علما-خعلمای قرن چهاردهم(معاصر شمسی)علمای قرن سیزدهم

زندگینامه آخوند ملامحمدکاظم خراسانى(متوفی۱۳۲۹ه ق)( مؤلف اثر مهم کفایه‌الاصول)(دانشنامه جهان اسلام )

 خراسانى، آخوند ملامحمدکاظم (۱)، از مراجع تقلید و اصولیان برجسته امامى، مؤلف اثر مهم کفایه‌الاصول* واز حامیان اصلى نهضت مشروطه ایران. او در ۱۲۵۵ در مشهد به دنیا آمد. در میان نیاکان او شخصیت نامدارى در منابع‌ثبت نشده است. پدرش، ملاحسین هروى خراسانى، روحانى و اصالتآ اهل و ساکن هرات بود و چند سال پیش از تولد محمدکاظم به مشهد هجرت کرد (عبدالحسین کفائى، ص ۷ـ۸، ۱۴؛ عبدالرحیم محمدعلى، ص ۲۲ـ۲۳؛ قس عبدالرضاکفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۳، که مهاجرت او را به مشهد، درجوانى و براى ادامه تحصیل دانسته است).

محمدکاظم مقدمات علوم دینى و نیز سطوح متوسطه و عالى را در مشهد نزدپدرش و دیگر عالمان آن دیار فراگرفت. سپس در رجب۱۲۷۷ به قصد ادامه تحصیل در نجف از مشهد خارج شد (شهرستانى، ص ۳۳۸؛ امین، ج ۹، ص ۵؛ عبدالرحیم محمدعلى، ص ۲۵؛ عبدالرضا کفائى، همانجا). به نقل برخى منابع، او حدود سه ماه (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۳۵، ۳۸؛ شکورى، ۱۳۷۰ش، ص ۱۰۷) یا بیشتر (رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلى، همانجا) در سبزوار ماند و در درس فلسفه حاج‌ملاهادى سبزوارى* شرکت کرد (قس عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۳ـ۱۴؛ ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۱۸ که حضور او را در درس سبزوارى فقط یک جلسه، به سبب درنگ یک‌روزه کاروان در این شهر دانسته است).

او پس از رسیدن به تهران، مدتى در مدرسه صدر ماند و نزد میرزاابوالحسن جلوه* و ملاحسین خوئى (شاگرد برجسته حکیم زنوزى) فلسفه و حکمت آموخت. مدت ماندن او را در تهران، برخى منابع شش ماه (رجوع کنید به شهرستانى، ص ۳۳۹؛ امین، همانجا؛ امینى، ج ۱، ص ۳۹)، و برخى دیگر بیش از یکسال (رجوع کنید به بامداد، ج ۴، ص ۱؛ عبدالحسین کفائى، ص ۴۱)، گزارش کرده‌اند.

باتوجه به اینکه مدت سفر او از مشهد تا نجف حدود هفده ماه ثبت شده است، گزارش اخیر، به‌ویژه با فرض درنگ کوتاه در سبزوار، درست‌تربه نظر مى‌رسد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۳۸، پانویس ۲). گزارشى دیگر، مدت اقامت او را در تهران سه سال ذکر کرده (رجوع کنید به ربّانى، ص ۳۲۲) که نادرست است. خراسانى سپس در ذیحجه ۱۲۷۸ از تهران به نجف رفت و در آنجا ماند (شهرستانى؛ امین، همانجاها).

خراسانى در نجف از ربیع‌الاول ۱۲۷۹ به حلقه شاگردان شیخ‌مرتضى انصارى* (متوفى ۱۲۸۱) پیوست و بیش از دو سال در درسهاى فقه و اصول او شرکت کرد (رجوع کنید به حرزالدین،ج۲،ص۳۲۴؛ شهرستانى؛ امین، همانجاها). گفته‌اند خراسانى و برخى دیگر از شاگردان جوان شیخ‌انصارى، سرفصلهاى مباحث هر روز استاد را پیش از شرکت در درس او از میرزا محمدحسن شیرازى، استاد دیگر خراسانى، مى‌آموختند و پس از رفع اشکالات و ابهامات خود، به درس شیخ مى‌رفتند (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۵۹ـ۶۰).

خراسانى مبحث اصولى «ظنون خاصه»، به‌ویژه مسئله «حجّیت خبر واحد»، را نزد انصارى آموخت (آقابزرگ طهرانى، طبقات، قسم۵، ص ۶۵؛ تمیمى، ج۲، ص۱۳). درباره سبب مشهور شدن او به «آخوند» گزارشى از مباحثه وى با انصارى در دفاع‌از رأى یکى‌از فقیهان معاصرِ انصارى («آخوند» اردکانى) نقل شده (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۶۲ـ۶۴)، ولى عبدالرضا کفائى (۱۳۸۶ش ب، ص ۱۱۷) آن را نپذیرفته و اظهار کرده است که حتى پدر و اجداد خراسانى به آخوند ملقب بوده‌اند.

استاد دیگر ملامحمدکاظم، میرزاى شیرازى* بود که وى در درسهاى عمومى و نیز در درسهاى خصوصى او شرکت مى‌کرد (شهرستانى، همانجا). میرزا به او توجه فراوان داشت و چه‌بسا جلسه درس، با مناظره میان این استاد و شاگرد سپرى مى‌شد و حتى اعجاب هم‌درسیها را برمى‌انگیخت. از میرزاى شیرازى نیز نقل شده که در وصف شاگرد خود گفته است: «ابتداى فکر آخوند، انتهاى افکار دیگران است» (رجوع کنید به شریف رازى، ج ۲، ص ۱۷۱؛ عبدالحسین کفائى، ص ۷۱؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۶۹ـ۷۱).

باتوجه به طولانى بودن مدت تحصیل خراسانى نزد شیرازى (بیش از ده سال رجوع کنید به ادامه مقاله) و مناسبات صمیمانه آن دو (رجوع کنید به شهرستانى؛ امین، همانجاها؛ عبدالرحیم محمدعلى، ص ۲۸ـ۲۹؛ عبدالحسین کفائى، ص۷۰ـ۷۱)، مى‌توان خراسانى را در واقع تربیت یافته میرزا به شمار آورد. او براى میرزا احترام ویژه‌اى قائل بود و حتى پس از مرگ میرزا، منسوبان او را نیز بزرگ مى‌داشت (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۷۲، پانویس ۱).

خراسانى چند سال نیز در درس فقه سیدعلى شوشترى*، که استاد اخلاق او نیز بود (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۵، ۳۰) شرکت کرد. از خراسانى نقل شده است که به سفارش شوشترى، پیش از هر جلسه درس، مباحث آن جلسه را مطالعه مى‌کرد و نظر استنباطى خود را درباره هر فرع فقهى مى‌نوشت و هنگام حضور در درس، بیشترِ آنها را موافق با نظر استاد مى‌یافت، گاه نیز رأى استاد را تغییر مى‌داد.

خراسانى عمل به این سفارش شوشترى را سبب موفقیت خود دانسته، همچنان‌که شوشترى نیز او را «معین» خود در درس مى‌خوانده است (رجوع کنید به نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۱ـ۱۲؛ عبدالحسین کفائى، ص ۶۵ـ۶۶؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۶۷ـ۶۸). خراسانى در درس فقه شیخ‌راضى نجفى (متوفى ۱۲۹۰) نیز شرکت مى‌کرد (رجوع کنید به امین، همانجا؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۱؛ حرزالدین؛ تمیمى، همانجاها). زمان و مدت حضور خراسانى در درسهاى فقه شوشترى و راضى به‌درستى مشخص نیست. بر پایه گزارش شهرستانى (همانجا) که خراسانى پس از درگذشت شیخ‌انصارى فقط نزد میرزاى‌شیرازى درس خوانده است، مى‌بایست درخلال دو تا سه سال نخستِ اقامتش در نجف در درسهاى شوشترى و راضى حاضر شده باشد.

اما به گفته آقابزرگ طهرانى (همانجا)، وى پس از درگذشت انصارى در درس آن‌دو شرکت کرده است. به گزارشى دیگر، خراسانى پس از درگذشت انصارى، در درسهاى فقه و اصول شوشترى و پس‌از وفات شوشترى (۱۲۸۳)، به مدت هفت سال، در درسهاى شیرازى و راضى شرکت کرد (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۶۷، ۶۹؛ نیز رجوع کنید به تمیمى، همانجا). گفته‌اند که سیدمهدى قزوینى حلّى (متوفى ۱۳۰۰) به خراسانى اجازه روایت داده و در آن جایگاه علمى او را ستوده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۱، ص ۲۵۴؛ عبدالحسین کفائى، ص ۶۷؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۶؛ قس شکورى، ۱۳۷۰ش، ص ۱۰۸؛ نیز رجوع کنید به حرزالدین، ج ۲، ص ۳۲۳).

بنابر برخى گزارشها، تحصیلات خراسانى در ۱۲۹۰ پایان یافت (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، همانجا؛ همو، ۱۳۸۶ش ب، ص ۶۹، ۷۲). یکى از مشهورترین هم‌درسیهاى او در نجف، حاج‌آقارضا همدانى* بود (عبدالحسین کفائى، ص ۷۳، ۷۶؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۲۴؛ شبیرى زنجانى، ۱۳۸۹ش، ج ۱، ص ۵۲۵).

درباره زمان آغاز تدریس آخوند و متون درسى و شاگردان او در این درسها گزارش دقیقى در منابع نیامده است، ولى مسلّم است که هنگام هجرت میرزاى شیرازى به سامرا (۱۲۹۱)، خراسانى در نجف مدرّسى نامدار بوده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات، همانجا؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۷۲). به گزارش برخى منابع، او به احترام استاد خود، شیرازى، همگام با بسیارى از شاگردان شیرازى به او پیوست وحدود نه ماه در سامرا ماند و علاوه بر حضور در درس میرزا، خود حوزه درسى دایر کرد و بیشتر شاگردان میرزا در درس وى نیز شرکت مى‌کردند.

خراسانى سپس به سفارش استادش به نجف بازگشت و در آنجا به تدریس پرداخت (رجوع کنید به نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۲؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات؛ تمیمى، همانجاها؛ عبدالحسین کفائى، ص ۹۷ـ۹۸؛ قس امین؛ بامداد؛ امینى، همانجاها، که از رفتن او به سامرا سخنى به میان نیاورده بلکه گفته‌اند که پس از هجرت میرزا، آخوند در نجف ماند). بسیارى از شاگردان میرزا که در نجف مانده بودند، به سفارش او، در درس خراسانى که جانشین میرزا شناخته مى‌شد شرکت مى‌کردند (عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۷۲ـ۷۳).

با اینکه عالمان و اصولیانى بزرگ، مانند میرزاحبیب‌اللّه رشتى* و شیخ محمدهادى تهرانى*، در نجف مجلس درس داشتند، خراسانى درخشید و درس اصول فقه او سرآمد درسهاى اصول فقه در نجف شد. چند ویژگى، یکى آگاهى خراسانى از مباحث فلسفى و درنتیجه، وسعت نظر و توانایى او در استدلال و احتجاج، و دیگر، قدرت بیان و توان علمى او و نیز رعایت ایجاز به‌ویژه در طرح مباحث اصولى (رجوع کنید به ادامه مقاله)، سبب شد که روزبه‌روز بر شاگردانش افزوده گردد (شهرستانى، ص۳۴۰ـ۳۴۱).

با درگذشت محمدحسن شیرازى در ۱۳۱۲ و بازگشت بسیارى از فضلاى حوزه سامرا به نجف و پیوستن بیشتر ایشان به درس خراسانى (دراین‌باره رجوع کنید به حوزه علمیه*، بخش ۵: نجف؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۷) و نیز درگذشت عالمان بزرگ معاصر وى در عتبات، به‌تدریج جایگاه خراسانى در مقام استاد برجسته حوزه نجف تثبیت و درس او بزرگ‌ترین حوزه درسى و درس بى‌بدیل حوزه نجف شناخته شد (رجوع کنید به شهرستانى، ص ۳۴۱).

شهرت روزافزون آخوند نیز سبب اقبال و روى‌آورى دانش‌طلبان از مناطق گوناگون عراق و نیز کشورهایى مانند ایران و هند به حوزه نجف گردید (حرزالدین، همانجا). شرکت‌کنندگان در درس خراسانى را فقیهانى نامدار در چند نوبت شمرده‌اند؛ از جمله سیدمحسن امین (ج ۹، ص ۱۶۷) و آقابزرگ طهرانى (الذریعه، ج ۱۴، ص ۳۳، ج ۴، ص ۳۶۷؛ همو، طبقات، همانجا)، تعداد شاگردان درس اصول خراسانى را در جلسه‌اى بیش از ۱۲۰۰ تن و شهرستانى (ص ۳۸۹) هزار تن و عبدالحسین کفائى (ص ۱۱۸ـ۱۱۹، به نقل از شهرستانى) ۱۵۴۰ تن دانسته‌اند. از میرزامحمد فیض قمى هم نقل شده که او و آقاضیاءالدین عراقى در جلسه‌اى تعداد شاگردان آخوند را بیش از ۱۷۰۰ تن شمارش کرده‌اند (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۹) و نجفى قوچانى (۱۳۷۸ش، همانجا) نیز، رقم هشتصد تا هزار تن را گزارش کرده است (نیز رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۸ـ۱۹).

رتبه علمى شرکت‌کنندگان در این درسها از نکات درخور توجه است. بسیارى از فقیهان برجسته اصولى سده چهاردهم، محضر او را درک کردند و در حلقه درس او پرورش یافتند و به بالاترین مدارج علمى رسیدند. نظام مرجعیت شیعه از آن زمان تاکنون در انحصار شاگردان مکتب او بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). تعداد مجتهدان درس خراسانى را مدرس تبریزى (ج۱، ص ۴۱)، ۱۲۰ تن و سیدمحمود شاهرودى (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۷۴ـ۷۵) ۴۰۰ تن گزارش کرده‌اند. آقابزرگ طهرانى (الذریعه، ج ۲، ص ۱۱۱)، که خود از شاگردان حوزه درس آخوند بود، نیز حدود پانصد تن از شاگردان خراسانى را مجتهد یا قریب‌الاجتهاد دانسته است (براى نام بیش از سیصدتن از شاگردان برجسته او که شمار زیادى از آنان مراجع بزرگ سده چهاردهم و فقیهان نام‌آور و متنفذ شیعه بودند رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلى، ص ۳۵ـ۳۶).

خراسانى درس فقه را به زبان فارسى و درس اصول فقه را به زبان عربى القا مى‌کرد (عبدالحسین کفائى، ص ۱۰۳ـ۱۰۴؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۷). وى صداى رسایى داشت، به گونه‌اى که همه افراد حاضر در محل درس و حتى اطراف آن به‌خوبى صداى او را مى‌شنیدند (نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۳؛ نیز رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۱۱۳؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۲۳).

روش درس او این بود که مطالب خود را ایراد مى‌کرد و پس از درس به اشکالات و پرسشها پاسخ مى‌داد، مگر درباره سؤالات برخى از شاگردان ممتازش (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات، قسم ۵، ص ۶۶؛ عبدالحسین کفائى، ص ۱۰۷ـ۱۱۲؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۹). خراسانى به تربیت علمى شاگردانش بسیار اهمیت مى‌داد و علاوه بر دو درس عمومى و رسمى یاد شده، عصرها در منزل خود به شاگردان برگزیده‌اش که تعدادشان را افزون بر سیصد تن گزارش کرده‌اند، فقه درس مى‌داد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۱۱۴؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۷).

