکمان عثمانى هم از جایگاه بلندى برخوردار بود و حاکمان حرمتش را پاس مى داشتند و اگر درخواستى مى کرد مى پذیرفتند. میرزا جعفر عالمى بسیار شجاع و غیور بود، زمانى که در نجف به تحصیل اشتغال داشت، به او خبر رسید که یکى از سربازان حکومت وقت به یک طلبه جسارت کرده و سیلى به او نواخته است. سید به دار الحکومه ـ محل استاندارى ـ رفت و آن سرباز بى ادب و طلبه کتک خورده را فرا خواند و دستور داد آن طلبه سرباز را قصاص کند.
سرانجام این دانشمند شجاع و فرزانه در اول محرم ۱۲۹۸ در زمان حیات پدر درگذشت. مردم بدن مقدس او را بر روى دوش خویش به نجف آوردند و جمعیت بسیار زیادى از مردم و عارفان نجف در تشییع پیکر او شرکت کردند. هنگام نماز پدر جلو رفت تا بر پیکر فرزندش نماز بخواند، امّا غم جانکاه داغ چنین فرزندى، توان نماز خواندن را از او گرفت. در میان مردم غوغایى به راه افتاد و سرانجام علامه شیخ جعفر شوشترى بر پیکر میرزا جعفر نماز خواند و علامه قزوینى به وى اقتدا کرد. سپس فرزند را در آرامگاه آل قزوینى در نزدیک صحن مبارک حضرت على(علیه السلام) به خاک سپردند.(۲۲)
۲٫ سید محمد قزوینى: کنیه اش ابو المعزّ و معروف به قزوینى حلى، از عالمان بزرگ بود. در آغاز بلوغ شرعى، به اتفاق دو برادرش سید حسین و میرزا جعفر، از حلّه به نجف هجرت کرد. او در حوزه نجف، بنیاد دانش عقلى و نقلى را محکم و استوار ساخت و زمان درازى به تحصیل اشتغال ورزید، ولى برعکس پدر بزرگوارش، تألیف و اثر علمى اندکى داشت. سرانجام در سال ۱۳۱۳ق به اصرار مؤمنان به حلّه رفت و افزون بر تبلیغ معارف اسلامى، پاسخ گویى به سؤال هاى مردم و حلّ و فصل مرافعات، در کارهاى خیریّه نیز سهیم شد. اصلاح نهر حلّه و تعمیر قبور عالمان حلّه از جمله آثار او است. وى در سال ۱۳۳۵ق از دنیا رفت. پیکرش را به نجف بردند و بعد از نماز، در مقبره آل قزوینى دفن کردند.(۲۳)
۳٫ سید حسین قزوینى،
۴٫ میرزا صالح قزوینى: این دو بزرگوار از چهره هاى معروف حوزه نجف و حلّه بودند.(۲۴)
میراث مکتوب
سید مهدى قزوینى در کنار اشتغالات متعدد، به تألیف کتاب هم اهمیت مى داد. به مهم ترین آثار وى اشاره مى کنیم.
علم اصول
۱٫ الفوائد الى آخر النواهى،
۲٫ المهذّب فى تمام الاصول،
۳٫ شرح القوانین،
۴٫ السبائک المذقیه (به شکل منظوم)،
۵٫ آیات الاصول: در هر مطلب اصولى به یک آیه از قرآن استدلال کرده است،
۶٫ الفوائد الغرویّه فى المسائل الاصولیّه،
۷٫ شرح این بیت از منظومه علامه بحرالعلوم است:و من خیر الخلق بابن طاب *** یُفتحُ منه اکثر الابواب
سید مهدى قزوینى از این شعر چهل قاعده و اصل از علم اصول و چهل قاعده و ضابطه در علم فقه استنباط کرده است.
۸٫ اساس الایجاد لتحصیل ملکه الاجتهاد: آقا بزرگ تهرانى در منزلت، هدف و معانى آن مى گوید: علم استعداد از شاخه هاى علم اصول است و این دانشى است که علامه قزوینى آن را تأسیس کرد. این اثر شامل یک مقدمه و چند تأسیس و یک خاتمه است. آن بزرگوار این کتاب را در شهر کاظمین، به درخواست شاگردش میرزا محمد بن عبدالوهاب همدانى کاظمى، در سال ۱۲۷۵ق تألیف کرد و این دانش را به نام «علم الاستعداد بلوغ المراد الى تحصیل ملکه الاجتهاد» نام نهاد. در آغاز کتاب تعریفى به دست داده، و موضوع آن را بیان فرمود و سپس به هدف و غایت آن پرداخته است.
