او در خانوادهاى غیرروحانى در مِهرجِرد میبد به دنیا آمد. پدرش، محمدجعفر، را فردى متدین و پرهیزکار توصیف کردهاند که به خریدوفروش کرباس و گوسفند و احتمالاً گاهى به کشاورزى اشتغال داشته است (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۷؛ شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۲؛ کریمى جهرمى، ص ۱۳ـ۱۴؛ درباره تولد عبدالکریم، که یگانه فرزند او بوده است رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۴ـ۴۵؛ اراکى، ۱۳۸۲ش، ص ۷۱ـ۷۲).
در بیشتر منابع، سال تولد عبدالکریم ۱۲۷۶ ذکر شده (از جمله رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۸؛شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۳؛بامداد، ج ۲، ص ۲۷۵)؛ولى فرزندش، مرتضى (ص ۴۷؛نیز رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص ۱۸؛استادى، ص ۴۹)، احتمال داده است که وى در حدود ۱۲۸۰ به دنیا آمده باشد.
شوهرخاله عبدالکریم، میرابوجعفر، او را داراى استعداد فراوان یافت و در خردسالى وى را به محل زندگى خود، اردکان، برد و به مکتب سپرد؛ازاینرو، حائرى همیشه خود را مدیون او میدانست. طولى نکشید که عبدالکریم پدرش را از دست داد و مدتى در مهرجرد نزد مادرش ماند (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۸، ۵۵ـ۵۷؛کریمى جهرمى، ص۲۰ـ۲۱)، اما پس از چندى به یزد رفت و با سکونت در مدرسه محمدتقیخان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب و برخى دیگر از درسهاى مقدماتى حوزه را نزد عالمانى چون سیدحسین وامق و سیدیحیى بزرگ، معروف به مجتهد یزدى، فراگرفت (شریف رازى، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، همانجا؛
مرسلوند، ج ۳، ص ۵۹).
او در ۱۲۹۸ (قس آیتى، ص ۴۲۸؛حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۰۵؛دانشنامه مشاهیر یزد، ذیل مادّه) براى ادامه تحصیل، به همراه مادرش، راهى عراق شد. نخست به کربلا رفت (قس د. ایرانیکا، ذیل «حائرى، شیخ عبدالکریم یزدى») و حدود دو سال زیرنظر فاضل اردکانى (عالم بزرگ و رئیس حوزه علمیه کربلا) به تحصیل پرداخت و درسهاى سطوح میانى فقه و اصول را در آنجا آموخت (مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۶ـ۴۷، ۷۴؛کریمى جهرمى، ص ۲۳ـ۲۴). از على بفروئى یزدى (متوفى ۱۳۲۴) به عنوان یکى از استادان او در کربلا یاد شده است (ریحان یزدى، ص ۳۱؛حسینى زنجانى، همانجا). سپس حائرى، به توصیه فاضل اردکانى که استعداد او را فراتر از ظرفیت آن زمان حوزه علمیه کربلا یافته بود (رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۵۳) و با معرفینامهاى از جانب او براى میرزاى بزرگ، محمدحسن شیرازى، به سامرا رفت. میرزا او را بهگرمى پذیرفت و از او خواست که با فرزندش، سیدعلیآقا، مباحثه کند (مرتضى حائرى یزدى، ص۸۰ـ۸۲، ۸۸؛نیز رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۵۳ـ۵۴).
دوره تحصیل حائرى در سامرا از ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ (قس حسینى زنجانى، همانجا)، تأثیر ژرفى در شکلگیرى شخصیت علمى او داشت تا جایى که میتوان او را از اصحاب مکتب سامرا (رجوع کنید به ادامه مقاله) دانست. در سامرا، او نخست دو تا سه سال درسهاى سطوح عالى فقه و اصول را نزد استادانى چون شیخ فضلاللّه نورى، میرزا ابراهیم محلاتى شیرازى و میرزامهدى شیرازى (متوفى ۱۳۰۸، خواهرزاده میرزامحمدتقى شیرازى) به اتمام رساند و سپس در درسهاى خارج فقه و اصول سیدمحمد فشارکى اصفهانى و میرزامحمدتقى شیرازى، و مدتى در مجلس درس میرزا محمدحسن شیرازى شرکت کرد (مرتضى حائرى یزدى، ص ۸۷ـ۸۸، ۹۳ـ۹۴؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۲ش، ص ۱۵۶؛همو، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۸؛حسینى زنجانى، همانجا؛کریمى جهرمى، ص ۳۶ـ۳۷؛نیز رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۴۹ـ۵۱) و از میرزاحسین نورى (مشهور به محدّث نورى، صاحب مستدرک الوسائل) اجازه روایت دریافت کرد (مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۶۸؛حبیبآبادى، ج ۶، ص ۲۱۱۸).
در میان استادان حائرى، نقش فشارکى بسیار جدّیتر و پررنگتر و مدت فراگیرى حائرى از او طولانیتر از دیگران بوده (قس موسوى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸)، تا جایى که از بهترین و نزدیکترین شاگردان او به شمار میرفته است؛بنابراین حائرى، به تعبیرى، دستپرورده فشارکى بوده است. این استاد و شاگرد چند ماه پس از درگذشت میرزاى بزرگ (۱۳۱۲) از سامرا به نجف نقل مکان کردند (قس شریفرازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۳ـ۲۸۴). حائرى در نجف نیز همواره در درس استادش شرکت میکرد و در ماههاى آخر عمر فشارکى، از او مراقبت هم میکرد (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۳۹، ۸۷ـ ۸۸، ۹۳ـ۹۴؛کریمی جهرمى، ص ۳۷ـ۳۹). حائرى در ۱۳۱۳ حج گزارد (حسینى زنجانى، همانجا؛استادى، ص ۴۴، ۵۱).
به گزارش شمارى از منابع، حائرى در نجف در زمان حیات فشارکى، در درس آخوند خراسانى هم شرکت میکرده است (مثلا رجوع کنید به حسینى زنجانى، همانجا؛مرتضى حائرى یزدى، ص ۱۱۶ـ۱۱۷؛استادى، ص ۵۱)؛اما به گزارش شمارى دیگر، او پس از درگذشت فشارکى (۱۳۱۶) به حلقه درس آخوند پیوست (مثلا رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۳؛موسوعه طبقاتالفقهاء، ج ۱۴، قسم ۱، ص ۳۶۵).
