فقیه و عالم بزرگ امامى قرن سیزدهم و چهاردهم. وى در ۱۲۲۰ در قریه کَن، در شمالغرب تهران، به دنیا آمد. پدرش، قربانعلى آملى، کشاورز بود. پس از آنکه على خواندن و نوشتن را فراگرفت، خانوادهاش نزدیک بیست سال با ادامه تحصیل او مخالفت کردند. وى سرانجام، با جلب موافقت آنان، در یکى از مدارس دینى تهران مشغول به تحصیل شد و سپس براى ادامه تحصیل به عتبات رفت. در فاصله سالهاى ۱۲۴۴ تا ۱۲۴۶ که طاعون در عراق شیوع یافت، از نجف خارج شد و بعد به این شهر بازگشت و به ادامه تحصیل پرداخت (حاج ملاعلى کنى، ص ۳۰۲؛ کشمیرى، ج ۲، ص ۲۳، پانویس ؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۴، ص ۱۵۰۴ـ۱۵۰۵).
اساتید
کنى، فقه و اصول را نزد سیداسداللّه اصفهانى،
شیخحسن کاشفالغطاء،
شیخ مشکور جَولاوى نجفى،
سید ابراهیم قزوینى حائرى و
شیخ مرتضى انصارى و بیشتر نزد محمدحسن نجفى، صاحب جواهر، فرا گرفت (حرزالدین، ج ۲، ص ۱۱۳؛ امین، ج ۲، ص ۲۰۴؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا).
شاگردان
کسانى چون موسى شراره عامِلى،
اسداللّه تهرانى،
محمدعلى خوانسارى،
محمود لواسانى،
محمدباقر اصطهباناتى شیرازى و
محمدنبیبن احمد تویسرکانى نزد او درس خواندند و از وى اجازه روایت گرفتند (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۰۴؛ همو، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص ۱۳۳، قسم ۲، ص ۴۹۵، ۵۰۸؛ حبیبآبادى، ج ۳، ص ۶۹۹؛ حسینى، ج ۲، ص ۷۸۷).
ملاعلى کنى در ۱۲۶۲ به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد. بهتدریج در آنجا ریاست دینى یافت و به عنوان عالمى با نفوذ، مقبول عام و خاص و حتى دربار ناصرالدینشاه شد، چنانکه بیشتر مردم ایران مقلد او شدند. بیشتر عالمان آن زمان تهران از تربیتیافتگان او بودند (حاج ملاعلى کنى، ص ۳۰۳؛ اعتماد السلطنه، ۱۳۶۳ش، ص ۱۸۷؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۴، ص ۱۵۰۵؛ موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۰۱).
وى از ۱۲۸۲ تولیت مدرسه مروى را برعهده گرفت (رجوع کنید به اعتماد السلطنه، ۱۳۵۰ش، ص ۱۳۳؛ انصارى، ص ۳۹۸). به نوشته اعتمادالسلطنه (۱۳۵۰ش، ص ۲۰۵) نفوذ حاجملاعلى کنى چنان بود که گاهى دعاوى شرعى مربوط به رجال دولت نیز براى داورى به محکمه او ارجاع میشد.
ملاعلیکنى به مسائل سیاسى نیز توجه داشت و با توجه به آنکه به تعبیر عالم معاصرش، جاپلقى مؤلف طرائفالمقال (ج ۲، ص ۳۷۵)، پناه مظلومان بود و بر صاحبان قدرت (جبابره) سلطه داشت و سخنش نزد سلطان (یعنى ناصرالدین شاه قاجار) پذیرفته میشد، در مواقع ضرورى از برخى مداخلات ابانداشت.
از جمله پس از انعقاد قرارداد رویتر در ۱۲۹۰، در نامهاى به ناصرالدین شاه، با اشاره به مُفاد قرارداد که طبق آن «جمیع خلق مجبور بر تسلیم اموال و املاک خود» بودند و نفى صریح تسلط دولت بر «املاک و اشجار و آب و اراضى رعایا که حتمآ بفروشند» (با ذکر یک مثال از حقوق شهروندى در فرانسه) و تأکید بر اینکه حاصل این قرارداد، از بین رفتن اقتدار دولت و ملت و ناتوانى در حفظ سرحدات و عدم امکان مقابله با هجوم دشمنان است و امتیازات و تصرفات این کمپانى در ایران به مراتب بیش از کمپانى هند خواهد بود، به مخالفت با آن پرداخت و ضمن تأکید بر اینکه «اگر علماى اعلام در مسائل دولتیه اختلالى مشاهده فرمایند… لازم است عرض کنند»، خواه پسند خاطر شاه بشود یا نشود و «در مقام اصلاح آن برآید یا نیاید»، از شاه قاطعانه خواست که «اهتمام بر حفظ دین و دولت و دفع هر خائن از مملکت و ملت» نماید و «به خصوص همین شخصى را که قرار راهآهن داده و عهدنامه آن را بر وفق صلاح دشمن دین و دولت نوشته» برکنار کند.
