بعد از آنکه میان بو على سینا و شیخ اجلّ، قدّس اللّه روحهما، مکاتبات و مراسلات بوده بود، ابو على سینا را آرزو بود که مصاحبت شیخ دریابد و از مصافحت او بهرهمند گردد. چون به میهنه رسید، شیخ در مجلس بود. بو على متنکّروار درآمد و در کنجى بنشست، چنانک کس وى را نشناخت. چون شیخ گرم شد گفت:
«مگر ابو على سینا امروز در مجلس ما حاضرست کى سخن ما همه بر قانون حک [مت مى رود].»
بارى چون آسماندان بمجلس آسمانبین آید هرآینه سخن برین طرز باید گفت. چون این معنى بر لفظ شیخ برفت ابو على برپاى خاست و سلام گفت. شیخ بر وى دعا گفت و ثنا. چون از مجلس فارغ شد قرب یک هفته هر دو در سراى شیخ، در صومعه شیخ، بنشستند که البتّه هیچ بیرون نیامدند و کس به نزدیک ایشان درنیامد. چون بیرون آمدند از بو على سؤال کردند که «شیخ را چون یافتى؟» [b 49]
گفت: «چنانک اگر بعد ازمحمّد رسول اللّه بشایستى و روا بودى کى کسى را درجه نبوّت بو [دى بجز او] سزاوار نبودى.»
و گفت: «هرچ از حالات و مقالات و مقامات شیخ بدیدم همه را از وجه ح [کمت] رخصتى یافتم که آن بشاید بود بجز چند چیز که هرچند تأمّل کردم آن را هیچ تأویل نیافتم [از آن جمله] آنک میخ دیدم که در دیوار مىکوفت و سنگ بر میخ مىآمد دست کس بر سنگ نى. چون تاریک شد، بىآنک کسى چراغ بفروختى، افروخته مى شد. چون طهارت کردى آفتابه تهى آنجا بنهادى، من برخاستمى تا طهارت کنم آفتابه را- بى آنک کسى پر کردى- پر یافتمى. و امثال این چیزها دیدم که آن را از وجه حکمت، با خود، هیچ رخصتى نیافتم و دران عاجز بماندم.»
ابو روح، لطف الله بن ابى سعید، حالات و سخنان ابوسعید ابو الخیر، ۱جلد، الیاس میرزا بوراغانسکى – بطرزبورغ (سن پطرز بورگ)، چاپ: اول، ۱۸۹۹ م.