تلمیذ: شما سابقا عشقتان به فلسفه زیاد بود بیشتر از حالا؛ و حالا توجّهتان به قرآن کریم بسیار است و نسبت به ابراز بعضى از حالات شخصى از مکاشفات و واردات قلبیّه، خیلى امساک نمى کردید! ولى حالا دیگر خیلى عجیب و غریب، درها را محکم بسته اید! چه خبر است؟!
علّامه: آرى آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت، حالا حالت مزاجى و مخصوصا نسیانى که غلبه کرده است مرا از انجام کارهایم بازداشته؛ دیگر نمى توانم کار کنم.
توجّه به قرآن مجید الحمد لله داریم؛ اگر خداوند بحساب بگذارد؛ امّا مسئله نسیان کلّى عجیبى که پیدا کرده ام بنده را خیلى سخت در فشار مى گذارد؛ از حیث مطالعه و از حیث نوشتن تقریبا شب و روز بنده مشغول بود، الّا ما شذّ؛ خیلى خیلى کم؛ وگرنه خوب نوعا مشغول بودیم؛ و آدم چیز مى نوشت و فکر مى کرد و مطالعه مى کرد و اینها همه شان فعلا سلب شده است؛ حالت مطالعه و نوشتن را ندارم!
تلمیذ: خوب این کمال است دیگر! توغّل در امور کلّى موجب انصراف از جزئیات مى شود. مثل عوالم خلسه و جذب همان روح کلّى.
علّامه: بله این کماله؟ قربان کمالى که خدا بدهد؛ ما حرف نداریم؛ امّااینجور کمال؟ این نسیان است؛ و کلام شما همه اش حقّ است؛ ولى آنچه من مى فهمم مسئله نسیان است؛ و غالبا حالت خواب در چشمهایم پیداست؛ مثل اینکه چشمهایم پر از خواب و پر از خاک است؛ و در عین حال بخواهم بخوابم خوابم نمى آید؛ و پیوسته یک جورى هستم دیگر؛ الخیر فیما وقع.
مقطوع من اینست که این حال مانند احوال خلسه نیست؛ یک گرفتگى مخصوص است در حالم؛ و مخصوصا حال خواب در چشم.انشاءالله دعا باید کرد؛ خداوند خودش عنایت فرماید؛ آنچه مائیم از دست ما هیچ چیز برنمى آید
مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی