شعرا-ششعرا-وشعرای قرن هشتمعرفا-شعرفا-وعرفای قرن هشتم

زندگینامه شاه نعمت الله ولى‏(۷۳۱-۸۳۴ه.ق)

زندگى و شرح احوال شاه نعمت الله ولى‏

سید نور الدین نعمت الله بن عبد الله بن محمد معروف به شاه نعمت الله ولى مؤسس فرقه نعمت‏ اللهیه از سادات حسینى بود و نسبش با نوزده واسطه به پیامبر «ص» مى ‏رسید. و از جانب مادر به کردهاى شبانکاره منسوب بود. پدرش، میر عبد اللّه، از علما و دانشمندان شهر حلب بشمار مى‏ رفت. سید نعمت الله ولى در دوشنبه چهاردهم ربیع الاول سال ۷۳۱ ه. ق در شهر حلب متولد شد.

بسیارى از تذکره ‏نویسان به غلط تولد او را در شهر کوهبنان کرمان- در ۲۲ رجب سال ۷۳۰ یا ۷۳۱ ه. ق مى ‏دانند.

پدر وى در اوان کودکى شاه ولى از شهر حلب به ناحیه «کپح و مکران» مهاجرت مى‏ کند و سید نعمت الله کودکى و جوانى خود را در ایران مى‏ گذراند. وى در دوران جوانى به فراگیرى علوم متداول زمان پرداخت.

در مکتب استادانى همچون «شیخ رکن الدین شیرازى»، «شیخ شمس الدین مکى» و «قاضى عضد الدین ایجى» علم کلام و بلاغت و فقه را آموخت. سپس سالها به ریاضت و تصفیه و تزکیه باطن مشغول گردید و به سیر آفاق و انفس پرداخت و در سن ۲۴ سالگى در مکّه معظمه از دست شیخ عبد الله یافعى خرقه پوشید و از جمله مریدان او گردید.

شاه نعمت اللّه پس از آن دست به مسافرتهاى گوناگونى مى ‏زند از طریق مصر و شام و آذربایجان به ماوراءالنّهر مى ‏رود و پس از مدتى اقامت در سمرقند، عاقبت در کرمان رحل‏ اقامت مى ‏افکند و در ماهان خانقاه و باغ و حمّام مى‏ سازد و پنج سال باقیمانده عمر خود را در ماهان مى‏ گذراند و سرانجام در روز پنجشنبه بیست و دوم رجب سال ۸۳۴ ه. ق پس از عمرى مجاهده و ارشاد و تعلیم در سن ۱۰۴ سالگى دار فانى را وداع مى ‏گوید. او را در همان باغ خود در ماهان به خاک مى‏ سپارند.

بعدها به دستور سلطان احمد شاه دکنى، پادشاه دکن، بناى باشکوه و بقعه‏ اى بر آرامگاه او بنا مى ‏کنند که تا امروز یکى از بزرگترین مراکز تعلیم و تربیت و زیارتگاه عارفان و صوفیان دریادل است.

افکار و آثار شاه نعمت الله ولى‏

قرون هشتم و نهم، سیطره افکار و آراء محى الدین ابن عربى در تصوف و عرفان است. تقریبا تمامى فرقه‏ هاى مختلف تصوف، نظیر نقشبندیه، نوربخشیه و مولویه، مروج آراء ابن عربى هستند. شاه نعمت الله نیز از این قاعده مستثنى نیست و از جمله شارحان مهم نظریه ‏هاى ابن عربى بشمار مى‏ رود. شاه ولى به محى الدین ابن عربى به دیده تکریم و احترام مى‏ نگریست و کتاب فصوص الحکم او را از حفظ بود و حتى یکى از مفصل‏ترین رساله‏ هاى خود را به شرح ابیات فصوص الحکم اختصاص داده است.

به ‏طور کلى مى‏ توان گفت آثار شاه ولى اعم از منظوم و منثور آیینه تمام‏ نماى آراء ابن عربى، نظیر: وحدت وجود، انسان کامل، مسئله قطب و ولایت و علم اسرار حروف و نقطه، است.

