زندگى و شرح احوال شاه نعمت الله ولى
سید نور الدین نعمت الله بن عبد الله بن محمد معروف به شاه نعمت الله ولى مؤسس فرقه نعمت اللهیه از سادات حسینى بود و نسبش با نوزده واسطه به پیامبر «ص» مى رسید. و از جانب مادر به کردهاى شبانکاره منسوب بود. پدرش، میر عبد اللّه، از علما و دانشمندان شهر حلب بشمار مى رفت. سید نعمت الله ولى در دوشنبه چهاردهم ربیع الاول سال ۷۳۱ ه. ق در شهر حلب متولد شد.
بسیارى از تذکره نویسان به غلط تولد او را در شهر کوهبنان کرمان- در ۲۲ رجب سال ۷۳۰ یا ۷۳۱ ه. ق مى دانند.
پدر وى در اوان کودکى شاه ولى از شهر حلب به ناحیه «کپح و مکران» مهاجرت مى کند و سید نعمت الله کودکى و جوانى خود را در ایران مى گذراند. وى در دوران جوانى به فراگیرى علوم متداول زمان پرداخت.
در مکتب استادانى همچون «شیخ رکن الدین شیرازى»، «شیخ شمس الدین مکى» و «قاضى عضد الدین ایجى» علم کلام و بلاغت و فقه را آموخت. سپس سالها به ریاضت و تصفیه و تزکیه باطن مشغول گردید و به سیر آفاق و انفس پرداخت و در سن ۲۴ سالگى در مکّه معظمه از دست شیخ عبد الله یافعى خرقه پوشید و از جمله مریدان او گردید.
شاه نعمت اللّه پس از آن دست به مسافرتهاى گوناگونى مى زند از طریق مصر و شام و آذربایجان به ماوراءالنّهر مى رود و پس از مدتى اقامت در سمرقند، عاقبت در کرمان رحل اقامت مى افکند و در ماهان خانقاه و باغ و حمّام مى سازد و پنج سال باقیمانده عمر خود را در ماهان مى گذراند و سرانجام در روز پنجشنبه بیست و دوم رجب سال ۸۳۴ ه. ق پس از عمرى مجاهده و ارشاد و تعلیم در سن ۱۰۴ سالگى دار فانى را وداع مى گوید. او را در همان باغ خود در ماهان به خاک مى سپارند.
بعدها به دستور سلطان احمد شاه دکنى، پادشاه دکن، بناى باشکوه و بقعه اى بر آرامگاه او بنا مى کنند که تا امروز یکى از بزرگترین مراکز تعلیم و تربیت و زیارتگاه عارفان و صوفیان دریادل است.
افکار و آثار شاه نعمت الله ولى
قرون هشتم و نهم، سیطره افکار و آراء محى الدین ابن عربى در تصوف و عرفان است. تقریبا تمامى فرقه هاى مختلف تصوف، نظیر نقشبندیه، نوربخشیه و مولویه، مروج آراء ابن عربى هستند. شاه نعمت الله نیز از این قاعده مستثنى نیست و از جمله شارحان مهم نظریه هاى ابن عربى بشمار مى رود. شاه ولى به محى الدین ابن عربى به دیده تکریم و احترام مى نگریست و کتاب فصوص الحکم او را از حفظ بود و حتى یکى از مفصلترین رساله هاى خود را به شرح ابیات فصوص الحکم اختصاص داده است.
به طور کلى مى توان گفت آثار شاه ولى اعم از منظوم و منثور آیینه تمام نماى آراء ابن عربى، نظیر: وحدت وجود، انسان کامل، مسئله قطب و ولایت و علم اسرار حروف و نقطه، است.
آثار شاه نعمت اللّه به دو دسته منظوم و منثور تقسیم مى شوند:
آثار منظوم:
مهمترین اثر منظوم شاه ولى، دیوان اشعار اوست که شامل قصاید، غزلیات، قطعات، مثنوىها و رباعیات است که بالغ بر دوازده هزار بیت مىباشد. بعضى از اشعار و ابیات این دیوان منسوببه اوست. همه آنها از نوع اشعار عرفانى و حاوى اشارات و توضیحات درباره عقاید و افکار متصوفه مىباشد.
آثار منثور:
تمامى عمر این عارف گرانقدر در تعلیم و ارشاد مریدان خود گذشت. به همین جهت وى یکى از فعالترین عارفان از نظر نوشتن رسالات تعلیمى است. تعداد رسالات منثور او را تا پانصد ذکر کردهاند و البته تاکنون انتساب ۱۱۴ رساله به او مسلم شده است. نثر این رسالهها اغلب مشکل و پیچیده است و اکثرا از ویژگیهاى نثر قرن هشتم و نهم برخوردار است.[۱]
غزل
به چشم مست ما بنگر که نور روى او بینى
همه عالم به نور او اگر بینى نکو بینى
خیالى نقش مىبندى که این جان است و آن جانان
بود این رشتهاى یکتو و لیکن تو دوتو بینى
درآ با ما درین دریا و با ما یک دمى بنشین
که آبروى ما یابى و دریا سو به سو بینى
ز سوداى سر زلفش پریشان است جان و دل
اگر زلفش بدست آرى پریشان موبهمو بینى
بیا آئینهاى بستان و روى خود در او بنماى
که محبوب و محب خود نشسته روبرو بینى
مرا گویى که غیر او توان دیدن معاذ الله
چو غیرش نیست در عالم بگو تو غیر چو بینى
به جان سید رندان که من او را به او دیدم
اگر چشمت بود روشن تو هم او را به او بینى
قصیده
مى بینم!