همچنین پس از درگذشت میرزاى شیرازى و رجوع برخى از مقلدان او به خراسانى، شبها پس از درس عمومى اصول فقه، براى پاسخگویى به استفتائات با حضور شاگردان ممتاز خراسانى، از جمله سید ابوالحسن اصفهانى*، محمدحسین اصفهانى*، حاج آقاحسین طباطبائى بروجردى*، عبدالکریم حائرى یزدى*، آقا ضیاءالدین عراقى*، حاج آقاحسین قمى*، عبداللّه گلپایگانى و محمدحسین نائینى*، که غالبآ پس از او به مرجعیت رسیدند، مجلسى خصوصى برپا مى‌شد که درواقع نوعى کارگاه تمرین اجتهاد بود. او در این جلسه نخست رأى خود را با حاضران در میان مى‌گذاشت و پس از تبادل نظر با آنان، براى صدور رأى نهایى به تحقیق در مبانى فقهى مى‌پرداخت. تعلیقات آخوند بر رساله‌هاى عملیه و آثار فتوایى او نیز در این جمع بررسى و سپس به صورت فتواى قطعى او ثبت مى‌شد. خراسانى بر مراجعه به برخى منابع، از جمله کتاب تازه تألیف شده مستدرک‌الوسایل در حدیث، تأکید داشت (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۲، ص ۱۱۱؛ همو، طبقات، قسم ۵، ص ۶۵ـ۶۶؛ عبدالحسین کفائى، ص ۱۰۴؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۲۰ـ۲۲).

خراسانى که افزون بر ده سال در مکتب اصولى و فقهى شیخ‌انصارى تربیت یافته بود، پس از انصارى تأثیرگذارترین مجتهد بر حوزه‌هاى علمى شیعى بود و آرا و آثارش، نفوذ و محوریت خاصى پیدا کرد و بیش از سایر شاگردان مکتب اصولى انصارى، مورد توجه و تحلیل و شرح و نقد قرار گرفت. او بیش از اصولیان پیشین از قواعد و مسائل فلسفى در اصول فقه استفاده کرد (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۶، ص ۱۸۶؛ حبیب‌آبادى، ج ۵، ص ۱۵۱۲؛ نیز رجوع کنید به موسوى بجنوردى، ص ۳۳۰). وى علاوه بر اینکه مبانى جدیدى بنیان نهاد و نیز روشها و اسلوبهاى نوینى براى استنباط ابداع کرد، آراى تازه‌اى هم عرضه کرد.

او هنگام تقریر نظر خود، ضمن بررسى و نقد آراى علماى پیشین و به ویژه ذکر نظر شیخ انصارى به عنوان متقن‌ترین مبنا، بیش از آنکه به آراى دیگران استناد کند و در پى یافتن دیدگاهى مؤیّدِ نظر خود باشد، به ارائه استدلالى متقن، هرچند خلاف مشهور، اهمیت مى‌داد (گرجى، ص ۳۵۹ـ۳۶۰؛ عبدالحسین کفائى، ص ۱۱۳ـ۱۱۴؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۱۷ـ۱۸). به‌رغم ابتکارات مهم او در فقه، به‌ویژه از مجراى علم اصول، و نیز جنبه سیاسى یافتن شخصیت او به‌خصوص در ماجراى مشروطیت، نبوغ اصلى او در عرصه اصول فقه بروز جدّى یافته است تا آنجا که کمتر بحثى در اصول فقه یافت مى‌شود که آراى خراسانى در آن مطرح و مورد توجه و استناد نباشد و کمتر مبحث درسى یا اثرى در این باب پیدا مى‌شود که از روش او پیروى نکرده یا تأثیر نپذیرفته باشد. خراسانى در عین نکته‌سنجى و موشکافى کردن مطالب و دقت فوق‌العاده در بیان آنها، دچار تطویل و توضیح مسائل غیرضرورى نمى‌شد (امین، ج ۹، ص ۶؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۲ـ۱۳).

ویژگى بارز درسهاى او که در آثار قلمى وى هم جلوه‌گر است رعایت ایجاز و خارج نشدن از موضوع و نیفتادن در ورطه مطالب حشو و زاید یا افراط در نقل آرا و اقوال گوناگون است. او به جاى سرگشته کردن شاگردان خود در دریاى گسترده آراى پیشینیان، بر تمرکز ذهن آنها پیرامون مباحث کلیدى تأکید داشت و لبّ مطلب را بیان مى‌کرد. او به‌ویژه در فشرده‌سازى مطالب اصول فقه کوششى مضاعف داشت و به اصطلاح «تورم» اصول فقه را نمى‌پسندید و از پرداختن به مباحث بى‌ثمر و صرفآ ذهنى یا مطالب کم‌ثمر و فرعى پرهیز مى‌کرد و آن را موجب اتلاف عمر مى‌دانست.

از این حیث مى‌توان او را پیشتاز همه اصولیان تاریخ شیعه قلمداد کرد. او یک دوره کامل اصول فقه را، پیش از تألیف کفایه، در شش سال و پس از آن، در حدود سه سال درس مى‌داده است (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص۱۰۰ـ۱۰۱، ۳۴۴؛ «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانى»، ص ۱۵۳؛ گرجى، ص ۳۵۶). بنابراین، سهم او در متقن سازى و پیشرفت اصول فقه شیعه از یکسو و تلخیص و تهذیب و دسته‌بندى مباحث آن از سوى دیگر، بسیار چشمگیر بوده است (درباره ابتکارات و مسلک او در اصول فقه رجوع کنید به کفایه‌الاصول*).

آخوند را در تفهیم مطالب علمى، بسیار توانا دانسته و گفته‌اند که مباحث را به بهترین شکل و رساترین و شیواترین بیان تقریر مى‌کرد (رجوع کنید به نجفى قوچانى، ۱۳۶۲ش، ص ۲۹۴ـ ۲۹۵، ۳۲۳ـ۳۲۴، ۳۲۹ـ۳۳۰؛ همو، ۱۳۷۸ش، همانجا).

به گفته نجفى قوچانى (۱۳۶۲ش، ص ۳۲۵) درس آخوند در حوزه نجف محوریت یافته بود و در صورت تعطیل شدن درس او همه درسهاى حوزه تعطیل مى‌شد. او در برگزارى جلسات درس، بسیار جدّى بود و با هیچ عذرى درس خود را تعطیل نمى‌کرد؛ حتى در ماجراى شیوع وبا در نجف (۱۳۲۲)، که بیشتر درسهاى حوزه تعطیل شد، درس خود را حتى در روز درگذشت سه تن از نزدیکانش، تعطیل نکرد (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۲۹).

در برخى از سالها که در نیمه نخست رجب براى زیارت به کربلا مى‌رفت، در همانجا نیز درس دایر مى‌کرد و در ماه رمضان نیز که درسهاى متداول حوزه تعطیل بود، مباحثى مانند اصول عقاید یا اخلاق تدریس مى‌کرد (نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۲؛ نیز رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۱۹). آخوند در دوره جوانى، فلسفه وبه‌طور مشخص اسفار ملاصدرا و منظومه سبزوارى را، نیز تدریس مى‌کرد ولى در میان‌سالى از تدریس آن دست کشید. سیداحمد تهرانى کربلائى یکى از شاگردان فلسفه او بود (عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۴۲؛ نیز رجوع کنید به همو، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۱۸). آخوند پس از درگذشت استادش، میرزاى شیرازى، به مرجعیت رسید و تا زمان مرگش یکى از مراجع تقلید مشهور به شمار آمد و مقلدان بسیارى، به‌ویژه در ایران داشت (همو، ۱۳۸۶ش ب، ص ۷۳).

اندیشه و رفتار سیاسى. آخوند خراسانى به امور سیاسى و اجتماعى کشورهاى اسلامى، به‌ویژه کشور شیعى ایران، بسیار حساس بود. مواضع صریح او در حمایت از نهضت مشروطه ایران و نیز عزم او براى حرکت به سوى ایران به منظوردفاع در برابر اشغال بخشهایى از آن (رجوع کنید به ادامه مقاله) و پیش از آن، توصیه به مظفرالدین شاه و ارکان دولت در همراهى با «شرکت اسلامیه» و استفاده از منسوجات این شرکت و «خلع لباس ذلّت از خود» (رجوع کنید به خراسانى، ۱۳۸۵ش، ص ۱۵۶)، حساسیت شدید او را به دو پدیده شایع در کشورهاى اسلامى، یعنى استبداد ازآن‌رو که زمینه‌ساز ستم و بى‌عدالتى و تضییع حقوق مردم است و استعمار از آن‌رو که موجب سلطه خارجى است، نشان مى‌دهد.

با اینکه او در حوزه مسائل سیاسى کتاب یا رساله مستقل و مدوّنى نداشته و آراى سیاسى وى در میان آثار فقهى و اصولى، نامه‌ها، تلگرافها، اعلامیه‌ها و احکام سیاسى او و نیز پاسخهاى او به برخى استفتائات پراکنده است، ولى در این باره صاحب آراى بدیعى است که در اندیشه فقیهان امامى پیش از وى سابقه ندارد. طبق یک نظر، اندیشه سیاسى آخوند در چهارچوب مکتب فقهى ـ سیاسى شیخ‌انصارى و با تکیه بر لوازم فکرى و اجتماعى آن و البته با بسط آن و وجوهى از نوآورى فقهى ـ سیاسى، قابل تحلیل است (رجوع کنید به فیرحى، ص ۱۹۶، ۲۰۷)؛ ولى بنابر نظرى دیگر اساسآ او داراى مکتب سیاسى خاص و بى‌سابقه‌اى بوده که پس از وى نیز در سیره و سلوک سیاسى شاگردان متعددش، که عالمانى طراز اول و برجسته بودند، تداوم یافته است (کدیور، ص ۲۱۹ـ۲۲۰).

خراسانى مهم‌ترین نظریه‌پرداز دینى مشروطیت و پشتیبان سرسخت مشروطه‌خواهان بود و به نفع نهضت مشروطه و قانون اساسى فتوا داد. نقش او، هم از جهت نظرى و هم از جهت عملى، در پیشبرد مشروطه بى‌بدیل بوده است تا جایى که از زمان رسمیت یافتن مشروطیت در ایران تا زمان درگذشتش، یعنى بیش از پنج سال، او شخصیت اول در تحولات نظرى و عملى در ایران و در همه حوزه‌هاى شیعى به شمار مى‌رود. آثارى مانند تنبیه‌الامّه و تنزیه‌المِله* از میرزامحمدحسین نائینى، و اللئالى المربوطه فى وجوب المشروطه از شیخ‌اسماعیل محلاتى*، بازتابى از اندیشه‌هاى سیاسى خراسانى و جدّى‌ترین نوشته‌ها در دفاع نظرى از مشروطه به شمار مى‌آید که از حوزه نجف سربرآورده است؛ به‌ویژه آنکه خراسانى خود بر هر دو تقریظ نوشته است. هرچند قیام در برابر سلطان جائر، پدیده تازه‌اى نبود و پیش از خراسانى هم بارها رخ داده بود، غیرشرعى اعلام کردن نظام استبدادى و ترجیح دادن یک نظام سیاسى بر حکومتى دیگر، ازآن‌رو که مفسده کمترى دارد، در میان فقیهان شیعى مقوله بى‌سابقه و گفتمان تازه‌اى بود (توکلیان، ص ۴۹؛ نیز رجوع کنید به شکورى، ۱۳۸۰ش، ص ۱۴۵ـ۱۴۸). طبق یک قول، آخوند رأى سیاسى مستقلى نداشته، بلکه متأثر از نائینى بوده است (رجوع کنید به مهدى انصارى، ص ۴۵۵ـ۴۵۶)، ولى بنابر قولى دیگر، مقایسه تنبیه‌الامّه نائینى با آراى آخوند در برخى آثار فقهى و تلگرافها و نامه‌هایش، نشان‌دهنده تفاوت اندیشه سیاسى آنان است (رجوع کنید به ثبوت، ص ۵۲۲ـ۵۲۳).

با بررسى همه مواضع و رفتارهاى سیاسى خراسانى در طول حیات سیاسى او و دسته‌بندى آنها، بستر اقدامات و مبارزات وى در چهار جبهه تشخیص داده مى‌شود: ۱) جبهه مبارزه با استبداد و حاکمان مستبد و کوشش براى تغییر حکومت از استبدادى به مشروطه؛ ۲) جبهه مقابله با کسانى که با بیرق مشروعه‌خواهى با مشروطیت درافتادند؛ ۳) جبهه مبارزه با برخى از سردمداران مشروطه که به بهانه مشروطیت، احکام شرعى را نادیده مى‌گرفتند؛ ۴) جبهه مبارزه با بیگانگان و دفاع از کشور ایران در برابر تجاوز آنان. در سه جبهه نخست، تلاش وى معطوف به استقرار حکومت مشروطه بود با این قید که به احکام شرعى ملتزم باشد. این سه جبهه، نه در یک زمان، بلکه به ترتیب تاریخى یاد شده به روى او گشوده شد. خراسانى مى‌خواست راهى میانه و اعتدالى بگشاید و حکومتى را تثبیت کند که با پرهیز از افراط و تفریط، ضمن رعایت موازین شرع، اراده و خواست اکثریت مردم در آن حاکم باشد (رجوع کنید به ادامه مقاله). اهداف او در پشتیبانى از مشروطه، مبارزه با ستم، استبداد و سلطه بیگانگان، فراهم کردن زمینه آبادانى کشور، پیشرفت ملت و رفاه عمومى و در عین حال، حفظ دین و اجراى قوانین اسلامى بود (عبدالهادى حائرى، ۱۳۵۵ش، ص ۱۶۲ـ۱۶۳؛ همو، ۱۳۶۴ش، ص ۱۲۳).

در تحلیل آرا و عملکرد خراسانى در باب مشروطه دیدگاههاى گوناگونى وجود دارد. برخى اندیشه سیاسى او را آمیزه‌اى از آراى فقهى‌اش که ریشه در سنّت فقهى شیعه دارد، و پاره‌اى از افکار جدید دانسته و گفته‌اند که او شناخت‌دقیقى از مشروطیت، از جمله مبانى آن در اندیشه غربى ولوازم و پیامدهایش، به‌ویژه براى نهادهاى مذهبى، نداشته‌است (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۲۵۹، ج ۲، ص ۲۸۷؛ عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص ۵، ۱۳۴؛ توکلیان، ص ۴۹ـ ۵۱؛ جعفریان، ص ۳۳۷؛ مهدى انصارى، همانجا). مطابق برداشتى دیگر، که حاج‌آقا حسین بروجردى* موافق آن به شمار آمده است، خراسانى مشروطه را به خوبى مى‌شناخت ولى چون انقلاب را در حال شکل‌گیرى و وقوع آن را حتمى مى‌دید براى آنکه آن را در مسیر آموزه‌هاى دینى هدایت کند تا مانند جنبشهاى انقلابى پس از رنسانس در اروپا گرایش ضددینى نیابد، با هوشمندى و درایت وارد آن شد (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش الف، ص ۴۱ـ۴۵؛ همو، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۲۸ـ۱۳۲، ۱۵۸).