گزارشهاى اخیر، نادرست به نظر میرسند، زیرا مستلزم آناند که حائرى در مجموع، قبل و بعد از دوره اول اقامتش در اراک (رجوع کنید به ادامه مقاله)، فقط حدود یک یا دو سال در درس آخوند خراسانى حاضر شده باشد و این با گزارشهاى دیگر، که جایگاه مؤثر حائرى و حضور طولانیتر او را در این درس نشان میدهد، سازگارى ندارد، از جمله اینکه او درس آخوند را براى برخى شرکتکنندگان، تقریر میکرده (رجوع کنید به ریحان یزدى، ص ۳۱؛استادى، ص ۴۴)؛اشکالات خود را بر درسهاى طول هفته، چهارشنبهها مطرح میکرده و گاهى نظر استاد را تغییر میداده؛او مجموعه سؤال و جوابهاى مبحث علم اجمالى در کفایه الاصول خراسانى را به اشکالات خود در آن درس مربوط دانسته است (رجوع کنید به طبسى، ص ۶۳ـ۶۴)؛آخوند درس عمومى خود را براى چند نفر، از جمله حائرى و نائینى، مفید ندانسته و براى آنها درس خصوصى دایر کرده است (رجوع کنید به مصطفى محقق داماد، ص ۳۶) و از همه مهمتر اینکه حائرى خود اذعان داشته که در تألیف جلد دوم دُررالفوائد از آموزههاى آخوند استفاده کرده است (رجوع کنید به طبسى، ص ۶۳).
حائرى و آقاضیاء عراقى و محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى، همبحث بودهاند که احتمالا به سالهاى اقامت حائرى در نجف مربوط است (مصطفى محقق داماد، ص ۳۵).
حائرى پس از درگذشت فشارکى با اصرار و همراهى دوست خود، محمود عراقى (فرزند آقامحسن عراقى، روحانى متمکّن و متنفذ اراک)، به ایران بازگشت و در سلطانآباد (اراک کنونى) حوزه درس پررونقى دایر کرد. شمارى از منابع، سال بازگشت او را ۱۳۱۶ (مثلا رجوع کنید به عبدالکریم حائرى یزدى، ۱۴۰۸، ج ۱، مقدمه، ص۲۰، به نقل از آیتاللّه اراکى؛ستوده، ۲۷؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۵۲ـ۱۵۳؛استادى، ص ۴۴ـ۴۵،۵۱) و شمارى دیگر، ۱۳۱۸ گزارش کردهاند (مثلاً رجوع کنید به حسینى زنجانى، همانجا؛عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۹؛د. اسلام، چاپ دوم، تکمله ۵ـ۶، ذیل «حائرى، شیخ عبدالکریم یزدى»؛صادقى فدکى، ص ۱۹۷). بسیارى از منابع نیز از این دوره اقامت شش یا هشت ساله او در اراک، یادى نکرده و به گونهاى گزارش دادهاند که گویا او تمام این مدت را در نجف یا کربلا به سر میبرده است (از جمله رجوع کنید به مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۶۶ـ۶۷؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا؛ناصرالشریعه، ص ۳۴۱؛شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۳ـ۲۸۴؛موسوعه طبقات الفقهاء، همانجا).
حائرى در ۱۳۲۴، همزمان با آغاز نهضت مشروطه، به نجف بازگشت (قس بامداد، ج ۲، ص ۲۷۵). درباره علت این بازگشت دو گزارش متفاوت وجود دارد: یکى، احساس استقلال نداشتن در اداره کردن حوزه اراک و دیگرى، بر هم خوردن آرامش آنجا بهسبب نهضت مشروطه (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى؛عبدالحسین حائرى، همانجاها؛مصطفى محققداماد، ص ۴۳ـ۴۴؛صدرایى خویى، ص۱۷؛نیکوبرش، ص۴۶ـ۴۷). او در این نوبت، دوباره به حلقه درس آخوند خراسانى پیوست و در درس سید محمدکاظم طباطبایییزدى نیز شرکت کرد؛ولى به منظور دور ماندن از نزاع شدید میان موافقان و مخالفان مشروطه ــکه در حوزه نجف و در میان عالمان طراز اول، از جمله این دو استاد او، جریان داشت ــ پساز چندماه (قس مدرستبریزى، ج۱،ص۶۷؛موسویاصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸؛على محقق داماد، ص۳۸)، به اتفاق دوست صمیمى خود، محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى، به کربلا رفت (رجوع کنید به کریمیجهرمى، ص۵۵؛مصطفى محققداماد، ص۴۱ـ۴۲).
وى اینبار قصد توطن کرد و حدود هشت سال (قس محمدى اشتهاردى، ص۴۰) در کربلا ماند و از آن زمان به حائرى ملقب شد. او در کربلا به تدریس پرداخت و، به منظور حفظ بیطرفى خود در صفآراییهاى مشروطه، کتابى از آخوند خراسانى و کتابى از طباطبائییزدى را درس میداد. شاگردان برجسته او در این دوره، علیاکبر کاشانى، مصطفى کشمیرى، احمد مازندرانى و سیدصدرالدین صدر (از معاونان و مشاوران حائرى در اداره حوزه علمیه قم و سپس مرجع تقلید) بودند (رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص ۵۵ـ۵۶؛استادى، ص ۵۱؛حسینى یزدى، ص ۲۴؛نیکوبرش، ص ۲۶؛مصطفى محقق داماد، ص ۴۳).
در اثناى اقامت حائرى در کربلا، از او براى بازگشت به اراک درخواستهاى زیادى شد. سرانجام، او در ۱۳۳۲ یا اوایل ۱۳۳۳ (قس صفوت تبریزى، ص ۷۳؛عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۹)، با این شرط که در اداره حوزه علمیه مستقل باشد، به اراک رفت و در مدت اقامت هشت سالهاش در آنجا، علاوه بر اداره حوزه، به تدریس فقه و اصول پرداخت. حائرى که دهه ششم زندگى خود را میگذراند و نام و نشان بیشترى یافته بود توانست طلابى را از سایر مناطق به اراک جذب کند و حوزهاى با حدود سیصد علمآموز (قس استادى، ص ۴۵) شکل دهد. او در پاسخ به نامه استادش، میرزامحمدتقى شیرازى، پس از فوت سیدمحمدکاظم یزدى (۱۳۳۷) که از او خواسته بود به عتبات برگردد و خود را براى مرجعیت شیعه مهیا سازد، اقامت در ایران را وظیفه خود خواند و از قرارگرفتن ایران و ایرانیان در مسیر تباهى و انحطاط فکرى اظهار نگرانى کرد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۶۴؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۵، ۲۳؛کریمى جهرمى، ص ۵۶؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۵۳ـ۱۵۷؛مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص ۳۱۹؛صدرایى خویى، ص ۱۷ـ۱۸).
