علاّمه سیدمحمد حسین طباطبایی

درباره تدوين تفسير الميزان و كيفيّت آن به قلم علامه سید محمد حسین طهرانی

خداوند اين توفيق را نصيب ايشان نمود؛ و تفسيرى بنام الميزان فى تفسير القرآن در بيست مجلّد نوشتند؛ شروع اين تفسير در حدود سنه 1374 و ختم آن در شب قدر 23 رمضان از سنه 1392 هجريّه قمريّه بوده است؛ و در عين نوشتن؛ به طلّاب حوزه علميّه قم تدريس مى‏نمودند و بسيارى از افاضل محصّلين و طلاب از محضر درس ايشان بهرمند مى‏شدند.

اوّلين مزيّت كه مهم‏ترين مزيّت آنست، همان تفسير آيات به آيات است؛ بدين معنى كه قرآن را با خود قرآن تفسير كند؛ چون طبق رواياتى كه داريم: إنّ القرآن يفسّر بعضه بعضا آيات قرآن همه از يك مبدأ نازل شده، و كلام واحدى است كه سبقت و لحوق بعضى از آيات بر بعضى ديگر، دخالت در معناى كلّى مستفاد از آيه ندارد و بنابراين تمام قرآن حكم يك كلام، و يك خطابه‏ايست كه از متكلّم واحدى ايراد شده؛ و هر جمله از آن مى‏تواند قرينه و مفسّر هريك از جملات ديگر آن بوده باشد؛ و بنابراين اگر در معانى بعضى از آيات خفائى بنظر برسد؛ با ملاحظه و تطبيق و تقارن با آيات ديگر كه در اين موضوع يا مشابه آن وارد است؛ اين خفاء از بين مى‏رود.

بناى اين تفسير بر اينست كه آيات را با خود آيات تفسير كند؛ و معناى قرآن را از خود قرآن بدست آورد؛ و بر آن اساس معانى مستفاده از خارج سنجيده؛ و موافقت يا مخالفتش با قرآن مشاهده گردد؛ نه آنكه اوّل معنائى را كه در ذهن است آن را اصل و محور قرار داده؛ و سپس سعى شود كه آن معنى را با آيات قرآنيّه؛ تطبق دهيم؛ و به‏عبارت‏ديگر به قرآن قالب بزنيم.

و تطبيق دهيم؛ كما اينكه بسيارى از تفاسير بر اين رويّه بوده؛ و در حقيقت تفسير نيستند؛ بلكه تطبيق معانى ذهنيّه و مدركات خارجيّه، يا علوم فلسفيّه و علميّه و اجتماعيّه و تاريخيّه و روايات وارده با قرآن كريم است.

و معلومست كه با روش تطبيق بكلّى، آيات مفهوم و محتوا و اعتبار خود را از دست مى‏دهد؛ زيرا هريك از صاحبان علوم از نحوى گرفته تا فيلسوف، و عالم علوم‏ تجربيّه و طبيعيّه حتّى اطبّاء و أهل هيئت و نجوم؛ مى‏خواهند علوم خود را بر قرآن فرودآورده؛ و از قرآن سندى و شاهدى براى خود دريافت دارند.

و چه بسا بعضى از آنان تفسيرهاى تمام بطور دوره؛ و بعضى تفسيرهاى موضوعى در اين گونه امور نوشته ‏اند.

اين گونه عمل، در حقيقت؛ قرآن را مسخ مى‏كند؛ و به‏عبارت‏ديگر قرآن را مى ‏كشد؛ و فاقد ارزش و اعتبار مى ‏كند.

معناى قرآن را بايد از خودش گرفت؛ و در الميزان اين روش بنحو اكمل رعايت شده است.

و ديگر از مختصات اين تفسير مراعات معانى كليّه براى الفاظ موضوعه است؛ نه خصوص معانى جزئيه طبيعيّه و مادّيه مأنوسه با ذهن انسان؛ و ديگر آنكه موارد جرى و تطبيق را مشخّص و از متن مدلول مطابقى آيات جدا مى ‏كند.

و ديگر از مختصّات اين تفسير، ورود در بحث‏هاى مختلف، علاوه بر بيانهاى قرآنيّه است: بحث‏هاى روائىّ، اجتماعىّ، تاريخىّ، فلسفى، علمىّ كه هريك جداگانه، بدون آنكه مطالب در هم آميخته و موضوعات با يكديگر خلط و مزج شوند، رعايت شده است.