آثار شاه نعمت اللّه به دو دسته منظوم و منثور تقسیم مى‏ شوند:

آثار منظوم:

مهم‏ترین اثر منظوم شاه ولى، دیوان اشعار اوست که شامل قصاید، غزلیات، قطعات، مثنوى‏ها و رباعیات است که بالغ بر دوازده هزار بیت مى‏باشد. بعضى از اشعار و ابیات این دیوان منسوب‏به اوست. همه آنها از نوع اشعار عرفانى و حاوى اشارات و توضیحات درباره عقاید و افکار متصوفه مى‏باشد.

آثار منثور:

تمامى عمر این عارف گرانقدر در تعلیم و ارشاد مریدان خود گذشت. به همین جهت وى یکى از فعال‏ترین عارفان از نظر نوشتن رسالات تعلیمى است. تعداد رسالات منثور او را تا پانصد ذکر کرده‏اند و البته تاکنون انتساب ۱۱۴ رساله به او مسلم شده است. نثر این رساله‏ها اغلب مشکل و پیچیده است و اکثرا از ویژگیهاى نثر قرن هشتم و نهم برخوردار است.[۱]

غزل

به چشم مست ما بنگر که نور روى او بینى‏
همه عالم به نور او اگر بینى نکو بینى‏

خیالى نقش مى‏بندى که این جان است و آن جانان‏
بود این رشته‏اى یک‏تو و لیکن تو دوتو بینى‏

درآ با ما درین دریا و با ما یک دمى بنشین‏
که آبروى ما یابى و دریا سو به سو بینى‏

ز سوداى سر زلفش پریشان است جان و دل‏
اگر زلفش بدست آرى پریشان موبه‏مو بینى‏

بیا آئینه‏اى بستان و روى خود در او بنماى‏
که محبوب و محب خود نشسته روبرو بینى‏

مرا گویى که غیر او توان دیدن معاذ الله‏
چو غیرش نیست در عالم بگو تو غیر چو بینى‏

به جان سید رندان که من او را به او دیدم‏
اگر چشمت بود روشن تو هم او را به او بینى‏

قصیده

مى‏ بینم!