تأسیس حوزه علمیه قم
حائرى در ۱۳۳۷ به قصد زیارت مرقد امام رضا علیهالسلام عازم مشهد شد و در مسیر خود چند روز در قم ماند و با اوضاع این شهر و حوزه علمى آن آشنا شد و از مهجورى و غربت مدارس علمى آنجا افسوس خورد (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۶؛مرسلوند، ج ۳، ص ۵۹ـ۶۰). در ماه رجب ۱۳۴۰ (در آستانه نوروز ۱۳۰۱ش؛قس فیضقمى، ج ۱، ص ۳۳۲؛
کریمیجهرمى، ص ۵۹) بار دیگر، در پى دعوت تنى چند از عالمان قم از او (از جمله دعوت کتبى میرزامحمد فیض) و نیز براى زیارت مرقد حضرت معصومه، با همراهى چند تن، از جمله فرزند خردسالش مرتضى، به قم رفت و با استقبال بسیارى از علما و مردم قم و درخواست آنان براى اقامت او در این شهر مواجه شد. نخست تردید داشت، ولى پس از پافشارى شمارى از عالمان، بهویژه محمدتقى بافقى*، حائرى استخاره کرد و سپس تصمیم گرفت در قم بماند؛تصمیمى که در پى آن حوزهاى بزرگ در آن شهر تأسیس شد و حائرى، «آیتاللّه مؤسس» لقب گرفت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۹؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۵ـ۱۶، ۲۱ـ ۲۲؛فیضقمى، ج ۱، ص ۳۳۱ـ۳۳۴؛سپهرى اردکانى، ج ۱، ص ۲۱۲؛نیز رجوع کنید به عبدالحسین حائرى، ص ۱۵۴ـ۱۵۵؛براى استخاره مذکور رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۷ـ ۲۸۸؛کریمیجهرمى، ص ۵۸ـ۵۹).
حائرى تصمیم خود را به شاگردانش اعلام کرد (رجوع کنید به حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۰۶). علاوه بر سیدمحمدتقى خوانسارى، که همراه حائرى به قم رفته بود، بسیارى از شاگردان او، از جمله شاگردان برجستهاى چون سیداحمد خوانسارى، سید روحاللّه خمینى (امام خمینى)، سیدمحمدرضا گلپایگانى و محمدعلى اراکى (براى برخى افراد دیگر رجوع کنید به استادى، ص ۵۴ـ۶۴)، به قم منتقل شدند. با این هجرت و آغاز شدن درس حائرى در قم و همراهى و همکارى عالمان قم (رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۳۵ـ۳۷)، حال و هواى مدارس دینى آنجا دگرگون و حوزه علمى قم پرتحرک شد (رجوع کنید به ریحان یزدى، ص ۳۳). گر چه قم در گذشته هم در دورههایى، حوزههاى علمى پررونقى داشت، اما هیچگاه بدین درجه از شکوفایى و اعتبار نرسیده بود و در ردیف حوزههاى درجه اول جهان اسلام بهشمار نمیرفت (رجوع کنید به حوزه علمیه*).
سیدابوالحسن اصفهانى و محمدحسین نائینى که پس از تبعید شدن از عراق (درباره این تبعید رجوع کنید به طبسى، ص ۶۶) در ۱۳۰۲ش، حدود هشت ماه در قم ماندندنیز در تثبیت این حوزه نقش مهمى داشتند. به گزارش بسیارى از منابع، حائرى با استقبال از حضور آن دو در قم و فراهم کردن مقدمات تدریسشان، شاگردان خود را به حضور در درس آنان تشویق کرد. بنابر برخى گزارشها، حائرى حتى درس خود را به احترام آنها تعطیل کرد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۶۰ـ ۱۱۶۱؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۴ـ ۲۵؛صفوت تبریزى، ص ۷۷؛ذاکرى، ص ۲۱۱؛براى آگاهى از گزارشهاى گوناگون درباره نحوه مواجهه حائرى با آنان رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ص ۱۸۱ـ۱۸۲).
با پرآوازه شدن حوزه علمیه قم و ورود شمارى از عالمان و مدرسان و بسیارى از محصلان سایر حوزهها یا محصلان جدید، تعداد طلاب از هزار تن گذشت (رجوع کنید به آیتى، ص ۴۲۹؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۳ـ۲۴؛استادى، ص ۷۷ـ ۷۸؛براى آمارهاى دیگر رجوع کنید به مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۶۷؛موسوى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸؛امین، ج ۸، ص ۴۲؛براى آگاهى از اسامى بیش از ۳۵۰ تن از آنان رجوع کنید به فیاضى، ص ۱۵۲ـ ۱۵۹).
از آن پس، نام شیخ عبدالکریم که دوستان و شاگردانش بیشتر از او با عنوان «حاج شیخ» یاد میکردند (رجوع کنید به مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص ۳۱۵) با نام حوزه قم پیوند خورد. او از سه جایگاه در تثبیت و توسعه حوزه علمى قم مؤثر بود: مرجعیت؛تدریس و زعامت علمى؛و اداره امور حوزه. هرچند حائرى هیچگاه خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداده و بلکه با ترک حوزه علمى عراق، از آن فاصله گرفته بود، پس از درگذشت سیدمحمدکاظم یزدى و شیخالشریعه اصفهانى و میرزامحمدتقى شیرازى، در فاصله سالهاى ۱۳۳۷ تا ۱۳۳۹ که حائرى هنوز در اراک به سر میبرد، شمارى از کسانى که در تکاپوى انتخاب مرجع تقلید بودند، به او رجوع کردند.
پس از هجرت او به قم و افزایش شهرتش، رفتهرفته بر مقلدان او افزوده شد تا اینکه بسیارى از ایرانیان و برخى شیعیان سایر کشورها، از جمله عراق و لبنان، از مقلدان او شدند. از جمله عوامل مهم و مؤثر در مرجعیت حائرى را توجه ویژه میرزامحمدتقى شیرازى به او، از جمله ارجاع مقلدان خود به حائرى در مسائل مورد احتیاط، دانستهاند (رجوع کنید به مستوفى، ج ۳، ص ۶۰۱؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۸ـ ۱۱۵۹، ۱۱۶۴؛مرتضى حائرى یزدى، ص ۵۶؛مهدى حائرى یزدى، ص ۱۸، ۷۶؛عبدالهادى حائرى، ص ۸۴؛کریمى جهرمى، ص ۱۰۷ـ۱۰۸).
حائرى در قم با جدیت به تدریس فقه و اصول پرداخت. او به روش مکتب سامرا و با الهام از میرزاى بزرگ شیرازى درس میداد. در این شیوه، پس از طرح مسئله، بدون هیچ اظهارنظرى، نخست دیدگاههاى گوناگون و دلایل هریک بیان میشد، سپس استاد ضمن نظرخواهى از شاگردان و تبادلنظر با آنها به جمعبندى آرا میپرداخت، آنگاه نظر خود را میگفت و در پایان اجازه میداد شاگردانش با او درباره این نظر بحث کنند و به نقد آن بپردازند. همچنین حائرى هر روز موضوع درس بعدى را مشخص میکرد تا شاگردانش پیشاپیش آن را مطالعه کنند. او بر آن بود که مباحث اصول فقه باید مختصر و کاربردى مطرح شود؛ازاینرو، در تألیف دررالاصول (رجوع کنید به ادامه مقاله) به این نظر عمل کرد و نیز دوره کامل درس اصول فقه را در مدت تقریبآ چهار سال تدریس میکرد (رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص۷۴ـ ۷۵؛على محققداماد، ص ۵۰، ۵۵؛عیسینژاد، ص ۱۰۸).
از حوزه درس حائرى، عالمان بزرگى سر برآوردند که تنى چند از آنان در عصر خود به مقام مرجعیت رسیدند. میرزاهاشم آملى، محمدعلى اراکى، سیداحمد حسینى زنجانى، امام خمینى، سیداحمد خوانسارى، سیدمحمدتقى خوانسارى، سیدمحمد داماد، سیدابوالحسن رفیعى قزوینى، سیدکاظم شریعتمدارى، سیدصدرالدین صدر، سیدکاظم گلپایگانى، سیدمحمدرضا گلپایگانى، آخوند ملاعلى معصومى همدانى، سیدشهابالدین نجفى مرعشى و میرسیدعلى یثربى همدانى از جمله شاگردان او بودند (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۵۹، ۸۷ـ۸۸؛براى فهرست اسامى دهها تن از دیگر شاگردان نامدار او رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۸۷ـ۸۸، ۲۳۵).
مهمترین جایگاه و اصلیترین مسئولیت حائرى، مدیریت حوزه نوپاى قم بود. او وظیفه اصلى خود را ایفاى درست این نقش میدانست و از هرچه با آن تعارض داشت پرهیز میکرد. این نگرش در مشى سیاسى ـ اجتماعى او بیتأثیر نبود (رجوع کنید به ادامه مقاله). او باتوجه به آشنایى با حوزههاى بزرگ شیعى سامرا و نجف و کربلا، و اطلاع از شیوه مدیریت و ضعفها و قوّتهاى پیشینیان خود و نیز تجارب خویش در حوزه اراک، بیش از هر چیز به برنامهریزى براى تثبیت حوزه و پیشرفت و بالندگى آن میاندیشید. تحول در روشهاى آموزش در حوزه، تخصصى شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانشپژوهان حوزه، حتى آموزش زبانهاى خارجى، و بهطور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامهها یا آرزوهاى او بود (رجوع کنید به حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۲۴؛اراکى، ۱۳۸۲ش، ص ۸۲ـ۸۳؛کریمیجهرمى، ص ۴۷؛سیدکبارى، ص ۳۸۴؛مصطفى محقق داماد، ص ۶۷ـ ۶۸، ۸۷ـ۸۸، ۹۲؛>دایرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد<، ج ۴، ص ۶۴).
برخى اهتمام او را به حفظ حوزه قم مهمترین دلیل اجتنابش از ورود در بسیارى از رویدادهاى سیاسى و رویارویى با حکومت دانستهاند. به نظر اینان، حائرى آگاهانه و هوشمندانه به مسائل مرتبط با حکومت وارد نمیشد، زیرا بر این باور بود که موضعگیرى در برابر رضاشاه پهلوى در آن اوضاع و احوال، نتیجهاى جز برچیده شدن حوزه نخواهد داشت؛بنابراین، با دوراندیشى و درایت و بردبارى، حیات حوزه و بلکه حیات دین و مذهب را در ایران استمرار بخشید (مثلا رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۹ـ۳۰، ۵۳ـ۵۴؛امینى، ۱۳۸۳ش، ص ۱۹۸).
با اینکه این نظر را نمیتوان یکسره نادیده گرفت، شواهد زیادى وجود دارد که به استناد آنها میتوان شخصیت حائرى را اساسآ غیرسیاسى قلمداد کرد. به نظر میرسد که کناره گیرى شدید او از دخالت در مسائل سیاسى، به حدى که حیرت و بلکه اعتراض برخى را برانگیخت (رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص ۶۱ـ۶۲؛فلسفى، ص ۸۲؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۶۱ـ۱۶۲)، بیش از آنکه بنا به مصلحتجویى بوده باشد از روحیه او ناشى میشده است. رویه حائرى پیش از ورود به قم، درباره مسائل سیاسى نامرتبط با حکومت ایران، نیز همینگونه بود. منابعى که حوادث دهه سوم و چهارم قرن چهاردهم را ثبت کردهاند مملو از اسامى عالمانى هستند که در اعتراض به حضور بیگانگان و اشغال بخشى از سرزمینهاى اسلامى (بهویژه عراق) در جنگ جهانى اول، یا در اعتراض به برخى سیاستهاى حاکمان این سرزمینها، اعلامیه داده، حکم صادر کرده و حتى به پا خاستهاند.
در میان آنان با آنکه نام تنى چند از استادان حائرى و بسیارى از همدرسان او زیاد دیده میشود، از حائرى نامى نیست. مثلا در میان عالمانى که در محرّم ۱۳۳۰، همزمان با حضور حائرى در کربلا، در اعتراض به نیروهاى اشغالگر خارجى از نجف و کربلا به کاظمین رفتند و حدود سه ماه در آنجا ماندند، نام کسانى چون میرزامحمدتقى شیرازى، شیخالشریعه اصفهانى، نائینى، سیدابوالحسن اصفهانى و آقاضیاء عراقى در منابع تاریخى ثبت شده است (براى نمونه رجوع کنید به نظامالدین زاده، ص ۱۵۴ـ۱۵۵)، ولى نشانى از حائرى نیست.
برخى برگشت او را از اراک (در سفر اول) به نجف و در پى آن، هجرت از نجف به کربلا را به منظور دورماندن از حوادث انقلاب مشروطه و منازعات دو طیف مشروطهخواه و مشروعهخواه دانستهاند؛بنابراین میتوان حائرى را، همچون استادش فشارکى، از عالمانى دانست که نه تنها هیچگاه در مسائل سیاسى فعال نبوده، بلکه از حوادث سیاسى و جنجالى گریزان بودهاند (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۹ـ۱۸۰، ۱۹۰؛حسینیان، کتاب ۱، ص۴۵۰ـ ۴۵۱؛قس شکورى، ص ۱۱۶ به بعد؛امینى، ۱۳۸۳ش، ص ۱۹۱، به نقل از عبدالحسین حائرى). با این همه، جایگاه اجتماعى او، بهویژه در دهه آخر عمرش، مانع از آن بود که به کلى از هر آنچه رنگ و بوى سیاسى داشت، کنارهگیرى کند (رجوع کنید به حسینیان، کتاب ۱، ص ۴۵۳).
مهمترین چالش آیتاللّه حائرى
مهمترین چالش آیتاللّه حائرى در این سالها نحوه تعامل و مناسباتش با رضاخان (بعدآ رضاشاه) بود. این مناسبات را میتوان به سه دوره متمایز تقسیم کرد:
در دوره نخست، دوره سردار سپهى، رئیسالوزرایى و نیز اوایل سلطنت رضاخان، روابط نسبتآ خوبى با یکدیگر داشتند (رجوع کنید به دولتآبادى، ج ۴، ص ۲۸۹). از یکسو، رضاخان که میکوشید به حوزه علمیه و عالمان دینى نزدیک شود، بسیار به حائرى توجه داشت و با او محترمانه رفتار میکرد (رجوع کنید به مهدى حائرى یزدى، ص ۱۷، ۶۵)، تا جایى که خود را مقلد او معرفى کرد (اراکى، ۱۳۶۵ش، ص ۲۷ و اظهارنظر خود او در این باره ).