برخى سخنان نقل شده از آخوند نیز با این برداشت کاملا سازگار است (رجوع کنید به ثبوت، ص ۵۸۵ـ۵۸۶). براساس دیدگاهى دیگر، او با درک درست مشروطه، جنبه تحدید قدرت و استبدادستیزى آن‌را بر جنبه غرب‌گرایى آن اولویت داد و احساس مسئولیت دینى او را واداشت تا با تجویز مشروطه و حمایت از نظام پارلمانى، دفع افسد به فاسد کند و مردم مسلمان را از ستم حکومت استبدادى و منافع کشور را از دست‌اندازى اجانب برهاند (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص۱۳۴؛ جعفریان، ص۳۳۹). گروهى دیگر، با استناد به اینکه موافقت اولیه خراسانى با مشروطه، مانند شیخ فضل‌اللّه نورى، مقید به انطباق آن با شریعت (مشروطه مشروعه) بوده است، با توجه به انحراف مشروطیت از آن مسیر، حمایتهاى بعدى خراسانى از مشروطه را معلول بى‌اطلاعى او از عملکرد سران مشروطه و اوضاع ایران قلمداد کرده‌اند.

بنابه نظرى دیگر (براى نمونه رجوع کنید به دوانى، ص ۳۰۵) این بى‌اطلاعى به سبب دورى او از ایران بوده، ولى برخى دیگر آن را ناشى از عملکرد اطرافیان وى (رجوع کنید به زنجانى، ص۲۷۳ـ۲۷۴؛ مرعشى‌شوشترى، ص۲۸۹؛ واعظ‌زاده خراسانى، ص ۱۸۳، که فرزندش میرزامهدى را به‌طور خاص نام برده است) دانسته و گفته‌اند که از رسیدن برخى اطلاعات و بسیارى از نامه‌ها به او جلوگیرى مى‌شده است (نیز رجوع کنید به دوانى، همانجا). به نظر بیشتر قائلان به دیدگاه اخیر، خراسانى در ماههاى آخر عمر از حمایت از مشروطه پشیمان شده (مرعشى شوشترى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به واعظ‌زاده خراسانى، ص ۱۷۴ـ۱۷۵) و حتى انگیزه اصلى او براى آمدن به ایران (رجوع کنید به ادامه مقاله)، مقابله با انحراف آن بوده است. برخى از این دیدگاهها با یکدیگر جمع‌پذیرند.

محتواى بسیارى از نامه‌ها و بیانیه‌هاى آخوند، به‌ویژه مفاد رساله کوتاه او، ضرورت علاج عاجل امراض مهلکه، و نیز قراینى دیگر، برخى از دیدگاههاى یاد شده را تقویت و برخى دیگر را تضعیف مى‌کند. او در این رساله با «امراض مهلکه» خواندن مفاسد و نابسامانیهاى کشور، درمان فورى آنها را براى پیشگیرى از اضمحلال دین و دولت ضرورى دانسته و پس از بیان امورى که درمان متوقف بر آنهاست، از تحیر خود در گذشته درباره چگونگى محقق شدن آن امور و اسباب و مقدمات آن و حتى از مذاکره با مظفرالدین شاه در این باب (در سال ۱۳۲۱) و بسنده کردن او به «مواعید اقناعیه» یاد کرده و سپس به صراحت، طرح موضوع مشروطه و موافقت خود را با آن از «القائات غیبیه» شمرده است. او با اینکه به گفته خود، اجمالا از محسّنات نظام مشروطه و تأثیر آن در رسیدن سایر ملل به ترقى و اقتدار آگاه بوده، براى پى بردن به چند و چون ماجرا و ماهیت حوادث، درباره آن به تأمل و فحص پرداخته و دریافته است که «مبانى و اصول صحیحه آن از شرع قویم اسلام مأخوذ است و با رعایت تطبیق فصول نظامنامه که راجع به شرعیات است، بر قوانین شرعیه…»، صحت و مشروعیت آن بى‌شبهه و اشکال خواهد بود (رجوع کنید به ص ۱۷۴ـ۱۷۶). وى بارها از سازگارى مشروطه مورد نظر خود با شریعت سخن گفته است. مى‌توان گفت که او مشروطه را قالب و صورتى دانسته که مادّه آن مذهب و فرهنگ و اقتضائات هر ملت است.

بى‌اطلاع دانستن آخوند از اوضاع ایران و هدایت شده پنداشتن اطلاعات او به‌جد مناقشه‌پذیر است و با شخصیت، جایگاه و سیره او سازگار نیست. زیرا او فردى خانه‌نشین یا محصور و منزوى نبوده بلکه تا روزهاى پایانى عمرش به مدرس و مسجد و حرم مى‌رفته و با خیل شاگردانش و حتى کسانى چون سیدمحمدکاظم طباطبائى یزدى* (مرجع تقلید معاصر خراسانى و مخالف مشروطه) هم‌سخن مى‌شده است. افرادى چون سیدابوالحسن اصفهانى که با مشروطه موافقت قطعى نداشته‌اند نیز، از ملازمان و شاگردان خاص او بوده‌اند. حتى بنابر گزارشهایى، مخالفان جدّى او نیز مى‌توانسته‌اند نزد او بروند و با او گفتگو کنند (رجوع کنید به جعفرى، ص ۵۰۴؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۵۳).

خراسانى در پى‌ریزى و شکل‌گیرى اولیه جنبش مشروطه نقشى نداشت. به دنبال اوضاع نابسامان اقتصادى، اجتماعى و سیاسى ایران و تشدید ناآرامیها و تنشها میان دولت و مخالفان در تهران، از آخوند براى گام پیش نهادن و پشتیبانى از جنبش، درخواستهاى فراوانى صورت گرفت، از جمله از جانب برخى عالمانى که بعدآ با مشروطه به مخالفت برخاستند (رجوع کنید به ادامه مقاله). خراسانى، در دهه هفتم عمر خود، پس از تأمل درباره نسبت میان این جنبش با شریعت، به مخالفت با سیاستها و رفتارهاى حکومت و سرانجام به پشتیبانى از نهضت مشروطه برخاست.

او پیش از این نیز از قاجاریان به عللى، مانند از دست رفتن بخش مهمى از سرزمین ایران، تسلط بیگانگان بر کشور، خالى شدن خزانه و استقراض مبالغ هنگفت و مصرف آن در راه عیاشى حاکمان بسیار ناخشنود و از ضعف دولت و عقب‌ماندگى ملت ایران و محرومیت از پیشرفت سایر ملل، سخت نگران بود (توکلیان، ص ۴۷؛ نیز رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۲، ج ۴، ص ۲۲۹ـ۲۳۱، ج ۵، ص ۲۸۷ـ۲۹۱؛ شریف کاشانى، ج ۱، ص ۸۳ـ۸۴، ۲۰۹ـ۲۱۰، ۲۱۲؛ یحیى دولت‌آبادى، ج ۳، ص۳۰ـ۳۲). این دل‌واپسیها، او را از دنیاى تحقیق و تدریس و تألیف، به عالم پرهیاهوى مبارزه و سیاست کشاند و بخش مهمى از سرگذشت او را رقم زد.

از نخستین اقدامات خراسانى در این عرصه، اعلامیه مشترک او با سه عالم بزرگ دیگر، محمد شربیانى، محمدحسن مامقانى* و میرزاحسین خلیلى تهرانى* در ۲۱ جمادى‌الآخره ۱۳۲۱ است که در آن، با اظهار نارضایتى شدید از عملکرد صدراعظم مظفرالدین‌شاه، میرزاعلى‌اصغر خان امین‌السلطان، او را مسبب اصلى همه مفاسد و مسلط کردن اجانب بر کشور دانسته و تکفیر کرده‌اند (براى متن تکفیر امین‌السلطان رجوع کنید به خاطرات وحید، سال ۹، ش ۴، ۱۵ بهمن ـ ۱۵ اسفند ۱۳۵۰، ص ۱۰۲؛ نیز رجوع کنید به کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۳۲ـ۳۳). این اقدام سبب شد که امین‌السلطان که از ۱۳۱۸ لقب «اتابک اعظم» گرفته بود، یک روز بعد مجبور به استعفا شود (رجوع کنید به ملکزاده، ج ۱، ص ۲۱۷ـ۲۱۸). برخى این اعلامیه را ساختگى دانسته‌اند (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۳۲؛ ملکزاده، ج ۱، ص ۲۱۸).

بیشتر اقدامات آخوند خراسانى در باب مشروطه، هماهنگ و مشترک با دو تن از عالمان بزرگ معاصرش، حاج‌میرزا حسین خلیلى تهرانى (۱۲۳۰ـ۱۳۲۶) و ملاعبداللّه مازندرانى* (۱۲۵۹ـ۱۳۳۱)، بود که محور فعالیتهاى حوزه نجف در این زمینه به شمار مى‌رفتند؛ ازاین‌رو، از آن سه با عنوانهایى نظیر «ارکان ثلاثه مشروطه در عتبات»، «علماى ثلاثه نجف» و «مثلث رهبرى نجف» یاد شده است.

با آغاز رسمى نهضت مشروطه در ایران،

خراسانى و تهرانى و مازندرانى، با نامه‌ها و پیامها و اعلام مواضع خود، نخستین جبهه تقابل را در جریان مشروطیت، یعنى مبارزه با استبداد و مستبدان آغاز کردند (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص ۱۰۷ـ۱۰۸) و سهم بى‌بدیل و بزرگى در پیروزى این نهضت داشتند. پس از به بار نشستن تلاشهاى رهبران دینى و سایر مبارزان که به انتصاب مشیرالدوله به جاى عین‌الدوله به عنوان صدراعظم و صدور فرمان مشروطه از جانب مظفرالدین‌شاه در ۱۴ جمادى‌الآخره ۱۳۲۴ (۱۴ مرداد ۱۲۸۵) انجامید و در ۱۸ شعبان همان سال (۱۴ مهر) مجلس شوراى ملى تأسیس شد، خراسانى با ارسال پیامى به مجلس، ضمن تبریک و قدردانى از اقدامات شاه، تشکیل مجلس را نخستین مرحله ترقى و کلید سربلندى دین و دولت و پایه قدرت و شوکت و آبادانى کشور دانست و تذکاراتى داد (رجوع کنید به نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۲۳ـ۲۵).

قانون اساسى را پس از تصویب در مجلس شوراى ملى، سه رهبر مقیم نجف نیز تنفیذ کردند (رجوع کنید به همو، ۱۳۶۲ش، ص ۳۶۶) و پس از آن نیز با ارسال نامه‌ها و پیامهاى پیاپى، مشروطیت و مجلس شورا را تقویت کردند (رجوع کنید به فضل‌اللّه نورى، ج ۲، ص ۱۱۱ـ۱۱۲، ۱۲۶ـ۱۲۷، ۱۴۸، و جاهاى دیگر؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۲۵ـ۳۲؛ کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۳، ص ۷۲۹ـ۷۳۱). آنها همچنین یادگیرى فنون جدید نظامى را واجب دانستند و از تأسیس مدارس جدید براى آموزش علوم روز و صنایع نوین و احداث بانک ملى پشتیبانى کردند (رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۲، ج ۵، ص ۲۸۸؛ شریف کاشانى، ج۱، ص۲۱۴؛ نجفى‌قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص۲۹ـ۳۰).

تقى‌زاده* از تأثیر این عالمان در استقرار مشروطه، یاد کرده و نقش آنها را برجسته دانسته (۱۳۷۹ش، ص۱۲۲، ۲۴۹، ۲۷۶، ۲۹۱) و خراسانى را تکیه‌گاه و قوّت مشروطیت معرفى کرده است (۱۳۶۸ش، ص ۳۲۵). به گفته کسروى، چون مردم ایران متدین بودند اگر فتواهاى خراسانى و دو مرجع تقلید دیگر نجف نبود کمتر کسى از مشروطه پشتیبانى مى‌کرد. به‌گفته او بیشتر مجاهدان هوادار مشروطه نیز متدین بودند و این فتواها سبب جانفشانى آنان مى‌شد و حتى ستارخان بارها تصریح مى‌کرد که حکم علماى نجف را اجرا مى‌کند (۱۳۶۳ش، ج ۳، ص ۷۲۹ـ۷۳۰).

پس از درگذشت مظفرالدین‌شاه (۲۴ ذیقعده ۱۳۲۴/ ۱۸ دى ۱۲۸۵) و جلوس محمدعلى میرزا بر تخت سلطنت و گرایش او به استبداد و انتصاب امین‌السلطان به سرپرستى دولت و وزارت کشور، خراسانى اندرزنامه‌اى براى شاه فرستاد و او را به رعایت عدالت و موازین شرعى و کوشش در راه تأمین استقلال کشور دعوت کرد (رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۲، ج ۵، ص ۲۸۷ـ ۲۹۱؛ عبدالرحیم محمدعلى، ص ۷۵ـ۷۸؛ عبدالحسین کفائى، ص ۱۷۶ـ۱۸۲). ولى پس از مخالفت روزافزون محمدعلى‌شاه با مشروطه و آغاز دوره استبداد صغیر*، خراسانى باز هم با تمام توان در برابر او ایستاد.

با به توپ بسته شدن مجلس به دستور شاه، در ۲۳ جمادى‌الاولى ۱۳۲۶/ ۲ تیر ۱۲۸۷، خراسانى و دیگر عالمان مشروطه‌خواه ایرانى مقیم عراق، مبارزه خود را با حکومت استبدادى و پشتیبانى از مشروطه‌خواهان تشدید کردند. تبعید رهبران روحانى داخل کشور و سرکوب سایر مبارزان و آزادى‌خواهان، عملا مسئولیت دفاع از مشروطه را بر دوش عالمان مقیم نجف قرار داد، به‌ویژه آنکه حاکمان مستبد بر تعارض مشروطه با دین پاى مى‌فشردند. خراسانى و دیگر رهبران مقیم نجف، طرد کردن محمدعلى‌شاه را از اوجب واجبات، پراخت مالیات به گماشتگان او را از اعظم محرمات و کوشش در راه استقرار مشروطه را به منزله جهاد در رکاب امام زمان علیه‌السلام و همراهى با مخالفان مشروطه را در حکم محاربه با او دانستند و به خلع محمدعلى‌شاه از سلطنت حکم دادند (عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص ۱۰۸، ۱۲۲ـ۱۲۳؛ نیز رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۲، ج ۵، ص ۳۵۳؛ شریف کاشانى، ج ۱، ص ۲۰۸ـ۲۰۹).

پس از این حکم، به‌خصوص پافشارى خراسانى بر ضرورت تأسیس مجدد مجلس حتى با توسل به جهاد با استبداد، مردم در نقاط مختلف کشور به پاخاستند (رجوع کنید به مشروطه*، نهضت). برخى گفته‌اند محمدعلى‌شاه کوشید ابتدا از راه تطمیع خراسانى و سپس با مسموم کردنش با وى مقابله کند که به نتیجه نرسید (کسروى، ۱۳۵۵ش، ص ۲۴۸؛ مدرسى چهاردهى، ص۶۰). با ورود نظامیان روس به ایران با انگیزه حمایت از شاه قاجار، علماى نجف و در رأس آنها آخوند خراسانى براى مقابله با آنان سپاهى بزرگ تشکیل دادند و به قصد ایران از نجف خارج شدند.