او در بیان تعریف این علم مى گوید: علم به یک سلسله قواعد کلّى است که مراتب استعداد تا پدید آمدن ملکه اجتهاد در آن مورد بحث قرار مى گیرد. موضوع آن «استعداد» است و قابلیّت نفس براى تحصیل کمال و هدف، وصول به درجه اجتهاد است. تأسیس هاى سه گانه پیرامون شناخت، حقیقت و هویّت استعداد و مستعد و مستعدٌ له است و پژوهش در این که آیا فرایند اجتهاد استعداد در انسان، یک قوّه و توان قدسى و الهى و بخشش پروردگار است؟ یا یک ملکه و حالتى است که باید انسان آن را کسب کند و فرا گیرد. نویسنده الذریعه مى نویسد:
«من یک نسخه از این کتاب را نزد شیخ علامه عبدالحسین حلّى در نجف دیدم و نسخه دیگرى از آن را نزد علامه میرزا هادى خراسانى(۲۵) حائرى در شهر کربلا ملاحظه کردم.»(۲۶)
دانش فقه
۱٫ بصائر المجتهدین فى شرح تبصره علامه حلّى در ۱۵ جلد،
۲٫ مواهب الافهام فى شرح شرایع الاسلام،
۳٫ نفائس الاحکام،
۴٫ القواعد الکلّیه الفقهیّه،
۵٫ فلک النجاه فى احکام الهداه،
۶٫ وسیله المقلدین،
۷٫ اللمعات البغدادیّه فى احکام الرضاعیّه،
۸٫ شرح اللمعتین.
اخلاق
۱٫ معارج النفس الى محلّ القدس،
۲٫ معارج الصعود فى علم الطریق والسلوک.
حکمت و منطق و کلام
۱٫ مضامیر الامتحان فى علم الکلام والمیزان،
۲٫ آیات المتوصمین فى اصول الدین،
۳٫ قلائد الجزاید فى اصول الاعتقاد،
۴٫ رساله فى ابطال الکلام النفسى،
۵٫ مسائل الارواح فى علم الحکمه.
تفسیر قرآن
۱٫ تفسیر سوره فاتحه الکتاب،
۲٫ تفسیر سوره قدر،
۳٫ تفسیر سوره اخلاص.
شرح اخبار
۱٫ شرح حدیث «حبّ على حسنه لا تضرّ معها سیئه، و بغضه سیّئه لا تنفع معها حسنه».
۲٫ مشارق الانوار فى حلّ مشکلات الاخبار،
۳٫ التحقیق فى تعیین الفرقه الناجیه: گفته شده است یکى از بهترین آثار او و داراى مطالب ارزشمندى است.
پرواز بعد از میقات
سید مهدى قزوینى در حالى که پایان حیات طیبه خویش را سپرى مى کرد، در کهنسالى، در سال ۱۲۹۹ق به اتفاق جمعى از اصحاب خویش، عالمان نجف از جمله میرزا حسین نورى طبرسى، و شیخ نوح جعفرى قرشى و سید حبیب کمونه نجفى از راه زمینى، راهى بیت الله شدند و همراه با زائران به زیارت خانه خدا و حضور در مشاهد مقدسه توفیق یافتند.بعد از پایان مراسم حج و زیارت حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، و حضرت فاطمه(علیها السلام) و امامان بقیع به سوى عراق حرکت کردند.
نویسنده کتاب معارف الرجال از دوست خویش سید حبیب کمونه که در این سفر همراه سیّد قزوینى بود، چنین نقل مى کند:«کاروان به سمت عراق مى آمد. در مرز بین حجاز و عراق شیخ نوح، چشم از جهان فرو بست، ما پیکر او را با خود مى آوردیم تا این که به سرزمین عراق رسیدیم. در عصر سه شنبه ۱۳ ربیع الاول سال ۱۳۰۰ق در حدود پنج فرسنگ به شهر سماوه مانده بود که سید مهدى قزوینى هم از دنیا رفت و جان عرشى او از میان فرشیان پرواز نمود و روح او به ملکوت اعلى پیوست، ولى چند لحظه قبل از جان دادن رو به همراهان کرد و به عنوان آخرین پیام گفت: از هر کس که در زندگى ستمى به من روا داشته و در حق من جفا کرده، گذشتم و از خداوند براى آنان طلب عفو و گذشت دارم، ولى از یک گروه نخواهم گذشت، کسانى که ناجوانمردانه به من تهمت صوفى گرى زدند و مرا اذیت و آزار دادند. این کلام را فرمود و چشم از جهان فرو بست.»(۲۷)
«چون پیکر این عالم فرزانه به شهر سماوه ـ از شهرهاى جنوب عراق ـ رسید، مردم به شکل خودجوش به استقبال شتافتند. بدن سید از هر قبیله و عشیره اى که مى گذشت، با حزن و اندوه به استقبال مى آمدند، تا این که رسیدیم به جایى که الان ـ سال ۱۳۰۰ق ـ به جعاره معروف است. در حالى که هنوز سه تا چهار فرسنگ با نجف فاصله داشتیم، خبر رحلت سید به نجف رسید. جمعیت فراوانى از آن دیار ـ در حالى که طلاب و فضلاى نجف در میان آنان بودند ـ سواره و پیاده به استقبال بدن مقدس سید شتافتند. وقتى پیکرش به نجف رسید، شهر یک پارچه عزا شد و پرچم هاى سوگوارى بر در و دیوار برافراشته گردید. آن گاه پیکر مطهر سید مهدى قزوینى را بعد از مراسم غسل و کفن، به صحن مقدس حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)بردند و بعد از اقامه نماز میّت، بدنش را در آرامگاه خاندان قزوینى ـ که نزدیک صحن و سراى حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ـ به خاک سپردند.(۲۸)
گلشن ابرار ج۵
۱٫ دار السلام، شیخ محمود عراقى میثمى، ص ۳۰۹، کتابفروشى اسلامیه تهران، ۱۳۵۲ ش.