از سوى دیگر، حائرى در تأیید و تا حدى تثبیت رضاخان بیتأثیر نبود؛مثلا اعلامیه مشترک او و نائینى و اصفهانى در نفى جمهوریت، پس از ملاقات رضاخان با آن سه، در مجموع به سود رضاخان تمام شد (رجوع کنید به مستوفى، ج ۳، ص ۶۰۱ـ۶۰۲؛مکى، ج ۳، ص ۱۵؛عبدالهادى حائرى، ص ۱۸۸ـ۱۹۰؛درباره جمهوریخواهى در آن دوره رجوع کنید به بهار، ج ۲، ص ۲۷ به بعد). سه مسئله را میتوان در این رویکرد حائرى مؤثر دانست: تمایلات دینى و مذهبى رضاخان یا دستکم تظاهر به آن تا آن زمان (براى نمونه رجوع کنید به اعظام قدسى، ج ۲، ص ۵۱ـ۵۲)، وعدههاى او مبنى بر تقویت اسلام و جلوگیرى از افکار ضددینى (رجوع کنید به هدایت، ص ۳۶۸)، و اقتدار او و درنتیجه ایجاد امنیت و ثبات نسبى در کشور (رجوع کنید به پهلوى*، سلسله: بخش ۱ و ۳؛نیز رجوع کنید به مصطفى محقق داماد، ص۷۰ـ۷۳).
در دوره دوم، از زمان تثبیت سلطنت رضاشاه تا پیش از طرح مسئله کشف حجاب، مناسبات میان آنها نه حسنه نه تیره بود (رجوع کنید به مهدى حائرییزدى، ص ۶۴). در این دوره، حائرى در پارهاى مسائل، مشى بیطرفانه اتخاذ کرد و درنتیجه، گاهى توانست با میانجیگرى از به وجود آمدن بحران جلوگیرى کند؛مانند نقش او در ماجراى مخالفت با نظام وظیفه اجبارى به رهبرى حاجآقا نوراللّه اصفهانى (رجوع کنید به فیض قمى، ج ۱، ص۳۲۰؛امینى، ۱۳۸۳ش، ص ۱۹۹ـ۲۰۱، اسناد۱ـ۳، ص ۲۰۴ـ۲۰۸، اسناد ۱۰ـ۱۴) و نیز در موضوع اجبارى کردن پوشش متحدالشکل مردان، که از سویى مجبور کردن مردم را به یکسان لباس پوشیدن، ناپسند میدانست و از سوى دیگر، سرپیچى مردم از این دستور دولت را تأیید نکرد (رجوع کنید به مصطفى محقق داماد، ص ۷۸ـ۸۱؛على محقق داماد، ص ۳۴ـ۳۵).
حائرى حتى گاهى با تصمیم کلى حکومت، همراهى نشان داد ولى کوشید با تغییراتى، آن را در جهت اهداف و برنامههاى خود مدیریت کند، مانند تصمیم دولت درباره امتحان گرفتن از طلاب به منظور اعطاى جواز استفاده از لباس روحانیت (رجوع کنید به امینى، ۱۳۷۴ش، ص ۱۶ـ۱۸، اسناد ۱ـ۵). اما او در بسیارى از مسائل، با اینکه موافق عملکرد دولت نبود، بردبارانه سکوت کرد و رو در روى حکومت قرار نگرفت؛مانند برخورد حکومت با بافقى و سیدحسن مدرس. در تحلیل رفتار کژدارومریز حائرى با رضاشاه در این دوره، علاوه بر روحیه غیرسیاسى او و نیز اهمیتى که به ماندگارى حوزه میداد، میتوان این نگرش او را نیز مؤثر دانست که دربار پهلوى را تحت نفوذ انگلیس و جنگ با آن را بیثمر میدانست. روى هم رفته، حائرى در این دوره هرچند بر ضد حکومت و در حمایت از مخالفان موضع نمیگرفت، اما حکومت هیچگاه نمیتوانست از سلوک وى به نفع خود بهرهبردارى کند (رجوع کنید به کریمیجهرمى، ص۶۰، ۶۴؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۶۹ـ۱۷۰، ۱۷۵؛مصطفى محقق داماد، ص ۵۷، ۷۲).
در دوره سوم، از واقعه کشف حجاب (۱۳۱۴ش) تا درگذشت حائرى (۱۳۱۵ش)، مناسبات میان آندو تیره بود. در پى این ماجرا، حائرى با اصرار و نیز فشار دیگران (رجوع کنید به فلسفى، ص ۸۱ـ۸۲)، در ۱۱ تیر ۱۳۱۴ در تلگرامى به رضاشاه، اوضاع را برخلاف قوانین شرع اعلام کرد و جلوگیرى از آن را خواستار شد (رجوع کنید به همان، ص ۸۳، پانویس، ص ۴۵۶؛براى پاسخ نسبتآ غیر محترمانه احتمالا نخستوزیر یا وزیر دربار به این تلگرام رجوع کنید به همان، ص ۸۴، پانویس، ص ۴۵۷). از آن پس، مناسبات آنها به کلى قطع شد و حتى آمد و شدهاى نزد حائرى به شدت تحت نظر بود (مهدى حائرى یزدى، ص ۶۵). به نقل برخى منابع، موضوع کشف حجاب چنان بر حائرى گران آمد که پس از آن خانهنشین شد و حتى به باور شمارى از شاگردان و نزدیکانش، از غصه مرد (رجوع کنید به اراکى، ۱۳۸۲ش، ص ۸۱؛مرتضى حائرى یزدى، ص ۲۰۵؛غروى تبریزى، ص ۴۳).
رحلت
حائرى در ذیقعده ۱۳۵۵ (بهمن ۱۳۱۵)، پس از حدود پانزده سال اقامت در قم، درگذشت. با وجود محدودیتهاى حکومتى، پیکر او تشییع باشکوهى شد و سپس در مسجد بالاسر، کنار مرقد حضرت معصومه، به خاک سپرده شد (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۶۶ـ۶۷؛حسینى زنجانى، ج۱، ص۱۰۷؛عاقلى، ج۱، ص۳۰۰؛براى محدودیتهاى ایجاد شده در برگزارى مجالس ترحیم او رجوع کنید به امینى، ۱۳۷۴ش، ص۲۰، ۳۶ـ۳۷، اسناد ۱۸ـ۱۹؛مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص۱۱۰).