در کربلا به آنها خبر رسید که مجاهدین، تهران را فتح و شاه را خلع کرده‌اند؛ ازاین‌رو به راه خود ادامه ندادند و به شهرهاى خود بازگشتند (رجوع کنید به یحیى دولت‌آبادى، ج ۳، ص ۱۰۳؛ نجفى قوچانى، ۱۳۶۲ش، ص ۴۶۷ـ۴۷۰؛ عبدالحسین کفائى، ص۱۸۳ـ ۱۸۷؛ براى تشکیل سپاه در ۱۳۲۹ در برابر اشغال بخشى از ایران رجوع کنید به ادامه مقاله). بدین‌ترتیب، با مبارزات خراسانى و موافقان او، دوره استبداد صغیر پایان یافت (رجوع کنید به بامداد، ج ۴، ص ۱؛ مشروطه*، نهضت). پس از خلع محمدعلى‌شاه از قدرت و آغاز سلطنت احمدشاه، خراسانى لایحه‌اى در ده فصل، شامل توصیه‌هایى درباره تربیت علمى و عملى شاه براى نایب‌السلطنه عضدالملک فرستاد (رجوع کنید به دهنوى، ۱۳۶۹ش، ص ۱۹۲، ۲۳۶).

درباره جبهه دوم، باید گفت که چگونگى شکل‌گیرى اختلاف میان عالمان دینى پشتیبان مشروطه با محوریت آخوند خراسانى و عالمان مشروعه‌خواه با محوریت شیخ‌فضل‌اللّه نورى از مهم‌ترین فصول تاریخ مشروطه است. نهضت مشروطه به لحاظ زمانى، پس از نهضتى دیگر (۱۳۲۳ـ۱۳۲۴) به رهبرى شمارى از عالمان دینى، به‌ویژه شیخ فضل‌اللّه، رخ داد که هدف اصلى‌اش تأسیس عدالتخانه بود (ابوالحسنى، ۱۳۸۰ش، ص ۱۳ـ۱۵). با آغاز نهضت مشروطه، نورى با اینکه آرمان و مطلوب اصلى‌اش تشکیل عدالتخانه بود مبارزه خود را در قالب مشروطه‌خواهى دنبال کرد. برخى شیخ‌فضل‌اللّه را مسبب ورود آخوند خراسانى به مشروطه دانسته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به شبیرى زنجانى، ۱۳۸۶ش، ص۳۲۰ـ۳۲۱؛ نیز رجوع کنید به ابوالحسنى، ۱۳۸۰ش، ص۱۱۰ـ۱۱۲).

این گفته مکرر خراسانى (براى نمونه رجوع کنید به ۱۳۸۷ش، ص ۱۷۶) که افراد بسیارى، از جمله مخالفان بعدى مشروطه، از او خواستند که نهضت مشروطه را تأیید کند، مؤید این قول است. از سوى دیگر، پافشارى نورى بر تصویب اصل اول و دوم متمم قانون اساسى نیز بدون پشتیبانى خراسانى راه به جایى نمى‌برد، اما مناسبات آن‌دو از زمانى تیره شد که نورى از جریان کناره گرفت و آن را جریانى ضد شریعت خواند (رجوع کنید به مشروطه*، نهضت؛ مشروطیت*؛ نورى*، شیخ‌فضل‌اللّه). از آن پس، میان عالمان دینى و روحانیان دو دستگى به وجود آمد (رجوع کنید به تمیمى، ج ۲، ص ۱۵ـ۱۶؛ کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۳۸۱ـ ۳۸۲). نورى پرچم‌دار مشروطه مشروعه شد و خراسانى و دیگر عالمان هم‌رأى او، به پشتیبانى خود از مشروطه و مجلس ادامه دادند و مخالفت با آن را کارى ناصواب شمردند (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۳۶۱، ۳۸۱ـ۳۸۲، ج ۳، ص ۶۱۴ـ۶۱۶، ۷۲۹ـ۷۳۰).

درباره اینکه تقابل خراسانى و همراهان او با مخالفان مشروعه‌خواهِ مشروطه، صرفآ معارضه‌اى نظرى بوده یا به اقداماتى عملى نیز انجامیده است، اختلافات شدید و گزارشهاى گوناگون و گاه متعارضى وجود دارد. بنابر برخى گزارشها، خراسانى با اینکه تأیید و تقویت مشروطیت را واجب مى‌دانست، اختلاف‌نظر خود با فقهاى مخالف مشروطه را به مثابه اختلاف دو فقیه در یک فرع فقهى مى‌دانست و آن را مجوز اختلاف نزدیکان و پیروان خود با فقهاى مخالف مشروطیت و پیروان آنها به شمار نمى‌آورد (براى نمونه رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۲۷ـ۲۸).

بنابر گزارشهاى دیگر، مخالفت مزبور صرفآ نظرى نبوده و به اقدامات عملى بعضآ شدیدى نیز انجامیده است. از جمله، مشهور است که علماى ثلاثه نجف در پاسخ تلگرافهاى سیدعبداللّه بهبهانى* و سیدمحمد طباطبائى* که از رفتارهاى شیخ‌فضل‌اللّه نورى به آنها شکوه کرده بودند، چنین حکم کردند که «چون نورى مخلّ آسایش و مفسد است تصرفش در امور حرام است» (هدایت، ص ۱۶۴، پانویس ۱؛ کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۵۲۸؛ عاقلى، ج ۱، ص ۲۴). در جلسه محاکمه نورى به استناد این حکم، براى او به اتهام «اِفساد فى الارض» درخواست اعدام شد (رجوع کنید به ملکزاده، ج ۶، ص ۱۲۷۰ـ ۱۲۷۱). با این حال، گفته شده که حکم یاد شده از اساس ساختگى بوده و خراسانى پس از آگاه شدن از اعدام نورى، سخت برآشفته و حتى براى وى مجلس ترحیم برپا کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ابوالحسنى، ۱۳۸۲ش، ص ۲۰۰ـ۲۰۲؛ ثبوت، ص ۵۹۴، ۶۰۰ـ۶۰۳؛ عبدالحسین حائرى، ص ۴۰۹ـ ۴۱۰؛ صدوقى‌سُها، ص ۴۷۶؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۳۷؛ محسن اردبیلى، ص ۲۳۲).

مؤید گزارشهاى اخیر، این گزارش است که پس از تصرف تهران و پیروزى مشروطه‌خواهان، نخستین اقدام خراسانى مخابره تلگرافى به‌دولت موقت مشروطه بود که در آن حفظ جان و رعایت احترام نورى خواسته شده بود، هرچند به ادعاى حکومت مشروطه این تلگراف پس از اعدام نورى به دست آنها رسیده بود (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص۲۷، پانویس۱؛ همو، ۱۳۸۶شب، همانجا؛ نیز رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص ۱۵۸، ۲۰۰، یادداشت ۲۶؛ ثبوت، همانجاها). تبعید آخوند ملاقربانعلى زنجانى* به کاظمین را (ذیقعده ۱۳۲۷) نیز به تلگرافى منسوب به خراسانى و مازندرانى مستند کرده‌اند (کسروى، ۱۳۵۵ش، ص ۱۰۵؛ نیز رجوع کنید به شکورى، ۱۳۷۱ش، ص۱۸۲ـ۱۸۳).

کسروى (۱۳۵۵ش، ص۶۶، ۱۰۵)، موضع‌گیرى آنها را در برابر نورى و ملاقربانعلى، در هموارسازى برخورد سران افراطى مشروطه با آن دو مؤثر دانسته است. به نظر شکورى (۱۳۷۱ش، ص ۴۲، ۱۰۱، ۱۸۳ـ ۱۸۹)، از یک‌سو گزارشهاى دروغى که از ایران به‌خراسانى مى‌رسید سبب شد که او از اعدام نورى و تبعید زنجانى و سرکوب دیگر مشروعه‌خواهان جلوگیرى نکند؛ و از سوى دیگر، با تحریف متن نامه‌ها و تلگرافهاى وى این‌گونه رفتارها را به دستور او جلوه مى‌دادند.

درباره مناسبات خراسانى با سیدمحمدکاظم طباطبائى یزدى، شاید به‌سبب حضور هر دو در نجف، ابهام کمترى وجود دارد. خراسانى به کسى اجازه کمترین بى‌احترامى به او را نمى‌داد. هرگاه در مسیر رفتن به نماز یا درس با یزدى مواجه مى‌شد، بسیار او را محترم مى‌داشت و گفتگوى آن دو گاه بیش از نیم ساعت ادامه مى‌یافت (رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلى، ص ۲۴؛ محسن اردبیلى، ص ۲۰۴؛ عبدالحسین کفائى، ص ۹۵ـ۹۶؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۲۶ـ۲۷).

با این‌همه، به گزارش نظام‌الدین‌زاده (ص ۴۴ـ۴۵)، روز ۱۷ ذیحجه ۱۳۲۹ در منزل آخوند خراسانى جلسه‌اى با حضور عالمان طراز اول طرفدار مشروطه از نجف و کربلا تشکیل شد و در آن تصمیم گرفته شد که از آن پس درباره هیچ مسئله‌اى به یزدى مراجعه نشود و در هیچ‌کارى او را مداخله ندهند و او را منزوى کنند. این گزارش بسیار خدشه‌پذیر است؛ زیرا به‌رغم اهمیت این جلسه، هم از حیث شرکت‌کنندگان در آن (که کسانى چون خراسانى، مازندرانى، شریعت اصفهانى، حائرى، صدر اصفهانى، سیدعلى داماد، خوانسارى، نائینى و قمشه‌اى نام برده شده‌اند) و هم از نظر موضوع جلسه و نتایج آن، هیچ بازتاب و گزارشى از آن در منابع دیگر دیده‌نمى‌شود (تبرّائیان، ص ۳۳۹ـ۳۴۰).

حتى در نوشته‌هاى برخى از شاگردان خراسانى که در آن ایام در نجف حضور داشته و موافق مشروطه بوده و وقایع آن دوره را گزارش کرده‌اند، مانند هبه‌الدین شهرستانى و به‌ویژه نجفى قوچانى که نسبت به یزدى لحنى کنایه‌آمیز دارد (براى نمونه رجوع کنید به ۱۳۷۸ش، ص ۱۲۷ـ۱۲۸، ۱۳۱)، نیز کمترین اشاره‌اى به این ماجرا نشده است.

آخوند خراسانى با آنکه تأسیس حکومت مشروطه را در آن زمان بر عامه مسلمانان واجب مى‌شمرد، ولى سلطنت «مشروعه» را به حکومتى منحصر مى‌دانست که شخص معصوم در رأس آن باشد. او در مقام پاسخ به مشروعه‌خواهان، این پرسش را طرح کرد که مگر سلطنت استبدادى، شرعى بوده است که لازم شود سلطنت مشروطه نیز به مشروعه تغییر یابد؟ به نظر او حکومت غیرمشروعه، که در زمان غیبت حضرت حجت علیه‌السلام برپا مى‌شود، بر دو نوع است: «عادله» مانند مشروطه که عامه عقلا و متدینان مباشر امور باشند و «ظالمه» و «جابره» مانند آنکه حاکم یک نفر «مطلق العنان خودسر» باشد. به نظر او مبناى وجوب مشروطیت آن است که به حکم عقل و شرع (از جمله وجوب دفع افسد به فاسد)، حکومت غیرمشروعه عادله بر غیرمشروعه جابره، مقدّم است. به تصریح خراسانى، به تجربه و تحقیق بر وى اثبات شده بود که در همان دوره دو ساله مشروطیت به اندازه یک دهم تعدیاتى که در سه ماهه استبداد واقع شد، تعدى و ظلم نشد (رجوع کنید به کدیور، ص ۲۲۹ـ۲۳۴؛ نیز رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۲، ج ۴، ص۲۳۰؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۵۱ـ۵۲).

براساس مبناى نظرى خراسانى، پشتیبانى او از مشروطیت ازآن رو نبوده که آن را حکومتى آرمانى مى‌دانسته بلکه آن را موجب کاهش ستمهاى حاکمان ستمگر و حفظ کشور و امنیت و آبادانى آن قلمداد مى‌کرده و نزدیک‌تر به اسلام یافته است (رجوع کنید به نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص۱۰؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۳۲؛ نیز رجوع کنید به مشروطه*، نهضت؛ مشروطیت*). حتى او به استناد وجوب امر به معروف و نهى از منکر، آن را از ضروریات دین اسلام و تلاش در راه استقرار آن را واجب دانسته است (توکلیان، ص ۴۷؛ نیز رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۲، ج ۵، ص۲۹۰؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۳۱ـ۳۲، ۳۷ـ۳۸).

خراسانى علاوه بر اینکه قضاوت را از تکالیف اختصاصى فقیهان مى‌دانست (رجوع کنید به کدیور، ص ۲۳۷ـ۲۳۹)، به قدر توان خود کوشید که سایر قوانین مشروطه با احکام شریعت سازگار باشد یا دست‌کم در تعارض آشکار نباشد (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۸۷). او در تقریظ خود بر تنبیه‌الامه میرزاى نائینى (ص ۳۳)، اخذ اصول مشروطه را از احکام شرع یادآور شد. او و مازندرانى با نوشتن لایحه‌اى، مشروطیت را در کشور به مشروط بودن سلطنت و دولت به تخطى نکردن از قوانین موضوعه منطبق با مذهب تفسیر کردند، نه زیر پا گذاشتن قوانین شریعت (رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۱، مقدمه، ص ۱۹۸ـ۱۹۹؛ شریف کاشانى، ج ۱، ص ۲۵۱ـ۲۵۲؛ نیز براى نوشته‌اى دیگر از آنها متضمن همین مضمون رجوع کنید به شریف کاشانى، ج ۳، ص ۵۹۸ـ ۶۰۰).

به گزارش نجفى قوچانى (۱۳۷۸ش، ص ۵۷ـ۵۹)، خراسانى در یکى از جلسات درس به مناسبت از مشروطه سخن گفت و تصریح کرد که «سلطنت شورویه و مشروطیت سلطنت،… لجام نمودن سلطان است از تعدیات و اجحافات غیرمشروع… و لجام نمودن هر ظالمى و حاکمى و اربابى و رئیسى است… از انواع تعدیات». خراسانى و همراهانش در اجراى اصل دوم متمم قانون اساسى که خود براى تصویب آن کوشیده بودند، در سوم جمادى‌الاولى ۱۳۲۸، بیست تن از فقهاى طراز اول مقیم نجف و ایران را به مجلس دوم معرفى کردند تا دست‌کم پنج تن از آنها انتخاب شوند و بر سازگار بودن مصوبات آن با احکام شریعت همواره نظارت کنند (رجوع کنید به اسناد روحانیت و مجلس، ج ۱، ص ۱۳ـ۱۶؛ براى سیر تطور تصویب و اجراى اصل دوم متمم یاد شده رجوع کنید به ترکمان، ۱۳۶۸ش، ص ۱۵ـ۴۳؛ همو، ۱۳۶۹ش، ص ۱۵ـ۵۷).