و بر همين پايه، بطور مستوفى از مسائل امروز جهان و آراء و افكار، و مكتب‏ها و ايده‏ها بحث كافى شده؛ و با قانون مقدّس اسلام تطبيق؛ و مواقع جرح و تصويب و ردّ و ايراد؛ و يا نفى و اثبات مشخّص گرديده است؛ و از اشكالات و ايرادهاى وارده بر قانون مقدّس اسلام كه از ناحيه مكتب‏هاى شرقىّ و غربىّ و الحاد و كفر ناشى شده؛ و به سرزمين‏هاى اسلامى سرايت كرده است؛ بنحو اكمل پاسخ داده؛ و مواضع ضعف و نقاط ابهام و مغلطه را روشن ساخته است.

 

و بطور كلّى قرآن را طبق آيات قرآن:

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ‏ (آيه 13 از سوره 86 طارق) و يا آيه: وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ- لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (آيه 41 و 42 از سوره 41 فصّلت) و نظاير اين آيات، ميزان و محور حقّ و اصالت و واقعيّت قرار داده؛ و بقيّه آراء ومذاهب را با آن مى‏سنجد؛ و روشنگر موارد خطا و اشتباه و مغالطه‏هاى مكتبى و ايده‏هاى آنان مى‏باشد.

 

 

[مزاياى تفسير الميزان بر ساير تفاسير]

و ديگر از خصوصيّات اين تفسير پاسدارى از مكتب تشيّع است؛ كه با بحث‏هاى دقيق و عميق و نشان دادن مواضع آيات، اين مهمّ را ايفاء كرده است؛ و بالسانى رسا و بليغ، بدون آنكه حميّت‏هاى جاهلىّ را برانگيزد؛ و آتش عصبيّت را دامن زند؛ از روى نفس آيات قرآن، و تفسيرى كه قابل ردّ و انكار نباشد؛ و نيز به‏وسيله رواياتى كه از خود عامّه نقل شده؛ چون تفسير الدّرّ المنثور و غيره در هر موضوعى از موضوعات ولائى، مطلب را روشن، و ولايت عامّه و كلّيه حضرت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب و ائمّه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين را برهانىّ و مبيّن مى‏نمايد.

و نيز نسبت به مفسّرين عصرى مصرى عامّه، بدون آنكه نامى از آنها برده شود مطلب آنها را نقل كرده و به موارد ضعف و تزييف مى‏پردازد؛ و مواقع خطا و اشتباه را مبرهن مى‏كند.

در مسائل اخلاقى بطور مبسوط و در مسائل عرفانى بطور دقيق و لطيف با اختصار مى‏گذرد و با يك جمله كوتاه يك عالم، علم را نشان مى‏دهد و به لقاء الله و وطن (اصلّى)، انسان را دعوت مى‏كند.

در اين تفسير بين معانى ظاهريّه و باطنيّه قرآن، و بين عقل و نقل جمع شده و هريك حظّ خود را ايفاء مى‏كنند.

اين تفسير بقدرى جالب است؛ و به اندازه‏اى زيبا و دلنشين است كه مى‏توان بعنوان سند عقائد اسلام و شيعه بدنيا معرّفى كرد؛ و بتمام مكتب‏ها و مذهب‏ها فرستاد؛ و بر اين اساس آنان را بدين اسلام و مذهب تشيّع فرا خواند؛ كما آنكه خود به خود اين مهمّ انجام گرفته و الميزان در دنيا انتشار يافته؛ و در قلب پاريس و آمريكا رسيده؛ و به كشورهاى اسلامىّ نسخ زيادى از آن ارسال شده؛ و مورد بحث و تدقيق قرار گرفته است؛ و موجب فخر و مباهات شيعه و سرافرازى آنان در مجامع علمى گرديده است.

اين تفسير در نشان دادن نكات دقيق و حسّاس؛ و جلوگيرى از مغالطه كلمات معاندين؛ و نيز در جامعيّت منحصر بفرد است؛ و حقّا مى‏توان گفت: از صدر اسلام تاكنون؛ چنين تفسيرى برشته تحرير در نيامده است. و استاد ما جامع علوم و وارث زبر علماء حقّه و مقام جامعيّت را در مضمار اين فنون و علوم حائز گرديده‏اند.