ویژگیهاى آیتاللّه حائرى
برخى ویژگیهاى آیتاللّه حائرى را چنین برشمردهاند : خوشاخلاقى، شوخطبعى، اعتدال و پرهیز از ریاکارى. نیز گفتهاند که او در مصرف وجوهات شرعى، بسیار محتاط بود و بر زندگیاش زهد و سادهزیستى حاکم بود و حتى میکوشید از برخى لوازم عرفى ریاست هم پرهیز کند (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۵۴ـ۵۵؛کریمى جهرمى، ص ۵۲ـ ۵۴؛على محققداماد، ص ۴۷ـ۴۸)؛مثلا وجوه شرعى را معمولا نزد خود نگاه نمیداشت، بلکه آنها را بهامانت به اشخاص معتمد خود میسپرد و نیازمندان و مصرفکنندگان وجوه را به آنان ارجاع میداد (براى نمونه رجوع کنید به امین، ج ۸، ص ۴۲).
حائرى به آسایش و رفاه مردم و کاستن از مشکلات گوناگون آنان توجه بسیار داشت؛از جمله کارهاى عامالمنفعه او تأسیس بیمارستان سهامیه قم و تشویق به ساختن بیمارستان فاطمى قم بود (رجوع کنید به اطلاعات، سال ۵، ش ۱۳۰۱، ۳۰ فروردین ۱۳۱۰، ش ۱۳۰۲، ۳۱ فروردین ۱۳۱۰).
وى در حادثه سیل قم در ۱۳۱۳ش با جدیت به یارى و اسکان سیلزدگان مبادرت کرد (براى فهرستى از این کارها رجوع کنید به ریحان یزدى، ص ۳۳ـ۴۲؛شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۸ـ۲۸۹)؛به تأمین معاش طلاب و برطرف کردن مشکلاتشان توجه ویژه داشت، گاهى شخصاً به حجرههاى آنان میرفت، از میزان توجه آنان به درس و مطالعه آگاه میشد و افراد پرکار و کوشا را تشویق میکرد (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۵۶ـ۵۷؛على محققداماد، ص ۴۱ـ۴۲)؛به اهلبیت علیهمالسلام سخت علاقهمند بود؛در جوانى در سامرا ــکه به توصیه میرزاى شیرازى اهل علم دسته عزادارى ویژه داشتندــ وى نوحهخوان این مراسم بود و برپایى سوکوارى در ایام فاطمیه دوم (اول تا سوم جمادی الآخره) را در ایران مرسوم کرد، به جاى مراسم تعزیه و شبیهخوانى، مجالس روضهخوانى را رواج داد و براى جلوگیرى از نقل مطالب بیمأخذ در این مجالس و تحریفزدایى از مراسم عزادارى کوشید (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج۱، ص۶۰ـ۶۱؛کریمیجهرمى، ص ۴۸ـ۵۰؛رضوى، ص ۱۵۱ـ ۱۵۴).
فرزندان
حائرى پنج فرزند داشت: دو پسر به نامهاى مرتضى (رجوع کنید به حائرى یزدى*، مرتضى) و مهدى (رجوع کنید به حائرى یزدى*، مهدى)، و سه دختر که به ترتیب سن، با شیخ محمد تویسرکانى، شیخاحمد همدانى (پدر عبدالحسین و عبدالهادى حائرى) و سیدمحمد محقق داماد، ازدواج کردند (رجوع کنید به فیاضى، ص ۱۱۴ـ ۱۱۵).
آثار
حائرى مانند استادانش، فشارکى و شیرازى، و بهویژه به سبب اشتغالات فراوان در دوره اقامتش در قم، کمتر به تألیف پرداخت. با این حال، آثار ارزشمندى از او برجاى مانده است که میتوان آنها را چهار نوع دانست:
نخست، تألیفِ تقریرات درس استادانش که از این نمونه، فقط از تقریرات درس اصول فقه فشارکى یاد شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۳۷۸).
دوم، تقریرات درسهاى خود او که شاگردانش آنها را تدوین کردهاند، مانند رساله الاجتهاد و التقلید (رجوع کنید به ادامه مقاله)، کتاب البیع (قم ۱۴۱۵) و کتاب التجاره، هر سه به قلم محمدعلى اراکى (براى آگاهى از حذف بخشى از کتاب التجاره به هنگام چاپ رجوع کنید به على محققداماد، ص ۵۹ـ۶۰)، و تقریرات درسهاى او به قلم سیدمحمدرضا گلپایگانى و میرزامحمود آشتیانى (رجوع کنید به کریمیجهرمى، ص ۱۰۵ـ۱۰۶؛مدرسى طباطبائى، ص ۳۷۰).
سومین و مهمترین نوع، پنج اثرى (قس ناصرالشریعه، ص ۳۴۲) است که خود او تألیف کرده است؛یکى در اصول فقه به نام دُرَرُالفوائد (رجوع کنید به ادامه مقاله)، و چهار اثر دیگر در فقه: کتاب النکاح، کتاب الرضاع، کتاب المواریث و کتاب الصلوه (رجوع کنید به کریمیجهرمى، ص ۹۹ـ۱۰۱). در میان کتابهاى فقهى او، کتاب الصلوه که در کربلا تألیف شده (حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۰۵)، مهم دانسته شده (رجوع کنید به کریمیجهرمى، ص ۱۰۰ـ ۱۰۱، به نقل از آخوند خراسانى و بروجردى) و برخى عالمان در آثار خود به آن ارجاع دادهاند (براى نمونه رجوع کنید به امام خمینى، ۱۳۷۳ش، ج ۱، ص ۲۹۱). این اثر با نظارت اراکى و گلپایگانى در ۱۳۵۳، و چند بار دیگر پس از آن (از جمله قم ۱۳۶۲ش)، بهچاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ج ۳، ستون ۹۱۷؛کریمیجهرمى، ص۱۰۰).
چهارمین نوع از آثار او، رسالههاى عملیه و فتاواى او با نامهاى گوناگون هستند که یا مستقلا منتشر شدهاند (مانند ذخیره المعاد، مَجمعالاحکام، مَجمع المسائل، مُنتخبالرسائل، وسیلهالنجاه و مناسک حج) یا به صورت حاشیه بر آراى دیگران نوشته شدهاند (مانند حاشیه بر عروه الوثقى اثر سیدمحمدکاظم یزدى و حاشیه بر اَنیسُالتجّار اثر ملامهدى نراقى؛رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۴۵۳، ج۲۰، ص ۱۵، ج ۲۲، ص ۴۰۵ـ ۴۰۶، ج ۲۵، ص ۸۷؛مشار، ج ۳، ستون ۹۱۶ـ۹۱۷). همچنین رسالههایى در پاسخ به استفتائات گوناگون از او، با عنوان سؤال و جواب، تدوین شده است (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج۱، ص۳۲۶؛عبدالکریم حائرییزدى، ۱۳۸۳ش، ص۱۵۳؛براى گزیده یکى از آنها رجوع کنید به همان، ص ۱۵۳ـ۱۷۴). حائرى کتابى نیز با عنوان اربعین حدیث دارد (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۳۶۵).