معارضه در این جبهه براى خراسانى بسیار دشوارتر و حساس‌تر از عرصه‌هاى دیگر بود. زیرا در برابرش شمارى از عالمان بزرگ دینى و بسیارى از روحانیان و متشرعان بودند که با او خاستگاه مشترک داشتند. به گزارش منابع، پس از بالا گرفتن نزاع بر سر مشروطه، جمع زیادى از طلاب عرب و بومیان نجف، به‌ویژه اهالى کاظمین، به خراسانى و دیگر عالمان حامى نهضت مشروطه و پیروانشان ناسزا مى‌گفتند و حتى گاهى آنها را کافر مى‌خواندند (نجفى قوچانى، ۱۳۶۲ش، ص۴۶۰ـ ۴۶۱، ۴۷۱؛ نیز رجوع کنید به کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۳۸۱ـ۳۸۵؛ عبدالحسین کفائى، ص ۱۷۳ـ۱۷۴؛ بامداد، ج ۱، ص ۴۲). همچنین گفته شده است که این هوادارى، به کاهش محبوبیت و پایگاه مردمى آنها و رجوع بسیارى از مقلدانشان به دیگران (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۴۹۷ـ۴۹۸؛ عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص ۲۳۷ـ۲۳۸) و کاهش مأمومان در نماز جماعت خراسانى انجامید (رجوع کنید به یحیى دولت‌آبادى، ج ۱، ص ۳۳۹؛ کسروى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۳۸۲ـ۳۸۳).

جبهه سوم، مخالفت با کسانى بود که به بهانه مشروطیت، موازین شرعى را زیرپا مى‌گذاشتند. خراسانى و مازندرانى از عملکرد برخى از سران مشروطه پس از فتح تهران و پایان یافتن استبداد صغیر، به‌ویژه گسترش رفتارهاى خلاف شرع، ناخرسند بودند. به‌رغم تلاشهاى فراوان آن دو در راه استقرار مشروطه، کمتر به نظر آنان توجه مى‌شد، از جمله در اجراى اصل دوم متمم قانون اساسى و ضدیت آشکار برخى قوانین با احکام اسلامى. سران مشروطه فقط در مواردى که نیاز داشتند یا به مخمصه‌اى برمى‌خوردند به آنان رجوع مى‌کردند (رجوع کنید به شریف کاشانى، ج ۳، ص ۵۹۸ـ۶۰۰؛ عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص ۵ـ۶، ۲۹۷ـ۲۹۸؛ ترکمان، ۱۳۶۸ش، ص ۲۶ـ۲۸؛ همو، ۱۳۶۹ش، ص ۲۱ـ۲۲، و جاهاى دیگر).

برخى از رفتارهاى تندروانه صحنه‌گردانان مشروطه، سبب شد که خراسانى و هم‌مسلکان او احساس خطر کنند و به این باور برسند که انحرافى در مسیر مشروطیت رخ داده است. رویدادهایى مانند اعدام شیخ‌فضل‌اللّه نورى و کشته شدن سیدعبداللّه بهبهانى، میان آنها و برخى سران حکومت مشروطه فاصله انداخت و به جریان مخالف مشروطه قوّت بخشید (رجوع کنید به مشروطیت*). به همین سبب، خراسانى و مازندرانى گاه واکنشهاى شدیدى بروز دادند، از جمله هنگام چاپ مقاله‌اى تند در حبل‌المتین که به‌رغم تمجید از علماى مشروطه‌خواهِ عتبات، توهین به علما تلقى شد، و نیز در برابر برخى مواضع و رفتارهاى سیدحسن تقى‌زاده*، رهبر اقلیت تجددخواه و تندرو مجلس که خواستار تدوین قوانین عرفى به‌جاى قوانین شرعى بود (رجوع کنید به ملکزاده، ج۶، ص۱۲۸۹ـ۱۲۹۲؛ اوراق تازه‌یاب مشروطیت،ص۲۰۷ـ ۲۰۸).

از نائینى نقل شده است که قصد آخوند براى حرکت به سوى ایران (رجوع کنید به ادامه مقاله) تدارک اصلاحاتى در حکومت مشروطه بود که به استبداد گراییده بود (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص۱۶۰). اکثریت اعتدالى مجلس دوم که تحت نفوذ سیدعبداللّه بهبهانى بودند از خراسانى و مازندرانى حکمى گرفتند دال بر فساد مسلک سیاسى و مواضع نظرى تقى‌زاده و تعارض آن با قوانین شریعت (عبدالهادى حائرى، ۱۳۶۴ش، ص ۱۵۷ـ۱۵۹، ۲۰۰، یادداشت ۳۱؛ نیز رجوع کنید به تقى‌زاده، ۱۳۶۸ش، ص۱۵۵). این حکم در ۱۲ ربیع‌الآخر ۱۳۲۸ خطاب‌به عضدالملک صادر شد (دهنوى، ۱۳۷۰ش، ص ۱۷۲ـ۱۷۳، ۲۳۶) و در آن تقى‌زاده از عضویت در مجلس برکنار و راه ندادن او به مجلس، دخالت ندادن او در امور کشور و تبعیدش از ایران واجب فورى اعلام گردید (رجوع کنید به تقى‌زاده، ۱۳۶۸ش، ص ۳۴۹؛ اوراق تازه‌یاب مشروطیت، همانجا؛ براى گزارشى متفاوت رجوع کنید به ملکزاده، ج ۶، ص ۱۳۳۷). این حکم چنان تند بود که به منزله تکفیر تقى‌زاده تلقى شد (براى نمونه رجوع کنید به عاقلى، ج ۱، ص۵۰؛ شکورى، ۱۳۷۰ش، ص ۱۲۳) ولى آن دو صریحآ تکفیر را نفى کردند (رجوع کنید به اوراق تازه‌یاب مشروطیت، ص ۲۱۱ـ۲۱۲، ۲۱۶ـ۲۱۷).

از نوشته‌هاى خراسانى برمى‌آید که هدف او از پشتیبانى از مشروطیت، از یکسو تحقق امنیت، تأمین رفاه مردم و تقلیل ستم و از سوى دیگر، اجراى احکام الهى بوده است (رجوع کنید به ناظم‌الاسلام کرمانى، بخش ۱، مقدمه، ص ۱۹۵ـ۱۹۶). هدف نخست، او را در دوره مبارزه و نهضت با مشروطه‌خواهان همراه و از مخالفان مشروطه جدا کرده بود، ولى هدف دوم، پس از برپایى مشروطه میان او و برخى از مشروطه‌خواهان فاصله انداخت. با این حال، شواهد و قرائن نشان مى‌دهند که او تا پایان عمر به مشروطیت وفادار ماند. فشارهاى قاجاریان استبدادطلب، مخالفتهاى مشروعه‌خواهان و انحرافات و تندرویهاى شمارى از سران مشروطه، هیچ‌یک سبب نشد که رأى او تغییر یابد و به مخالفت با اصل مشروطه برخیزد یا به مخالفان آن روى خوش نشان دهد (رجوع کنید به ثبوت، ص ۵۳۱، ۵۹۶ـ۶۰۰؛ شیرازى، ص ۳۴۵؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۴۳ـ۱۴۴، ۱۵۵ـ۱۵۶؛ قس مرتضى انصارى، ص ۳۴۹؛ شبیرى زنجانى، ۱۳۸۹ش، ج ۱، ص ۵۳۴، که گفته‌اند بعدآ رأى او تغییر کرد و پشیمان شد).

جبهه چهارم، جبهه مبارزه با بیگانگان و دفاع از ایران در برابر تجاوز آنان بود. عالمان دینى مقیم عتبات با محوریت خراسانى، حتى برخى از آنهایى که با مشروطیت موافق نبودند یا درباره آن تردید داشتند و بى‌طرف بودند، با پیروى از آموزه‌هاى دینى، در برابر تجاوز به مرزهاى سرزمینهاى اسلامى و اشغال آن، واکنش جدّى نشان دادند. پشتیبانى روسیه از محمدعلى‌شاه و حکومت استبدادى و مانع‌تراشى بر سر راه استقرار مشروطیت سبب شده بود تا خراسانى واکنش شدیدترى در برابر این دولت در پیش‌گیرد. او با فرستادن تلگرامى به مجلس دوم شوراى ملى درباره استمرار حضور نیروهاى نظامى روسیه در ایران به بهانه حفظ امنیت تجارى آن کشور به‌شدت ابراز نگرانى کرد و دست روى دست گذاردن را با تکلیف دینى و استقلال کشور ناسازگار دانست.

او در این تلگرام خواستار تحریم کالاهاى روسى به عنوان نخستین گام شد. سرکنسول روسیه در بغداد در ۲۶ رمضان ۱۳۲۸، در پیغامى تهدیدآمیز به خراسانى، زیان تحریم و عواقب آن را براى ملت ایران بیشتر دانست و او را از اعلان جهاد در برابر روسیه برحذر داشت. خراسانى در پاسخى صریح و قاطع، به قلم فرزندش میرزامهدى، رفتارهاى روسیه را مخالف با مناسبات حقوق بین‌الملل و نیز حسن هم‌جوارى اعلام کرد و ورود نیروهاى آن کشور به ایران و استمرار حضور آنها را مخالف میثاقهاى دو جانبه دانست و به آنان اخطار داد. او همچنین تحریم کالاهاى روسى را موجب رفع دست‌آویز حضور این نیروها، یعنى امنیت تجارى روسیه، قلمداد کرد و یادآور شد که اگر حکم جهاد صادر شود، نه تنها ملت ایران بلکه همه مسلمانان را شامل خواهد شد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۲۴۰ـ۲۴۵).

در پى اخطار نماینده دولت انگلیس در ۲۹ رمضان ۱۳۲۷/ ۱۴ اکتبر ۱۹۰۹ به دولت ایران، مبنى بر سه ماه مهلت داشتن براى ایجاد امنیت در راههاى جنوب کشور (رجوع کنید به کسروى، ۱۳۵۵ش، ص ۱۴۹ـ۱۵۰؛ عبدالحسین کفائى، ص ۲۴۹ـ۲۵۰)، خراسانى و مازندرانى با ارسال تلگرافى به دولت انگلیس همدستى آنها را با دولت روس به دور از انتظار دانستند و اخطار کردند که ملت ایران تا پاى جان از استقلال خود دفاع خواهد کرد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص۲۵۰ـ۲۵۲). آنها در دوم ذیقعده ۱۳۲۸، تلگرامهایى نیز به مجلس فرستادند و براى رفع بهانه انگلیس، فرستادن حاکمانى مقتدر و باکفایت را به ولایات جنوب کشور واجب فورى اعلام کردند (رجوع کنید به اسناد روحانیت و مجلس، ج ۱، ص ۳۳ـ۳۶). درباره این تهدید و برخى مسائل دیگر، مکاتباتى دوستانه میان خراسانى و ادوارد براون (ایران‌شناس مشهور انگلیسى) صورت گرفت (براى نمونه رجوع کنید به براون و خراسانى، ص ۴۶ـ۵۱). گفتنى است که به‌کار بردن تعابیر و عناوین محترمانه براى براون با انتقاد روبه‌رو شده است (رجوع کنید به عبدالحسین حائرى، ص ۴۱۷؛ براى پاسخ به این انتقاد رجوع کنید به ثبوت، ص۵۳۰ـ۵۳۱).

خراسانى و مازندرانى در ذیقعده ۱۳۲۸/ نوامبر ۱۹۱۰ تلگرام اعتراض‌آمیزى به شخص امپراتور روسیه فرستادند و ضمن برشمردن پاره‌اى از دخالتهاى روسیه در امور داخلى ایران و تجاوزات آن کشور به ایران، یادآور شدند که طولانى شدن حضور قشون روسیه در شمال ایران، بهانه‌هاى مشابهى رادرباره مناطق جنوبى ایران در اختیار دولت انگلیس قرارمى‌دهد و خواهان خروج قشون دولت روسیه از ایران شدند (رجوع کنید به شریف کاشانى، ج ۲، ص۵۸۰ـ۵۸۲؛ عبدالحسین کفائى، ص۲۶۰ـ۲۶۲). پس از اخطار کتبى دولت روسیه در ۷ ذیحجه ۱۳۲۹ به دولت ایران مبنى بر عزل مورگان شوستر* (رئیس مستشاران امریکایى در امور مالى و گمرکى ایران) و نیز مشروط کردن تعیین مستشارهاى خارجى غیرروسى و انگلیسى، به تصویب سفارتخانه‌هاى آن دو کشور و پس از آنکه مجلس شوراى ملى این اخطار را رد کرد، روسیه نیروهاى نظامى بیشترى را روانه ایران کرد که به تصرف رشت و پیشروى به سوى قزوین انجامید و تهران در معرض سقوط قرار گرفت (۱۱ ذیحجه ۱۳۲۹).

رئیس مجلس شوراى ملى، مؤتمن‌الملک، در تلگرامى به خراسانى و دیگر علماى عتبات نیز ماجرا را گزارش کرد. صدها نامه و تلگراف دیگر نیز، که همگى از وخامت اوضاع حکایت داشتند، از ایران و عراق به دست خراسانى رسید. نخستین واکنش او تعطیل کردن درس و بحث و حتى نماز جماعت خود بود. دیگر عالمان مبارز نجف نیز چنین کردند و براى چاره‌جویى در منزل خراسانى گرد آمدند و تصمیماتى گرفته شد، از جمله: حرکت علما و طلاب به سوى ایران براى ایستادگى در برابر سپاهیان روس، دعوت از عشایر عراق براى همراهى در این حرکت، درخواست از همه مسلمانان براى یک روز اعتصاب عمومى، و نشان دادن ستمگرى دولت روس و مظلومیت دولت و ملت ایران با فرستادن پیام به همه دولتهاى داراى نمایندگى در بغداد (رجوع کنید به نظام‌الدین‌زاده، ص ۳، ۲۷ـ۲۸، ۳۳، ۳۷؛ عبدالحسین کفائى، ص ۲۴۷ـ۲۴۹، ۲۵۳ـ۲۵۵؛ براى پیام مهم خراسانى به دولتهاى متمدن جهان و طرفداران حقوق بشر رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۲۶۲ـ۲۶۵).

پس از بى‌نتیجه بودن اقدامات و رایزنیهاى سیاسى خراسانى، او ناگزیر براى دفاع از ایران در برابر تجاوز بیگانگان، حکم جهاد داد و التزام به این امر را بر هر مسلمانى واجب عینى دانست و در پیامى به رئیس مجلس شوراى ملى، ضمن ابلاغ حکم جهاد، اعلان عفو عمومى را براى ایجاد وحدت و بسیج عمومى عقلا و شرعآ لازم دانست، سپس تصمیم گرفت که خود نیز به سوى ایران حرکت کند. بسیارى از عالمان بزرگ مقیم عتبات نیز همراهى خود را با وى اعلام کردند. در پى آن، دهها هزار تن از عشایر مسلح عراق و نیز ایرانیان مقیم عراق که مسلح شده بودند، آماده حرکت شدند (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۲۶۶ـ۲۷۳). در منابع تفصیل برنامه آخوند و همراهان او گزارش شده است: که طبق آن پس از بیتوته در مسجد سهله و حرکت به سوى کربلا و زیارت حرم امام حسین علیه‌السلام و از آنجا به کاظمین، راهى ایران مى‌شدند.