۲٫ مستدرک الوسائل، حاج میرزا حسین نورى، ج ۳، ص ۴۰۰، دار السلام، نورى، ج ۲، ص ۱۹۶احسن الودیعه، محمد مهدى اصفهانى کاظمى، ص ۸۵، نجاح بغدادعلماء معاصرین، ملاّ على واعظ خیابانى، تبریز، ۱۳۶۶قاعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱۰، ص ۱۴۵والذریعه، ج ۲، ص ۶٫
۳٫ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۰۸، واژه «مهدى»اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۴۵فوائد الرضویه، ص ۴۰۰ریحانه الادب، ج ۴، ص ۴۵۵٫
۴٫ مینو در (شرح حال علماء قزوین)، سید محمد على گلریز قزوینى، انتشارات طه، ۱۳۶۸ ش، ص ۶علماء معاصرین، ص ۸٫
۵٫ فوائد الرضویه، ص ۴۰۰٫
۶٫ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۰۰النجم الثاقب، ص ۳۶۴دار السلام، ج۲، ص ۱۹۷معارف الرجال، ج ۳، ص ۱۱۱٫
۷٫ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۰۱فوائد الرضویه، ص ۴۰۱ و ۶۷۴گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۵۵منتخب التواریخ، باب سوم، ص ۱۹۰، احسن الودیعه، ص ۸۵٫
۸٫ ماضى النجف و حاضرها، ج ۲، ص ۷۷، ۶۳، ۱۰۸، ۱۴۹ و ۱۵۷زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص ۳۱۴، ش ۲۱۸علماء معاصرین، ص ۸اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۴۶٫
۹٫ ماضى النجف و حاضرها، ج ۲، ص ۱۵۷معارف الرجال، ج ۳، ص ۱۱۲المسلسلات، ج ۲، ص ۱۰۰طبقات اعلام الشیعه، ج ۱، ص ۲۶۹٫
۱۰٫ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۰۰دار السلام، ج ۲، ص ۱۹۹فوائد الرضویه، ص ۶۷۴٫
۱۱٫ المآثر والاثار، چ قدیم، یک جلدى، ص ۱۵۵٫
۱۲٫ احسن الودیعه، ص ۸۷٫
۱۳٫ دار السلام عراقى، ص ۳۰۹٫
۱۴٫ علماء معاصرین، ص ۹٫
۱۵٫ مستدرک الوسائل، ج ۳،ص ۴۰۱، فوائد الرضویه، ص ۶۷۵٫
۱۶٫ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۰۱المآثر و الاثار، ص ۱۵۵علماء معاصرین، ص ۱۱فوائد الرضویه، ص ۶۷۴٫
۱۷٫ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۰۱٫
۱۸٫ همان، ص ۴۰۰٫
۱۹٫ علماء معاصرین، ص ۱۱٫
۲۰٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۴۶٫
۲۱٫ نقباء البشر، ج ۱، ص ۲۶۹، ش ۵۳۳٫
۲۲٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۴۶ریحانه الادب، جزء ۴، ص ۴۴۸معارف الرجال، ج ۳، ص ۱۱۲٫
۲۳٫ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۴۴۵٫
۲۴٫ معارف الرجال، ج ۳، ص ۱۱۲اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۴۶٫
۲۵٫ زندگینامه وى در مجموعه گلشن ابرار آمده است.
۲۶٫ الذریعه، ج ۲، ص ۶، ش ۱۰همان، ج ۱، ص ۴۸ و ۴۹معجم المؤلّفین، عمر رضا کحاله، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ح ۱۳ و ۱۴، ص ۲۶٫
۲۷٫ معارف الرجال، ج ۳، ص ۱۱۳٫
۲۸٫ فوائد الرضویه، ص ۶۷۶ریحانه الادب، جزء ۴، ص۴۴۶معارف الرجال، ص ۱۱۴٫