مراد وى در این ماجرا، میرزا حسینخان سپهسالار، صدراعظم وقت بود و سبب عزل او در رشت هنگام بازگشت شاه از سفر اروپا، شد (براى متن نامه رجوع کنید به تیمورى، ص ۱۲۳ـ۱۲۶؛ براى متن امتیازنامه رویتر رجوع کنید به همان، ص ۱۰۸ـ۱۱۲؛ براى نامه گلایهآمیز سپهسالار از اعتراض علما رجوع کنید به همان، ص ۴۳ـ۴۶).
کنى، همچنین در آن نامه، به میرزا ملکمخان و اقدام او به تأسیس فراموشخانه (مجلس فراموشى) و مخالفت همه جانبه خود با آن اشاره کرد. برخى نوشتهاند که با وجود تقاضاهاى مکررِ سپهسالار، وى حاضر به ملاقات با او نشد (رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانى، بخش ۱، مقدمه، ص ۱۳۵).
کنى در فقه، اصول، رجال، حدیث و تفسیر، تبحر بسیار داشت (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، همانجا؛ مدرس تبریزى، ج ۵، ص ۹۸). وى یکى از چهار عالم بزرگ آن روزگار ایران بود که صاحب جواهر، در پاسخ ایرادى که از محمدشاه قاجار برایش نقل کرده بودند، مقام علمى آنها را تأیید و به اجتهادشان تصریح کرده بود (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا). او در بزرگداشت عالمان معاصر خود بسیار کوشا بود (رجوع کنید به امین، ج ۷، ص ۴۷۰؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص ۳۳۲ـ۳۳۳؛ شریف رازى، اختران فروزان رى و طهران، ص ۱۲۷ـ۱۲۸، ۲۲۰، ۴۱۰ـ۴۱۲).
ملاعلیکنى بسیار متمول بود، اما ساده میزیست و در کارهاى خیر و دستگیرى از ستمدیدگان پیشقدم میشد. مورخان وى را رئوف، سخاوتمند، زاهد و باتقوا وصف کرده و درباره نفوذ کلامش گفتهاند که هیچ امر اجتماعى مهمى در ایران بدون تأیید او قابل اجرا نبود. ناصرالدینشاه به ملاقاتش میرفت و او را بسیار گرامى میداشت و از وى پیروى میکرد (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، همانجا؛ جاپلقى بروجردى، ج ۲، ص ۳۷۵؛ حرزالدین، ج ۲، ص ۱۱۲؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۴، ص ۱۵۰۵ـ۱۵۰۶؛ بنیامین، ص ۴۴۱ـ۴۴۲).
رحلت
کنى در ۱۳۰۶ در تهران درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنى در شهررى به خاک سپرده شد. در تشییع جنازه باشکوه او، حتى پیروان ادیان دیگر نیز شرکت داشتند. در شهرهاى مختلف براى او مجالس یادبود برپا گردید و اشعار بسیارى در رثایش سرودند (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ۱۳۵۰ش، ص ۵۹۵ـ۵۹۶؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۴، ص ۱۵۰۶).
آثار
آثار فقهى او عبارتاند از:
۱) ارشاد الاُمَه، به فارسى، که رساله عملیه اوست. جلد اول آن در ۱۲۷۰ و جلد دوم آن در ۱۲۸۷ چاپ شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۵۷، ۲۱۶).
۲) تلخیص المسائل، که خود آن را با نام تحقیق الدلائل شرح کرده است. بخش «القضاء و الشهادات» این کتاب در ۱۳۰۴ به اهتمام فرزندش محمد و نیز در ۱۳۱۷ در تهران با نام کتاب القضاء به چاپ رسیده است (همان، ج ۳، ص ۴۸۲ـ۴۸۳، ج ۴، ص ۴۲۷، ج ۱۷، ص ۱۴۲؛ مشار، ج ۴، ستون ۳۵۵).
آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۸۳) این کتاب را دقیقتر و استوارتر از جواهر الکلام دانسته است. در کتابهاى فقهى معاصر به آراى حاجملاعلیکنى در این کتاب استناد شده است (براى نمونه رجوع کنید به موسوى بجنوردى، ج ۳، ص ۱۲۷؛ روحانى، ج ۲۵، ص ۳۰۸؛ حسینى حائرى، ص ۱۵۹، ۱۶۳ـ۱۶۴، ۱۹۷).
۳) حاشیه بر جواهرالکلام (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۵۸).