به گزارش این منابع، خراسانى به برخى درخواستها براى به تأخیر انداختن حرکت، پاسخ منفى داد (رجوع کنید به نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۲۶ـ۱۲۷؛ عبدالحسین کفائى، ص ۲۷۱). به نظر مى‌رسد برنامه خراسانى به گونه‌اى طراحى شده بود که هم تعداد بیشترى به سپاه او بپیوندند، هم آمادگى سپاهیان و اعتماد به نفس آنها افزایش یابد، و هم نمایش بزرگى از قدرت باشد و چه بسا دشمن را به عقب‌نشینى وادارد. گزارشهاى دیگرى نیز انگیزه اصلى خراسانى از آمدن به ایران را نجات جریان مشروطه از انحرافاتى دانسته‌اند که دامنگیر آن شده بود (رجوع کنید به موسوى بجنوردى، ص ۳۳۴ـ۳۳۵؛ شبیرى زنجانى، ۱۳۸۹ش، ج ۱، ص ۵۳۴). ادامه و منابع مقاله در خراسانی ۲٫

رحلت

خراسانى ساعاتى پیش از زمان تعیین شده براى حرکت او از نجف، در سحرگاه سه‌شنبه ۲۰ ذیحجه ۱۳۲۹، در منزل خود براى اداى نافله شب برخاست ولى پیش از طلوع فجر دچار عارضه درد شدید سینه و سپس ضعف مفرط شد و در بامداد همان روز، پس از اقامه نماز صبح در ۷۴ سالگى درگذشت. برخى به اشتباه مرگ او را در ۲۱ ذیحجه دانسته‌اند (رجوع کنید به عاقلى، ج ۱، ص۶۰؛ محسن اردبیلى، ص ۲۱۳، ۲۲۹، به نقل از میرزایوسف‌آقا مجتهد اردبیلى).

ناگهانى بودن مرگ او و وقوع آن در روزى که مى‌خواست به سوى ایران حرکت کند، احتمال مسموم شدن او را پیش کشید (عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۳۵). ازاین‌رو برخى مورخان و شرح‌حال‌نویسان نیز، گاه با ذکر قرینه‌اى، مرگ او را بر اثر مسمومیت دانسته و برخى نیز آن را «حادثه‌اى مشکوک» یا «به‌علتى نامعلوم» قلمداد کرده‌اند (رجوع کنید به نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص۲۰، ۱۲۸ـ۱۳۰؛ على‌محمد دولت‌آبادى، ص ۹۸ـ۹۹؛ عبدالحسین کفائى، ص ۲۷۸ـ۲۸۱).

ولى پزشکان، مرگش را به علت سکته قلبى (رجوع کنید به شهرستانى، ص ۲۹۶) و برخى شاگردانش ناشى از فشارهاى روحى شدید و متأثر از نگرانیهاى او درباره ایران، به‌ویژه اشغال بخشهایى از کشور دانسته‌اند (رجوع کنید به همان، ص ۲۹۷؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۳۱؛ نیز رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶ش ب، ص ۱۱۳، که به نقل از پدرش، میرزااحمد کفائى، احتمال مسموم نشدن را قوى‌تر دانسته است).

پس از تشییع بسیار باشکوه، عبداللّه مازندرانى بر پیکر وى نماز گزارد و در مقبره میرزاحبیب‌اللّه رشتى واقع در صحن حرم امام على علیه‌السلام به خاک سپرده شد (آقابزرگ طهرانى، طبقات، قسم ۵، ص ۶۶؛ شهرستانى، ص ۲۹۳، ۲۹۵ـ۲۹۶؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۳۶). گزارش منابعى که وفات خراسانى را در بغداد پس از حرکت از نجف همراه لشکرى بزرگ و مسلح نوشته‌اند و از انتقال جنازه وى به نجف خبر داده‌اند (رجوع کنید به نوبخت، ص ۱۳۶ـ۱۳۷)، باتوجه به گزارشهاى نزدیکان و شاگردان آخوند، قطعآ نادرست است.

کسانى که خراسانى را از نزدیک مى‌شناختند او را پرهیزکار، شجاع، باهوش، نیک‌گفتار، گشاده‌روى و در عین حال باهیبت معرفى کرده‌اند. سلامت نفس، سعه صدر و گذشت وى نیز زبانزد بوده است. زندگى خراسانى در دوره تحصیل، همراه با سختى معیشت و پس از آن نیز زاهدانه گزارش شده و گفته‌اند با اینکه او براى دیگران، حتى مخالفانش، بسیار باسخاوت و گشاده‌دست بود ولى درباره معیشت خود و فرزندانش سختگیر بود و از وجوهات شرعى نیز استفاده نمى‌کرد. او به آراستگى ظاهر خود اهمیت مى‌داد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات، همانجا؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۱، ۱۴، ۱۶ـ۱۷؛ نیز رجوع کنید به یحیى دولت‌آبادى، ج ۱، ص ۳۳۹؛ عبدالحسین کفائى، ص ۳۷۶ـ ۴۰۱؛ شیرازى، ص ۳۴۲ـ۳۴۳). در ماه رمضان در سه نوبت و در سایر ماهها دو نوبت «صبح» و «مغرب و عشاء» اقامه جماعت مى‌کرد. هر روز نیز براى زیارتى کوتاه به حرم امام على علیه‌السلام مى‌رفت (نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۱۵).

فرزندان

خراسانى شش فرزند داشت؛ پنج پسر و یک دختر. پسران او که همگى به تحصیل علوم دینى روى آوردند به‌ترتیب عبارت‌اند از : آقامیرزامهدى (رجوع کنید به ادامه مقاله)، آقامیرزامحمد (رجوع کنید به آقازاده خراسانى*)، حاج‌میرزااحمد (رجوع کنید به ادامه مقاله)، آقاحسین (عالم دینى مقیم نجف؛ متولد ۱۳۱۸ و متوفى ۱۳۹۶) و آقاحسن (رجوع کنید به ادامه مقاله). تنها دختر او همسر شیخ‌اسماعیل رشتى (متوفى ۱۳۴۳؛ فرزند میرزاحبیب‌اللّه رشتى) بود (همان، ص ۲۱ـ۲۲؛ امینى، ج ۱، ص ۳۹).

خدمات

خراسانى در نجف سه مدرسه علمیه بنا کرد: بزرگ (تاریخ بنا: ۱۳۲۱)، متوسط (تاریخ بنا: ۱۳۲۶) و کوچک (تاریخ بنا: ۱۳۲۸؛ نجفى قوچانى، ۱۳۷۸ش، ص ۲۲؛ آل‌محبوبه، ج ۱، ص ۱۳۶ـ۱۳۸؛ عبدالرحیم محمدعلى، ص ۱۳۵ـ۱۳۹). او به تأسیس چند مدرسه علوم جدید نیز در نجف، کربلا و بغداد، که بیشتر محصلان آنها ایرانیان بودند و زبان فارسى نیز از مواد درسى بود، کمک کرد (رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلى، ص ۱۳۹ـ ۱۴۳؛ عبدالحسین کفائى، ص ۳۷۳). او همچنین براى ترویج تعالیم دینى به تأسیس و انتشار چند نشریه در نجف کمک بسیار کرد؛ از جمله مجله مهم العلم به عربى، که شاگرد نزدیکش، سیدهبه‌الدین شهرستانى مؤسس آن بود و مجله فارسى نجف‌اشرف به همت تنى چند از شاگردان خراسانى، به‌ویژه عبدالحسین رشتى (عبدالرحیم محمدعلى، ص ۱۴۳ـ۱۴۵).

درباره زندگى آخوند خراسانى و آرا و تألیفاتش، چندین‌اثر مستقل نوشته شده است. همچنین در بیشتر آثار ناظر به حوادث سیاسى و اجتماعى دوره مشروطه (رجوع کنید به منابع مقاله) گوشه‌هایى از زوایاى زندگى او گزارش شده است؛ با این‌همه، بسیارى از این گزارشها با گرایشهاى جانبدارانه و جعل و تحریف و ابهام همراه است.

آثار.

به‌رغم اشتغال خراسانى در سالهاى پایانى عمرش به کار مرجعیت و به‌ویژه وقایع مشروطه، آثار ارزشمندى از او برجاى مانده است. مباحثى که او طرح کرده ارتباط وثیقى با موضوع بحث وى داشته و نوعآ جز سخنان ابتکارى و جدید خود، مطالب دیگر را شرح و بسط نداده است. برخى اصرار او را بر فشرده‌نویسى، هنر ویژه و وجه تمایز او از دیگران دانسته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به حرزالدین، ج ۲، ص ۳۲۳).

آثار خراسانى سه‌گونه است:

تألیفى استدلالى، فتوایى و تقریرات درسهاى او.

آثار استدلالى، درباره مباحث اصول، فقه و فلسفه است که مستقلا یا به صورت شرح و حاشیه بر آثار دیگران تألیف شده است. بزرگ‌ترین و مشهوترین آنها کفایه‌الاصول* است که در ظرف دو سال (از ۱۳۲۱ به بعد) تألیف شده (رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانى»، ص ۱۵۳) و از زمان تألیف تاکنون، مهم‌ترین متن درسى سطوح عالى و نیز محور مباحث بیشتر درسهاى دوره عالى (خارج) اصول در حوزه‌هاى علوم دینى بوده و شرحها و حاشیه‌هاى بسیارى بر آن نوشته شده است. خراسانى از آن پس به صاحب کفایه نیز شهرت یافت و فرزندانش (رجوع کنید به ادامه مقاله) به کفائى مشهور شدند یا خود، این لقب را برگزیدند (بامداد، ج ۴، ص ۱؛امینى، همانجا).

حواشى و تعلیقات بر فرائدالاصول (مشهور به رسائل*) شیخ‌انصارى، اثر دیگر خراسانى است. مشهور است که وى دو بار بر رسائل حاشیه نوشت: حاشیه «اول» یا «قدیم» یا «مختصر»، و حاشیه «دوم» یا «اخیر» یا «مبسوط». حاشیه اول نخستین اثر علمى اوست. آقا بزرگ طهرانى (الذریعه، ج ۶، ص۱۶۰) آن را دقیق‌ترین حاشیه بر رسائل خوانده است. حاشیه دوم، پیش از تألیف کفایه، هم‌زمان با تدریس رسائل یا مدتى پس از آن، به درخواست تعدادى از شاگردان وى، نوشته شده و عمیق و مبسوط است (رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول، آخوند خراسانى»، ص ۱۵۱).

به گفته امین (ج ۹، ص ۶)، پیش از تألیف کفایه، طلاب بر مبناى همین حاشیه، اصول فقه مى‌خواندند. معمولا هرگاه از تعلیقه خراسانى بر رسائل، بدون قید، نام برده شود همین حاشیه مراد است؛ حتى بیشتر نویسندگان از حاشیه اول یاد نکرده‌اند. نیز گفته شده است که حاشیه اول تاکنون چاپ نشده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۶، ص۱۶۰، ج ۸، ص ۱۳۲) و حتى از وجود نسخه خطى آن نیز اطلاعى در دست نیست و اصل تألیف آن، گذشته از گزارش آقابزرگ و برخى منابع دیگر (براى نمونه رجوع کنید به تمیمى، ج ۲، ص ۱۴)، از سرآغاز حاشیه دوم و نیز از برخى تصریحات خراسانى در شمارى از آثارش که از حاشیه جدید رسائل یاد کرده، قابل استنتاج است (رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانى»، ص ۱۵۱ـ۱۵۲؛ علوى، ص ۴۲ـ۴۳).

ولى نظر دقیق‌تر این است که وى فقط بر مباحث قطع و ظن (۱۲۹۸، ۱۳۰۲) و استصحاب (۱۲۹۴، ۱۳۰۵) دوبار حاشیه نوشته که هر دو نیز در دسترس است و حاشیه او بر سایر مباحث، منحصر به فرد است (براى تفصیل رجوع کنید به علوى، ص ۴۳ـ۴۴). بنابراین تعبیر حاشیه جدید، صرفآ درخصوص ابوابِ دو حاشیه‌اى درست است. حاشیه (تعلیقه) آخوند بر رسائل، اهمیت فراوان دارد و مورد استناد و ارجاع شاگردان او و اصولیان دوره‌هاى بعدى قرار گرفته است (براى نمونه رجوع کنید به حائرى‌یزدى، ج ۲، ص ۳۸۶؛ خوانسارى نجفى، ج ۳، ص ۳۹۳، ۳۹۶؛ بروجردى، ج ۳، ص ۳۴۶؛ امام خمینى، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۳۶، ۴۱؛ بهجت، ج ۱، ص ۴۲۷؛ منتظرى، ج ۱، ص۱۲۰). این اثر بارها، به استقلال یا همراه آثار دیگر، با عنوانهایى مانند حاشیه کتاب فرائدالاصول، دررالفوائد، و درر الفوائد فى الحاشیه على الفرائد به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ستون ۳۵۱ـ۳۵۲؛ براى نقد چاپ سال ۱۴۱۰ رجوع کنید به علوى، ص ۴۴ـ۴۷).

اثر مهم دیگر آخوند،

الفوائد، یا رساله الفوائد، مشتمل بر پانزده موضوع است: دو مورد فقهى، یازده مورد اصولى و دو مورد اصولى ـ کلامى (براى عنوانهاى آن رجوع کنید به امین، همانجا؛ قس «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانى»، ص ۱۵۲، که شانزده فایده را فهرست کرده است). از این اثر با نامهاى الفوائد الاصولیه (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۱۶، ص ۳۲۴ـ۳۲۵؛ تمیمى، همانجا)، الفوائد الاصولیه و الفقهیّه (موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۸۶؛ مشار، ستون ۶۷۹) و الفوائد و الفرائد (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۱۶، ص ۳۶۳) نیز یاد شده و برخى چاپهاى قدیم آن عنوان فوائدالاصول دارد. خراسانى در کفایه (براى نمونه ص۶۰) از آن با عنوان فوائد یاد کرده و بدان ارجاع داده است. تألیف این اثر در ۱۳۰۱ پایان یافته و برخى از مباحث آن، مانند بحث مشتق، عینآ در کفایه تکرار شده است («نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانى»، ص ۱۵۲ـ۱۵۳).

فوائد دست‌کم سه بار در زمان حیات مؤلف، همراه تعلیقه او بر رسائل، به چاپ رسیده است. در ۱۳۱۵ در تهران که چاپ پرغلطى است؛ در ۱۳۱۸ به توصیه خراسانى و براساس مقابله با نسخه‌اى به تصحیح خود او؛ و در ۱۳۱۹ در تهران، به احتمال قوى بدون اطلاع از تصحیح و چاپ ۱۳۱۸ و با اصلاح برخى از اشتباهات چاپ ۱۳۱۵٫ فوائدالاصول مستقل نیز چاپ شده است؛ از جمله در ۱۴۰۷ در تهران به‌کوشش سیدمهدى شمس‌الدین («نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانى»، ص ۱۵۵ـ۱۵۷، ۱۷۱، پى‌نوشت ۳۶؛ براى نقد این چاپ و اشتباهات آن رجوع کنید به همان، ص ۱۵۷ـ۱۶۸).