قدرت کردگار مى ‏بینم‏
حالت روزگار مى‏ بینم‏

حکم امسال صورتى دگر است‏
نه چو پیرار و پار مى ‏بینم‏

از نجوم این سخن نمى‏ گویم‏
بلکه از کردگار مى‏ بینم‏

غین در دال چون گذشت از سال‏
بوالعجب کاروبار مى‏ بینم‏

در خراسان و مصر و شام و عراق‏
فتنه و کارزار مى ‏بینم‏

گرد آئینه ضمیر جهان‏
گرد و زنگ و غبار مى ‏بینم‏

همه را حال مى‏ شود دیگر
گر یکى ور هزار مى ‏بینم‏

ظلمت ظلم ظالمان دیار
بى‏حد و بى‏شمار مى‏ بینم‏

قصه‏اى بس غریب مى‏ شنوم‏
غصه‏اى در دیار مى‏ بینم‏

جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
از یمین و یسار مى‏ بینم‏

غارت و قتل و لشکر بسیار
در میان و کنار مى ‏بینم‏

بنده را خواجه‏ وش همى ‏یابم‏
خواجه را بنده ‏وار مى‏ بینم‏

بس فرومایگان بى‏ حاصل‏
عامل و خواندگار مى‏ بینم‏

هرکه او پار یار بود امسال‏
خاطرش زیر بار مى‏ بینم‏

مذهب و دین ضعیف مى ‏یابم‏
مبتدع افتخار مى‏ بینم‏

سکه نو زنند بر رخ زر
درهمش کم‏عیار مى ‏بینم‏

دوستان عزیز هر قومى‏
گشته غمخوار و خوار مى‏ بینم‏

هریک از حاکمان هفت اقلیم‏
دیگرى را دچار مى‏ بینم‏

نصب و عزل بتکچى و عمال‏
هریکى را دو بار مى‏ بینم‏

ماه را روسیاه مى‏ یابم‏
مهر را دل‏فگار مى‏ بینم‏

ترک و تاجیک را به همدیگر
خصمى و گیرودار مى‏ بینم‏

تاجر از دست دزد بى‏همراه‏
مانده در رهگذار مى‏ بینم‏

مکر و تزویر و حیله در هرجا
از صغار و کبار مى‏ بینم‏

حال هندو خراب مى ‏یابم‏
جور ترک و تتار مى ‏بینم‏

بقعه خیر سخت گشته خراب‏
جاى جمع شرار مى‏ بینم‏

بعض اشجار بوستان جهان‏
بى‏بهار و ثمار مى‏ بینم‏

اندکى امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار مى‏ بینم‏

همدمى و قناعت و کنجى‏
حالیا اختیار مى‏ بینم‏

گرچه مى‏بینم این همه غمها
شادیى غمگسار مى ‏بینم‏

غم مخور زانکه من در این تشویش‏
خرمى وصل یار مى‏ بینم‏

بعد امسال و چند سال دگر
عالمى چون نگار مى ‏بینم‏

چون زمستان پنجمین بگذشت‏
ششمین خوش بهار مى‏ بینم‏

نایب مهدى آشکار شود
بلکه من آشکار مى‏ بینم‏

پادشاهى تمام دانائى‏
سرورى باوقار مى ‏بینم‏

بندگان جناب حضرت او
سربه‏سر تاجدار مى ‏بینم‏

تا چهل سال اى برادر من‏
دور آن شهریار مى ‏بینم‏

دور او چون شود تمام به کام‏
پسرش یادگار مى ‏بینم‏

پادشاه و امام هفت اقلیم‏
شاه عالى‏تبار مى ‏بینم‏

بعد از آن خود امام خواهد بود
که جهان را مدار مى ‏بینم‏

میم و حامیم و دال مى ‏خوانم‏
نام آن نامدار مى ‏بینم‏

صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار مى ‏بینم‏

دین و دنیا از او شود معمور
خلق از او بختیار مى ‏بینم‏

ید بیضا که باد پاینده‏
باز با ذو الفقار مى‏ بینم‏

مهدى وقت و عیسى دوران‏
هر دو را شهسوار مى‏ بینم‏

گلشن شرع را همى‏بویم‏
گل دین را به بار مى‏ بینم‏

این جهان را چو مصر مى ‏نگرم‏
عدل او را حصار مى ‏بینم‏

هفت باشد وزیر سلطانم‏
همه را کامکار مى ‏بینم‏

عاصیان از امام معصومم‏
خجل و شرمسار مى ‏بینم‏

بر کف دست ساقى وحدت‏
باده خوشگوار مى‏ بینم‏

غازى دوستدار دشمن‏کش‏
همدم و یار غار مى ‏بینم‏

تیغ آهن‏دلان زنگ زده‏
کند و بى‏اعتبار مى ‏بینم‏

زینت شرع و رونق اسلام‏
محکم و استوار مى‏ بینم‏

گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا برقرار مى ‏بینم‏

گنج کسرا و نقد اسکندر
همه بر روى کار مى‏ بینم‏

ترک عیار مست مى ‏نگرم‏
خصم او در خمار مى ‏بینم‏

نعمت الله نشسته در کنجى‏
از همه بر کنار مى ‏بینم‏

رباعیات

[هرکه او از خداى ما ترسد]

هرکه او از خداى ما ترسد
از من و تو بگو کجا ترسد

ترسم از ذات اوست تا دانى‏
دلم از دیگرى کجا ترسد

[هرچه خواهى به قدر استعداد]

هرچه خواهى به قدر استعداد
حضرت آن کریم خواهد داد

این عطایش به ما بود دایم‏
خواه در مصر و خواه در بغداد

 

[۱] شاه نعمت الله ولى، دیوان کامل حضرت شاه نعمت الله ولى، ۱جلد، انتشارات خانقاه نعمت اللهى – کرمان، چاپ: اول، ۱۳۸۰.

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=