حکایات متفرقه

ذرّه ‏اى از معرفت خدا

 

مروى است که: «یکى از اهل اللّه از بعضى از صدّیقان استدعا نمود که از خدا مسئلت نماید که ذرّه ‏اى از معرفت خود را به او عطا فرماید، چون او این مسئلت را نمود دفعه عقل او حیران، و دل او واله و سرگردان گشته سر به کوهها و بیابانها نهاده دیوانه ‏وار در صحراها و کوهها مى ‏گشت و هفت شبانه روز در مقامى ایستاد که نه او از چیزى منتفع شد و نه چیزى از او

. پس آن صدّیق از خدا سؤال نمود که: قدرى از آن ذرّه معرفت را که به او عطا نموده کم کند. به او وحى شد که: در این وقت صد هزار بنده چیزى از محبّت ما را مسئلت نمودند ما یک ذرّه معرفت خود را میان ایشان قسمت فرمودیم و هر یک را یک جزو از صد هزار جزو یک ذرّه معرفت دادیم و نیز به این بنده عطا فرمودیم به این حال شد. پس آن صدّیق عرض کرد: «سبحانک سبحانک» آنچه را به او عطا کرده‏ اى کم کن. پس خدا آن جزو معرفت را به هزار قسم کرد و یک قسم آن راباقى گذارد و تتمّه را سلب نمود. در آن وقت مثل یکى از کاملین ارباب معرفت گردید

معراج السعاده// ملا احمد نراقی

Show More
Back to top button
-+=