قدرت کردگار مى بینم
حالت روزگار مى بینم
حکم امسال صورتى دگر است
نه چو پیرار و پار مى بینم
از نجوم این سخن نمى گویم
بلکه از کردگار مى بینم
غین در دال چون گذشت از سال
بوالعجب کاروبار مى بینم
در خراسان و مصر و شام و عراق
فتنه و کارزار مى بینم
گرد آئینه ضمیر جهان
گرد و زنگ و غبار مى بینم
همه را حال مى شود دیگر
گر یکى ور هزار مى بینم
ظلمت ظلم ظالمان دیار
بىحد و بىشمار مى بینم
قصهاى بس غریب مى شنوم
غصهاى در دیار مى بینم
جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
از یمین و یسار مى بینم
غارت و قتل و لشکر بسیار
در میان و کنار مى بینم
بنده را خواجه وش همى یابم
خواجه را بنده وار مى بینم
بس فرومایگان بى حاصل
عامل و خواندگار مى بینم
هرکه او پار یار بود امسال
خاطرش زیر بار مى بینم
مذهب و دین ضعیف مى یابم
مبتدع افتخار مى بینم
سکه نو زنند بر رخ زر
درهمش کمعیار مى بینم
دوستان عزیز هر قومى
گشته غمخوار و خوار مى بینم
هریک از حاکمان هفت اقلیم
دیگرى را دچار مى بینم
نصب و عزل بتکچى و عمال
هریکى را دو بار مى بینم
ماه را روسیاه مى یابم
مهر را دلفگار مى بینم
ترک و تاجیک را به همدیگر
خصمى و گیرودار مى بینم
تاجر از دست دزد بىهمراه
مانده در رهگذار مى بینم
مکر و تزویر و حیله در هرجا
از صغار و کبار مى بینم
حال هندو خراب مى یابم
جور ترک و تتار مى بینم
بقعه خیر سخت گشته خراب
جاى جمع شرار مى بینم
بعض اشجار بوستان جهان
بىبهار و ثمار مى بینم
اندکى امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار مى بینم
همدمى و قناعت و کنجى
حالیا اختیار مى بینم
گرچه مىبینم این همه غمها
شادیى غمگسار مى بینم
غم مخور زانکه من در این تشویش
خرمى وصل یار مى بینم
بعد امسال و چند سال دگر
عالمى چون نگار مى بینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمین خوش بهار مى بینم
نایب مهدى آشکار شود
بلکه من آشکار مى بینم
پادشاهى تمام دانائى
سرورى باوقار مى بینم
بندگان جناب حضرت او
سربهسر تاجدار مى بینم
تا چهل سال اى برادر من
دور آن شهریار مى بینم
دور او چون شود تمام به کام
پسرش یادگار مى بینم
پادشاه و امام هفت اقلیم
شاه عالىتبار مى بینم
بعد از آن خود امام خواهد بود
که جهان را مدار مى بینم
میم و حامیم و دال مى خوانم
نام آن نامدار مى بینم
صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار مى بینم
دین و دنیا از او شود معمور
خلق از او بختیار مى بینم
ید بیضا که باد پاینده
باز با ذو الفقار مى بینم
مهدى وقت و عیسى دوران
هر دو را شهسوار مى بینم
گلشن شرع را همىبویم
گل دین را به بار مى بینم
این جهان را چو مصر مى نگرم
عدل او را حصار مى بینم
هفت باشد وزیر سلطانم
همه را کامکار مى بینم
عاصیان از امام معصومم
خجل و شرمسار مى بینم
بر کف دست ساقى وحدت
باده خوشگوار مى بینم
غازى دوستدار دشمنکش
همدم و یار غار مى بینم
تیغ آهندلان زنگ زده
کند و بىاعتبار مى بینم
زینت شرع و رونق اسلام
محکم و استوار مى بینم
گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار مى بینم
گنج کسرا و نقد اسکندر
همه بر روى کار مى بینم
ترک عیار مست مى نگرم
خصم او در خمار مى بینم
نعمت الله نشسته در کنجى
از همه بر کنار مى بینم
رباعیات
[هرکه او از خداى ما ترسد]
هرکه او از خداى ما ترسد
از من و تو بگو کجا ترسد
ترسم از ذات اوست تا دانى
دلم از دیگرى کجا ترسد
[هرچه خواهى به قدر استعداد]
هرچه خواهى به قدر استعداد
حضرت آن کریم خواهد داد
این عطایش به ما بود دایم
خواه در مصر و خواه در بغداد
[۱] شاه نعمت الله ولى، دیوان کامل حضرت شاه نعمت الله ولى، ۱جلد، انتشارات خانقاه نعمت اللهى – کرمان، چاپ: اول، ۱۳۸۰.