استاد علّامه مى فرمودند: روزى من در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم؛ در آن بین یک حوریّه بهشتى طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتى در دست داشت؛ و براى من آورده بود؛ و خود را بمن ارائه مى نمود؛ همینکه خواستم به او توجّهى کنم ناگهان یاد حرف استاد افتادم؛ و لذا چشم پوشیده و توجّهى نکردم؛ آن حوریّه برخاست؛ و از طرف چپ من آمد؛ و آن جام را بمن تعارف کرد؛ من نیز توجّهى ننمودم و روى خود را برگرداندم؛ آن حوریّه رنجیده شد و رفت؛ و من تا بحال هر وقت آن منظره به یادم مى افتد از رنجش آن حوریّه متأثّر مى شوم
مهر تابان//علامه محمد حسین طباطبایی