 

فلله درّه و عليه أجره، فأمّا إن كان من المقرّبين فروح و ريحان و جنّة نعيم‏

امشب كه نقل مجلس ما گفتگوى اوست‏ ساقى بيار باده كه امشب شبى نكوست‏
مطرب بساز ساز كه از پنجه قضا بر ما خوش است هر چه كه تقدير كرده دوست‏
شادى و غصّه هر دو بر اهل دل يكيست‏ چون در امور هر چه بما مى‏رسد ز اوست‏
زاهد حديث حورى و غلمان چه مى‏كنى‏ آنجا كه عقل محو تماشاى روى اوست‏
فرق ميان ما و تو اى شيخ اين بس است‏ مادر خيال مغز و توئى در هواى پوست‏
گفتم بدل كه سرّ غنچه لعل لبش بگو گفتا خموش باش كه اين نكته تو بتوست‏
سرو چمن مگر قد بالاش ديده است‏ كو مانده پاى در گل و بى‏بر كنار جوست‏
ذوقى بجرم آنكه بتا آشناى توست‏ هر دم به سنگ طعنه اغيار روبروست‏

اين ناچيز با آنكه بيش از سى دوره از تفاسير مهمّ شيعه و سنّى را در دسترس و مورد مطالعه دارم، هيچ‏گاه مانند الميزان تفسيرى دلنشين‏تر و لذّت‏بخش‏تر و جامع‏تر نديده‏ام؛ و كأنّه با تفسير الميزان بقيّه تفاسير كم‏وبيش منعزل مى‏گردند؛ و جاى خود را به الميزان مى‏دهند.

و در اين حقيقت اين حقير متفرّد نيستم؛ بلكه بسيارى از علماء اعلام و متفكّرين عظام و اهل بحث و تحقيق اين مطلب را ارائه كرده‏اند؛ و يا زمزمه آن را دارند.

دوست و صديق راستين و هم دوره طلبگى ما: إمام موسى صدر خلّصه الله من أيدى الفجرة و اطال الله بقائه؛ از عالم وحيد و نويسنده معروف و متضلّع خبير لبنان:

شيخ جواد مغنيه نقل مى‏كرد: كه او مى‏گفت: از وقتى كه الميزان بدست من رسيده است؛ كتابخانه من تعطيل شده؛ و پيوسته در روى ميز مطالعه من الميزان است.

اين حقير روزى بحضرت استاد عرض كردم: هنوز اين تفسير شريف در حوزه‏هاى علميّه جاى خود را چنانكه بايد باز نكرده است؛ و به ارزش واقعىّ آن پى نبرده‏اند؛ اگر اين تفسير در حوزه‏ها تدريس شود؛ و روى محتويات و مطالب آن، بحث و نقد و تجزيه و تحليل، بعمل آيد؛ و پيوسته اين امر ادامه يابد؛ پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد.

در دفعه ديگرى عرض كردم: من كه به مطالعه اين تفسير مشغول مى‏شوم؛ در بعضى از اوقات كه آيات را بهم ربط مى‏دهيد؛ و زنجيروار آنها را با يكديگر موازنه؛ و ازراه تطبيق معنى را بيرون مى‏كشيد. جز آنكه بگويم در آن هنگام قلم وحى و الهام الهى آن را بر دست شما جارى ساخته است، تعبير ديگرى ندارم! ايشان سرى تكان داده، و مى‏فرمودند: اين فقط حسن نظر است؛ ما كارى نكرده‏ايم! ديگر از مؤلّفات ايشان؛ كتاب توحيد است كه شامل سه رساله است:

1- رساله در توحيد

2- رساله در أسماء الله سبحانه

3- رساله در أفعال الله سبحانه، اين كتاب را با رساله وسائط و با كتاب انسان، كه آن نيز شامل سه رساله است

1- الإنسان قبل الدّنيا

2- الإنسان فى الدّنيا

3- الإنسان بعد الدّنيا مجموعا در يك مجلّد جمع‏آورى و تحرير شده؛ و بنام هفت رساله معروفست.

و ديگر از مؤلّفات ايشان؛ رساله الولاية است كه آخرين سير انسانى را بدرگاه حضرت احديّت و فناى او را در ذات؛ و حيازت او را بمقام عبوديّت مبرهن مى‏نمايد.

 

و ديگر رساله النّبوّة و الإمامة مى‏باشد.