مهمترین تألیف حائرى، دررالفوائد است که دُرَرُالاصول هم نامیده شده است. این اثر از یک سو، ریشه در مبانى اصولى فشارکى دارد و نشاندهنده تأثیرپذیرى فراوان حائرى از نظریات استاد خویش است تا جایى که برخى این اثر را برآمده از تقریرات او از درس فشارکى معرفى کردهاند (براى نمونه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۳۷۸، ج ۸، ص ۱۱۸)؛اما دستکم میتوان گفت که مواد اصلى این کتاب از دل این تقریرات فراهم شده (کریمیجهرمى، ص ۴۳) و بسط یافته است و ازاینرو میتوان حائرى را از مهمترین شارحان مبانى اصولى فشارکى به شمار آورد. از سوى دیگر، این کتاب از آراى مهم آخوند خراسانى در قلمرو اصول فقه برآمده است. حائرى، بنابر اظهار خود، در تألیف جلد اول کتاب (چاپ ۱۳۳۷) از فشارکى و در جلد دوم آن (چاپ ۱۳۳۸) از آخوند خراسانى استفاده کرده است (رجوع کنید به طبسى، ص ۶۳). بهترین چاپ این کتاب با اعمال تغییراتى که در نظر مؤلف رخ داده بود (رجوع کنید به عبدالکریم حائرى یزدى، ۱۴۰۸، ج ۱، مقدمه، ص ۵ـ۶) و با حاشیههاى اراکى و تحقیق مؤسسه نشر اسلامى قم، هر دو جلد در یک مجلد، انتشار یافته است. چون درر فاقد مبحث اجتهاد و تقلید است، در این چاپ (ج ۲، ص ۶۸۷ به بعد)، رساله الاجتهاد و التقلید اراکى، که تقریرات درس حائرى است، ضمیمه شده است (براى چاپهاى دیگر دررالفوائد رجوع کنید به مشار، همانجا).
محمدکاظم شیرازى (متوفى ۱۳۲۶ش) و نیز تنى چند از شاگردان حائرى، از جمله میرزامحمود آشتیانى، میرزامحمد ثقفى، محمدعلى اراکى و سیدمحمدرضا گلپایگانى، بر دررالفوائد حاشیه نوشتهاند که شمارى از آنها بهچاپ رسیده است؛از جمله حاشیه گلپایگانى به نام اِفاضه العوائد تعلیقٌ على دررالفوائد، در دو جلد، که شامل آخرین نظرات حائرى است و بیشتر آن در زمان حیات حائرى نوشته شده و حدود یک سال پس از درگذشت او به اتمام رسیده است (رجوع کنید به حسینیاشکورى، ج ۱، ص ۳۲۴؛کریمیجهرمى، ص ۱۰۳ـ۱۰۵). زینالعابدین گلپایگانى نیز حواشى نقادانهاى بر درر نوشته است (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۹۶). عالمان بزرگى به آراى حائرى در دررالفوائد توجه داشته یا به آن ارجاع دادهاند، مانند محمدحسین اصفهانى در نِهایهُ الدرایه فى شرح الکفایه (براى نمونه رجوع کنید به ج ۲، ص۲۰۰ـ۲۰۱، ج ۳، ص ۳۶، ۱۱۰)، محمدرضا نجفى اصفهانى در وِقایهُ الاذهان (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۵۵، ۴۵۶، ۶۰۷) و حاجآقا حسین بروجردى در درسهاى خود (براى نمونه رجوع کنید به امام خمینى، ۱۳۷۹ش، ص ۲۶، ۲۱۹؛اشتهاردى، ص ۵۲).
منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علینقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) همو، میرزاى شیرازى: ترجمه هدیه الرازى الى الامام المجدد الشیرازى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۴) عبدالحسین آیتى، کتاب تاریخ یزد، یزد ۱۳۱۷ش؛
(۵) محمدعلى اراکى، «تأسیس حوزه علمیه قم بروایت خاطره : مصاحبه با آیتاللّه اراکى»، یاد، سال ۱، ش ۴ (پاییز ۱۳۶۵)؛
(۶) همو، «مصاحبه با استاد بزرگوار آیتاللّه العظمى اراکى»، در آیینهداران حقیقت: مصاحبههاى مجله حوزه با عالمان و دانشوران حوزوى، تهیه و تدوین: مجله حوزه، ج ۱، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲ش؛
(۷) رضا استادى، یادنامه حضرت آیهاللّه العظمى اراکى (ره)، (اراک) ۱۳۷۵ش؛
(۸) علیپناه اشتهاردى، تقریرات فى اصول الفقه، تقریرات درس آیهاللّه بروجردى، قم ۱۴۱۷؛
(۹) محمدحسین اصفهانى، نهایهالدرایه فى شرح الکفایه، ج ۲، چاپ رمضان قلیزاده مازندرانى، قم ۱۳۷۵ش، ج ۳، چاپ مهدى احد امیرکلائى، قم ۱۳۷۴ش؛
(۱۰) حسن اعظام قدسى، خاطرات من، یا، روشن شدن تاریخ صد ساله، تهران ۱۳۴۹ش؛
(۱۱) امام خمینى، لمحات الاصول، تقریرات درس آیهاللّه بروجردى، قم ۱۳۷۹ش؛
(۱۲) همو، منهاج الوصول الى علم الاصول، قم ۱۳۷۳ش؛
(۱۳) امین؛
(۱۴) داود امینى، «اهتمام آیهاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى در تأسیس و حراست از حوزه علمیه قم»، در مؤسّس حوزه: یادنامه حضرت آیهاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى قدّسسرُّه، به کوشش محمدکاظم شمس، عبدالهادى اشرفى، و جواد آهنگر، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۳ش؛
(۱۵) همو، «مرورى بر زندگى آیتاللّه حاجشیخ عبدالکریم حائرى یزدى: بنیانگذار حوزه علمیه قم به روایت اسناد»، گنجینه اسناد، سال ۵، دفتر ۳ و ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۷۴)؛
(۱۶) مهدى بامداد، شرححال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجرى، تهران ۱۳۴۷ـ۱۳۵۱ش؛
(۱۷) محمدتقى بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، تهران ۱۳۲۳ـ۱۳۶۳ش؛
(۱۸) عبدالحسین حائرى، «مصاحبه با استاد عبدالحسین حائرى»، حوزه، سال ۲۱، ش ۵ (آذر و دى ۱۳۸۳)؛
(۱۹) عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۲۰) عبدالکریم حائرى یزدى، دررالفوائد، مع تعلیقات محمدعلى اراکى، قم ۱۴۰۸؛
(۲۱) همو، «گزیده استفتائات حضرت آیهاللّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدى»، بهکوشش حسن فاطمى، در مؤسس حوزه، همان، ۱۳۸۳ش؛
(۲۲) مرتضى حائرى یزدى، سرّدلبران: عرفان و توحید ناب در ضمن داستانها، به کوشش رضا استادى، قم ۱۳۷۷ش؛
(۲۳) مهدى حائرى یزدى، خاطرات دکتر مهدى حائرى یزدى، بهکوشش حبیب لاجوردى، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۲۴) محمدعلى حبیبآبادى، مکارم الآثار در احوال رجال در قرن ۱۳ و ۱۴ هجرى، ج ۶، اصفهان ۱۳۶۴ش؛
(۲۵) احمد حسینیاشکورى، فهرست نسخههاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى گلپایگانى، ج ۱، قم ۱۳۵۷ش؛