از دیگر آثار اوست:
رسالههایى در باب اوامر و نواهى، مفاهیم و استصحاب، که آنها را هنگام تحصیل در نجف نگاشت (جاپلقى بروجردى، همانجا)؛
ایضاح المشتبهات فى تفسیر الکلمات المشکله القرآنیه (موسوعه طبقاتالفقهاء، ج ۱۴، قسم ۱، ص ۴۳۳)؛
مواعظ حسنه (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۳، ص ۲۲۶)؛
و توضیح المقال، در علم درایه و رجال، که در انتهاى آن شرح مختصرى از زندگى شصت تن از بزرگان علم رجال آمده است. این کتاب در ۱۲۹۹ و ۱۳۰۲، همراه با رجال ابوعلى حائرى (منتهیالمقال)، چاپ شده است. میرزاحسین نورى در چاپ دوم آن شرححال شصت تن از مشایخ علم رجال را به آن افزوده و حاشیهاى هم بر کتاب نوشته است (همان، ج ۴، ص ۴۱۳، ۴۹۸ـ۴۹۹؛ همو، ۱۳۳۷ش، ستون ۱۰۰ـ۱۰۱؛ مشار، همانجا). در ۱۴۲۱ نیز توضیح المقال، با تحقیق محمدحسین مولوى، در قم چاپ شد.
فرزندان
شمارى از فرزندان و نوادگان کنى در زى علماى دین بودند و برخى از ایشان آثار ارزشمندى نیز تألیف کردند. معروفترین ایشان، شیخ جواد کنى، فرزند شیخ مهدى لاریجانى (از عالمانِ بنام شهررى و داماد حاج ملاعلى کنى رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ص ۲۳۶؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۹۷) بود.
وى در شهررى به دنیا آمد، براى تحصیل به نجف رفت و از درس استادانى چون آخوند خراسانى و میرزاحسین خلیلى تهرانى بهره برد، سپس به رى بازگشت و پس از وفات برادرش، شیخآقابزرگ، به تصدى امور دینى پرداخت. شیخ جواد در ۱۳۵۵ درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنى به خاک سپرده شد.
تألیفات او عبارتاند از: الخصایص العظیمیه، در شرح زندگانى حضرت عبدالعظیم حسنى، که به چاپ رسیده است؛ تذکره رى؛ نورالآفاق، که در ۱۳۴۴ چاپ شده است؛ التحفه العظیمیه؛ و الاخبار العظیمیه (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۱۶۹؛ همو، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص ۳۴۴؛ شریف رازى، اختران فروزان رى و طهران، ص ۷۹ـ۸۰، ۲۰۲).
منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علینقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلامالشیعه: نقباءالبشر فیالقرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) همو، مصفیالمقال فى مصنفى علمالرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۴) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ش؛
(۵) همو، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران: اساطیر، ۱۳۶۳ش؛
(۶) عباس اقبال آشتیانى، «شرح حال مرحوم حاج ملاعلى کنى»، یادگار، سال ۴، ش ۳ (آبان ۱۳۲۶)؛
(۷) امین؛
(۸) مرتضى انصارى، زندگانى و شخصیت شیخ انصارى قدس سره، قم ۱۳۷۳ش؛
(۹) ابراهیم تیمورى، عصر بیخبرى، یا، ۵۰ سال استبداد در ایران : تاریخ امتیازات در ایران، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۱۰) علیاصغربن محمدشفیع جاپلقى بروجردى، طرائف المقال فى معرفه طبقاتالرجال، چاپ مهدى رجایى، قم ۱۴۱۰؛
(۱۱) حاج ملاعلى کنى، توضیحالمقال فى علمالرجال، چاپ محمدحسین مولوى، قم ۱۳۷۹ش؛
(۱۲) محمدعلى حبیبآبادى، مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجرى، ج ۳، اصفهان ۱۳۵۱ش؛
(۱۳) محمد حرزالدین، معارفالرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۱۴) احمد حسینى، تراجمالرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۱۵) کاظم حسینى حائرى، القضاء فى الفقه الاسلامى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) محمد صادق روحانى، فقهالصادق، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۱۴؛
(۱۷) محمد شریف رازى، اختران فروزان رى وطهران، یا، تذکرهالمقابر فى احوال المفاخر، قم: مکتبهالزهراء، (بیتا.)؛
(۱۸) همو، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۱۹) محمدمهدیبن محمدعلى کشمیرى، تکمله نجومالسماء، قم [? ۱۳۹۷[؛
(۲۰) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۶۹ش؛
(۲۱) خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۲۲) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامامالصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۲۳) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسنالودیعه فى تراجم اشهر مشاهیر مجتهدى الشیعه، او، تتمیم روضاتالجنات، بغداد [? ۱۳۴۸[؛
(۲۴) حسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیه، چاپ مهدى مهریزى و محمدحسین درایتى، قم ۱۳۷۷ش؛
(۲۵) محمدبن على ناظمالاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدى سیرجانى، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷ش؛
(۲۶) Samuel Greene Wheeler Benjamin, Persia and the Persians, London 1887.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