تمام اين رساله‏ها كه مجموعا 9 رساله است؛ همگى عربىّ و خطّى است؛ و تا بحال بطبع نرسيده است؛ و كرارا از ايشان تقاضاى طبع آنها شده است؛ و ايشان طبع آن را موكول بيك دوره مطالعه و تجديد نظر مى‏نمودند.

و ديگر كتاب شيعه در إسلام؛ و ديگر كتاب قرآن در إسلام؛ و ديگر كتاب وحى يا شعور مرموز است.

 

[طلوع تفسير الميزان در حوزه‏هاى علميّه و در مجامع علمى در سراسر جهان‏]

علّامه طباطبائى معتقد بودند كه اسلام راستين در اروپا و آمريكا نرفته است؛ زيرا تمام مستشرقينى كه از آنجا براى تحقيق در اسلام به سرزمين‏هاى اسلامى آمده‏اند، همگى با اهل تسنّن و در ممالك عامّه‏نشين چه در آفريقا و مصر و چه در سوريا و لبنان و حجاز و پاكستان و افغانستان رفت و آمد داشته؛ و بالاخصّ در كتاب خانه ‏هاى معتبر از تواريخ اهل تسنّن چون تاريخ طبرى و تاريخ ابن كثير و سيره ابن هشام و تفاسير آنان؛ و كتاب‏هاى حديث چون صحيح بخارىّ و ترمذىّ و نسائىّ و ابن ماجه و ابن داود و موطّأ مالك و غيرها استفاده نموده؛ و آنان را مصادر اسلام‏شناسى خود قرار داده‏اند؛ و بدنيا اسلام را از دريچه و ديدگاه عامّه بطور كلّى معرّفى كرده‏اند؛ و بر اين اساس شيعه را يك فرقه منشعب از اسلام ميدانند؛ و بنابراين به مصادر تحقيقىّ از تفاسير و تواريخ و كتب شيعه در حديث و فلسفه و كلام عطف نظرى ننموده‏اند؛ و روى اين زمينه‏ها شيعه در دنيا معرّفى نشده است؛ درحالى‏كه شيعه فقط تنها فرقه‏ايست كه‏ تجلى‏ گاه اسلام راستين است؛ و تشيّع، حقيقت پيروى از سنّت رسول خدا كه در ولايت متجلّى است مى‏باشد؛ شيعه يگانه فرقه ‏ايست كه بدنبال رسول خدا حركت كرده؛ و قولا و عملا اسلام را در خود تحقّق بخشيده ‏اند.

چون مواضع نقد و تزييف و غشّ و تحريف، در تواريخ و كتب عامّه زياد است؛ و در آن كتب مطالبى به رسول خدا نسبت داده شده است كه سزاوار مقام پيامبرى نيست؛ و عصمت را نيز از آن حضرت نفى كرده‏اند؛ لذا اسلام با چهره واقعى خود در غرب تجلّى ننموده؛ و موجب گرايش آنها بدين اسلام نشده است؛ و ليكن در شيعه مطلب بخلاف است؛ سراسر كتب شيعه، رسول الله را معصوم و از خطا و گناه و لغزش‏ها مصون؛ و مطالب خلاف مقام پيامبرى را به آن حضرت نسبت نمى ‏دهد.

علاوه شيعه ائمّه طاهرين را معصوم و آنان را سزاوار خلافت مى‏داند؛ بخلاف كتب عامّه از تفاسير و تواريخ و كتب حديث كه همه آنها مشحون از جواز ولايت غير معصوم؛ بلكه امام جائر؛ بلكه لزوم اطاعت از اوست؛ و بر همين اساس خلافت پاك رسول الله، تبديل به يك امپراطورى عظيم نظير امپراطورى ايران و روم گشت؛ و خلفاى بنى اميّه و بنى عباس، با چهره خلافت رسول‏اللّهى تمام فجايع و قبايح را مرتكب مى‏شدند؛ روى اين اساس اروپائيان به اسلام هنوز گرايش پيدا نكرده ‏اند.

اما اگر آنها بدانند و بفهمند كه اين سيره بر خلاف سنّت رسول خداست؛ و اسلام واقعىّ براى هدم اساس اين گونه حكومت‏ها آمده است؛ باسلام حتما مى‏گروند.

مهرتابان//محمد حسین طهرانی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=