جنبه فقهى آرا و آثار خراسانى هرچند تا حدودى تحت‌الشعاع جنبه اصولى او قرار گرفته است، کم اهمیت‌تر از آن نیست. یکى از آثار فقهى او که در عین تحقیقى بودن، بسیار موجز و فشرده است حواشى و تعلیقات او بر بخش عمده المکاسب* شیخ انصارى است و در محرّم ۱۳۱۹ به پایان رسیده (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۶، ص ۲۲۰) و بارها چاپ شده است (۱۳۱۹ در تهران با عنوان التعلیقه على‌المکاسب، رجوع کنید به مشار، ستون ۱۹۵؛ ۱۴۰۶ در تهران با عنوان حاشیه کتاب‌المکاسب، براى نقد اجمالى این چاپ رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانى»، ص ۱۷۰، پى نوشت ۲۲؛ علوى، ص ۴۷ـ۴۸؛ و ۱۴۱۹ در قم، همراه با چند تعلیقه دیگر بر المکاسب، با عنوان محصّل‌المطالب فى تعلیقات‌المکاسب). در آثار فقیهان بعدى به این اثر خراسانى نیز اعتنا و استناد شده است (براى نمونه رجوع کنید به خوانسارى نجفى، ج ۱، ص ۲۱۲، ۳۹۶؛ امام خمینى، ۱۳۷۹ش، ج ۱، ص ۴۵۵، ج ۴، ص ۲۹۲، ج ۵، ص ۴۸۵؛ مکارم شیرازى، ج ۲، ص ۳۳۰).

اثر فقهى دیگر خراسانى

تکمله‌التبصره است (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۴، ص ۴۱۲) که مهم‌ترین رساله فتوایى او و براساس تبصره المتعلمین علامه حلّى است؛ بدین صورت که آراى موافق نظر خود را ابقا و آراى مخالف را حذف و نظر خود را به جاى آن آورده و گاه پاره‌اى از واژه‌ها را تغییر داده است. این اثر مهم که حجم آن در مجموع بیش از تبصره‌المتعلمین است، همه ابواب فقهى (از طهارت تا دیات) را دربردارد و یکى از منابع آشنایى با فتاواى خراسانى، به‌ویژه آخرین آراى فقهى او، قلمداد مى‌شود (عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۴۱؛ خراسانى، ۱۳۸۰ش، مقدمه مدرسى، ص ۱۲).

از این اثر با عنوان التکمله فى تلخیص‌التبصره نیز یاد شده است (امینى، ج ۱، ص ۴۰؛ نیز رجوع کنید به امین، همانجا). تکمله‌التبصره در ۱۳۲۸ در تهران چاپ شد (رجوع کنید به موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۸۷؛ مشار، ستون ۲۱۳؛ براى دیگر رساله‌هاى فتوایى او رجوع کنید به ادامه مقاله). سیدحسن حائرى قزوینى* شرحى با عنوان اکمال‌الدین فى شرح تکمله تبصره المتعلمین نوشته است (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۱۳، ص ۱۵۱ـ ۱۵۲). خراسانى خود نیز شرحى استدلالى ولى ناتمام (فقط بحث طهارت و بخشى از صلوه) به درخواست فردى که نمى‌توانسته خواسته او را رد کند (رجوع کنید به ص ۴ـ۵)، بر تکمله التبصره با عنوان اللمعات النّیره فى شرح تکمله التبصره نوشته که ظاهرآ آخرین اثر مدون اوست (براى ویژگیهاى این اثر رجوع کنید به خراسانى، ۱۳۸۰ش، مقدمه مدرسى، ص ۱۳ـ۱۸). لمعات در ۱۳۸۰ش در قم با تحقیق سید صالح مدرسى چاپ شد (براى چاپ آن همراه رساله‌هاى دیگر رجوع کنید به ادامه مقاله).

خراسانى چندین رساله فقهى استدلالى نیز در موضوعات گوناگون تألیف کرده (رجوع کنید به امین، همانجا) که شمارى از آنها در یک مجلد گردآورى شده و با عنوان الرسائل الفقهیه به چاپ رسیده است:

کتاب‌الوقف،

کتاب‌الرضاع (الرساله‌الرضاعیه)،

کتاب الدماء،

کتاب‌الفراق والطلاق،

رساله فى‌العداله،

و کتاب‌الرهن.

سه رساله اخیر (الفراق، العداله و الرهن) ناتمام است. بسیارى از محققان، از جمله آقاضیاء عراقى، کتاب الدماء (رساله فى الدماءالثلاثه) را مهم‌ترین و دقیق‌ترین اثر علمى خراسانى و معرف قدرت فقاهت و رفعت مقام علمى او دانسته‌اند (رجوع کنید به عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، همانجا؛ همو، ۱۳۸۶شب، ص۷۹).

برخى از این رساله‌ها، از جمله کتاب‌الوقف، به صورت مستقل نیز چاپ شده است (امین، همانجا). بیشتر رساله‌هاى این مجموعه به همراه اللمعات‌النیّره در یک مجلد با عنوان قطرات مِنْ یَراع بحرِالعلوم او شَذَرات مِن عقدها المنظوم یا القطرات والشذرات، که بیشتر الشذرات و گاه القطرات نامیده مى‌شود، در ۱۳۳۱ در بغداد به چاپ رسید (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج۱۰، ص۲۵۱، ج۱۱، ص ۱۹۳، ج ۱۷، ص ۱۵۷؛ موسوى اصفهانى، همانجا؛ مشار، ستون ۳۶۸، ۴۸۸ـ۴۸۹، ۶۱۱، ۶۱۹، ۷۱۱؛ خراسانى، ۱۳۸۰ش، همان مقدمه، ص ۱۲).

سه اثر فقهى اخیر (تکمله‌التبصره، اللمعات‌النیّره و الرسائل الفقهیه) نیز در ۱۳۸۲ش در قم با تحقیق سیدصالح مدرسى در مجموعه‌اى به نام تراث فقهى خراسانى چاپ شده است (براى ویژگیهاى این مجموعه و تحقیق یاد شده رجوع کنید به امینى‌پور، ص ۱۵۵ـ۱۶۲). شیخ مهدى خالصى* بر رساله‌هاى فقهى القطرات والشذرات شرح یا تعلیقاتى با عنوان الدرارى اللامعات نوشته که در ۱۳۳۲ در بغداد چاپ شده است (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۸، ص ۵۲؛ مشار، ستون ۳۴۴).

یکى دیگر از آثار فقهى ولى ناتمام خراسانى،

کتاب‌الاجاره (رساله فى مسئله الاجاره) است (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۱، ص ۱۲۲ـ۱۲۳؛ امین؛ موسوى اصفهانى، همانجاها). از این اثر به عنوان تقریرات درسى خراسانى به قلم فرزندش محمدآقازاده یاد شده است (مدرسى طباطبائى، ص ۳۶۳). الاجتهاد و التقلید یکى دیگر از آثار خراسانى است (امینى، همانجا؛ مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۴۲) که بیشتر منابع از آن یاد نکرده‌اند. اثر دیگر او، تعلیقاتى بر النخبه محمدابراهیم کلباسى است که همراه برخى تعلیقات دیگر در حاشیه اصل کتاب به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ستون ۳۰۰). رساله فى‌المشتق و رساله مختصره فى الشرط المتأخّر دو اثر دیگر آخوند خراسانى است که آنها را به میرزا على‌آقا شیرازى (متوفى ۱۳۵۵؛ فرزند میرزا محمدحسن شیرازى) اهدا کرده (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۱۴، ص ۱۸۴، ج ۲۱، ص ۴۱) و به چاپ رسیده است (رجوع کنید به تمیمى، ج ۲، ص ۱۴).

شرح مبسوط خطبه اول نهج‌البلاغه نیز اثر دیگرى از خراسانى است (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۷، ص ۱۹۹، ج ۱۳، ص ۲۱۷، ج ۱۴، ص ۱۴۴؛ کدیور، ص ۲۵۶، پانویس ۷) که به خطا به‌نام شریعت اصفهانى چاپ شده است. شمارى از شرح‌حال‌نگاران، از جمله امین (همانجا)، موسوى اصفهانى (همانجا) و حرزالدین (ج ۲، ص ۳۲۴)، تعلیقاتى بر اسفار صدرالمتألهین شیرازى و تعلیقاتى بر شرح منظومه سبزوارى به آخوند خراسانى نسبت داده‌اند که به گفته نوه خراسانى، عبدالرضا کفائى (۱۳۷۶ش، ص ۴۲)، تاکنون یافت نشده‌اند. موسوى اصفهانى (همانجا) آن دو را تعلیقاتى غیرمدوّن معرفى کرده است.

دومین نوع،

آثار و رساله‌هاى فتوایى اوست.

آخوند، علاوه بر تبصره‌المتعلمین حلّى (رجوع کنید به همین مقاله)، بر چند اثر فتوایى دیگر نیز تعلیقه نوشته است که مهم‌ترین آنها تعلیقات او بر نجاه‌العباد محمدحسن نجفى* (صاحب جواهر) است که با نام روح‌الحیاه فى تلخیص نجاه العباد در ۱۳۲۷ در بغداد به چاپ رسیده است (امین، همانجا؛ شهرستانى، ص ۳۸۹).

خراسانى بر رساله مناسک حج شیخ انصارى نیز حاشیه زده که به همراه حواشى سیدمحمدکاظم یزدى و میرزاحسین خلیلى تهرانى در ۱۳۲۱ در تهران به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ستون ۹۰۹). ذخیره‌العباد فى یوم‌المعاد، نیز دیگر رساله عملیه اوست که به فارسى و به صورت سؤال و جواب تدوین و بارها چاپ شده است؛ از جمله: چاپ ۱۳۲۸ نجف، و چاپ ۱۳۲۹ تهران (عبدالحسین کفائى، ص ۳۲۹، ۳۵۴؛ براى نمونه‌هایى دیگر از رساله‌ها یا حاشیه‌هاى فتوایى خراسانى یا آثارى که مطابق همه یا بخشى از فتاواى او به فارسى یا عربى تدوین شده است رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج۱۰، ص۶۷، ج۱۱، ص۲۶۵، ج۱۲، ص ۹۳، ج ۱۹، ص ۵۹، ج ۲۰، ص ۴۳ـ۴۴، ج ۲۵، ص۸۹).

سومین نوع،

تقریرات درسهاى اوست که شاگردانش نوشته‌اند؛ مانند اثر ناتمام ولى مشهور القضاء و الشهادات (تقریرات القضاء) به قلم فرزندش، میرزامحمد آقازاده (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۱۷، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛ حرزالدین، همانجا؛ براى نسخه‌هاى گوناگون آن رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ص ۳۶۴)، که خراسانى بر آن تقریظ نوشته است (عبدالحسین کفائى، ص ۳۲۹؛ براى نمونه‌هاى دیگرى از این تقریرات رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۴، ص ۳۷۷، ۳۸۰، ج ۸، ص ۲۵۷، ج ۱۱، ص ۱۰۴ ـ ۱۰۵، ج ۱۸، ص ۹۵، ج ۲۶، ص ۲۲۷؛ مشار، ستون ۶۷۸ـ۶۷۹).

بسیارى از شاگردان خراسانى، تقریرات درسهاى فقه و اصول او را نوشته‌اند که نام برخى از آنها مشخص نیست (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۴، ص ۳۶۷). گفتنى است که از اثرى با عنوان تحریرات فى الاصول یاد شده که تقریرات خود خراسانى از درسهاى اصول فقه استادانش (احتمالا شیخ انصارى) دانسته شده است. این اثر از اول مبحث نواهى تا پایان بحث مجمل و مبیّن را دربردارد (رجوع کنید به خراسانى، ۱۳۸۵ش، مقدمه کدیور، ص بیست‌ونه).

فرزندان.

میرزامهدى خراسانى، مشهور به آیت‌اللّه‌زاده، در ۱۲۹۲ در نجف به دنیا آمد. پس از فراگیرى درسهاى مقدماتى و بخشى از متون دوره سطح، بر اثر سکته مغزى و به قولى بر اثر ضعف شدید چشم، از ادامه تحصیل بازماند و به فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى روى آورد. او دستیار پدر بود و در مبارزه با استبداد و برپایى و استقرار مشروطه فعالیت چشمگیرى داشت. برخى از تلگرافها و نامه‌هاى آخوند خراسانى را میرزا مهدى به امر پدر تنظیم کرده است، از جمله نامه مشهور آخوند در پاسخ به نامه سرکنسول روس در بغداد که در محافل و جراید آن زمان انعکاس وسیعى داشت (رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۲۴۱ـ۲۴۶؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶شب، ص ۸۰). او در میان رجال سیاسى ایران و به‌ویژه در محافل سیاسى عراق فردى بانفوذ بود و پس از درگذشت آخوند به مبارزه در برابر روس و انگلیس ادامه داد. او در ۱۳۶۴ براى زیارت مزار امام رضا علیه‌السلام عازم ایران شد ولى پیش از رسیدن به مشهد در جمادى‌الآخره همان سال/ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۲۴ در تهران درگذشت و در مشهد به خاک سپرده شد (تمیمى، ج ۲، ص ۱۶؛ عبدالحسین کفائى، ص ۴۰۲ـ۴۱۱؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶شب، ص ۸۰ـ۸۱).

میرزا احمد کفائى خراسانى در ۱۳۰۰ در نجف به دنیا آمد. درسهاى مقدماتى و بخشى از سطوح را در منزل نزد استادانى خصوصى فرا گرفت. سپس مکاسب را به سفارش پدر نزد سیدابوالحسن اصفهانى و رسائل و کفایه را نزد برادرش، میرزامحمد آقازاده، آموخت. از ۱۳۱۹ در درسهاى خارج فقه و اصول خراسانى شرکت کرد و پیش از ۲۵ سالگى به درجه اجتهاد رسید.

در حیات پدر به ایران آمد و در هنگام درگذشت پدرش در مشهد بود و سپس به عراق بازگشت و به تدریس درسهاى دوره سطح پرداخت. او در نهضت استقلال عراق، در برابر سلطه استعمارى انگلیس، به عنوان نزدیک‌ترین مشاور میرزا محمدتقى شیرازى، مشارکتى فعال داشت. پس از سیطره انگلیس بر عراق به همراه شانزده تن از انقلابیون بزرگ تحت تعقیب بود و مورد سوءقصد قرار گرفت؛ از این رو به مدت یک سال در مکه به سر برد و پس از به حکومت رسیدن ملک فیصل در عراق به نجف بازگشت و به مبارزه ادامه داد. کفائى در ۱۳۰۲ش (۱۳۴۱) به همراه گروهى دیگر از عالمان دینى، از جمله نائینى و سیدابوالحسن اصفهانى به ایران تبعید شد و چون با بازگشت او به عراق موافقت نشد در ۱۳۰۳ش (۱۳۴۲) در مشهد قصد توطن کرد و تا پایان عمر در آنجا ماند و به فعالیتهاى علمى، فرهنگى و سیاسى پرداخت؛ از جمله سه دوره خارج اصول و نیز خارج برخى مباحث فقه را تدریس کرد.

کفائى بعد از درگذشت برادرش، محمد آقازاده (متوفى ۱۳۱۶ش)، زعامت حوزه علمیه خراسان را برعهده گرفت و پس از رویدادهاى شهریور ۱۳۲۰، حوزه علمیه منحل شده مشهد را احیا کرد (رجوع کنید به حوزه علمیه*، مشهد) و تشکیلات و هیئتهاى مذهبى مهمى را در آنجا سامان داد. کفائى در دى ۱۳۵۰ (ذیقعده ۱۳۹۱) در همانجا درگذشت و در حرم امام رضا علیه‌السلام به خاک سپرده شد. حاشیه‌اى بر مباحث الفاظ کفایه‌الاصول از آثار اوست (آقابزرگ طهرانى، طبقات، قسم ۱، ص ۴۶۱؛ تمیمى، ج ۲، ص ۱۷؛ فاضل، ص ۱۲۸۱ـ۱۲۸۴؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۷۶ش، ص ۴۳ـ۴۴؛ همو، ۱۳۸۶شب، ص ۸۹ـ۹۹؛ نیز رجوع کنید به عبدالحسین کفائى، ص ۴۱۵ـ۴۲۲؛ حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۸۸ـ۸۹).

