از نسوان و ملکزادگان است پدرش کعب نام در اصل از اعراب بوده در بلخ و قزدار و بست در حوالی قندهار و سیستان و حوالی بلخ کامرانیها نموده کعب پسری حارث نام داشته و دختری رابعه نام که او را زین العرب نیز میگفتند.
رابعهء مذکوره در حسن و جمال و فضل و کمال و معرفت و حال، وحیدهء روزگار و فریدهء دهر و ادوار صاحب عشق حقیقی و مجازی و فارس میدان فارسی و تازی بوده احوالش در خاتمهء نفحات الانس مولانا جامی در ضمن نسوان عارفه مسطور است.
و در یکی از مثنویات شیخ عطار مجملی از حالاتش نظماً مذکور او را میلی به بکتاش نام غلامی از غلامان برادر خود بهمرسیده و انجامش بعشق حقیقی کشیده و سرانجام ببدگمانی برادر او را کشته حکایت او را فقیر نظم کرده نام آن مثنوی را گلستان ارم نهاده معاصر آل سامان و رودکی بوده و اشعار نیکو میفرموده از آن جمله است:
مرا بعشق همی متهم کنی به حیل// چه حجت آری پیش خدای عزوجل
به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد// بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل
نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست// که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل
بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند // به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل
هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم// فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل
******************
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد//بر یکی سنگیندل نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی//چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من
و محمد عوفی صاحب تذکرهء لباب الالباب نقل کرده که بسبب این دو بیت به مگس رویین ملقب شده بود:
خبر دهند که بارید بر سر ایوب // ز آسمان ملخان و سر همه زرین
اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر // سزد که بارد بر من بسی مگس رویین
(مجمع الفصحا ۶۲ ) و این غزل بدو منسوب شده است:
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت //چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
صبا نافهٔ مشک تبت نداشت //جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است // که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
بمی ماند اندر عقیقین قدح //سرشکی که در لاله مأوی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر//که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم// نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود // بنفشه مگر دین ترسی گرفت
هم از اوست:
عشق او باز اندر آوردم به بند// کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید//کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری // بس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب // زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی // کز کشیدن سخت تر گردد کمند
(احوال و اشعار رودکی ج ۲ ص ۶۳۰ ) رجوع به مجلهء ایران امروز شماره یکم ص ۴۲ مقالهء آقای نفیسی و سبک شناسی ج ۳ ص ۱۱۱ و ج ۱ ص ۲۵۶ و احوال و اشعار رودکی ج ۱ ص ۴۵۷ و ج ۲ ص ۶۳۰ ج ۳ ص ۱۱۷۲ شود رابعه در ادب فارسی نمونهء ( خوش صورتی و زیبائی است: از این مکاری، غداری، رابعه صورتی، زوبعه سیرتی (سندبادنامه ص ۲۳۸)(لباب الالباب ج ۱ ص ۱۶) .
لغت نامه دهخدا