غسل جمعه
یکی از اشخاصی که به مرحوم آقای قاضی علاقه داشت و رابطه دوستی باهم داشتند آیة الله العظمی میرزا باقر زنجانی (م: ۱۳۹۴ ق) بود که از مدرّسین ممتاز و مجتهدین نامی نجف به شمار می رفت. فرزند معظم له جناب حجة الاسلام شیخ محمود زنجانی گوید: پدرم نقل کرد که روز جمعه ای به منزل آقای قاضی رفتم. بعد از اتمام روضه چند نفری نشستند و مشغول صحبت شدیم. نزدیک زوال که شد آقای قاضی فرمود: ببخشید اگر اجازه بدهید من یک غسل جمعه ای بکنم ؛ چون من ملتزم به انجام آن هستم.
و پس از آن بلند شد و در ایوان منزل عریان شده و لنگی به کمر بست و یک پارچ کوچک را که در حدود دو لیوان آب می گرفت پر از آب کرده در کنار خود گذاشت. سپس پارچه ای را داخل پارچ کرده و خیس نمود و با آن سر خود را مرطوب کرد. پس از آن صورت، بعد بدن و بالاخره تمام بدن را خیس کرد و سپس با حوله پاک نمود و لباسهایش را پوشید و نزد ما آمد و نشست.
ما که متعجبانه به ایشان نگاه می کردیم گفتیم: آقای قاضی غسل شما این بود؟!
فرمود: بلى! این غسل سنّت است که در آن نباید اسراف بشود. و ما از این رفتار بی آلایش و بدون تكلف ایشان بسیار تحت تأثیر قرار گرفتیم.
اسوه عارفان//محمود طیارمراغی وصادق حسن زاده
ادب حضور
سیدعباس کاشانی می گوید: روزی نزد سیدعلی قاضی نشسته بودیم مردی با شتاب وارد شد و آثار حزن و اضطراب در او آشکار بود و به سید گفت: زن من در حال حزن و اضطراب است، اگر بمیرد کسی را ندارم. برای من دعا کن تا عافیت یابد و از مرگ نجات پیدا کند.
سیدعلی قاضی به او گفت: برای چه به اینجا با حالت جنابت آمده ای برو و غسل کن سپس پیش من بیا. مرد با شتاب در حالت تعجب و حیرت به منزل رفت و غسل کرد و بار دیگر آمد و در مقابل سید با ادب و خضوع نشست.
سید، انگشت سبابه خود را بر شقیقه آن مرد نهاد و به قرائت قرآن و دعا مشغول شد و اشکهایش به صورت او جاری شد.
بعد از اتمام دعا سید به او گفت: برخیز و برو. مرد هم به منزلش رفت. بعد از چند روز آن مرد را در صحن مرقد امیرالمؤمنین علیه السلام دیدم و از او درباره نتیجه دعا سؤال کردم.
او به من گفت: هنگامی که مراجعه کردم همسر خویش را سالم یافتم. حال او بسیار خوب شده بود. کارهای منزل را پیوسته انجام می داد مثل شخصی که عادت به کار کردن دارد.
پیام آور عرفان//سید تقی موسوی
تأثیر انسان ساز
از علامه قاضی به سند معتبر نقل شده است که فرمودند:
چون بنده به نجف اشرف مشرف شدم یکی از پسر عموهایم در نجف بود. یکی از روزها همانطور که در کوچه می رفتم ایشان را دیدم و با ایشان مشغول صحبت شدیم.
در همان حال یکی از اهل علم را دیدم که آمدند رد شوند در حالی که خیلی حالشان پریشان بود و در فکر فرو رفته بود و معلوم بود حالشان عادی نیست.
به پسر عمویم عرض کردم: شما ایشان را می شناسید؟ چرا ایشان اینطورند و حالشان این قدر مضطرب است؟
گفتند: بله او را میشناسم.
این حال ایشان به خاطر این است که شخصی در اینجا پیدا شده است بنام آخوند ملاحسینقلی همدانی که هر کس پیش ایشان می رود، مجلس او و موعظه او چنین او را منقلب می کند و در وی تأثیر می کند.
چلچراغ سالکان//محمد قنبری