یکى از دانشمندان محترم مى گوید: در یکى از ماههاى رمضان المبارک به اتّفاق چند تن از دوستان از حضور حضرت آقاى محدّث قمى تقاضا کردیم که در مسجد گوهرشاد مشهد اقامه نماز جماعت را تقبّل کنند. با اصرار و پافشارى پذیرفتند.
چند روز نماز ظهر و عصر در یکى از شبستانهاى آن مسجد به امامت معظم له برگزار شد و هر روز تعداد جمعیّت نمازگزاران افزوده مى شد تا اینکه بر اثر اطّلاع دادن جماعت نمازگزار به دیگرانى که از این امر هنوز باخبر نشده بودند تعداد ماءمومین مرحوم قمى فوق العاده کثیر شد.
یک روز پس از آنکه نماز ظهر برگزار شد مرحوم قمى به من که در صف اوّل و نزدیک ایشان بودم گفتند: من امروز نمى توانم نماز عصر بخوانم و رفتند و دیگر تا آخر ماه مبارک رمضان آن سال براى امر نماز نیامدند.
در موقع ملاقات و سؤ ال از علّت ترک نماز جماعت فرمودند: که در رکوع چهارم متوجّه شدم صداى اقتداکنندگان از پشت سرم را که مى گفتند: یا اللّه ! یا اللّه ! یا اللّه ! ان اللّه مع الصابرین . و این صداها از محلّى بسیار دور به گوش مى رسید. این توجّه مرا به زیادى جمعیّت اقتداکننده متوجّه کرد و در من شادى و فرحى تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که این جمعیّت این اندازه زیادند.
بنابراین من براى امامت اهلیّت ندارم !
نصیحت : شماره ۸۶، ص ۲، ۳۰/۳/۱۳۷۳٫
داستانهائی از علماء//علیرضا خاتمی