بارى تا سنه يكهزار و سيصد و هفتاد و يك كه بنجف اشرف براى ادامه تحصيل و استفاده از مدينه علم: حضرت مولى الموالى امير المؤمنين عليه السّلام مشرّف شديم؛ پيوسته ذكر و فكرمان علاوه بر دروس رسميّه حوزه از فقه و اصول، استفاده از محضر پربركت ايشان بود؛ چه از نقطه نظر فلسفه، و چه اخلاق و عرفان، و چه تفسير قرآن كريم كه بسبك بديعى بيان مى نمودند.
و در اين مدّت از ايشان تقاضا نموديم كه شرح فصوص قيصرّى؛ و شرح منازل السّائرين ملّا عبد الرزّاق كاشانى را بما درس دهند؛ و ايشان نيز پيوسته وعده مىدادند؛ ولى بجاى آنها هميشه از آيات قرآن و شرح و بسط در پيرامون آن سخن به ميان مىآمد تا بالأخره ما دانستيم كه علاقه زيادى بتدريس آنها را ندارند؛ ولى يك دوره تمام از سير و سلوك بيان كردند كه بر نهج و سبك رساله منسوب به آيت اللّه علّامه بحر العلوم بود؛ و براى ما بسار جالب و دلنشين بود.
و نيز در ايّام تعطيل براى طلّاب خصوصى كه تعداد آنان بين ده نفر تا پانزده نفر بود، مكاتبات آيتين و علمين سيّد العرفاء الإلهيّين سيّد احمد كربلائىّ و شيخ الفقهاء الربّانيّين حاج شيخ محمّد حسين اصفهانى كمپانى رضوان اللّه عليهما را بيان مىفرمودند؛ و پس از تنقيح بحث، نظريّه خود را مفصّلا بيان مىكردند.
اين كتاب مجموعا چهارده مكاتبه است كه درباره توحيد ذاتى نگارش يافته و هفت تاى آن از آيت اللّه كربلائى در مسلك توحيد بنا بر مذاق عرفاء؛ و هفت تاى ديگر از آيت اللّه اصفهانىّ در مسلك توحيد بنا بر مذاق فلاسفه است؛ و اين مكاتبات هريك بر ردّ ديگرى نوشته شده؛ و هريك از اين دو آيتين بتمام معنى الكلمه با تجهيزات استدلالى عرفانىّ و فلسفىّ خود را مجهز و در اين مكاتبات براى ابطال مدّعاى خصم خود قيام نمودهاند.
علّامه طباطبائى نيز بنا بود بعنوان محاكمات بر هريك از اين نامه ها تذييلى بنويسند؛ و تا تذييل ششم را مرقوم داشتند؛ ولى تتمه آنها ناتمام ماند.
حقير چون براى ادامه تحصيل بنجف اشرف مشرّف شدم؛ ايشان ديگر آن تذييلات را تمام نكردند؛ و تا آخر هم ننوشتند؛ و با آنكه چندين بار در اوقات شرفيابى تقاضاى اتمام آن را نموديم؛ و وعده مى نمودند؛ ليك شواغل و مشاغل و كسالت مزاج مجال و حوصله نمى داد؛ تا برحمت ايزدى پيوستند.
بارى حضرت علّامه آيتى بود عظيم؛ نه تنها از نقطه نظر فلسفه و احاطه به تفسير قرآن كريم؛ و نه تنها از نقطه نظر فهم احاديث و پى بردن بحاق معنى و مراد؛ چه از روايات اصوليّه و چه از روايات فروعيّه و نه تنها از نقطه نظر جامعيّت ايشان در سائر علوم و احاطه بعقل و نقل؛ بلكه از نقطه نظر توحيد و معارف الهيّه و واردات قلبيّه، و مكاشفات توحيديّه، و مشاهدات الهيّه قدسيّه، و مقام تمكين و استقرار جلوات ذاتيّه در تمام عوالم و زواياى نفس.
هركس با ايشان مى نشست؛ و زبان خاموش و سكوت مطلق ايشان را مى نگريست مى پنداشت كه اين مرد در مفكّره خود، هيچ ندارد؛ ولى چنان مستغرق انوار الهيّه و مشاهدات غيبيّه ملكوتيّه بودند كه مجال تنازل نمى كردند.
و عجيب جامعيّت ايشان بود بين تحمّل آن كوههاى اسرار و بين حفظ ظاهر در مقام كثرت و اعطاء حقّ و عوالم و ذوى الحقوق از تدريس و تربيت طلّاب و محصّلين و دفاع از حريم دين و سنّت الهيّه و قوانين مقدّس اسلام و سنگر ولايت كلّيه الهيّه.
آيت اللّه علّامه طباطبائى گذشته از جامعيّت در علوم، جامع بين علم و عمل بود؛ آنهم عملى كه از تراوشات نفسانيّه صورت گيرد و بر اساس طهارت سرّ تحقق پذيرد؛ جامع بين علوم و كمالات فكريّه و بين وجدانيّات و اذواق قلبيّه و بين كمالات عمليّه و بدنيّه بود؛ يعنى مرد حقّى بود كه شراشر وجودش بحقّ متحقّق بود.
خطّ نستعليق و شكسته ايشان از بهترين و شيواترين خطّ اساتيد خطّ بود؛ گرچه در اين اواخر بعلّت كسالت اعصاب و رعشه حاصل در دست؛ دست تكان داشت و خطّ مرتعش بود ولى جوهره خطّ حكايت از استادى در اين فنّ را داشت؛ خودشان مىفرمودند: قطعاتى از خطّ زمان جوانى مانده است كه وقتى به آنها نگاه مىكنم در تعجّب مىافتم كه آيا اين خطّ من است؟
مهر تابان//علامه سیدمحمد حسین طهرانی