آخرین فرزند آخوند خراسانى، میرزاحسن، در ۱۳۲۰ (عبدالحسین کفائى، ص ۴۲۴؛ عبدالرضا کفائى، ۱۳۸۶شب، ص ۱۵۵) یا ۱۳۲۱ (تمیمى، همانجا؛ حبیب‌آبادى، ج ۵، ص ۱۵۱۴) در نجف به دنیا آمد. علوم دینى را در نجف فراگرفت. در ۱۳۰۳ یا ۱۳۰۴ش (۱۳۴۳ یا ۱۳۴۴) به ایران سفر کرد و در مشهد ساکن شد. چند دوره نماینده مشهد در مجلس شوراى ملى بود و در اواخر عمرش عضو مجلس سنا شد. او در ۱۹ مرداد ۱۳۳۳ در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد (تمیمى؛ حبیب‌آبادى؛ عبدالحسین کفائى، همانجاها).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف‌الشیعه، چاپ على نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳ / ۱۹۸۳؛
(۲) همو،طبقات‌اعلام الشیعه: نقباءالبشر فى‌القرن الرابع عشر، مشهد، قسم ۱ـ۴، ۱۴۰۴، قسم ۵، چاپ محمد طباطبائى بهبهانى، ۱۳۸۸ش؛
(۳) جعفربن باقر آل‌محبوبه، ماضى‌النجف و حاضرها، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶؛
(۴) على ابوالحسنى، خانه بر دامنه آتشفشان: شهادتنامه شیخ فضل‌اللّه نورى (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۵) همو، کارنامه شیخ فضل‌اللّه نورى: پرسشها و پاسخ‌ها، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۶) اسناد روحانیت و مجلس، ج ۱، تدوین عبدالحسین حائرى، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۷۴ش؛
(۷) امام خمینى، الرسائل، قم ۱۳۸۵؛
(۸) همو، کتاب‌البیع، ]تهران [۱۳۷۹ش؛
(۹) امین؛
(۱۰) محمدهادى امینى، معجم رجال‌الفکر والادب فى‌النجف خلال الف عام، ]نجف[ ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲؛
(۱۱) عبداللّه امینى‌پور، «معرفى سه اثر فقهى محقق خراسانى»، فقه اهل بیت علیهم‌السلام،ش ۳۸ (تابستان ۱۳۸۳)؛
(۱۲) مرتضى انصارى، زندگانى و شخصیت شیخ انصارى قدس سره، قم ۱۳۷۳ش؛
(۱۳) مهدى انصارى، «مصاحبه با آقاىحجه‌الاسلام والمسلمین مهدى انصارى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى: مجموعه گفتار، به کوشش محسن دریابیگى، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، ۱۳۸۶ش؛
(۱۴) اوراق تازه‌یاب مشروطیت مربوط به سالهاى ۱۳۲۵ـ۱۳۳۰ قمرى، چاپ ایرج افشار، تهران: جاویدان، ۱۳۵۹ش؛
(۱۵) مهدى بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجرى، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۱۶) ادوارد گرانویل براون و محمدکاظم‌بن حسین خراسانى، «مکتوب مرحومادوارد براون به مرحوم آخوند ملامحمد کاظم خراسانى و جواب آن»، یادگار، سال ۱، ش ۲ (مهر۱۳۲۳)؛
(۱۷) محمدتقى بروجردى، نهایه‌الافکار، تقریرات درس آیت‌اللّه عراقى، قم: مؤسسه النشرالاسلامى، [۱۳۶۴ش]؛
(۱۸) محمدتقى بهجت، مباحث‌الاصول، ج ۱، قم ۱۳۷۸ش؛
(۱۹) صفاءالدین تبرّائیان، «ساحت تاریخسازى: نقد و نظرى در حوزه تاریخنگارى‌جنبش علماى بین‌النهرین»، تاریخ معاصر ایران، ش ۱۱ (پاییز۱۳۷۸)؛
(۲۰) محمد ترکمان، «نظارت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسى در دوره اول تقنینیه»، در تاریخ معاصر ایران: مجموعه مقالات، کتاب ۱، تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، ۱۳۶۸ش؛
(۲۱) همو، «نظارت هیئت مجتهدین: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسى در دوره دوم تقنینیه»، در همان، کتاب ۲، ۱۳۶۹ش؛
(۲۲) حسن تقى‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، به کوشش عزیزاللّه علیزاده، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۲۳) همو، زندگى طوفانى: خاطرات سیدحسن تقى‌زاده، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش؛
(۲۴) محمدعلى جعفر تمیمى، مشهدالامام، او، مدینه‌النجف، نجف ۱۳۷۴/۱۹۵۵؛
(۲۵) جلال توکلیان، «اندیشه سیاسى آخوند خراسانى»، کیان، ش ۴۲ (خرداد و تیر ۱۳۷۷)؛
(۲۶) اکبر ثبوت، «مصاحبه با آقاى اکبر ثبوت»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۲۷) محمدرضا جعفرى، «مصاحبه با استاد محمدرضا جعفرى»، در همان؛
(۲۸) رسول جعفریان، مقالات تاریخى، دفتر ۸، قم ۱۳۷۹ش؛
(۲۹) عبدالحسین حائرى، «مصاحبه با استاد عبدالحسین حائرى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۳۰) عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۳۱) همو، «چرا رهبران مذهبىدر انقلاب مشروطیت ایران شرکت کردند؟»، وحید، دوره۱۴، ش ۳ (خرداد ۱۳۵۵)؛
(۳۲) عبدالکریم حائرى یزدى، دررالفوائد، مع تعلیقات محمدعلى اراکى، قم ۱۴۰۸؛
(۳۳) محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم‌الآثار، ج ۵، اصفهان ۱۳۵۵ش؛
(۳۴) محمد حرزالدین، معارف‌الرجال فى تراجم العلماء والادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۳۵) احمد حسینى اشکورى، تراجم‌الرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۳۶) محمدکاظم‌بن حسین خراسانى، سیاست‌نامه خراسانى: قطعات سیاسى در آثار آخوند ملامحمدکاظم خراسانى، ]تدوین [محسن کدیور، تهران ۱۳۸۵ش؛
(۳۷) همو، ضرورت علاج عاجل امراض مهلکه، در رسایل مشروطیت: مشروطه به روایت موافقان و مخالفان، تصحیح و تحشیه غلامحسین زرگرى‌نژاد، ج ۲، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، ۱۳۸۷ش؛
(۳۸) همو، کفایه‌الاصول، قم ۱۴۲۳؛
(۳۹) همو، اللمعات النیّره فى شرح تکمله التبصره، چاپ صالح مدرسى، قم ۱۳۸۰ش؛
(۴۰) موسى خوانسارى نجفى، منیه‌الطالب فى شرح المکاسب، تقریرات درس آیت‌اللّه نائینى، قم۱۴۱۸ـ۱۴۲۱؛
(۴۱) على دوانى، «مصاحبه با حجه‌الاسلام آقاى على دوانى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۴۲) على محمد دولت‌آبادى، «یادداشتهاى سیدعلى‌محمد دولت‌آبادى لیدر حزب اعتدالیون»، خاطرات وحید، سال ۹، ش ۳ (۱۵دى ـ ۱۵بهمن۱۳۵۰)؛
(۴۳) یحیى دولت‌آبادى، حیات یحیى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۴۴) محمد دهنوى، «برگهایى از تاریخ»، در تاریخ معاصر ایران، همان، کتاب ۲، ۱۳۶۹ش، کتاب ۳، ۱۳۷۰ش؛
(۴۵) محمدحسن ربّانى، فقه و فقهاى امامیه در گذر زمان، تهران ۱۳۸۶ش؛
(۴۶) عزالدین زنجانى، «مصاحبه با حضرت آیت‌اللّه سیدعزالدین زنجانى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۴۷) موسى شبیرى زنجانى، جرعه‌اى از دریا، قم ۱۳۸۹ش ـ؛
(۴۸) همو، «مصاحبه با حضرت آیت‌اللّه العظمى شبیرى زنجانى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان، ۱۳۸۶ش؛
(۴۹) محمد شریف‌رازى، آثارالحجّه، یا، تاریخ و دائره‌المعارف حوزه علمیه قم، قم [۱۳۳۳ّـ۱۳۳۲ش]؛
(۵۰) محمدمهدى شریف کاشانى، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافى) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۵۱) ابوالفضل شکورى، خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران: پژوهشى گسترده درباره زندگینامه علمى ـ سیاسى آخوند ملاقربانعلى زنجانى معروف به حجه‌الاسلام یکى از رهبران نهضت مشروعه‌خواهى، زنجان ۱۳۷۱ش؛
(۵۲) همو، «سیره صالحان: زندگینامه مصلح خودساخته ‘آخوند ملامحمدکاظم خراسانى،»،یاد، ش ۲۵ (زمستان ۱۳۷۰)؛
(۵۳) همو، «نقش آیت‌اللّه آخوند خراسانى در رهبرى نهضت مشروطیت»، تاریخ معاصر ایران، ش ۱۸ (تابستان ۱۳۸۰)؛
(۵۴) هبه‌الدین شهرستانى، «فاجعه حضره آیه‌اللّه الخراسانى»، العلم، ج ۲، ش ۷ (محرّم ۱۳۳۰)؛
(۵۵) رضى شیرازى،«مصاحبه با آیت‌اللّه سیدرضى شیرازى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۵۶) منوچهر صدوقى‌سها، «مصاحبه با آقاى منوچهر صدوقى سُها»، در همان؛
(۵۷) باقر عاقلى، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ش؛
(۵۸) عبدالرحیم محمدعلى، المصلح المجاهد: الشیخ محمدکاظم الخراسانى، نجف ۱۳۹۲/ ۱۹۷۲؛
(۵۹) عبداللّه علوى، «نقد تصحیح حاشیه آخوند بر رسائل»، آینه پژوهش، سال ۱، ش ۵ (بهمن و اسفند ۱۳۶۹)؛
(۶۰) محمود فاضل، «آیت‌اللّه کفائى خراسانى»، وحید، دوره۱۰، ش ۱۱ (بهمن ۱۳۵۱)؛
(۶۱) فضل‌اللّه نورى، مجموعه‌اى از رسائل، اعلامیه‌ها، مکتوبات،… و روزنامه شیخ شهید فضل‌الله نورى، گردآورنده: محمد ترکمان، تهران ۱۳۶۲ـ ۱۳۶۳ش؛
(۶۲) داود فیرحى، «مبانى فقهى مشروطه‌خواهى از دیدگاه آخوند خراسانى»، در مجموعه مقالات همایش بررسى مبانى فکرى و اجتماعى مشروطیت ایران: بزرگداشت آیت‌اللّه محمدکاظم خراسانى، تهران- دى ماه ۱۳۸۲، تهران : مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، ۱۳۸۴ش؛
(۶۳) محسن کدیور، «اندیشه سیاسى آخوند خراسانى»، در همان؛
(۶۴) احمد کسروى، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۶۵) همو، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران ۱۳۵۵ش؛
(۶۶) عبدالحسین مجید کفائى، مرگى در نور: زندگانى آخوند خراسانى، تهران ۱۳۵۹ش؛
(۶۷) عبدالرضا کفائى، «بیان و شرحى مختصر از حیات و شخصیت آخوند ملامحمدکاظم خراسانى: ۱۲۵۵-۱۳۲۹ ه .ق»، نشریه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد، ش ۳۵ و ۳۶ (بهار و تابستان ۱۳۷۶)؛
(۶۸) همو، «شرح و بیانى مختصر و موجز از حیات و شخصیت آخوند ملامحمدکاظم خراسانى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان، ۱۳۸۶شالف؛
(۶۹) همو، «مصاحبه با حجه‌الاسلام والمسلمین عبدالرضا کفائى»، در همان، ۱۳۸۶شب؛
(۷۰) ابوالقاسم گرجى، «مصاحبه با دکتر ابوالقاسم گرجى»، در همان؛
(۷۱) یوسف محسن‌اردبیلى، «مصاحبه با استاد یوسف محسن اردبیلى»، در همان؛
(۷۲) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانه ‌الادب، تهران ۱۳۶۹ش؛
(۷۳) مرتضى مدرسى چهاردهى، «آخوندملامحمدکاظم خراسانى در راه مشروطیت ایران»، خاطرات، ش ۱ (پاییز ۱۳۵۸)؛
(۷۴) حسین مدرسى طباطبائى، مقدمه‌اى بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش؛
(۷۵) محمدحسین مرعشى شوشترى، «مصاحبه با آیت‌اللّه سیدمحمدحسین مرعشى شوشترى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۷۶) خانبابا مشار، فهرست کتابهاى چاپى عربى، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۷۷) ناصر مکارم شیرازى، القواعدالفقهیه، قم ۱۴۱۱؛
(۷۸) مهدى ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران ۱۳۷۱ش؛
(۷۹) حسینعلى منتظرى، کتاب نهایه‌الاصول، تقریرات درس آیه‌اللّه بروجردى، ج ۱، قم ۱۳۷۵؛
(۸۰) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن الودیعه فى تراجم اشهر مشاهیر مجتهدى الشیعه، او، تتمیم روضات‌الجنات، بغداد ?] ۱۳۴۸[؛
(۸۱) محمد موسوى بجنوردى، «مصاحبه با آیت‌اللّه دکتر سیدمحمدموسوى بجنوردى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۸۲) محمدبن على ناظم‌الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، چاپ على‌اکبر سعیدى سیرجانى، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷ش؛
(۸۳) محمدحسین نائینى، تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله، چاپ جواد ورعى، قم ۱۳۸۲ش؛
(۸۴) محمدحسن نجفى قوچانى، برگى از تاریخ معاصر: حیات‌الاسلام فى احوال آیه‌الملک العلّام، پیرامون شخصیت نقش آخوند ملامحمدکاظم خراسانى در پیشبرد نهضت مشروطیت، چاپ رمضانعلى شاکرى، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۸۵) همو، سیاحت شرق، یا، زندگینامه آقانجفى قوچانى، چاپ رمضانعلى شاکرى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۸۶) حسن نظام‌الدین‌زاده، هجوم روس و اقدامات رؤساى دین براى حفظ ایران، به کوشش نصراللّه صالحى، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۸۷) «نقد تصحیح فوائد الاصول آخوند خراسانى (قده)»، حوزه، سال ۵، ش ۱ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۷)؛
(۸۸) حبیب‌اللّه نوبخت، «آخوند ملامحمدکاظم خراسانى»، وحید، دوره ۱۴، ش ۳ (خرداد ۱۳۵۵)؛
(۸۹) محمد واعظ‌زاده خراسانى، «مصاحبه با استاد واعظ ‌زاده خراسانى»، در حیات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى، همان؛
(۹۰) مهدیقلى هدایت، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۶۳ش.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۶ 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=