(۲۶) روحاللّه حسینیان، تاریخ سیاسى تشیع تا تشکیل حوزه علمیه قم : مقدمهاى بر انقلاب اسلامى ایران، کتاب ۱، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۲۷) احمد حسینیزنجانى، الکلام یجرّ الکلام، قم ۱۳۶۸ش؛
(۲۸) صادق حسینییزدى، شرح زندگانى حضرت آیتاللّه مؤسس و فرزند برومندشان آیتاللّه حاجشیخ مرتضى حائرى (ره)، قم ۱۳۸۱ش؛
(۲۹) دانشنامه مشاهیر یزد، به اهتمام میرزامحمد کاظمینى، یزد: بنیاد فرهنگى، پژوهشى ریحانهالرسول، ۱۳۸۲ش؛
(۳۰) یحیى دولتآبادى، حیات یحیى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۳۱) علیاکبر ذاکرى، «رفتارشناسى سیاسى آیتاللّه حائرى»، حوزه، سال ۲۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۸۳)؛
(۳۲) عباس رضوى، «حاج شیخ عبدالکریم حائرى و سامان دادن به تبلیغات دینى»، حوزه، همان؛
(۳۳) علیرضا ریحان یزدى، آینه دانشوران، با مقدمه و تعلیقات و اضافات ناصر باقرى بیدهندى، قم ۱۳۷۲ش؛
(۳۴) على سپهرى اردکانى، نگاهى به تاریخ اردکان، ج ۱، اردکان ۱۳۶۴ش؛
(۳۵) محمدتقى ستوده، «مصاحبه با استاد ستوده»، در آیینهداران حقیقت، همان؛
(۳۶) علیرضا سیدکبارى، حوزههاى علمیه شیعه در گستره جهان، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۳۷) محمد شریف رازى، آثارالحجه، یا، تاریخ و دائرهالمعارف حوزه علمیه قم، قم ۱۳۳۲ـ(۱۳۳۳ش)؛
(۳۸) همو، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۳۹) ابوالفضل شکورى، «مرجع دوراندیش و صبور: آیتاللّه حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم»، یاد، ش ۱۷ (زمستان ۱۳۶۸)؛
(۴۰) عباس صادقى فدکى، «اندیشهها و عملکرد آیتاللّه حائرى در احیاى حوزه علمیه قم»، حوزه، سال ۲۱، ش ۵ (آذر و دى ۱۳۸۳)؛
(۴۱) على صدراییخویى، آیتاللّه اراکى : یک قرن وارستگى، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۴۲) محمدعلى صفوت تبریزى، «زندگینامه آیهاللّه حاج شیخعبدالکریم حائرى»، به کوشش على صدراییخویى، در مؤسّس حوزه، همان؛
(۴۳) محمدرضا طبسى، «مصاحبه با آیتاللّه حاج شیخ محمدرضا طبسى»، حوزه، سال ۶، ش ۴ (مهر و آبان ۱۳۶۸)؛
(۴۴) باقر عاقلى، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۴۵) محمد عیسینژاد، «شیخ عبدالکریم حائرى، حوزه علمیه قم و تولید علم در سده معاصر ایران»، حوزه، سال ۲۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۸۳)؛
(۴۶) عبدالحسین غروى تبریزى، «مصاحبه با آیهاللّه عبدالحسین غروى تبریزى»، حوزه، سال ۱۱، ش ۲ (خرداد و تیر ۱۳۷۳)؛
(۴۷) محمدتقى فلسفى، خاطرات و مبارزات حجهالاسلام فلسفى، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۴۸) عمادالدین فیاضى، زندگینامه و شخصیت اجتماعى ـ سیاسى آیتاللّه العظمى حاج شیخعبدالکریم حائرى (مؤسس حوزه علمیه قم)، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۴۹) عباس فیض قمى، کتاب گنجینه آثار قم، قم ۱۳۴۹ـ۱۳۵۰ش؛
(۵۰) على کریمیجهرمى، آیهاللّه مؤسّس مرحوم آقاى حاجشیخ عبدالکریم حائرى (قدّس سرُّهالشّریف)، قم ۱۳۷۲ش؛
(۵۱) على محقق داماد، «مصاحبه با حضرت آیتاللّه حاج سیدعلى آقا محقق داماد»، حوزه، سال ۲۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۸۳)؛
(۵۲) مصطفى محقق داماد، «مصاحبه با حجهالاسلام و المسلمین دکتر سیدمصطفى محقق داماد»، حوزه، سال ۲۱، ش ۵ (آذر و دى ۱۳۸۳)؛
(۵۳) محمد محمدى اشتهاردى، «نگاهى به زندگى آیهاللّه العظمى شیخ عبدالکریم حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم»، در مؤسس حوزه، همان؛
(۵۴) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۵۵) حسین مدرسى طباطبائى، مقدمهاى بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمد آصففکرت، مشهد ۱۳۶۸ش؛
(۵۶) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارشهایى از آیات عظام نائینى، اصفهانى، قمى، حائرى و بروجردى، ۱۲۹۲ تا ۱۳۳۹ شمسى، بهکوشش محمدحسین منظورالاجداد، تهران: شیرازه، ۱۳۷۹ش؛
(۵۷) حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۳، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۵۸) عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، یا، تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۵۹) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۶۰) حسین مکى، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۳، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۶۱) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۶۲) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن الودیعه فى تراجم اشهر مشاهیر مجتهدى الشیعه، او، تتمیم روضاتالجنات، بغداد [? ۱۳۴۸[؛
(۶۳) محمدحسین ناصرالشریعه، تاریخ قم، چاپ على دوانى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۶۴) محمدرضا نجفى اصفهانى، وقایه الاذهان، قم ۱۴۱۳؛
(۶۵) حسن نظامالدینزاده، هجوم روس و اقدامات رؤساى دین براى حفظ ایران، بهکوشش نصراللّه صالحى، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۶۶) فرزانه نیکوبرش، بررسى عملکرد سیاسى آیتاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۱۵ه .ش، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۶۷) مهدیقلى هدایت، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۶۸) EIr., s.v. “Haeri, Shaikh Abol-al-Karim Yazdi”, (by Hamid Algar);
(۶۹) EI2, suppl. fascs. 5-6, Leiden 1982, s.v. “Hairi,Shaykh Abd al-Karim Yazdi” (by Abdul-Hadi Hairi);
(۷۰) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world, ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v. “Shii Islam: modern Shii thought” (by Hamid Dabashi).
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